Telegram Web Link
نگاهی مقارنه‌ای بین اسکندر کبیر، مارکوس اورلیوس و شاه اسماعیل


هنگامیکه به بیوگرافی این سه شخصیت می‌نگریم به نکاتی می‌رسیم که دارای مشابهت‌هایی چشمگیر می‌باشد. هر سه نسبتی با "حکمت نظری" دارند. اسکندر کبیر (۳۵۶-۳۲۳) پیش از میلاد مسیح در تاریخ جهان ظهور کرد. در سنین نوجوانی بین ۱۳ الی ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی قرار گرفت. فلسفه و اخلاق و شعر از دروسی بودند که او از ارسطو آموخت و در کنار آن اسکندر فنون نظامی و رزمی را هم به خوبی فرا گرفت. (Peter Green, 1991)

مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰) پس از میلاد مسیح به عنوان یکی از امپراطوران بزرگ رم نقش‌آفرینی کرد. او توسط اساتید بزرگی همچون فرونتو (Fronto) و هرودس آتیکوس (Herodes Atticus) و جونیوس روستیکوس (Junius Rusticus) به ترتیب بلاغت و ادبیات یونانی و حکمت رواقی را آموخت. البته آنچه به او و آراء و نظرات او غناء بخشید "حکمت رواقی" بود که در جان و زبان او ماواء گزید و شالوده جهانبینی و حکومت او را شکل داد و سرآخر منجر به نوشته‌های او با عنوان "تاملات" گردید. (Anthony Birley, 1999) اما جنبه مهم دیگر در زندگی این حکیم رواقی فرا گرفتن فنون کشتی و ممحض شدن در ابزار آلات جنگی بود که او را به سرداری جهانگیر تبدیل کرد.

سپس می‌رسیم به شاه اسماعیل صفوی که در سال ۱۴۸۷ متولد شد و در سال ۱۵۲۴ در جوانی دارفانی را وداع گفت. او هم مانند اسکندر عمر زیادی نکرد. اسماعیل در محیط دینی‌ی که صوفیان در آن نقش کلیدی داشتند پا به عرصه وجود گذاشت. پدر و اجدادش تا شیخ صفی‌الدین اردبیلی از بزرگان تصوف در جهان بودند و آوازه آنها از اردبیل تا مدیترانه و یونان و شام و اروپا کشیده شده بود. او از سنین کودکی تحت تعلیم اساتید بزرگ با الهیات و ادبیات عربی و فارسی و ترکی و تصوف آشنا شد. یکی از اساتید مهم او در گیلان مولانا شمس‌الدین لاهیجانی بود که او را با احکام و اصول مذهب شیعه آشنا کرد. در کنار تعلیمات نظری او با فنون جنگی و ورزش‌های رزمی و کشتی آشنا شد و در ساحت رزم و جنگ به فرماندهی بزرگ تبدیل گشت. او در کنار اینها با سیاست و آراء حکمرانی هم از نزدیک آشنا شد و یکی از امیران که در این راه خدمات شایانی به گشودن افق سیاسی او کمک کرد کارکیا میرزا علی والی لاهیجان در گیلان بود. البته در کنار این اساتید ما نباید غافل از نقش "اهل اختصاص" که از صوفیان بزرگ و آبدیده و جهاندیده در یاری و آموزش اسماعیل از هیچ کمکی دریغ نکردند، بشویم. آن "هفت نفر صوفی معتقد به خاندان صفویان، کوشیدند اسماعیل را برای روزی که باید قیام کند، نیرومند و آگاه به فنون جنگ بار آورند تا این بار، ... به پیروزی نایل آیند" (پارسادوست، ۱۳۸۷. ۲۴۹).


