بزرگترین مشکل، مقاومت ذهنی است در برابر چیزهایی که رخ میدهند، با این پيشفرض که آنها نباید رخ بدهند.
#اکهارت_تله
#اکهارت_تله
👍9❤8
مرد جذب زن میشود و زن جذب مرد میشود ـــ اینها میل به بیرون دارند: جاذبه جایی در بیرون از آنهاست. و البته که اینها برده خواهند بود.
وقتی جاذبهی تو جایی در بیرون از تو باشد، نمیتوانی از آن مستقل باشی. برای همین است که عشّاق هرگز همدیگر را نمیبخشند، نمیتوانند ببخشند. آنان بطور معمول در حالتی از آزردگی به سر میبرند.
تو عاشق کسی هستی و در همان حال از او آزرده هستی. دلیلی برای این هست. یک جنگ دائمی بین عشاق وجود دارد. دلیلش این است: نمیتوانی معشوق را ببخشی زیرا میدانی که به او وابسته هستی. چگونه میتوانی اسارت خودت را ببخشی. تو میدانی که زنت خوشحالت میکند، ولی اگر او تصمیم بگیرد تو را خوشحال نکند، چه؟ آنوقت چه؟… آنوقت ناگهان غمگین میشوی. خوشحالی تو در دست اوست. خوشحالی او در دست تو است. هرگاه خوشبختیِ تو را دیگری کنترل میکند، نمیتوانی آن فرد را ببخشی.
ژان پل سارتر میگوید: “دیگری جهنم است.” و حق با اوست. او بینشی عمیق به این موضوع دارد. دیگری جهنم است زیرا تو باید به او متکی باشی. سکس [یعنی ارتباط فقط در سطح بدن] نمیتواند تو را آزاد کند؛ بهنوعی تو را از خودت دور میکند؛ تو را دورتر و دورتر از خودت میبرد. زیرا هدف، آن دیگری است.
گرجیف میگفت سکس، پیکانی یک طرفه است ـــ نوک آن پیکان به سمت دیگری است. [اما عشق، یعنی ارتباطی که به ورای جنسیت و بدن رفته است کامل است.] عشق، پیکانی دوطرفه است: هم به سمت دیگری نشانه رفته و هم به سمت تو. در عشق تعادلی وجود دارد.
وقتی نوک پیکان به سمت دیگری است، وابستگی وجود دارد. وقتی نوک پیکان دو سو دارد: یکی به سمت دیگری و یکی به سمت خودت، به تعادل رسیدهای؛ آن یکسویهبودن دیگر وجود ندارد.
انسان عاشق هرگز از دیگری خشمگین نیست، زیرا واقعاً به دیگری متکی نیست. او به تنهایی نیز میتواند خوشبخت باشد: پیکان او دو سو دارد ـــ به تنهایی نیز میتواند شاد باشد.
البته که او باز هم شادمانی خودش را با دیگری سهیم میشود، ولی دیگر به او وابسته نیست. اینک دیگر یک رابطهی وابستگی نیست: رابطهی همبستگی است. یک دوستی دوجانبه است. این دو انرژیهایشان را سهیم میشوند، ولی هیچکدام بردهی دیگری نیستند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
وقتی جاذبهی تو جایی در بیرون از تو باشد، نمیتوانی از آن مستقل باشی. برای همین است که عشّاق هرگز همدیگر را نمیبخشند، نمیتوانند ببخشند. آنان بطور معمول در حالتی از آزردگی به سر میبرند.
تو عاشق کسی هستی و در همان حال از او آزرده هستی. دلیلی برای این هست. یک جنگ دائمی بین عشاق وجود دارد. دلیلش این است: نمیتوانی معشوق را ببخشی زیرا میدانی که به او وابسته هستی. چگونه میتوانی اسارت خودت را ببخشی. تو میدانی که زنت خوشحالت میکند، ولی اگر او تصمیم بگیرد تو را خوشحال نکند، چه؟ آنوقت چه؟… آنوقت ناگهان غمگین میشوی. خوشحالی تو در دست اوست. خوشحالی او در دست تو است. هرگاه خوشبختیِ تو را دیگری کنترل میکند، نمیتوانی آن فرد را ببخشی.
ژان پل سارتر میگوید: “دیگری جهنم است.” و حق با اوست. او بینشی عمیق به این موضوع دارد. دیگری جهنم است زیرا تو باید به او متکی باشی. سکس [یعنی ارتباط فقط در سطح بدن] نمیتواند تو را آزاد کند؛ بهنوعی تو را از خودت دور میکند؛ تو را دورتر و دورتر از خودت میبرد. زیرا هدف، آن دیگری است.
گرجیف میگفت سکس، پیکانی یک طرفه است ـــ نوک آن پیکان به سمت دیگری است. [اما عشق، یعنی ارتباطی که به ورای جنسیت و بدن رفته است کامل است.] عشق، پیکانی دوطرفه است: هم به سمت دیگری نشانه رفته و هم به سمت تو. در عشق تعادلی وجود دارد.
وقتی نوک پیکان به سمت دیگری است، وابستگی وجود دارد. وقتی نوک پیکان دو سو دارد: یکی به سمت دیگری و یکی به سمت خودت، به تعادل رسیدهای؛ آن یکسویهبودن دیگر وجود ندارد.
انسان عاشق هرگز از دیگری خشمگین نیست، زیرا واقعاً به دیگری متکی نیست. او به تنهایی نیز میتواند خوشبخت باشد: پیکان او دو سو دارد ـــ به تنهایی نیز میتواند شاد باشد.
البته که او باز هم شادمانی خودش را با دیگری سهیم میشود، ولی دیگر به او وابسته نیست. اینک دیگر یک رابطهی وابستگی نیست: رابطهی همبستگی است. یک دوستی دوجانبه است. این دو انرژیهایشان را سهیم میشوند، ولی هیچکدام بردهی دیگری نیستند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤17