سخنرانی ۲۶ آپریل ۱۹۸۰پرسش:
مرشد عزیز!
گفتید که برای بودا آزادی والاترین چیز است. ولی “دامّا”ی او به معنی “قانون” است که مانع آزادی است.
آزادی و قانون چگونه باهم جور هستند؟ لطفاً نظر بدهید.
پاسخ:
آناند مایتریا!
برای گوتام بودا، آزادی خودِ قانون زندگی است. بنابراین تضادی وجود ندارد. خودِ زندگی ریشه در آزادی دارد.
انسان ماشین نیست، ما از پیش برنامهنویسی نشدهایم. ما آزادی کامل هستیم ــ حالا بستگی به ما دارد که از این آزادی چه بسازیم.
تمام گزینهها باز هستند، میتوانیم هر گزینهای را انتخاب کنیم: این ترجیح و انتخاب ماست. میتوانیم هر کسی بشویم؛ انتخاب با خودمان است.
مانند این است که یک صخره از سنگ مرمر را پیدا کنی ــ حالا بستگی به تو دارد که از آن چه بسازی. میتوانی یک تندیس مسیح از آن بسازی، همچنین میتوانی مجسمهای از یهودا از آن سنگ بسازی. آن سنگ کاملاً در اختیار تو است؛ حالا این تو هستی که باید تصمیم بگیری، این انتخاب تو است، تصمیمی آگاهانه که میخواهی از آن چه بیرون بیاوری.
روزی میکلآنژ از فروشگاهی دیدن کرد که سنگ مرمر میفروخت. یک قطعه سنگ بزرگ در بیرون مغازه افتاده بود؛ او این قطعه سنگ را سالها بود که در آنجا میدید. از فروشنده پرسید: “موضوع چیست؟ نمیتوانی آن را بفروشی؟”
مرد گفت: “دیگر فکرش را هم نمیکنم. فروش نمیرود. هیچکس حاضر نیست آن را بخرد، سنگی بیفایده است. من آن را بیرون انداختهام. ولی اگر تو به آن علاقه داری میتوانی آن را رایگان ببری چون دستکم اطراف من خلوت میشود و میتوانم سنگهای دیگری در آنجا قرار دهم.”
میکلآنژ سنگ را با خود برد و پس از یک سال آن فروشنده را دعوت کرد تا آن سنگ را ببیند. صاحب فروشگاه نمیتوانست چشمانش را باور کند، هرگز چنان تندیس زیبایی از مسیح ندیده بود. پس گفت: “چطور این کار را کردی؟ تو واقعاً جادوگر هستی! آن سنگ واقعاً بیمصرف بود؛ هیچ مجسمهساز دیگری حاضر نبود حتی رایگان هم که شده آن را بگیرد.”
و گزارش شده که میکلآنژ در پاسخ او گفت: “این ربطی به من ندارد. وقتی از کنار آن سنگ رد میشدم، مسیح مرا صدا زد و گفت: «من در اینجا زندانی هستم! کمک کن تا از این سنگ بیرون بیایم!» و من فقط تکههای اضافی را برداشتم و او را آزاد کردم.”
ولی به یک میکلآنژ نیاز است تا آن صدا را بشنود؛ صدایی که مسیح از دورن سنگ برآورد و او را فراخواند تا او را آزاد کند.
سنگ فقط سنگ است؛ بستگی به تو دارد که از آن چه بسازی. این چیزی است که وجودگرایان Existentialists میگویند: که انسان مطلقاً آزاد آفریده شده.
در روزگار قدیم، فیلسوفها فکر میکردند که انسان با یک ذات و گوهر Essence به دنیا میآید. وجودگرایان میگویند که انسان فقط بعنوان یک هستی existence و بدون ذات و گوهر بهدنیا میآید. او باید این ذات را با انتخاب خودش خلق کند. و من با رویکرد وجودگرایان کاملاً موافق هستم.