سیدجواد میری


#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش دوم)

@seyedjavadmiri
نگاهی مقارنه‌ای بین اسکندر کبیر، مارکوس اورلیوس و شاه اسماعیل

به عبارت دیگر، ما در اینجا با سه چارچوب نظری فلسفه مشائی و حکمت رواقی و تصوف اسلامی روبرو هستیم که اسکندر نماینده سنت هلنی و اورلیوس ممثل سنت رومی و شاه اسماعیل سخنگوی سنت عرفانی است. البته باید این پرسش را مطرح کرد که بین فلسفه مشائی و حکمت رواقی و تصوف اسلامی چه شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد؟‌ آیا می‌توان نقاط مشترکی بین آنها در ساحت حکومتداری یافت؟‌ به زبان دیگر، آموزش‌های فلسفی و حکمی و عرفانی این سه تن چگونه مسیر و آراء آنها را تحت تاثیر قرار داد؟ به نظرم یکی از شباهت‌های کلیدی بین این سه پارادایم فلسفه و حکمت و عرفان تاکیدشان بر روی مفهوم "فضیلت" (Virtue) است. به عبارت دیگر، هم اسکندر مقدونی و هم مارکوس اورلیوس و هم شاه اسماعیل به کانونی بودن "فضیلت" در ساماندهی زندگی فردی و حیات جمعی تاکید دارند و بر این باور بودند که بدون فضیلت و دوری از رذائل اخلاقی (Ethical Vices) امکان رسیدن به اهداف متعالی ناممکن است.

اسکندر مقدونی فضیلت را به مثابه اعتلاء یا همان مفهوم Arete در فلسفه هلنی درک می‌کرد. "آرِته" به معنای به فعلیت رسیدن تمامی امکان‌های بالقوه فضیلت آدمی است. در نگاه اسکندر, فضیلت مسیر رسیدن به شکوه و بزرگی است.

البته شاید بتوان منتقدانه به رویکرد اسکندر نگریست و گفت که برای او "شکوه فردی" بر هر چیز دیگری رجحان داشت ولی مارکوس اورلیوس "فضیلت" را به عنوان بنیاد "حکمرانی خوب" قلمداد می‌کرد و البته ابعاد عالم درون انسان را هم در مراقبت از خویشتن فراموش نمی‌کرد.

اما رویکرد شاه اسماعیل را چگونه می‌توان صورتبندی کرد؟ او فضیلت را به مثابه "عصبیت مذهبی" (Religious Zeal) مفصلبندی می‌کرد و هدف از آن را بنیان نهادن نظمی مبتنی بر عدالت تعریف می‌کرد.

به تعبیر دقیق‌تر، جهانبینی اسکندر را می‌توان با ارجاع به کلان‌مفهوم "آرِته" صورتبندی کرد و این در حالیست که برای درک نظام فکری مارکوس اورلیوس ما نیازمند فهم ایده اساسی او هستیم که می‌گوید انسان باید زندگیش را مطابق با طبیعت (عقل و فضیلت) ساماندهی کند. زیرا این ساماندهی حیات مطابق با طبیعت منجر به پذیرش، آرامش درونی و خدمت وظیفه‌آمیز می‌شود. اما ایده اساسی شاه اسماعیل که در مقایسه با آن دو نقش "اراده الهی" در آن پر رنگ‌تر است. به عبارت دیگر، در جهانبینی او خدا "حاکم" است و "حکومت" شان ضروری اوست. انسان به مثابه خلیفه او باید بتواند بین حِکمت و حکومت تناسب برقرار کند. به صورت خلاصه می‌توان اینگونه تبیین کرد که در حالیکه "آرته" اسکندر مقدونی بر برتری و موفقیت فردی تمرکز دارد، چارچوب نظری مارکوس اورلیوس و شاه اسماعیل بر چارچوبی گسترده‌تر و فراگیرتر متمرکز شده‌اند - یکی معطوف به زندگی در هماهنگی با کیهان و دیگری متمرکز بر شکل‌دهی مجدد جهان بر اساس اراده الهی. درک این اصول اصلی کلید درک انگیزه ها و اقدامات این سه شاه-فیلسوف و شاه-حکیم و شاه-صوفی است. من به این نکته واقف هستم که این مفاهیم و مضامین نیاز به بسط بیشتری دارند اما تلاش من معطوف به این مسئله بود که باید برای درک و فهم و تبیین و تشربح "دیوان خطائی" زمین بازی را تغییر بدهیم و در مستوایی جهانی مسئله را مطرح کنیم والا در زمین بازیی که در داخل ایران تعریف شده است ما باید کماکان در باب این بحث کنیم که شاه اسماعیل دیوان شعری داشته است یا خیر و یا اینکه آیا زبانی که او به آن شعر سروده است "ترکی" است یا "آذری" است و آیا این زبان آذری لهجه‌ایی از پهلوی است و اگر هست چه ربطی به دیوان خطائی دارد؟ به سخن دقیق‌تر، سطح مباحث مطروحه در اجتماع علمی ایران چنان تنزل پیدا کرده است که ما چاره‌ای جز این نداریم که مباحث بنیادین را اساساً در سطوح بین‌المللی و جهانی مطرح کنیم تا بتوانیم وارد "دیالوگ‌های جهانی" بشویم والا در اینجا صرفاً باید در انتظار دشنام‌گویان بنشینیم و کسانیکه دل در گرو "تئوری‌های توطئه" دارند.

سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش سوم)

@seyedjavadmiri
Audio
گفتارهایی پیرامون جامعه‌شناسی انتفاضه




سیدجواد میری

در این نشست من به مسئله فلسطین از منظر نظریه‌های اجتماعی پرداختم و گفتم که اسرائیل یک پدیده "استعماری" از نوع Settler-Colonialism است که با انواع دیگر استعمار متفاوت است و ....

۴ خرداد ۱۴۰۴
دانشگاه تهران، دانشکده علوم اجتماعی
تالار دکتر شریعتی


@seyedjavadmiri
"اهل‌البیت" در دیوان خطائی

یکی از مفاهیم پربسامد در دیوان خطائی مفهوم "اهل‌البیت" است. من ادیب نیستم ولی می‌خواهم مدعایی را در اینجا مطرح کنم و آن این است که هیچ شاعر ایرانی (و حتی در سطح جهان) نمی‌شناسم که تا به این حد در باب "اهل‌البیت" شعر سروده باشد. البته اشعار او در باب اهل‌البیت صرفاً مدیحه‌سرایی نیست بل ابواب معرفتی و ذوقی بدیعی پیشِ‌روی آدمی می‌گشاید. اما سوال اینجاست که ما اشعار سروده شده در باب اهل‌البیت توسط خطائی را چگونه باید مورد بررسی قرار دهیم؟ یک روش شاید این باشد که ما تمامی شعرهایی که به نوعی با نام مبارک محمد و علی و فاطمه و دوازده امام ارتباط دارد را گردهم آوریم و سپس به تحلیل و بررسی آنها بپردازیم. راه دیگر شاید این باشد که گزینشی از اشعاری که در آنها به اهل‌البیت اشاره شده است را به مثابه یک "روایت منسجم" از اهل‌البیت در خوانش خطائی بگیریم و این روایتِ بافته شده (طرح یک فرش را در نظر بگیرید) را سپس مورد بازخوانی و بررسی قرار بدهیم. روش سوم می‌تواند نگاهی تطبیقی به اشعار خطائی و شاعر ایرانی دیگر باشد که درباره "اهل‌البیت" شعرهایی سروده است. به عنوان مثال، ما می‌توانیم به فردوسی و خوانش او از اهل‌البیت اشاره کنیم و ببینیم در نگاه فردوسی اهل‌البیت چه جایگاهی دارند و صورتبندی فردوسی از چهارده معصوم یا دوازده امام در مقایسه با خطائی در چه وضعی قرار دارد. در شاهنامه، حکیم ابوالقاسم فردوسی در "گفتار اندر ستایش پیغمبر" شعری بلند دارد که من بخشی از آن را در اینجا میاورم:


تو را دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدت جست

وگر دل نخواهی که باشد نژند

نخواهی که دائم بُوی مستمند

به گفتار پیغمبرت راه جوی

دل از تیرگی‌ها بدین آب شوی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی

خداوند امر و خداوند نهی

که خورشید بعد از رسولان مه

نتابید بر کس ز بوبکر به

عمر کرد اسلام را آشکار

بیاراست گیتی چو باغ بهار

پس از هر دو آن بود عثمان گزین

خداوند شرم و خداوند دین

چهارم علی بود جفت بتول

که او را به خوبی ستاید رسول

که من شهر علمم علیم در است

درست این سخن قول پیغمبر است

گواهی دهم کاین سخن‌ها از اوست

تو گویی دو گوشم پر آواز اوست

علی را چنین گفت و دیگر همین

کز ایشان قوی شد به هر گونه دین

نبی آفتاب و صحابان چو ماه

به هم بستهٔ یک‌دگر راست راه

منم بندهٔ اهل بیت نبی

ستایندهٔ خاک پای وصی



سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش اول)

@seyedjavadmiri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"عبدالله الشریف" بلاگر و خبرنگار غزه، این کلیپ را در صفحه‌اش منتشر کرد.

#غزه
#عبدالله_الشریف


@seyedjavadmiri
"اهل‌البیت" در دیوان خطائی

در نگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی گفتار پیغمبر راه سعادت را به انسان نشان می‌دهد و پس از رسولان والا مقام جایگاه "ابوبکر" مورد تقدیر قرار می‌گیرد و سپس فردوسی به جایگاه تاریخی "عمر بن خطاب" اشاره می‌کند و می‌گوید توسط او بود که "اسلام آشکار شد". نکته جالب این است که پس از تمجید پیامبر و ابوبکر و عمر به عنوان خلفای پیغمبر، فردوسی به عثمان اشاره می‌کند و او را که شهره به عفیف بودن در ادبیات اهل تسنن است با کلمات "خداوند شرم و خداند دین" مورد مدح قرار می‌دهد. سرآخر فردوسی به خلیفه چهارم "علی" اشاره می‌کند که "جفت بتول" بود و رسول "او را به خوبی ستاید". به عبارت دیگر، خوانشی که فردوسی از "اهل‌البیت" دارد با قرائتی که خطائی از "اهل‌البیت" ارائه می‌دهد تفاوت سهمگینی دارد و شاید بتوان آن را به نگاه اهل تسنن و اهل تشیع تقسیم‌بندی کرد. به سخن دقیق‌تر، اسامی دوازده امام در شاهنامه فردوسی آنگونه که در دیوان خطائی به چشم می‌خورد وجود ندارد و صورتبندی که شاه اسماعیل در دیوان خود از اهل‌البیت دارند به مراتب نزدیکتر به "هویت معاصر ایرانی" در مقایسه با صورتبندی که فردوسی کرده است می‌باشد. البته تا جائیکه من اطلاع دارم هیچ اندیشمند یا متفکر یا شاعر شیعی سراغ ندارم که در باب ابوبکر و عمر و عثمان به گونه‌ای که حکیم ابوالقاسم فردسی خلفای راشدون را ترسیم کرده است به تصویر کشیده باشد. البته محمد جعفر جعفری لنگرودی که فقیه و مجتهد و فیلسوف و ادیب و شاعر و حفوقدان که در سال ۱۴۰۱ دارفانی را وداع گفت کتابی دارد با عنوان "راز بقای ایران در سخن فردوسی" و در این کتاب او به مذهب فردوسی اشاره کرده است. جعفری لنگرودی می‌گوید:

"فردوسی هر چند که شیعه نیست ولی از آن گروهی است که اعتقاد مفرطبه اهل بیت دارد مانند فضل‌الله بن روزبهان خونجی اصفهانی که شافعی است ولی چنان علی را ستوده است که هر ظاهربینی را باشتباه انداخته و هوس می‌کند که حکم به تشیع او بدهد. فردوسی ... بقطع و یقین، معتزلی بود، و معتزله در زمان فردوسی از دستگاه عباسیان رانده شده و به ایران و ایرانیان رو آورده بودند و ناگزیر به تشیع اظهار علاقه می‌کردند که مذهب عامه روستائیان و کشاورزان بود و خود فردوسی هم که دهقان بود و مزارع داشت قطعاً در کشاورزان او شیعه هم وجود داشت و حشر و نشر با شیعیان، در او اثر می‌نهاد ... اما اینکه چرا فردوسی معتزله بود باید ... بعکس نولدکه که اصلاً نمیداند معتزله چیست ... سخن را کمی گسترش دهم" (جعفری‌لنگرودی، ۱۳۶۹. ۱۶-۱۷).*

سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش دوم)


*جعفری لنگرودی، محمد جعفر. راز بقای ایران در سخن فردوسی. انتشارات گنج دانش، ۱۳۶۹.

