سخنرانی ۲۹ اکتبر ۱۹۷۶
پرسش:آیا شما مرشد ثروتمندان نیستید؟
پاسخ
:هستم ـــ زیرا فقط یک فرد ثروتمند میتواند نزد من بیاید. ولی وقتی میگویم: “ثروتمند” منظورم کسی است که در هوشمندی غنی باشد؛ منظورم کسی است که هرآنچه را که دنیا بتواند به او بدهد، داشته است و او آن را عبث یافته است.
آری، فقط یک فرد ثروتمند میتواند با دیانت باشد. من نمیگویم که انسان فقیر نمیتواند با دیانت باشد، ولی این بسیار کمیاب و استثنایی است. انسان فقیر همیشه امیدوار است؛ او نمیداند که ثروت چیست. او هنوز از ثروت ناکام نشده است. وقتی از ناکامیهای ثروت بیخبر است چگونه میتواند به فراسوی ثروت مادّی برود.
انسانهای فقیر هم گاهی نزد من میآیند، ولی آنوقت او برای چیزی میآید که من نمیتوانم به او تقدیم کنم. او خواهان موفقیت است؛ پسر او شغلی ندارد: پس درخواست میکند، “اشو، به او برکت بده!” همسرش بیمار است و یا در تجارت ورشکست شده است. اینها نشانههای یک انسان فقیر است: کسی که خواهان چیزهایی در این دنیا است.
وقتی فرد ثروتمندی نزد من میآید، او پول دارد، شغل دارد، خانهای دارد، سالم است ـــ او هرچه را که یک انسان بتواند داشته باشد، دارد. و ناگهان به این دریافت رسیده است که هیچچیز راضیکننده نیست. آنگاه جستجوی او برای الوهیتِ درون آغاز میشود.
آری، گاهی یک انسان فقیر هم میتواند بادیانت باشد، ولی برای آن نیاز به یک هوشمندی عظیم است.
انسان ثروتمند، اگر بادیانت نباشد، احمق است. انسان فقیر، اگر بادیانت باشد، بسیار هوشمند است.
اگر انسان فقیر بادیانت نباشد، باید او را بخشید. اگر انسانی ثروتمند بادیانت نباشد، گناه او نابخشودنی است.
من مرشد انسانهای ثروتمند هستم. مطلقاً چنین است.
بگذارید لطیفهای برایتان بگویم:
* آنان بیستوپنج سال است که ازدواج کردهاند و در شب سالگرد بیستوپنجمین سال ازدواجشان بزرگترین مشاجره را داشتند. زن هرگز به این سختی ضربه نزده بود: “اگر پول من نبود، این تلویزیون الان اینجا نبود. اگر پول من نبود، همین صندلی که روی آن نشستهای اینجا نبود!”
مرد وسط حرف او پرید و گفت: “شوخی میکنی، اگر پول تو نبود، من خودم هم اینجا نبودم!”
و بگذار این را به شما بگویم:
اگر پول شما نبود، شما اینجا نبودید! شما اینجا هستید زیرا از پول خودتان ناکام شدهاید. شما اینجا هستید چون از موفقیت خودتان ناکام شدهاید. شما اینجا هستید زیرا از زندگی خود ناکام شدهاید. یک گدا نمیتواند اینجا بیاید زیرا هنوز ناکام نشده.
ادامه دارد
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤5🙏3
«بيدارى»
سخنرانی ۲۹ اکتبر ۱۹۷۶ پرسش: آیا شما مرشد ثروتمندان نیستید؟ پاسخ: هستم ـــ زیرا فقط یک فرد ثروتمند میتواند نزد من بیاید. ولی وقتی میگویم: “ثروتمند” منظورم کسی است که در هوشمندی غنی باشد؛ منظورم کسی است که هرآنچه را که دنیا بتواند به او بدهد، داشته است…
ادامه ـ
دیانت حقیقی یک تجمّل است ـــ من آن را آخرین و تجمّل غایی میخوانم، زیرا بالاترین ارزش را دارد.