بودا نخستین اگزیستانسیالیست در دنیا است، بسیار صادقتر و واقعیتر از مارتین هایدگر، ژانپل سارتر، جاسپر و سایرین، زیرا هرچه باشد تمام این وجودگرایان فقط اندیشمند هستند ــ فقط در مورد جهانِ هستی فکر میکنند.
بودا واقعاً خودش را متحول کرد. او در مورد ذات و عصارهی وجود انسان صحبت نمیکرد ـــ بلکه آن را خلق کرد او به دنیا نشان داد که یک انسان میتواند از خودش چه بسازد.
گرجیف عادت داشت بگوید که انسان با یک روح به دنیا نمیآید. معنی همان است [یک استعاره]. بهنظر بسیار عجیب میرسد وقتی برای نخستین بار بشنوی که انسان با یک روح به دنیا نمیآید! روح باید خلق شود، انسان خالی به دنیا میآید. و میلیونها نفر همچون موجودات خالی از دنیا میروند. در واقع، روح آنان هرگز زاده (بیدار) نشده زیرا هرگز تلاشی برای آن نمیکنند.
ایدهی قدیم این است که هرکسی با یک روح به دنیا میآید؛ این «باور» تو را نسبت به مسئولیت بزرگِ آفرینش وجود خودت، خلق خویشتن خودت، بیتفاوت میکند. و تا وقتی مسئولیتی برای این آفرینش نداشته باشی، به زندگی تصادفی خودت ادامه میدهی: مانند تکهای الوار بر روی آب.
ادامه دارد#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق »
تفسیر سخنان بودا
جلد دوازدم
مترجم: م.خاتمی / بهار ۱۴۰۰
ویرایش در کانال توسط داوید@shekohobidariroh
❤5🕊2
«بيدارى»
سخنرانی ۲۶ آپریل ۱۹۸۰ پرسش: مرشد عزیز! گفتید که برای بودا آزادی والاترین چیز است. ولی “دامّا”ی او به معنی “قانون” است که مانع آزادی است. آزادی و قانون چگونه باهم جور هستند؟ لطفاً نظر بدهید. پاسخ: آناند مایتریا! برای گوتام بودا، آزادی خودِ قانون زندگی است.…
ادامه ـبودا میگوید که آزادی، خودِ قانون زندگی است. منظورش این است که هیچ چیز بالاتر از آزادی وجود ندارد. ولی با واژهی “قانون” Law لطفاً او را سوءتفاهم نکن. در واقع برای واژهی “دامّا Dhamma”، قانون فقط تقریباً معادل درستی است.
در زبان انگلیسی هیچ واژهای که دقیقاً معنی “دامّا” را برساند وجود ندارد. در زبان چینی واژهای تائو Tao هست که دقیقاً معنی دامّا را دارد. نزدیکترین واژه در انگلیسی لوگوس Logos است، ولی این واژه دیگر مصرف نمیشود. بنابراین از “قانون” استفاده شده ولی قانون معانی ضمنی و ارتباطات دیگری هم دارد: قوانین معمولی حکومت و دولت، قوانین اجتماعی. منظور بودا این قوانین نیست. البته که این نوع قوانین همگی نوعی موانع و جلوگیری هستند و شما را بازمیدارند و آزادی را از شما سلب میکنند.
بودا میگوید آزادی تنها قانون واقعی است و هر چیزی که آزادی تو را سلب کند برخلاف قانون زندگی است. تمام آن نوع قوانین باید شکسته شوند و از بین بروند. باید زندگی خودت را [تا آنجایی که اکنون در اختیار توست] در دستهای خودت بگیری و تو برای آن مسئول هستی. هیچ سرنوشت و تقدیری مسئول زندگی تو نیست. باید زندگی خودت را با تلاش خودت خلق کنی.
تو فقط یک لوح سپید هستی:
میتوانی اشعار زیبا روی آن بنویسی، خوشنویسیهای فوقالعاده، نقاشیهای زیبا روی آن بکشی؛ یا اینکه میتوانی آن را همانطور که هست رها کنی. یا که فقط روی آن رنگ بپاشی، بدون هیچ معنا، دیوانهوار و مانند یک کودک خردسال. میتوانی تمام این لوح را نابود و خراب کنی. و هیچکس جز خودت مسئول آن نیست؛ تمامی مسئولیت از آنِ خودت است.
این نکتهای است که بودا تاکید دارد آن را به یاد بسپاری:
“از مسئولیت خودت شانه خالی نکن. Don’t Shirk Your Responsibility”
هرآنچه که هستی محصول کار خودت است و هرآنچه که بخواهی باشی، میتوانی باشی. ولی فقط وقتی میتوانی آن باشی که «آزادی» قانون زندگی باشد. اگر همهچیز سرنوشت و تقدیر و از پیش مقرر شده باشد؛ اگر چیزی [باوری] در تو باشد که از پیش در تو برنامهریزی شده باشد، نمیتوانی هیچ چیز را تغییر بدهی. فقط بازیچهای هستی در دستهای نیروهای ناشناس.
بودا میگوید این درست نیست. بنابراین او حتی وجود خدا را انکار میکند، فقط به این سبب که اگر خدا وجود داشته باشد، دردسر ایجاد میشود؛ آنوقت او یک وجود خیلی برتر خواهد بود و حضور او برای تو یک مانع خواهد شد. این دقیقاً منطق فریدریش نیچه است. او گفته که خدا مرده است و بنابراین انسان اکنون آزاد است! ولی نیچه شناختی به دست نیاورد، زیرا او فقط یک فیلسوف بود. او نتوانست اینهمه آزادی را در خودش جای دهد. بنابراین دیوانه شد.
بودا ابداً یک فیلسوف نیست؛ یک عارف است. او از این آزادی استفاده کرد. او واقعاً مسئول خودش شد. او وجود خودش را آفرید و زیباترین شخصی شد که در روی زمین زندگی کرده است. او از قانون آزادی پیروی کرد و به سُرور غایی و حقیقت غایی رسید.
تو نیز میتوانی چنین کنی. این پیام اوست. میگوید: “هرآنچه برای من رخ داده میتواند برای تو نیز اتفاق بیفتد. اگر رخ ندهد، هیچکس جز خودت مسئول نیست.” پس تمام مسئولیت را در دستان خودت بگیر، و از قانون آزادی پیروی کن، زیرا که در دسترس است.
زندگی بدون هیچ برنامهریزی قبلی به تو داده شده است؛ حالا بستگی به خودت دارد که میخواهی از آن چه بسازی. میتوانی یک دیو زشت بشوی ــ یک چنگیزخان، یک تیمورلنگ ـــ یا میتوانی یک بودا شوی، یک مسیح، یک لائوتزو، یک زرتشت. تمامش بستگی به خودت دارد؛ آزادی تو است: انتخاب کن! ولی فقط وقتی میتوانی انتخاب کنی که آگاه و هشیار باشی. هرچه بیشتر هشیار باشی، بیشتر قادر به انتخاب مسیر زندگیات خواهی بود. هرچه آگاهتر و هشیارتر باشی، بیشتر خواهی دانست و احساس جهتیابیات در زندگی بیشتر و بهتر خواهد شد.
«آزادی» اساس زندگی است و آزادی همان هدف غایی نیز هست. آزادی منبع است و آزادی مقصد است.
از آزادی استفاده کن تا از تمام قیدها رها شوی.
از آزادی استفاده کن تا کاملاً آزاد شوی.
از آزادی استفاده کن تا خودِ آزادی شوی.
پایان#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق »
تفسیر سخنان بودا
جلد دوازدم
مترجم: م.خاتمی / بهار ۱۴۰۰
ویرایش در کانال توسط داوید@shekohobidariroh
❤8🕊3