@seyedjavadmiri
"اهل‌البیت" در دیوان خطائی

به عبارت دیگر، برخلاف مشهورات و گفته جلال خالقی مطلق، محمد جعفر جعفری لنگرودی بر این باور است که فردوسی اهل تشیع نبوده و آنچه شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را برجسته کرده است گرایش "معتزلی" او بوده است که در برابر گرایش "اشعری"- که پس از درگذشت مامون عباسی جهان اسلام را به سمت روندهای خردستیز سوق داد- تلاش کرده است عقلگرایی را تقویت کند. اما تلاشی که بسیاری از نویسندگان معاصر در باب این موضوع دارند که "شاهنامه" از یک سوی سند هویت ملی ایرانیان است و از سوی دیگر تشیع او را جعل می‌کنند محل مناقشه است. زیرا در بزرگی و حکمت فردوسی هیچ شک و شبهه‌ایی نیست و او را بابد در عِداد حکمای بزرگ جهان به حساب آورد اما "هویت ملی" را نمی‌توان مستند به یک متن کرد و اگر مقرر گردد که هویت ملی (که امری معاصر است) مستند به یک متن در گذشته گردد آنگاه این پرسش را می‌توان مطرح کرد که اکنون ایران چقدر از منظر جامعه‌شناختی شباهت به روایت شاهنامه فردوسی دارد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش اجازه دهید ارچاعی به دیوان خطائی بدهیم و ببینیم تصویری که او از "اهل‌البیت" می‌دهد چقدر به اکنون و اینجای ایران نزدیکتر و شبیه‌تر است؟ به عبارت دیگر، آیا نگاهی که امروز در ایران غالب است با روایت فردوسی بیشتر همخوانی دارد یا با خطائی؟‌ به عنوان مثال، سیمای شهرهای ایران در ایام محرم و صفر با نمادهایی که فردوسی به تصویر کشیده است قرابت دارد یا با سمبل‌هایی که خطائی در دیوان خود ترسیم کرده است؟ برای اینکه بتوانیم مستدل و مستند سخن بگوییم نیازمند رجوع به متنِ دیوان خطائی هستیم تا مبتنی بر آن ببینیم در زبان خطائی اهل‌البیت چگونه ترسیم شده‌اند؟ آیا تصویر غالب با روایت فردوسی همخوانی دارد که در آن رسول و بوبکر و عمر و عثمان (که خداوند شرم و خداوند دین بود) و علی در کنار هم ساختمان دین و دانش را برپا می‌کنند یا ما این تصاویر را در ایران امروز به صورت جریان غالب نمی‌بینیم؟


سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش سوم)

@seyedjavadmiri
"اهل‌البیت" در دیوان خطائی


سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش چهارم)

@seyedjavadmiri
چگونه باید تحلیل انتقادی کرد؟

این پرسش است. چرا این پرسش مهم است؟‌ اگر انتقادی بیندیشیم هم به "جامعه" کمک کرده‌ایم؛ هم "حاکمیت" را منتبه کرده‌ایم و هم صفوف خود را از "هژمونی بورژوازی" جدا کرده‌ایم. برای اینکار نیازمند سه‌ضلعی استحمار و استبداد و استعمار هستیم. به عنوان مثال، آقای جعفر پناهی فیلمشان در جشنواره کن فرانسه جایزه گرفت؛ صدا و سیما آن را تقبیح کرد و دولت فرانسه از آن تجلیل کرد و حکومت ایران را تهدید کرد. در این میانه جامعه مشتت شد و بخشی پناهی را تمجید کرد و بعضی به حمایت روایت حاکمیت رفت و دولت فرانسه هم موضع استعماری خود را به رخ کشید. تحلیل انتقادی به ما کمک می‌کند فیلم را با درونمایه‌هایش نقد کنیم اما پیام فرستادن پناهی از فرانسه را مردود بشماریم و حکومت را منتبه کنیم که تمام منافذ فعالیت جامعه را نبند و به فرانسه هم بگوییم تا اطلاع ثانوی و ژنوساید در غزه سخن از آزادی و عدالت و انسان نگو.

سیدجواد میری


#جشنواره_کن_فرانسه
#فیلم_جعفر_پناهی
#حاکمیت

@seyedjavadmiri
کشور مالت در انحادیه اروپا، فلسطین را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت می‌خواهد بشناسد.


@seyedjavadmiri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیاست‌های ضد-ایرانی اسرائیل معطوف به چه هدفی است؟ آیا اسرائیل به دنبال "توازن قوا" در منطقه است یا هدف غایی اسرائیل "تنها-هژمون شدن" است؟ جان مرشایمر به عنوان یک متخصص در علوم سیاسی در آمریکاست پرده از سیاست‌های اسرائیل برمی‌دارد. او از اصطلاح "Rollback" برای تبیین سیاست‌های تهاجمی استفاده می‌کند. این ​​اصطلاح به معنای "عقبگرد" است که مرشایمر از آن برای توصیف استراتژی ژئوپلیتیکی تحریک ناآرامی در یک کشور رقیب در حالی که از تغییر حاکمیت به طور پنهان یا آشکار حمایت می کند، بهره می‌برد. اسرائیل در سوریه از این روش برای رسیدن به هدف غایی خود سود برد. پله بعدی ایران است. البته کشورهای دیگر نیز در این منطقه از این هدف اسرائیل در امان نخواهند بود.


@seyedjavadmiri
Forwarded from کافه قفقاز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 پان‌ترکیسم مبنای عینی ندارد، بلکه بیشتر یک ایده ذهنی است
👥
سید جواد میری

📌 سید جواد میری، در برنامه کافه قفقاز با نقد بنیادهای ایدئولوژی‌های پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم، تأکید کرد این جریان‌ها علیرغم ظاهر سازمان‌یافته، فاقد مبنای مشترک عینی و بین‌الاذهانی هستند.

او در این گفت‌وگو تأکید می‌کند که اگر درباره یک "مقوله" صحبت می‌کنیم، باید آن را به‌مثابه پدیداری اجتماعی با قابلیت ایجاد جنبش، تحول و منطق قابل‌مطالعه در نظر گرفت نه صرفاً یک ایده در ذهن افراد.

🔸 میری افزود: «مثلاً سازمانی به‌نام جهان ترک تشکیل شده، اما خودشان می‌گویند که هیچ مبنای مشترک عینی وجود ندارد. خب، اگر چنین است، این یعنی هنوز پروژه تحقق نیافته.»

📺 این قسمت را در یوتیوب کافه قفقاز مشاهده نمایید.
📤 پانترکیسم؛ ایدئولوژی قومی، یا تهدید سیاسی؟


🖱 کافه قفقاز | @Caucasuscafe
"اهل‌البیت" در دیوان خطائی

یک خوانش دیگری از "اهل‌البیت" در ایران وجود دارد که خطائی آن را نمایندگی می‌کند. در این نگاه تاریخ ظهور اسلام به مثابه دین با مفهوم "خلفای راشدون" گره نخورده است بل "حلقه رسالت" مستقیم به "حلقه ولایت" وصل می‌شود و این حلقه تا "حلقه مهدویت" تداوم دارد و در "غیبت مهدی" ولایت نیست و نابود نمی‌شود. در دوران غیبت، ولایت از آن "صوفی" است و اوست که تلاش می‌کند "حکمت و حکومت" را با ولایتی که از "رسالت و امامت" نشات گرفته است جامعه را هدایت کند. بیاد داریم که حکیم ابوالقاسم فردوسی بین رسول و علی فاصله‌ای قائل بود که آن فاصله به صورت معناداری توسط بوبکر و عمر و عثمان پر شده بود و هیچ اشاره‌ای به "دوازده امام" هم در ساختمان "دین و دانش" و "رستگاری" نیست. اما ببینیم خطائی چگونه چارچوب "رستگاری" را برای "موالیان"* ترسیم می‌کند؟ در غزل ۲۷۲ می‌توان مانیفست رستگاری از زبان مرشد کامل را دریافت. او محمد مصطفی را "ساقی محشر" می‌داند و فاطمه دخت نبی را "محرم شاه" می‌خواند. سپس به علی مرتضی اشاره می‌کند و می‌گوید که من "جان و باش خاندانین یولونا ترک ائدرم". به عبارت دیگر، خطائی می.گوید سر و جان را در "طریقت خاندان" می‌خواهم ترک کنم. خاندان چه کسانی هستند؟ در غزل ۲۷۲ اسامی خاندان یا اهل‌البیت به این ترتیب نگاشته شده است:

محمد مصطفی، فاطمه بنت نبی، علی المرتضی، شاه حسن و شاه حسین، زین‌العابدین، باقر و صادق، موسی کاظم، علی‌موسی رضا، شاه تقی، نقی نور ایمان، امام عسکری، شاه محمد مهدی صاحب زمان (غزل ۲۷۲ در دیوان خطائی)

نکته جالب توجه این است که حلقه وصل رسالت به ولایت "فاطمه بنت نبی" است که تمسک جستن به این "یول" (طریقت یا راه) آدمی را در مسیر "عفو الهی" قرار می‌دهد. خطائی در مصرع آخر غزل ۲۷۲ اینگونه بحث را جمعبندی می‌کند:

یا الهی بو "خطائی"‌نین گناهین عفو قیل
شاه محمد مهدی صاحب زمانین حقیچون


سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش چهارم)

پانوشت

*موالیان عنوانی است که شاه اسماعیل برای پیروان امام حسین یا "حسینی‌مذهب‌ها" استفاده می‌کند. در غزل ۲۴۴ او اینگونه جامعه مخاطب خود را به تصویر می‌کشد:

حسینی مذهبم من دین ایچینده
موالی اولانون من رهبری‌یم

به عبارت دیگر، او می‌گوید در چارچوب دینی من پیرو مذهب حسین هستم و رهبر کسانی هستم که خود را موالی می‌دانند. در اینکه موالی در تاریخ چه معانی داشته است مباحث بسیاری وجود دارد اما در خوانش خطائی موالی به کسانی اطلاق می‌شود که اهل ولایت علی و اولاد علی هستند.

@seyedjavadmiri
"اهل‌البیت" در دیوان خطائی


در این بیت، خطائی به مفهوم "عفو" اشاره می‌کند اما معنای عفو در نسبت با "خاندانین یولو" (یا طریقت و راه اهل‌البیت) چیست؟ پیشتر اشاره کردم که فردوسی راه رستگاری را به ما یادآور می‌شود و می‌گوید راهی است که رسول از طریق وحی به آن دست یافت و "عُمر" بود که بعد از بوبکر اسلام را آشکار کرد والا او که در طوس بود چگونه می‌توانست به وحی محمدی دست یابد و رستگار شود. اما روایتی که خطائی می‌کند با این روایت کاملاً متفاوت و حتی متضاد است. زیرا او هم به دنبال کمال و تکامل و رستگاری است و عفو در ادبیات عرفانی فراتر از معانی لغوی آن که شامل "بخشش گناهان فردی" است می‌شود. عفو اشاره به مرتفع کردن موانعی دارد که سیر تکاملی انسان باید برطرف گردد تا روح سالک بتواند به مقامات متعالیه انسانی و عرفانی دست یابد. به عبارت دیگر، با جهانبینی که فردوسی درباره "راه رستگاری" که مبتنی بر ایده خلافت راشدون است از نظر خطائی این راه منتهی به "خاندانین یولو" (طریقت اهل‌البیت) نمی‌گردد و انسان نتیجتاً در "مسیر عفو" قرار نخواهیم گرفت. چرا او اینگونه می‌گوید و هیچ اشاره‌ای به "راه رستگاری راشدون" نمی‌کند؟‌ آیا ما صرفاً با یک بحث سیاسی روبرو هستیم یا با دو جهانبینی متفاوت مواجه هستیم که اگر این تمایزات را درک نکنیم فهمی از خطائی نخواهیم داشت؟ به نظرم مفهومی که می‌تواند ما را در درک جهانبینی خطائی یاری کند مفهوم "خلافت راشدون" و نسبت ظاهری خلفای راشدون با رسول نیست. زیرا ما می‌دانیم که نسبت رسول و راشدون در جهانبینی که فردوسی ترسیم می‌کند مبتنی بر "کرونولوژی سیاسی" است که پس از رسول، بوبکر و عمر و عثمان (خداوند شرم و خداوند دین) و علی (جفت بتول) در ساحت خلافت ظاهر شدند. اما خطائی اساساً اینگونه رابطه رسول و اهل‌البیت را ترسیم نمی‌کند. او یک مفهوم پایه با عنوان "ولایت" دارد که ظهور ولایت با مفهوم "عالَم" گره خورده است. اگر این ظهور نبود "طریقت رستگاری" ممکن نمی‌شد و او این مضمون را در غزل ۳۷۴ اینگونه بیان می‌کند:

بحمدالله کی، در عالم ظهور اولیا گلدی
چراغی یاندی اسلامون کی، دین مصطفا گلدی


سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش پنجم)


@seyedjavadmiri
"اهل‌البیت" در دیوان خطائی

در این غزل،‌ خطائی مفهوم "اولیاء" را پیش می‌کشد که جمع "ولی" است و اشاره به مفهوم "ولایت" دارد. او می‌گوید این "الله" است که با عنایت او در عالم ولایت ظهور کرد و اولیاء در جهان ممکن شدند. دین مصطفی به یُمن ظهور ولایت چراغش روشن شد و بر انسان‌ها نور دین مصطفی آشکار شد. همانطور که می‌بینیم در این روایت اشاره‌ای به "عُمر" که -به زبان فردوسی- اسلام را آشکار کرد، نیست. زیرا در خوانش خطائی ظهور یا آشکارگی اسلام ربطی به ساحت سیاست ندارد و در اینجا ما با یک جهانبینی دیگری روبرو هستیم که "ولایت" را مقدم بر "آشکارگی اسلام" که ظاهر یک باطنی است و آن باطن ولایت است که اگر نمی‌بود ظاهر چراغ اسلام هم روشن نمی‌شد. سرچشمه اولیاء یا باطنِ باطن ولایت چیست یا کیست؟‌ او این باطنِ باطن ولایت را در غزل ۳۷۴ اینگونه ترسیم می‌کند:

منافقلر هلاک اولدی، یزیدلر زخمناک اولدو
یئنه عالم‌لرون شاهی علیّ مرتضی گلدی

به سخن دیگر، منافقان هلاک گردیدند و یزیدان زخمناک شدند و دلیلش این است که "دوباره" شاه عالم‌های بیشمار علی مرتضی آمد. اما چرا خطائی از کلمه "دوباره" درباره علی سخن می‌گوید؟‌ زیرا علی صرفاً یک فرد سیاسی در مراتب خلفای راشدون در گذشته تاریخی نیست بل او "سرّ هدایت" است که دائماً آشکار و پنهان "راه" را می‌نمایاند. علی چگونه این راه را می‌نمایاند؟ مفهوم "راه اهل‌البیت" در اینجا می‌تواند ما را یاری کند. زیرا دوباره در همین غزل ۳۷۴ ما می‌بینیم که خطائی به "دوازده امام" به مثابه "اساتید دین" و "سرّ اولیاء" اشاره می‌کند. او علی را نه به مثابه خلیفه چهارم راشدون بل "سرّ هدایت" و "باطن دین مصطفی" خطاب می‌کند و اینگونه در دیوان او را ترسیم می‌کند:

علی شاه ولایت‌دور، علی سرّ هدایت‌دور
علی شول معنی‌دن پیدا کی، سرّ اولیاء گلدی
(خطائی، غرل ۳۷۴)

به عبارت دیگر،‌ علی در نگاه خطائی فقط "باب علم" -آنگونه که فردوسی می‌گوید- نیست بل او "سرّ ولایت" است. اما "سرّ" چیست؟ شاید به معنای این باشد که علی کسی است که متعالی‌ترین تجربه از "ذات" را در وجود خود متجلی کرده است. زیرا "ولی" کسی است که بدون واسطه به "حقیقت متعالیه" وصل است و اتصال به ولایت خاندان است که نه تنها امکان رستگاری را فراهم می‌کند بل آدمی را به مقام "امامت" هم می‌رساند. به سخن دیگر، اگر دیوان خطائی و شاهنامه فردسی را در نسبت با مفهوم "اهل‌البیت" مقایسه کنیم با دو پارادایم معنایی مواجه می‌گردیم که در یکی کلیدواژه اصلی "خلفای راشدون" است و هیچ اشاره‌ای به ظهور هستی و ارتباط آن با "ولایت" (به مثابه باطن رسالت) نمی‌گردد و در دیگر سوی نگاه خطائی را داریم که باطن دین را "ولایت" می‌داند. به عبارت دیگر، نسبت رسالت و ولایت در شاهنامه فردوسی و دیوان خطائی از مفاهیم مهمی است که اگر بخواهیم خطوط هویت جمعی ایرانیان معاصر را مبتنی بر این معانی بسنجیم آنگاه شاید بتوان ادعا کرد که خطائی در "عالم درون" ایرانیان بیشتر از فردوسی ماواء کرده است.


سیدجواد میری

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
(بخش ششم)


@seyedjavadmiri
2025/07/08 02:12:47
Back to Top
HTML Embed Code: