This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چگونه لباس شخصیها را در تجمعات شناسایی کنیم.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فکر کنم با این حساب زن این فرماندهان هم ته دلشون میگن اسرائیل بزن😁.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعد از عمری جنایت رفتند آلمان برای زندگی دوران بازنشستگی .
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساعتش رو نفرمودید سعیده خانم
هی امید واهی به مردم نفروشید، جز تولید یاس و ناامیدی برای مردم و سرافکندگی برای خودتون و پادشاهتون چیزی نداره.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
هی امید واهی به مردم نفروشید، جز تولید یاس و ناامیدی برای مردم و سرافکندگی برای خودتون و پادشاهتون چیزی نداره.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پیش بینی نوری زاد از آینده خامنهای .
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
Forwarded from محمد رضا عالی پيام - هالو
رژیم از این جنگ نفع برد یا ضرر؟
در گفتگو با وحید بهشتی در لایو رضا ضرابی.
دوست عزیزم وحید بهشتی برای حملهی اسرائیل به ایران تلاش زیادی کرد و معتقد است در این جنگ رژیم آسیب فراوان دید. ولی من موضوع را از زاویهی دیگری میبینم.
شما را به دیدن این مناظره دعوت میکنم:
https://youtu.be/hVKiqOt73tg
رسانه شمایید
از این که لینک را برای دیگران میفرستید و در گروهها قرار میدهید سپاسگزارم
با لایک، کامنت گذاری و سابسکرایب از کانال حمایت کنید.
در گفتگو با وحید بهشتی در لایو رضا ضرابی.
دوست عزیزم وحید بهشتی برای حملهی اسرائیل به ایران تلاش زیادی کرد و معتقد است در این جنگ رژیم آسیب فراوان دید. ولی من موضوع را از زاویهی دیگری میبینم.
شما را به دیدن این مناظره دعوت میکنم:
https://youtu.be/hVKiqOt73tg
رسانه شمایید
از این که لینک را برای دیگران میفرستید و در گروهها قرار میدهید سپاسگزارم
با لایک، کامنت گذاری و سابسکرایب از کانال حمایت کنید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پادشاها، ما هم موهامون سفید شده، خب بعدش؟.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقطه، فقط یک نقطه
«نقطهزنی» اصطلاحی جدید بود در انبار مهمات تبلیغاتی راستگرایان برای مشروعیت بخشیدن به بمبهای اسراییلی. این واژه ذهن را پذیرای چیزی خوشایند و عادلانه میکرد. روی نقشهی شهر، «نقطه» نمایندهی موجودیتی منحوس بود که محو کردناش یک قدم ما را به آزادی نزدیکتر میکرد. «نقطه» فقط به رژیم تعلق داشت. در اطراف «نقطه» همه چیز امن و امان بود. نقطهزنی مثل تیغ جراح به سرعت یک غدهی بدخیم را به درک واصل میکرد تا بدن جامعه قوی شود؛ یک گام نزدیکتر به عدالت!
در کلیپی که مشاهده میکنید، «نقطه» میدان تجریش است، نقطههای کوچکتر اتوموبیلهای پشت چراغ قرمز، و نقاط ریزتر و بیمقدارتر دهها بدن شهروندی که در ثانیهای در هوا محو میشوند. عفو بینالملل: دستکم ۱۲ نفر کشته شامل کودکان و یک زن باردار! تعداد زخمیها نامعلوم.
وقتی این ویدیو از دوربین مداربسته منتشر شد، راستگرایان تلاش کردند آنرا ساخته و پرداختهی هوش مصنوعی جلوه دهند، و وقتی شواهد جانبی و عکسهای دیگر از همان میدان و در همان لحظه اصالت این کلیپ را بدون بروبرگرد ثابت کرد، واکنش تیپیک این «عدالتخواهان» در گفتهی خانم جامعهشناس مقیم فرانسه مهناز شیرالی منعکس شد که شانه بالا انداخت و تقصیر را به گردن خود مردم انداخت، «مردم اگر تعلیم دیده بودند در شرایط جنگی پشت چراغ قرمز چه میکردند؟» به راستی، این مردم تعلیم ندیده چرا قدردان این نقطهزنیها نیستند که آمده آنها را آزاد کند؟
میدان قدس تجریش، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، برای ثبت در تاریخ. ///.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
«نقطهزنی» اصطلاحی جدید بود در انبار مهمات تبلیغاتی راستگرایان برای مشروعیت بخشیدن به بمبهای اسراییلی. این واژه ذهن را پذیرای چیزی خوشایند و عادلانه میکرد. روی نقشهی شهر، «نقطه» نمایندهی موجودیتی منحوس بود که محو کردناش یک قدم ما را به آزادی نزدیکتر میکرد. «نقطه» فقط به رژیم تعلق داشت. در اطراف «نقطه» همه چیز امن و امان بود. نقطهزنی مثل تیغ جراح به سرعت یک غدهی بدخیم را به درک واصل میکرد تا بدن جامعه قوی شود؛ یک گام نزدیکتر به عدالت!