وقتی انسان گرسنه است، او اهمیتی به موسیقی نمیدهد، نمیتواند اهمیت بدهد. و اگر در برابر او سیتار بنوازی، تو را خواهد کُشت. میگوید: “به من اهانت میکنی! من گرسنهام و تو سیتار میزنی؟ آیا این وقت سیتارزدن است؟ اول مرا سیر کن! و من آنقدر گرسنه هستم که موسیقی را درک نمیکنم. من در حال مردن هستم!”
وقتی کسی از گرسنگی در حال مردن است، نقاشیهای ونگوگ چه فایدهای دارد؟ یا موعظهای از بودا؛ یا گفتههای زیبای اُپانیشادها و یا موسیقی؟ ـــ همگی برایش بیمعنی هستند. او نیاز به نان دارد.
وقتی کسی بدنی سالم دارد و از آن خشنود است، بقدر کافی خوراک دارد و خانهی خوبی دارد که در آن زندگی کند، شروع میکند به علاقمندشدن به موسیقی و شعر و ادبیات و نقاشی و هنر. اینک یک گرسنگی تازه برخاسته. نیازهای بدنی برآورده شده، اینک نیازهای روانشناختی برخاستهاند.
نیازها یک اولویتی دارند:
نخست بدن است؛ این پایه، اساس و طبقهی همکفِ وجود تو است. بدون طبقهی همکف، طبقهی اول نمیتواند وجود داشته باشد.
وقتی نیازهای بدنی ارضاء شده باشند، نیازهای روان انسان برمیخیزند. وقتی نیازهای روان برآورده شوند، آنوقت نیازهای روحی انسان برمیخیزند.
وقتی فرد بهتمام موسیقیهای دنیا گوش داده باشد، و تمام زیباییهای دنیا را دیده باشد و دریافته باشد که همگی رویا هستند؛ وقتی به تمام اشعار بزرگ گوش داده باشد و دریافته باشد که اینها فقط برای فراموشکردن خود است ــ فقط راهی برای مستکردن خود است ولی تو را به جایی هدایت نمیکند؛ وقتی تمام نقاشیها و هنرهای بزرگ را دیده باشی که چقدر سرگرمکننده هستند… آنوقت چه؟ آنوقت دستها خالی میماند، خالیتر از همیشه. آنگاه موسیقی و شعر کفایت نمیکند. آنگاه خواستهای برای مراقبه، برای خودشناسی، یک گرسنگی برای الوهیتِ درون و برای حقیقت برمیخیزد. یک شوق عظیم تو را تسخیر میکند و تو به دنبال حقیقت خواهی گشت؛ زیرا اینک میدانی: تا زمانی که مخفیترین راز حقیقتِ این هستی را ندانی، هیچچیز تو را راضی نخواهد کرد. هر چیز دیگر را آزمودهای و شکست خورده است.
دیانت آن تجمّلِ غایی و نهایی است. یا باید خیلی ثروتمند باشی که به این تجمّل برسی، یا باید بسیار بسیار هوشمند باشی. ولی در هر دو مورد تو ثروتمند هستی ـــ ثروت با پول یا ثروت با هوشمندی.
من هرگز ندیدهام که فردی واقعاً فقیر باشد ـــ فقر در هوشمندی و ثروت مادّی ــــ و بادیانت هم باشد.
کبیر با دیانت میشود: او یک میلیونر نیست، ولی بسیار هوشمند بود. بودا با دیانت میشود زیرا بسیار ثروتمند بود. کریشنا و راما و ماهاویر با دیانت شدند، زیرا بسیار ثروتمند بودند. دادو، ریداس، فرید؛ اینها با دیانت شدند زیرا بسیار هوشمند بودند. ولی برای دیانت نیاز به نوعی ثروت هست.
آری، حق با توست: من مرشد انسانهای ثروتمند هستم.
پایان
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤9🙏4🤔1
تمام خطاها فقط معمولی هستند.
تو چه گناه فوقالعادهای میتوانی مرتکب شوی؟! تمام گناهان پیشاپیش انجام شدهاند؛ هیچ گناه تازهای نمیتوانی پیدا کنی ـــ بسیار مشکل بتوانی پیدا کنی! تقریباً غیرممکن است که بتوانی یک گناه اصیل و تازه پیدا کنی.
مردم میلیونها سال است هرآنچه گناه که هست را مرتکب شدهاند. آیا چیز تازهای میتوانی پیدا کنی؟ غیرممکن است ـــ چه گناهی میتوانی مرتکب شوی؟
برتراندراسل همیشه میگفت که خدای مسیحیت بهنظر مضحک است زیرا خدای مسیحیت میگوید که اگر مرتکب گناهی شوی تا ابد به جهنم پرتاب خواهی شد!
بله این خیلی زیاد است. میتوانی یک انسان را برای پنج سال، ده سال، بیست سال یا پنجاه سال عذاب بدهی! اگر او هفتاد سال زندگی کرده باشد، میتوانی برای هفتاد سال او را به جهنم بیندازی! این یعنی که او هفتاد سال پیوسته و همیشه گناه کرده است ـــ بدون هیچ فاصله، بدون هیچ تعطیلاتی! حتی آنوقت هم میتوانی او را به مدت هفتاد سال عذاب بدهی!
و مسیحیان فقط به یک زندگانی باور دارند. خوب است که به یک زندگی باور دارند؛ وگرنه چه میتوانستند بگویند؟ ولی عجیب است که برای یک زندگی پر از گناه باید تا ابد در جهنم در عذاب باشی! فقط به هندوها فکر کنید! ـــ زندگانیهای بسیار: یک ابدیت فرصت داری!
راسل میگفت: “من گناهانم را میشمارم ـــ گناهانی که انجام دادهام و همچنین گناهانی که فقط فکرش را داشتهام ولی عمل نکردهام ــــ و من نمیتوانم تصور کنم که چگونه برای این چیزهای جزیی من باید تا ابد در جهنم عذاب بکشم و تا ابدیت در آنجا شکنجه بشوم! حتی یک قاضی بسیار بسیار سختگیر هم نمیتواند بیشتر از چند سال مرا به زندان بیندازد!”
و او حق دارد.
هرگز خودت را سرزنش نکن و هرگز کارهای خطا را گناه نخوان زیرا خودِ این واژه آلوده شده است، حاوی سرزنش و محکومیت است.
بودا فقط آنها را “تخطی از قانون” و اعمال زشت و نامطبوع میخواند. این واژهای مناسب است: «اعمال زشت و نامطبوع»، رفتارهایی که بدون وقار و نازیبا بودهاند.
تو خشمگین بودی و چیزی گفتی که نامطبوع بوده؛ یا کاری زشت انجام دادی ـــ فقط خلاف قانون رفتار کردی. ولی اکنون میتوانی با ادراکی که از آن خطا به دست آوردهای، در جهت درست رفتار کنی.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
@shekohobidariroh
تو چه گناه فوقالعادهای میتوانی مرتکب شوی؟! تمام گناهان پیشاپیش انجام شدهاند؛ هیچ گناه تازهای نمیتوانی پیدا کنی ـــ بسیار مشکل بتوانی پیدا کنی! تقریباً غیرممکن است که بتوانی یک گناه اصیل و تازه پیدا کنی.
مردم میلیونها سال است هرآنچه گناه که هست را مرتکب شدهاند. آیا چیز تازهای میتوانی پیدا کنی؟ غیرممکن است ـــ چه گناهی میتوانی مرتکب شوی؟
برتراندراسل همیشه میگفت که خدای مسیحیت بهنظر مضحک است زیرا خدای مسیحیت میگوید که اگر مرتکب گناهی شوی تا ابد به جهنم پرتاب خواهی شد!
بله این خیلی زیاد است. میتوانی یک انسان را برای پنج سال، ده سال، بیست سال یا پنجاه سال عذاب بدهی! اگر او هفتاد سال زندگی کرده باشد، میتوانی برای هفتاد سال او را به جهنم بیندازی! این یعنی که او هفتاد سال پیوسته و همیشه گناه کرده است ـــ بدون هیچ فاصله، بدون هیچ تعطیلاتی! حتی آنوقت هم میتوانی او را به مدت هفتاد سال عذاب بدهی!
و مسیحیان فقط به یک زندگانی باور دارند. خوب است که به یک زندگی باور دارند؛ وگرنه چه میتوانستند بگویند؟ ولی عجیب است که برای یک زندگی پر از گناه باید تا ابد در جهنم در عذاب باشی! فقط به هندوها فکر کنید! ـــ زندگانیهای بسیار: یک ابدیت فرصت داری!
راسل میگفت: “من گناهانم را میشمارم ـــ گناهانی که انجام دادهام و همچنین گناهانی که فقط فکرش را داشتهام ولی عمل نکردهام ــــ و من نمیتوانم تصور کنم که چگونه برای این چیزهای جزیی من باید تا ابد در جهنم عذاب بکشم و تا ابدیت در آنجا شکنجه بشوم! حتی یک قاضی بسیار بسیار سختگیر هم نمیتواند بیشتر از چند سال مرا به زندان بیندازد!”
و او حق دارد.
هرگز خودت را سرزنش نکن و هرگز کارهای خطا را گناه نخوان زیرا خودِ این واژه آلوده شده است، حاوی سرزنش و محکومیت است.
بودا فقط آنها را “تخطی از قانون” و اعمال زشت و نامطبوع میخواند. این واژهای مناسب است: «اعمال زشت و نامطبوع»، رفتارهایی که بدون وقار و نازیبا بودهاند.
تو خشمگین بودی و چیزی گفتی که نامطبوع بوده؛ یا کاری زشت انجام دادی ـــ فقط خلاف قانون رفتار کردی. ولی اکنون میتوانی با ادراکی که از آن خطا به دست آوردهای، در جهت درست رفتار کنی.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
@shekohobidariroh
❤16👍5
بزرگترین مشکل، مقاومت ذهنی است در برابر چیزهایی که رخ میدهند، با این پيشفرض که آنها نباید رخ بدهند.
#اکهارت_تله
#اکهارت_تله
👍9❤8
مرد جذب زن میشود و زن جذب مرد میشود ـــ اینها میل به بیرون دارند: جاذبه جایی در بیرون از آنهاست. و البته که اینها برده خواهند بود.
وقتی جاذبهی تو جایی در بیرون از تو باشد، نمیتوانی از آن مستقل باشی. برای همین است که عشّاق هرگز همدیگر را نمیبخشند، نمیتوانند ببخشند. آنان بطور معمول در حالتی از آزردگی به سر میبرند.
تو عاشق کسی هستی و در همان حال از او آزرده هستی. دلیلی برای این هست. یک جنگ دائمی بین عشاق وجود دارد. دلیلش این است: نمیتوانی معشوق را ببخشی زیرا میدانی که به او وابسته هستی. چگونه میتوانی اسارت خودت را ببخشی. تو میدانی که زنت خوشحالت میکند، ولی اگر او تصمیم بگیرد تو را خوشحال نکند، چه؟ آنوقت چه؟… آنوقت ناگهان غمگین میشوی. خوشحالی تو در دست اوست. خوشحالی او در دست تو است. هرگاه خوشبختیِ تو را دیگری کنترل میکند، نمیتوانی آن فرد را ببخشی.
ژان پل سارتر میگوید: “دیگری جهنم است.” و حق با اوست. او بینشی عمیق به این موضوع دارد. دیگری جهنم است زیرا تو باید به او متکی باشی. سکس [یعنی ارتباط فقط در سطح بدن] نمیتواند تو را آزاد کند؛ بهنوعی تو را از خودت دور میکند؛ تو را دورتر و دورتر از خودت میبرد. زیرا هدف، آن دیگری است.
گرجیف میگفت سکس، پیکانی یک طرفه است ـــ نوک آن پیکان به سمت دیگری است. [اما عشق، یعنی ارتباطی که به ورای جنسیت و بدن رفته است کامل است.] عشق، پیکانی دوطرفه است: هم به سمت دیگری نشانه رفته و هم به سمت تو. در عشق تعادلی وجود دارد.
وقتی نوک پیکان به سمت دیگری است، وابستگی وجود دارد. وقتی نوک پیکان دو سو دارد: یکی به سمت دیگری و یکی به سمت خودت، به تعادل رسیدهای؛ آن یکسویهبودن دیگر وجود ندارد.
انسان عاشق هرگز از دیگری خشمگین نیست، زیرا واقعاً به دیگری متکی نیست. او به تنهایی نیز میتواند خوشبخت باشد: پیکان او دو سو دارد ـــ به تنهایی نیز میتواند شاد باشد.
البته که او باز هم شادمانی خودش را با دیگری سهیم میشود، ولی دیگر به او وابسته نیست. اینک دیگر یک رابطهی وابستگی نیست: رابطهی همبستگی است. یک دوستی دوجانبه است. این دو انرژیهایشان را سهیم میشوند، ولی هیچکدام بردهی دیگری نیستند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
وقتی جاذبهی تو جایی در بیرون از تو باشد، نمیتوانی از آن مستقل باشی. برای همین است که عشّاق هرگز همدیگر را نمیبخشند، نمیتوانند ببخشند. آنان بطور معمول در حالتی از آزردگی به سر میبرند.
تو عاشق کسی هستی و در همان حال از او آزرده هستی. دلیلی برای این هست. یک جنگ دائمی بین عشاق وجود دارد. دلیلش این است: نمیتوانی معشوق را ببخشی زیرا میدانی که به او وابسته هستی. چگونه میتوانی اسارت خودت را ببخشی. تو میدانی که زنت خوشحالت میکند، ولی اگر او تصمیم بگیرد تو را خوشحال نکند، چه؟ آنوقت چه؟… آنوقت ناگهان غمگین میشوی. خوشحالی تو در دست اوست. خوشحالی او در دست تو است. هرگاه خوشبختیِ تو را دیگری کنترل میکند، نمیتوانی آن فرد را ببخشی.
ژان پل سارتر میگوید: “دیگری جهنم است.” و حق با اوست. او بینشی عمیق به این موضوع دارد. دیگری جهنم است زیرا تو باید به او متکی باشی. سکس [یعنی ارتباط فقط در سطح بدن] نمیتواند تو را آزاد کند؛ بهنوعی تو را از خودت دور میکند؛ تو را دورتر و دورتر از خودت میبرد. زیرا هدف، آن دیگری است.
گرجیف میگفت سکس، پیکانی یک طرفه است ـــ نوک آن پیکان به سمت دیگری است. [اما عشق، یعنی ارتباطی که به ورای جنسیت و بدن رفته است کامل است.] عشق، پیکانی دوطرفه است: هم به سمت دیگری نشانه رفته و هم به سمت تو. در عشق تعادلی وجود دارد.
وقتی نوک پیکان به سمت دیگری است، وابستگی وجود دارد. وقتی نوک پیکان دو سو دارد: یکی به سمت دیگری و یکی به سمت خودت، به تعادل رسیدهای؛ آن یکسویهبودن دیگر وجود ندارد.
انسان عاشق هرگز از دیگری خشمگین نیست، زیرا واقعاً به دیگری متکی نیست. او به تنهایی نیز میتواند خوشبخت باشد: پیکان او دو سو دارد ـــ به تنهایی نیز میتواند شاد باشد.
البته که او باز هم شادمانی خودش را با دیگری سهیم میشود، ولی دیگر به او وابسته نیست. اینک دیگر یک رابطهی وابستگی نیست: رابطهی همبستگی است. یک دوستی دوجانبه است. این دو انرژیهایشان را سهیم میشوند، ولی هیچکدام بردهی دیگری نیستند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤16