Shirin Ebadi Foundation
تجربه شیلی (بخش سی و سوم) - Shirin Ebadi Foundation
تاریخ جنبشهای اجتماعی تشویش اذهان عمومی صحنه واقعی شلیک به… تجربه شیلی (بخش سی و سوم)
تاریخ جنبشهای اجتماعی – تجربه شیلی
کاری از بنیاد شیرین عبادی
🔹کمی پیش از کودتای ۱۱ سپتامبر شیلی، حادثه تلخی رخ داد که در تاریخچه سرکوب رسانهها به عنوان موردی نادر از آن یاد میشود. هنگامی که پاتریشیو گوسمان و همکارانش در خیابانهای سانتیاگو مشغول تصویربرداری مستند «نبرد شیلی» بودند، یکی از فیلمبردارها کشتهشدن خودش را ثبت کرد.
🔹حمله به خبرنگاران و عکاسان در میدانهای نبرد یا درگیری خیابانی، در سالهای اخیر بیشتر هم شده و شاهدیم جنایتکارانی که از ثبت اعمالشان وحشت دارند، بهویژه به سوی اهالی رسانه شلیک میکنند. طبق قوانین بینالمللی از جمله پیمان ژنو، خبرنگارها و امدادگران باید در درگیریهای مسلحانه مصونیت داشته باشند. اما در جمهوری اسلامی نهتنها از آمبولانسها برای انتقال نیروهای سرکوبگر استفاده میشود، بلکه رژیم با کشتن امثال دکتر «آیدا رستمی» و حبس دکتر «حمید قرهحسنلو» امدادگرانی که در جنبش مهسا به مداوای مجروحان پرداخته بودند، بدترین نوع جنایات جنگی را مرتکب شد.
🔹قاضی بدنامی که من را محاکمه کرد در برابر این حرفم که گفتم حضورم در تجمعات خیابانی به دلیل شغل خبرنگاری بوده، میگفت: «دیگه بدتر! یکی با اسلحه میجنگه، شماها هم با قلم علیه نظام میجنگید.» این قاضی محمد مقیسه بود؛ آخوندی که بسیاری از روزنامهنگاران را به زندان محکوم کرد و یکی از رکوردداران صدور حکم اعدام در ایران بود. او سال ۱۴۰۳ توسط یکی از کارمندان خودش به قتل رسید و مثل قاتل «غزاله چلابی» هرگز دادگاهی نشد. غزاله شهروندخبرنگار جوانی بود که وقتی با گوشی موبایل از تجمع مردم معترض در مقابل ساختمان فرمانداری آمل فیلم میگرفت، هدف گلوله جنگی قرار گرفت و مثل لئونارد هندریکسن صحنه کشتهشدن خودش را ضبط کرد.
🔹خلاف رفتار نظامیان شیلی، دولت سالوادور آینده به حق «آزادی بیان» متعهد بود؛ هرچند این رفتار دموکراتیک به ضرر او تمام شد. در همان مستند نبرد شیلی میبینیم که مخالفان جلوی دوربین، بدون واهمه از دولت انتقاد میکنند و مثلاً رئیس اتحادیه کامیونداران که با حمایت سیا اعتصاب کرده و اقتصاد کشور را فلج کرده بودند میگوید: «تا زمان پیروزی، از اعتصاب دست نخواهیم کشید. اگر این حرکت منجر به سقوط آینده شود که چه بهتر برای شیلی!»
🔹مهمترین رسانه آتشبیارمعرکه، روزنامه المرکوریو (El Mercurio) بود که به قول گابریل گارسیا مارکز «قدیمیترین روزنامه بورژوازی شیلی و سرور مطبوعات آمریکای لاتین» به حساب میآمد و دشمنیاش با چپها علنی بود. این رسانه نقش مهمی در تاریخ شیلی داشت، از جمله اینکه یک ماه پس از کودتا مدیر این روزنامه وزیر اقتصاد شد و او بود که پای «پسران شیکاگو» را به شیلی باز کرد.
🔹پس از انقلاب 57، اسلامگرایان برای حذف سایر گروههای رقیب و حمله به رسانههای آنها، ماجرای روزنامه مرکوریو را شاهد گرفتند. حزب جمهوری اسلامی در جزوه شیلی و ایران مدعی شد: «در اسنادی که دادستانی انقلاب و دانشجویان پیرو خط امام افشا کردند، به معدودی از مطبوعات خریداریشده از سوی سیا اشاره شد. مهمترین این نشریات آیندگان، بامداد، پیغام امروز، خلق مسلمان و چند نشریه هفتگی و روزنامه بود که از آنها نام برده شده. آیندگان که به دست صهیونیسم و با تائید سازمان سیا در ایران به وجود آمده بود، دقیقاً نقش المرکوریو در شیلی را بازی میکرد و متأسفانه پنج ماه بزرگترین ضربهها را بر پیکر نوجوانان این انقلاب نواخت.»
🔹اما پینوشه اشتباه آینده را مرتکب نشد! یکی از اولین دستورات کودتاچیان، بمباران ایستگاههای رادیویی حامی دولت بود. سالوادور آینده در آخرین نطق رادیوییاش که زیر گلولهباران کاخ مونهدا ادا کرد، پس از صدای چند انفجار مهیب که صحبتهایش را قطع کرد میگوید: «بیتردید فرستنده رادیویی ماخایهنس از کار خواهد افتاد و ساکت خواهد شد. صدای من دیگر به شما نخواهد رسید. اهمیتی ندارد، زیرا باز هم صدای من را خواهید شنید. همواره در کنار شما خواهم بود و حداقل در خاطره شما انسانی ارزشمند خواهم بود که به کشورش وفادار ماند.»
🔸این متن قسمتی از بخش سی و سوم تاریخ جنبشهای اجتماعی است که توسط بنیاد شیرین عبادی تالیف و منتشر شده است. برای دسترسی به متن کامل و سایر قسمتها به این لینک مراجعه کنید.
@ShirinEbadiofficial
کاری از بنیاد شیرین عبادی
🔹کمی پیش از کودتای ۱۱ سپتامبر شیلی، حادثه تلخی رخ داد که در تاریخچه سرکوب رسانهها به عنوان موردی نادر از آن یاد میشود. هنگامی که پاتریشیو گوسمان و همکارانش در خیابانهای سانتیاگو مشغول تصویربرداری مستند «نبرد شیلی» بودند، یکی از فیلمبردارها کشتهشدن خودش را ثبت کرد.
🔹حمله به خبرنگاران و عکاسان در میدانهای نبرد یا درگیری خیابانی، در سالهای اخیر بیشتر هم شده و شاهدیم جنایتکارانی که از ثبت اعمالشان وحشت دارند، بهویژه به سوی اهالی رسانه شلیک میکنند. طبق قوانین بینالمللی از جمله پیمان ژنو، خبرنگارها و امدادگران باید در درگیریهای مسلحانه مصونیت داشته باشند. اما در جمهوری اسلامی نهتنها از آمبولانسها برای انتقال نیروهای سرکوبگر استفاده میشود، بلکه رژیم با کشتن امثال دکتر «آیدا رستمی» و حبس دکتر «حمید قرهحسنلو» امدادگرانی که در جنبش مهسا به مداوای مجروحان پرداخته بودند، بدترین نوع جنایات جنگی را مرتکب شد.
🔹قاضی بدنامی که من را محاکمه کرد در برابر این حرفم که گفتم حضورم در تجمعات خیابانی به دلیل شغل خبرنگاری بوده، میگفت: «دیگه بدتر! یکی با اسلحه میجنگه، شماها هم با قلم علیه نظام میجنگید.» این قاضی محمد مقیسه بود؛ آخوندی که بسیاری از روزنامهنگاران را به زندان محکوم کرد و یکی از رکوردداران صدور حکم اعدام در ایران بود. او سال ۱۴۰۳ توسط یکی از کارمندان خودش به قتل رسید و مثل قاتل «غزاله چلابی» هرگز دادگاهی نشد. غزاله شهروندخبرنگار جوانی بود که وقتی با گوشی موبایل از تجمع مردم معترض در مقابل ساختمان فرمانداری آمل فیلم میگرفت، هدف گلوله جنگی قرار گرفت و مثل لئونارد هندریکسن صحنه کشتهشدن خودش را ضبط کرد.
🔹خلاف رفتار نظامیان شیلی، دولت سالوادور آینده به حق «آزادی بیان» متعهد بود؛ هرچند این رفتار دموکراتیک به ضرر او تمام شد. در همان مستند نبرد شیلی میبینیم که مخالفان جلوی دوربین، بدون واهمه از دولت انتقاد میکنند و مثلاً رئیس اتحادیه کامیونداران که با حمایت سیا اعتصاب کرده و اقتصاد کشور را فلج کرده بودند میگوید: «تا زمان پیروزی، از اعتصاب دست نخواهیم کشید. اگر این حرکت منجر به سقوط آینده شود که چه بهتر برای شیلی!»
🔹مهمترین رسانه آتشبیارمعرکه، روزنامه المرکوریو (El Mercurio) بود که به قول گابریل گارسیا مارکز «قدیمیترین روزنامه بورژوازی شیلی و سرور مطبوعات آمریکای لاتین» به حساب میآمد و دشمنیاش با چپها علنی بود. این رسانه نقش مهمی در تاریخ شیلی داشت، از جمله اینکه یک ماه پس از کودتا مدیر این روزنامه وزیر اقتصاد شد و او بود که پای «پسران شیکاگو» را به شیلی باز کرد.
🔹پس از انقلاب 57، اسلامگرایان برای حذف سایر گروههای رقیب و حمله به رسانههای آنها، ماجرای روزنامه مرکوریو را شاهد گرفتند. حزب جمهوری اسلامی در جزوه شیلی و ایران مدعی شد: «در اسنادی که دادستانی انقلاب و دانشجویان پیرو خط امام افشا کردند، به معدودی از مطبوعات خریداریشده از سوی سیا اشاره شد. مهمترین این نشریات آیندگان، بامداد، پیغام امروز، خلق مسلمان و چند نشریه هفتگی و روزنامه بود که از آنها نام برده شده. آیندگان که به دست صهیونیسم و با تائید سازمان سیا در ایران به وجود آمده بود، دقیقاً نقش المرکوریو در شیلی را بازی میکرد و متأسفانه پنج ماه بزرگترین ضربهها را بر پیکر نوجوانان این انقلاب نواخت.»
🔹اما پینوشه اشتباه آینده را مرتکب نشد! یکی از اولین دستورات کودتاچیان، بمباران ایستگاههای رادیویی حامی دولت بود. سالوادور آینده در آخرین نطق رادیوییاش که زیر گلولهباران کاخ مونهدا ادا کرد، پس از صدای چند انفجار مهیب که صحبتهایش را قطع کرد میگوید: «بیتردید فرستنده رادیویی ماخایهنس از کار خواهد افتاد و ساکت خواهد شد. صدای من دیگر به شما نخواهد رسید. اهمیتی ندارد، زیرا باز هم صدای من را خواهید شنید. همواره در کنار شما خواهم بود و حداقل در خاطره شما انسانی ارزشمند خواهم بود که به کشورش وفادار ماند.»
🔸این متن قسمتی از بخش سی و سوم تاریخ جنبشهای اجتماعی است که توسط بنیاد شیرین عبادی تالیف و منتشر شده است. برای دسترسی به متن کامل و سایر قسمتها به این لینک مراجعه کنید.
@ShirinEbadiofficial
🔴 اعدام جواد نعیمی؛ مهندسی که قربانی ماشین دروغ و شکنجه شد
🔹جمهوری اسلامی در سکوت خبری، یک متخصص ایرانی را در سحرگاه شنبه ۲۶ مهر در زندان قم اعدام کرد. جواد نعیمی، مهندس شاغل در تاسیسات هستهای نطنز، پس از ماهها بازداشت و شکنجه، به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» به مرگ محکوم شد. رسانههای حکومتی بدون اشاره به نام او تنها از اعدام یک «جاسوس» خبر دادند. اما پیگیریهای مستقل نشان میدهد که این مرد ۴۱ ساله نه مأمور موساد، بلکه یکی از متخصصان داخلی تاسیسات نطنز بود؛ انسانی که به جرم دانستن، به جرم «متخصص بودن» قربانی شد.
🔹بر اساس اطلاعات منتشرشده از سوی سازمان حقوق بشری «ههنگاو»، جواد نعیمی پس از بازداشت در بهمن ۱۴۰۲ در بازداشتگاههای امنیتی تحت فشار و شکنجه برای گرفتن اعتراف اجباری قرار داشت. همانگونه که بارها تکرار شده، اعتراف اجباری در جمهوری اسلامی نه سند جرم، بلکه نشانه شکنجه است. پرونده نعیمی نیز یکی دیگر از حلقههای زنجیره اعدامهای سیاسی و امنیتی است که بدون دادرسی عادلانه و بدون حق دفاع مستقل انجام میشود. حکومت هر بار با برچسب «جاسوسی»، صدای منتقدان، متخصصان و دگراندیشان را خاموش میکند تا دستگاه امنیتیاش را از پاسخگویی در برابر افکار عمومی برهاند.
🔹پیکر جواد نعیمی در سکوت و با تهدید نهادهای امنیتی در بهشت معصومه قم به خاک سپرده شد. خانوادهاش حتی اجازه سوگواری نیافتند. این اعدام نه فقط جان یک انسان، بلکه حرمت علم و عدالت را نیز در ایران به خاک سپرد. جمهوری اسلامی امروز در حالی به اعدام متخصصان و فعالان متوسل میشود که هر روز بیش از گذشته از مشروعیت و اعتماد عمومی تهی میشود. جواد نعیمی نه قربانی جاسوسی، بلکه قربانی حکومتی است که حقیقت را میترسد و از دانایی میگریزد.
@ShirinEbadiofficial
🔹جمهوری اسلامی در سکوت خبری، یک متخصص ایرانی را در سحرگاه شنبه ۲۶ مهر در زندان قم اعدام کرد. جواد نعیمی، مهندس شاغل در تاسیسات هستهای نطنز، پس از ماهها بازداشت و شکنجه، به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» به مرگ محکوم شد. رسانههای حکومتی بدون اشاره به نام او تنها از اعدام یک «جاسوس» خبر دادند. اما پیگیریهای مستقل نشان میدهد که این مرد ۴۱ ساله نه مأمور موساد، بلکه یکی از متخصصان داخلی تاسیسات نطنز بود؛ انسانی که به جرم دانستن، به جرم «متخصص بودن» قربانی شد.
🔹بر اساس اطلاعات منتشرشده از سوی سازمان حقوق بشری «ههنگاو»، جواد نعیمی پس از بازداشت در بهمن ۱۴۰۲ در بازداشتگاههای امنیتی تحت فشار و شکنجه برای گرفتن اعتراف اجباری قرار داشت. همانگونه که بارها تکرار شده، اعتراف اجباری در جمهوری اسلامی نه سند جرم، بلکه نشانه شکنجه است. پرونده نعیمی نیز یکی دیگر از حلقههای زنجیره اعدامهای سیاسی و امنیتی است که بدون دادرسی عادلانه و بدون حق دفاع مستقل انجام میشود. حکومت هر بار با برچسب «جاسوسی»، صدای منتقدان، متخصصان و دگراندیشان را خاموش میکند تا دستگاه امنیتیاش را از پاسخگویی در برابر افکار عمومی برهاند.
🔹پیکر جواد نعیمی در سکوت و با تهدید نهادهای امنیتی در بهشت معصومه قم به خاک سپرده شد. خانوادهاش حتی اجازه سوگواری نیافتند. این اعدام نه فقط جان یک انسان، بلکه حرمت علم و عدالت را نیز در ایران به خاک سپرد. جمهوری اسلامی امروز در حالی به اعدام متخصصان و فعالان متوسل میشود که هر روز بیش از گذشته از مشروعیت و اعتماد عمومی تهی میشود. جواد نعیمی نه قربانی جاسوسی، بلکه قربانی حکومتی است که حقیقت را میترسد و از دانایی میگریزد.
@ShirinEbadiofficial
افزایش نگرانکننده خودکشی میان نوجوانان؛ بازتاب فروپاشی نظام آموزشی ایران
🔹در حالی که دیروز خبر جانباختن سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله، منتشر شد، امروز بار دیگر از مرگ یک نوجوان ۱۶ ساله در سنقر خبر میرسد. این بار پسر نوجوانی از روستای قشلاق سنقر و کلیایی در دبیرستانی از توابع شهرستان، جان خود را از دست داد. انتشار پیدرپیِ این مرگها — در حالی که خانوادهها، معلمان و حقطلبان فریاد کمک میزنند — نشان میدهد وضعیت بحرانی است و کودکان جامعه هر روز آسیبپذیرتر میشوند.
🔹موج خودکشی میان جوانان و نوجوانان حاصل ترکیبِ مشکلات اقتصادی، نابرابری اجتماعی، نبود آیندهپژوهی و امید، حذف معلمان متعهد از نظام آموزشی، و تسلط نظامی از آموزش ایدئولوژیک است. در چند ماه گذشته نزدیک به صد معلم متعهد بهخاطر مواضع یا انتقاد اخراج یا تعلیق شدهاند — فقدان این معلمان، حذف مشاوران و خدمات روانی در مدارس، و رهاشدن آموزش از سوی دولت همه دستبهدست هم دادهاند تا فضای مدرسه به جای پناه، محملِ تحقیر و افسردگی شود. وقتی حکومت رسماً آموزش را رها میکند و سیاستگذاریهایش کودکان را از حق کودکی و آموزش ایمن محروم میسازد، نتیجهاش همین فاجعههای پیدرپی است.
🔹نجات کودکان باید فراتر از شعارهای حزبی و ایدئولوژیک قرار گیرد. ما باید با هم بخواهیم و عمل کنیم: بازگرداندن و حمایت از معلمان متعهد، تامین خدمات مشاوره و سلامت روان در مدارس، تضمین عدالت اقتصادی و دسترسی برابر به فرصتهای رشد، و پیگیری مسئولیتپذیری دستگاههای اجرایی و آموزشی. تلاش برای سرنگونیِ این ساختارِ ستمگرانه — از طریق وحدت مدنی، فشار حقوقی و سازمانیافته، و نه خشونت — بخشی از راهی است که باید در پیش گرفته شود تا دیگر هیچ کودک ایرانی در مدرسه، خانه یا خیابان تنها و ناامید نماند.
🔸اگر شما یا کسی که میشناسید به خودکشی فکر میکند یا نیاز فوری به کمک دارد، لطفاً فوراً با اورژانس اجتماعی ایران تماس بگیرید: ۱۲۳. در افغانستان ۱۲۰ و در شرایط اضطراری در آمریکا و کانادا ۹۱۱ تماس بگیرید. در مواقع غیراضطراری نیز هرچه سریعتر به مراکز درمانی یا خدمات مشاوره محلی مراجعه کنید. هیچکس نباید تنها بماند.
@ShirinEbadiofficial
🔹در حالی که دیروز خبر جانباختن سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله، منتشر شد، امروز بار دیگر از مرگ یک نوجوان ۱۶ ساله در سنقر خبر میرسد. این بار پسر نوجوانی از روستای قشلاق سنقر و کلیایی در دبیرستانی از توابع شهرستان، جان خود را از دست داد. انتشار پیدرپیِ این مرگها — در حالی که خانوادهها، معلمان و حقطلبان فریاد کمک میزنند — نشان میدهد وضعیت بحرانی است و کودکان جامعه هر روز آسیبپذیرتر میشوند.
🔹موج خودکشی میان جوانان و نوجوانان حاصل ترکیبِ مشکلات اقتصادی، نابرابری اجتماعی، نبود آیندهپژوهی و امید، حذف معلمان متعهد از نظام آموزشی، و تسلط نظامی از آموزش ایدئولوژیک است. در چند ماه گذشته نزدیک به صد معلم متعهد بهخاطر مواضع یا انتقاد اخراج یا تعلیق شدهاند — فقدان این معلمان، حذف مشاوران و خدمات روانی در مدارس، و رهاشدن آموزش از سوی دولت همه دستبهدست هم دادهاند تا فضای مدرسه به جای پناه، محملِ تحقیر و افسردگی شود. وقتی حکومت رسماً آموزش را رها میکند و سیاستگذاریهایش کودکان را از حق کودکی و آموزش ایمن محروم میسازد، نتیجهاش همین فاجعههای پیدرپی است.
🔹نجات کودکان باید فراتر از شعارهای حزبی و ایدئولوژیک قرار گیرد. ما باید با هم بخواهیم و عمل کنیم: بازگرداندن و حمایت از معلمان متعهد، تامین خدمات مشاوره و سلامت روان در مدارس، تضمین عدالت اقتصادی و دسترسی برابر به فرصتهای رشد، و پیگیری مسئولیتپذیری دستگاههای اجرایی و آموزشی. تلاش برای سرنگونیِ این ساختارِ ستمگرانه — از طریق وحدت مدنی، فشار حقوقی و سازمانیافته، و نه خشونت — بخشی از راهی است که باید در پیش گرفته شود تا دیگر هیچ کودک ایرانی در مدرسه، خانه یا خیابان تنها و ناامید نماند.
🔸اگر شما یا کسی که میشناسید به خودکشی فکر میکند یا نیاز فوری به کمک دارد، لطفاً فوراً با اورژانس اجتماعی ایران تماس بگیرید: ۱۲۳. در افغانستان ۱۲۰ و در شرایط اضطراری در آمریکا و کانادا ۹۱۱ تماس بگیرید. در مواقع غیراضطراری نیز هرچه سریعتر به مراکز درمانی یا خدمات مشاوره محلی مراجعه کنید. هیچکس نباید تنها بماند.
@ShirinEbadiofficial
دانشگاه یا قرارگاه انضباطی؟
🔹دانشگاه صنعتی شریف، که زمانی قبله آمال دانشجویان و اساتید بود بهجای کلاس و گفتوگو، امروز با دوربینهای فراگیر و احضار دانشجویان به کمیته انضباطی به بهانه حجاب اداره میشود. این شکافِ عجیب میان خیابان و دانشگاه، پیامی روشن به دانشجو میدهد: دانشگاه، حریم امن فکر نیست. نتیجه پیشبینیپذیر است: فرسایش روانی، بریدن از فضا، و تقویت میل به ترک کشور. این نوع حکمرانیِ انتظامی، نه «نظم»، که بیاعتمادی نهادی تولید میکند.
🔹نمونههای ردصلاحیت استادان، عمق مسأله را نشان میدهد: پذیرفتهشدن یک مدرس فارغ التحصیل از دانشگاه پرینستون در هیأت جذب، اما عدم صدور مجوز تدریس بهدلیل انتشار عکسی در کافه! یا بازگشت فارغالتحصیل سوربن و اعلام رسمی اینکه «در ایران به شما کار نمیدهیم». این الگوی تصفیه فرهنگی است: جانشینسازی صلاحیت علمی با «صلاحیت ایدئولوژیک»، و جابهجایی معیار «توانایی تدریس» با «تبعیت رفتاری». این گزینش معکوس، مستقیماً کیفیت علمی را هدف قرار میدهد: بهترینها یا نمیآیند یا میروند.
🔹ترکیب کنترل ایدئولوژیک و بیثباتی اجتماعی دانشگاه را نابود میکند. گزارشها از ترک نزدیک به ۷۰ عضو هیأت علمی در سه سال و خروج هفتگی استادان، نشان از فروپاشی ظرفیت تولید علم دارد. وقتی دانشجو با احضاریه و استاد با گزینش سلیقهای مواجه است، دانشگاه از «مرکز تولید دانش» به «سامانه کنترل» تقلیل مییابد.
🔹با این وجود راهحل نیز روشن است: پایاندادن به احضارهای سلیقهای و پروندهسازیهای حجابمحور! بازگرداندن معیارهای حرفهای در جذب و نگهداشت استاد؛ استقلال دانشگاه در برابر نهادهای امنیتی؛ و ترمیم معیشت اعضای هیأت علمی. دانشگاه بدون آزادی، دانشگاه نیست و کشورِ بیدانشگاهِ آزاد، آینده ندارد. دانشگاه هم تا زمانی که جمهوری اسلام بر سرکار باشد آزاد نخواهد شد.
@ShirinEbadiofficial
🔹دانشگاه صنعتی شریف، که زمانی قبله آمال دانشجویان و اساتید بود بهجای کلاس و گفتوگو، امروز با دوربینهای فراگیر و احضار دانشجویان به کمیته انضباطی به بهانه حجاب اداره میشود. این شکافِ عجیب میان خیابان و دانشگاه، پیامی روشن به دانشجو میدهد: دانشگاه، حریم امن فکر نیست. نتیجه پیشبینیپذیر است: فرسایش روانی، بریدن از فضا، و تقویت میل به ترک کشور. این نوع حکمرانیِ انتظامی، نه «نظم»، که بیاعتمادی نهادی تولید میکند.
🔹نمونههای ردصلاحیت استادان، عمق مسأله را نشان میدهد: پذیرفتهشدن یک مدرس فارغ التحصیل از دانشگاه پرینستون در هیأت جذب، اما عدم صدور مجوز تدریس بهدلیل انتشار عکسی در کافه! یا بازگشت فارغالتحصیل سوربن و اعلام رسمی اینکه «در ایران به شما کار نمیدهیم». این الگوی تصفیه فرهنگی است: جانشینسازی صلاحیت علمی با «صلاحیت ایدئولوژیک»، و جابهجایی معیار «توانایی تدریس» با «تبعیت رفتاری». این گزینش معکوس، مستقیماً کیفیت علمی را هدف قرار میدهد: بهترینها یا نمیآیند یا میروند.
🔹ترکیب کنترل ایدئولوژیک و بیثباتی اجتماعی دانشگاه را نابود میکند. گزارشها از ترک نزدیک به ۷۰ عضو هیأت علمی در سه سال و خروج هفتگی استادان، نشان از فروپاشی ظرفیت تولید علم دارد. وقتی دانشجو با احضاریه و استاد با گزینش سلیقهای مواجه است، دانشگاه از «مرکز تولید دانش» به «سامانه کنترل» تقلیل مییابد.
🔹با این وجود راهحل نیز روشن است: پایاندادن به احضارهای سلیقهای و پروندهسازیهای حجابمحور! بازگرداندن معیارهای حرفهای در جذب و نگهداشت استاد؛ استقلال دانشگاه در برابر نهادهای امنیتی؛ و ترمیم معیشت اعضای هیأت علمی. دانشگاه بدون آزادی، دانشگاه نیست و کشورِ بیدانشگاهِ آزاد، آینده ندارد. دانشگاه هم تا زمانی که جمهوری اسلام بر سرکار باشد آزاد نخواهد شد.
@ShirinEbadiofficial
عباس دریس را فراموش نکنیم
#آزادی_زندانیان_سیاسی
🌕امروز پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴
🌕برابر با ۲۳ اکتبر ۲۰۲۵
@ShirinEbadiofficial
#آزادی_زندانیان_سیاسی
🌕امروز پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴
🌕برابر با ۲۳ اکتبر ۲۰۲۵
@ShirinEbadiofficial
🔴 سه کودک بلوچ ناپدید شدند؛ جمهوری اسلامی حتی یک پرونده باز نکرد
🔹این نخستینبار نیست که کودکان در ایران، بهویژه در بلوچستان، ناپدید میشوند و هیچ نهادی پاسخگو نیست. سرزمین فقر و تبعیض، حالا دوباره شاهد فاجعهای انسانی است: یاسر، مدثر و محمدصدرا شاهوزهی، سه برادر ۱۴، ۱۲ و ۷ ساله از روستای «هراتی» در شهرستان زابل، از عصر یکشنبه ۲۵ مهر برای بازی از خانه بیرون رفتند و هرگز بازنگشتند. چهار روز است که از آنها خبری نیست. خانوادهشان به پلیس، بیمارستانها و تمام نهادهای حکومتی مراجعه کردهاند اما ردی از آنها نیافتهاند.
🔹در گزارشهای منتشرشده آمده که نهادهای مسئول هیچ اقدام مؤثری برای جستوجو انجام ندادهاند. نیروهای امنیتی که در سرکوب مردم و بازداشت معترضان چابک و خشناند، وقتی پای جان سه کودک بیدفاع در میان است، ناگهان ناتوان میشوند. همان حکومتی که فقط در جریان «جنگ ۱۲ روزه» بیش از بیست هزار پرونده تشکیل داد، برای یافتن سه کودک هیچ کاری نمیکند. این نه کمکاری، بلکه نشانهی آشکار بیارزشی جان انسانها در منطق قدرت جمهوری اسلامی است.
🔹سیستان و بلوچستان، استانی که مدارسش بیمعلماند، جادههایش ناامن و کودکانش یا در مسیر سوختبری و کارگری جان میبازند یا بیصدا ناپدید میشوند. وقتی دولتی که باید حافظ جان شهروندان باشد، خود عامل ناامنی است، دیگر واژه «امنیت» بیمعنا میشود.
🔹پرسش سادهای که بر جای میماند این است: در کشوری که برای کنترل روسری زنان هزاران مأمور دارد، چرا برای یافتن سه کودک بیدفاع حتی یک تیم جستوجو ندارد؟ تا زمانی که عدالت، شفافیت و پاسخگویی در این سرزمین وجود نداشته باشد، نامهای کودکان بلوچ یکییکی به فهرست قربانیان فراموشی اضافه خواهند شد.
@ShirinEbadiofficial
🔹این نخستینبار نیست که کودکان در ایران، بهویژه در بلوچستان، ناپدید میشوند و هیچ نهادی پاسخگو نیست. سرزمین فقر و تبعیض، حالا دوباره شاهد فاجعهای انسانی است: یاسر، مدثر و محمدصدرا شاهوزهی، سه برادر ۱۴، ۱۲ و ۷ ساله از روستای «هراتی» در شهرستان زابل، از عصر یکشنبه ۲۵ مهر برای بازی از خانه بیرون رفتند و هرگز بازنگشتند. چهار روز است که از آنها خبری نیست. خانوادهشان به پلیس، بیمارستانها و تمام نهادهای حکومتی مراجعه کردهاند اما ردی از آنها نیافتهاند.
🔹در گزارشهای منتشرشده آمده که نهادهای مسئول هیچ اقدام مؤثری برای جستوجو انجام ندادهاند. نیروهای امنیتی که در سرکوب مردم و بازداشت معترضان چابک و خشناند، وقتی پای جان سه کودک بیدفاع در میان است، ناگهان ناتوان میشوند. همان حکومتی که فقط در جریان «جنگ ۱۲ روزه» بیش از بیست هزار پرونده تشکیل داد، برای یافتن سه کودک هیچ کاری نمیکند. این نه کمکاری، بلکه نشانهی آشکار بیارزشی جان انسانها در منطق قدرت جمهوری اسلامی است.
🔹سیستان و بلوچستان، استانی که مدارسش بیمعلماند، جادههایش ناامن و کودکانش یا در مسیر سوختبری و کارگری جان میبازند یا بیصدا ناپدید میشوند. وقتی دولتی که باید حافظ جان شهروندان باشد، خود عامل ناامنی است، دیگر واژه «امنیت» بیمعنا میشود.
🔹پرسش سادهای که بر جای میماند این است: در کشوری که برای کنترل روسری زنان هزاران مأمور دارد، چرا برای یافتن سه کودک بیدفاع حتی یک تیم جستوجو ندارد؟ تا زمانی که عدالت، شفافیت و پاسخگویی در این سرزمین وجود نداشته باشد، نامهای کودکان بلوچ یکییکی به فهرست قربانیان فراموشی اضافه خواهند شد.
@ShirinEbadiofficial
🔴 جان احسان فریدی در خطر است؛ دیوان عالی کشور درخواست اعاده دادرسی را در یک روز رد کرد
🔹دیوان عالی کشور در اقدامی بیسابقه، درخواست اعاده دادرسی احسان فریدی، دانشجوی محکوم به اعدام را تنها در یک روز رد کرده است! تصمیمی که بدون بررسی لایحه دفاعیه و بدون طی هیچ روند عادلانهای گرفته شد. وکیل او، محمود بهزادیراد، تأیید کرده که این درخواست روز سهشنبه ۲۲ مهر ثبت و ظهر روز چهارشنبه ۲۳ مهر، ساعت ۱۲:۵۰، بدون هیچ توضیحی از سوی شعبه ۲۹ دیوان عالی کشور رد شده است.
🔹احسان فریدی، فعال دانشجویی اهل تبریز، در روزهای گذشته یکبار دیگر به اداره اطلاعات منتقل و چهار روز تمام در بازجویی نگهداری شد؛ دورهای که خانوادهاش از او بیخبر بودند و منابع حقوق بشری احتمال میدهند او تحت فشار برای اعتراف اجباری قرار گرفته باشد. حالا با رد فوری درخواست اعاده دادرسی، خطر اجرای حکم اعدام او به شکلی جدی افزایش یافته است.
🔹پرونده این جوان بیگناه، تصویری روشن از دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است؛ سیستمی که نه به عدالت، که به حذف متهم میاندیشد. در حالیکه اصل بدیهی دادرسی عادلانه اقتضا میکند هر پرونده با دقت و بیطرفی بررسی شود، در ایران حتی جان انسانها قربانی شتابزدگی و منجلاب سیاسی حاکم بر کشور میشود. صدای احسان فریدی باید شنیده شود، پیش از آنکه دیر شود.
@ShirinEbadiofficial
🔹دیوان عالی کشور در اقدامی بیسابقه، درخواست اعاده دادرسی احسان فریدی، دانشجوی محکوم به اعدام را تنها در یک روز رد کرده است! تصمیمی که بدون بررسی لایحه دفاعیه و بدون طی هیچ روند عادلانهای گرفته شد. وکیل او، محمود بهزادیراد، تأیید کرده که این درخواست روز سهشنبه ۲۲ مهر ثبت و ظهر روز چهارشنبه ۲۳ مهر، ساعت ۱۲:۵۰، بدون هیچ توضیحی از سوی شعبه ۲۹ دیوان عالی کشور رد شده است.
🔹احسان فریدی، فعال دانشجویی اهل تبریز، در روزهای گذشته یکبار دیگر به اداره اطلاعات منتقل و چهار روز تمام در بازجویی نگهداری شد؛ دورهای که خانوادهاش از او بیخبر بودند و منابع حقوق بشری احتمال میدهند او تحت فشار برای اعتراف اجباری قرار گرفته باشد. حالا با رد فوری درخواست اعاده دادرسی، خطر اجرای حکم اعدام او به شکلی جدی افزایش یافته است.
🔹پرونده این جوان بیگناه، تصویری روشن از دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است؛ سیستمی که نه به عدالت، که به حذف متهم میاندیشد. در حالیکه اصل بدیهی دادرسی عادلانه اقتضا میکند هر پرونده با دقت و بیطرفی بررسی شود، در ایران حتی جان انسانها قربانی شتابزدگی و منجلاب سیاسی حاکم بر کشور میشود. صدای احسان فریدی باید شنیده شود، پیش از آنکه دیر شود.
@ShirinEbadiofficial
🔴 از همدان تا تهران؛ دانشگاهی که به میدان سرکوب تبدیل شده است
🔹در همدان، دانشجویان را به جرم اعتراض به حضور نیروهای وابسته به حشدالشعبی بازداشت میکنند. در شریف، دختران دانشجو را به خاطر «حجاب» از ورود به دانشگاه منع میکنند. و حالا در قلب پایتخت، در دانشگاه تهران، نماینده شورای صنفی را با چاقو میزنند. آن هم نه توسط یک غریبه، بلکه توسط عضو رسمی بسیج دانشجویی! اینها تصادف نیستند، بلکه نشانههای یک سیاست واحدند: سیاست حذف، ارعاب و بیقانونی.
🔹بر اساس گزارشها، روز ۲۹ مهرماه در محوطه دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، یکی از اعضای بسیج به یکی از نمایندگان شورای صنفی حمله فیزیکی کرد. درگیری در برابر چشم دانشجویان رخ داد و فضای دانشگاه را بهشدت متشنج کرد. شورای صنفی در بیانیهای نوشت که این اقدام «غیرقانونی و مغایر با اصول اخلاقی دانشگاه» است و در ادامه فشارهایی صورت گرفته که علیه فعالیتهای قانونی شورا افزایش یافته است. با این حال، قربانی این حمله با وجود جراحت و تهدید، از ثبت شکایت رسمی خودداری کرد. در کشوری که ضارب، حامی امنیتی دارد و قربانی، تنها میماند.
🔹دانشگاه در ایران دیگر «خانه علم و آزادی» نیست، بلکه میدان تمرین خشونت حکومت است. از کمیتههای انضباطی تا حراست و بسیج، از بازداشت تا ضربوشتم، هدف یکی است: ساکت کردن صدای دانشجو. و در برابر این خشونت سازمانیافته، تنها یک معنا میماند: جمهوری اسلامی از آگاهی میترسد.
@ShirinEbadiofficial
🔹در همدان، دانشجویان را به جرم اعتراض به حضور نیروهای وابسته به حشدالشعبی بازداشت میکنند. در شریف، دختران دانشجو را به خاطر «حجاب» از ورود به دانشگاه منع میکنند. و حالا در قلب پایتخت، در دانشگاه تهران، نماینده شورای صنفی را با چاقو میزنند. آن هم نه توسط یک غریبه، بلکه توسط عضو رسمی بسیج دانشجویی! اینها تصادف نیستند، بلکه نشانههای یک سیاست واحدند: سیاست حذف، ارعاب و بیقانونی.
🔹بر اساس گزارشها، روز ۲۹ مهرماه در محوطه دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، یکی از اعضای بسیج به یکی از نمایندگان شورای صنفی حمله فیزیکی کرد. درگیری در برابر چشم دانشجویان رخ داد و فضای دانشگاه را بهشدت متشنج کرد. شورای صنفی در بیانیهای نوشت که این اقدام «غیرقانونی و مغایر با اصول اخلاقی دانشگاه» است و در ادامه فشارهایی صورت گرفته که علیه فعالیتهای قانونی شورا افزایش یافته است. با این حال، قربانی این حمله با وجود جراحت و تهدید، از ثبت شکایت رسمی خودداری کرد. در کشوری که ضارب، حامی امنیتی دارد و قربانی، تنها میماند.
🔹دانشگاه در ایران دیگر «خانه علم و آزادی» نیست، بلکه میدان تمرین خشونت حکومت است. از کمیتههای انضباطی تا حراست و بسیج، از بازداشت تا ضربوشتم، هدف یکی است: ساکت کردن صدای دانشجو. و در برابر این خشونت سازمانیافته، تنها یک معنا میماند: جمهوری اسلامی از آگاهی میترسد.
@ShirinEbadiofficial
🔴 پس از ۱۹ روز بی خبری محل دفن سامان محمدی خیاره اعلام شد
۱۹ روز پس از اعدام سامان محمدی خیاره، شهروند کرد محکوم به اعدام، خانوادهاش سرانجام از محل دفن او آگاه شدند. مقامات قضایی جمهوری اسلامی، پس از نزدیک به سه هفته بیخبری و سکوت مطلق، اعلام کردند که پیکر او در قطعه ۹۳ بهشت زهرا دفن شده است، بدون اطلاعرسانی عمومی، بدون حضور خانواده، و با همان سیاست تحقیر و بیحرمتی که حکومت در حق قربانیانش اعمال میکند.
🔹سامان محمدی خیاره، روز ۱۲ مهرماه ۱۴۰۴ در زندان قزلحصار اعدام شد. او در دوران بازداشت بارها تحت شکنجه قرار گرفت و از حق دسترسی به وکیل محروم بود. منابع نزدیک به خانواده تأیید کردهاند که حکم اعدام او پیشتر لغو شده و به ۱۵ سال حبس کاهش یافته بود. سامان قرار بود در شب یلدا آزاد شود، اما ناگهان، در سکوت خبری، به سلول انفرادی برده و بیخبر از همه، اعدام شد.
🔹حکومت جمهوری اسلامی حتی پس از مرگ هم از انتقامگیری دست نمیکشد. پنهان کردن محل دفن، تهدید خانوادهها و دفن شبانه قربانیان، بخشی از الگوی سازمانیافتهی سرکوب پس از مرگ است. آنچه بر سامان محمدی خیاره گذشت، گواهی است بر این واقعیت تلخ که در جمهوری اسلامی، حتی مرگ هم به رسم انسانیت برگزار نمیشود.
@ShirinEbadiofficial
۱۹ روز پس از اعدام سامان محمدی خیاره، شهروند کرد محکوم به اعدام، خانوادهاش سرانجام از محل دفن او آگاه شدند. مقامات قضایی جمهوری اسلامی، پس از نزدیک به سه هفته بیخبری و سکوت مطلق، اعلام کردند که پیکر او در قطعه ۹۳ بهشت زهرا دفن شده است، بدون اطلاعرسانی عمومی، بدون حضور خانواده، و با همان سیاست تحقیر و بیحرمتی که حکومت در حق قربانیانش اعمال میکند.
🔹سامان محمدی خیاره، روز ۱۲ مهرماه ۱۴۰۴ در زندان قزلحصار اعدام شد. او در دوران بازداشت بارها تحت شکنجه قرار گرفت و از حق دسترسی به وکیل محروم بود. منابع نزدیک به خانواده تأیید کردهاند که حکم اعدام او پیشتر لغو شده و به ۱۵ سال حبس کاهش یافته بود. سامان قرار بود در شب یلدا آزاد شود، اما ناگهان، در سکوت خبری، به سلول انفرادی برده و بیخبر از همه، اعدام شد.
🔹حکومت جمهوری اسلامی حتی پس از مرگ هم از انتقامگیری دست نمیکشد. پنهان کردن محل دفن، تهدید خانوادهها و دفن شبانه قربانیان، بخشی از الگوی سازمانیافتهی سرکوب پس از مرگ است. آنچه بر سامان محمدی خیاره گذشت، گواهی است بر این واقعیت تلخ که در جمهوری اسلامی، حتی مرگ هم به رسم انسانیت برگزار نمیشود.
@ShirinEbadiofficial
مسعود بیدریغ را فراموش نکنیم
#آزادی_زندانیان_سیاسی
🌕امروز جمعه دوم آبان ۱۴۰۴
🌕برابر با ۲۴ اکتبر ۲۰۲۵
@ShirinEbadiofficial
#آزادی_زندانیان_سیاسی
🌕امروز جمعه دوم آبان ۱۴۰۴
🌕برابر با ۲۴ اکتبر ۲۰۲۵
@ShirinEbadiofficial
حکم اعدام به خاطر خسارت ۱۵ میلیونی؛ جان منوچهر فلاح در خطر است
🔹سیستم قضایی جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که قانون، در این کشور، تنها ابزاری برای حذف مخالفان است. منوچهر فلاح، زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، به اتهام منفجر کردن یک بمب صوتی کوچک در مقابل دادگستری گیلان، به اعدام محکوم شده است، اقدامی که تنها موجب خسارتی حدود ۱۵ میلیون تومان به درب ورودی ساختمان شده بود.
🔹به گفتهی وکیل او، دادگاه انقلاب رشت با استناد نادرست به ماده ۶۸۷ قانون مجازات اسلامی، این اقدام را مصداق «تخریب به قصد اخلال در نظم و مقابله با حکومت» دانسته و حکم اعدام صادر کرده است. در حالیکه این ماده تنها زمانی قابلیت استناد دارد که تخریب، مانع خدمترسانی تأسیسات عمومی مانند آب، برق یا گاز به مردم شود، نه آسیبی جزئی به درِ یک ساختمان دولتی! با وجود تمامی اعتراضها و ایرادات حقوقی، دیوان عالی کشور نیز فرجامخواهی را رد کرده و حکم اعدام را تأیید کرده است.
🔹منوچهر فلاح در تیرماه ۱۴۰۲ در فرودگاه رشت بازداشت و از آن زمان در زندان لاکان نگهداری میشود. او در بهمنماه ۱۴۰۳ توسط شعبه دوم دادگاه انقلاب رشت از بابت اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد. صدور چنین حکمی برای عملی که حتی منجر به تلفات جانی نشده، نه اجرای عدالت بلکه استفاده ابزاری از مجازات مرگ برای ایجاد رعب و سکوت است.
🔹در کشوری که قاتلان حکومتی در اماناند و مخالفان به جرم اعتراض، در حد سوزاندن یک سطل زباله اعدام میشوند، قانون معنایی ندارد. سرنگون باد حکومتی که تار و پودش با اعدام و خونریزی در هم تنیده است.
@ShirinEbadiofficial
🔹سیستم قضایی جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که قانون، در این کشور، تنها ابزاری برای حذف مخالفان است. منوچهر فلاح، زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، به اتهام منفجر کردن یک بمب صوتی کوچک در مقابل دادگستری گیلان، به اعدام محکوم شده است، اقدامی که تنها موجب خسارتی حدود ۱۵ میلیون تومان به درب ورودی ساختمان شده بود.
🔹به گفتهی وکیل او، دادگاه انقلاب رشت با استناد نادرست به ماده ۶۸۷ قانون مجازات اسلامی، این اقدام را مصداق «تخریب به قصد اخلال در نظم و مقابله با حکومت» دانسته و حکم اعدام صادر کرده است. در حالیکه این ماده تنها زمانی قابلیت استناد دارد که تخریب، مانع خدمترسانی تأسیسات عمومی مانند آب، برق یا گاز به مردم شود، نه آسیبی جزئی به درِ یک ساختمان دولتی! با وجود تمامی اعتراضها و ایرادات حقوقی، دیوان عالی کشور نیز فرجامخواهی را رد کرده و حکم اعدام را تأیید کرده است.
🔹منوچهر فلاح در تیرماه ۱۴۰۲ در فرودگاه رشت بازداشت و از آن زمان در زندان لاکان نگهداری میشود. او در بهمنماه ۱۴۰۳ توسط شعبه دوم دادگاه انقلاب رشت از بابت اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد. صدور چنین حکمی برای عملی که حتی منجر به تلفات جانی نشده، نه اجرای عدالت بلکه استفاده ابزاری از مجازات مرگ برای ایجاد رعب و سکوت است.
🔹در کشوری که قاتلان حکومتی در اماناند و مخالفان به جرم اعتراض، در حد سوزاندن یک سطل زباله اعدام میشوند، قانون معنایی ندارد. سرنگون باد حکومتی که تار و پودش با اعدام و خونریزی در هم تنیده است.
@ShirinEbadiofficial
جان حمزه درویش در خطر است
🔹شانزده روز از انتقال حمزه درویش، زندانی عقیدتی، به سلول انفرادی در زندان لاکان رشت میگذرد، اما همچنان هیچ اطلاعی از وضعیت او در دست نیست. خانوادهاش در بیخبری و اضطراب مطلق، هر روز بین زندان، دادستانی و نهادهای امنیتی سرگرداناند، اما تنها چیزی که میشنوند سکوت است؛ همان سکوتی که در جمهوری اسلامی، به معنای شکنجه، بازجویی تحت فشار و خطر جانی است.
🔹به گزارش منابع حقوق بشری، حمزه درویش به صورت تنبیهی و بدون هیچ حکم قضایی به سلول انفرادی منتقل شده و تحت اختیار «حفاظت زندان» قرار دارد، واحدی که در عمل زیر نظر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی فعالیت میکند. انتقالهای ناگهانی از بند عمومی به سلول انفرادی، ابزار رایج سرکوب زندانیان عقیدتی و سیاسی است؛ روشی برای درهم شکستن روحیه، گرفتن اعتراف اجباری، یا خاموش کردن صدایی که از درون زندان هم به ظلم اعتراض میکند.
🔹در سالهای گذشته دهها روحانی، دانشجو و فعال مذهبی اهل سنت با اتهاماتی مبهم مانند «اقدام علیه امنیت ملی» یا «همکاری با گروههای مخالف نظام» بازداشت و با احکام سنگین روبهرو شدهاند. آنها در زندانها نهتنها از حقوق اولیهای چون تماس، وکیل، درمان یا ملاقات محروماند، بلکه در بسیاری موارد تحت شکنجه جسمی و روانی قرار میگیرند و حتی در مواردی جان خود را از دست میدهند.
🔹در کشوری که دستگاه قضایی آن به بازوی امنیتی حکومت بدل شده و قانون به ابزار توجیه خشونت تبدیل شده است، هیچ تضمینی برای جان زندانیان وجود ندارد. بیخبری ۱۶ روزه از حمزه درویش، فقط یک مورد نیست، نشانهی روشن از سیاست حذف و خاموشسازی سازمانیافتهی صداهای مخالف، بهویژه در میان اقلیتهای مذهبی و قومی است.
🔹هر روزی که میگذرد، احتمال تکرار فاجعهای دیگر بیشتر میشود. اگر صدای حمزه درویش شنیده نشود، ممکن است فردا دیگر هیچ صدایی از او باقی نماند.
@ShirinEbadiofficial
🔹شانزده روز از انتقال حمزه درویش، زندانی عقیدتی، به سلول انفرادی در زندان لاکان رشت میگذرد، اما همچنان هیچ اطلاعی از وضعیت او در دست نیست. خانوادهاش در بیخبری و اضطراب مطلق، هر روز بین زندان، دادستانی و نهادهای امنیتی سرگرداناند، اما تنها چیزی که میشنوند سکوت است؛ همان سکوتی که در جمهوری اسلامی، به معنای شکنجه، بازجویی تحت فشار و خطر جانی است.
🔹به گزارش منابع حقوق بشری، حمزه درویش به صورت تنبیهی و بدون هیچ حکم قضایی به سلول انفرادی منتقل شده و تحت اختیار «حفاظت زندان» قرار دارد، واحدی که در عمل زیر نظر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی فعالیت میکند. انتقالهای ناگهانی از بند عمومی به سلول انفرادی، ابزار رایج سرکوب زندانیان عقیدتی و سیاسی است؛ روشی برای درهم شکستن روحیه، گرفتن اعتراف اجباری، یا خاموش کردن صدایی که از درون زندان هم به ظلم اعتراض میکند.
🔹در سالهای گذشته دهها روحانی، دانشجو و فعال مذهبی اهل سنت با اتهاماتی مبهم مانند «اقدام علیه امنیت ملی» یا «همکاری با گروههای مخالف نظام» بازداشت و با احکام سنگین روبهرو شدهاند. آنها در زندانها نهتنها از حقوق اولیهای چون تماس، وکیل، درمان یا ملاقات محروماند، بلکه در بسیاری موارد تحت شکنجه جسمی و روانی قرار میگیرند و حتی در مواردی جان خود را از دست میدهند.
🔹در کشوری که دستگاه قضایی آن به بازوی امنیتی حکومت بدل شده و قانون به ابزار توجیه خشونت تبدیل شده است، هیچ تضمینی برای جان زندانیان وجود ندارد. بیخبری ۱۶ روزه از حمزه درویش، فقط یک مورد نیست، نشانهی روشن از سیاست حذف و خاموشسازی سازمانیافتهی صداهای مخالف، بهویژه در میان اقلیتهای مذهبی و قومی است.
🔹هر روزی که میگذرد، احتمال تکرار فاجعهای دیگر بیشتر میشود. اگر صدای حمزه درویش شنیده نشود، ممکن است فردا دیگر هیچ صدایی از او باقی نماند.
@ShirinEbadiofficial
نظامیسازی آموزش در ایران؛ وقتی مدرسه به پادگان تبدیل میشود
🔹در حالیکه جمهوری اسلامی یکی از امضاکنندگان پیماننامه حقوق کودک است، همچنان از کودکان برای اهداف ایدئولوژیک و نظامی استفاده میکند. تازهترین نمونه، اعزام ۳۵۰ دانشآموز دختر از یاسوج به مناطق عملیاتی جنوب کشور تحت عنوان «راهیان نور» است؛ سفری که نامش اردوی فرهنگی گذاشتهاند اما ماهیتش چیزی جز نظامیسازی ذهن کودکان و بازتولید خشونت از سنین پایین نیست.
🔹بر اساس پیماننامه حقوق کودک، تمامی افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب میشوند و استفاده از آنان در هرگونه فعالیت با مضمون یا ماهیت نظامی، صراحتاً ممنوع است. ایران از سال ۱۳۷۳ به این پیمان پیوسته، اما در عمل بارها مفاد آن را نقض کرده است: از کار کودکان و ازدواج زودهنگام گرفته تا آموزش ایدئولوژیک و مذهبی اجباری در مدارس. اردوهای موسوم به «راهیان نور» نیز در همین راستا، بخشی از پروژه فرهنگی سپاه پاسداران برای تربیت نسل وفادار به ایدئولوژی جنگ و شهادتطلبی است؛ کودکانی را به مناطق جنگی میبرند، به آنان از «شهادت» و «دشمن» میگویند، و در برابر بقایای خشونت، احساسات ملیگرایانه و مذهبی را دستکاری میکنند.
🔹اما این تنها نقض حقوق کودک نیست؛ بلکه بیتوجهی به امنیت و جان این دانشآموزان نیز فاجعهبار است. در سالهای گذشته دهها کودک در جریان همین اردوها بر اثر واژگونی اتوبوسهای فرسوده، بیاحتیاطی رانندگان و نبود امکانات ایمنی جان خود را از دست دادهاند. در واقع جمهوری اسلامی، کودکان را نه به عنوان شهروندان آینده، بلکه به عنوان ابزار تبلیغاتی و قربانیان احتمالی یک ماشین ایدئولوژیک فرسوده میبیند.
@ShirirnEbadiofficial
🔹در حالیکه جمهوری اسلامی یکی از امضاکنندگان پیماننامه حقوق کودک است، همچنان از کودکان برای اهداف ایدئولوژیک و نظامی استفاده میکند. تازهترین نمونه، اعزام ۳۵۰ دانشآموز دختر از یاسوج به مناطق عملیاتی جنوب کشور تحت عنوان «راهیان نور» است؛ سفری که نامش اردوی فرهنگی گذاشتهاند اما ماهیتش چیزی جز نظامیسازی ذهن کودکان و بازتولید خشونت از سنین پایین نیست.
🔹بر اساس پیماننامه حقوق کودک، تمامی افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب میشوند و استفاده از آنان در هرگونه فعالیت با مضمون یا ماهیت نظامی، صراحتاً ممنوع است. ایران از سال ۱۳۷۳ به این پیمان پیوسته، اما در عمل بارها مفاد آن را نقض کرده است: از کار کودکان و ازدواج زودهنگام گرفته تا آموزش ایدئولوژیک و مذهبی اجباری در مدارس. اردوهای موسوم به «راهیان نور» نیز در همین راستا، بخشی از پروژه فرهنگی سپاه پاسداران برای تربیت نسل وفادار به ایدئولوژی جنگ و شهادتطلبی است؛ کودکانی را به مناطق جنگی میبرند، به آنان از «شهادت» و «دشمن» میگویند، و در برابر بقایای خشونت، احساسات ملیگرایانه و مذهبی را دستکاری میکنند.
🔹اما این تنها نقض حقوق کودک نیست؛ بلکه بیتوجهی به امنیت و جان این دانشآموزان نیز فاجعهبار است. در سالهای گذشته دهها کودک در جریان همین اردوها بر اثر واژگونی اتوبوسهای فرسوده، بیاحتیاطی رانندگان و نبود امکانات ایمنی جان خود را از دست دادهاند. در واقع جمهوری اسلامی، کودکان را نه به عنوان شهروندان آینده، بلکه به عنوان ابزار تبلیغاتی و قربانیان احتمالی یک ماشین ایدئولوژیک فرسوده میبیند.
@ShirirnEbadiofficial
احضار رعنا کورکور برای مراجعه به زندان و تحمل دوران حبس
🔹احضار رعنا کورکور، خواهر مجاهد کورکور، زندانی سیاسی اعدامشده در خردادماه امسال، برای تحمل دوران حبس،چهرهای عریان از سیاست انتقامجویانه جمهوری اسلامی علیه مخالفان و بازماندگان آنان را آشکار میکند. رعنا کورکور، نه فعالیت سیاسی شناختهشدهای داشت و نه عضو هیچ گروهی بود؛ تنها گناهش، پیگیری سرنوشت برادرش و اعتراض انسانیاش به اعدام او بود. حالا حکومت همان مسیر آشنا را تکرار کرده است: پس از گرفتن جان مخالفان، نوبت به خاموش کردن صدای بازماندگان میرسد.
🔹رعنا از احضار خود برای اجرای حکم سه سال زندان خبر داده است. او سال گذشته در ۱۴ تیر ۱۴۰۳ در منزلش در تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از یک ماه بازجویی و فشار، با تودیع وثیقه آزاد شده بود. صدور این حکم درست چند ماه پس از اعدام برادرش، نشان میدهد که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی بهدنبال حذف کامل خانوادههای قربانیان سیاسی از عرصه عمومی است، همان سیاستی که پیشتر درباره خانوادههای کشتهشدگان اعتراضات آبان، خیزش مهسا، و اعدامشدگان اخیر نیز تکرار شده است.
🔹مجاهد کورکور، از بازداشتشدگان جنبش «ژن، ژیان، ئازادی»، پس از ۹۰۴ روز بازداشت و شکنجه در زندان شیبان اهواز، سحرگاه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴ اعدام شد. پیامد اعدام او، فراتر از حذف یک معترض بود: پیامی هشدارآمیز برای خانوادههای زندانیان سیاسی که اگر حتی پس از مرگ عزیزشان لب بگشایند، خود نیز قربانی خواهند شد.
🔹رعنا کورکور اکنون نماد زنانی است که در نظام مردسالار و امنیتی جمهوری اسلامی، دو بار مجازات میشوند: یکبار به جرم زن بودن، و بار دیگر به جرم پیوند خانوادگی با کسی که اعتراض کرده است. حکومت، با چنین احکام انتقامجویانهای، میکوشد هرگونه روایت از رنج و حقیقت را در نطفه خفه کند.
@ShirinEbadiofficial
🔹احضار رعنا کورکور، خواهر مجاهد کورکور، زندانی سیاسی اعدامشده در خردادماه امسال، برای تحمل دوران حبس،چهرهای عریان از سیاست انتقامجویانه جمهوری اسلامی علیه مخالفان و بازماندگان آنان را آشکار میکند. رعنا کورکور، نه فعالیت سیاسی شناختهشدهای داشت و نه عضو هیچ گروهی بود؛ تنها گناهش، پیگیری سرنوشت برادرش و اعتراض انسانیاش به اعدام او بود. حالا حکومت همان مسیر آشنا را تکرار کرده است: پس از گرفتن جان مخالفان، نوبت به خاموش کردن صدای بازماندگان میرسد.
🔹رعنا از احضار خود برای اجرای حکم سه سال زندان خبر داده است. او سال گذشته در ۱۴ تیر ۱۴۰۳ در منزلش در تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از یک ماه بازجویی و فشار، با تودیع وثیقه آزاد شده بود. صدور این حکم درست چند ماه پس از اعدام برادرش، نشان میدهد که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی بهدنبال حذف کامل خانوادههای قربانیان سیاسی از عرصه عمومی است، همان سیاستی که پیشتر درباره خانوادههای کشتهشدگان اعتراضات آبان، خیزش مهسا، و اعدامشدگان اخیر نیز تکرار شده است.
🔹مجاهد کورکور، از بازداشتشدگان جنبش «ژن، ژیان، ئازادی»، پس از ۹۰۴ روز بازداشت و شکنجه در زندان شیبان اهواز، سحرگاه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴ اعدام شد. پیامد اعدام او، فراتر از حذف یک معترض بود: پیامی هشدارآمیز برای خانوادههای زندانیان سیاسی که اگر حتی پس از مرگ عزیزشان لب بگشایند، خود نیز قربانی خواهند شد.
🔹رعنا کورکور اکنون نماد زنانی است که در نظام مردسالار و امنیتی جمهوری اسلامی، دو بار مجازات میشوند: یکبار به جرم زن بودن، و بار دیگر به جرم پیوند خانوادگی با کسی که اعتراض کرده است. حکومت، با چنین احکام انتقامجویانهای، میکوشد هرگونه روایت از رنج و حقیقت را در نطفه خفه کند.
@ShirinEbadiofficial
سه سال شکنجه و تبعید برای دو برادر معترض؛ محمد و مهدی خداکرمی، قربانیان خاموش سیاست انتقام در زندانهای جمهوری اسلامی
🔹بیش از دو سال و نیم از بازداشت محمد و مهدی خداکرمی، دو برادر ۳۳ و ۴۳ ساله، میگذرد؛ اما آنچه بر آنان گذشته، نه یک روند قضایی بلکه نمونهای آشکار از انتقامجویی سیستماتیک جمهوری اسلامی از بازداشتشدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. این دو برادر که در زمستان ۱۴۰۱ در تهران دستگیر و ابتدا در زندان اوین و سپس در زندان پارسیلون خرمآباد محبوس شدند، ماههاست که زیر فشارهای روانی و جسمی مداوم قرار دارند. محرومیت از ملاقات، قطع تماسهای تلفنی، تهدید و تحقیر مداوم و نگهداری در میان زندانیان جرائم عمومی، بخشی از سیاستی است که حکومت برای شکستن روحیهی زندانیان سیاسی در پیش گرفته است.
🔹منابع نزدیک به خانواده این دو زندانی به «ایرانوایر» گفتهاند که اتهامات محمد و مهدی خداکرمی «هواداری از سازمان مجاهدین» و «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» عنوان شده؛ اتهاماتی که بدون سند، در دادگاههای غیرعلنی و در غیاب وکیل مستقل مطرح شدهاند. در دادگاه بدوی، محمد به هشت سال و مهدی به چهار سال زندان محکوم شد. اما سرکوب به همینجا ختم نشد. در آبان و آذر ۱۴۰۳، این دو زندانی در دو «دادگاه نمایشی آنلاین» از درون زندان حاضر شدند؛ دادگاههایی که حتی از طریق تلفن افسر نگهبان برگزار شد. در این جلسات، آنان به «تبلیغ علیه نظام» محکوم و به یک سال زندان دیگر و دو سال تبعید به میبد و هندیجان بدون دسترسی به تلفن یا وسایل ارتباطی محکوم شدند.
🔹رفتار با این دو برادر تصویری از وضعیت کنونی زندانهای ایران است: سیستمی که مجازات را پایان بازداشت نمیداند، بلکه آن را به ابزاری برای حذف تدریجی انسان تبدیل کرده است. در اردیبهشت ۱۴۰۳، محمد و مهدی در اعتراض به قطع آب زندان مورد ضربوشتم رئیس و رئیس حفاظت زندان خرمآباد قرار گرفتند و با بدنهای زخمی به سلول انفرادی منتقل شدند. تنها چند هفته بعد، به دلیل حمایت از کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» به زندان پارسیلون تبعید شدند.
س🔹رنوشت این دو برادر، یادآور چهره واقعی حکومتی است که حتی در پشت دیوارهای زندان، از حذف و انتقام باز نمیایستد. آنان نماد هزاران زندانی گمناماند که نه از سر جرم، بلکه از سر وجدان مجازات میشوند.
@ShirinEbadiofficial
🔹بیش از دو سال و نیم از بازداشت محمد و مهدی خداکرمی، دو برادر ۳۳ و ۴۳ ساله، میگذرد؛ اما آنچه بر آنان گذشته، نه یک روند قضایی بلکه نمونهای آشکار از انتقامجویی سیستماتیک جمهوری اسلامی از بازداشتشدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. این دو برادر که در زمستان ۱۴۰۱ در تهران دستگیر و ابتدا در زندان اوین و سپس در زندان پارسیلون خرمآباد محبوس شدند، ماههاست که زیر فشارهای روانی و جسمی مداوم قرار دارند. محرومیت از ملاقات، قطع تماسهای تلفنی، تهدید و تحقیر مداوم و نگهداری در میان زندانیان جرائم عمومی، بخشی از سیاستی است که حکومت برای شکستن روحیهی زندانیان سیاسی در پیش گرفته است.
🔹منابع نزدیک به خانواده این دو زندانی به «ایرانوایر» گفتهاند که اتهامات محمد و مهدی خداکرمی «هواداری از سازمان مجاهدین» و «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» عنوان شده؛ اتهاماتی که بدون سند، در دادگاههای غیرعلنی و در غیاب وکیل مستقل مطرح شدهاند. در دادگاه بدوی، محمد به هشت سال و مهدی به چهار سال زندان محکوم شد. اما سرکوب به همینجا ختم نشد. در آبان و آذر ۱۴۰۳، این دو زندانی در دو «دادگاه نمایشی آنلاین» از درون زندان حاضر شدند؛ دادگاههایی که حتی از طریق تلفن افسر نگهبان برگزار شد. در این جلسات، آنان به «تبلیغ علیه نظام» محکوم و به یک سال زندان دیگر و دو سال تبعید به میبد و هندیجان بدون دسترسی به تلفن یا وسایل ارتباطی محکوم شدند.
🔹رفتار با این دو برادر تصویری از وضعیت کنونی زندانهای ایران است: سیستمی که مجازات را پایان بازداشت نمیداند، بلکه آن را به ابزاری برای حذف تدریجی انسان تبدیل کرده است. در اردیبهشت ۱۴۰۳، محمد و مهدی در اعتراض به قطع آب زندان مورد ضربوشتم رئیس و رئیس حفاظت زندان خرمآباد قرار گرفتند و با بدنهای زخمی به سلول انفرادی منتقل شدند. تنها چند هفته بعد، به دلیل حمایت از کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» به زندان پارسیلون تبعید شدند.
س🔹رنوشت این دو برادر، یادآور چهره واقعی حکومتی است که حتی در پشت دیوارهای زندان، از حذف و انتقام باز نمیایستد. آنان نماد هزاران زندانی گمناماند که نه از سر جرم، بلکه از سر وجدان مجازات میشوند.
@ShirinEbadiofficial
ناظم بریهی را فراموش نکنیم
#آزادی_زندانیان_سیاسی
🌕امروز شنبه سوم آبان ۱۴۰۴
🌕برابر با ۲۵ اکتبر ۲۰۲۵
@ShirinEbadiofficial
#آزادی_زندانیان_سیاسی
🌕امروز شنبه سوم آبان ۱۴۰۴
🌕برابر با ۲۵ اکتبر ۲۰۲۵
@ShirinEbadiofficial
آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتش گهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست
✍️شعر آرش کمانگیر، سرودهی سیاوش کسرایی را بیشتر با این قسمت میشناسند. اما این شاهکار ادبیات فارسی داستان بسیار زیبایی نیز دارد؛ روایتی حماسی و نمادین از فداکاری و امید که در دل زمستانی سرد آغاز میشود. جایی که راوی، در میان کولاک و برف، به کلبهای پناه میبرد و از زبان عمو نوروز، داستان قهرمان افسانهای ایران، آرش، را میشنود. در روزگاری که سرزمین در بند و دلها از بیم و سکوت آکنده است، دشمن برای تعیین مرز میان ایران و توران راهی جز قربانی شدن نمیگذارد، و آرش، با ایمان و عشق به مردمش، جان خود را در تیر مینهد و آن را رها میکند تا مرز ایران دوباره معنا یابد. تیر او تا دوردستها میرود و جانش در پرواز آن جاودانه میشود.
🔹شعر با بازگشت به همان زمستان آغازین پایان مییابد، اما این بار، در سرمای بیرون، گرمای درون و امیدی تازه زنده است؛ نمادی از اینکه «زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست» و فروغ آن به همت انسان روشن میماند.
🔹خبری مبنی بر مخالفت مقامات مسئول با نصب مجسمه آرش کمانگیر در میدان ونک تهران منتشر شده است. گویا کار این مجسمه شش ماه نیز متوقف شده بود و علت آن مخالفت مدیران به اصطلاح متشرع عنوان شده. میگویند علت مخالفت ظاهر تحریک برانگیز مجسمه بوده. اما دلیل چیز دیگری است.
🔹آرش کمانگیر نماد ملیگرایی شناخته میشود. اما «آرش» ورای ملیگرایی و وطندوستی، نماد امیدواری در روزهای سخت و تاریک است. آنجا که در شعر جاودان سیاوش کسرایی میگوید زندگی آتشی پایدار و زنده است. هیچ بعید نیست که مدتی دیگر این مجسمه را از میدان ونک بردارند، یا به دورش حصاری بکشند تا دیده نشود.
🔸امروز فرصتی است برای این که به یاد آوریم، این ما هستیم، این ایرانیان هستند، این جوانان سرزمین ما هستند که باید آتش زندگی را بیفروزند و رقص شعلهاش را به رخ تمام دشمنان زندگی، امید و انسانیت بکشند.
متن کامل شعر درخشان آرش کمانگیر، اثر سیاوش کسرایی را اینجا بخوانید.
@ShirinEbadiofficial
زندگی آتش گهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست
✍️شعر آرش کمانگیر، سرودهی سیاوش کسرایی را بیشتر با این قسمت میشناسند. اما این شاهکار ادبیات فارسی داستان بسیار زیبایی نیز دارد؛ روایتی حماسی و نمادین از فداکاری و امید که در دل زمستانی سرد آغاز میشود. جایی که راوی، در میان کولاک و برف، به کلبهای پناه میبرد و از زبان عمو نوروز، داستان قهرمان افسانهای ایران، آرش، را میشنود. در روزگاری که سرزمین در بند و دلها از بیم و سکوت آکنده است، دشمن برای تعیین مرز میان ایران و توران راهی جز قربانی شدن نمیگذارد، و آرش، با ایمان و عشق به مردمش، جان خود را در تیر مینهد و آن را رها میکند تا مرز ایران دوباره معنا یابد. تیر او تا دوردستها میرود و جانش در پرواز آن جاودانه میشود.
🔹شعر با بازگشت به همان زمستان آغازین پایان مییابد، اما این بار، در سرمای بیرون، گرمای درون و امیدی تازه زنده است؛ نمادی از اینکه «زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست» و فروغ آن به همت انسان روشن میماند.
🔹خبری مبنی بر مخالفت مقامات مسئول با نصب مجسمه آرش کمانگیر در میدان ونک تهران منتشر شده است. گویا کار این مجسمه شش ماه نیز متوقف شده بود و علت آن مخالفت مدیران به اصطلاح متشرع عنوان شده. میگویند علت مخالفت ظاهر تحریک برانگیز مجسمه بوده. اما دلیل چیز دیگری است.
🔹آرش کمانگیر نماد ملیگرایی شناخته میشود. اما «آرش» ورای ملیگرایی و وطندوستی، نماد امیدواری در روزهای سخت و تاریک است. آنجا که در شعر جاودان سیاوش کسرایی میگوید زندگی آتشی پایدار و زنده است. هیچ بعید نیست که مدتی دیگر این مجسمه را از میدان ونک بردارند، یا به دورش حصاری بکشند تا دیده نشود.
🔸امروز فرصتی است برای این که به یاد آوریم، این ما هستیم، این ایرانیان هستند، این جوانان سرزمین ما هستند که باید آتش زندگی را بیفروزند و رقص شعلهاش را به رخ تمام دشمنان زندگی، امید و انسانیت بکشند.
متن کامل شعر درخشان آرش کمانگیر، اثر سیاوش کسرایی را اینجا بخوانید.
@ShirinEbadiofficial