در کلیپی که مشاهده میکنید، «نقطه» میدان تجریش است، نقطههای کوچکتر اتوموبیلهای پشت چراغ قرمز، و نقاط ریزتر و بیمقدارتر دهها بدن شهروندی که در ثانیهای در هوا محو میشوند. عفو بینالملل: دستکم ۱۲ نفر کشته شامل کودکان و یک زن باردار! تعداد زخمیها نامعلوم.
وقتی این ویدیو از دوربین مداربسته منتشر شد، راستگرایان تلاش کردند آنرا ساخته و پرداختهی هوش مصنوعی جلوه دهند، و وقتی شواهد جانبی و عکسهای دیگر از همان میدان و در همان لحظه اصالت این کلیپ را بدون بروبرگرد ثابت کرد، واکنش تیپیک این «عدالتخواهان» در گفتهی خانم جامعهشناس مقیم فرانسه مهناز شیرالی منعکس شد که شانه بالا انداخت و تقصیر را به گردن خود مردم انداخت، «مردم اگر تعلیم دیده بودند در شرایط جنگی پشت چراغ قرمز چه میکردند؟» به راستی، این مردم تعلیم ندیده چرا قدردان این نقطهزنیها نیستند که آمده آنها را آزاد کند؟
میدان قدس تجریش، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، برای ثبت در تاریخ. ///.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
📍
به نام خدای آزادی
چهارشنبه های ملاقات؛
این بار در زندان تهران بزرگ
«زودتر کاری کنید؛
زود دیر میشود.»
در این مدت تلاش کردم در کنار فرزندانم فائزه و آرش باشم. داغ، آنقدر بزرگ بود که دیگر وضعیت آقای نوریزاد به حاشیه رفته بود. مادری هنرمند بناگهان فرزندانش را و همه ما را ترک کرد و به عالم باقی شتافت. برای دفن این بزرگ بانو باید صبر میکردیم تا عزیز دیگرش بهار از راه میرسید. پس از سه روز سفر سخت؛ بهار به تهران رسید و مراسم تشییع روز سه شنبه ۱۰ تیر انجام شد. مهرانگیز را به خاک سپردیم و برایش آرامش ابدی خواستار شدیم.
آن شب منزل بودم که مادر زندانی سیاسی «مهرداد گریوانی» تماس گرفت و گفت؛ فردا روز ملاقات است. قرار است با خانم «ستوده» به زندان تهران بزرگ برویم. به ایشان گفتم: آقای نوریزاد گفته اند تا من خبر ندادم ملاقات نیائید؛ فعلا چیزی معلوم نیست. گفتند: پسرم خبر داده که فردا، چهارشنبه روز ملاقات است.
با وجود خستگی بسیار، قرار فردا را گذاشتیم.
میانه ی راه آقای نوریزاد تماس گرفتند و با تاسف گفتند: من تازه متوجه شدم که امروز ملاقات بوده، گفتم: در راهم. باورش نمی شد.
ساعت حدود ۹ آنجا بودیم؛ دم زندان تهران بزرگ.
از سگهای رنجور خبری نبود؛ آنجا از زمان زندانی بودن پسرم «علی» کلی تغییر کرده بود.
چه روزهای طاقت فرسایی داشتم؛ فکرش را هم نمیکردم روزی آقای نوریزاد را اینجا ببینم.
وارد سالن انتظار و دریافت نوبت شدیم؛ نوبت گرفتیم؛ سری سوم بودیم، خانم ستوده منتظر برادر و خواهر آقای خندان ماندند، سری پنجم نوبتشان شد.
وقتی نوبتمان شد، من به همراه خانم گریوانی به سالن ملاقات رفتیم؛ همان سالن با همان شکل و شمایل، آنجا دو سال هر هفته از پشت شیشه های کثیف و کابین های کوچک و کوتاه علی را دیده بودم.
اینبار پدر جای پسر را گرفته بود. آقای گریوانی این جوان رعنا زودتر آمد؛ بعد آقای نوری زاد، این دو همدیگر را در آغوش کشیدند. مدتها در زندان اوین بودند و دور از هم و در بندهای جداگانه.
حضور من برای آقای نوریزاد غیر منتظره بود؛ گفت: با آمدنت بهشت را برای من آوردی….
چند هفتهای بود که دیداری نداشتیم.
به دلیل کوتاهی کابین، باید یکی از ما میایستاد تا بتواند طرف مقابل را ببیند. من نشستم و او ایستاد. حالش خوب بود و مثل همیشه پر خروش و استوار. تیپ ۲ سالن ۵ اتاق ۳ آدرسش بود. در اتاقشان ۳۰ نفر هستند. ۸ تخت سه طبقه دارد و بقیه کفخوابند، با دو وکیل؛ اقایان نقوی و بهفر لاله زاری هم اتاقی هستند. بقیه افراد مالی و جرائم دیگر. تازه اتاقشان را عوض کردهاند، قبلا در بند معتادین بودند با تعداد بیشتر.
گفتند: کم کم باید با شرایط کنار بیائیم؛ من خودم را آماده کردهام برای سالهای پیش رو...
از شب واقعه گفت که با چه مصیبتی مثل اسرای جنگی آنها را جابجا کرده اند؛ دونفر دونفر دستبند زده بودند و دونفر دونفر پابند. نمی دانم چطور توانسته بودند وسایلشان را بیاورند؟! آقای نوریزاد توانسته بودند بخشی از نوشته ها و چند اثر هنری آخرشان و وسایل شخصی را با خود حمل کنند. بقیه وسایل نقاشی و خطاطی ایشان جا مانده بود در بند ۸ زندان اوین.
میگفت: از روی تلی از خاک در دل تاریکی شب عبور کردیم، از میان جنازه ها و شاید حدود پانصد ماشین تلنبار شده روی هم.
در آن تاریکی کسی به کسی نبود، ما اسیران جنگی بودیم.
پیشتر تلفنی بیشتر از اینها را گفته بودند.
روز واقعه فیلم شد؛ شب واقعه هم روزی فیلم خواهد شد، و لکه ننگی خواهد ماند بر دامان جنایتکاران.
پرده کم کم پائین آمد؛ خداحافظی کردیم.
هنگام خروج خانم تاجزاده را دیدم که اشک میریخت؛ گفتم: نبینم گریه کنید؛ او مثل همه ما داغدار کشته شدگان بود. خانم قدیانی را دیدم و خانم امینی و مادر خشایار سفیدی و خانوادهایشان؛ خوشحال شدم که آنها هم با عزیزانشان دیدار خواهند داشت.
بسته آخرین آثار هنری آقای نوریزاد را که از کنار صدای موشکها و آوارها جان سالم بدر برده بودند را دریافت کردم.
خانم ستوده هم توانستند پس از ماهها همسرشان؛ آقای خندان را ببینند.
با هم بر گشتیم و برای همه ما این پرسش بزرگ بود که باید دیگر چه اتفاقی بیفتد تا آزادشان کنند؟!!!
ما همچنان نگران عزیزانمان هستیم.
زودتر کاری کنید؛
زود دیر میشود.
فاطمه ملکی
۱۲ تیر ماه ۱۴۰۴.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
به نام خدای آزادی
چهارشنبه های ملاقات؛
این بار در زندان تهران بزرگ
«زودتر کاری کنید؛
زود دیر میشود.»
در این مدت تلاش کردم در کنار فرزندانم فائزه و آرش باشم. داغ، آنقدر بزرگ بود که دیگر وضعیت آقای نوریزاد به حاشیه رفته بود. مادری هنرمند بناگهان فرزندانش را و همه ما را ترک کرد و به عالم باقی شتافت. برای دفن این بزرگ بانو باید صبر میکردیم تا عزیز دیگرش بهار از راه میرسید. پس از سه روز سفر سخت؛ بهار به تهران رسید و مراسم تشییع روز سه شنبه ۱۰ تیر انجام شد. مهرانگیز را به خاک سپردیم و برایش آرامش ابدی خواستار شدیم.
آن شب منزل بودم که مادر زندانی سیاسی «مهرداد گریوانی» تماس گرفت و گفت؛ فردا روز ملاقات است. قرار است با خانم «ستوده» به زندان تهران بزرگ برویم. به ایشان گفتم: آقای نوریزاد گفته اند تا من خبر ندادم ملاقات نیائید؛ فعلا چیزی معلوم نیست. گفتند: پسرم خبر داده که فردا، چهارشنبه روز ملاقات است.
با وجود خستگی بسیار، قرار فردا را گذاشتیم.
میانه ی راه آقای نوریزاد تماس گرفتند و با تاسف گفتند: من تازه متوجه شدم که امروز ملاقات بوده، گفتم: در راهم. باورش نمی شد.
ساعت حدود ۹ آنجا بودیم؛ دم زندان تهران بزرگ.
از سگهای رنجور خبری نبود؛ آنجا از زمان زندانی بودن پسرم «علی» کلی تغییر کرده بود.
چه روزهای طاقت فرسایی داشتم؛ فکرش را هم نمیکردم روزی آقای نوریزاد را اینجا ببینم.
وارد سالن انتظار و دریافت نوبت شدیم؛ نوبت گرفتیم؛ سری سوم بودیم، خانم ستوده منتظر برادر و خواهر آقای خندان ماندند، سری پنجم نوبتشان شد.
وقتی نوبتمان شد، من به همراه خانم گریوانی به سالن ملاقات رفتیم؛ همان سالن با همان شکل و شمایل، آنجا دو سال هر هفته از پشت شیشه های کثیف و کابین های کوچک و کوتاه علی را دیده بودم.
اینبار پدر جای پسر را گرفته بود. آقای گریوانی این جوان رعنا زودتر آمد؛ بعد آقای نوری زاد، این دو همدیگر را در آغوش کشیدند. مدتها در زندان اوین بودند و دور از هم و در بندهای جداگانه.
حضور من برای آقای نوریزاد غیر منتظره بود؛ گفت: با آمدنت بهشت را برای من آوردی….
چند هفتهای بود که دیداری نداشتیم.
به دلیل کوتاهی کابین، باید یکی از ما میایستاد تا بتواند طرف مقابل را ببیند. من نشستم و او ایستاد. حالش خوب بود و مثل همیشه پر خروش و استوار. تیپ ۲ سالن ۵ اتاق ۳ آدرسش بود. در اتاقشان ۳۰ نفر هستند. ۸ تخت سه طبقه دارد و بقیه کفخوابند، با دو وکیل؛ اقایان نقوی و بهفر لاله زاری هم اتاقی هستند. بقیه افراد مالی و جرائم دیگر. تازه اتاقشان را عوض کردهاند، قبلا در بند معتادین بودند با تعداد بیشتر.
گفتند: کم کم باید با شرایط کنار بیائیم؛ من خودم را آماده کردهام برای سالهای پیش رو...
از شب واقعه گفت که با چه مصیبتی مثل اسرای جنگی آنها را جابجا کرده اند؛ دونفر دونفر دستبند زده بودند و دونفر دونفر پابند. نمی دانم چطور توانسته بودند وسایلشان را بیاورند؟! آقای نوریزاد توانسته بودند بخشی از نوشته ها و چند اثر هنری آخرشان و وسایل شخصی را با خود حمل کنند. بقیه وسایل نقاشی و خطاطی ایشان جا مانده بود در بند ۸ زندان اوین.
میگفت: از روی تلی از خاک در دل تاریکی شب عبور کردیم، از میان جنازه ها و شاید حدود پانصد ماشین تلنبار شده روی هم.
در آن تاریکی کسی به کسی نبود، ما اسیران جنگی بودیم.
پیشتر تلفنی بیشتر از اینها را گفته بودند.
روز واقعه فیلم شد؛ شب واقعه هم روزی فیلم خواهد شد، و لکه ننگی خواهد ماند بر دامان جنایتکاران.
پرده کم کم پائین آمد؛ خداحافظی کردیم.
هنگام خروج خانم تاجزاده را دیدم که اشک میریخت؛ گفتم: نبینم گریه کنید؛ او مثل همه ما داغدار کشته شدگان بود. خانم قدیانی را دیدم و خانم امینی و مادر خشایار سفیدی و خانوادهایشان؛ خوشحال شدم که آنها هم با عزیزانشان دیدار خواهند داشت.
بسته آخرین آثار هنری آقای نوریزاد را که از کنار صدای موشکها و آوارها جان سالم بدر برده بودند را دریافت کردم.
خانم ستوده هم توانستند پس از ماهها همسرشان؛ آقای خندان را ببینند.
با هم بر گشتیم و برای همه ما این پرسش بزرگ بود که باید دیگر چه اتفاقی بیفتد تا آزادشان کنند؟!!!
ما همچنان نگران عزیزانمان هستیم.
زودتر کاری کنید؛
زود دیر میشود.
فاطمه ملکی
۱۲ تیر ماه ۱۴۰۴.
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
فرمانده تازهی قرارگاه مرکزی «خاتم الانبیا»ی سپاه پاسداران، پاسدار «علی عبداللهی علیآبادی» است،
نام این سرتیپ سپاه را به خاطر «ملاحظات امنیتی» و «حفظ جان او» اعلام نکرده بود، اما رسانهی سازمان «موساد» اسرائیل
نام او را فاش کرده است...!
قرارگاه مرکزی «خاتم الانبیا»ی سپاه: غلامعلی رشید» و «علی شادمانی» در طول جنگ ۱۲ روزهی جمهوری اسلامی با اسرائیل کشته شدند..
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
نام این سرتیپ سپاه را به خاطر «ملاحظات امنیتی» و «حفظ جان او» اعلام نکرده بود، اما رسانهی سازمان «موساد» اسرائیل
نام او را فاش کرده است...!
قرارگاه مرکزی «خاتم الانبیا»ی سپاه: غلامعلی رشید» و «علی شادمانی» در طول جنگ ۱۲ روزهی جمهوری اسلامی با اسرائیل کشته شدند..
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
مرتضی پروین، هنرمند تجسمی و فعال مدنی که پس از حمله اسرائیل، از اوین به زندان تهران بزرگ منتقل شده است، در تماس با خانواده خود از وضعیت بحرانی این زندان خبر داد.
او گفت: «تیپ دو زندان تهران بزرگ فاقد امکانات اولیه رفاهی است، آب آشامیدنی بهندرت یافت میشود، جیره غذایی کاهش یافته و تماس تلفنی محدود است.»
پروین با اشاره به تراکم شدید جمعیت زندانی و کمبود فضای خواب، گفت حدود ۴۰ نفر در یک اتاق نگهداری میشوند..
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
او گفت: «تیپ دو زندان تهران بزرگ فاقد امکانات اولیه رفاهی است، آب آشامیدنی بهندرت یافت میشود، جیره غذایی کاهش یافته و تماس تلفنی محدود است.»
پروین با اشاره به تراکم شدید جمعیت زندانی و کمبود فضای خواب، گفت حدود ۴۰ نفر در یک اتاق نگهداری میشوند..
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاش به جای هزاران نوع اسلحه هزاران ساز می ساختیم و با آن آهنگ خوش یکدلی و شادی و مینواختیم.....
ای کاش انگشت هایمان بجای ماشه اسلحه تارهای ساز را میکشیدند تا ترانه ای زیبا دوباره همه دنیا را بگیرد .....
ای کاش. ..........
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
ای کاش انگشت هایمان بجای ماشه اسلحه تارهای ساز را میکشیدند تا ترانه ای زیبا دوباره همه دنیا را بگیرد .....
ای کاش. ..........
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسیر توسعه، نه از راه تنش و مخاصمه، بلکه از راه تعامل و گفتگو با جهان می گذرد. از این رو، این مسیر جنگ افروزی که جمهوری اسلامی آن را برگزیده و ۴۶ سال است که در آن قدم می زند، یک مسیر ضد توسعه است..
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo
#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo
شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo