مولانا و توی ابدی
تا نشوی مست خدا، غم نشود از تو جدا
(غزل ۲۴۵۵)
جز به خلوتگاه حق آرام نیست
(مثنوی، ۲: ۵۹۴)
با کریمان کارها دشوار نیست
(مثنوی، ۱: ۲۲۳)
بی پناهت غیر پیچاپیچ نیست
(مثنوی، ۱: ۳۹۱۴)
چون تو با مایی، نباشد هیچ غم
(مثنوی، ۱: ۳۹۱)
نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو
(غزل ۲۱۵۲)
وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد
(غزلِ ۶۱۰)
بر امید وصل تو مردن خوش است
(مثنوی، ۵: ۴۰۹۲)
سایهٔ خود را از سر من برمدار
(مثنوی، ۶: ۵۸۸)
عالم اگر بر هم رَوَد عشق تو را بادا بقا
(غزل ۷)
رنج و بلایی زین بَتَر کز تو بود جان بیخبر؟
(غزل ۷)
عذاب است این جهانْ بیتو، مبادا یکزمان بیتو
(غزل ۶۴)
لبّیک لبّیک ای کَرَم، سودای توست اندر سرم
(غزل ۲۱)
ای که به هنگام درد، راحت جانی مرا
(غزل ۲۰۷)
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را؟
(غزل ۱۶۲)
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را؟
(غزل ۱۶۲)
ای خیالت غمگسار سینهها
(غزل ۱۷۷)
چو سیلیم و چو جوییم، همه سوی تو پوییم
(غزل ۹۴)
خریدی خانهٔ دل را، دل آن توست میدانی
(غزل ۵۶۷)
همه را بیازمودم، ز تو خوشترم نیامد
(غزل ۷۷۰)
چو همرهم تو نباشی، سفر چه سود کند؟
(غزل ۹۳۶)
چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند؟
(غزل ۹۳۶)
لقای تو چو نباشد، بقای عمر چه سود؟
(غزل ۹۳۶)
عنایتت چو نباشد، هنر چه سود کند؟
(غزل ۹۳۶)
روزی که بپرّد جان، از لذّت بوی تو
(غزل ۶۲۲)
شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی
(غزل ۱۰۷۳)
اندر دو کون جانا بیتو طرب ندیدم
(غزل ۱۶۹۰)
پولادپارههاییم، آهنرباست عشقت
(غزل ۱۶۹۰)
ای با من و پنهان چو دل! از دل سلامت میکنم
(غزل ۱۳۷۷)
شب خانه روشن میشود چون یاد نامت میکنم
(غزل ۱۳۷۷)
من گوش خود را دفتر لطف کلامت میکنم
(غزل ۱۳۷۷)
رحمتی کن که در هوای توییم
(غزل ۱۷۶۵)
ای خدا این وصل را هجران مکن
(غزل ۲۰۲۰)
باغ جان را تازه و سرسبز دار
(غزل ۲۰۲۰)
ای از بهار روی تو سرسبز گشته عمر من
(غزل ۱۸۰۹)
پوشیده چون جان میروی اندر میان جان من
(غزل ۱۸۰۵)
از چشم من بیرون مشو ای مشعلهیْ تابان من
(غزل ۱۸۰۵)
ای دیدن تو دین من، وی روی تو ایمان من
(غزل ۱۸۰۵)
ای هستِ تو پنهان شده در هستیِ پنهان من
(غزل ۱۸۰۵)
از تو جهان پُربلا همچو بهشت شد مرا
(غزل ۱۸۳۰)
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
(غزل ۱۹۴۶)
غیرِ رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
(غزل ۱۹۴۶)
درد و رنجوریِ ما را دارویی غیر تو نیست
(غزل ۱۹۹۶)
بر جایِ نانْ شادی خورد جانی که شد مهمان تو
(غزل ۲۱۳۸)
کی عمر را لذت بوَد بی مِلحِ بیپایان تو
(غزل ۲۱۳۸)
نخواهم عمر فانی را، تویی عمر عزیز من
(غزل ۲۱۶۲)
نخواهم جان پُرغم را، تویی جانم به جان تو
(غزل ۲۱۶۲)
اگر یک دم زدم بیتو پشیمانم به جان تو
(غزل ۲۱۶۲)
اگر بی تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم
(غزل ۲۱۶۲)
سماع گوش من نامت، سماع هوش من جامت
(غزل ۲۱۶۲)
چیست دل خراب من؟ کارگهِ وفای تو
(غزل ۲۱۵۷)
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
(غزل ۲۱۹۵)
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
(غزل ۲۱۹۵)
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
(غزل ۲۱۹۵)
ای بی تو حیاتها فسرده!
(غزل ۲۳۵۴)
بی فیض شربتهای تو عالَم تهیپیمانهای
(غزل ۲۴۳۲)
بهشت گشت جهان زانک تو جهانداری
(غزل ۳۰۸۸)
در دو چشمِ من نشین ای آنکه از منْ منتری
(غزل ۲۷۹۸)
دنیا چو شب و تو آفتابی
(غزل ۲۷۲۹)
باده تو و جامْ زندگانی
(غزل ۲۷۳۴)
دانه تو و دامْ زندگانی
(غزل ۲۷۳۴)
بی جوش تو خام زندگانی
(غزل ۲۷۳۴)
در شب ابرگین غم مشعلهها درآوری
(غزل ۲۴۹۴)
در دل تنگ پرگره پنجره باز میکنی
(غزل ۲۴۹۴)
اندر دل و جان، ایمان منی
(غزل ۳۱۳۷)
در من بدمی، من زنده شوم
(غزل ۳۱۳۷)
یک جان چه بوَد؟ صد جان منی
(غزل ۳۱۳۷)
هم آب منی، هم نان منی
(غزل ۳۱۳۷)
ز تو است این تقاضا به درونِ بیقراران
(غزل ۲۸۳۸)
تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی
(غزل ۳۰۴۴)
ما خوابناک و دولت بیدار ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
زان دلخوشیم و شاد که جانبخش ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
زان سینهروشنیم که دلدار ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
از جمله چاره باشد ناچار ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
شاکرم چون در این نَهاد تویی
(غزل ۳۱۵۰)
در میان لطف و رحمت همچو جان پنهان تویی
(غزل ۲۷۷۸)
بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
(غزل ۵۵۳)
خواب من و قرار من، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
آب زلال من تویی، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
آن منی کجا روی؟ بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
مونس و غمگسار من، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
بیتو نه زندگی خوشم، بیتو نه مردگی خوشم
(غزل ۵۵۳)
سر ز غم تو چون کِشم؟ بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
@sedigh_63
تا نشوی مست خدا، غم نشود از تو جدا
(غزل ۲۴۵۵)
جز به خلوتگاه حق آرام نیست
(مثنوی، ۲: ۵۹۴)
با کریمان کارها دشوار نیست
(مثنوی، ۱: ۲۲۳)
بی پناهت غیر پیچاپیچ نیست
(مثنوی، ۱: ۳۹۱۴)
چون تو با مایی، نباشد هیچ غم
(مثنوی، ۱: ۳۹۱)
نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو
(غزل ۲۱۵۲)
وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد
(غزلِ ۶۱۰)
بر امید وصل تو مردن خوش است
(مثنوی، ۵: ۴۰۹۲)
سایهٔ خود را از سر من برمدار
(مثنوی، ۶: ۵۸۸)
عالم اگر بر هم رَوَد عشق تو را بادا بقا
(غزل ۷)
رنج و بلایی زین بَتَر کز تو بود جان بیخبر؟
(غزل ۷)
عذاب است این جهانْ بیتو، مبادا یکزمان بیتو
(غزل ۶۴)
لبّیک لبّیک ای کَرَم، سودای توست اندر سرم
(غزل ۲۱)
ای که به هنگام درد، راحت جانی مرا
(غزل ۲۰۷)
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را؟
(غزل ۱۶۲)
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را؟
(غزل ۱۶۲)
ای خیالت غمگسار سینهها
(غزل ۱۷۷)
چو سیلیم و چو جوییم، همه سوی تو پوییم
(غزل ۹۴)
خریدی خانهٔ دل را، دل آن توست میدانی
(غزل ۵۶۷)
همه را بیازمودم، ز تو خوشترم نیامد
(غزل ۷۷۰)
چو همرهم تو نباشی، سفر چه سود کند؟
(غزل ۹۳۶)
چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند؟
(غزل ۹۳۶)
لقای تو چو نباشد، بقای عمر چه سود؟
(غزل ۹۳۶)
عنایتت چو نباشد، هنر چه سود کند؟
(غزل ۹۳۶)
روزی که بپرّد جان، از لذّت بوی تو
(غزل ۶۲۲)
شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی
(غزل ۱۰۷۳)
اندر دو کون جانا بیتو طرب ندیدم
(غزل ۱۶۹۰)
پولادپارههاییم، آهنرباست عشقت
(غزل ۱۶۹۰)
ای با من و پنهان چو دل! از دل سلامت میکنم
(غزل ۱۳۷۷)
شب خانه روشن میشود چون یاد نامت میکنم
(غزل ۱۳۷۷)
من گوش خود را دفتر لطف کلامت میکنم
(غزل ۱۳۷۷)
رحمتی کن که در هوای توییم
(غزل ۱۷۶۵)
ای خدا این وصل را هجران مکن
(غزل ۲۰۲۰)
باغ جان را تازه و سرسبز دار
(غزل ۲۰۲۰)
ای از بهار روی تو سرسبز گشته عمر من
(غزل ۱۸۰۹)
پوشیده چون جان میروی اندر میان جان من
(غزل ۱۸۰۵)
از چشم من بیرون مشو ای مشعلهیْ تابان من
(غزل ۱۸۰۵)
ای دیدن تو دین من، وی روی تو ایمان من
(غزل ۱۸۰۵)
ای هستِ تو پنهان شده در هستیِ پنهان من
(غزل ۱۸۰۵)
از تو جهان پُربلا همچو بهشت شد مرا
(غزل ۱۸۳۰)
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
(غزل ۱۹۴۶)
غیرِ رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
(غزل ۱۹۴۶)
درد و رنجوریِ ما را دارویی غیر تو نیست
(غزل ۱۹۹۶)
بر جایِ نانْ شادی خورد جانی که شد مهمان تو
(غزل ۲۱۳۸)
کی عمر را لذت بوَد بی مِلحِ بیپایان تو
(غزل ۲۱۳۸)
نخواهم عمر فانی را، تویی عمر عزیز من
(غزل ۲۱۶۲)
نخواهم جان پُرغم را، تویی جانم به جان تو
(غزل ۲۱۶۲)
اگر یک دم زدم بیتو پشیمانم به جان تو
(غزل ۲۱۶۲)
اگر بی تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم
(غزل ۲۱۶۲)
سماع گوش من نامت، سماع هوش من جامت
(غزل ۲۱۶۲)
چیست دل خراب من؟ کارگهِ وفای تو
(غزل ۲۱۵۷)
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
(غزل ۲۱۹۵)
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
(غزل ۲۱۹۵)
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
(غزل ۲۱۹۵)
ای بی تو حیاتها فسرده!
(غزل ۲۳۵۴)
بی فیض شربتهای تو عالَم تهیپیمانهای
(غزل ۲۴۳۲)
بهشت گشت جهان زانک تو جهانداری
(غزل ۳۰۸۸)
در دو چشمِ من نشین ای آنکه از منْ منتری
(غزل ۲۷۹۸)
دنیا چو شب و تو آفتابی
(غزل ۲۷۲۹)
باده تو و جامْ زندگانی
(غزل ۲۷۳۴)
دانه تو و دامْ زندگانی
(غزل ۲۷۳۴)
بی جوش تو خام زندگانی
(غزل ۲۷۳۴)
در شب ابرگین غم مشعلهها درآوری
(غزل ۲۴۹۴)
در دل تنگ پرگره پنجره باز میکنی
(غزل ۲۴۹۴)
اندر دل و جان، ایمان منی
(غزل ۳۱۳۷)
در من بدمی، من زنده شوم
(غزل ۳۱۳۷)
یک جان چه بوَد؟ صد جان منی
(غزل ۳۱۳۷)
هم آب منی، هم نان منی
(غزل ۳۱۳۷)
ز تو است این تقاضا به درونِ بیقراران
(غزل ۲۸۳۸)
تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی
(غزل ۳۰۴۴)
ما خوابناک و دولت بیدار ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
زان دلخوشیم و شاد که جانبخش ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
زان سینهروشنیم که دلدار ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
از جمله چاره باشد ناچار ما تویی
(غزل ۲۹۷۹)
شاکرم چون در این نَهاد تویی
(غزل ۳۱۵۰)
در میان لطف و رحمت همچو جان پنهان تویی
(غزل ۲۷۷۸)
بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
(غزل ۵۵۳)
خواب من و قرار من، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
آب زلال من تویی، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
آن منی کجا روی؟ بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
مونس و غمگسار من، بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
بیتو نه زندگی خوشم، بیتو نه مردگی خوشم
(غزل ۵۵۳)
سر ز غم تو چون کِشم؟ بیتو به سر نمیشود
(غزل ۵۵۳)
@sedigh_63