«بيدارى»
ادامه سعی خواهم کرد تا برایتان توضیح دهم که چگونه فرد این ابتدای بیابتدا را میشناسد ـــ زیرا نمیتوانید به عقب بازگردید، ولی راهی هست که به جلو حرکت کنید. و همچنین، همانطور که همهچیز در یک دایره حرکت میکند، زمان نیز حرکتی دایرهوار دارد. در غرب، مفهوم…
ادامه
دانشمندان فقط در مورد انفجار بیرونی صحبت میکنند، هنوز در مورد انفجار درونی صحبتی نکردهاند ــ و این غیرمنطقی است. زیرا اگر انفجار بیرونی ممکن باشد، انفجار درونی نیز ممکن هست.
بذری درون خاک فرو میرود: منفجر میشود؛ درختی زاده میشود. آنگاه بر روی آن درخت بذرهای دیگری میرویند. اینک یک بذر چیست؟ وقتی که بذر در بیرون منفجر شود، یک درخت است. وقتی که درخت در درونش منفجر شود، بار دیگر یک بذر است. آن بذر یک درخت را در خود حمل میکرد: خودش را باز کرد و یک درخت شد. حالا دوباره درخت خودش را میبندد، به درون میخزد و یک بذر کوچک میگردد.
اگر در عالم انفجار بیرونی رخ داده ــ آنگونه که دانشمندان اکنون باور دارند ـــ پس مفهوم بودا از انفجار درونی نیز یک واقعیت است.
انفجار بیرونی بدون انفجار درونی نمیتواند وجود داشته باشد. این دو باهم هستند.
انفجار درونی یعنی که ذهن دوباره به زندگی حرکت میکند، زندگی به کائنات میرود و کائنات وارد «هیچی» میشود ـــ آنوقت دایره تکمیل شده است.
هیچی وارد کائنات میشود، کائنات وارد زندگی میشود، زندگی وارد ذهن میشود؛ بار دیگر ذهن وارد زندگی میشود، زندگی وارد کائنات میشود و کائنات وارد هیچی میگردد…. دایره کامل است.
پس از انفجار درونی، وقتی که رخ بدهد، وقتی همهچیز دوباره وارد «هیچی» شود، اینک یک تفاوت وجود دارد: آن هیچیِ نخست ناخودآگاه بود؛ اما این دومین هیچی آگاه و هشیار است. آن اولّی مانند تاریکی بود؛ دومی مانند نور است. اولی مانند شب بود؛ دومی مانند روز است. ما آن نخستین را سوشوپتی Sushupti خواندهایم؛ دومین را جاگریتی Jagriti میخوانیم ـــ هشیاری، بیداری کامل. این تمامی دایره است.
دانشمندان نخستین انفجار را “فرضیهی بیگ بنگ” خواندند زیرا انفجار شدید و سروصدای زیادی برپا شده بود. یک صدای بلند و بزرگ بود. درست لحظهای قبل از آن همهچیز ساکت بود، هیچ صدا و صوتی وجود نداشت؛ و پس از یک لحظه، وقتی جهانِ هستی منفجر شد، سروصدای بسیار بلندی برپا شده بود. انواع صداها شروع کردند به برخاستن.
وقتی انفجار بیرونی در یک انفجار درونی ناپدید شود چه خواهد شد؟ آن صدای بیصدا. دیگر هیچ صدایی وجود ندارد. بار دیگر همهچیز ساکت است. این چیزی است که در ذن، “صدای کفزدن یک دست” خوانده میشود. این چیزی است که هندوها [از دوران باستان] آن را آناهاتنادا Anahatnada، اومکار Omkar میخوانند ـــ صدای بیصدا.
اولی را هندوها ناداویشپوت Nadavisphot خواندهاند ـــ صدای بلند، انفجار صدا. و دومین وقتی است که دوباره صداها وارد سکوت میشوند: داستان کامل شده است.
علم هنوز به نیمی از داستان چسبیده است؛ آن نیم دیگر کسر است.
و کسی که تمام این نمایش را تماشا میکند ــ از سوشوپتی، شبِ تاریکِ روح، به رویا؛ و از رویا به هشیاری ـــ کسی که تمام این را مشاهده میکند: چهارمین حالت را ما توریا Turiya میخوانیم ـــ کسی که همه را مشاهده کرده است. وقتی آن را بشناسی، یک بودا میشوی؛ وقتی آن را بشناسی و تجربه کنی، یک آرهات Arhat میشوی ـــ کسی که رسیده است.
ولی تمام نکتهای که باید درک شود این است: که در تمام اوقات، وقتی که در خواب هستی یا رویا میبینی یا بیدار هستی، تو همان [وجود جاودانه] هستی. گاهی هشیار نیستی، گاهی هشیاری ـــ این تنها تفاوت است ـــ ولی طبیعت و ذات تو همان باقی میماند.
این تمام معنای پیام بودا است:
باید به نقطهای برسی که از آنجا آغاز کردهای. باید آنچه را که پیشاپیش بودهای بشناسی. باید به آنچه که پیشاپیش دستیافتهای، دست بیابی. باید به آنچه که طبیعت آن گمنشدنی است دست پیدا کنی؛ هیچ راهی برای از دستدادن تماس با آن وجود ندارد. فوقش این است که در موردش ناهشیار شویم.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
«بيدارى»
ادامه دانشمندان فقط در مورد انفجار بیرونی صحبت میکنند، هنوز در مورد انفجار درونی صحبتی نکردهاند ــ و این غیرمنطقی است. زیرا اگر انفجار بیرونی ممکن باشد، انفجار درونی نیز ممکن هست. بذری درون خاک فرو میرود: منفجر میشود؛ درختی زاده میشود. آنگاه بر روی…
ادامه
دیانت یعنی هشیارشدن از آنچه که هستی. دیانت جستجو برای چیزی جدید نیست؛ بلکه تلاشی است برای شناخت چیزی که پیشاپیش وجود داشته؛ آنچه که ابدی بوده و هست. از همان ابتدای بیابتدا، تا انتهای بیپایان، همیشه بوده است.
چون این طریقتِ نفی است، چند مشکل در موردش وجود دارد: جذب شدن به راه بودا بسیار دشوار است زیرا بطور معمول ذهن بهدنبال چیزی است که به آن بچسبد؛ ذهن خواهان بهدستآوردن است ـــ و بودا میگوید چیزی برای بهدست آوردن نیست؛ بلکه برعکس، باید چیزی از دست بدهی!
همین مفهومِ ازدستدادن چیزی، بسیار غیرجذّاب است؛ زیرا تمام علاقهی ما به داشتن و بیشتر و بیشتر داشتن است. و بودا میگوید که داشتن، مشکل است! هرچه بیشتر داشته باشی، کمتر هستی؛ زیرا هرچه بیشتر داشته باشی، کمتر میتوانی خودت را تشخیص بدهی ـــ در داشتههایت گم میشوی.
خالی بودنت مورد نیاز است، آن فضای تو توسط چیزهای بسیار اشغال شده است [توسط منیّت، خواسته، احساس مالکیت، جاهطلبی، نفرت، خشم، رقابت، مقایسه و...].
انسان بسیار فقیر است ـــ فقیر است زیرا در او هیچ فضایی باقی نمانده، فقیر است زیرا همهچیز تحت اشغال است و او هیچ چیز از خالیبودن وجودش نمیشناسد.
توسط خالیبودن است که تو لمحاتی از آن ازلیت و آن ابدیت را خواهی داشت ـــ و این دو یکی هستند.
جذبشدن به طریقت بودا بسیار دشوار است. فقط مردمان بسیار بسیار نادر که ویژگی آنان هوشمندی بسیار زیاد است میتوانند جذب آن شوند.
راه بودا نمیتواند دین تودهها باشد. و وقتی که شد، وقتی دینی تودهای شد که تمام اصالت خودش را از دست داد؛ وقتی که با تودهها مصالحه و سازش کرد.
