🔺بازگشت به نقطه، سرخط!
✅روزنامەی جمهوری اسلامی در ش 14 روز 26 خرداد 1358 در مطلبی طولانی تحت عنوان؛ نیروگاه های هستەای: خیانت آشکار به خلق ما نوشته:
رژیم ضد خلقی شاه برای وابسته کردن هرچه بیشتر کشور به امپریالیست های جهان خوار و تارج هرچه بیشتر درآمدهای حاصل از فروش نفت به این فکر افتاد که تا سال 1371 بیست نیروگاه اتمی با ظرفیت 23000 مگاوات در کشور ایجاد کند.
بدین منظور قراردهای متفاوتی با کشورهای غربی بسته شد.
جمهوری اسلامی در ادامه با اشاره به پیچیدگی های غنی سازی اورانیوم و لزوم وارد کردن آن از کشورهای غربی پرسیده: آیا باید نیروگاه در حال ساخت بوشهر را با 60 درصد پیشرفت کامل کرد یا رها نمود؟
در پاسخ می نویسد با توجه به احتمال آلودگی خلیج فارس و نیز نقشەی دولت های غربی برای وابسته کردن اقتصاد ایران از رهگذر سرمایه گذاری در صنعت هسته ای، بهتر است ایران از خیر آن بگذرد!
✅46 سال بعد در جریان مذاکرات با آمریکا عراقچی می گوید: بیایید با هم 19 نیروگاه دیگر بسازیم!
البته 19 بعلاوەی یک - بوشهر - همان 20 می شود.
ظاهرا طرف مقابل نیز با این پیشنهاد مخالف نیست؛ مشروط به حذف غنی سازی مستقل و پذیرش بازرسی های سرزده و بدون محدودیت.
می گویند ضرر از نیمه هم برگردد، منفعت است، البته در اینجا باید گفت که پس از نیم قرن برگردد!
اگر بگوییم که خواستەی وزیر خارجە چیزی جز بازگشت به پلن هسته ای ایران در دهەی پنجاە نیست، گزاف نیست.
آنچه که جمهوری اسلامی قریب پنجاه سال قبل نوشته و نسبت به آن زینهار داده، قرابتی غریب با دستور کار مذاکرات فعلی دارد.
گویی مصداق این آیەی شریف است:
و عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم
✅آنچه روزنامەی مزبور که تریبون اصلی جناح حاکم بود، نوشته، چیزی جز تراوشات فکری و احتجاجات قلمی روشنفکران چپ و مکاتب اقتصادی نظیر راه رشد غیر سرمایه داری، متد جایگزینی واردات و نظریەی وابستگی و امپریالیسم نبود.
این نظرگاه ها آن زمان هواخواه و رهروان بسیار داشت. بسیاری از کشورهای غیرمتعهد و یا نزدیک به بلوک شرق از چین و هند گرفته تا عراق و لیبی و مصر ناصری و کشورهای آفریقایی در پی الگوبرداری از آن جهت توسعه بودند.
در مقایل کشورهایی چون کره، سنگاپور، تایوان، شیلی، برزیل و ...با پیگیری سیاست های صادرات محور و باز کردن درها به روی تجارت جهانی، راهی دیگر را رفتند و کامیاب هم شدند.
چین و هند و بعدتر کشورهای عرب خلیج فارس هم به این کاروان پیوسته و به اقتصادشان رونق بخشیدند.
ایران اما از این گردونه عقب ماند. اگر کاری هم کرد، مصداق یک گام به پیش، دو گام به پس شد.
اقتصاد درست مانند سیاست خارجی در چنبرەی سیاست داخلی گرفتار شد.
اقتدارگرایی سیاسی و امتیازهای آن هرگز اجازه نداد توسعەی ملی به هدف اصلی و آرمان جمعی تبدیل شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
✅روزنامەی جمهوری اسلامی در ش 14 روز 26 خرداد 1358 در مطلبی طولانی تحت عنوان؛ نیروگاه های هستەای: خیانت آشکار به خلق ما نوشته:
رژیم ضد خلقی شاه برای وابسته کردن هرچه بیشتر کشور به امپریالیست های جهان خوار و تارج هرچه بیشتر درآمدهای حاصل از فروش نفت به این فکر افتاد که تا سال 1371 بیست نیروگاه اتمی با ظرفیت 23000 مگاوات در کشور ایجاد کند.
بدین منظور قراردهای متفاوتی با کشورهای غربی بسته شد.
جمهوری اسلامی در ادامه با اشاره به پیچیدگی های غنی سازی اورانیوم و لزوم وارد کردن آن از کشورهای غربی پرسیده: آیا باید نیروگاه در حال ساخت بوشهر را با 60 درصد پیشرفت کامل کرد یا رها نمود؟
در پاسخ می نویسد با توجه به احتمال آلودگی خلیج فارس و نیز نقشەی دولت های غربی برای وابسته کردن اقتصاد ایران از رهگذر سرمایه گذاری در صنعت هسته ای، بهتر است ایران از خیر آن بگذرد!
✅46 سال بعد در جریان مذاکرات با آمریکا عراقچی می گوید: بیایید با هم 19 نیروگاه دیگر بسازیم!
البته 19 بعلاوەی یک - بوشهر - همان 20 می شود.
ظاهرا طرف مقابل نیز با این پیشنهاد مخالف نیست؛ مشروط به حذف غنی سازی مستقل و پذیرش بازرسی های سرزده و بدون محدودیت.
می گویند ضرر از نیمه هم برگردد، منفعت است، البته در اینجا باید گفت که پس از نیم قرن برگردد!
اگر بگوییم که خواستەی وزیر خارجە چیزی جز بازگشت به پلن هسته ای ایران در دهەی پنجاە نیست، گزاف نیست.
آنچه که جمهوری اسلامی قریب پنجاه سال قبل نوشته و نسبت به آن زینهار داده، قرابتی غریب با دستور کار مذاکرات فعلی دارد.
گویی مصداق این آیەی شریف است:
و عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم
✅آنچه روزنامەی مزبور که تریبون اصلی جناح حاکم بود، نوشته، چیزی جز تراوشات فکری و احتجاجات قلمی روشنفکران چپ و مکاتب اقتصادی نظیر راه رشد غیر سرمایه داری، متد جایگزینی واردات و نظریەی وابستگی و امپریالیسم نبود.
این نظرگاه ها آن زمان هواخواه و رهروان بسیار داشت. بسیاری از کشورهای غیرمتعهد و یا نزدیک به بلوک شرق از چین و هند گرفته تا عراق و لیبی و مصر ناصری و کشورهای آفریقایی در پی الگوبرداری از آن جهت توسعه بودند.
در مقایل کشورهایی چون کره، سنگاپور، تایوان، شیلی، برزیل و ...با پیگیری سیاست های صادرات محور و باز کردن درها به روی تجارت جهانی، راهی دیگر را رفتند و کامیاب هم شدند.
چین و هند و بعدتر کشورهای عرب خلیج فارس هم به این کاروان پیوسته و به اقتصادشان رونق بخشیدند.
ایران اما از این گردونه عقب ماند. اگر کاری هم کرد، مصداق یک گام به پیش، دو گام به پس شد.
اقتصاد درست مانند سیاست خارجی در چنبرەی سیاست داخلی گرفتار شد.
اقتدارگرایی سیاسی و امتیازهای آن هرگز اجازه نداد توسعەی ملی به هدف اصلی و آرمان جمعی تبدیل شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍183❤15👎5
🔺از یمن بوی جنگ می آید!
حملەی امروز حوثی ها به فرودگاه بن گوریون نشان داد که دو ماه بمباران آمریکا و پیش از آن حملات مکرر اسرائیل، خلل چندانی در قابلیت های تهاجمی آنها ایجاد نکرده است.
امری که می تواند باعث تجدید نظر در چشم اندازهای استراتژیک موجود شود.
سه روز قبل از حملەی امروز که نقطه عطفی در موشک پراکنی حوثی ها محسوب می شود، پیت هگست وزیر دفاع ترامپ ایران را بابت حمایت از صنعا با لحن بی سابقه ای تهدید کرده بود.
امروز هم وزیر دفاع سابق اسرائیل جهت تلافی خواهان حمله به تهران شد.
حوثی ها که از خط مقدم جنگ دورند و از لحاظ استانداردهای زندگی در قیاس با دیگر مناطق خاورمیانه در مرتبەی پایین تری قرار دلرند، تاب آوری و سرسختی کم نظیری از خود به نمایش گذاشته اند.
این ویژگی در کنار اشراف بر آبراهەهای مهم بین المللی و تجارب جنگی موفقیت آمیز با ائتلاف عربستان و امارات، آنها را به نیرویی تهدید آمیز و موثر تبدیل کرده است.
به طور مشخص تبعات حملەی امروز چگونه خواهد بود؟
آیا باعث کاهش شکاف میان ترامپ و نتانیاهو و به طریق اولی میان کبوترها و بازهای دولت آمریکا در پروندەی ایران می شود؟
اگر چنین شود، پای سوالات کلی تری از این قبیل به میان می آید:
در بحبوحەی مذاکرات ایران و آمریکا، حوثی ها برای تهران یک دارایی استراتژیک محسوب می شوند یا متغیری اخلال گر که منفعتشان کمتر از هزینەهایشان است؟
بن بست فعلی در مذاکرات ایران و آمریکا، موقت و قابل رفع است یا راهبردی و حل نشدنی؟
در گفتگوهای جاری و احتمالا آتی پروندەی متحدان منطقه ای ایران چه جایگاهی دارد؟
اگر احیانا این پرونده در دستور کار قرار گیرد، ایران چگونه بر سر آن بده بستان خواهد نمود؟
حوثی ها که بخشی از توانایی هایشان مدیون ایران است، در عمل چقدر از آن حرف شنوی دارند؟
اسرائیل و احیانا آمریکا صورتحساب حملەی امروز را به پای چه کسی می نویسند و چگونه آن را تسویه می کنند؟
تاب آوری و سرسختی حوثی ها و توانایی آنها برای ماندن در سنگر، روی ادراک واشنگتن و تل آویو چه تاثیری می گذارد؟
آیا به فکر گسترش جنگ و فرضا عملیات های زمینی می افتند یا کاهش تنش و توقف های ولو موقت را ترجیح می دهند؟
چگونگی مواجهه با این چالش ها، آیندەی جنگ و صلح در منطقه را تعیین می کند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
حملەی امروز حوثی ها به فرودگاه بن گوریون نشان داد که دو ماه بمباران آمریکا و پیش از آن حملات مکرر اسرائیل، خلل چندانی در قابلیت های تهاجمی آنها ایجاد نکرده است.
امری که می تواند باعث تجدید نظر در چشم اندازهای استراتژیک موجود شود.
سه روز قبل از حملەی امروز که نقطه عطفی در موشک پراکنی حوثی ها محسوب می شود، پیت هگست وزیر دفاع ترامپ ایران را بابت حمایت از صنعا با لحن بی سابقه ای تهدید کرده بود.
امروز هم وزیر دفاع سابق اسرائیل جهت تلافی خواهان حمله به تهران شد.
حوثی ها که از خط مقدم جنگ دورند و از لحاظ استانداردهای زندگی در قیاس با دیگر مناطق خاورمیانه در مرتبەی پایین تری قرار دلرند، تاب آوری و سرسختی کم نظیری از خود به نمایش گذاشته اند.
این ویژگی در کنار اشراف بر آبراهەهای مهم بین المللی و تجارب جنگی موفقیت آمیز با ائتلاف عربستان و امارات، آنها را به نیرویی تهدید آمیز و موثر تبدیل کرده است.
به طور مشخص تبعات حملەی امروز چگونه خواهد بود؟
آیا باعث کاهش شکاف میان ترامپ و نتانیاهو و به طریق اولی میان کبوترها و بازهای دولت آمریکا در پروندەی ایران می شود؟
اگر چنین شود، پای سوالات کلی تری از این قبیل به میان می آید:
در بحبوحەی مذاکرات ایران و آمریکا، حوثی ها برای تهران یک دارایی استراتژیک محسوب می شوند یا متغیری اخلال گر که منفعتشان کمتر از هزینەهایشان است؟
بن بست فعلی در مذاکرات ایران و آمریکا، موقت و قابل رفع است یا راهبردی و حل نشدنی؟
در گفتگوهای جاری و احتمالا آتی پروندەی متحدان منطقه ای ایران چه جایگاهی دارد؟
اگر احیانا این پرونده در دستور کار قرار گیرد، ایران چگونه بر سر آن بده بستان خواهد نمود؟
حوثی ها که بخشی از توانایی هایشان مدیون ایران است، در عمل چقدر از آن حرف شنوی دارند؟
اسرائیل و احیانا آمریکا صورتحساب حملەی امروز را به پای چه کسی می نویسند و چگونه آن را تسویه می کنند؟
تاب آوری و سرسختی حوثی ها و توانایی آنها برای ماندن در سنگر، روی ادراک واشنگتن و تل آویو چه تاثیری می گذارد؟
آیا به فکر گسترش جنگ و فرضا عملیات های زمینی می افتند یا کاهش تنش و توقف های ولو موقت را ترجیح می دهند؟
چگونگی مواجهه با این چالش ها، آیندەی جنگ و صلح در منطقه را تعیین می کند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍128❤53🤔8👎5
🔺ونس و هس: معاونان سه حرفی و دو حرفی دونالد و آدولف!
آنهایی که با سرگرمی هایی چون جدول کلمات متقاطع مانوسند، احتمالا این سوال زیاد به گوششان خورده: معاون دو حرفی هیتلر؟
و پاسخ آن: هس!
اکنون ونس معاون سه حرفی ترامپ! از دولت آلمان بخاطر ایجاد محدودیت برای حزب نئونازیها - فرزندان فکری و سیاسی هس - به تندی از برلین انتقاد کرده است.
قضیه این است که یک نهاد دولتی آلمان، حزب AFD - آلترناتیو برای آلمان - را جزو جریانات راست افراطی قلمداد کرد، روبیو وزیر خارجەی آمریکا و ونس معاون ترامپ به تلخی از این تصمیم انتقاد و از نئونازی ها حمایت کردند.
ونس و روبیو دولت آلمان را به استبداد متصف و با وارونه خوانی تاریخ آن را به برپایی دوبارەی دیوار بڕلین متهم نمودند.
حزب AFD که اخیرا در ایالت های شرقی آلمان به پیروزی رسید دارای افکار تند ملی گرایانه، ضد اسلام و ضد مهاجران است. این حزب به نحوی از اعقاب فکری ناسیونال سوسیالیسم به شمار می رود.
از این رو تمجید از آن برای دولت ترامپ که جزو ستایشگران پروپاقرص پوتین است، امری غریب نیست.
جالب این جاست که حزب آلترناتیو هم مانند سایر جریانات راست افراطی اروپا دارای مواضع دوستانەای نسبت به کرملین است.
در طول یک قرن اخیر احتمالا این نخستین بار است که متحدان واشنگتن و مسکو در صحنەی اروپا به اردوگاه سیاسی و فکری همسانی تعلق دارند.
ممکن است برای آمریکا که اولویت اصلی اش مهار چین است، این مساله بر مبنای محاسبات واقع گرایانەی ژئوپولتیک، نمایشی فرعی باشد. اما بیانگر شکاف ایدئولوژیک بزرگی است که در دنیای غرب افتاده است.
شکاف میان لیبرالیسم و ناسیونالیسم و بین اتحادیه های فراملی و ملی گرایی های تنگ نظرانه و هویت طلب.
85 سال پیش آلمان نازی تهدیدی فوری علیه آمریکا به شمار نمی رفت، دستکم به اندازەی امپراتوری ژاپن که نیروی دریایی مهاجم و مجهزش برتری آن را در اقیانوس آرام به چالش می طلبید.
اما روزولت پس از لختی درنگ در ایستادن کنار بریتانیا و فرانسه تردید نکرد. عمدتا با این استدلال؛ کشوری که اعلامیەی استقلال آن با جوهر آزادی نوشته شده، تبعا زرادخانەی دمکراسی جهان است.
ترامپ اما امروز با بی پروایی در حال له کردن نظم بین المللی است و سیاست قدرت را بدون شرم بر ملاحظات اخلاقی و هنجارهای بین المللی ارج می نهد.
داعیەهای سیاست خارجی آمریکا دربارەی التزام به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر، همیشه تحت تاثیر ملاحظات ژئوپولتیک و منافع فوری و عینی قرار گرفته است.
اما هیچوقت نیز به اندازەی امروز پرده های حجب و شرم کنار نرفته و منطق عریان قدرت هویدا نشده است.
آمریکای ترامپ تعارف را کنار گذاشته و ادعایی دربارەی آزادی و دمکراسی ندارد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
آنهایی که با سرگرمی هایی چون جدول کلمات متقاطع مانوسند، احتمالا این سوال زیاد به گوششان خورده: معاون دو حرفی هیتلر؟
و پاسخ آن: هس!
اکنون ونس معاون سه حرفی ترامپ! از دولت آلمان بخاطر ایجاد محدودیت برای حزب نئونازیها - فرزندان فکری و سیاسی هس - به تندی از برلین انتقاد کرده است.
قضیه این است که یک نهاد دولتی آلمان، حزب AFD - آلترناتیو برای آلمان - را جزو جریانات راست افراطی قلمداد کرد، روبیو وزیر خارجەی آمریکا و ونس معاون ترامپ به تلخی از این تصمیم انتقاد و از نئونازی ها حمایت کردند.
ونس و روبیو دولت آلمان را به استبداد متصف و با وارونه خوانی تاریخ آن را به برپایی دوبارەی دیوار بڕلین متهم نمودند.
حزب AFD که اخیرا در ایالت های شرقی آلمان به پیروزی رسید دارای افکار تند ملی گرایانه، ضد اسلام و ضد مهاجران است. این حزب به نحوی از اعقاب فکری ناسیونال سوسیالیسم به شمار می رود.
از این رو تمجید از آن برای دولت ترامپ که جزو ستایشگران پروپاقرص پوتین است، امری غریب نیست.
جالب این جاست که حزب آلترناتیو هم مانند سایر جریانات راست افراطی اروپا دارای مواضع دوستانەای نسبت به کرملین است.
در طول یک قرن اخیر احتمالا این نخستین بار است که متحدان واشنگتن و مسکو در صحنەی اروپا به اردوگاه سیاسی و فکری همسانی تعلق دارند.
ممکن است برای آمریکا که اولویت اصلی اش مهار چین است، این مساله بر مبنای محاسبات واقع گرایانەی ژئوپولتیک، نمایشی فرعی باشد. اما بیانگر شکاف ایدئولوژیک بزرگی است که در دنیای غرب افتاده است.
شکاف میان لیبرالیسم و ناسیونالیسم و بین اتحادیه های فراملی و ملی گرایی های تنگ نظرانه و هویت طلب.
85 سال پیش آلمان نازی تهدیدی فوری علیه آمریکا به شمار نمی رفت، دستکم به اندازەی امپراتوری ژاپن که نیروی دریایی مهاجم و مجهزش برتری آن را در اقیانوس آرام به چالش می طلبید.
اما روزولت پس از لختی درنگ در ایستادن کنار بریتانیا و فرانسه تردید نکرد. عمدتا با این استدلال؛ کشوری که اعلامیەی استقلال آن با جوهر آزادی نوشته شده، تبعا زرادخانەی دمکراسی جهان است.
ترامپ اما امروز با بی پروایی در حال له کردن نظم بین المللی است و سیاست قدرت را بدون شرم بر ملاحظات اخلاقی و هنجارهای بین المللی ارج می نهد.
داعیەهای سیاست خارجی آمریکا دربارەی التزام به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر، همیشه تحت تاثیر ملاحظات ژئوپولتیک و منافع فوری و عینی قرار گرفته است.
اما هیچوقت نیز به اندازەی امروز پرده های حجب و شرم کنار نرفته و منطق عریان قدرت هویدا نشده است.
آمریکای ترامپ تعارف را کنار گذاشته و ادعایی دربارەی آزادی و دمکراسی ندارد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍113❤22👎11
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺به پاس انسانیت ترکی که عجالتا کرد بود!
اردوغان: برادر کردم تو چه می خواهی؟
آیا در این کشور رئیس جمهور و نخست وزیر نشدی؟
شدی!
در سطوح عالی دولت نماینده نداری؟
داری!
در ارتش نیستی؟
هستی!
سری ثریا اوندر: در اینجا کردها می توانند رئیس جمهور، نخست وزیر و نماینده شوند، اما یک چیز ممنوع است: نمی توانند کرد باشند!
مونولوگ های بالا روشنگرند. اردوغان تجاهل العارف می کند. برند اصلی شهروندی ترک حنفی است.
کردهای عمدتا شافعی مذهب البته می توانند در ازای دست کشیدن از هویت خود به مقامات عالی برسند.
سری ثریا اوندر ترک آزادەی دوست کردها کە با مرگ نابهنگامش، آناتولی را عزادار کرد، به خوبی پرده از این تناقض ریاکارانه بر می دارد.
سری اوندر می گفت من ترکم ولی تا حل مسالەی کرد، کردم!
صد سال از تبدیل واژەی ترک به شناسەی شهروندی ترکیه می گذرد. بر مبنای آن، کردها، ارمنی ها و عرب ها و ...ترک هستند!
در ایران به سیاق ترکیه، هویت های قومی انکار نمی شود، اما هویت سیاسی عمدتا به مذهب رسمی گره خورده است.
تحقق توسعەی سیاسی صرفا مستلزم تفکیک نهادی دین و دولت نیست، بلکه ملیت هم باید از کمند سیاست رها شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
اردوغان: برادر کردم تو چه می خواهی؟
آیا در این کشور رئیس جمهور و نخست وزیر نشدی؟
شدی!
در سطوح عالی دولت نماینده نداری؟
داری!
در ارتش نیستی؟
هستی!
سری ثریا اوندر: در اینجا کردها می توانند رئیس جمهور، نخست وزیر و نماینده شوند، اما یک چیز ممنوع است: نمی توانند کرد باشند!
مونولوگ های بالا روشنگرند. اردوغان تجاهل العارف می کند. برند اصلی شهروندی ترک حنفی است.
کردهای عمدتا شافعی مذهب البته می توانند در ازای دست کشیدن از هویت خود به مقامات عالی برسند.
سری ثریا اوندر ترک آزادەی دوست کردها کە با مرگ نابهنگامش، آناتولی را عزادار کرد، به خوبی پرده از این تناقض ریاکارانه بر می دارد.
سری اوندر می گفت من ترکم ولی تا حل مسالەی کرد، کردم!
صد سال از تبدیل واژەی ترک به شناسەی شهروندی ترکیه می گذرد. بر مبنای آن، کردها، ارمنی ها و عرب ها و ...ترک هستند!
در ایران به سیاق ترکیه، هویت های قومی انکار نمی شود، اما هویت سیاسی عمدتا به مذهب رسمی گره خورده است.
تحقق توسعەی سیاسی صرفا مستلزم تفکیک نهادی دین و دولت نیست، بلکه ملیت هم باید از کمند سیاست رها شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍241❤41👎19🤔5
🔺درگیری محدود هند و پاکستان
در حالیکه ترامپ در دیدار امشب با نخست وزیر کانادا از شیر شتر تا جان آدمیزاد را مورد بحث قرار داد، هیچ اشارەای بە تنش ها در شبە قارەی هند ننمود.
جایی که اختلافات دو قدرت هسته ای؛ هند و پاکستان به نقطەی جوش رسیده و ساعتی پیش خبرگزاری ها از حملەی هند بە پاکستان خبر دادند.
هند رسما خبر عملیات علیه پاکستان را تایید کرد و در عباراتی به دقت پردازش شده کوشید جلوی تنش بیشتر و تبدیل آن به جنگی تمام عیار را بگیرد.
سخنگویان ارتش و دولت هند با اعلام اینکه عدالت اجرا شد و هند دنبال تشدید تنش ها نیست و هیچ پایگاه نظامی پاکستانی هدف قرار نگرفته، تلاش می کنند از تحریک بیشتر پاکستان جلوگیری کنند.
همچنین شلیک موشک بدون استفاده از هواپیما و نقض حریم هوایی، اقدامی محاسبه شده و واجد پیام است.
در مقابل پاکستان وعدەی تلافی داده و انتظار می رود در ساعات و روزهای آینده با حمله به هند در پی احیای بازدارندگی خود به عنوان قدرتی هستەای بر بیاید.
با توجه به محدود بودن حملات هندی ها به پایگاه های گروه های کشمیری و اعلام پایان آن از سوی دهلی نو، به نظر نمی رسد که پاکستان واکنشی شدید و بدور از خویشتن داری نشان دهد.
در روزهای اخیر که اختلافات دو کشور شعله ور گردید، هند رسما پاکستان را به محرومیت از سهمیەی آب و تجدید نظر در معاهدات آبی تهدید کرده است.
اعمال این گزینه که واکنش شدید پاکستان را بر می انگیزد، به نوع تلافی جویی پاکستان بستگی دارد.
احتمالا هند امیدوار است که پاکستان با ملاحظەی این موضوع واکنشی ضعیف نشان دهد و اولویت را به عبور از بحران کنونی و عادی سازی اوضاع بدهد.
به عبارت دیگر هند گزینەی قطع آب را جز در بستر جنگی تمام عیار ممکن و واقع بینانه نمی داند.
غیر از میانجیگری بی نتیجەی ایران و اعلام حمایت صریح چین از پاکستان، مواضع سایر کشورها عمدتا شفاهی و به صورت درخواست از طرفین جهت گفتگو بوده است.
هرچند می توان احتمال داد که آمریکا و اسرائیل در خفا از هند حمایت و حتی کمک های اطلاعاتی و تدارکاتی لازم را جهت حملەی امشب به آن ارائه داده باشند.
احتمالا پس از پاسخ پاکستان، جهت های خارجی وارد و مدیریت و مهار تنش وارد فازی عملی شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
در حالیکه ترامپ در دیدار امشب با نخست وزیر کانادا از شیر شتر تا جان آدمیزاد را مورد بحث قرار داد، هیچ اشارەای بە تنش ها در شبە قارەی هند ننمود.
جایی که اختلافات دو قدرت هسته ای؛ هند و پاکستان به نقطەی جوش رسیده و ساعتی پیش خبرگزاری ها از حملەی هند بە پاکستان خبر دادند.
هند رسما خبر عملیات علیه پاکستان را تایید کرد و در عباراتی به دقت پردازش شده کوشید جلوی تنش بیشتر و تبدیل آن به جنگی تمام عیار را بگیرد.
سخنگویان ارتش و دولت هند با اعلام اینکه عدالت اجرا شد و هند دنبال تشدید تنش ها نیست و هیچ پایگاه نظامی پاکستانی هدف قرار نگرفته، تلاش می کنند از تحریک بیشتر پاکستان جلوگیری کنند.
همچنین شلیک موشک بدون استفاده از هواپیما و نقض حریم هوایی، اقدامی محاسبه شده و واجد پیام است.
در مقابل پاکستان وعدەی تلافی داده و انتظار می رود در ساعات و روزهای آینده با حمله به هند در پی احیای بازدارندگی خود به عنوان قدرتی هستەای بر بیاید.
با توجه به محدود بودن حملات هندی ها به پایگاه های گروه های کشمیری و اعلام پایان آن از سوی دهلی نو، به نظر نمی رسد که پاکستان واکنشی شدید و بدور از خویشتن داری نشان دهد.
در روزهای اخیر که اختلافات دو کشور شعله ور گردید، هند رسما پاکستان را به محرومیت از سهمیەی آب و تجدید نظر در معاهدات آبی تهدید کرده است.
اعمال این گزینه که واکنش شدید پاکستان را بر می انگیزد، به نوع تلافی جویی پاکستان بستگی دارد.
احتمالا هند امیدوار است که پاکستان با ملاحظەی این موضوع واکنشی ضعیف نشان دهد و اولویت را به عبور از بحران کنونی و عادی سازی اوضاع بدهد.
به عبارت دیگر هند گزینەی قطع آب را جز در بستر جنگی تمام عیار ممکن و واقع بینانه نمی داند.
غیر از میانجیگری بی نتیجەی ایران و اعلام حمایت صریح چین از پاکستان، مواضع سایر کشورها عمدتا شفاهی و به صورت درخواست از طرفین جهت گفتگو بوده است.
هرچند می توان احتمال داد که آمریکا و اسرائیل در خفا از هند حمایت و حتی کمک های اطلاعاتی و تدارکاتی لازم را جهت حملەی امشب به آن ارائه داده باشند.
احتمالا پس از پاسخ پاکستان، جهت های خارجی وارد و مدیریت و مهار تنش وارد فازی عملی شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍110❤24👎4🤔3
🔺سخنی با فرزند پزشکیان!
عزم رئیس جمور جنجالی آمریکا برای تحریف نام تاریخی خلیج فارس و جنگ با یک میراث معنوی بشریت، یادآور جسارتی مشابه از سوی برخی تماشاگران باشگاهی وطنی است.
همچین فرصتی است مناسب برای یادآوری توئیت یوسف پزشکیان فرزند رئیس جمهور که در توئیتی بحث برانگیز، به تلویح و تصریح از هولیگانیسم فوتبالی باشگاه مزبور دفاع کرده بود.
توئیت پرغلط و خالی از نمط پزشکیان جوان از دو نظر قابل بررسی است:
یا ایشان مانند خیلی از اهالی تبریز از حامیان و دلباختگان تیم تراکتور و برخی تماشاچبان پرمسالەی آنست و یا اینکه از بیم فرسایش سرمایەی اجتماعی رئیس دولت بر سر بحران های ادواری اقتصادی و سیاسی در اندیشەی حفظ آخرین سنگر آن در جامعه یعنی پایگاه قومی اش است.
در هر صورت تحلیل روان شناختی وی از اتفاقات ورزشگاه ها کاملا بیراه است.
از قضا ظهور و طلوع پدیدەی تراکتور در سپهر سیاسی و اقتصادی ایران دهەی نود از منظر جامعه شناسی سیاسی و اقتصادی قابل تبیین است نه راهبری های روان شناختی و تحلیل وندالیسم فردی.
عجالتا از موضوع پیدایش و ظهور و سیاست های عمومی باشگاه مذکور می گذرم، همچنین از منشاء سرمایه، مالکیت و مدیریت آن که در بستر اقتصاد سیاسی ایران دو دهەی اخیر قابل تحلیل است.
سال هایی که اقتصاد خصولتی شد، نسخەای ویژه از نئولیبرالیسم در قامت سرمایەداری رفاقتی به بازاری شدن تمام امور اعم از عمومی و معنوی و دولتی انجامید. به موازات آن سیاست تجزیەی و تصفیەی طبقات اجتماعی هم در دستور کار قرار گرفت.
در بارەی هریک از این موارد می توان مدتها سخن گفت، اما عجالتا می خواهم از رهگذر یادآوری پیوند هولیگانیسم فوتبالی و راست افراطی در نمونه های مشابه خارجی، بخشی از زیرساخت اجتماعی تراکتور را برملا نمایم.
معمولا چنین پنداشته می شود که به لحاظ جمعیت شناختی گروه های راست افراطی، هواداران فوتبال و خشونت های خیابانی ببشتر از دهک های پایین اقتصادی و محلات و مناطق حاشیه ای نیرو جذب می کنند.
بنابراین وجود هولیگان های فوتبالی متعهد به عقاید راست افراطی پدیدەای تازه نیست.
برعکس خرده فرهنگ های ایجاد شده از رهگذر هولیگان های فوتبالی در نمایش های اروپایی پدیده ای آشناست.
در دهەی 80 میلادی تماشاگران بریتانیایی از جمله بدنام ترین تماشاگران جهان بودند. متهم ردیف اول تحریک و تشویق آنها باشگاه های متمایل به راست افراطی نظیر چلسی، وستهم یونایتد و ...بودند.
بخشی از مهم ترین باشگاه های بزرگ اروپایی با هولیگان های راست افراطی عبارتند از: یوروسیا دورتموند، هانزاروستوک، فاینورد و رئال مادرید و دینامو زاگرب و فرنچ وارش و اسپارتاک مسکو.
یک باشگاه بدنام راست افراطی غیر اروپایی بیتار اورشلیم است.
هولیگان های راست افراطی آن مشهور به خانواده به دلیل سر دادن شعار مرگ بر عرب ها منفور هستند.
نام بیشتر این هولیگان ها با نظرات نژادپرستانه و حرکات اسلام ستیزانه و ضد مهاجران گره خورده است.
در بیشتر موارد پبشگفته، دولت های اروپایی با ایجاد ممنوعیت هایی از قبیل جلوگیری از وارد کردن نمادها و نشانه های راست افراطی و مقابله با تظاهرات نژادپرستانه، تلاش می کنند از سرزیر انرژی اجتماعی پبشگفته به سبد جریانات افراط گرا ممانعت کنند.
در ایران اما بعضا سیاست هایی خاص عملا به جاده صاف کن و تسهیل گر رفتارهای نامتعارف و ضد اجتماعی مشابه تبدیل شده است.
حتی برخی جریانات محلی و سیاستمداران فرصت طلب می کوشند با بردن باشگاه مورد اشاره به قامت حزبی سیاسی و احیانا جنبشی اجتماعی از آن برای بسیج عمومی در راستای اهداف شخصی و جناحی بهره ببرند.
البته بخش اعظم هولیگانیسم فوتبالی وطنی مورد بحث ریشه هایی در خارج از مرزها دارد.
به زحمت می توان در سرتاسر تاریخ ایران ردی از جریانی قومی با ایدئولوژی راست افراطی یافت.
اما در کشورهای همسایه چنین افکار و آرایی وجود دارند و کارنامەای مشحون از ستیز و اردوکشی و حتی کشتار و امحای نژادی از خود بر جای گذاشته اند.
در دورانی که راست افراطی و نمودهای آن در جهان، چون ترامپ و نتانیاهو به جریان اصلی سیاست تبدیل شده اند باید بیش از گذشته مراقب مسموم شدن فضای سیاسی بود.
نقش تسهیل گر شبکه های اجتماعی و اینترنت را هم نباید دستکم گرفت.
رسانه هایی که بر خلاف ازمنەی قدیم قادرند از راست کیشی سیاسی و فرهنگی حاکم بر ساحت جامعه اعراض و به دره های ارتداد و انحراف بغلتند.
ایران با تساهل و مدارایش و ساخت طبیعی دولت و تداوم تاریخی آن شناخته می شود. نباید اجازه داد راست افراطی قوم گرا از دروازەی فوتبال وارد زمین فرهنگ و سیاست کشور شود،
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
عزم رئیس جمور جنجالی آمریکا برای تحریف نام تاریخی خلیج فارس و جنگ با یک میراث معنوی بشریت، یادآور جسارتی مشابه از سوی برخی تماشاگران باشگاهی وطنی است.
همچین فرصتی است مناسب برای یادآوری توئیت یوسف پزشکیان فرزند رئیس جمهور که در توئیتی بحث برانگیز، به تلویح و تصریح از هولیگانیسم فوتبالی باشگاه مزبور دفاع کرده بود.
توئیت پرغلط و خالی از نمط پزشکیان جوان از دو نظر قابل بررسی است:
یا ایشان مانند خیلی از اهالی تبریز از حامیان و دلباختگان تیم تراکتور و برخی تماشاچبان پرمسالەی آنست و یا اینکه از بیم فرسایش سرمایەی اجتماعی رئیس دولت بر سر بحران های ادواری اقتصادی و سیاسی در اندیشەی حفظ آخرین سنگر آن در جامعه یعنی پایگاه قومی اش است.
در هر صورت تحلیل روان شناختی وی از اتفاقات ورزشگاه ها کاملا بیراه است.
از قضا ظهور و طلوع پدیدەی تراکتور در سپهر سیاسی و اقتصادی ایران دهەی نود از منظر جامعه شناسی سیاسی و اقتصادی قابل تبیین است نه راهبری های روان شناختی و تحلیل وندالیسم فردی.
عجالتا از موضوع پیدایش و ظهور و سیاست های عمومی باشگاه مذکور می گذرم، همچنین از منشاء سرمایه، مالکیت و مدیریت آن که در بستر اقتصاد سیاسی ایران دو دهەی اخیر قابل تحلیل است.
سال هایی که اقتصاد خصولتی شد، نسخەای ویژه از نئولیبرالیسم در قامت سرمایەداری رفاقتی به بازاری شدن تمام امور اعم از عمومی و معنوی و دولتی انجامید. به موازات آن سیاست تجزیەی و تصفیەی طبقات اجتماعی هم در دستور کار قرار گرفت.
در بارەی هریک از این موارد می توان مدتها سخن گفت، اما عجالتا می خواهم از رهگذر یادآوری پیوند هولیگانیسم فوتبالی و راست افراطی در نمونه های مشابه خارجی، بخشی از زیرساخت اجتماعی تراکتور را برملا نمایم.
معمولا چنین پنداشته می شود که به لحاظ جمعیت شناختی گروه های راست افراطی، هواداران فوتبال و خشونت های خیابانی ببشتر از دهک های پایین اقتصادی و محلات و مناطق حاشیه ای نیرو جذب می کنند.
بنابراین وجود هولیگان های فوتبالی متعهد به عقاید راست افراطی پدیدەای تازه نیست.
برعکس خرده فرهنگ های ایجاد شده از رهگذر هولیگان های فوتبالی در نمایش های اروپایی پدیده ای آشناست.
در دهەی 80 میلادی تماشاگران بریتانیایی از جمله بدنام ترین تماشاگران جهان بودند. متهم ردیف اول تحریک و تشویق آنها باشگاه های متمایل به راست افراطی نظیر چلسی، وستهم یونایتد و ...بودند.
بخشی از مهم ترین باشگاه های بزرگ اروپایی با هولیگان های راست افراطی عبارتند از: یوروسیا دورتموند، هانزاروستوک، فاینورد و رئال مادرید و دینامو زاگرب و فرنچ وارش و اسپارتاک مسکو.
یک باشگاه بدنام راست افراطی غیر اروپایی بیتار اورشلیم است.
هولیگان های راست افراطی آن مشهور به خانواده به دلیل سر دادن شعار مرگ بر عرب ها منفور هستند.
نام بیشتر این هولیگان ها با نظرات نژادپرستانه و حرکات اسلام ستیزانه و ضد مهاجران گره خورده است.
در بیشتر موارد پبشگفته، دولت های اروپایی با ایجاد ممنوعیت هایی از قبیل جلوگیری از وارد کردن نمادها و نشانه های راست افراطی و مقابله با تظاهرات نژادپرستانه، تلاش می کنند از سرزیر انرژی اجتماعی پبشگفته به سبد جریانات افراط گرا ممانعت کنند.
در ایران اما بعضا سیاست هایی خاص عملا به جاده صاف کن و تسهیل گر رفتارهای نامتعارف و ضد اجتماعی مشابه تبدیل شده است.
حتی برخی جریانات محلی و سیاستمداران فرصت طلب می کوشند با بردن باشگاه مورد اشاره به قامت حزبی سیاسی و احیانا جنبشی اجتماعی از آن برای بسیج عمومی در راستای اهداف شخصی و جناحی بهره ببرند.
البته بخش اعظم هولیگانیسم فوتبالی وطنی مورد بحث ریشه هایی در خارج از مرزها دارد.
به زحمت می توان در سرتاسر تاریخ ایران ردی از جریانی قومی با ایدئولوژی راست افراطی یافت.
اما در کشورهای همسایه چنین افکار و آرایی وجود دارند و کارنامەای مشحون از ستیز و اردوکشی و حتی کشتار و امحای نژادی از خود بر جای گذاشته اند.
در دورانی که راست افراطی و نمودهای آن در جهان، چون ترامپ و نتانیاهو به جریان اصلی سیاست تبدیل شده اند باید بیش از گذشته مراقب مسموم شدن فضای سیاسی بود.
نقش تسهیل گر شبکه های اجتماعی و اینترنت را هم نباید دستکم گرفت.
رسانه هایی که بر خلاف ازمنەی قدیم قادرند از راست کیشی سیاسی و فرهنگی حاکم بر ساحت جامعه اعراض و به دره های ارتداد و انحراف بغلتند.
ایران با تساهل و مدارایش و ساخت طبیعی دولت و تداوم تاریخی آن شناخته می شود. نباید اجازه داد راست افراطی قوم گرا از دروازەی فوتبال وارد زمین فرهنگ و سیاست کشور شود،
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍254👎50❤26
🔺پاپ آمریکایی و جهان پس از آمریکا
یک آمریکایی دویست و شصت و هفتمین پاپ واتیکان شد. این اولین پاپ آمریکایی در تاریخ کلیسای کاتولیک است.
دونالد ترامپ که قبلا از آرزوی خود برای انتخاب پاپی از آمریکا می گفت، با هیجان انتخاب لئو چهاردهم را شادباش گفته است!
پاپ جدید 69 ساله است، اما نخستین تصاویر به وضوح او را جوانتر نشان می دهد.
با معیارهای واتیکان و پیرسالاری حاکم بر ساز و کارهای آن، لئو چهاردهم نسبتا جوان محسوب می شود.
در بیست سال گذشته و پس از درگذشت ژان پل دوم در سال 2005 این سومین بار است که شورای کاردینال های واتیکان، دست به انتخاب پاپ اعظم می زند.
این امر تا حدی یادآور گزینش پی در پی رهبران شوروی سابق در دهەی هشتاد میلادی است. در آن زمان دست اجل یکی پس از دیگری دبیران کل سالخوردەی حزب کمونیست را از صحنه خارج می کرد.
کار به جایی رسیده بود که دبیرکل را به طنز علیل کل می نامیدند و مرگ های پیاپی رهبران به تمثیلی از رخوت و فرتوت شدن نظام سیاسی بدل شده بود.
واتیکان و دستگاه پاپی البته با سیستم های سیاسی امروزی قابل قیاس نیست. روزگاری پاپ اقتداری معادل امپراتور رم باستان داشت و رسما رئیس دین و دولت محسوب می شد.
اما با اصلاحات لوتری در قرن شانزدهم در جهان مسیحیت انشعاب افتاد و اقتدار پاپ خدشه برداشت.
ضربەی کاری را اما هنری هشتم شاه انگلیس در سال 1537 وارد کرد. همو که با ملی کردن کلیسای انگلیس، پاپ را از خدایگانی خلع و خود رئیس دین و دولت شد.
این تحول که معادل خروج انگلیس از امت مسیحی و تشکیل دولت ملی بود، راه را برای سایر کشورها و تثبیت تدریجی نظام دولت - ملت هموار کرد. همچنبن به عرفی شدن بیش از پیش حوزەی عمومی انجامید.
بدین معنا که ره آورد جدایی دین از دولت و به عبارت دیگر دول اروپایی از دستگاه پاپی، یک جدایی دیگر بود: تفکیک دین از دنیا و واگذاری معنویت و آخرت به آن و خلع آن از امور دنیوی و امر سازمان دهی اجتماعی.
این آخری در واپسین سال های قرن نوزده و اوایل قرن بیست به اوج خود رسید و پاپ به مقامی تشریفاتی و شانی نمادین رضایت داد.
تبدیل واتیکان به یک مینی کشور - کشورک - معنایی جز پایان فرایندی نداشت که نظام امت را مستحیل و نظم مبتنی بر دولت های ملی را جایگزین آن نمود.
اگر در گذشته فربگی دستگاه دین، نهاد دولت را در خود فرو می برد، این بار دولت ملی سکولار، امپراتوری دینی را استحاله و آن را در گوشه ای کوچک از جیب خود نهاد!
صد البته این فرایند به معنای پایان نفوذ آن در جهان کاتولیک با بیش از یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر نبود.
در عالم نظر، پاپ جدید "ولی امر" جمعیتی به اندازەی کشور چین است، اما به هیچ وجه از اقتدار و ابزارهای حکمرانی شی جین پینگ در پکن برخوردار نیست.
شاید بهتر است گفته شود که پاپ و کلیسای واتیکان فاقد ابزارها و اهرم های قدرت سخت بوده، اما دارای قدرت نرم هستند.
پاپ لهستانی ژان پل دوم که در آخرین مرحلەی جنگ سرد بە ریاست واتیکان رسید، از رهگذر کیاست و نفوذ مردمی رشک برانگیزش، به عاملی مهم در مرگ امپراتوری کمونیستی تبدیل شد.
در دوران کنونی هم که چالش هایی چون عروج مجدد ملی گرایی، گرمایش زمین، نابرابری جهانی و فروپاشی نهاد خانواده و هنجارهای فرهنگی متعارف مطرح است، نقش کلیسا و رهبران مذهبی اهمیتی مضاعف یافته است.
شاید دونالد ترامپ که در اندیشەی " بازگشت عظمت به آمریکاست" و در خیالش از جایگزین شدن جهانی چین محور بجای نظم غرب محور کنونی بیمناک است، برگزیدن پاپی آمریکایی را لحظەای تاریخی می داند.
فرصتی چون پاپ لهستانی که خاستگاه اروپای شرقی اش به تعمیق نفوذ آن در تنها کشور کاتولیک بلوک شرق سابق انجامید و زنجیر اقمار شوروی از آنجا پاره شد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
یک آمریکایی دویست و شصت و هفتمین پاپ واتیکان شد. این اولین پاپ آمریکایی در تاریخ کلیسای کاتولیک است.
دونالد ترامپ که قبلا از آرزوی خود برای انتخاب پاپی از آمریکا می گفت، با هیجان انتخاب لئو چهاردهم را شادباش گفته است!
پاپ جدید 69 ساله است، اما نخستین تصاویر به وضوح او را جوانتر نشان می دهد.
با معیارهای واتیکان و پیرسالاری حاکم بر ساز و کارهای آن، لئو چهاردهم نسبتا جوان محسوب می شود.
در بیست سال گذشته و پس از درگذشت ژان پل دوم در سال 2005 این سومین بار است که شورای کاردینال های واتیکان، دست به انتخاب پاپ اعظم می زند.
این امر تا حدی یادآور گزینش پی در پی رهبران شوروی سابق در دهەی هشتاد میلادی است. در آن زمان دست اجل یکی پس از دیگری دبیران کل سالخوردەی حزب کمونیست را از صحنه خارج می کرد.
کار به جایی رسیده بود که دبیرکل را به طنز علیل کل می نامیدند و مرگ های پیاپی رهبران به تمثیلی از رخوت و فرتوت شدن نظام سیاسی بدل شده بود.
واتیکان و دستگاه پاپی البته با سیستم های سیاسی امروزی قابل قیاس نیست. روزگاری پاپ اقتداری معادل امپراتور رم باستان داشت و رسما رئیس دین و دولت محسوب می شد.
اما با اصلاحات لوتری در قرن شانزدهم در جهان مسیحیت انشعاب افتاد و اقتدار پاپ خدشه برداشت.
ضربەی کاری را اما هنری هشتم شاه انگلیس در سال 1537 وارد کرد. همو که با ملی کردن کلیسای انگلیس، پاپ را از خدایگانی خلع و خود رئیس دین و دولت شد.
این تحول که معادل خروج انگلیس از امت مسیحی و تشکیل دولت ملی بود، راه را برای سایر کشورها و تثبیت تدریجی نظام دولت - ملت هموار کرد. همچنبن به عرفی شدن بیش از پیش حوزەی عمومی انجامید.
بدین معنا که ره آورد جدایی دین از دولت و به عبارت دیگر دول اروپایی از دستگاه پاپی، یک جدایی دیگر بود: تفکیک دین از دنیا و واگذاری معنویت و آخرت به آن و خلع آن از امور دنیوی و امر سازمان دهی اجتماعی.
این آخری در واپسین سال های قرن نوزده و اوایل قرن بیست به اوج خود رسید و پاپ به مقامی تشریفاتی و شانی نمادین رضایت داد.
تبدیل واتیکان به یک مینی کشور - کشورک - معنایی جز پایان فرایندی نداشت که نظام امت را مستحیل و نظم مبتنی بر دولت های ملی را جایگزین آن نمود.
اگر در گذشته فربگی دستگاه دین، نهاد دولت را در خود فرو می برد، این بار دولت ملی سکولار، امپراتوری دینی را استحاله و آن را در گوشه ای کوچک از جیب خود نهاد!
صد البته این فرایند به معنای پایان نفوذ آن در جهان کاتولیک با بیش از یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر نبود.
در عالم نظر، پاپ جدید "ولی امر" جمعیتی به اندازەی کشور چین است، اما به هیچ وجه از اقتدار و ابزارهای حکمرانی شی جین پینگ در پکن برخوردار نیست.
شاید بهتر است گفته شود که پاپ و کلیسای واتیکان فاقد ابزارها و اهرم های قدرت سخت بوده، اما دارای قدرت نرم هستند.
پاپ لهستانی ژان پل دوم که در آخرین مرحلەی جنگ سرد بە ریاست واتیکان رسید، از رهگذر کیاست و نفوذ مردمی رشک برانگیزش، به عاملی مهم در مرگ امپراتوری کمونیستی تبدیل شد.
در دوران کنونی هم که چالش هایی چون عروج مجدد ملی گرایی، گرمایش زمین، نابرابری جهانی و فروپاشی نهاد خانواده و هنجارهای فرهنگی متعارف مطرح است، نقش کلیسا و رهبران مذهبی اهمیتی مضاعف یافته است.
شاید دونالد ترامپ که در اندیشەی " بازگشت عظمت به آمریکاست" و در خیالش از جایگزین شدن جهانی چین محور بجای نظم غرب محور کنونی بیمناک است، برگزیدن پاپی آمریکایی را لحظەای تاریخی می داند.
فرصتی چون پاپ لهستانی که خاستگاه اروپای شرقی اش به تعمیق نفوذ آن در تنها کشور کاتولیک بلوک شرق سابق انجامید و زنجیر اقمار شوروی از آنجا پاره شد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍142❤18👎5🤔1
🔺انحلال پ.ک.ک و پنج پرسش کلیدی
بیانیەی امروز پ.ک،ک به صراحت می گوید که ساختار فعلی آن منحل و فعالیت های آن تحت این نام پایان می یابد.
1⃣ آیا این بدین معناست که پ.ک.ک با حفظ شاکلەی فعلی تحت نامی دیگر فعالیت می کند؟
دقیقا معلوم نیست! پ.ک.ک یدی طولانی در تغییر نام و فعالیت زیر تابلوهای دیگر دارد.
این سازمان در دهەی 2000 پس از دستگیری اوجالان مدتها استفاده از نام پ.ک.ک را کنار گذاشت. اما این اقدام که عمدتا به منظور تطبیق با شرایط تازه و فرار از محدودیت های حقوقی موجود در دولت های اروپایی صورت گرفت، موقت و تاکتیکی بود.
هرچند به نظر می رسد این بار قضیه جدی تر است و بخشی از فرایند صلحی است که جزئیات آن تا حد زیادی مخفی مانده است.
عملی شدن راستین اعلامیەی امروز جز به صورت خلع سلاح آن معنا ندارد. امری که تحقق آن منوط به پیشرفت واقعی در مذاکرات جاری است.
2⃣ پ.ک.ک چه چیزی بدست می آورد؟
سیر فکری بیانیەی امروز در امتداد نامەی اخیر اوجالان است. مشخصا هیچ حرفی از خودمختاری، فدرالیسم و تمرکززدایی نیست. تاکید اصلی روی دمکراتیزه کردن جمهوری ترکیه است.
اوجالان و سازمان متبوعش می گویند که جمهوری ترکیه باید به عرصەی شراکت واقعی کرد و ترک تبدیل شود.
احتمالا این گروه امیدوار است کە این فرایند در درازمدت راه را برای تغییرات قانونی به سود کردها در قانون اساسی ترکیه فراهم کند.
در کوتاه مدت هم ممکن است نتایجی چون آزادی زندانیان و بازگرداندن تصدی شهرداری های مناطق کزدنشین را در بر داشته باشد.
چهل سال پس از آغاز جنگ مسلحانەی پ.ک.ک، شرایط در ترکیه دگرگون شده. اکنون این سازمان دارای شاخەای سیاسی بنام حزب عدالت و دمکراسی است که سومین حزب بزرگ ترکیه محسوب می شود.
حزب دم پارتی کنترل دهها شهرداری را بدست دارد و دارای بیش از هشتاد نماینده در پارلمان است.
برجسته شدن جناح سیاسی جنبش کرد و به حاشیه رفتن بخش نظامی آن، ظرفیت های فراخ تری بسوی حل مساله می گشاید.
می توان امیدوار بود که در نهایت اتفاقی چون جمعەی نیک ایرلند شمالی و یا مصالحەی جدایی طلبان کاتالان با جناح چپ اسپانیا هنگام گذار دمکراتیک سال 1975 بیفتد.
3⃣ چرا ترکبه به اینجا رسید؟
هدف اصلی اردوغان از صلح با کردها، تداوم حکومتش است. برای نخستین بار در بیست سال اخیر سایەی شکست در انتخابات و پایان کامل حکومت عدالت و توسعه بر سر او ظاهر شده است.
اردوغان از ترس رقیب اصلی اش را به زندان انداخته و برای تعدیل قانون جهت تمدید ریاست جمهوری اش نیازمند آرای نمایندگان کرد است.
در سوریه هم آنکارا علیرغم پیروزی های اخیر در پایان دادن به اقلیم دوفاکتوی کرد ناکام مانده است.
از این رو از طریق کاهش تنش با پ.ک.ک می تواند نوعی همگرایی، مشابه الگوی اربیل با قامیشلو برقرار نماید.
4⃣ این تحول چه تاثیری روی سوریه خواهد گذلشت؟
پس از ناکامی گشایش کردی سال 2012 و آغاز دوبارەی جنگ در سال 2015، ترکیه به مدد تجهیزات جنگ الکترونیک و حملات پهپادی توانست بیش از گذشته ابتکار عمل را بدست گیرد.
در ده سال گذشته پ.ک،ک عملا در دژ تسخیرناپذیرش در قندیل محصور شد و توانایی عملیات در خاک ترکیه را از دست داد.
اما شاخەی سوری آن از رهگذر همکاری با آمریکا توانست دستاوردهای ارضی بزرگی در شام بدست آورد.
هرچند موفقیت های مذکور چند بار از سوی ترکیه با اشغال مناطق استراتژیک چون عفرین و گری سپی و منیج و سری کانی به چالش کشیده شد، اما نتوانست شاکلەی حکومت دوفاکتوی کردی را بهم بریزد.
در شرایط کنونی سوریه به تشک کشتی اسرائیل و ترکیه تبدیل شده و این امر فرصت های جدیدی در اختیار کردها گذاشته است.
با وجود سیاست مذبذب و عمدتا نامشخص آمریکا، کردها در قیاس با دوران اسد، از قابلیت های بیشتری برای مقابله با حکومت تحریرالشام و عزم آن برای تمرکزگرایی برخوردارند.
چرا که اسرائیل علنا از تشکیل دولتی نیرومند و متمرکز در دمشق جلوگیری و تاکنون اجازه نداده ترکیه جای ایران را پر کند.
این امر این گمان را به ذهن متبادر می سازد که رهبری پ.ک.ک در قبال امتیازی چون حفظ سوریه و ظهور اقلیم کردستان دوم، از قندیل چشم بپوشد و بلندپروازی هایش در کردستان ترکیه را کنار بگذارد.
5⃣ تبعات این تحولات برای ایران چیست؟
برخلاف عمدەی سال های قرن بیست، سوریه و عراق از ژئوپولتیک مسالەی کرد حذف و قضیه مانند قرون ماضی به بخشی از دستور کار و رقابت ترکیه و ایران تبدیل شده است.
اگر مصالحەی نهایی میان ترکیه و پ.ک.ک حاصل آید، برد برای ترکیه و باختی نسبی برای ایران محسوب می شود.
چه ترکیه را در موقعیتی بالادست در حوزه های کردنشین خاورمیانه قرار می دهد؛
شبیه زمان جنگ چالدران که امارت های کردنشین، قسطنطنیه را بر اصفهان ترجیح دادند.
در شرایط تضعیف کلی موفعیت ایران در منطقه، رویکرد شیعه محور وعمدتا امنیتی آن نسبت به کردها در برابر سیاست اقتصاد محور و سنی گرای آن پس افتاده است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
بیانیەی امروز پ.ک،ک به صراحت می گوید که ساختار فعلی آن منحل و فعالیت های آن تحت این نام پایان می یابد.
1⃣ آیا این بدین معناست که پ.ک.ک با حفظ شاکلەی فعلی تحت نامی دیگر فعالیت می کند؟
دقیقا معلوم نیست! پ.ک.ک یدی طولانی در تغییر نام و فعالیت زیر تابلوهای دیگر دارد.
این سازمان در دهەی 2000 پس از دستگیری اوجالان مدتها استفاده از نام پ.ک.ک را کنار گذاشت. اما این اقدام که عمدتا به منظور تطبیق با شرایط تازه و فرار از محدودیت های حقوقی موجود در دولت های اروپایی صورت گرفت، موقت و تاکتیکی بود.
هرچند به نظر می رسد این بار قضیه جدی تر است و بخشی از فرایند صلحی است که جزئیات آن تا حد زیادی مخفی مانده است.
عملی شدن راستین اعلامیەی امروز جز به صورت خلع سلاح آن معنا ندارد. امری که تحقق آن منوط به پیشرفت واقعی در مذاکرات جاری است.
2⃣ پ.ک.ک چه چیزی بدست می آورد؟
سیر فکری بیانیەی امروز در امتداد نامەی اخیر اوجالان است. مشخصا هیچ حرفی از خودمختاری، فدرالیسم و تمرکززدایی نیست. تاکید اصلی روی دمکراتیزه کردن جمهوری ترکیه است.
اوجالان و سازمان متبوعش می گویند که جمهوری ترکیه باید به عرصەی شراکت واقعی کرد و ترک تبدیل شود.
احتمالا این گروه امیدوار است کە این فرایند در درازمدت راه را برای تغییرات قانونی به سود کردها در قانون اساسی ترکیه فراهم کند.
در کوتاه مدت هم ممکن است نتایجی چون آزادی زندانیان و بازگرداندن تصدی شهرداری های مناطق کزدنشین را در بر داشته باشد.
چهل سال پس از آغاز جنگ مسلحانەی پ.ک.ک، شرایط در ترکیه دگرگون شده. اکنون این سازمان دارای شاخەای سیاسی بنام حزب عدالت و دمکراسی است که سومین حزب بزرگ ترکیه محسوب می شود.
حزب دم پارتی کنترل دهها شهرداری را بدست دارد و دارای بیش از هشتاد نماینده در پارلمان است.
برجسته شدن جناح سیاسی جنبش کرد و به حاشیه رفتن بخش نظامی آن، ظرفیت های فراخ تری بسوی حل مساله می گشاید.
می توان امیدوار بود که در نهایت اتفاقی چون جمعەی نیک ایرلند شمالی و یا مصالحەی جدایی طلبان کاتالان با جناح چپ اسپانیا هنگام گذار دمکراتیک سال 1975 بیفتد.
3⃣ چرا ترکبه به اینجا رسید؟
هدف اصلی اردوغان از صلح با کردها، تداوم حکومتش است. برای نخستین بار در بیست سال اخیر سایەی شکست در انتخابات و پایان کامل حکومت عدالت و توسعه بر سر او ظاهر شده است.
اردوغان از ترس رقیب اصلی اش را به زندان انداخته و برای تعدیل قانون جهت تمدید ریاست جمهوری اش نیازمند آرای نمایندگان کرد است.
در سوریه هم آنکارا علیرغم پیروزی های اخیر در پایان دادن به اقلیم دوفاکتوی کرد ناکام مانده است.
از این رو از طریق کاهش تنش با پ.ک.ک می تواند نوعی همگرایی، مشابه الگوی اربیل با قامیشلو برقرار نماید.
4⃣ این تحول چه تاثیری روی سوریه خواهد گذلشت؟
پس از ناکامی گشایش کردی سال 2012 و آغاز دوبارەی جنگ در سال 2015، ترکیه به مدد تجهیزات جنگ الکترونیک و حملات پهپادی توانست بیش از گذشته ابتکار عمل را بدست گیرد.
در ده سال گذشته پ.ک،ک عملا در دژ تسخیرناپذیرش در قندیل محصور شد و توانایی عملیات در خاک ترکیه را از دست داد.
اما شاخەی سوری آن از رهگذر همکاری با آمریکا توانست دستاوردهای ارضی بزرگی در شام بدست آورد.
هرچند موفقیت های مذکور چند بار از سوی ترکیه با اشغال مناطق استراتژیک چون عفرین و گری سپی و منیج و سری کانی به چالش کشیده شد، اما نتوانست شاکلەی حکومت دوفاکتوی کردی را بهم بریزد.
در شرایط کنونی سوریه به تشک کشتی اسرائیل و ترکیه تبدیل شده و این امر فرصت های جدیدی در اختیار کردها گذاشته است.
با وجود سیاست مذبذب و عمدتا نامشخص آمریکا، کردها در قیاس با دوران اسد، از قابلیت های بیشتری برای مقابله با حکومت تحریرالشام و عزم آن برای تمرکزگرایی برخوردارند.
چرا که اسرائیل علنا از تشکیل دولتی نیرومند و متمرکز در دمشق جلوگیری و تاکنون اجازه نداده ترکیه جای ایران را پر کند.
این امر این گمان را به ذهن متبادر می سازد که رهبری پ.ک.ک در قبال امتیازی چون حفظ سوریه و ظهور اقلیم کردستان دوم، از قندیل چشم بپوشد و بلندپروازی هایش در کردستان ترکیه را کنار بگذارد.
5⃣ تبعات این تحولات برای ایران چیست؟
برخلاف عمدەی سال های قرن بیست، سوریه و عراق از ژئوپولتیک مسالەی کرد حذف و قضیه مانند قرون ماضی به بخشی از دستور کار و رقابت ترکیه و ایران تبدیل شده است.
اگر مصالحەی نهایی میان ترکیه و پ.ک.ک حاصل آید، برد برای ترکیه و باختی نسبی برای ایران محسوب می شود.
چه ترکیه را در موقعیتی بالادست در حوزه های کردنشین خاورمیانه قرار می دهد؛
شبیه زمان جنگ چالدران که امارت های کردنشین، قسطنطنیه را بر اصفهان ترجیح دادند.
در شرایط تضعیف کلی موفعیت ایران در منطقه، رویکرد شیعه محور وعمدتا امنیتی آن نسبت به کردها در برابر سیاست اقتصاد محور و سنی گرای آن پس افتاده است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍258👎22❤12🤔3
🔺قبلەی عالم در ممالک محروسەی عالم!
نخستین سفر خارجی ترامپ به ساحل جنوبی خلیج فارس فراتر از یک تور منطقەای معمول است.
جدا از استقبال فوق تشریفات در نخستین مقصد سفر؛ عربستان، مقدمات و موشرات آن هم جالب و واجد دلالت های فراوان است.
گویی نه رئیس جمهور آمریکا، بلکه امپراتور رم یا شاهنشاه ایران باستان و خاقان چین به دیدن خارج نزدیک و مستغمرات و مستملکات خویش آمده است.
در توصیفی کمیک به ناصرالدین شاه قاجار هم شباهت می برد! البته نسخەی قدرتمند و ثروتمند شاه شهید و کسی که به مدد بخت و امداد از غیب از چند سوء قصد مرگبار جان بدر برده است!
تمام رووسا به صف ایستادەاند. در دادن قربانی و پیشکش از یکدیگر سبقت می گیرند و تخم چشمان را آشیانش کردەاند.
پبشکشی قطر؛ کاخی پرنده به ارزش چهارصد میلیون دلار، از همه چشمگیرتر است. اما عربستان با وعدەی صد میلیارد دلار خرید از " رئیس" گوی سبقت را از دیگران ربوده است.
نداران پایشان را به اندازەی گلیمشان دراز می کنند. جولانی مستدعی است که برجش را در دمشق بسازد و حماس با عطیەی ویژەی آزادی گروگانی دو تابعیتی می کوشد قابش را از نتانیاهو بدزدد!
اسرائیل که از لطف ویژەی او غره و غمزەهایش را به ثمن بخس سیاست داخلی فروخته، این بار مغضوب و از مقاصد سفرش حذف شده است.
آنچه گفته شد، واقعیت دنیای امروز و نظام جهانی است. دهکدەای بزرگ با اربابی قلدر و کدخداهایی در گوشه و اکناف که عاملیتشان ربطی مستقیم به تدبیر و کاردانی خویش و خلق و خوی متغیر ارباب دارد.
بی گمان این نمایش دراماتیک با آمدن رئیس جمهوری خودشیفته و تشنەی دیدن و نگران هبوط آمریکا از جایگاه نخسن جهان، تماشایی تر از هر زمانی است.
ایران پیشامدرن را ممالک محروسه می نامیدند. اصطلاحی برازندەی ایالات و ولایات پراکندەی نامتحد و دور از چشم و گوش و دست و پای مرکز که هنوز به ابزارها و فن آوری های ارتباطی و کنترلی مدرن مجهز نشده بود.
استبدادی نامتمرکز که خودمختاری طلبان و فدرالیست های امروز دوست دارند از رهگذر قسمی تحریف و مصادره به مطلوب به آن رنگ فدرالیسم و تمرکززدایی بزنند.
جهان امروز مثل ایران دیروز است. در غیاب یک حکومت واحد جهانی و ساز و کارهای مشروع و معین حکمرانی، نوعی استبداد نامتمرکز حکمرواست.
شاهنشاه به معنی شاه شاهان در کاخ سفید نزول اجلال کرده و شاهان و امرا با درجاتی متفاوت از استقلال و عاملیت، لابد به نسبت دوری و نزدیکی از مرکز، زمام امور را بدست دارند.
طبعا نه حکومت استبدادی مطلوب است و نه عدم تمرکزی که هر لحظه می تواند به هرج و مرج بینجامد. امری که همگان دربارەی آن متفق القولند.
اما جهت رسیدگی به آن و گذار به وضعیتی بهتر اختلاف نظرهایی اساسی وجود دارد که عمدتا حول دو رهیافت مشخص تجمیع شده اند.
آمریکا و حلقەی اصلی متحدان آن در جهان اول که از وضعیت سلسله مراتبی موجود در نظام جهانی به طور کلی آسوده خاطرند، خواهان استقرار دمکراسی درون ملت ها هستند.
به عبارت دیگر سود خود را در گسترش دمکراسی لیبرال می بینند. تا جهان از لحاظ هنجاری همگن و جایی برای رقابت غیر سازنده و حسادت و چشم و هم چشمی نماند.
در مقابل کشورهایی چون چین، روسیه و ایران که از جایگاه کنونی خود ناراضی و چشم به رتبه های برتر دوخته اند: فرمولی دیگر دارند:
باشد! دمکراسی قبول! اما نه درون ملت ها بلکه بیرون آنها و در جهان بین المللی.
به عبارت دیگر در داخل عیسی و موسی به دین خود، اما در صحنەی بین المللی همە از برابری راستین برخوردار و دخالت در امور داخلی موقوف شود.
جنگ سرد کنونی بیشتر ناظر به این شکاف است. قبلەی عالم هم آمده که از خاورمیانه آن را مغلوبه کند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
نخستین سفر خارجی ترامپ به ساحل جنوبی خلیج فارس فراتر از یک تور منطقەای معمول است.
جدا از استقبال فوق تشریفات در نخستین مقصد سفر؛ عربستان، مقدمات و موشرات آن هم جالب و واجد دلالت های فراوان است.
گویی نه رئیس جمهور آمریکا، بلکه امپراتور رم یا شاهنشاه ایران باستان و خاقان چین به دیدن خارج نزدیک و مستغمرات و مستملکات خویش آمده است.
در توصیفی کمیک به ناصرالدین شاه قاجار هم شباهت می برد! البته نسخەی قدرتمند و ثروتمند شاه شهید و کسی که به مدد بخت و امداد از غیب از چند سوء قصد مرگبار جان بدر برده است!
تمام رووسا به صف ایستادەاند. در دادن قربانی و پیشکش از یکدیگر سبقت می گیرند و تخم چشمان را آشیانش کردەاند.
پبشکشی قطر؛ کاخی پرنده به ارزش چهارصد میلیون دلار، از همه چشمگیرتر است. اما عربستان با وعدەی صد میلیارد دلار خرید از " رئیس" گوی سبقت را از دیگران ربوده است.
نداران پایشان را به اندازەی گلیمشان دراز می کنند. جولانی مستدعی است که برجش را در دمشق بسازد و حماس با عطیەی ویژەی آزادی گروگانی دو تابعیتی می کوشد قابش را از نتانیاهو بدزدد!
اسرائیل که از لطف ویژەی او غره و غمزەهایش را به ثمن بخس سیاست داخلی فروخته، این بار مغضوب و از مقاصد سفرش حذف شده است.
آنچه گفته شد، واقعیت دنیای امروز و نظام جهانی است. دهکدەای بزرگ با اربابی قلدر و کدخداهایی در گوشه و اکناف که عاملیتشان ربطی مستقیم به تدبیر و کاردانی خویش و خلق و خوی متغیر ارباب دارد.
بی گمان این نمایش دراماتیک با آمدن رئیس جمهوری خودشیفته و تشنەی دیدن و نگران هبوط آمریکا از جایگاه نخسن جهان، تماشایی تر از هر زمانی است.
ایران پیشامدرن را ممالک محروسه می نامیدند. اصطلاحی برازندەی ایالات و ولایات پراکندەی نامتحد و دور از چشم و گوش و دست و پای مرکز که هنوز به ابزارها و فن آوری های ارتباطی و کنترلی مدرن مجهز نشده بود.
استبدادی نامتمرکز که خودمختاری طلبان و فدرالیست های امروز دوست دارند از رهگذر قسمی تحریف و مصادره به مطلوب به آن رنگ فدرالیسم و تمرکززدایی بزنند.
جهان امروز مثل ایران دیروز است. در غیاب یک حکومت واحد جهانی و ساز و کارهای مشروع و معین حکمرانی، نوعی استبداد نامتمرکز حکمرواست.
شاهنشاه به معنی شاه شاهان در کاخ سفید نزول اجلال کرده و شاهان و امرا با درجاتی متفاوت از استقلال و عاملیت، لابد به نسبت دوری و نزدیکی از مرکز، زمام امور را بدست دارند.
طبعا نه حکومت استبدادی مطلوب است و نه عدم تمرکزی که هر لحظه می تواند به هرج و مرج بینجامد. امری که همگان دربارەی آن متفق القولند.
اما جهت رسیدگی به آن و گذار به وضعیتی بهتر اختلاف نظرهایی اساسی وجود دارد که عمدتا حول دو رهیافت مشخص تجمیع شده اند.
آمریکا و حلقەی اصلی متحدان آن در جهان اول که از وضعیت سلسله مراتبی موجود در نظام جهانی به طور کلی آسوده خاطرند، خواهان استقرار دمکراسی درون ملت ها هستند.
به عبارت دیگر سود خود را در گسترش دمکراسی لیبرال می بینند. تا جهان از لحاظ هنجاری همگن و جایی برای رقابت غیر سازنده و حسادت و چشم و هم چشمی نماند.
در مقابل کشورهایی چون چین، روسیه و ایران که از جایگاه کنونی خود ناراضی و چشم به رتبه های برتر دوخته اند: فرمولی دیگر دارند:
باشد! دمکراسی قبول! اما نه درون ملت ها بلکه بیرون آنها و در جهان بین المللی.
به عبارت دیگر در داخل عیسی و موسی به دین خود، اما در صحنەی بین المللی همە از برابری راستین برخوردار و دخالت در امور داخلی موقوف شود.
جنگ سرد کنونی بیشتر ناظر به این شکاف است. قبلەی عالم هم آمده که از خاورمیانه آن را مغلوبه کند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍159👎15❤11🤔8
🔺نگاه عاشقانەی آمریکای قرن هیجده به ایران صفوی!
سیصد سال پیش در چنین روزهایی مانند امروز روزنامه های آمریکا مشحون از اخبار و مطالب مربوط به ایران بود.
اما بر خلاف اکنون با نگاهی عاشقانه و ستایش آمیز! در حالیکه آمریکا به عنوان کشوری جدید کم کم قدم به جهان هستی می گذاشت، ایران کهن به علت سقوط صفوبه در سراشیب زوال افتاده بود.
اما این مانع نگاه پرمهر و نوستالژیک به ایران نبود.
روزنامه های آمریکای دهەی 1720 با ستایش و شوری غریب به موضوعات ایران می پرداختند.
بوستون نیوزلتر، بوستون گازت، آمریکن ویکلی مرکوری و ...از ددمنشی و جنایات محمود هوتکی و فاتحان افغان می نوشتند و " دست پلید عثمانی " را پشت محنت سقوط اصفهان می دیدند.
حتی اگر روزی خبری دربارەی ایران نداشتند، با ابرلز تاسف و دلتنگی آن را به خوانندگان خود می گفتند.
از دید نخستین نسل روزنامه های آمریکا، ایران صرفا یک سرزمین کهن اسرارآمیز و زیبای شرقی نبود، بلکه برخی باورهای مذهبی هم آن را برای پاک دینان ینگه دنیا جذاب می نمود:
ایران نه ترک بود و نه عرب که از دید آنان هریک در برهه هایی ارض مقدس مسیح را آلوده بودند. همچنین ایران چون شیعه بود، نمی شد آن را در عداد اهل سنت و جماعت به مثابەی "کافران غیر مسیحی" گذاشت که جنگ های صلیبی را برافروختند و اخیرا هم وین را به محاصره درآورده بودند.
ایران، ایران بود و آنقدر محبوب که یک چهارم ستون های روزنامه های آمریکای جوان را به خود اختصاص دهد.
از دید نخستین روزنامه های آمریکایی که در فضایی مسیحی می زیستند و به ریشه های بریتانیایی خود می بالیدند، ایران آرمانی متحد طبیعی غرب مسیحی علیه امپراتوری عثمانی و عرب های سنی بود.
به رغم پارەای فراز و نشیب ها نگاه دوستانه به ایران دستکم تا دهەی هفتاد قرن گذشته تداوم یافت.
در روزگار جنگ سرد که نام جهان عرب با انقلاب و سوسیالیسم و عملیات چریک های فلسطینی مترادف بود، دوستی با ایران حقیقتی بی چون و چرا و مسلم تلقی می شد.
با انقلاب اسلامی، زمستان روابط شکوفای دو کشور فرا رسید.
قبل از آن، احساسات دوستانەی متقابل رنگ باخته بود. اپوزیسیون ضد شاه و گروه های اجتماعی همسو با آنها، اغلب تحت تاثیر پروپاگاندای مارکسیستی جنگ سرد، از آمریکا متنفر بودند.
در طرف مقابل هم، خوی دیکتاتوری شاه و گزارشات مبنی بر سرکوب بی رویه، احساسات دوستانه ای در افکار عمومی آمریکا بر نمی انگیخت.
فارغ از پیوند دولت ها، افکار عمومی به قسمی طلاق عاطفی رسیده بود. امری که انقلاب آن را تسریع نمود و غلظت و ژرفای بیشتری به آن افزود.
احتمالا در طول تاریخ در هیچ مملکتی به اندازەی ایران شعار مرگ بر آمریکا سر داده نشد. دستکم در دهەی اول انقلاب، این شعار هنوز تشریفاتی نشده و با اعتقاد قلبی زیادی همراه بود.
چه ایران انقلابی از ترک ها مسلمان تر، از عرب ها عرب تر و از فلسطینی ها فلسطینی تر شده بود.
این شور و اشتیاق به مرور رنگ باخت. بذر تردید هنگامی در ذهن نسل های جدید افشانده شد که متوجه هزینه های گزاف انقطاع از جهان آمریکا محور امروز شدند.
ایران که چهل سال با آمریکا مبارزه کرده بود، از گردونەی توسعه و پیشرفت عقب ماند. در حالیکه ترکیه و عربستان و کشورهای تازه استقلال یافتەی خلیج فارس فرصت ها و ظرفیت های خالی شده و مغفول ایران را ربودند.
امری که 300 سال قبل به هیچ وجه به مخیلەی پدران بنیادگذار آمریکا خطور نمی کرد؛ عرب ها و ترک های مورد غضب به دوستان صمیمی آن بدل شوند و ایرانیان محبوب دشمنان قسم خوردەی واشنگتن از آب در آیند!
اگر ترامپ با ماشین زمان یکراست از ریاض به " مستعمرات آمریکای شمالی بریتانیا "ی سال 1725 برگردد، از دیدن موج ایران دوستی آمریکائیان اولیه حتما کلاهش بر زمبن می افتد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
سیصد سال پیش در چنین روزهایی مانند امروز روزنامه های آمریکا مشحون از اخبار و مطالب مربوط به ایران بود.
اما بر خلاف اکنون با نگاهی عاشقانه و ستایش آمیز! در حالیکه آمریکا به عنوان کشوری جدید کم کم قدم به جهان هستی می گذاشت، ایران کهن به علت سقوط صفوبه در سراشیب زوال افتاده بود.
اما این مانع نگاه پرمهر و نوستالژیک به ایران نبود.
روزنامه های آمریکای دهەی 1720 با ستایش و شوری غریب به موضوعات ایران می پرداختند.
بوستون نیوزلتر، بوستون گازت، آمریکن ویکلی مرکوری و ...از ددمنشی و جنایات محمود هوتکی و فاتحان افغان می نوشتند و " دست پلید عثمانی " را پشت محنت سقوط اصفهان می دیدند.
حتی اگر روزی خبری دربارەی ایران نداشتند، با ابرلز تاسف و دلتنگی آن را به خوانندگان خود می گفتند.
از دید نخستین نسل روزنامه های آمریکا، ایران صرفا یک سرزمین کهن اسرارآمیز و زیبای شرقی نبود، بلکه برخی باورهای مذهبی هم آن را برای پاک دینان ینگه دنیا جذاب می نمود:
ایران نه ترک بود و نه عرب که از دید آنان هریک در برهه هایی ارض مقدس مسیح را آلوده بودند. همچنین ایران چون شیعه بود، نمی شد آن را در عداد اهل سنت و جماعت به مثابەی "کافران غیر مسیحی" گذاشت که جنگ های صلیبی را برافروختند و اخیرا هم وین را به محاصره درآورده بودند.
ایران، ایران بود و آنقدر محبوب که یک چهارم ستون های روزنامه های آمریکای جوان را به خود اختصاص دهد.
از دید نخستین روزنامه های آمریکایی که در فضایی مسیحی می زیستند و به ریشه های بریتانیایی خود می بالیدند، ایران آرمانی متحد طبیعی غرب مسیحی علیه امپراتوری عثمانی و عرب های سنی بود.
به رغم پارەای فراز و نشیب ها نگاه دوستانه به ایران دستکم تا دهەی هفتاد قرن گذشته تداوم یافت.
در روزگار جنگ سرد که نام جهان عرب با انقلاب و سوسیالیسم و عملیات چریک های فلسطینی مترادف بود، دوستی با ایران حقیقتی بی چون و چرا و مسلم تلقی می شد.
با انقلاب اسلامی، زمستان روابط شکوفای دو کشور فرا رسید.
قبل از آن، احساسات دوستانەی متقابل رنگ باخته بود. اپوزیسیون ضد شاه و گروه های اجتماعی همسو با آنها، اغلب تحت تاثیر پروپاگاندای مارکسیستی جنگ سرد، از آمریکا متنفر بودند.
در طرف مقابل هم، خوی دیکتاتوری شاه و گزارشات مبنی بر سرکوب بی رویه، احساسات دوستانه ای در افکار عمومی آمریکا بر نمی انگیخت.
فارغ از پیوند دولت ها، افکار عمومی به قسمی طلاق عاطفی رسیده بود. امری که انقلاب آن را تسریع نمود و غلظت و ژرفای بیشتری به آن افزود.
احتمالا در طول تاریخ در هیچ مملکتی به اندازەی ایران شعار مرگ بر آمریکا سر داده نشد. دستکم در دهەی اول انقلاب، این شعار هنوز تشریفاتی نشده و با اعتقاد قلبی زیادی همراه بود.
چه ایران انقلابی از ترک ها مسلمان تر، از عرب ها عرب تر و از فلسطینی ها فلسطینی تر شده بود.
این شور و اشتیاق به مرور رنگ باخت. بذر تردید هنگامی در ذهن نسل های جدید افشانده شد که متوجه هزینه های گزاف انقطاع از جهان آمریکا محور امروز شدند.
ایران که چهل سال با آمریکا مبارزه کرده بود، از گردونەی توسعه و پیشرفت عقب ماند. در حالیکه ترکیه و عربستان و کشورهای تازه استقلال یافتەی خلیج فارس فرصت ها و ظرفیت های خالی شده و مغفول ایران را ربودند.
امری که 300 سال قبل به هیچ وجه به مخیلەی پدران بنیادگذار آمریکا خطور نمی کرد؛ عرب ها و ترک های مورد غضب به دوستان صمیمی آن بدل شوند و ایرانیان محبوب دشمنان قسم خوردەی واشنگتن از آب در آیند!
اگر ترامپ با ماشین زمان یکراست از ریاض به " مستعمرات آمریکای شمالی بریتانیا "ی سال 1725 برگردد، از دیدن موج ایران دوستی آمریکائیان اولیه حتما کلاهش بر زمبن می افتد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍157❤29👎8🤔5
🔺کوهستان یا خیابان؛ مساله این است!
در دهەی هفتاد میلادی در فضای آکنده از یاس و نومیدی ناشی ار شکست جنبش بارزانی، در محافل روشنفکری کرد، اغلب این پرسش مطرح می شد: چه باید کرد؟
پاسخ محبوب پارەای از روشنفکران کرد چنین بود:
کردستان به لحاظ پراکندگی و جداافتادن کردها مانند جهان عرب است. کردستان ترکیه بخاطر بزرگی آن، مصر کردهاست.
باید مصر کردستان تکان بخورد، نقش رهبری و پیشاهنگی خود را ایفا کند، تا گره کور مسالەی کرد از آنجا باز شود.
نیاز به گفتن ندارد که آن زمان قلب تپندەی جهان عرب در مصر می تپید و تا شکوفایی شیخ نشین های ساحل خلیج فارس چند سالی زمان باقی بود.
جالب این جاست که آرزوی مزبور کوتاه زمانی بعد محقق شد. پ.ک.ک در سال 1978 تاسیس و شش سال بعد علیه دولت ترکیه دست به سلاح برد.
نزاعی خونین که 41 سال به طول انجامید و در صفوف کردها، چیزی حدود پنجاه هزار کشته بر جای گذاشت
اکنون قندیل و آنکارا می گویند این صفحه از تاریخ بسته شده و دورانی تازه آغاز شده است.
ناگفته پیداست که این تحول، اهمیت و بازتابی فراتر از مرزهای ترکیه خواهد داشت.
مصر کردستان به کجا می رود؟
پ.ک.ک با داشتن یک شاخەی سیاسی نیرومند دهه هاست که دستی بر سیاست نهادی ترکیه دارد.
ناتوانی در ایجاد توازن میان سیاست نهادی به مرکزیت دیاربکر و سیاست رادیکال - مبارزەی مسلحانه به مرکزیت قندیل - نوعی ناترازی پدید آورده بود که از ظرفیت های رهایبخش جنبش کرد می کاست.
با انحلال شاخەی نظامی، صدای جامعەی شهری شدەی کرد و طبقەی متوسط پیشرو آن پژواکی بلندتر می یابد.
این امر به کاتالیزوری تبدیل می شود تا با بازتعریف امر سیاسی، کنش مبارزه جویانه، مشروعیت و مفهوم سازی تازه از مسالەی کرد چشم اندازهای سیاسی فراخ تری بگشاید.
به طور خلاصه ماحصل آن آوردن کوهستان به خیابان است. مثل معروف کوه ها برترین دوست کردها هستند، رنگ می بازد و کنش رادیکال در دل خیابان معنا می شود.
بخش های دیگر کردستان حتما از از تبعات این چرخش متاثر می شوند.
گفتمان هایی که اصالت را به جنگ مسلحانه و رتوریک شورانگیز انقلابی می دهند، با زوال هنجارمندی مواجه و در برخورد با سویه های راهبردی امر سیاسی و الزامات واقع گرایی دچار تردید و دگردیسی می شوند.
برای دولت های دارای مسالەی کرد هم این مساله صادق است. در صورت پیشرفت روند سیاسی در ترکیه و افزایش مشارکت کردها در حیات سیاسی آن، چالش های جدی گریبان آنها را می گیرد.
سویەی دیگر ماجرا دولت آنکاراست. شکی نیست که ترکیه با شتاب به سمت استبداد و انسداد سیاسی می رود.
شراکت با حکومتی تک نفرە آنهم در وضعیت زوال نهادهای دمکراتیک خالی از ریسک نیست.
اما وضعیت یقینا به بدی مارس 1970 هم که جنبش بارزانی با دولت توتالیتر وقت عراق وارد همکاری شد، نیست.
میزان توسعەی سیاسی ترکیه دستکم نیم قرن از عراق جلوتر است. آنکارا به عنوان اقتصادی نوظهور و بازیگری بین المللی، اولویت های اقتصادی و سیاسی معینی دارد که با دولت های فوق امنیتی عراق و سوریەی بعثی متفاوت است.
آنکارا ترجیع بند ثابت و نام رمز فرایند مصالحه با کردها را ترکیەی بدون ترور می نامد.
این نام گذاری پرده از امیال و انگیزه های آن بر می دارد. حتی می توان گفت این اصطلاح نوعا ترجمەی مصلحت آمیز جمهوری دمکراتیک پ.ک،ک و اوجالان است که آن را کلید حل مساله می دانند.
مساله ساده است: یک قدرت نوظهور سیاسی و اقتصادی در مقیاس بین المللی که به لنگر شرق و غرب تبدیل شده، نباید نقطە ضعف بزرگی بنام وجود یک جنبش جدایی طلبانەی قوی و تهدیدات امنیتی و راهبردی محصول آن را داشته باشد.
اگر هند، روسیه، چین، برزیل، عربستان و آفریقای جنوبی که ترکیه خود را هم طراز آنها می داند، چنین پاشنه آشیل هایی داشتند، برای ترکیه هم لاید اشکال ندارد!
علاوه بر این کردهای قندیل نشین منتظر پایان حیات سیاسی و یا دستکم زیست شناختی اردوغانند. رهبر ترکیه حکومتی شخصی بنیان نهاده که با مرگش از میان می رود.
با پایان اردوغان ترکیه وارد دورانی تازه می شود و آنها از اکنون می توانند صندلی هایشان را در تحولات آتی رزرو کنند.
پرسش مهم دیگر تقویت جایگاه ترکیه است. مخصوصا در برابر ایران که چند سالی است قسمی رقابت نوصفوی - نوعثمانی میانشان احیا شده است.
صلح با پ.ک،ک ظرفیت سیاست کردی آنکارا را تقویت و زمینەساز همگرایی بیشتر آن با سایر حوزه های کردنشین خاورمیانه می شود.
پانصد سال قبل همسانی مذهبی کردها و ترک ها آنها را بهم نزدیک کرد و اتحادی پدید آورد که حدود چهارصد سال دوام آورد.
آیا تاریخ تکرار می شود؟ طابق النعل به النعل نه! در جهان پیچیدەی امروز، مذهب تنها سنجەی سازندەی هویت نیست. کردها به آسانی از تلاش برای ساختن هوبتی متمایز از ایرانیان، عرب ها و ترک ها دست بر نمی دارند.
بی استعدادی دولت های ایرانی در زمینەی ایجاد توازن میان تشیع و ایرانیت هم فعلا ادامه می یابد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
در دهەی هفتاد میلادی در فضای آکنده از یاس و نومیدی ناشی ار شکست جنبش بارزانی، در محافل روشنفکری کرد، اغلب این پرسش مطرح می شد: چه باید کرد؟
پاسخ محبوب پارەای از روشنفکران کرد چنین بود:
کردستان به لحاظ پراکندگی و جداافتادن کردها مانند جهان عرب است. کردستان ترکیه بخاطر بزرگی آن، مصر کردهاست.
باید مصر کردستان تکان بخورد، نقش رهبری و پیشاهنگی خود را ایفا کند، تا گره کور مسالەی کرد از آنجا باز شود.
نیاز به گفتن ندارد که آن زمان قلب تپندەی جهان عرب در مصر می تپید و تا شکوفایی شیخ نشین های ساحل خلیج فارس چند سالی زمان باقی بود.
جالب این جاست که آرزوی مزبور کوتاه زمانی بعد محقق شد. پ.ک.ک در سال 1978 تاسیس و شش سال بعد علیه دولت ترکیه دست به سلاح برد.
نزاعی خونین که 41 سال به طول انجامید و در صفوف کردها، چیزی حدود پنجاه هزار کشته بر جای گذاشت
اکنون قندیل و آنکارا می گویند این صفحه از تاریخ بسته شده و دورانی تازه آغاز شده است.
ناگفته پیداست که این تحول، اهمیت و بازتابی فراتر از مرزهای ترکیه خواهد داشت.
مصر کردستان به کجا می رود؟
پ.ک.ک با داشتن یک شاخەی سیاسی نیرومند دهه هاست که دستی بر سیاست نهادی ترکیه دارد.
ناتوانی در ایجاد توازن میان سیاست نهادی به مرکزیت دیاربکر و سیاست رادیکال - مبارزەی مسلحانه به مرکزیت قندیل - نوعی ناترازی پدید آورده بود که از ظرفیت های رهایبخش جنبش کرد می کاست.
با انحلال شاخەی نظامی، صدای جامعەی شهری شدەی کرد و طبقەی متوسط پیشرو آن پژواکی بلندتر می یابد.
این امر به کاتالیزوری تبدیل می شود تا با بازتعریف امر سیاسی، کنش مبارزه جویانه، مشروعیت و مفهوم سازی تازه از مسالەی کرد چشم اندازهای سیاسی فراخ تری بگشاید.
به طور خلاصه ماحصل آن آوردن کوهستان به خیابان است. مثل معروف کوه ها برترین دوست کردها هستند، رنگ می بازد و کنش رادیکال در دل خیابان معنا می شود.
بخش های دیگر کردستان حتما از از تبعات این چرخش متاثر می شوند.
گفتمان هایی که اصالت را به جنگ مسلحانه و رتوریک شورانگیز انقلابی می دهند، با زوال هنجارمندی مواجه و در برخورد با سویه های راهبردی امر سیاسی و الزامات واقع گرایی دچار تردید و دگردیسی می شوند.
برای دولت های دارای مسالەی کرد هم این مساله صادق است. در صورت پیشرفت روند سیاسی در ترکیه و افزایش مشارکت کردها در حیات سیاسی آن، چالش های جدی گریبان آنها را می گیرد.
سویەی دیگر ماجرا دولت آنکاراست. شکی نیست که ترکیه با شتاب به سمت استبداد و انسداد سیاسی می رود.
شراکت با حکومتی تک نفرە آنهم در وضعیت زوال نهادهای دمکراتیک خالی از ریسک نیست.
اما وضعیت یقینا به بدی مارس 1970 هم که جنبش بارزانی با دولت توتالیتر وقت عراق وارد همکاری شد، نیست.
میزان توسعەی سیاسی ترکیه دستکم نیم قرن از عراق جلوتر است. آنکارا به عنوان اقتصادی نوظهور و بازیگری بین المللی، اولویت های اقتصادی و سیاسی معینی دارد که با دولت های فوق امنیتی عراق و سوریەی بعثی متفاوت است.
آنکارا ترجیع بند ثابت و نام رمز فرایند مصالحه با کردها را ترکیەی بدون ترور می نامد.
این نام گذاری پرده از امیال و انگیزه های آن بر می دارد. حتی می توان گفت این اصطلاح نوعا ترجمەی مصلحت آمیز جمهوری دمکراتیک پ.ک،ک و اوجالان است که آن را کلید حل مساله می دانند.
مساله ساده است: یک قدرت نوظهور سیاسی و اقتصادی در مقیاس بین المللی که به لنگر شرق و غرب تبدیل شده، نباید نقطە ضعف بزرگی بنام وجود یک جنبش جدایی طلبانەی قوی و تهدیدات امنیتی و راهبردی محصول آن را داشته باشد.
اگر هند، روسیه، چین، برزیل، عربستان و آفریقای جنوبی که ترکیه خود را هم طراز آنها می داند، چنین پاشنه آشیل هایی داشتند، برای ترکیه هم لاید اشکال ندارد!
علاوه بر این کردهای قندیل نشین منتظر پایان حیات سیاسی و یا دستکم زیست شناختی اردوغانند. رهبر ترکیه حکومتی شخصی بنیان نهاده که با مرگش از میان می رود.
با پایان اردوغان ترکیه وارد دورانی تازه می شود و آنها از اکنون می توانند صندلی هایشان را در تحولات آتی رزرو کنند.
پرسش مهم دیگر تقویت جایگاه ترکیه است. مخصوصا در برابر ایران که چند سالی است قسمی رقابت نوصفوی - نوعثمانی میانشان احیا شده است.
صلح با پ.ک،ک ظرفیت سیاست کردی آنکارا را تقویت و زمینەساز همگرایی بیشتر آن با سایر حوزه های کردنشین خاورمیانه می شود.
پانصد سال قبل همسانی مذهبی کردها و ترک ها آنها را بهم نزدیک کرد و اتحادی پدید آورد که حدود چهارصد سال دوام آورد.
آیا تاریخ تکرار می شود؟ طابق النعل به النعل نه! در جهان پیچیدەی امروز، مذهب تنها سنجەی سازندەی هویت نیست. کردها به آسانی از تلاش برای ساختن هوبتی متمایز از ایرانیان، عرب ها و ترک ها دست بر نمی دارند.
بی استعدادی دولت های ایرانی در زمینەی ایجاد توازن میان تشیع و ایرانیت هم فعلا ادامه می یابد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍215❤24👎23🤔1
🔺ترامپ در مسجد شیخ زاید چه می کند؟
سرانجام تور عربی ترامپ به ابوظبی رسید. پس از سومین استقبال باشکوه، اماراتی ها او را به مسجد شکوهمند شیخ زاید بردند. یکی از بزرگ ترین و مجلل ترین مساجد دنیا که به جاذبەای گردشگری بدل شده است.
در مسجد شیخ زاید، ترامپ بر روی بزرگ ترین فرش دستباف دنیا عکس یادگاری گرفت و زبان به تحسین زیبایی های فاخر این مکان مقدس گشود.
تصویر ترامپ در محوطه و شبستان مسجد شیخ در کنار محمد بن زاید به لحظەای تماشایی از نمایش اتحاد دو رهبر با جهان بینی های مشابه سیاسی و مذهبی مبدل شد.
ترامپ یک مسیحی انجیلی است. نحلەای پروتستان که در پاک دینی و راست کیشی تا جایی پیش می رود که به ریشه های یهودی مسیحیت نزدیک می شود؛ نوعی مسیحی یهودی!
بن زاید هم نه سلفی و نه سنت گرا، بلکه مصلحت گرایی قهار است. در مسیر مصلحت تا خود ابراهیم نبی نیای مشترک ادیان اسلام و مسیحیت و یهودیت می رود و با پیروان هر سه عقد اخوت می بندد!
امارات متحدەی عربی در دنیا با ساخت مساجد عظیم و فاخر شهرتی به هم زده است.
مسجد زیبا، مجلل و پرخرج نماد اسلام اماراتی است. نسخه ای که ابوظبی اصرار دارد، معتدل، میانه رو و غیرسیاسی خوانده شود.
امارات با هر نوع دریافت سیاسی از اسلام خصومت می ورزد و به یکسان اسلام سلفی عربستان و اخوانیسم اردوغان را ناخوش می دارد.
برای کشوری که هیچ گاه سابقەای معتبر در اسلام نداشته و فاقد یک طبقەی مولد عالمان دینی است، برند سازی از نوع خاصی از اسلام، محتاج تاکید روی جاذبه های معماری و ویژگی های زیباشناسانه در قالب نوعی دیپلماسی مساجد است.
مساجد امارات بسان مساجد صدر اسلام، بناهایی ساده و بسیط نیستند. آنها نقشی فراتر از عبادتگاهی ساده بر عهده دارند.
این سازه های مجلل بازتابی از ماهیت حکومتند و نقشی از اقتصاد سیاسی را بر خود دارند:
ترکیب سنت و استبداد، بادیه و شهر، دین و سرمایه و دولت اقتدارگرا و اقتصاد بازار.
صد البته دیپلماسی مساجد امارات دو رقیب قدرتمند دارد: ترکیه و عربستان سعودی!
دو کشوری که برای نفوذ در جهان اسلام و گسترش رهیافت خود از اسلام در حال رقابتی تنگاتنگند.
امارات البته فاقد جاه طلبی هایی از این قسم است. اسلام امارات، اسلامی ضد انقلابی و محافظه کار است و وظیفەی حفظ ثبات و برقراری صلح مدنی در داخل و خارج نزدیک آن را بر عهده دارد.
به عنوان شاهد، در چند کیلومتری مسجد مجلل شیخ زاید، خانەی خانوادەی ابراهیمی قرار دارد. ترکیبی از سه مسجد، یک کنیسەی یهودی و کلیسایی کاتولیک. هر سە هم مجلل!
این بنا هم بازتابی از سیاست خارجی امارات و صلح پر سر و صدای آن با اسرائیل است.
حتی جایزەی بین المللی صلح امام حسن هم چنین است. یک نوبل صلح اماراتی مبلغ محافظه کاری که وظیفەی بیان رجحان انعطاف و میانه روی را بر جهاد و شهادت را بر دوش دارد.
تساهل و میانه روی اسلام امارات زمانی به اوج خود می رسد که شامل ساختن عبادتگاه های مجلل و شیک برای پیروان ادیان سیک و هندو نیز می شد.
ابوظبی مدعی است که پایتخت رواداری و گفتگوی میان ادیان و مذاهب است. همانطور که گفته شد انگیزەی اصلی تداوم ثبات اجتماعی و سیاسی و افزودن به جذابیت های کشور جهت جلب سرمایەی خارجی است.
این نسخه از اسلام بیش از آنکه سر در سنت و سیرەی سلف صالح داشته باشد و یا اینکه دلمشغول سازگاری با مدرنیته و لیبرالیسم باشد، با مقتضیات نئولیبرالیسم و گردش جهانی سرمایه و بین المللی شدن اقتصاد همخوان است.
می گویند اسلام توسط تاجران مسلمان به شرق آسیا و جزایر اندونزی برده شد. بی جهت نیست که امروز امارات به معلم دین جاکارتا و معمار و سازندەی اصلی مساجد آن تبدیل شده است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
سرانجام تور عربی ترامپ به ابوظبی رسید. پس از سومین استقبال باشکوه، اماراتی ها او را به مسجد شکوهمند شیخ زاید بردند. یکی از بزرگ ترین و مجلل ترین مساجد دنیا که به جاذبەای گردشگری بدل شده است.
در مسجد شیخ زاید، ترامپ بر روی بزرگ ترین فرش دستباف دنیا عکس یادگاری گرفت و زبان به تحسین زیبایی های فاخر این مکان مقدس گشود.
تصویر ترامپ در محوطه و شبستان مسجد شیخ در کنار محمد بن زاید به لحظەای تماشایی از نمایش اتحاد دو رهبر با جهان بینی های مشابه سیاسی و مذهبی مبدل شد.
ترامپ یک مسیحی انجیلی است. نحلەای پروتستان که در پاک دینی و راست کیشی تا جایی پیش می رود که به ریشه های یهودی مسیحیت نزدیک می شود؛ نوعی مسیحی یهودی!
بن زاید هم نه سلفی و نه سنت گرا، بلکه مصلحت گرایی قهار است. در مسیر مصلحت تا خود ابراهیم نبی نیای مشترک ادیان اسلام و مسیحیت و یهودیت می رود و با پیروان هر سه عقد اخوت می بندد!
امارات متحدەی عربی در دنیا با ساخت مساجد عظیم و فاخر شهرتی به هم زده است.
مسجد زیبا، مجلل و پرخرج نماد اسلام اماراتی است. نسخه ای که ابوظبی اصرار دارد، معتدل، میانه رو و غیرسیاسی خوانده شود.
امارات با هر نوع دریافت سیاسی از اسلام خصومت می ورزد و به یکسان اسلام سلفی عربستان و اخوانیسم اردوغان را ناخوش می دارد.
برای کشوری که هیچ گاه سابقەای معتبر در اسلام نداشته و فاقد یک طبقەی مولد عالمان دینی است، برند سازی از نوع خاصی از اسلام، محتاج تاکید روی جاذبه های معماری و ویژگی های زیباشناسانه در قالب نوعی دیپلماسی مساجد است.
مساجد امارات بسان مساجد صدر اسلام، بناهایی ساده و بسیط نیستند. آنها نقشی فراتر از عبادتگاهی ساده بر عهده دارند.
این سازه های مجلل بازتابی از ماهیت حکومتند و نقشی از اقتصاد سیاسی را بر خود دارند:
ترکیب سنت و استبداد، بادیه و شهر، دین و سرمایه و دولت اقتدارگرا و اقتصاد بازار.
صد البته دیپلماسی مساجد امارات دو رقیب قدرتمند دارد: ترکیه و عربستان سعودی!
دو کشوری که برای نفوذ در جهان اسلام و گسترش رهیافت خود از اسلام در حال رقابتی تنگاتنگند.
امارات البته فاقد جاه طلبی هایی از این قسم است. اسلام امارات، اسلامی ضد انقلابی و محافظه کار است و وظیفەی حفظ ثبات و برقراری صلح مدنی در داخل و خارج نزدیک آن را بر عهده دارد.
به عنوان شاهد، در چند کیلومتری مسجد مجلل شیخ زاید، خانەی خانوادەی ابراهیمی قرار دارد. ترکیبی از سه مسجد، یک کنیسەی یهودی و کلیسایی کاتولیک. هر سە هم مجلل!
این بنا هم بازتابی از سیاست خارجی امارات و صلح پر سر و صدای آن با اسرائیل است.
حتی جایزەی بین المللی صلح امام حسن هم چنین است. یک نوبل صلح اماراتی مبلغ محافظه کاری که وظیفەی بیان رجحان انعطاف و میانه روی را بر جهاد و شهادت را بر دوش دارد.
تساهل و میانه روی اسلام امارات زمانی به اوج خود می رسد که شامل ساختن عبادتگاه های مجلل و شیک برای پیروان ادیان سیک و هندو نیز می شد.
ابوظبی مدعی است که پایتخت رواداری و گفتگوی میان ادیان و مذاهب است. همانطور که گفته شد انگیزەی اصلی تداوم ثبات اجتماعی و سیاسی و افزودن به جذابیت های کشور جهت جلب سرمایەی خارجی است.
این نسخه از اسلام بیش از آنکه سر در سنت و سیرەی سلف صالح داشته باشد و یا اینکه دلمشغول سازگاری با مدرنیته و لیبرالیسم باشد، با مقتضیات نئولیبرالیسم و گردش جهانی سرمایه و بین المللی شدن اقتصاد همخوان است.
می گویند اسلام توسط تاجران مسلمان به شرق آسیا و جزایر اندونزی برده شد. بی جهت نیست که امروز امارات به معلم دین جاکارتا و معمار و سازندەی اصلی مساجد آن تبدیل شده است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍198❤21👎8🤔5
🔺ماه عسل کردها و ترک ها!
اردوغان امروز نبرد چالدران را پیروزی مشترک ترک ها، کردها و عرب ها خواند.
این سخنان بعد از موضع جمیل باییک از رهبران پ.ک.ک می آید که خواهان بازگشت به اتحاد تاریخی ترکان و کردان شد.
باییک با اشاره به پلتفرم ملت دمکراتیک پ.ک.ک یادآور شد که تا قبل از سال 1924 کردها و ترک ها همواره در سنگری مشترک بودند.
گرچه اظهارات اردوغان و باییک به طور مستقیم به یکدیگر مربوط نیستند، اما بیان کنندەی فضای موجود و برخی مولفەهای اساسی فرایند مصالحه میان طرفین هستند.
از لابلای سخنان اردوغان و به ویژه سطور ناخواندەی آن و نیز تحلیل محتوای دو متن بغایت مهم پیام اوجالان و بیانیەی کنگرەی دوازدهم پ.ک.ک می توان بە دستور کار اصلی پی برد:
به رسمیت شناختن تمامیت ارضی ترکیه و کنار گذاشتن هر گونه ادعای سرزمینی حتی در چارچوب های فدرالی و خودمختاری.
در مقابل زمینه سازی برای ادغام دمکراتیک کردها در جمهوری ترکیه و اصلاح روندهایی که مسبب تبعیض و نابرابری بودند.
فرمول مزبور و ابهامات ناشی از مخفیانه بودن اصل فرایند، باعث ایجاد نگرانی و سردرگمی در صحنەی سیاسی ترکیه و محافل اپوزیسیون شده است.
این دسته نگران تبعات احتمالی سازش قندیل و آنکارا روی جمهوریت، کمالیسم و سکولاریزم ویژەی ترکیه هستند.
منتقدان ترک روی دو نکتەی کلیدی انگشت گذاشته اند:
الف: بیانیەی انحلال پ.ک.ک با خوارداشت پیمان لوزان در حقیقت بنیان اصلی کشور ترکیه در فرم کنونی را هدف گرفته است.
این نگرانی با ارجاعات مکرر پ.ک،ک به دوران عثمانی و برادری کردها و ترک ها افزون می شود.
از دید جناح چپ ترکیه این به معنای گردن نهادن به دستور کاری اسلامی است که البته در بیان و کردار اردوغان پررنگ و برجسته است.
ب: نکتەی دوم گمانه زنی در مورد تهاتر احتمالی میان قندیل و قامیشلو است.
یک نظر غالب وجود دارد که پس از میانجیگری آمریکا، ترکیه پذیرفته در ازای حذف قندیل، با خودمختاری کردهای سوریه کنار بیاید.
به باور برخی ناظران، پ.ک.ک سازمانی سه سر است. یک سر آن همان دم پارتی است و در دیاربکر قرار دارد. سر دوم موجودیت خودمختار شرق و شمال سوریه به مرکزیت قامیشلو است.
در این میان سر سوم در کوهستان قندیل است که آن را در راه دو سر دیگر قربانی می کند.
آنچه مد نظر این یادداشت کوتاه است، شق اول قضیه است. پ.ک.ک در برابر دریافت چه امتیازاتی در داخل تن به انحلال و خلع سلاح می دهد؟
اردوغان امروز در بازگشت از آلبانی در پاسخ به انتقادات فزاینده گفت: جمهوری، تمامیت ارضی و زبان رسمی، ارزش هایی خدشه ناپذیرند.
آیا این سخن بدان معنی است که قانون اساسی در زمینەی تعریف شهروندی ترکیه و زبان رسمی تغیبرناپذیر است؟
وقتی هر چهار سال یک بار قبای قانون برای تمدید و قبض و بسط اختیارات رئیس جمهور و نخست وزیر، دوخت و دوز می شود، چرا روند صلح از این امتیاز محروم بماند؟
روشن است که در سیاست ترکیه همیشه لحظه های پراگماتیستی وجود دارد و اهمیت آنها را نباید دستکم گرفت.
جمیل باییک در تجلیل از فرایند جاری پا را از ترکیه فراتر گذاشت و مدعی شد که خط مشی جدید حزب متبوعش، بشارت دهندەی پارادایمی تازه است که موجب رهایی تمام ملت های مظلوم می شود!
بدون اغراق در ارزیابی این گونه لفاظی ها باید گفت؛ که پارادایم ملت دمکراتیک که پ.ک.ک آن را سرلوحەی خویش و راهنمای روند صلح قرار داده، چیزی ببشتر از الگوهای چند فرهنگ گرایی رایج در کشورهای غربی نیست.
نوعی راه حل لیبرالی برای مدیریت جوامع چند قومی از رهگذر تلفیق دو الگوی برقراری حقوق شهروندی در کنار خودمختاری های فرهنگی خالی از سویه های سرزمینی.
پ.ک.ک این الگوی لیبرالی را در بسته بندی دسته چپی پیچیده. مهم تر از آن، امت گرایی اردوغان و نوعثمانی گری وی را زمینەای مناسب برای تحقق آن می داند.
چرا که بنا به ماهیت از نرمش و انعطاف پذیری بیشتری نسبت به جزمیت و سرسختی ملت گرایی آتاترکی برخوردار است.
البته برادری کردها و ترک ها که پ.ک.ک و اردوغان به تناوب خواهان آنند، جز در بستر اخوت اسلامی بختی برای تحقق نخواهد داشت.
دور از ذهن است که روزی قانون اساسی ترکیه شاهد عبارت پردازی های چپ گرایانەای از این قبیل باشد: جمهوری ترکیه از دو ملت کرد و ترک تشکیل شده کە هریک می توانند به حق تعیین سرنوشت خود دست یابند!
اما محتمل است که شاهد تکرار لحظات تاریخی چون هم پیمانی سال 1514 بود.
رخدادهایی که تشکیل دهندەی اسطورەهای اردوغان و سازندەی جهان فکری او هستند.
وی پس از گرامیداشت پانصدمین سالگرد جنگ چالدران بی صبرانه چشم براه دو سالگرد دیگر است: سال 2053; ششصدمین سال فتح قسطنطنیه و 2071; هزارەی جنگ ملازگرد.
اردوغان بارها به بازتعریف مفهوم ملت بر مبنای تواریخ مذکور پرداخته:
ملت یعنی هواداران 2071!
در جنگ ملازگرد سلجوقیان به کمک کردها، امپراتور بیزانس را مغلوب و راه ورود ترکان به آناتولی باز شد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
اردوغان امروز نبرد چالدران را پیروزی مشترک ترک ها، کردها و عرب ها خواند.
این سخنان بعد از موضع جمیل باییک از رهبران پ.ک.ک می آید که خواهان بازگشت به اتحاد تاریخی ترکان و کردان شد.
باییک با اشاره به پلتفرم ملت دمکراتیک پ.ک.ک یادآور شد که تا قبل از سال 1924 کردها و ترک ها همواره در سنگری مشترک بودند.
گرچه اظهارات اردوغان و باییک به طور مستقیم به یکدیگر مربوط نیستند، اما بیان کنندەی فضای موجود و برخی مولفەهای اساسی فرایند مصالحه میان طرفین هستند.
از لابلای سخنان اردوغان و به ویژه سطور ناخواندەی آن و نیز تحلیل محتوای دو متن بغایت مهم پیام اوجالان و بیانیەی کنگرەی دوازدهم پ.ک.ک می توان بە دستور کار اصلی پی برد:
به رسمیت شناختن تمامیت ارضی ترکیه و کنار گذاشتن هر گونه ادعای سرزمینی حتی در چارچوب های فدرالی و خودمختاری.
در مقابل زمینه سازی برای ادغام دمکراتیک کردها در جمهوری ترکیه و اصلاح روندهایی که مسبب تبعیض و نابرابری بودند.
فرمول مزبور و ابهامات ناشی از مخفیانه بودن اصل فرایند، باعث ایجاد نگرانی و سردرگمی در صحنەی سیاسی ترکیه و محافل اپوزیسیون شده است.
این دسته نگران تبعات احتمالی سازش قندیل و آنکارا روی جمهوریت، کمالیسم و سکولاریزم ویژەی ترکیه هستند.
منتقدان ترک روی دو نکتەی کلیدی انگشت گذاشته اند:
الف: بیانیەی انحلال پ.ک.ک با خوارداشت پیمان لوزان در حقیقت بنیان اصلی کشور ترکیه در فرم کنونی را هدف گرفته است.
این نگرانی با ارجاعات مکرر پ.ک،ک به دوران عثمانی و برادری کردها و ترک ها افزون می شود.
از دید جناح چپ ترکیه این به معنای گردن نهادن به دستور کاری اسلامی است که البته در بیان و کردار اردوغان پررنگ و برجسته است.
ب: نکتەی دوم گمانه زنی در مورد تهاتر احتمالی میان قندیل و قامیشلو است.
یک نظر غالب وجود دارد که پس از میانجیگری آمریکا، ترکیه پذیرفته در ازای حذف قندیل، با خودمختاری کردهای سوریه کنار بیاید.
به باور برخی ناظران، پ.ک.ک سازمانی سه سر است. یک سر آن همان دم پارتی است و در دیاربکر قرار دارد. سر دوم موجودیت خودمختار شرق و شمال سوریه به مرکزیت قامیشلو است.
در این میان سر سوم در کوهستان قندیل است که آن را در راه دو سر دیگر قربانی می کند.
آنچه مد نظر این یادداشت کوتاه است، شق اول قضیه است. پ.ک.ک در برابر دریافت چه امتیازاتی در داخل تن به انحلال و خلع سلاح می دهد؟
اردوغان امروز در بازگشت از آلبانی در پاسخ به انتقادات فزاینده گفت: جمهوری، تمامیت ارضی و زبان رسمی، ارزش هایی خدشه ناپذیرند.
آیا این سخن بدان معنی است که قانون اساسی در زمینەی تعریف شهروندی ترکیه و زبان رسمی تغیبرناپذیر است؟
وقتی هر چهار سال یک بار قبای قانون برای تمدید و قبض و بسط اختیارات رئیس جمهور و نخست وزیر، دوخت و دوز می شود، چرا روند صلح از این امتیاز محروم بماند؟
روشن است که در سیاست ترکیه همیشه لحظه های پراگماتیستی وجود دارد و اهمیت آنها را نباید دستکم گرفت.
جمیل باییک در تجلیل از فرایند جاری پا را از ترکیه فراتر گذاشت و مدعی شد که خط مشی جدید حزب متبوعش، بشارت دهندەی پارادایمی تازه است که موجب رهایی تمام ملت های مظلوم می شود!
بدون اغراق در ارزیابی این گونه لفاظی ها باید گفت؛ که پارادایم ملت دمکراتیک که پ.ک.ک آن را سرلوحەی خویش و راهنمای روند صلح قرار داده، چیزی ببشتر از الگوهای چند فرهنگ گرایی رایج در کشورهای غربی نیست.
نوعی راه حل لیبرالی برای مدیریت جوامع چند قومی از رهگذر تلفیق دو الگوی برقراری حقوق شهروندی در کنار خودمختاری های فرهنگی خالی از سویه های سرزمینی.
پ.ک.ک این الگوی لیبرالی را در بسته بندی دسته چپی پیچیده. مهم تر از آن، امت گرایی اردوغان و نوعثمانی گری وی را زمینەای مناسب برای تحقق آن می داند.
چرا که بنا به ماهیت از نرمش و انعطاف پذیری بیشتری نسبت به جزمیت و سرسختی ملت گرایی آتاترکی برخوردار است.
البته برادری کردها و ترک ها که پ.ک.ک و اردوغان به تناوب خواهان آنند، جز در بستر اخوت اسلامی بختی برای تحقق نخواهد داشت.
دور از ذهن است که روزی قانون اساسی ترکیه شاهد عبارت پردازی های چپ گرایانەای از این قبیل باشد: جمهوری ترکیه از دو ملت کرد و ترک تشکیل شده کە هریک می توانند به حق تعیین سرنوشت خود دست یابند!
اما محتمل است که شاهد تکرار لحظات تاریخی چون هم پیمانی سال 1514 بود.
رخدادهایی که تشکیل دهندەی اسطورەهای اردوغان و سازندەی جهان فکری او هستند.
وی پس از گرامیداشت پانصدمین سالگرد جنگ چالدران بی صبرانه چشم براه دو سالگرد دیگر است: سال 2053; ششصدمین سال فتح قسطنطنیه و 2071; هزارەی جنگ ملازگرد.
اردوغان بارها به بازتعریف مفهوم ملت بر مبنای تواریخ مذکور پرداخته:
ملت یعنی هواداران 2071!
در جنگ ملازگرد سلجوقیان به کمک کردها، امپراتور بیزانس را مغلوب و راه ورود ترکان به آناتولی باز شد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍203👎19❤17🤔10
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺گرسنگی جمعی و استقلال ملی!
ویدئوی تکان دهندە و تراژیک فوق ترجمان این پند قدیمی است: آزادی بدون بها نیست و مردمی که آن را می خواهند باید نرخ آن را بپردازند.
ظاهرا این سخن امروز ببش از همه دربارەی فلسطینی ها صدق می کند.
ملتی که آزادی ملی آنها در قرن بیستم که عصر شکوفایی جنبش های ناسیونالیستی و تشکیل دولت های ملی بود، میسر نشد و اکنون ناچارند بهای آن را به قیمت روز بپردازند.
به نرخ قرن بیست و یکم و از دست یکی از قدرت های خاورمیانه که حامیانی پروپاقرص در شمال جهانی دارد.
اما نکتەی مهم آنست که به نظر می رسد دیوار بلند این حمایت ترک خورده است.
دولت های اروپایی و در راس آنها بریتانیا و فرانسه، از نسل کشی و سیاست قحطی عمدی اسرائیل در غزه به ستوه آمدەاند.
این دو دولت به رسمیت شناختن دولت فلسطین را در دستور کار گذاشته و با صدای بلند خواهان خاتمەی فجایع جاری هستند.
زوال حمایت سنتی بریتانیا و فرانسه از دولت یهود تحولی بغایت مهم است.
اسرائیل استقلالش را از دست انگلیس گرفت و تا سال 1967 که آمریکا متحد استراتژیکش شد، فرانسه اصلی ترین حامی آن به شمار می رفت.
ناگفتە پیداست کە دولت های غربی و از جمله آمریکا از افکار عمومی شان بیشتر از دولت های غیردمکراتیک حساب می برند.
اکنون در میان نسل جوانتر جوامع غربی اسرائیل موجودیتی متجاوز و سفاک تلقی و همدردی با آرمان فلسطینیان رو به فزونی است.
گویی به مرور شرمساری ناشی از گناه هولوکاست به تلخکامی روزافزونی بدل می شود:
سرخوردگی از عملکرد فاجعه بار دولت و ارتش اسرائیل و تداوم کشتار آنلاین علیه جمعیت غیرنظامی.
" کر آوایی " بلوک حاکم بر اسرائیل که از درکی از جهان در حال دگرگونی ندارد، مزید بر علت شده و به روند موصوف سرعت بخشیده است.
کر آوایی به عنوان نوعی اختلال روانی که فرد مبتلا از شنیدن نغمه ها و آواهای موسیقی ناتوان می شود، شایستەی ائنلاف حاکم بر تل آویو است.
ترکیبی از راست مذهبی و ناسیونالیست های افراطی که نمایندگی شهرک نشینان و مهاجران روس و محافظه کاران ارتدوکس را بر عهده دارد
جدا از پیشامد سلبی موصوف تحولی دیگر فرادستی اسرائیل را تهدید می کند. تغییر در پیکرەبندی نظام جهانی و ظهور قدرت های جدیدی چون چین، هند، روسیه، برزیل، ترکیه و ...که نظم غرب محور کنونی را به چالش می کشند.
در جهان آینده دور از انتظار نیست که آمریکا رهبر جهان و منطق آن فصل الخطاب نباشد.
درست است که اسرائیل با تنوع بخشی به شرکای خارجی خود، دیگر جزیرەای منزوی و کشوری کاملا متکی بر غرب نیست.
اما پویایی های ناشی از جهان بین الملل در حال تغییر، پیچیدگی های تازه ای می آفریند که لزوما به سود آن نیست.
در جریان سفر اخیر ترامپ به خلیج فارس که در جریان آن اسرائیل تا حد زیادی نادیده گرفته شد، گوشه هایی از فرایند فوق رخ نمود.
ترامپ با اهداف سیاسی و اقتصادی معینی به منطقه آمد. اما بستر استراتژیک آن چیزی نبود جز بازآرایی ترتیبات سیاسی و امنیتی منطقه به منظور مقابله با نفوذ روزافزون چین در خاورمیانه.
با این وصف نباید اهمیت تحولات مورد بحث را دستکم گرفت.
اسرائیل قدرتی هسته ای با توانایی های نظامی و مهارت های اطلاعاتی کم نظیر است. اما قدرت نرم آن با شتابی زیاد در حال تنزل است.
در سایەی حکومت بیست سالەی نتانیاهو به سختی می توان دمکراسی معیوب و شکنندەی آن را به رخ حکومت های غیردمکراتیک منطقه کشید.
قساوت بی حد و حصر و آمیخته با نسل کشی آن در غزه، مشروعیت اخلاقی محصول هولوکاست را با خود برده است.
در شرایطی که مسیر دیپلماتیک ساف و جنگ مسلحانەی حماس هر دو عملا شکست خورده اند، می توان پیش بینی کرد که دو تحول کفەی موازنه را در آینده به سود فلسطینیان آواره برگرداند:
وارونگی افکار عمومی جوامع غربی و تغییر در مناسبات قدرت جهانی!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
ویدئوی تکان دهندە و تراژیک فوق ترجمان این پند قدیمی است: آزادی بدون بها نیست و مردمی که آن را می خواهند باید نرخ آن را بپردازند.
ظاهرا این سخن امروز ببش از همه دربارەی فلسطینی ها صدق می کند.
ملتی که آزادی ملی آنها در قرن بیستم که عصر شکوفایی جنبش های ناسیونالیستی و تشکیل دولت های ملی بود، میسر نشد و اکنون ناچارند بهای آن را به قیمت روز بپردازند.
به نرخ قرن بیست و یکم و از دست یکی از قدرت های خاورمیانه که حامیانی پروپاقرص در شمال جهانی دارد.
اما نکتەی مهم آنست که به نظر می رسد دیوار بلند این حمایت ترک خورده است.
دولت های اروپایی و در راس آنها بریتانیا و فرانسه، از نسل کشی و سیاست قحطی عمدی اسرائیل در غزه به ستوه آمدەاند.
این دو دولت به رسمیت شناختن دولت فلسطین را در دستور کار گذاشته و با صدای بلند خواهان خاتمەی فجایع جاری هستند.
زوال حمایت سنتی بریتانیا و فرانسه از دولت یهود تحولی بغایت مهم است.
اسرائیل استقلالش را از دست انگلیس گرفت و تا سال 1967 که آمریکا متحد استراتژیکش شد، فرانسه اصلی ترین حامی آن به شمار می رفت.
ناگفتە پیداست کە دولت های غربی و از جمله آمریکا از افکار عمومی شان بیشتر از دولت های غیردمکراتیک حساب می برند.
اکنون در میان نسل جوانتر جوامع غربی اسرائیل موجودیتی متجاوز و سفاک تلقی و همدردی با آرمان فلسطینیان رو به فزونی است.
گویی به مرور شرمساری ناشی از گناه هولوکاست به تلخکامی روزافزونی بدل می شود:
سرخوردگی از عملکرد فاجعه بار دولت و ارتش اسرائیل و تداوم کشتار آنلاین علیه جمعیت غیرنظامی.
" کر آوایی " بلوک حاکم بر اسرائیل که از درکی از جهان در حال دگرگونی ندارد، مزید بر علت شده و به روند موصوف سرعت بخشیده است.
کر آوایی به عنوان نوعی اختلال روانی که فرد مبتلا از شنیدن نغمه ها و آواهای موسیقی ناتوان می شود، شایستەی ائنلاف حاکم بر تل آویو است.
ترکیبی از راست مذهبی و ناسیونالیست های افراطی که نمایندگی شهرک نشینان و مهاجران روس و محافظه کاران ارتدوکس را بر عهده دارد
جدا از پیشامد سلبی موصوف تحولی دیگر فرادستی اسرائیل را تهدید می کند. تغییر در پیکرەبندی نظام جهانی و ظهور قدرت های جدیدی چون چین، هند، روسیه، برزیل، ترکیه و ...که نظم غرب محور کنونی را به چالش می کشند.
در جهان آینده دور از انتظار نیست که آمریکا رهبر جهان و منطق آن فصل الخطاب نباشد.
درست است که اسرائیل با تنوع بخشی به شرکای خارجی خود، دیگر جزیرەای منزوی و کشوری کاملا متکی بر غرب نیست.
اما پویایی های ناشی از جهان بین الملل در حال تغییر، پیچیدگی های تازه ای می آفریند که لزوما به سود آن نیست.
در جریان سفر اخیر ترامپ به خلیج فارس که در جریان آن اسرائیل تا حد زیادی نادیده گرفته شد، گوشه هایی از فرایند فوق رخ نمود.
ترامپ با اهداف سیاسی و اقتصادی معینی به منطقه آمد. اما بستر استراتژیک آن چیزی نبود جز بازآرایی ترتیبات سیاسی و امنیتی منطقه به منظور مقابله با نفوذ روزافزون چین در خاورمیانه.
با این وصف نباید اهمیت تحولات مورد بحث را دستکم گرفت.
اسرائیل قدرتی هسته ای با توانایی های نظامی و مهارت های اطلاعاتی کم نظیر است. اما قدرت نرم آن با شتابی زیاد در حال تنزل است.
در سایەی حکومت بیست سالەی نتانیاهو به سختی می توان دمکراسی معیوب و شکنندەی آن را به رخ حکومت های غیردمکراتیک منطقه کشید.
قساوت بی حد و حصر و آمیخته با نسل کشی آن در غزه، مشروعیت اخلاقی محصول هولوکاست را با خود برده است.
در شرایطی که مسیر دیپلماتیک ساف و جنگ مسلحانەی حماس هر دو عملا شکست خورده اند، می توان پیش بینی کرد که دو تحول کفەی موازنه را در آینده به سود فلسطینیان آواره برگرداند:
وارونگی افکار عمومی جوامع غربی و تغییر در مناسبات قدرت جهانی!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
❤136👍83👎25
🔺خانم استاندار حجابت را رعایت کن!
حسین علا اولین سفیر ایران در آمریکا در سال 1922 در واشنگتن هر جا که می رفت با زبانی آکنده از مطایبه و طنز به مستمعان خود می گفت:
وقت آن رسیده که بدانیم ایران چیزی بیش از گربه و قالی است!
صد سال پس از آن سخن نغز، گویی چرخ زمان به عقب برگشته است. کیهان و فارس و ...هر جا که می روند می گویند ایران چیزی جز چادر و حجاب اجباری نیست.
نمونەاش انتقاد فارس از کشف حجاب استاندار حلبچه در رستورانی در دربند در تهران است.
دیدار خانم ناصح و دیگر استانداران اقلیم کردستان از ایران در چارچوب شکوفایی روابط اقتصادی و سیاسی طرفین در دو سال اخیر صورت می گیرد.
در حالیکه کشورهای منطقه نظیر ترکیه، امارات و عربستان برای حضور در بازار اقلیم کزدستان، جذابیت های اقتصادی خود را با پیوست های فرهنگی تلفیق می کنند، مرغ سیاست خارجی تندروها در ایران همچنان یک پا دارد:
ترجیح حجاب بر اقتصاد و ایدئولوژی بر عمل گرایی و کلیشه بر اندیشه!
نام حلبچه که خانم ناصح استاندار آنست، احتمالا بیش از هر نامی با تاریخ معاصر ایران گره خورده است.
حلبچه که در اواخر جنگ به تصرف نیروهای ایرانی درآمد، نمود بیش ترین پیشروی ایران در خاک عراق در طول هشت سال جنگ بود.
صدام در یک انتقام جویی سبعانه آن را بمباران شیمیایی کرد.
ایران در رسانه ای کردن این جنایت کم نگذاشت و نام حلبچه جهانی شد.
این شهر به تازگی نوزدهمین استان عراق شده، جالب این جاست که صدام این عنوان را به کویت داده بود.
طرفه آنکه بمباران حلبچه و اشغال کویت دو رخدادی بودند که زوال دیکتاتوری در عراق را تسریع کردند.
احتمالا هیچ کشوری در دنیا به اندازەی ایران امروز استاد هدر دادن فرصت ها نمی باشد.
بجای سخن گفتن از پیوند دیرین ایران و حلبچه و استفاده از ظرفیت های گوناگون آن، حواشی کوچک را بزرگ کردن کار هر کسی نیست!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
حسین علا اولین سفیر ایران در آمریکا در سال 1922 در واشنگتن هر جا که می رفت با زبانی آکنده از مطایبه و طنز به مستمعان خود می گفت:
وقت آن رسیده که بدانیم ایران چیزی بیش از گربه و قالی است!
صد سال پس از آن سخن نغز، گویی چرخ زمان به عقب برگشته است. کیهان و فارس و ...هر جا که می روند می گویند ایران چیزی جز چادر و حجاب اجباری نیست.
نمونەاش انتقاد فارس از کشف حجاب استاندار حلبچه در رستورانی در دربند در تهران است.
دیدار خانم ناصح و دیگر استانداران اقلیم کردستان از ایران در چارچوب شکوفایی روابط اقتصادی و سیاسی طرفین در دو سال اخیر صورت می گیرد.
در حالیکه کشورهای منطقه نظیر ترکیه، امارات و عربستان برای حضور در بازار اقلیم کزدستان، جذابیت های اقتصادی خود را با پیوست های فرهنگی تلفیق می کنند، مرغ سیاست خارجی تندروها در ایران همچنان یک پا دارد:
ترجیح حجاب بر اقتصاد و ایدئولوژی بر عمل گرایی و کلیشه بر اندیشه!
نام حلبچه که خانم ناصح استاندار آنست، احتمالا بیش از هر نامی با تاریخ معاصر ایران گره خورده است.
حلبچه که در اواخر جنگ به تصرف نیروهای ایرانی درآمد، نمود بیش ترین پیشروی ایران در خاک عراق در طول هشت سال جنگ بود.
صدام در یک انتقام جویی سبعانه آن را بمباران شیمیایی کرد.
ایران در رسانه ای کردن این جنایت کم نگذاشت و نام حلبچه جهانی شد.
این شهر به تازگی نوزدهمین استان عراق شده، جالب این جاست که صدام این عنوان را به کویت داده بود.
طرفه آنکه بمباران حلبچه و اشغال کویت دو رخدادی بودند که زوال دیکتاتوری در عراق را تسریع کردند.
احتمالا هیچ کشوری در دنیا به اندازەی ایران امروز استاد هدر دادن فرصت ها نمی باشد.
بجای سخن گفتن از پیوند دیرین ایران و حلبچه و استفاده از ظرفیت های گوناگون آن، حواشی کوچک را بزرگ کردن کار هر کسی نیست!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍323❤45👎14🤔3
🔺جعفرخان از فرنگ برگشت!
جعفر پناهی پس از دریافت نخل طلای کن بامداد امروز به ایران بازگشت.
فیلم یک تصادف ساده که موفق به دریافت جایزەی پیشگفتە گردید، مانند سایر آثار این سینماگر مستعد و پرآوازه به نمایش برش هایی از زندگی معمولی مردمان معمولی می پردازد.
زندگی اغلب توام با ملال و رنج و البته تضادهای عرفی و هنجاری متعدد که دوربین با موشکافی آنها را به تصویر می کشد.
بازگشت پناهی به وطن که خود به نمایشی از شجاعت و اراده بدل شد، ناخودآگاه فیلم درام و کمدی جعفرخان از وطن برگشته را بیادم آورد.
ساختەی زنده یاد علی حاتمی بر اساس نمایشی به همین نام که توسط حسن مقدم نوشته شده بود.
تاریخ نگارش نمایش مقدم به اواخر دورەی قاجار باز می گردد. در حالیکه حاتمی به روایت اواخر دوران پهلوی می پردازد.
مضاف بر این حاتمی شخصیت های مثبت و منفی را هم دستکاری کرده، در نمایشنامەی اولیه جعفر خان خردمندی است فرنگ دیده که از مهد دانش و تمدن به وطن محروم و عقب مانده بر می گردد.
جعفرخان حاتمی اما این گونه نیست. شخصی است بی هویت و بدون ریشه که با بلغور چند اصطلاح قلمبه سلمبه می کوشد دانایی اش را به رخ مصاحبان و اقوامش در ایران بکشاند.
کسانی که از او داناتر و فرهیخته ترند و تعلقاتی قابل تحسین به رگ و ریشەی ایرانی و اسلامی خویش دارند.
مخلص کلام علی حاتمی حدیث آدم غرب زدەی آل احمد را به روایت دوربین درآورده است، در حالیکه مقدم در فضای شیدایی مفرط به فرنگ در ایران مفلوک قاجاری، به ستایش جعفرخان پرداخته است.
اینها را گفتم تا مدخلی بزنم به حرف و حدیث هایی که پیرامون جعفر پناهی راه افتاده است.
عده ای او را به غرب گرایی و غریبه گرایی و سیاه نمایی تعمدی متهم می کنند.
از دید آنان در پشت جشنواره های غربی و کلا هر پدیدەی اروپایی حتما غرض و مرضی سیاسی وجود دارد. اگر فیلمی ایرانی در آنها برنده شد، حتما دارای مضامین سیاسی ضد ایرانی است، اگر کسی به هر مناسبتی جایزه ای گرفت، لابد کلکی در کارش بوده است.
از این نگاه، فیلمسیاسی - فیلم های جشنواره پسند - مانند فیلمفارسی سزاوار نقد و سرزنش است.
فیلمارسی نوعی بازنمایی تحریف شده بر مبنای گیشه و سلیقەی مخاطب عامه پسند است. فیلمسیاسی اما قسمی نشان دادن بر اساس سلیقه و نظر بینندەی غربی است.
منتقدان می گویند فیلم سازانی چون پناهی و کیارستمی و رسول اف و ... ایرانی شرقی شده و اگزوتیک را به روی پرده می آورند تا به به و چه چه داوران و ارزیابان غربی را دریافت کنند.
آیا به راستی چنین است؟ بازنمایی پیجیدگی های زندگی طبقەی متوسط و واقعیت اجتماعی و الگوهای ساماندهی حیات جمعی و جامعه پذیری را در دوران عالمگیر شدن مدرنیته چقدر می توان در چارچوب شرقی و غربی قرار داد؟
سلائق مردمان متوسط در کرەی جنوبی و ژاپن و هنک کنگ چقدر با اسپانیا و فرانسه و کانادا متفاوت است؟
اساسا این نگاه چقدر درست است؟
شاه هم خوش داشت ایران را واحەای مدرن در کویر خاورمیانه بنامد و از درک علاقه و اشتیاق هنرمندان و نویسندگان غربی به سنت و کاشی و قالی و باغ ایرانی عاجز بود.
تغییر فیلمنامەی مستند باد صبا که با مرگ تراژیک کارگردان آن به غمنامەای پر آب چشم تبدیل شد، معروف است.
آلبر لاموریس فرانسوی از جانب دولت ایران ماموریت یافت تا مستندی از ایران در حال توسعەی اواخر دهەی چهل تهیه کند.
نسخەی نهایی که بدست شاه رسید آن را نپسندید. چه معتقد بود که علائق شرق شناسانەی آلبر، تصویری کهنه و عقب مانده از ایران نوین آفریده است.
کارگردان برای اصلاح فیلم تصمیم گرفت که صحنه هایی از سد کرج را به عنوان نمودی از ایران مدرن به فیلم بیفزاید.
بالگرد حامل او در حین فیلم برداری به کابل برق برخورد و لاموریس نگون بخت کشته شد.
شش دهه پس از سقوط ویار مدرنیستی پهلوی در سد کرج، صورت بندی مجدد آن در قالب ایدئولوژی و تقابل فرهنگ ها از هر زمانی زمان پریشانه تر است.
جعفر پناهی نه جعفرخان تهران سال 1304 است که در اشتیاق نظم و قانون غربی می سوخت و نه جعفرخان مطرود علی حاتمی که در تهران انقلابی سال 1364 به نمود لودگی و زندگی تهی از معنویت غربی تبدیل شده بود.
به همان میزان ایران هم دگرگون شده است. تجلیات زندگی مدرن در بستر تناقضات و اعوجاج و ناخرسندی های مدرنیتەی ارتجاعی وقتی در کادر دوربین می رود، نمی تواند مضامینی غیر از آنچه کارگردانان سینمای پیشروی ایران خلق می کنند، بیافریند.
سینمای ایران که در سطح جهان بحث برانگیز شده، صدای طبقەی متوسط است. در این غوغای ناترازی ها و کمبودها و توقف چرخ اقتصاد و توسعه، سینما احتمالا تنها وجه ممیزەای است که ایران را از همسایگان جنوبی اش متمایز می سازد.
ممالکی که با ترکیبی از ثروت نفت و فراست کشورداری و مدیریت مدرن، موفق شدند جامعه را از بالا نوسازی کنند. اما هنوز به اندازەی ایران دارای جامعەی مدنی، گروه های متوسط و نخبگان گوناگون نیستند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
جعفر پناهی پس از دریافت نخل طلای کن بامداد امروز به ایران بازگشت.
فیلم یک تصادف ساده که موفق به دریافت جایزەی پیشگفتە گردید، مانند سایر آثار این سینماگر مستعد و پرآوازه به نمایش برش هایی از زندگی معمولی مردمان معمولی می پردازد.
زندگی اغلب توام با ملال و رنج و البته تضادهای عرفی و هنجاری متعدد که دوربین با موشکافی آنها را به تصویر می کشد.
بازگشت پناهی به وطن که خود به نمایشی از شجاعت و اراده بدل شد، ناخودآگاه فیلم درام و کمدی جعفرخان از وطن برگشته را بیادم آورد.
ساختەی زنده یاد علی حاتمی بر اساس نمایشی به همین نام که توسط حسن مقدم نوشته شده بود.
تاریخ نگارش نمایش مقدم به اواخر دورەی قاجار باز می گردد. در حالیکه حاتمی به روایت اواخر دوران پهلوی می پردازد.
مضاف بر این حاتمی شخصیت های مثبت و منفی را هم دستکاری کرده، در نمایشنامەی اولیه جعفر خان خردمندی است فرنگ دیده که از مهد دانش و تمدن به وطن محروم و عقب مانده بر می گردد.
جعفرخان حاتمی اما این گونه نیست. شخصی است بی هویت و بدون ریشه که با بلغور چند اصطلاح قلمبه سلمبه می کوشد دانایی اش را به رخ مصاحبان و اقوامش در ایران بکشاند.
کسانی که از او داناتر و فرهیخته ترند و تعلقاتی قابل تحسین به رگ و ریشەی ایرانی و اسلامی خویش دارند.
مخلص کلام علی حاتمی حدیث آدم غرب زدەی آل احمد را به روایت دوربین درآورده است، در حالیکه مقدم در فضای شیدایی مفرط به فرنگ در ایران مفلوک قاجاری، به ستایش جعفرخان پرداخته است.
اینها را گفتم تا مدخلی بزنم به حرف و حدیث هایی که پیرامون جعفر پناهی راه افتاده است.
عده ای او را به غرب گرایی و غریبه گرایی و سیاه نمایی تعمدی متهم می کنند.
از دید آنان در پشت جشنواره های غربی و کلا هر پدیدەی اروپایی حتما غرض و مرضی سیاسی وجود دارد. اگر فیلمی ایرانی در آنها برنده شد، حتما دارای مضامین سیاسی ضد ایرانی است، اگر کسی به هر مناسبتی جایزه ای گرفت، لابد کلکی در کارش بوده است.
از این نگاه، فیلمسیاسی - فیلم های جشنواره پسند - مانند فیلمفارسی سزاوار نقد و سرزنش است.
فیلمارسی نوعی بازنمایی تحریف شده بر مبنای گیشه و سلیقەی مخاطب عامه پسند است. فیلمسیاسی اما قسمی نشان دادن بر اساس سلیقه و نظر بینندەی غربی است.
منتقدان می گویند فیلم سازانی چون پناهی و کیارستمی و رسول اف و ... ایرانی شرقی شده و اگزوتیک را به روی پرده می آورند تا به به و چه چه داوران و ارزیابان غربی را دریافت کنند.
آیا به راستی چنین است؟ بازنمایی پیجیدگی های زندگی طبقەی متوسط و واقعیت اجتماعی و الگوهای ساماندهی حیات جمعی و جامعه پذیری را در دوران عالمگیر شدن مدرنیته چقدر می توان در چارچوب شرقی و غربی قرار داد؟
سلائق مردمان متوسط در کرەی جنوبی و ژاپن و هنک کنگ چقدر با اسپانیا و فرانسه و کانادا متفاوت است؟
اساسا این نگاه چقدر درست است؟
شاه هم خوش داشت ایران را واحەای مدرن در کویر خاورمیانه بنامد و از درک علاقه و اشتیاق هنرمندان و نویسندگان غربی به سنت و کاشی و قالی و باغ ایرانی عاجز بود.
تغییر فیلمنامەی مستند باد صبا که با مرگ تراژیک کارگردان آن به غمنامەای پر آب چشم تبدیل شد، معروف است.
آلبر لاموریس فرانسوی از جانب دولت ایران ماموریت یافت تا مستندی از ایران در حال توسعەی اواخر دهەی چهل تهیه کند.
نسخەی نهایی که بدست شاه رسید آن را نپسندید. چه معتقد بود که علائق شرق شناسانەی آلبر، تصویری کهنه و عقب مانده از ایران نوین آفریده است.
کارگردان برای اصلاح فیلم تصمیم گرفت که صحنه هایی از سد کرج را به عنوان نمودی از ایران مدرن به فیلم بیفزاید.
بالگرد حامل او در حین فیلم برداری به کابل برق برخورد و لاموریس نگون بخت کشته شد.
شش دهه پس از سقوط ویار مدرنیستی پهلوی در سد کرج، صورت بندی مجدد آن در قالب ایدئولوژی و تقابل فرهنگ ها از هر زمانی زمان پریشانه تر است.
جعفر پناهی نه جعفرخان تهران سال 1304 است که در اشتیاق نظم و قانون غربی می سوخت و نه جعفرخان مطرود علی حاتمی که در تهران انقلابی سال 1364 به نمود لودگی و زندگی تهی از معنویت غربی تبدیل شده بود.
به همان میزان ایران هم دگرگون شده است. تجلیات زندگی مدرن در بستر تناقضات و اعوجاج و ناخرسندی های مدرنیتەی ارتجاعی وقتی در کادر دوربین می رود، نمی تواند مضامینی غیر از آنچه کارگردانان سینمای پیشروی ایران خلق می کنند، بیافریند.
سینمای ایران که در سطح جهان بحث برانگیز شده، صدای طبقەی متوسط است. در این غوغای ناترازی ها و کمبودها و توقف چرخ اقتصاد و توسعه، سینما احتمالا تنها وجه ممیزەای است که ایران را از همسایگان جنوبی اش متمایز می سازد.
ممالکی که با ترکیبی از ثروت نفت و فراست کشورداری و مدیریت مدرن، موفق شدند جامعه را از بالا نوسازی کنند. اما هنوز به اندازەی ایران دارای جامعەی مدنی، گروه های متوسط و نخبگان گوناگون نیستند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍190❤30👎7
🔺رفوزه شدن " ایران"
میانگبن پایین نمرات دانش آموزان در امتحانات نهایی خرداد 1403 موجی از بهت و نگرانی با خود آورد. آنچه این تاثر را دوچندان کرد "معدل نهایی کل ایران" بود: 9/96
این نمرەی پایین که با ارفاق 10 می شود،کیفرخواستی علیه نظام آموزشی کشورمان است.
چرا به اینجا رسیدیم؟
عوامل بسیاری در این امر دخیلند. اما تمرکز این یادداشت کوتاه روی علل ساختاری است.
150 سال قبل آموزش و پرورش همگانی در کنار احداث خط آهن در کانون مطالبات منورالفکران و اصلاح طلبان عهد قاجار قرار داشت.
احداث مدارس ابتدایی عملا تا زمان انقلاب مشروطه عقب افتاد و تازه در دوران پهلوی اول به طور جدی اجرا شد.
آموزش و پرورش نوین بر مبنای دو اصل بنیادین پا گرفت: هیچ کودکی از تحصیل نماند و رقابت بر مبنای استعداد و شایستگی باشد.
این یک دستور کار جهانی بود که راهی ساده جلو اهالی کشور قرار داد:
با ترکیبی از استعداد و پشتکار می توانید پیشرفت کنید و به موفقیت برسید!
دستور کاری جادویی که به موازات سیاست های اقتصادی و تحولات اجتماعی مربوطەی دیگر در قرن بیستم در تمام جهان، به شمول ایران انقلابی اجتماعی پدید آورد.
تکوین طبقەی متوسط و گذار از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر خون و اشرافیت و منزلت های اجتماعی کهنه به سوی نظمی عادلانه و فراگیرتر از گذشته.
صدها میلیون نفر در ایران و جهان از رهگذر این نردبان به سرآمدان طبقەی متوسطی تبدیل شدند که موتور محرکه و راهبر سایر تحولات در این زمینه گردید.
کار از کجا خراب شد؟
یحتمل از دهەی هفتاد شمسی کە زمزمەی مدارس خصوصی و غیرانتفاعی به میان آمد.
صد البته باز پای یک دستور کار جهانی در میان بود. زمان موصوف لحظەی تاریخی انفتاح نئولیبرالیسم جهانی و اعلام کاهش تصدی گری دولت و ایمان مطلق به عقل خودبنیاد بازار بود.
با هزیمت فکری و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، اردوگاه پیروز جنگ سرد، دیگر احتیاجی به سپر بلاهایی چون دولت رفاه و مداخلات ضروری دولت در اقتصاد نمی دید.
این نگاه که دیری نپایید نادرستی آن به اثبات رسید، مانند هر پدیدار غربی دیگر به صورت کج و کوله و تحریف شده بدست ما رسید و سیاست تعدیل اقتصادی نام گرفت.
البته تاسیس مدارس خصوصی پیشینەای دراز در تخیل فرهنگی نگاه مذهبی حاکم داشت و پذیرش آن را آسان تر کرد.
در رژیم گذشته مدارس خصوصی چون رفاه، علوی و نیکان و ...بخشی از تقلای طبقەی متوسط سنتی برای در امان ماندن از چالش هنجاری و فرهنگی آموزش و پرورش عمدتا سکولار و آمیخته با هنجارهای غربی بود.
پیشینەی پیشگفته که هنوز در ذهن و عمل کارگزاران فرهنگی و آموزشی حی و حاضر بود، زمینەای مناسب برای همراهی با جنبش خصوصی سازی جهانی فراهم آورد.
به زودی کار به جایی رسید که انگارەی رستگاری و پرهیزکاری نخست به طاق نسیان نهاده شد و منطقی ساده و سرراست جای آن را گرفت:
مدرسه بنگاهی اقتصادی است و باید بر اساس منطق سود و زیان و هزینه و فایده تاسیس و مدیریت شود.
این درست لحظەای بود که منطق بازار حاکم و نطفەی نابرابری بسته شد.
به موازات کاستن از تخصیص اعتبار و بودجه به بخش دولتی، رقابتی بی پایان میان مدارس خصوصی راه افتاد و عملا به طبقاتی شدن نظام آموزش و پرورش انجامید.
کار به جایی رسید که محیط آموزش، تفریح و حتی فضاهای ورزشی و فرهنگی دانش آموزان دارا و ندار تفکیک و از اساس در دو محیط اجتماعی مجزا جای گرفتند.
داستان دراز فساد و رانت و تنعم برخی از مدیران و صاحب منصبان آموزش و پرورش در این میان مسالەی جداگانه است و در این مقال نمی گنجد.
اما آنچه مهم است، سویه های نابرابری ساز و تشدید شوندەی مساله است.
غیر از نابراری عمودی که در ایران امروز اظهر من الشمس است و به آسانی با ضریب جینی ردیابی می شود، نابرابری افقی که اغلب نادیده گرفته می شود، وجهی به مراتب بدتر و مخرب تر دارد.
نابرابری افقی وضعیتی است که در غیاب حاکمیت قانون و تسلط رابطه بر ضابطه، فرودستان به قربانی مضاعف ساختارهای نابرابری ساز تبدیل می شوند.
فقدان دسترسی برابر به فرصت های اقتصادی و شغلی، تسهیلات بانکی، معافیت و فرارهای مالیاتی و رانت ها و ارتباطاتی که عمدتا در دسترس توانگران مالی و سیاسی است، بخشی از نابرابری افقی شمرده می شود.
آموزش و پرورش طبقاتی سهمی بزرگ در تکوین و تشدید این نوع نابرابری دارد.
به طور ساده در نظام کنونی مانند گذشته آسان نیست که فرزندان دهک های پایین با استعداد و سخت کوشی بتوانند دست به تحرک اجتماعی و اقتصادی بزنند.
تمام رشته های دانشگاهی لوکس و پرطرفدار قابل خرید و فروش هستند. انواع و اقسام سهمیه ها و راه های میانبر برای دور زدن قانون تلاش و شایستگی وجود دارد و با تحصیل در یک دانشگاه نامعتبر خارجی می توان محدودیت کنکور را دور زد.
باید به سوگ میلیون ها استعدادی نشست که در این وانفسا هدر می روند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
میانگبن پایین نمرات دانش آموزان در امتحانات نهایی خرداد 1403 موجی از بهت و نگرانی با خود آورد. آنچه این تاثر را دوچندان کرد "معدل نهایی کل ایران" بود: 9/96
این نمرەی پایین که با ارفاق 10 می شود،کیفرخواستی علیه نظام آموزشی کشورمان است.
چرا به اینجا رسیدیم؟
عوامل بسیاری در این امر دخیلند. اما تمرکز این یادداشت کوتاه روی علل ساختاری است.
150 سال قبل آموزش و پرورش همگانی در کنار احداث خط آهن در کانون مطالبات منورالفکران و اصلاح طلبان عهد قاجار قرار داشت.
احداث مدارس ابتدایی عملا تا زمان انقلاب مشروطه عقب افتاد و تازه در دوران پهلوی اول به طور جدی اجرا شد.
آموزش و پرورش نوین بر مبنای دو اصل بنیادین پا گرفت: هیچ کودکی از تحصیل نماند و رقابت بر مبنای استعداد و شایستگی باشد.
این یک دستور کار جهانی بود که راهی ساده جلو اهالی کشور قرار داد:
با ترکیبی از استعداد و پشتکار می توانید پیشرفت کنید و به موفقیت برسید!
دستور کاری جادویی که به موازات سیاست های اقتصادی و تحولات اجتماعی مربوطەی دیگر در قرن بیستم در تمام جهان، به شمول ایران انقلابی اجتماعی پدید آورد.
تکوین طبقەی متوسط و گذار از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر خون و اشرافیت و منزلت های اجتماعی کهنه به سوی نظمی عادلانه و فراگیرتر از گذشته.
صدها میلیون نفر در ایران و جهان از رهگذر این نردبان به سرآمدان طبقەی متوسطی تبدیل شدند که موتور محرکه و راهبر سایر تحولات در این زمینه گردید.
کار از کجا خراب شد؟
یحتمل از دهەی هفتاد شمسی کە زمزمەی مدارس خصوصی و غیرانتفاعی به میان آمد.
صد البته باز پای یک دستور کار جهانی در میان بود. زمان موصوف لحظەی تاریخی انفتاح نئولیبرالیسم جهانی و اعلام کاهش تصدی گری دولت و ایمان مطلق به عقل خودبنیاد بازار بود.
با هزیمت فکری و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، اردوگاه پیروز جنگ سرد، دیگر احتیاجی به سپر بلاهایی چون دولت رفاه و مداخلات ضروری دولت در اقتصاد نمی دید.
این نگاه که دیری نپایید نادرستی آن به اثبات رسید، مانند هر پدیدار غربی دیگر به صورت کج و کوله و تحریف شده بدست ما رسید و سیاست تعدیل اقتصادی نام گرفت.
البته تاسیس مدارس خصوصی پیشینەای دراز در تخیل فرهنگی نگاه مذهبی حاکم داشت و پذیرش آن را آسان تر کرد.
در رژیم گذشته مدارس خصوصی چون رفاه، علوی و نیکان و ...بخشی از تقلای طبقەی متوسط سنتی برای در امان ماندن از چالش هنجاری و فرهنگی آموزش و پرورش عمدتا سکولار و آمیخته با هنجارهای غربی بود.
پیشینەی پیشگفته که هنوز در ذهن و عمل کارگزاران فرهنگی و آموزشی حی و حاضر بود، زمینەای مناسب برای همراهی با جنبش خصوصی سازی جهانی فراهم آورد.
به زودی کار به جایی رسید که انگارەی رستگاری و پرهیزکاری نخست به طاق نسیان نهاده شد و منطقی ساده و سرراست جای آن را گرفت:
مدرسه بنگاهی اقتصادی است و باید بر اساس منطق سود و زیان و هزینه و فایده تاسیس و مدیریت شود.
این درست لحظەای بود که منطق بازار حاکم و نطفەی نابرابری بسته شد.
به موازات کاستن از تخصیص اعتبار و بودجه به بخش دولتی، رقابتی بی پایان میان مدارس خصوصی راه افتاد و عملا به طبقاتی شدن نظام آموزش و پرورش انجامید.
کار به جایی رسید که محیط آموزش، تفریح و حتی فضاهای ورزشی و فرهنگی دانش آموزان دارا و ندار تفکیک و از اساس در دو محیط اجتماعی مجزا جای گرفتند.
داستان دراز فساد و رانت و تنعم برخی از مدیران و صاحب منصبان آموزش و پرورش در این میان مسالەی جداگانه است و در این مقال نمی گنجد.
اما آنچه مهم است، سویه های نابرابری ساز و تشدید شوندەی مساله است.
غیر از نابراری عمودی که در ایران امروز اظهر من الشمس است و به آسانی با ضریب جینی ردیابی می شود، نابرابری افقی که اغلب نادیده گرفته می شود، وجهی به مراتب بدتر و مخرب تر دارد.
نابرابری افقی وضعیتی است که در غیاب حاکمیت قانون و تسلط رابطه بر ضابطه، فرودستان به قربانی مضاعف ساختارهای نابرابری ساز تبدیل می شوند.
فقدان دسترسی برابر به فرصت های اقتصادی و شغلی، تسهیلات بانکی، معافیت و فرارهای مالیاتی و رانت ها و ارتباطاتی که عمدتا در دسترس توانگران مالی و سیاسی است، بخشی از نابرابری افقی شمرده می شود.
آموزش و پرورش طبقاتی سهمی بزرگ در تکوین و تشدید این نوع نابرابری دارد.
به طور ساده در نظام کنونی مانند گذشته آسان نیست که فرزندان دهک های پایین با استعداد و سخت کوشی بتوانند دست به تحرک اجتماعی و اقتصادی بزنند.
تمام رشته های دانشگاهی لوکس و پرطرفدار قابل خرید و فروش هستند. انواع و اقسام سهمیه ها و راه های میانبر برای دور زدن قانون تلاش و شایستگی وجود دارد و با تحصیل در یک دانشگاه نامعتبر خارجی می توان محدودیت کنکور را دور زد.
باید به سوگ میلیون ها استعدادی نشست که در این وانفسا هدر می روند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍207❤46👎11
🔺تار عنکبوت در یونجەی مرطوب!
حملەی پهپادی اوکراین در عمق خاک روسیه و آسیب زدن به نیروی هوایی آن نقطه عطفی در جنگ سه سالەی دو کشور است.
انهدام هواپیماهای فوق استراتژیکی که قابلیت حمل موشک های دوربرد را دارند در عملیات تار عنکبوت ضربەای کاری بە توان تهاجمی روسیه محسوب می شود.
همزمان قابلیت های دفاع هوایی و تمهیدات پدافندی مسکو را به طرزی دردناک زیر سوال می برد.
فراتر از آن موفقیت عظیم اطلاعاتی اوکراین در قاچاق پهپادها از طریق کانتینر به نقاط دوردست روسیه، ضربه ای ویرانگر به موقعیت شخصی ولادیمیر پوتین و اسطورەی است که از وی بنام مرد امنیت ساختەاند.
برای ارزیابی تبعات سیاسی و نظامی این عملیات هنوز زود است، اما قدر مسلم موقعیت اوکراین را در گفتگوهای صلح آتی بهبود می بخشد و دولت های غربی را برای ادامەی کمک به آن ترغیب می کند.
اگر دولت اوکراین بتواند با این درجه از دقت، به اهدافی در فاصلەی دو هزار کیلومتری حمله کند، چرا نخواهد این موفقیت را با زدن اهداف حساس و نمادین در قلب مسکو و مراکز مهم تکرار نماید؟
خاصه اینکه حامیان غربی محدودیت های گذشته در زمینەی سلاح های اهدایی را بردارند.
آیا این به معنی سخت تر شدن وضع برای پوتین و مواضع سازش ناپذیر کنونی اش نیست؟
شکست سازمان های اطلاعاتی روس در پیش بینی، کشف و پیش گیری از این حملەی بزرگ مقیاس فاجعه ای تمام عیار است.
این مساله به اندازەی اشتباهات و ضعف دومین ارتش بزرگ جهان در میدان نبرد اهمیت دارد.
مقصر اصلی این کوررنگی در درجەی اول نظام سیاسی شخصی شده و غیردمکراتیک روسیه است.
جایی که ترفیع و ترقی بر مبنای وفاداری های شخصی صورت می گیرد و فساد گسترده و عضویت و وابستگی در شبکه های مالی و سیاسی در هم تنیده، فضایی برای شایستگی و رقابت سالم بر جای نمی گذارد.
پیش بینی پاسخ روسیه به حملەی دیشب دشوار نیست و انتقامی سخت در انتظار کییف است.
اما معلوم نیست نظام روسیه با مقصران داخلی چگونه رفتار می کند.
در ژانویەی 1939 در دوران تصفیه های استالینی، خروشچف جانشین بعدی استالین، مسئول اوکراین شد.
ورود وی همزمان بود با بروز بیماری ناشناخته میان اسب های غرب اوکراین و گله گله مردن آنها.
هنگامی که خروشچف به بررسی موضوع می پردازد می بیند که مقامات محلی با دستگیری تعدادی دامپزشک و کارشناس آنها را متهم کرده اند که به عنوان ستون پنجم آلمان ها، اسب ها را زهرخورد کرده اند.
اهمیت ترابری اسب در آن زمان برای ارتش سرخ که در بیم حملەی رایش بە سر می برد، معادل تانک و زرهپوش و حتی هواپیما بود.
خروشچف به داستان مشکوک می شود. متهمان را احضار و دوباره بازجویی می کند.
سپس دو کمیسیون موازی برای بررسی دوباره پدید می آورد. هر دو کمیسیون به یک نتیجه می رسند: قارچی سمی که در یونجەی تر می روید، عامل کشتار جمعی اسب هاست.
گزارش به استالین می رسد و با دستور خشک کردن مزارع یونجه مشکل حل می شود.
اما مشکل متهمان باقی می ماند که با وجود کشف علت اصلی و تصمیم نظام برای آزادی آنها، اعترافات اجباری را تکرار و حاضر به عدول از تلقینات بازجویان پلیس مخفی نبودند!
اگر در دیکتاتوری استالین هنوز چند تا آدم اصلاح طلب و پیگیر حقیقت وجود داشت، احتمالا دست دم و دستگاه الیگارشیک و رفاقتی پوتین حتی از رژیم وحشت "دایی یوسف" هم خالی تر است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
حملەی پهپادی اوکراین در عمق خاک روسیه و آسیب زدن به نیروی هوایی آن نقطه عطفی در جنگ سه سالەی دو کشور است.
انهدام هواپیماهای فوق استراتژیکی که قابلیت حمل موشک های دوربرد را دارند در عملیات تار عنکبوت ضربەای کاری بە توان تهاجمی روسیه محسوب می شود.
همزمان قابلیت های دفاع هوایی و تمهیدات پدافندی مسکو را به طرزی دردناک زیر سوال می برد.
فراتر از آن موفقیت عظیم اطلاعاتی اوکراین در قاچاق پهپادها از طریق کانتینر به نقاط دوردست روسیه، ضربه ای ویرانگر به موقعیت شخصی ولادیمیر پوتین و اسطورەی است که از وی بنام مرد امنیت ساختەاند.
برای ارزیابی تبعات سیاسی و نظامی این عملیات هنوز زود است، اما قدر مسلم موقعیت اوکراین را در گفتگوهای صلح آتی بهبود می بخشد و دولت های غربی را برای ادامەی کمک به آن ترغیب می کند.
اگر دولت اوکراین بتواند با این درجه از دقت، به اهدافی در فاصلەی دو هزار کیلومتری حمله کند، چرا نخواهد این موفقیت را با زدن اهداف حساس و نمادین در قلب مسکو و مراکز مهم تکرار نماید؟
خاصه اینکه حامیان غربی محدودیت های گذشته در زمینەی سلاح های اهدایی را بردارند.
آیا این به معنی سخت تر شدن وضع برای پوتین و مواضع سازش ناپذیر کنونی اش نیست؟
شکست سازمان های اطلاعاتی روس در پیش بینی، کشف و پیش گیری از این حملەی بزرگ مقیاس فاجعه ای تمام عیار است.
این مساله به اندازەی اشتباهات و ضعف دومین ارتش بزرگ جهان در میدان نبرد اهمیت دارد.
مقصر اصلی این کوررنگی در درجەی اول نظام سیاسی شخصی شده و غیردمکراتیک روسیه است.
جایی که ترفیع و ترقی بر مبنای وفاداری های شخصی صورت می گیرد و فساد گسترده و عضویت و وابستگی در شبکه های مالی و سیاسی در هم تنیده، فضایی برای شایستگی و رقابت سالم بر جای نمی گذارد.
پیش بینی پاسخ روسیه به حملەی دیشب دشوار نیست و انتقامی سخت در انتظار کییف است.
اما معلوم نیست نظام روسیه با مقصران داخلی چگونه رفتار می کند.
در ژانویەی 1939 در دوران تصفیه های استالینی، خروشچف جانشین بعدی استالین، مسئول اوکراین شد.
ورود وی همزمان بود با بروز بیماری ناشناخته میان اسب های غرب اوکراین و گله گله مردن آنها.
هنگامی که خروشچف به بررسی موضوع می پردازد می بیند که مقامات محلی با دستگیری تعدادی دامپزشک و کارشناس آنها را متهم کرده اند که به عنوان ستون پنجم آلمان ها، اسب ها را زهرخورد کرده اند.
اهمیت ترابری اسب در آن زمان برای ارتش سرخ که در بیم حملەی رایش بە سر می برد، معادل تانک و زرهپوش و حتی هواپیما بود.
خروشچف به داستان مشکوک می شود. متهمان را احضار و دوباره بازجویی می کند.
سپس دو کمیسیون موازی برای بررسی دوباره پدید می آورد. هر دو کمیسیون به یک نتیجه می رسند: قارچی سمی که در یونجەی تر می روید، عامل کشتار جمعی اسب هاست.
گزارش به استالین می رسد و با دستور خشک کردن مزارع یونجه مشکل حل می شود.
اما مشکل متهمان باقی می ماند که با وجود کشف علت اصلی و تصمیم نظام برای آزادی آنها، اعترافات اجباری را تکرار و حاضر به عدول از تلقینات بازجویان پلیس مخفی نبودند!
اگر در دیکتاتوری استالین هنوز چند تا آدم اصلاح طلب و پیگیر حقیقت وجود داشت، احتمالا دست دم و دستگاه الیگارشیک و رفاقتی پوتین حتی از رژیم وحشت "دایی یوسف" هم خالی تر است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍195❤47👎9
🔺"نە"ی محتاطانەی ایران و آیندەی مذاکرات!
سخنان امروز مقام رهبری پاسخی پیشاپیش به طرح پیشنهادی دولت آمریکا جهت خروج از بن بست در مذاکرات هسته ای محسوب می شود.
تهران دوباره روی خطوط قرمز خود تاکید کرد و حق غنی سازی را غیر قابل مذاکره دانست.
با این وصف درهای مذاکره را باز گذاشت و با یک "نه محتاطانه" کوشید بند نازک گفتگوها پاره نشود.
اکنون توپ در زمین آمریکاست و اینکه چگونه با پاسخ منفی تهران به ابتکار عمل پیشنهادی خود مواجه می شود.
مسالەی اصلی البته زمان است و ساعت های مختلفی که تهران، واشنگتن، تل آویو و تروئیکای اروپایی با آن کار می کنند.
روشن است که عقربەی ساعت تهران از همه کندتر حرکت می کند. علیرغم نیاز مبرم ایران به لغو تحریم ها و بهبود اقتصاد آشفته، ترجیح تهران داشتن زمانی ابدی برای کش دادن موضوع و حل و فصل زمانبر پروندەی هسته ای است.
معیار زمان برای اسرائیل اما ثانیه و دقیقه و ساعت است. این کشور نه تنها نگران رسیدن ایران به نقطەی گریز هسته ای است، بلکه دلواپس بسته شدن فرصت اقدام استراتژیک برای ضربه به تاسیسات ایران است.
ساعت آمریکا و اروپا هم بر اساس ماه کار می کند. نگاه آمریکا و سه کشور اروپایی بر یکی دو ماه آینده دوخته شده؛ هم ایران به نقطەی گریز نرسد و،هم مهلت فعال سازی مکانیسم ماشه منقضی نشود.
این ناهمخوانی ساعت ها، زمینه ساز افزایش تنش و بحرانی شدن موضوع است. بسته به اینکه کدام بازیگر دانسته یا ندانسته زودتر شکیبایی خود را از دست می دهد.
در این بین موضع نهایی آمریکا تعیین کننده است. بدون آنکه در دام این داوری کلیشه ای افتاد که نقش آدم خوب را به ترامپ و آدم بده را به نتانیاهو می دهد باید گفت رئیس جمهور آمریکا با یکی از مهم ترین و البته مخاطره آمیزترین تصمیمات حیات سیاسی خود روبروست.
زبان متناقض و پیچیدە و گاه کمیک وی دربارەی پروندەی هسته ای، گرچه به قصد برساختن قسمی سیاست ابهام استراتژیک بکار می رود، در نظر ناظران داخلی و خارجی با مخاطرەی تبدیل به بزدلی دراماتیک روبروست.
به احتمال قریب به یقین دور ششم مذاکرات هم برگزار می شود، اما در نبود ارادەای روشن و راه حلی ولو موقت برای خروج از بن بست فعلی، باید منتظر آغاز فعال سازی مکانیسم ماشه از اوایل تابستان آینده بود.
حمایت احتمالی آمریکا از قطعنامەی پیشنهادی اروپا به شورای حکام آژانس می تواند قرینەای روشن باشد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
سخنان امروز مقام رهبری پاسخی پیشاپیش به طرح پیشنهادی دولت آمریکا جهت خروج از بن بست در مذاکرات هسته ای محسوب می شود.
تهران دوباره روی خطوط قرمز خود تاکید کرد و حق غنی سازی را غیر قابل مذاکره دانست.
با این وصف درهای مذاکره را باز گذاشت و با یک "نه محتاطانه" کوشید بند نازک گفتگوها پاره نشود.
اکنون توپ در زمین آمریکاست و اینکه چگونه با پاسخ منفی تهران به ابتکار عمل پیشنهادی خود مواجه می شود.
مسالەی اصلی البته زمان است و ساعت های مختلفی که تهران، واشنگتن، تل آویو و تروئیکای اروپایی با آن کار می کنند.
روشن است که عقربەی ساعت تهران از همه کندتر حرکت می کند. علیرغم نیاز مبرم ایران به لغو تحریم ها و بهبود اقتصاد آشفته، ترجیح تهران داشتن زمانی ابدی برای کش دادن موضوع و حل و فصل زمانبر پروندەی هسته ای است.
معیار زمان برای اسرائیل اما ثانیه و دقیقه و ساعت است. این کشور نه تنها نگران رسیدن ایران به نقطەی گریز هسته ای است، بلکه دلواپس بسته شدن فرصت اقدام استراتژیک برای ضربه به تاسیسات ایران است.
ساعت آمریکا و اروپا هم بر اساس ماه کار می کند. نگاه آمریکا و سه کشور اروپایی بر یکی دو ماه آینده دوخته شده؛ هم ایران به نقطەی گریز نرسد و،هم مهلت فعال سازی مکانیسم ماشه منقضی نشود.
این ناهمخوانی ساعت ها، زمینه ساز افزایش تنش و بحرانی شدن موضوع است. بسته به اینکه کدام بازیگر دانسته یا ندانسته زودتر شکیبایی خود را از دست می دهد.
در این بین موضع نهایی آمریکا تعیین کننده است. بدون آنکه در دام این داوری کلیشه ای افتاد که نقش آدم خوب را به ترامپ و آدم بده را به نتانیاهو می دهد باید گفت رئیس جمهور آمریکا با یکی از مهم ترین و البته مخاطره آمیزترین تصمیمات حیات سیاسی خود روبروست.
زبان متناقض و پیچیدە و گاه کمیک وی دربارەی پروندەی هسته ای، گرچه به قصد برساختن قسمی سیاست ابهام استراتژیک بکار می رود، در نظر ناظران داخلی و خارجی با مخاطرەی تبدیل به بزدلی دراماتیک روبروست.
به احتمال قریب به یقین دور ششم مذاکرات هم برگزار می شود، اما در نبود ارادەای روشن و راه حلی ولو موقت برای خروج از بن بست فعلی، باید منتظر آغاز فعال سازی مکانیسم ماشه از اوایل تابستان آینده بود.
حمایت احتمالی آمریکا از قطعنامەی پیشنهادی اروپا به شورای حکام آژانس می تواند قرینەای روشن باشد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
👍138❤31👎4