This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"ویره" میدان ماست!
به بچهها گفتم الان میتونستید درگیر این باشید که پنجشنبهتون رو توی کدوم کافه لاکچری بالاشهر یا در بیدغدغهترین حالت ممکن سپری کنید؛ منتها درد داشتید و اومدید تا دست مردم رو بگیرید و اینه که یک دانشجو رو ارزشمند میکنه!
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
به بچهها گفتم الان میتونستید درگیر این باشید که پنجشنبهتون رو توی کدوم کافه لاکچری بالاشهر یا در بیدغدغهترین حالت ممکن سپری کنید؛ منتها درد داشتید و اومدید تا دست مردم رو بگیرید و اینه که یک دانشجو رو ارزشمند میکنه!
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
❤7
#اولیناعزام
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سببِ تسکین است ..
آنچه در اولین اعزام گروه جهادی شهید انصاری رخ داد ..
۱/۲
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سببِ تسکین است ..
آنچه در اولین اعزام گروه جهادی شهید انصاری رخ داد ..
۱/۲
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
❤7
#اولیناعزام
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سببِ تسکین است ..
آنچه در اولین اعزام گروه جهادی شهید انصاری رخ داد ..
۲/۲
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سببِ تسکین است ..
آنچه در اولین اعزام گروه جهادی شهید انصاری رخ داد ..
۲/۲
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
❤9
جهادنامه، اعزام اوّل ...pdf
274.1 KB
اعزام اول، قصه اول ..
روایت این هفته اردوی جهادی را در "جهادنامه" بخوانید.
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
روایت این هفته اردوی جهادی را در "جهادنامه" بخوانید.
#رجا | روایت جهادی شهید انصاری
-----------------------
ویره میدانِ ماست!
@shahid_joneydi
❤13
وارثان مقاومــت
من آواز مرگ را شنیدم در راه دیداری غمناک.
من اشک خونین مادر و کمر خم شده پدری را دیدم در راه دیدار.
من پرپر شدن کودکی را دیدم در شوق دیدار با قهرمانش.
من دیدم خون را که میچکید از چشمان داغدیده کرمان .
و آه کرمان!
از آن روز که خنجر زدند بر دل داغ دیدهاش، من دیدم غم، شنیدم آه؛ و امان از آهی که بلند شود از جگر سوخته مادر، که دامن گیر شود.
امان از آهِ کرمان!
آه از آن روز برای دیدار با قهرمانی بیتکرار از دامان پر مهر مادر، کرمانِ داغدیده؛ و آه از غمی که تازه شود با غمی دگر!
آه از لبخندی که در روز عید به غم و گریهای از جنس مصیبت بدل شد ...
از تپش قلب کودکی که به شوق دیدار با قهرمانش که دم از عدالت میزد، که سلاح دست گرفت نه برای جنگیدن، بلکه برای مقابله با آدمکشان، برای دفاع از ضعیف، عمو قاسم، راهی مزار شهدا کرمان شد و خاموش شد شوق؛ خاموش شد تپش!
مگر قرار نبود مقدم مسافران گلباران باشد نه که بمباران!
با این غم تازه چگونه سر کنیم؟!
غم میپیچد و میرویاند در من، ریشه میدواند و تازه میکند زخمی را که هرگز التیام نیافته بود!
#کرمان🖤🇮🇷
من آواز مرگ را شنیدم در راه دیداری غمناک.
من اشک خونین مادر و کمر خم شده پدری را دیدم در راه دیدار.
من پرپر شدن کودکی را دیدم در شوق دیدار با قهرمانش.
من دیدم خون را که میچکید از چشمان داغدیده کرمان .
و آه کرمان!
از آن روز که خنجر زدند بر دل داغ دیدهاش، من دیدم غم، شنیدم آه؛ و امان از آهی که بلند شود از جگر سوخته مادر، که دامن گیر شود.
امان از آهِ کرمان!
آه از آن روز برای دیدار با قهرمانی بیتکرار از دامان پر مهر مادر، کرمانِ داغدیده؛ و آه از غمی که تازه شود با غمی دگر!
آه از لبخندی که در روز عید به غم و گریهای از جنس مصیبت بدل شد ...
از تپش قلب کودکی که به شوق دیدار با قهرمانش که دم از عدالت میزد، که سلاح دست گرفت نه برای جنگیدن، بلکه برای مقابله با آدمکشان، برای دفاع از ضعیف، عمو قاسم، راهی مزار شهدا کرمان شد و خاموش شد شوق؛ خاموش شد تپش!
مگر قرار نبود مقدم مسافران گلباران باشد نه که بمباران!
با این غم تازه چگونه سر کنیم؟!
غم میپیچد و میرویاند در من، ریشه میدواند و تازه میکند زخمی را که هرگز التیام نیافته بود!
#کرمان🖤🇮🇷
❤7