بودیسم در هندوستان از بین رفت زیرا پیروان بودا بر خلوص پیامهای بودا اصرار داشتند. مردمانی هستند که فکر میکنند علت ناپدیدشدن بودیسم در هندوستان، تکذیب و رد کردن آن توسط فیلسوفان و عارفان هندی بوده است ـــ این اشتباه است. پیام بودا را نمیتوان تکذیب کرد. هیچ امکانی برای ردکردن آن نیست؛ زیرا نخستین نکتهاش در این است که پیام بودا بر منطق استوار نیست.
اگر اساس چیزی بر منطق استوار باشد، میتوانی آن را با منطق نابود کنی. اگر چیزی بر شواهد منطقی استوار باشد، میتوانی آن را رد کنی. راه بودا ابداً بر پایهی منطق قرار ندارد. اساس آن تجربه است ـــ نمیتوانی این را تکذیب کنی. پیام بودا بسیار هستیگرایانه و وجودین است؛ هیچ باوری به متافیزیک ندارد ـــ چگونه میتوانی آن را تکذیب کنی؟ و بودا هرگز ادعایی در مورد هیچ مفهومی نداشته است. فقط تجربهی درونی را توصیف میکند. بودا هیچ فلسفهای ندارد، پس فیلسوفان نمیتوانند آن را رد کنند.
ولی این واقعیتی است که بودیسم در هندوستان از بین رفت، علت اساسی آن چنین است: پیروان بودا اصرار داشتند که اصالت خلوص پیام او حفظ شود. خودِ همین اصرار تاکید بر خلوص پیام بودا یک فاصله ایجاد کرد که قابل پلزدن نبود.
تودههای مردم نمیتوانستند پیام را درک کنند ـــ فقط مردمانی بسیار اندک و نادر، بسیار بافرهنگ و باهوش میتوانستند بودا را درک کنند و منظور او را بفهمند. و آنان که پیام را درک کردند، در همان ادراک خود، متحول گشتند. ولی پیام بودا برای تودهها بیمعنی بود. برای تودهها گیرایی و جذابیت نداشت.
بودیسم در چین موفق شد. در تبّت، در سیلان، در برمه، در تایلند، در ژاپن موفقیت پیدا کرد ـــ زیرا مُبلغین بودایی، که با دیدن رویدادهایی که برای پیام بودا به خارج از هندوستان رفته بودند، بسیار سازشکار شدند، مصالحه کردند. آنان شروع کردند به استفاده از زبان ـــ در مورد دستاوردها، در مورد بهشت صحبت کردند ــــ آنان هرآنچه را که بودا نفی کرده بود، از درِ عقب وارد کردند!
تودهها بار دیگر خوشحال شدند. تمام چین، تمام آسیا به بودیسم گروید ــ بجز هندوستان. در هندوستان آنان سعی کردند فقط پیام خالص را برسانند ــ بدون هیچ سازشکاری؛ و این ممکن نبود. در چین، بودیسم به دین تودهها تبدیل شد و بنابراین حقیقت خودش را از دست داد.
و زمانی که دین سازماندهی شد، مُرده است ـــ زیرا فقط وقتی میتوانی یک دین را سازماندهی کنی که با تودهها سازش کنی. فقط وقتی میتوانی دینی را سازمان بدهی که از خواستههای تودهها پیروی کنی. یک دین فقط وقتی میتواند سازماندهی شود که آماده باشی آن را به سیاست تبدیل کنی و کیفیت دیانت را از آن بگیری.
یک دین فقط وقتی میتواند سازماندهی شود که دیگر یک دین نباشد. این یعنی که: یک دین نمیتواند بعنوان یک دین سازماندهی شود. دیانت فردی است، اگر سازمان یافت، دیگر یک دین نیست. دین در اساسی سازماننیافته است، قدری غیرمنظم است و قدری هرجومرج در آن هست ـــ زیرا دیانت حقیقی یعنی آزادی انسان.
پایان
#اشو 📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
در دنیای درون، اقتصاد کاملاً با دنیای بیرون متفاوت است.
در بیرون، اگر سهیم شوی، از دست میدهی؛ هرآنچه را که ببخشی از تو کسر میشود. اما در دنیای درون، به هرچه که بچسبی از تو کاسته میشود؛ هرآنچه را که سهیم شوی برای همیشه به تو تعلق دارد؛ نه تنها برای همیشه مال تو است، بلکه چندین برابر میشود.
بیشتر ببخش و بیشتر خواهی داشت.
#اشو
📚«دامّا پادا»
@shekohobidariroh
در بیرون، اگر سهیم شوی، از دست میدهی؛ هرآنچه را که ببخشی از تو کسر میشود. اما در دنیای درون، به هرچه که بچسبی از تو کاسته میشود؛ هرآنچه را که سهیم شوی برای همیشه به تو تعلق دارد؛ نه تنها برای همیشه مال تو است، بلکه چندین برابر میشود.
بیشتر ببخش و بیشتر خواهی داشت.
#اشو
📚«دامّا پادا»
@shekohobidariroh
قدری از مزهی بوداگونگی
پرسش:
مرشد عزیز! در حین اقامتم در اینجا عطر و شهد بوداگونگی را تجربه کردهام. وقتی از اینجا دور هستیم چگونه این تجربه را با خود نگه بداریم ـــ بخصوص در میان نیروهای ضدّ حوزهی بودایی؟
تجربهکردنِ حضور الوهیت چنان تحولی است که حتی اگر بخواهی آن را از دست بدهی، نمیتوانی آن را گم کنی. زیرا بخشی از وجودت میشود، و حتی وقتی که توسط نیروهای ضدِ حوزهی بودایی محاصره شدهای؛ در وجودت منسجم و مستحکم میشود. تضاد همیشه کمک میکند. تضاد نمیتواند آگاهی را نابود کند؛ یک چالش میشود، یک فرصت است. هرگز به آن بعنوان یک مانع و مصیبت فکر نکن.
من سالکان خودم را به دورترین نقاط زمین میفرستم؛ این یک وسیله است، زیرا وقتی دور میشوند، شروع میکنند به اتکای بیشتر به هشیاری خودشان ــ مجبور هستند. شروع میکنند به بیشتر خودانگیختهبودن ــ مجبور هستند. بیشتر مسئول میشوند؛ و هرلحظه باید هشیار و تماشاگر باشند، خودِ وجود نیروهای متضاد یک چالش دایمی برایشان میشود. این به انسجام و یکپارچگی آنان کمک میکند.
پس نیازی نیست که نگران باشی؛ آن رایحه با تو خواهد ماند. آن شهد پیشاپیش بخشی از وجود تو شده است. و وقتی که در شیکاگو هستی، خودت را بیشتر از اینجا به من نزدیک احساس خواهی کرد، زیرا اینجا سالکان بسیاری هستند، تو در میان آنان گم هستی. در آنجا تنها هستی و میتوانی مستقیمتر و صمیمانهتر با من در ارتباط باشی و فاصلهی فیزیکی هیچ تفاوتی را ایجاد نخواهد کرد. عشق هیچ فاصلهای را نمیشناسد. آنوقت شیگاکو محلهای در حومهی پونا میشود. و هرگاه چشمانت را ببندی، مرا در آنجا خواهی یافت. راه درستِ دیدنِ من با چشمان بسته است. با چشمان باز فقط میتوانی بخش جسمانی مرا ببینی؛ با چشمان بسته میتوانی منِ واقعی را ببینی.
و تلاش من این است که تمام این زمین را یک حوزهی بودایی کنم، تا هرکجا که سالکان من باشند یک حوزهی بودایی کوچک وجود داشته باشد. پس به من اجازه بده تا توسط تو عمل کنم و یک حوزهی بودایی کوچک خلق خواهد شد.
آهستهآهسته، هریک از سانیاسینهای من باید یک حوزهی بودایی شود؛ او باید در اطراف خودش رایحهی اشراق، عشق و نیایش را حمل کند. او باید حالوهوایی را خلق کند که هرکجا برود او را دنبال کند. او باید در آبوهوای خودش طوری مستقر شود که آن آبوهوا هرکجا برود مانند سایهایی دنبالش کند.
ما بزودی تمام زمین را از سانیاسینها پر خواهیم کرد، و هرکجا که یک سانیاسین باشد، یک واحه در آنجا وجود دارد. و یک سانیاسین بهتنهایی میتواند جرقهی روندی را بزند و روحهای بسیاری میتوانند متاثر شده و شعلهور گردند. و چنین چیزی با تو رخ خواهد داد.
من در تو توانی عظیم را دیدهام، میتوانی یک وسیلهی واقعی برای من بشوی، میتوانی یک نیِ توخالی شوی و من میتوانم ترانه را بخوانم. حالا این رایحه و آن شهدی را که تجربه کردهای منتشر کن ـــ برای دوستانمان چه کار دیگری میتوانیم بکنیم؟ چه چیز دیگری را میتوانیم به عاشقان، معشوقها، زنها، شوهرها، فرزندان و والدین خود بدهیم؟ چه چیزی بیشتر هست که بتوانیم ببخشیم؛ یا چه چیزی باارزشتر از قدری از مزهی بوداگونگی وجود دارد؟
هرآنچه که تو در اینجا [در این مسیرِ آگاهی] چشیدهای، آن را سهیم شو و با این سهیم شدن، همواره رشد خواهی کرد.
در دنیای درون، اقتصاد کاملاً با دنیای بیرون متفاوت است. در بیرون، اگر سهیم شوی، از دست میدهی؛ هرآنچه را که ببخشی از تو کسر میشود. در دنیای درون، به هرچه که بچسبی از تو کاسته میشود؛ هرآنچه را که سهیم شوی برای همیشه به تو تعلق دارد؛ نه تنها برای همیشه مال تو است، بلکه چندین برابر میشود. بیشتر ببخش و بیشتر خواهی داشت.
با خوشی زیاد برو، تو گنجینهای با خودت داری. تو یک پیامآور هستی و پیامی را حمل میکنی که بشریت امروز بسیار به آن نیازمند است. همیشه مورد نیاز بوده است، ولی هرگز مانند امروز نیاز آن محسوس نبوده.
انسان تاکنون چنین پریشان نبوده است، انسان هرگز در گذشته اینگونه ناامید نبوده است، هرگز چنین احساس پوچی و بیهودگی نداشته است.
بشریت نیاز به افرادی دارد که حضورشان بتواند دوباره احساس راحتی و آسایش به مردم بدهد؛ کسانیکه حضورشان بتواند دوباره امید و معنای زندگی را به آنان بدهد ـــ که زندگی را میتوان به روشی کاملاً جدید زندگی کرد؛ که روشهای نوین زندگی وجود دارند، نگرشهای جدید به زندگی وجود دارند و نیازی نیست که فرد تهی و پوچ باقی بماند.
آنوقت انسان میتواند یک نوع رضایت و پُر بودنی را داشته باشد که توسط پول و قدرت و اعتبار نیامده است؛ بلکه فقط توسط یک آگاهی مراقبهگون، یک آگاهی عاشقانه آمده است.
#اشو
📚«دامّا پادا / طریق حق»
جلد ۵
مترجم: م.خاتمی / آذرماه ۱۴۰۰
@shekohobidariroh
سخنرانی ۱۸ اکتبر ۱۹۷۹
پرسش:
مرشد عزیز! در حین اقامتم در اینجا عطر و شهد بوداگونگی را تجربه کردهام. وقتی از اینجا دور هستیم چگونه این تجربه را با خود نگه بداریم ـــ بخصوص در میان نیروهای ضدّ حوزهی بودایی؟
پاسخ
:تجربهکردنِ حضور الوهیت چنان تحولی است که حتی اگر بخواهی آن را از دست بدهی، نمیتوانی آن را گم کنی. زیرا بخشی از وجودت میشود، و حتی وقتی که توسط نیروهای ضدِ حوزهی بودایی محاصره شدهای؛ در وجودت منسجم و مستحکم میشود. تضاد همیشه کمک میکند. تضاد نمیتواند آگاهی را نابود کند؛ یک چالش میشود، یک فرصت است. هرگز به آن بعنوان یک مانع و مصیبت فکر نکن.
من سالکان خودم را به دورترین نقاط زمین میفرستم؛ این یک وسیله است، زیرا وقتی دور میشوند، شروع میکنند به اتکای بیشتر به هشیاری خودشان ــ مجبور هستند. شروع میکنند به بیشتر خودانگیختهبودن ــ مجبور هستند. بیشتر مسئول میشوند؛ و هرلحظه باید هشیار و تماشاگر باشند، خودِ وجود نیروهای متضاد یک چالش دایمی برایشان میشود. این به انسجام و یکپارچگی آنان کمک میکند.
پس نیازی نیست که نگران باشی؛ آن رایحه با تو خواهد ماند. آن شهد پیشاپیش بخشی از وجود تو شده است. و وقتی که در شیکاگو هستی، خودت را بیشتر از اینجا به من نزدیک احساس خواهی کرد، زیرا اینجا سالکان بسیاری هستند، تو در میان آنان گم هستی. در آنجا تنها هستی و میتوانی مستقیمتر و صمیمانهتر با من در ارتباط باشی و فاصلهی فیزیکی هیچ تفاوتی را ایجاد نخواهد کرد. عشق هیچ فاصلهای را نمیشناسد. آنوقت شیگاکو محلهای در حومهی پونا میشود. و هرگاه چشمانت را ببندی، مرا در آنجا خواهی یافت. راه درستِ دیدنِ من با چشمان بسته است. با چشمان باز فقط میتوانی بخش جسمانی مرا ببینی؛ با چشمان بسته میتوانی منِ واقعی را ببینی.
و تلاش من این است که تمام این زمین را یک حوزهی بودایی کنم، تا هرکجا که سالکان من باشند یک حوزهی بودایی کوچک وجود داشته باشد. پس به من اجازه بده تا توسط تو عمل کنم و یک حوزهی بودایی کوچک خلق خواهد شد.
آهستهآهسته، هریک از سانیاسینهای من باید یک حوزهی بودایی شود؛ او باید در اطراف خودش رایحهی اشراق، عشق و نیایش را حمل کند. او باید حالوهوایی را خلق کند که هرکجا برود او را دنبال کند. او باید در آبوهوای خودش طوری مستقر شود که آن آبوهوا هرکجا برود مانند سایهایی دنبالش کند.
ما بزودی تمام زمین را از سانیاسینها پر خواهیم کرد، و هرکجا که یک سانیاسین باشد، یک واحه در آنجا وجود دارد. و یک سانیاسین بهتنهایی میتواند جرقهی روندی را بزند و روحهای بسیاری میتوانند متاثر شده و شعلهور گردند. و چنین چیزی با تو رخ خواهد داد.
من در تو توانی عظیم را دیدهام، میتوانی یک وسیلهی واقعی برای من بشوی، میتوانی یک نیِ توخالی شوی و من میتوانم ترانه را بخوانم. حالا این رایحه و آن شهدی را که تجربه کردهای منتشر کن ـــ برای دوستانمان چه کار دیگری میتوانیم بکنیم؟ چه چیز دیگری را میتوانیم به عاشقان، معشوقها، زنها، شوهرها، فرزندان و والدین خود بدهیم؟ چه چیزی بیشتر هست که بتوانیم ببخشیم؛ یا چه چیزی باارزشتر از قدری از مزهی بوداگونگی وجود دارد؟
هرآنچه که تو در اینجا [در این مسیرِ آگاهی] چشیدهای، آن را سهیم شو و با این سهیم شدن، همواره رشد خواهی کرد.
در دنیای درون، اقتصاد کاملاً با دنیای بیرون متفاوت است. در بیرون، اگر سهیم شوی، از دست میدهی؛ هرآنچه را که ببخشی از تو کسر میشود. در دنیای درون، به هرچه که بچسبی از تو کاسته میشود؛ هرآنچه را که سهیم شوی برای همیشه به تو تعلق دارد؛ نه تنها برای همیشه مال تو است، بلکه چندین برابر میشود. بیشتر ببخش و بیشتر خواهی داشت.
با خوشی زیاد برو، تو گنجینهای با خودت داری. تو یک پیامآور هستی و پیامی را حمل میکنی که بشریت امروز بسیار به آن نیازمند است. همیشه مورد نیاز بوده است، ولی هرگز مانند امروز نیاز آن محسوس نبوده.
انسان تاکنون چنین پریشان نبوده است، انسان هرگز در گذشته اینگونه ناامید نبوده است، هرگز چنین احساس پوچی و بیهودگی نداشته است.
بشریت نیاز به افرادی دارد که حضورشان بتواند دوباره احساس راحتی و آسایش به مردم بدهد؛ کسانیکه حضورشان بتواند دوباره امید و معنای زندگی را به آنان بدهد ـــ که زندگی را میتوان به روشی کاملاً جدید زندگی کرد؛ که روشهای نوین زندگی وجود دارند، نگرشهای جدید به زندگی وجود دارند و نیازی نیست که فرد تهی و پوچ باقی بماند.
آنوقت انسان میتواند یک نوع رضایت و پُر بودنی را داشته باشد که توسط پول و قدرت و اعتبار نیامده است؛ بلکه فقط توسط یک آگاهی مراقبهگون، یک آگاهی عاشقانه آمده است.
پایان
#اشو
📚«دامّا پادا / طریق حق»
جلد ۵
مترجم: م.خاتمی / آذرماه ۱۴۰۰
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
سخنرانی ۱۸ اکتبر ۱۹۷۹
پرسش:مرشد عزیز! شما در مورد شاهد زیاد صحبت میکنید، ولی آن شاهد چیست و آن قاضی کیست؟
چگونه بدانیم کدام به کدام است ــ شاهد است یا قاضی؟
پاسخ
:بسیار ساده است؛ تعریفش بسیار روشن است. قاضی همیشه قضاوت میکند: میگوید “این خوب است، این خوب نیست، این صواب است، آن گناه است. این اخلاقی است، آن غیراخلاقی است. این باید بشود، آن نباید بشود.” قاضی پیوسته قضاوت میکند. فکری در ذهن میگذرد و قاضی فوراً میگوید “داشتن این فکر خوب نیست، این فکری بد و شیطانی است.” یا که قاضی میگوید “این فکر قشنگی است، آن را پرورش بده، تغذیهاش کن، ارزشمند است، بسیار عالی است.”
قاضی همیشه قضاوت میکند: در طرفداری و یا در مخالفت. همیشه یک مفهوم پیشین دارد که چه چیز درست است و چه چیز غلط است. آن قاضی توسط جامعه به شما داده شده؛ بنابراین، قاضیهای متفاوتی در شما وجود دارند. یک مسیحی قاضیِ متفاوتی دارد در مقایسه با قاضی یک هندو.
یک کاتولیک یک وجدان متفاوت دارد، پس یک قاضی متفاوت دارد. یک هندو وجدانی متفاوت دارد، پس قاضی او متفاوت است. یک جین وجدانی متفاوت و قاضی متفاوتی دارد. و آن وجدان توسط جامعه ساخته شده، آن قاضی در خدمت جامعه است.
ما از همان ابتدا به کودکان آموزش میدهیم که چه چیز درست است و چه چیز غلط. و رفتهرفته آنان این آموزشها را در ذهن خود حکّ میکنند، از آن تقلید میکنند، بخشی از شرطیشدگی آنان میشود.
آن قاضی در خدمت جامعهای است که در آن بزرگ شدهای؛ بنابراین به تعداد فرهنگها، جوامع، مذاهب و ایدئولوژیها قاضی وجود دارد.
ولی شاهد یکی است؛ تفاوتی بین یک مسیحی و یک هندو یا یک بودایی وجود ندارد. آن شاهد یکی است.
شاهد توسط جامعه به تو داده نشده؛ بلکه بیداری روح خودت است: هشیاری تو است. منظور از شاهد این است که تو سرزنش و محکوم نمیکنی؛ تحسین هم نمیکنی. ابداً ارزشگذاری نمیکنی ــ هیچ چیز نمیگویی؛ فقط میبینی.
فکری در ذهنت میگذرد: فقط آن را میبینی مانند آینه. خوب یا بد نمیگویی؛ برچسب نمیزنی. فقط میبینی که وارد شده است، در برابر تو است، بیرون میرود. هیچ نظری در موردش نمیدهی که چیست و چگونه است.
یک شاهد فقط یک آگاهی خالصِ آینهگون است. قاضیها متفاوت هستند ولی شاهد یکی است. اگر یک مسیحی شاهد بشود، همانند یک هندو است وقتی که او نیز یک شاهد شده باشد.
مردم توسط آن ایدئولوژی که جامعه به آنان داده زندگی میکنند، و جامعه منافع مخصوص خودش را دارد. میتوان مفاهیم بسیار احمقانهای به تو داد و تو آن مفاهیم را در تمام زندگی حمل خواهی کرد.
تا وقتی که تلاشی عظیم برای بیدارسازی خودت انجام ندهی، در ایدئولوژی خودت بسته خواهی ماند، و آن ایدئولوژی بر تو سلطه خواهد داشت. این راهکار جامعه برای سلطه بر افراد است. آنها نهتنها یک پلیس درونی، یک قاضی و یک دولت در وجود تو کار گذاشتهاند، همچنین در وجود تو اخلال کردهاند و به آن تجاوز کردهاند.
آن قاضی درونی فقط نشانگر تجاوز جامعه است. اگر قرار باشد بشریت بهتری خلق کنیم باید خلق این قاضیها را متوقف کنیم. باید به مردم کمک کنیم تا هشیار شوند.
به مردم وجدان ندهید، فقط آگاهی و معرفت (شناخت) بدهید. و آگاهی آنان در مورد زندگیهایشان باید تعیینکننده باشد؛ آنگاه آنان براساس هشیاری خودشان عمل کنند، نه با فرامینِ داده شده، نه توسط قوانینی که توسط دیگران داده شده است. این روش بردگی است. ما تاکنون اینگونه زیستهایم.
تلاش من در اینجا این است که به شما کمک کنم آن وجدان اجتماع را رها کنید، برای همین است که تمام مذاهب با من مخالف هستند. طبیعی است: آنها در یک نقطه باهم موافق هستند. در هندوستان، مسیحیان، هندوها، جینها، بوداییان و محمدیها همگی در یک نقطه باهم توافق دارند: که من مردی خطرناک هستم؛ که باید مانع رسیدن مردم به من شد؛ که موانع بزرگی باید ایجاد شود تا هیچکس نتواند بیاید و تحت تاثیر من قرار بگیرد، زیرا به نظر آنان این یک تاثیر شیطانی است!
چند روز پیش یک مجلهی هندی را دیدم که عکس من روی جلد آن بود ـــ عاشق آن عکس شدم ـــ تصویر من با دو شاخ! من باید اینگونه برای پاپ واتیکان بهنظر بیایم! شانکاراچاریاها مرا اینگونه میبینند، برای راهبان جین من باید اینگونه بهنظر برسم! این طبیعی است؛ بهنظر آنان من خطرناکترین فرد هستم. و دلیلش؟ ـــ زیرا هرآنچه را که آنان خلق کردهاند من سعی دارم نابود کنم؛ زیرا بهنظر من آنان فقط برای شما زندان ساختهاند.
آنان برای شما زنجیرها و سلولهای زندان را بصورت لطیفی ساختهاند. «وجدان» لطیفترین نوع بردگی است.
با آگاهی خودتان زندگی کنید، نه با وجدانی که جامعه به شما داده است. چنان هشیار باشید که بتوانید مسئولیت زندگی خودتان را برعهده بگیرید.
#اشو
📚«دامّا پادا / طریق حق»
جلد ۵
مترجم: م.خاتمی / آذر ماه ۱۴۰۰
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh