Telegram Web Link
سکوت، نبودِ صدا نیست.
سکوت، نبودِ تو است.

وو شین

Silence is not absence of Sound.
Silence is absence of You.
Wu Hsin
هدف از تمام تمرینات معنوی، سکوت است. سکوت همان ماهیت حقیقی توست.
#پاپاجی

چیزی که فرد با گفتگوهای چندساله موفق به شناختش نمی‌شود، می‌تواند در یک‌لحظه سکوت شناخته شود. سکوت متعالی‌ترین و مؤثرترین زبان است.
#رامانا ماهارشی

مراقبه چیست؟ مراقبه عبارت از دفع افکار است. تمام مشکلات حال حاضر به خاطر افکار است و خود همین مشکلات نیز فکر هستند. افکار را رها کن. این رها کردن، خوشبختی و همچنین مراقبه است. افکار برای فکر کننده هستند. به‌عنوان خویشِ آن فکر کننده باقی بمان و این پایانی بر افکار است.
#رامانا ماهارشی
The purpose of all practice is silence, your real nature.
#papaji

What one fails to know by conversation extending to several years can be known in a trice in Silence. That is the highest and most effective language.
#Ramana Maharshi

"What is meditation? It consists in expulsion of thoughts. All the present troubles are due to thoughts and are themselves thoughts. Give up thoughts. That is happiness and also meditation. The thoughts are for the thinker. Remain as the Self of the thinker and there is an end of thoughts."
#Ramana Maharshi (20th century Indian Advaita mystic)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو صدای درون‌ سرت نیستی - #اکهارت تُله

اکهارت تله در این ویدیوی تأمل‌برانگیز توضیح می‌دهد که آن «صدای درون سر» که مدام فکر می‌کند، قضاوت می‌کند و نگران است، هویت واقعی شما نیست. او به ما می‌آموزد که چگونه با آگاه شدن از این افکار و مشاهده‌ی آن‌ها بدون هم‌ذات‌پنداری، از زندان ذهن رها شویم و به فضای آرامش و «حضور» دست یابیم. این اولین قدم به‌سوی بیداری معنوی است.
«هیچ‌کس را تا نگردد او فنا
نیست ره در بارگاه کبریا»

دقت کنید که بعد از دیدن این ویدئو شما احتمالاً متوجه صدای درون سرتان می‌شوید شما سال‌هاست که خودتان را همین صدا تصور می‌کردید اما حالا نسبت به آن آگاه هستید و آن را می‌شنوید.
سؤال اساسی اینجاست:

«این چه چیزی است که متوجه این صدا است؟»

این صدا برای شما یک من-شخص پدید آورده و شما خودتان را همین من-شخص یعنی همین فرد می‌پندارید.
این فرد چیزی جز مجموعه‌ای از افکار و تصاویر و احساسات و خاطرات و گذشته نیست.
این من-شخص (ایگو) با گفتگوی مداوم ذهن تداوم پیدا می‌کند.
این گفتگو، جریان حیاتی آن است.
سکوت عمیق که مدام به آن اشاره می‌شود دستور قطع جریان حیاتی من-شخص است.
تو آگاهی‌ای هستی که خودت را با محتوای خودت یکی گرفته‌ای.
در نبود ایگو، در نبودِ من-شخص تو همچنان هستی، تو به‌عنوان چیزی که از این من-شخص آگاه بود همچنان هستی.
تو آن چیزی که خودت را صرفاً آن می‌پنداری نیستی «تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق»
بلکه حقیقت تو بسیار عظیم‌تر از ماجراهای مربوط به من-شخص است «بلکه گردونی و دریایی عمیق»

تا زمانی که موج غرق در ماجراهای مربوط به موج بودن باشد نمی‌تواند متوجه ماهیت حقیقی خودش که اقیانوس بودن است باشد.

«پرده پندار سد راه وحدت گشته است
چون حباب از خود کند قالب تهي، دريا شود»

#تفحص خویش
Audio
📚قسمتهای کوتاهی از کتاب ارزشمندِ
با پیر بلخ

#نویسنده: محمد جعفر مصفّا
#با صدای نیروانا🦋
«نمی‌توانی این‌طور در نظر بگیری که فقط همان چیزی که فکر می‌کنی، باشی؛ چون عقیده‌ات درباره خودت هرروز و هرلحظه تغییر می‌کند.
تصویر ذهنی‌ای که از خودت داری متغیرترین چیزی است که داری. این تصویر کاملاً آسیب‌پذیر است. فقدان یک عزیز، بیکار شدن یا یک توهین کافی است تا تصویری که از خودت داری و آن را خودت می‌پنداری عمیقاً تغییر کند.
برای اینکه بدانی چه کسی هستی ابتدا باید بدانی که چه نیستی. برای اینکه بدانی چه نیستی باید با دقت به خودت نگاه کنی و هر چیزی که با این واقعیتِ «من هستم» همراه نیست را رد کنی. باورهایی مثل «من از پدر مادرم در یک مکان و یک‌وقت خاص به دنیا آمدم و من الآن این‌چنین و آن‌چنان هستم و فلان جا زندگی می‌کنم و با فلانی ازدواج کردم و پدر فلانی هستم و فلان جا کار می‌کنم» این چیزها اساسِ «من هستم» نیستند؛ اما همین‌طور که می‌بینید نگرش همیشگی ما «من این هستم و من آن هستم» است.
همیشه مصرانه من هستم را از این‌وآن جدا کن. سعی کن تا بفهمی منظور از «بودن» چیست،
بدون اینکه این یا آن باشی «فقط باش».
همین‌که این کار را شروع کنی همه‌ی عادت‌ها بر علیهش جبهه می‌گیرند و مبارزه با آن‌ها گاهی خیلی سخت و طولانی می‌شود، اما درک شفاف و واضح خیلی می‌تواند کمک کند.
هرچه بهتر درک کنی که در سطح ذهن، فقط با عبارات منفی قابل توصیف هستی (من این نیستم، من آن نیستم) زودتر می‌توانی جستجویت را به پایان برسانی و به هستی نامحدودت پی ببری.»

#نیسارگاداتا ماهاراج
You cannot possibly say that you are what you think yourself to be! Your ideas about yourself change from day to day and from moment to moment. Your self-image is the most changeful thing you have. It is utterly vulnerable, at the mercy of a passerby. A bereavement, the loss of a job, an insult, and your image of yourself, which you call your person, changes deeply.

To know what you are you must first investigate and know what you are not. And to know what you are not you must watch yourself carefully, rejecting all that does not necessarily go with the basic fact: ‘I am’. The ideas: I am born at a given place, at a given time, from my parents and now I am so-and-so, living at, married to, father of, employed by, and so on, are not inherent in the sense ‘I am’. Our usual attitude is of ‘I am this’.

Separate consistently and perseveringly the ‘I am’ from ‘this’ or ‘that’, and try to feel what it means to be, just to be, without being ‘this’ or ‘that’. All our habits go against it and the task of fighting them is long and hard sometimes, but clear understanding helps a lot.

The clearer you understand that on the level of the mind you can be described in negative terms only, the quicker you will come to the end of your search and realise your limitless being.
Sri #Nisargadatta Maharaj
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«تویِ بدون تو» - مراقبه با #موجی

"فقط باش" این دستور ساده‌ی موجی، دعوتی است به کشف فضای ناب درون. این مراقبه‌ی بسیار مهم همسو با همان اشاره‌ی مولانا به "نحوِ محو" است که در اینجا به آن اشاره شده بود.
هنگامی‌که کاراکتر درون رؤیا، آن سایه‌ی جست‌وجوگر که در عالم خواب پرسه می‌زند، به‌واسطه‌ی اشتیاق سوزناکش به شناخت ماهیت حقیقی خودش به ندای درونش گوش می‌سپارد، آن صدا از ورای حجاب‌های وجودش این‌گونه زمزمه می‌کند:
"خالی شو"
"نباش"
"از همه چیز بیرون بیا"
"رها کن"
آیا این ندا او را به سوی نیستی و پوچی می‌کشاند؟ یا به سوی پری محض، به سوی حقیقتی که فراتر از تمام کثرت‌ها و نمودهای ظاهری است؟
کاراکتر درون رؤیا، در این لحظه‌ی خطیر، در آستانه‌ی انتخابی عظیم قرار می‌گیرد. او که سال‌ها خود را در آینه‌ی اشیاء، روابط، و هویت‌های برساخته دیده، گمان می‌کند که «او» صرفاً نامش، جسمش، خاطراتش، آرزوهایش، و حتی ترس‌هایش است. او تاکنون مدام متوجه عینیت‌های بیرونی بوده و خودش یعنی همانی که از این عینیت‌ها آگاه است را فراموش کرده بود. اما حالا این ندا، این زمزمه‌ی مرموز، او را به سفری درونی دعوت می‌کند؛ سفری که در آن باید از هر آنچه به آن چنگ زده، دست بکشد. باید لایه‌های هویت را یکی‌یکی از تن به درآورد، باید از تمام آنچه «خود» می‌پندارد، خالی شود.
در این خالی شدن، در این رهایی از بند تعلقات، آیا چیزی جز سکوت باقی می‌ماند؟
آیا این سکوت، همان پوچی است که ذهن هراسان از آن می‌گریزد؟ یا این سکوت، دریچه‌ای است به سوی پری محض، به سوی حقیقتی که نه با کلمات قابل توصیف است و نه با مفاهیم محدود ذهن.
کاراکتر درون رؤیا، هنگامی‌که توجهش را از تمام آنچه می‌شناسد و با آن یکی شده، بازمی‌ستاند، در آن فضای خالی، در آن «فقط بودنِ بی‌هیچ چیز دیگری» متوجه چه چیزی می‌شود؟
درنگ کنید...

او همچنان هست. آنی که حاضر است چیست؟ این حضور، نه چیزی جدا از اوست و نه چیزی که بتوان آن را «چیز» نامید. این حضور، خودِ اوست؛ اما نه آن «خود» محدود و محصور در قالب‌های زودگذر، بلکه خودِ بی‌کران، خودِ ازلی، خودی که سرچشمه‌ی تمام آن چیزی است که در عالم خواب می‌بیند. اصل و سرمنشأ خودش و هر آنچه می‌بیند و ادراک می‌کند چیز جز "ذهن فرد خواب بیننده" نیست.
در این لحظه‌ی شهود، کاراکتر درون رؤیا درمی‌یابد که هیچ چیزی جز همانی که رؤیا را می‌آفریند، آن را تجربه می‌کند و درنهایت، آن را در خود حل می‌کند، وجود ندارد. خودش چیزی جز همان نیست. اصلاً چیزی با عنوان کاراکتر درون رؤیا و رؤیا وجود ندارد این فقط همان است که جنبه‌های بی‌نهایت خودش را هرلحظه نمایان می‌کند.
او درمی‌یابد که خودش، تمام افراد، تمام مناظر، تمام داستان‌هایی که در این رؤیا دیده، چیزی جز "ذهن فرد خواب بیننده" نبوده‌اند. یعنی همانی که اصل و منشأ و سرچشمه همه‌چیز است، متوجه می‌شود که هیچ‌چیزی جز آن نیست و هرگز نبوده.
این آگاهی، پوچی نیست. پوچی، تصور ذهنی است که از فقدان معنا سخن می‌گوید، اما این، فقدان نیست؛ این، پری محض است. این، رسیدن به اصل و اساس است، به آن حقیقت یگانه‌ای که در پس تمام صورت‌ها و نام‌ها پنهان است. کاراکتر درون رؤیا، در این خالی شدن، نه گم می‌شود و نه نابود؛ او بیدار می‌شود. او آرام می‌گیرد، نه در سکوتی سرد و تهی، بلکه در سکوتی زنده، در حضوری که سرشار از حیات و معناست.
این بیداری، مانند لحظه‌ای است که از خواب برمی‌خیزیم و درمی‌یابیم که تمام عالم رؤیا، از دوستان و دشمنان گرفته تا کوه‌ها و دریاها، چیزی جز بازی ذهن ما نبودند.
کاراکتر درون رؤیا، که اکنون در پرتو خالی شدن از خودش حقیقت را دریافته، دیگر به رؤیا به چشم واقعیتی جدا از خود نگاه نمی‌کند. او حالا میداند که اول و آخر و ظاهر و باطن چیزی جز "ذهن فرد خواب بیننده" نیست. خودش و تمام عالم رویا چیزی جز همان نیست.
و در این آگاهی، دیگر نه نگرانی و ترسی باقی می‌ماند، نه دلبستگی‌ای، نه جدایی‌ای. او آزاد است، نه به معنای فرار از رؤیا، بلکه به معنای زیستن در آن با آگاهی کامل، با قلبی سبک و ذهنی روشن. او درمی‌یابد که رؤیا، هرچند موقت و گذرا، جلوه‌ای از همان حقیقت بی‌کران است. و او، در هرلحظه، در هر نفس، همان حقیقت است که خود را می‌بیند، خود را می‌شناسد و عظمت و بی‌کرانگی خود را جشن می‌گیرد.

#تفحص خویش
تفحص خویش pinned «هنگامی‌که کاراکتر درون رؤیا، آن سایه‌ی جست‌وجوگر که در عالم خواب پرسه می‌زند، به‌واسطه‌ی اشتیاق سوزناکش به شناخت ماهیت حقیقی خودش به ندای درونش گوش می‌سپارد، آن صدا از ورای حجاب‌های وجودش این‌گونه زمزمه می‌کند: "خالی شو" "نباش" "از همه چیز بیرون بیا" "رها…»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/07/04 15:50:41
Back to Top
HTML Embed Code: