Telegram Web Link
سخنرانی ۱۱ فوریه ۱۹۷۸

به این سوترا از کبیر توجه کنید:
در حوضچه‌های مقدس چیزی جز آب وجود ندارد…

در شرق، قرن‌هاست که حوضچه‌های مقدس را باور داشته‌اند ـــ که اگر به رود گَنگ بروی، پاک خواهی شد؛ به هیچ چیز دیگری نیاز نداری: بسیار ارزان است و انجامش بسیار آسان. ولی بسیار فریبکارانه است، تو توسط کشیشان گول خورده‌ای.

کبیر می‌گوید: “چیزی در آن آب‌های مقدس وجود ندارد.” او پتکی در دست می‌گیرد و شروع می‌کند به تخریب دینی که کشیشان ترویج داده‌اند. برای هندوها این حوضچه‌های مقدس ارزش بسیاری دارند. البته که آب بدن را تمیز می‌کند، ولی نمی‌تواند روح انسان را پاک کند. چگونه آب می‌تواند آگاهی تو را شستشو دهد؟ تو مرتکب خطا می‌شوی و غسلی در رودخانه‌ی گنگ می‌کنی و فکر می‌کنی که تمام شده است!

چنین اتفاق افتاد که یکی از مریدانِ راماکریشنا در یکی از روزهای عید از او اجازه گرفت تا برای غسل به رود گنگ برود. راماکریشنا مانند کبیر نبود: او پتکی در دست نمی‌گرفت، سبک او لطیف بود. ولی حقیقت، حقیقت است. او با یک گُل ضربه می‌زد نه با یک پتک ـــ ولی ضربه‌زدن یکسان است، و گاهی یک گل سخت‌تر و عمیق‌تر از یک پتک عمل می‌کند.

راماکریشنا گفت: “خوب است؛ برو: رود گنگ زیباست و پاک می‌کند. ولی یک چیز یادت باشد: برنگرد، در آنجا تا ابد بمان. زیرا وقتی که بیرون بیایی اثرش از بین می‌رود. و آیا آن درختان کنار رودخانه را دیده‌ای؟”
و مرید گفت: “بله، درختان بسیار بلندی در کنار رودخانه وجود دارند.”
راماکریشنا گفت: “آیا هرگز در موردش فکر کرده‌ای که چرا آنها آنجا ایستاده‌اند؟”
مرید گفت: “نه، هرگز در این مورد فکر نکرده‌ام.”
و راماکریشنا گفت: “وقتی در رودخانه غسل می‌کنی و زیر آب هستی، طبیعی است که آب آنجا بسیار پاک است و گناهان فوراً‌ تو را ترک می‌کنند. ولی آنها به روی آن درختان می‌پرند و در آنجا می‌نشینند. و وقتی می‌خواهی به خانه برگردی، دوباره روی تو می‌نشینند.”

فقط به حماقت ذهن انسان نگاه کن: هزاران سال است که باور داشته که رفتن به یکی از رودخانه‌ها یا حوضچه‌های مقدس گناهان او را پاک خواهد کرد. و دیگران نیز اینگونه باورهای دیگری داشته‌اند ـــ رفتن به شهرهای مقدس، به اورشلیم، نزد دیوار ندبه، و یا رفتن به کعبه. تمامی اینها همان نگرش احمقانه‌ی ذهن انسان است.

تو مایلی راه‌هایی ارزان برای خلاص‌شدن از اعمال خودت پیدا کنی، نمی‌خواهی مسئولیت آنها را خودت بپذیری. نمی‌خواهی خودت را متحول کنی، برای همین است که راه‌های ارزان را پیدا می‌کنی. ولی تو همانی که هستی باقی می‌مانی.

انسان به سبب همین چیزها تغییری نکرده است. و این چیزها برای او تسلی خوبی بوده‌اند؛ یک قاتل نزد یک رودخانه‌ی مقدس می‌رود و در آن غسل می‌کند و احساس کاملاً خوبی دارد. مسیحیان نیز وقتی برای اعتراف نزد کشیش می‌روند همین کار را می‌کنند. و روز بعد بازهم آماده‌ای تا خطا کنی! و می‌دانی که مشکل زیادی نخواهی داشت زیرا می‌توانی دوباره بروی و اعتراف کنی. می‌توانی هر سال به زیارت رود گنگ بروی، در آن غسل کنی و تمام آن سال را پاک خواهی بود و فضیلت بسیاری کسب کرده‌ای!

وقتی در موردش فکر کنی، می‌بینی که احمقانه است. ولی انسان تاکنون اینگونه زندگی کرده: به نام دین، انسان دگرگونی خودش را به تعویق انداخته است. اما دیانت واقعی باید یک نیروی دگرگون کننده باشد. ولی ادیان و مذاهب موجود هیچ نیروی متحول‌کننده‌ای نبوده‌اند؛ برعکس، یک مانع بوده‌اند. بزرگترین مانع برای تحول انسان، همین ادیان رایج بوده‌اند.

پس مردمان مذهبی همواره در یک دایره حرکت می‌کنند: پیوسته کارهای مشخصی انجام می‌دهند. آنها هر روز و هر سال به معبد می‌روند؛ با تسبیح‌هایشان بازی می‌کنند، نام‌های مقدس را تکرار می‌کنند، و هیچ تغییری نمی‌کنند ـــ حتی یک تغییر جزیی. هیچ چیز هرگز عوض نمی‌شود. درواقع، باورهایشان راه‌هایی هستند برای حفاظت در برابر تغییر؛ باورهایشان ابزارهای دفاعی و سلاح‌هایشان در برابر تغییر هستند. آنها می‌خواهند همانگونه که هستند باقی بمانند. آنها هنوز هم می‌خواهند این لذت را داشته باشند که از دیگران مقدس‌تر هستند ـــ که افرادی معمولی نیستند، فوق‌العاده هستند. و این چیزها به شما رویاهای زیبایی می‌دهند که افرادی برتر، فوق‌العاده و مقدس‌تر از دیگران هستید. ولی درواقع، اینها فقط سفرهای نفسانی ego trips هستند.

خدایان گذشته مرده‌اند، و نمی‌توان آنها را دوباره زنده کرد. آنها دیگر ربطی به آگاهی انسان ندارند؛ توسط ذهن‌های بسیار نابالغ ساخته‌ شده بودند.

انسان به بلوغ رسیده؛ نیاز به نگرشی متفاوت دارد، نیاز به نوعی متفاوت از دیانت دارد. انسان باید از دیروزهایش آزاد شود، زیرا فردا فقط در اینصورت ممکن خواهد بود. برای آمدن جدید، قدیم باید بمیرد.


#اشو
📚«انقلاب»
تفسیر اشو از سروده‌های کبیر
مترجم: م.خاتمی خرداد ۱۴۰۳
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
15🏆1
والاترین نشانه‌ی رشد آگاهی که درون را غنی می‌سازد و منجر به خردمندی می‌شود، توسعه‌ی مهربانی و شفقت در وجود شماست.

غیر این اگر باشد، آن «آگاهی» نیست بلکه صرفا جمع‌آوری دانش و اطلاعات است.

آگاهی با تواضع و مهر همراه است؛
دانش، با غرور و رقابت.

#داوید
@shekohobidariroh
14🙏4🏆3👍1
چگونه رابطه‌ی ما می‌تواند ابدی شود؟

اگر شما با عشق در اینجا با من باشید، آنگاه این یک رابطه‌ی کاملاً متفاوت است. آنگاه رابطه‌ای ابدی خواهد بود. آنوقت من می‌توانم بمیرم، شما می‌توانید بمیرید، ولی این رابطه نمی‌تواند بمیرد.

ولی اگر رابطه فقط به «سر» محدود باشد، اگر فقط توسط آنچه که من می‌گویم متقاعد شده باشی، نه توسط آنچه که هستم…. اگر فقط توسط چیزهایی که می‌گویم ـــ منطق من، استدلال‌های من ـــ متقاعد شده باشی؛ آنگاه این رابطه بسیار ناپایدار و موقتی است. زیرا فردا توسط فرد دیگری متقاعد می‌شوی. فردا فرد دیگری استدلال بهتری به تو خواهد داد. آنوقت این رابطه از بین می‌رود.

همین دو شب پیش مرد جوانی از غرب آمد که شوهر یکی از سانیاسین‌ها است. از او پرسیدم: “آیا چیزی داری به من بگویی؟ چرا نزد من آمدی؟”
گفت: “همسرم به من گفت که نزد شما بیایم.”
گفتم: “پس ارزشی ندارد ـــ چون زنت گفته بیایی، آمده‌ای… آمدن تو بسیار تصادفی است. تو نزد من نیامده‌ای؛ فقط دستور زنت را اجرا کرده‌ای. پس وقت مرا تلف نکن. می‌توانی به راه‌های دیگری از زنت اطاعت کنی. با من، راهش این نیست.”

سپس او به من گوش داد، با زنش صحبت کرد و در آخر گفت: “فکر می‌کنم که مشرّف شوم.”
گفتم: “فکر می‌کنی؟! آنوقت مشکل خواهد بود. حتی اگر توسط فکرکردن متقاعد شده باشی، شاید در بیرون یک سانیاسین بشوی؛ ولی در درون هرگز یک سانیاسین نخواهی بود، زیرا تشرّف تو به سبب «فکر و سر» است. سانیاس یک اعتقاد منطقی نیست، بلکه گفتگویی عاشقانه است.

ولی او نتوانست درک کند؛ گفت: “در موردش فکر می‌کنم.”
حتی اگر هم بیاید، آنوقت هم نخواهد آمد، زیرا او فقط به این دلیل آمده که سرِ او متقاعد شده است؛ او توسط من متقاعد نخواهد شد، فقط توسط سرِ خودش متقاعد خواهد شد، یا شاید توسط زنش!

شاید زنش او را ترغیب کند. او شوهرش را ترغیب کرده بود از اروپا به اینجا بیاید، شاید بتواند او را ترغیب کند که لباس‌‌هایش را هم تغییر بدهد! شاید او توجیهاتی پیدا کند، ولی تمامش بی‌فایده است.

تا وقتی که از طریق قلب نیایی، نیامده‌ای. تا از راه قلب به من نرسی، ابداً به من نرسیده‌ای.

این را به یاد داشته باش: دیانت چیزی است که در منبع قلب، در منبع احساس تو رخ می‌دهد؛ این هیچ ربطی به منطق و تفکرات تو ندارد.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / آبان ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
15🏆3
تو [بطور ناخودآگاه] شاید نمی‌خواهی مشکلاتت حل شوند زیرا شاید در آنها سرمایه‌گذاری کرده باشی ــ باید که سرمایه‌گذاری کرده باشی، زیرا مدت‌های طولانی با آنها زندگی کرده‌ای که می‌باید در آنها سرمایه‌گذاری کرده باشی.

شاید نخواهی روش زندگی‌ات را تغییر بدهی. اگر رنجور هستی شاید دوست داشته باشی رنجور بمانی ـــ آنچه که در سطح بگویی موضوع دیگری است. بدون‌ توجه به آنچه که می‌گویی، در عمقِ درون شاید هنوز دوست داشته باشی که رنجور بمانی.

برای نمونه، یک زن می‌داند که وقتی که بیمار است مورد توجه و عشق شوهرش قرار می‌گیرد. هر وقت که سالم باشد شوهرش ابداً توجهی به او ندارد و فراموشش می‌کند. ولی وقتی که بیمار می‌شود، فقط بخاطر احساس وظیفه و مسئولیت می‌آید و کنار او می‌نشیند،‌ دستش را روی سر او قرار می‌دهد. درغیر اینصورت شوهر ابداً به زنش نگاه هم نمی‌کند! از شوهران سوال کنید‌ “چند وقت است که به صورت زن خود نگاه نکرده‌اید: چهره به چهره؟” اگر سگ تو گم شود، شاید قادر باشی سگ را شناسایی کنی؛ ولی اگر همسرت گم شود باید از همسایه‌ها کمک بخواهی، زیرا آنان بهتر او را شناسایی می‌کنند ــ درست همانطور که تو زن همسایه را بهتر شناسایی می‌کنی! چه کسی به زن خودش نگاه می‌کند؟!

* ملانصرالدین همراه زنش به دیدن یک نمایش رفته بود. مردی که نقش عاشق را بازی می‌کرد چنان بسیار ماهرانه نقش یک عاشق را بازی می‌کرد که نصرالدین به زنش گفت: “این مرد بازیگر بزرگی است.”
زنش گفت: “می‌دانستی؟! زنی که با او بازی می‌کند در زندگی واقعی همسر این مرد است!”
نصرالدین گفت: “پس او بزرگترین هنرپیشه در دنیا است!”

نشان دادن عشق رمانتیک به همسر خود….. تقریباً غیرممکن است!

من بیست سال در این کشور سفر می‌کردم. در هزاران خانه زندگی کرده‌ام و همیشه این را شاهد بودم: وقتی شوهر در خانه نیست، زن بسیار خوشحال و بانشاط به ‌نظر می‌رسد. لحظه‌ای که شوهر وارد خانه می‌شود، زن سردرد می‌گیرد و در رختخواب دراز می‌کشد! و من این را تماشا می‌کردم زیرا در آن خانه زندگی می‌کردم. درست یک لحظه قبل همه‌چیز روبه‌راه بود ــ گویی که با ورود شوهر، سردرد هم وارد خانه شده است!

آهسته‌آهسته منطق این را درک کردم. یک سرمایه‌گذاری بزرگ در این رفتار هست.
و به یاد بسپار که نمی‌گویم زن فقط تظاهر می‌کند، مرد هم تظاهر می‌کند. و اگر برای مدت‌های طولانی تظاهر کنی، می‌تواند یک واقعیت بشود؛ یک نوع خودهیپنوتیزم می‌شود.

من نمی‌گویم که این زن از سردرد رنج نمی‌برد. این را به یاد داشته باش. شاید سردرد داشته باشد: فقط صورت شوهر کافی است تا ماشه‌ی این روند چکانده شود! پس من نمی‌گویم که زن شوهر را فریب می‌دهد؛ در واقع او توسط سرمایه‌گذاری خودش فریب خورده و در رنج مانده است.

#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
جلد دوم
مترجم: ‌م.خاتمی / اَمردادماه ۱۴۰۰
@shekohobidariroh
17👍1
سخنرانی ۲۹ اکتبر ۱۹۷۶

به این سوترا از بودا توجه کنید:

بودا می‌گوید:
شهوت (میل سوزان برای انجام هر کاری) از اراده رشد می‌کند، و اراده از افکار و تخیلات: وقتی هردو آرام باشند، نه هوسرانی وجود دارد و نه حلول روح به کالبدی دیگر.

اراده یعنی نفْس. اراده یعنی جنگیدن با جهانِ هستی. هرگاه فردی را می‌بینید که در جهت خلاف رودخانه می‌جنگد، می‌گویید: “ او اراده‌ای بسیار قوی دارد.”
اما منظورتان از “قدرت اراده‌” چیست؟ تمام اراده‌ها برخلاف جهانِ هستی است. تو با آن می‌جنگی. تو سعی داری کاری بکنی که در طبیعت امور نیست. سعی داری چیزی را تحمیل کنی. اگر با طبیعت خشونت کنی، آنوقت اراده داری!

مردمان بسیاری نزد من می‌آیند و می‌گویند: “اشو، به ما کمک کن تا اراده‌ی قوی‌تری داشته باشیم!”
چرا؟ آیا من دشمن شما هستم؟ آیا باید کمک کنم تا دیوانه‌تر شوید؟ با قدرت اراده؟!

ولی در غرب، قدرت اراده بسیار مهم است؛ زیرا تمام غرب فکر می‌کند که داشتن نفْس قوی یک ضرورت است، باید اراده‌ای قوی داشته باشی، باید نیروی اراده را تقویت کنی. در بازار هزاران کتاب وجود دارد در مورد چگونگی پرورش و تقویت نیروی اراده. و آنها فروش می‌روند زیرا مردم می‌خواهند نفْس خود را بیشتر و بیشتر تقویت کنند.

بودا می‌گوید: شهوات از اراده رشد می‌کنند… خواسته‌ها از اراده رشد می‌کنند. آن “من”، نفْس، ریشه‌ی ذهن شماست. تمام ذهن حول مرکز “من” می‌چرخد.

اراده از افکار و تخیلات رشد می‌کند… افکار از گذشته می‌آیند؛ و تخیلات یعنی حرکت در آینده. هرآنچه که تجربه کرده‌ای، آموخته‌ای، فکر کرده‌ای؛ همان نفْس تو است. و هرآنچه را که بخواهی در آینده‌ات تجربه کنی و در آینده داشته باشی، اراده‌ی تو است. اینها دو جنبه از یک پدیده هستند.

وقتی هر دو آرام باشند…
وقتی فکر دیگر نباشد یعنی وقتی گذشته دیگر وجود نداشته باشد؛ و وقتی تخیلات، فرافکنی‌ها، رویابافی‌ها وجود نداشته باشد، آینده دیگر وجود ندارد: وقتی هردو آرام باشند، نه هوسرانی وجود دارد و نه حلول روح به کالبدی دیگر.
بودا می‌گوید آنگاه شهوت ناپدید می‌شود، فرد دیگر برای تجربه‌ها و لذت‌های حواس و محسوسات بدنی طمعی ندارد.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
@shekohobidariroh
7
«بيدارى»
سخنرانی ۲۹ اکتبر ۱۹۷۶ به این سوترا از بودا توجه کنید: بودا می‌گوید: “شهوت (میل سوزان برای انجام هر کاری) از اراده رشد می‌کند، و اراده از افکار و تخیلات: وقتی هردو آرام باشند، نه هوسرانی وجود دارد و نه حلول روح به کالبدی دیگر.” اراده یعنی نفْس. اراده یعنی…
ادامه

و به‌یاد بسپار: منظور از ناپدید‌شدنِ محسوسات بدنی این نیست که تو حساسیت خود را از دست می‌دهی ـــ برعکس تو بسیار حسّاس می‌شوی.

کسی که با محسوسات بدنی شهوترانی می‌کند، فردی بسیار زمخت و سخت و ابتدایی است، او صرفاً در پی لذت‌بردن است. اما انسان حساس بسیار پرورش‌یافته و پذیرا است؛ او کسی است که می‌داند سُرور وجود دارد و او نسبت به آن باز است و سرور الهی پیوسته بر او بارش دارد: مانند اسفنج آن را جذب می‌کند. او حساس است.

انسان شهوانی همیشه دنبال چیزی است تا به دست بیاورد ـــ پول، قدرت، مقام. اما انسان حساس فقط در اینک‌اینجا زندگی می‌کند و از زیبایی آن لذت می‌برد. وقتی فردا بیاید، خودش از آن مراقبت خواهد کرد.

این معنی گفته‌ی مسیح است که می‌گوید: “به فردا فکر نکنید.” این چیزی بود که مسیح به مریدانش گفت وقتی که سوسن‌های صحرایی را به آنان نشان داد: “ببینید، چه زیبا هستند! و آنان رنج نمی‌برند؛ فقط اینجا هستند؛ نگران این نیستند که فردا چه خواهد شد. حتی سلیمان با تمام شکوه خود مانند این گل‌های سوسن اینهمه سرخوش و زیبا نبود.”

انسان حساس مانند یک گُل است: نسبت به جهانِ هستی باز است، از آن لذت می‌برد ـــ بسیار لذت می‌برد ـــ ولی جویای چیزی نیست. درواقع، جستار او پایان یافته است؛ او دنبال چیزی نمی‌گردد.

* مردی تمام دارایی‌اش را در قمارخانه‌های لاس‌وگاس از دست داد. هر یک از آنها را آزمایش کرد و هر کدام یک فاجعه بود. حالا فقط یک سکّه‌ی پنجاه سنتی در جیب داشت که مرتب آن را در هوا می‌چرخاند. وقتی در خیابان راه می‌رفت و دنبال راهی می‌گشت که بازهم قمار کند، ناگهان سکه از دستش لیز خورد و به طرف یک شبکه‌ی فاضلاب در وسط خیابان پرت شد.
قهرمان ما سریع به دنبال آن رفت و قبل از اینکه آن را در هوا بگیرد، یک تاکسی به او زد و با پایی شکسته راهی بیمارستان شد. او چند ماه بعد بیرون آمد و با پولی که از بیمه گرفته بود شروع کرد به بازدید از قمارخانه‌ها... در مسیرش به همان فاضلابی رسید که آن سکه‌ی پنجاه‌سنتی‌اش در آن افتاده بود. پس شروع کرد به نگاه کردن به داخل شبکه تا شاید سکه‌اش را پیدا که ناگهان یک تاکسی دیگر به او زد و با یک پای شکسته‌ی دیگر راهی بیمارستان شد.
پرستار از او پرسید: “چطور شد که شما دوبار در یک نقطه دچار حادثه شدید؟! یعنی چه چیزی در دنیا شما را به همان شبکه‌ی فاضلاب در آن نقطه کشانده بود؟”
- “من یک سکه‌ی شانس داشتم و آنجا افتاده بود و نمی‌خواستم آن را از دست بدهم!”

انسان حساس هر کجا که هست، آنجا می‌ماند ـــ و خداوند او را جستجو می‌کند. و انسان شهوانی از اینجا به آنجا می‌دود و از آنجا به جای دیگر و پیوسته مشغول دنبال‌کردن است. و زیبایی تمام این روند این است: اگر خدا را دنبال کنی، هرگز با او ملاقات نخواهی کرد، زیرا تو نمی‌دانی که او کجاست. اگر به دنبال خوشبختی باشی، هرگز با آن دیدار نخواهی داشت، زیرا جا و مکان خوشبختی را نمی‌دانی، چهره‌ی خوشبختی را نمی‌شناسی ـــ حتی اگر با او برخورد کنی، قادر نیستی او را تشخیص بدهی. انسانی که حساس است فقط هر کجا که هست می‌نشیند و خوشبختی نزد او می‌رود، سرور به سراغ او می‌رود و خداوند به ملاقاتش می‌رود.

این را باید به‌خاطر سپرد: چنین نیست که فقط تو به دنبال خدا هستی ـــ خدا نیز تو را می‌جوید. و مورد چنین است که او می‌آید و بر در تو می‌کوبد، ولی تو آنجا نیستی؛ جای دیگری هستی. او پیوسته در می‌زند ولی تو هرگز پیدایت نیست ـــ زیرا آن «در» در اکنون است و تو یا در آینده هستی و یا در گذشته.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
13🕊3🙏2
«بيدارى»
ادامه و به‌یاد بسپار: منظور از ناپدید‌شدنِ محسوسات بدنی این نیست که تو حساسیت خود را از دست می‌دهی ـــ برعکس تو بسیار حسّاس می‌شوی. کسی که با محسوسات بدنی شهوترانی می‌کند، فردی بسیار زمخت و سخت و ابتدایی است، او صرفاً در پی لذت‌بردن است. اما انسان حساس بسیار…
ادامه

و بودا گفت:
از شهوت (میل سوزان برای انجام هر کاری) نگرانی برمی‌خیزد و از نگرانی ترس ایجاد می‌شود. از شهوت دوری کن: آنگاه نه ترس وجود دارد و نه نگرانی.

مشاهده کن: اینها نظریه نیستند؛ واقعیت‌های زندگی هستند. بودا یک نظریه‌پرداز نیست، اهل متافیزیک نیست ـــ ابداً. او فقط یک دانشمند در واقعیت‌های اساسی زندگی است. او فقط در مورد یک واقعیت صحبت می‌کند. نیازی نیست آن را باور کنی. فقط باید آن را تماشا کنی و حقیقت را در آن خواهی یافت.

می‌گوید: از شهوت نگرانی برمی‌خیزد…
هرگاه خواسته‌ای برخیزد، نگرانی ایجاد می‌شود: چگونه آن را به دست آوری؟ چگونه به آن برسی؟ نگران هستی. وقتی نگران هستی هزارویک راه جایگزین وجود دارد؛ آنوقت بیشتر نگران می‌شوی: کدام راه‌حل برای رسیدن به خواسته بهتر است؟ راه درست کدام است؟ و سپس ترس ایجاد می‌شود: آیا قادر هستی که به خواسته‌ات برسی؟ در دنیا رقبای بسیار وجود دارند و مردمان بسیاری آزموده‌اند و شکست خورده‌اند. به اسکندر کبیر و چنگیزخان و نادرشاه نگاه کن! مردمان بسیاری کوشیده‌اند و سخت تلاش کرده‌اند، با قدرت تمام سعی کرده‌اند و بااین‌وجود شکست خورده‌اند. چه تضمینی وجود دارد که تو موفق شوی؟ آنوقت ترس برمی‌خیزد. اینها واقعیت‌های ساده هستند.

* مردی وارد فروشگاهی شد تا لباسی برای خودش بخرد. فروشنده یک کت را بر تن او آزمایش می‌کند و سپس کت‌های دیگر و دیگر را… به مشتری می‌گوید: “برگرد، بیا در نور آن را نگاه کن: حالا به آینه‌ی پشت سر نگاه کن؛ حالا از این زاویه ببین و حالا آن زاویه را امتحان کن…” بازهم مشتری یک کت دیگر را می‌خواهد.
عاقبت صاحب فروشگاه پیش می‌آید و یک کت را انتخاب می‌کند و به مشتری می‌دهد. مشتری آن را بر تن می‌کند و بی‌درنگ آن را می‌خرد و می‌رود. صاحب فروشگاه به فروشنده می‌گوید: “دیدی فروش چقدر آسان است؟”
فروشنده می‌گوید: “بله، فروش را شما کردید ولی چه کسی او را گیج کرد؟”

وقتی شهوتی وجود داشته باشد، تو را گیج می‌کند ـــ نگرانی‌ها، ترس‌ها: کدام را انتخاب کنی، کدام را انتخاب نکنی؛ کجا بروی، چطور بروی، تکنیک درست کدام است، چه رویکردی از همه بهتر است؟ و سپس ترس ایجاد می‌شود: آیا قادر هستی موفق شوی؟ یک ترس دائمی. فرد گیج می‌شود.

شهوت، آن فروشنده است. و سپس شیطان وارد می‌شود: صاحب فروشگاه! و سپس به جهنم [نگرانی و ترس] پرتاب می‌شوی. خواسته‌ها تو را گیج می‌کنند. و هیچکس نمی‌تواند یقین داشته باشد، هیچکس.

* داستانی زیبا می‌خواندم:
'پدر اومالی' و 'خاخام کوهن' گلف‌بازی می‌کردند... در سوراخ سوم، پدر اومالی توپ را عوضی زد و فریاد کشید: “اوه، کثافت!” سپس به آسمان نگاه کرد و گفت: “خدای عزیز، خیلی متاسفم، از دهانم زد بیرون!” در سوراخ پنجم بازهم عوضی نشانه رفته و بازهم فریاد زد: “اوه، کثافت!” و بلافاصله بازهم سرش را بالا گرفت و گفت: “خدای عزیز، لطفاً‌ بازهم مرا ببخش. خیلی متاسفم!” در سوراخ نهم بازهم توپ را اشتباهی جای دیگری فرستاد. بازهم فریاد زد: “اوه، کثافت!”
درست در همین لحظه، آسمان رعد و برقی زد و به اشتباه 'خاخام کوهن' را برق گرفت و کشته شد. ناگهان صدای بلندی از آسمان شنیده شد که گفت: “اوه، کثافت!”

حتی خدا هم می‌تواند هدف را عوضی بزند! پس چه تضمینی هست که تو هرگز موفق شوی؟ پس فرد همیشه در ترس و لرز خواهد بود. شهوات تولید نگرانی می‌کنند و نگرانی تولید ترس می‌کند. از شهوت دوری کن: آنگاه نه ترس وجود دارد و نه نگرانی.

ولی مردم فقط شهوات را در زندگی خود دارند؛ برای همین است که آنان فقط نگران هستند و می‌ترسند و نه هیچ چیز دیگر. آنان نزد من می‌آیند ـــ تعدادشان زیاد است ــــ و می‌خواهند که ذهن آرامی داشته باشند و از نگرانی‌هایشان خلاص شوند. ولی اگر به آنان بگویی که دست از شهواتشان بردارند، آنوقت حاضر نیستند از آن پیروی کنند. آنان خواهان چند ذکر هستند، چیزهای ارزان، تا بتوانند به خواسته‌هایشان ادامه دهند و شهواتشان را دنبال کنند و بازهم بدون نگرانی باشند!

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
@shekohobidariroh
10😇2
6
«بيدارى»
ادامه و بودا گفت: از شهوت (میل سوزان برای انجام هر کاری) نگرانی برمی‌خیزد و از نگرانی ترس ایجاد می‌شود. از شهوت دوری کن: آنگاه نه ترس وجود دارد و نه نگرانی. مشاهده کن: اینها نظریه نیستند؛ واقعیت‌های زندگی هستند. بودا یک نظریه‌پرداز نیست، اهل متافیزیک نیست…
ادامه

یک سیاستمدار عادت داشت نزد من بیاید و همیشه می‌گفت: “اشو، هرطور شده به من کمک کن تا آرامش فکر پیدا کنم!”
به او گفتم: “وقتی یک سیاستمدار هستی نباید چنین درخواستی داشته باشی ـــ آرامش خیال هرگز نصیب یک سیاستمدار نمی‌شود. اگر آرامش خیال بتواند نصیب یک سیاستمدار شود، آنوقت آیا قدیسان احمق هستند؟ آنها چه می‌کنند؟ آنوقت چرا آنان باید جاه‌طلبی را رها کنند؟ هرگز چنین چیزی ممکن نیست. جاه‌طلبی تولید تنش و نگرانی می‌کند. اگر خواهان آرامش هستی از بازی سیاست بیرون بیا.”
سپس به او گفتم: “و اگر نمی‌توانی، آنوقت با تنش‌هایت آسوده باش، آنها را بپذیر. تو می‌خواهی کاری غیرممکن را بکنی. می‌خواهی هم کیک را بخوری و هم آن را نگه داری!”

سپس او شروع کرد به رفتن نزد ماهاریشی ماهش یوگی. روزهای زیاد بازنگشت. یک روز بطور تصادفی در قطار همدیگر را دیدیم. گفتم: “مدتهاست که پیش من نیامدی!”
گفت: “چه فایده دارد پیش شما بیایم؟ شما می‌گویید از سیاست بیرون بیایم. ماهش‌یوگی بهتر است. می‌گوید: «هرکجا باشید من شما را کارآمدتر خواهم ساخت. یک سیاستمدار هستی؟ یک سیاستمدار بهتر خواهی شد ـــ فقط تی‌ام T.M. انجام بده!”
حالا، این سازگار است، کاملاً‌ مناسب است! حالا نباید چیزی را تغییر بدهی؛ فقط یک ذکر احمقانه را تکرار کن: بَل‌بَل‌بَل‌بَل… همین کافیست! بیست دقیقه این را تکرار می‌کنی و هرکجا که هستی، موفقیت تو تضمین شده است! حتی دزدها و قاچاقچیان هم تی‌ام می‌کنند! سیاستمداران هم تی‌ام می‌کنند. یک قاچاقچی فکر می‌کند که اگر تی‌ام کند هرگز دستگیر نخواهد شد و در کارش موفق‌تر و کارآمدتر خواهد شد.

مراقبه (درون‌پویی) اینقدرها راحت و ارزان نیست. مراقبه، دگرگونیِ کامل وجود تو است. و نیاز به یک ادراک عمیق و یک هوشمندی عالی دارد.

سوتراهای بودا فقط برای آن افرادِ‌ هوشمند است که واقعاً بخواهند از رنجی که خودشان در اطرافشان خلق کرده‌‌اند بیرون بیایند. مراقبه فقط برای کسانی است که واقعاً از رنج خود به ستوه آمده و آماده باشند از این دام بیرون بزنند.
بستگی به تو دارد، تو آن را خلق کرده‌ای! وقتی که درک کردی چگونه آن را خلق کردی، ناپدید خواهد شد ـــ زیرا دیگر قادر به خلق آن نخواهی بود.


پایان

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
14🙏4
❤️❤️❤️

با حضور در این کانال، شما هر دو هفته تقریبا یک فصل از گنجینه‌های اشو را مطالعه می‌کنید. افراد سطحی که به دنبال سرگرمی‌های ذهنی هستند در این کانال دوام نمی‌آورند، مطالبی که اینجا عنوان می‌شود به افراد ژرف‌نگر تعلق دارد.

این کانال متعلق به کسانی است که به عمق مطلب نفوذ کرده و نکته‌ها را کشف می‌کنند ــ کسانی که خودشناسی اولین اولویت زندگی‌شان است.
21👍5🙏5🏆1
بهشت و جهنم داستان‌هایی هستند برای کودکان، برای مردمی که نیاز به اسباب‌بازی دارند.

#اشو
@shekohobidariroh
12👍6🏆5
سخنرانی ۲۹ اکتبر ۱۹۷۶

بودا می‌گوید: “میلیون‌ها بودا قبل از من وجود داشته‌اند و میلیون‌ها بودا پس از من خواهند بود.
این چیزی کاملاً جدید در دنیای ادیان است.

ماهاویر می‌گوید: فقط بیست‌وسه تیرتانکارا Teerthankara قبل از من وجود داشتند و هیچ پیشوای دیگری پس از من نخواهد بود.
محمد می‌گوید: قبل از من فقط چهار پیامبر وجود داشتند و پس از من هیچ پیامبری وجود نخواهد داشت!
مسیح می‌گوید: من تنها پسر خدا هستم!

بودا کمیاب است: زیرا می‌گوید: میلیون‌ها بودا قبل از من وجود داشته‌اند و میلیون‌ها بودا پس از من خواهند بود. و به‌نظر می‌رسد که این واقعی‌تر است ــ زیرا فقط ۲۳ تیرتانکارا در تمامی بی‌نهایت؟! آنوقت رام و کریشنا چه می‌شود؟ آنها در آن پیشوایان مذهب جینیسم دیده نمی‌شوند. محمد می‌گوید: فقط چهار پیامبر قبل از من بوده‌اند! پس ماهاویر چه؟ کریشنا چه؟ و بودا چه؟! آنها شامل این گفته نمی‌شوند!

و مسیح می‌گوید: من تنها پسر خدا هستم! این به‌نظر مسخره می‌آید که خدا فقط باید یک پسر داشته باشد! و پس از او چه می‌کرده؟ از قرص ضدبارداری استفاده می‌کرده؟!
این گفته‌ها خیلی مسخره است و تولید تعصب می‌کند. مسیحیان می‌پندارند که آنان برترند زیرا پیرو تنها پسر خدا هستند! بقیه فقط پیامبر خدا هستند، البته اگر آنها را به حساب بیاورند! ولی رهبر آنان تنها پسر خداوند است! این تولید نفْس و عقده‌ی خودبرتربینی می‌کند.

هندوها می‌گویند که فقط ۲۴ آواتار دارند. چند قرن پیش آنان می‌گفتند ده آواتار دارند. سپس قدری آن را افزایش دادند ـــ چون جین‌ها ادعا کرده بودند که ۲۴ تیرتانکارا دارند، پس یک رقابت بزرگ وجود داشت! پس آنان هم گفتند: “باشد، ما هم ۲۴ آواتار خواهیم داشت!” عدد ۲۴ یک استاندارد شد؛ حتی بوداییان هم شروع کردند بگویند که فقط ۲۴ بودا وجود دارند! پس وقتی که ۲۴ تیرتانکارا وجود دارند و ۲۴ بودا نیز بوده‌اند، هندوها فکر کردند که داشتن فقط ۱۰ آواتار قدری فقیرانه است! پس آنان عدد را بالا بردند و عدد ده را انداختند و آنان نیز ادعا کردند که دارای ۲۴ آواتار هستند. ولی ماهاویر چه؟ آدیناتا Adhinatha چطور؟ اینها در لیست نیستند!

بودا همه را شامل شد. او بسیار دربرگیرنده است. و او هیچ برتری ایجاد نمی‌کند؛ می‌گوید میلیون‌ها بودا در گذشته بوده‌اند و میلیون‌ها بودا در آینده خواهند بود. دنیا هرگز کمبود بودا نداشته است ـــ و باید هم چنین باشد! زیرا «بودابودن» فقط به معنی «آگاه‌شدن» از طبیعت خودت است. چیز خاصی نیست. به‌نظر خاص می‌رسد زیرا شما آزمایش نکرده‌اید؛ وگرنه، این گنجینه‌ی خودتان است، فقط باید آن را کشف کرد.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
@shekohobidariroh
10🙏3😇2
«بيدارى»
سخنرانی ۲۹ اکتبر ۱۹۷۶ بودا می‌گوید: “میلیون‌ها بودا قبل از من وجود داشته‌اند و میلیون‌ها بودا پس از من خواهند بود.” این چیزی کاملاً جدید در دنیای ادیان است. ماهاویر می‌گوید: فقط بیست‌وسه تیرتانکارا Teerthankara قبل از من وجود داشتند و هیچ پیشوای دیگری پس…
ادامه

و زیبایی آن را ببین: بودا هیچ چیز خاصی را برای خودش ادعا ندارد. می‌گوید: بوداهای بسیاری در گذشته بوده‌اند و بسیاری هم خواهند بود. زیبایی اعلام او را ببین: او در مورد خودش می‌گوید “من فقط یکی در آن میلیون‌ها هستم ــــ چیز خاصی در مورد من نیست!”

انسان واقعاً بادیانت باید چنین باشد: موجودی متواضع و معمولی، او مورد خاصی نیست. وقتی میلیون‌ها بودا وجود دارند، تو چطور می‌توانی فرد خاصی باشی؟ وقتی می‌توانی خاص باشی که تعداد محدودی وجود داشته باشند..!

و برخوردهای بسیاری وجود داشت، زیرا وقتی ماهاویر اعلام کرد که او بیست‌وچهارمین تیرتانکارا است، هشت نفر دیگر هم همین ادعا را داشتند. دردسر زیادی وجود داشت! هیچکس حاضر نبود دیگری را باور کند و راهی هم نیست که بتوانی واقعاً آن را ثابت کنی. چطور می‌توانی ثابت کنی که چه کسی تیرتانکارای واقعی است؟

برخی گوشالاک را برگزیدند و از او پیروی کردند؛ برخی ماهاویر را برگزیدند و از او پیروی کردند. برخی هم از آجیت کشکامبال، سانجی ویلتیپوتا و از سایر مدعیان پیروی کردند ـــ چطور می‌شود تعیین کرد؟ مسیحیان می‌گویند که مسیح تنها پسر خدا است ـــ و یهودیان او را مصلوب کردند. چطور تعیین می‌‌شود؟ آنان فکر کردند که او یک شیّاد است.

یهودیان نیز [همچون مسلمانان شیعه] در انتظار یک ناجی هستند، قرن‌هاست که منتظرند، ولی به هیچکس اجازه ندادند که آن ناجی بشود ـــ زیرا آنوقت منتظر چه کسی بمانند؟ آنان امیدوارند و امیدوارند و امیدوار! و آنان چنان برای مدت‌های طولانی منتظر بوده‌اند که اینک برای یهودیان یک عادت شده است ـــ آنان به کسی اجازه نمی‌دهند! مسیح مدعی شد؛ بسیاری پس از مسیح مدعی شدند ــ ولی هرکس که ادعا کرد: “من آن ناجی هستم،” باید نابود می‌شد، باید طرد می‌شد و ثابت می‌شد که او دروغگو است.
البته ناجی باید بیاید، ولی آنان به هیچکس اجازه نمی‌دهند که مدعی آن شود. قرن‌ها انتظار کشیده‌اند و معتاد شده‌اند. حالا منتظر می‌شوند ــــ حتی اگر خدا هم بیاید او را مصلوب می‌کنند، زیرا خواهند گفت: “چه کسی تو را می‌خواهد؟ ما عاشق انتظارکشیدن هستیم، ما در امید زنده هستیم.” یهودیان به امیدواربودن ادامه می‌دهند.

ولی همه چنین می‌کنند ـــ یهودیان فکر می‌کنند که آنها نژاد برتر هستند و خداوند آنها را بطور خاص انتخاب کرده است؛ هندوها می‌پندارند که نژاد برتر هستند؛ جین‌ها گمان می‌کنند که آنان برتر هستند....

اما بودا کمیاب است: می‌گوید قبل از او بوداهای بی‌شماری بوده‌اند. درواقع، می‌گوید اگر دانه‌های شن را در رودخانه‌ی گَنگ بشماری، بیشتر از این تعداد بودا در گذشته وجود داشته و بیشتر هم در آینده خواهند بود. این جایگاه خود او را بسیار معمولی می‌کند، ولی زیبایی در همین است.

ادعای فوق‌العاده نبودن، عینِ فوق‌العاده بودن است. و وقتی ادعا می‌کنی، وقتی مدعی برتری هستی، فقط نشان می‌دهد که از عقده‌ی حقارت رنج می‌بری.

حالا محمد می‌گوید که پس از او دیگر پیامبری نخواهد آمد! چرا در را می‌بندی؟! اگر امروزه کسی بگوید “من پیامبر خدا هستم،” محمدیان قطعاً او را خواهند کشت ـــ زیرا محمد آن در را بسته است. ولی او کیست که در را ببندد؟ آن در به هیچکس تعلق ندارد، یا به همه تعلق دارد. او چطور می‌تواند آن را ببندد؟

و این فکر از کجا آمده؟ ماهاویر فکر می‌کند که او آخرین است، محمد فکر می‌کند آخرین است ـــ منظورتان از این حرف چیست؟ شما به تکامل اجازه نمی‌دهید، به هیچ مفهوم تازه‌ای اجازه نمی‌دهید تا به تکامل برسد. شما در را می‌بندید، یک عقیده‌ی خشک و جزمی را درست می‌کنید تا هیچکس نتواند آن را مختل کند!

بودا تمام درها را باز نگه می‌دارد:
می‌گوید میلیونها….

پایان

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
15🙏4
تو اساساً با من تفاوتی نداری.
ممکن است بلند باشی یا در انگلستان به دنیا آمده باشی و من ممکن است در آفریقا به دنیا آمده باشم و پوستم تیره باشد. اما وقتی به عمق می‌روی، رودخانه، محتوای رودخانه آب است.

رودخانه، یک رودخانه‌ی آسیایی یا اروپایی نیست، بلکه تنها یک رودخانه است.

#کریشنامورتی

———————————
اشو در بخشی از این پرسش و پاسخ، به قسمتی از داستان زندگی معنوی کریشنامورتی می‌پردازد که بسیار جالب و خواندنی است. 👇👇👇
21👍4
فصل دهم

سخنرانی ۳۰ اکتبر ۱۹۷۶

پرسش:
این یک منظره‌ برای خدایان است تا ببینند که مردان و زنان بسیار، بیشترشان جوان و هوشمند، از سراسر دنیا در آشرام شما جمع شده‌اند تا حقیقت و دیانت واقعی را جستجو کنند. ولی آیا شما همزمان سنگ پایه‌ی یک دین سازمان‌یافته‌ی دیگر، این بار یک دین جهانی، را بنا نمی‌کنید تا بار دیگر مانعی بر سر راه حقیقت و خودِ دیانت شود؟ و آیا ادیان سازمان‌یافته نیز نقشی مثبت بازی نمی‌کنند؟

پاسخ:
نخستین و مهم‌ترین نکته‌ای که باید به یاد داشته باشید این است: هرگز به آینده فکر نکنید، و هرگز درگیر گذشته نشوید. وقتی اینجا هستم از من لذت ببرید. وقتی اینجا هستم فرصت را از دست ندهید.

این ذهن است که بازی می‌کند. تو از من لذت نمی‌بری، خوش نیستی؛ برای خودت نگرانی خلق می‌کنی. حالا نگرانی در مورد آینده است ـــ اما تو کیستی که نگران آینده باشی؟ و چگونه می‌خواهی آن را کنترل کنی؟ راهی وجود ندارد. آینده راه خودش را باز خواهد کرد. ما نمی‌توانیم آینده را طبق دلخواه خود اداره کنیم که چه باید باشد و چه نباید باشد.

بودا سعی کرد که هیچ دین سازمان‌یافته به نام او نباید باشد. او سعی کرد که هیچ تصویری از او نباید ساخته شود؛ ولی تصویر بودا بیش از هر کس دیگری در دنیا وجود دارد. معابدی وجود دارند که “معبد هزاران بودا” خوانده می‌شوند ـــ هزار و یک تصویر از بودا در آنجا هستند. در چین یک معبد هست، یک معبد درون غار، که ده هزار تصویر بودا در آن هست. پس حتی بودا نتوانست ترتیبی بدهد. هیچ راهی نیست.

تنها راه این است که از زمان حال استفاده کنی و آینده را به آینده واگذار کنی. مردمانی خواهند بود؛ ما اینجا نخواهیم بود ــــ آنچه آنان با کلام من خواهند کرد، آزادی آنان است. اگر بخواهند از آنها زنجیر بسازند، آزادی خودشان است. اگر بخواهند با این سخنان رهایی پیدا کنند، آزادی خودشان است. اگر بخواهند از این معبد که ما ساخته‌ایم یک زندان بسازند، آزادی خودشان است! و این انتخاب آنان است. ما کیستیم که مداخله کنیم.

اینهمه نگرانی در مورد آینده اشتباه است. ما کیستیم؟ آینده به آینده تعلق دارد و به نسل‌های آینده تعلق دارد ـــ آنان هر کاری که بخواهند خواهند کرد.

یک چیز می‌توانم بگویم:
این آزادی آنان است، هر کاری که بکنند؛ و من با آنان مخالفت نخواهم کرد. اگر بخواهند در زندان زندگی کنند، در زندان زندگی خواهند کرد. آنان راهی پیدا می‌کنند که از هر چیزی یک زندان بسازند ـــ همیشه چنین کرده‌اند.

من ابداً نگران آینده نیستم. من کاملاً در اینک‌اینجا هستم. و این چیزی است که مایلم شما نیز چنین باشید: اینک و اینجا. هرچه که بین من و شما رخ می‌دهد، به هیچ تداخلی اجازه ندهید. این فکر فقط یک دام ذهنی است. این نخستین چیزی است که مایلم بگویم.

دومین نکته:
حتی ادیان سازمان‌یافته نیز نقش مثبتی ایفا می‌کنند. نقش مثبت آنها شامل برانگیختن و در چالش است. حتی یک زندان هم نقش مثبتی دارد: روحیه شهامت را برانگیخته می‌کند و چالشی برای آزادی می‌گردد ـــ نقش و عملکرد خودش را دارد.

من نمی‌گویم که در زندان زندگی کنید. درواقع، خودِ زندان به شما تحمیل می‌کند که از آن بیرون بزنید. از خودِ زندان می‌توان به شیوه‌ی مثبت استفاده کرد. اگر شما را به زندان بیندازند، روحیه شما پیوسته مراقبه می‌کند و می‌اندیشد که چگونه از آنجا بیرون بیایید، چه راه‌ها و ابزاری برای فرار پیدا کنید.

یک روح شجاع در زندان شروع می‌کند به تامل و رویادیدن در مورد آزادی. هرچه زندان بزرگ‌تر باشد، هرچه ساختار تحمیلی آن بزرگتر باشد، چالش بیشتری وجود دارد. فقط ترسوها آن را می‌پذیرند.

ولی ترسوها، حتی اگر از زندان بیرون باشند، در زندان باقی می‌مانند زیرا آنان در ترس خودشان زندانی هستند.

و انسان شجاع، حتی در زندان نیز تلاش دارد تا بیرون بزند، سعی دارد حصار را بشکند. و در همان تلاش برای بیرون‌زدن از زندان است که قدرتِ درون زاده می‌شود. در همان تلاش برای بیرون‌زدن از زندان، یک وجود تازه متولد می‌شود؛ یک احساس فوریت جدید، یک نیرو و قوّت تازه زاده می‌شود.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
@shekohobidariroh
15
2025/10/22 20:33:20
Back to Top
HTML Embed Code: