Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نظام حرام زاده یعنی این

صداوسیما یهو خیلی ملی شده! عزیزان بهایی!
🆔@shoarnevis419
🔴 در چشم تاریخ

آلمان
را نازی‌ها با ادعای برتری نژادی و نزاع آخرالزمانی با کمونیست‌ها و یهودیان به ورطه جنگی مرگبار، فروپاشی و تجزیه کشاندند.

ژاپن
عصر امپراتور هیرو هیتو را اندیشه‌های میلیتاریستی و توسعه‌طلبانه ارضی به وادی نابودی و فاجعه اتمی کشاندند.

اايتاليا
را فاشیست‌ها و خیال‌پردازی‌های موسولینی با اندیشه خام احیای امپراتوری روم باستان و بازیابی "عصر طلایی آگوستوس کبیر" به شکست، فتح و تحقیر ملی کشاندند.

امپراتوری اتریش_مجارستان
به واسطه حمایت نژادی، زبانی و فرهنگی از ژرمن‌ها و آلمان قیصری به ورطه فروپاشی رسید.

روسیه تزاری و دودمان رومانوف
با ادعا و حمایت کورکورانه از هم‌زبانان، هم‌نژادان و هم‌کیشان اسلاوتبار خود در بالکان مضمحل شدند و نهایتا توسط لنین و حزب کمونیست سرنگون شد.

🆔@shoarnevis419
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔷سه ‌راه‌حل برای توقف دیکتاتوری در ایران

🆔@shoarnevis419
🌟ما خیلی وقته جنازه‌ی جمهوری اسلامی رو توی خیابونای شهر گردوندیم!!

🆔@shoarnevis419
یک فقره اعتراف

عراقچی: قرار شد حملات تا ۴ صبح متوقف شود. اسرائیلی‌ها ساعت ۴ صبح به وقت تهران متوقف شدند ولی ما تا ساعت ۴ صبح به‌وقت گرینویچ به حملات ادامه دادیم

🆔@shoarnevis419
اگر این حرف درست بود باید گفته میشد یا نه !!

دقیقا چون چرنده از دهانی سبزلی در میاد

والبته اگه راست باشه پس دیگه دنبال اینکه جاسوس کیه نگردید😂

🆔@shoarnevis419
و این هم یکی از دلسوزان نظام صد پاره 🥴

🆔@shoarnevis419
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساختمانی که دیشب در فرمانیه گفتن آتیش گرفته معلوم شد که دو یا سه عضو سپاه و یک متخصص هسته‌ای توش بودن کشته شدند.

🆔@shoarnevis419
🔴 تأیید قطره‌چکانی کشته‌شدگان حملات اسرائیل؛ این‌بار ۱۸ تن از نیروهای فراجا

▪️جمهوری اسلامی به‌صورت قطره‌چکانی کشته شدن ۱۸ تن دیگر از نیروهای فراجا را در پی حملات هدفمند اسرائیل تأیید کرد.

▪️حملات اخیر اسرائیل،نه‌تنها تأسیسات نظامی و هسته‌ای رژیم را هدف قرار داد، بلکه ضربه‌ای سنگین به ساختار فرماندهی نظام وارد کرد.

🆔@shoarnevis419
🔴هلاکت عاملان کور کردن دختران و پسران معترض در اعتراضات ۱۴۰۱ در حمله اسرائیل

▪️نیروهای یگان ویژه‌ای که روز دوشنبه ۲ تیر در حمله اسرائیل به ستاد فرماندهی یگان‌های ویژه فراجا در اتوبان افسریه، بلوار تختی، به هلاکت رسیدند، همان‌هایی بودند که در قیام مهسا، با تفنگ ساچمه‌زن به‌صورت مستقیم و عامدانه به چشم دختران و پسران معترض شلیک می‌کردند.

▪️بیش از ۴۰۰ جوان ایرانی با شلیک همین نیروها نابینا شدند.

▪️فرماندهی میدانی این جنایتکاران با “سرتیپ جعفر کشمیر”، معاون یگان ویژه فراجا تهران بود؛ کسی که شخصاً فرمان شلیک به چشم معترضان را صادر کرد.

▪️جعفر کشمیر نیز در همین حمله، به شکلی فجیع به هلاکت رسید.
🆔@shoarnevis419
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 مقایسه خاطرات دوستان و خانواده‌های نیروهای کشته‌شده یگان ویژه در حمله (۴ تیر ۱۴۰۴) و عملکرد نیروهای یگان ویژه در جریان سرکوب اعتراضات (تابستان و پاییز ۱۴۰۱)
🆔@shoarnevis419
🔴 جزییاتی از هلاکت حاجی‌زاده (قاتل #پرواز۷۵۲)

▪️موساد با استفاده از یک عملیات فریب پیچیده، تماس تلفنی جعلی ترتیب داد که طی آن ۲۰ تن از فرماندهان ارشد نیروی هوافضای سپاه پاسداران به یک پناهگاه نظامی در اطراف تهران فراخوانده شدند. این تماس‌ها از طریق کانال‌های داخلی ارتباطی ایران صورت گرفت و به‌گونه‌ای طراحی شده بود که مقامات ایرانی تصور کنند نشست اضطراری واقعی در جریان است.

▪️با تجمع این فرماندهان، از جمله سردار امیرعلی حاجی‌زاده و معاونانش، اسرائیل با یک حمله هوایی دقیق آن پناهگاه را هدف قرار داد و عملاً فرماندهی موشکی ایران را در همان آغاز حمله از کار انداخت. این اقدام موجب شد ایران نتواند تهدید خود مبنی بر شلیک هزار موشک را عملی کند. به گفته منابع اسرائیلی، این حمله بخشی از پاسخ به پیگیری‌های مداوم ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای بود.
🆔@shoarnevis419
🟠 یادداشتی از #شعله_پاکروان مادر زنده‌یاد #ریحانه_جباری

درست چهل سال قبل، شروع به تحصیل در رشته‌ی تئاتر کردم. سال ۱۳۶۴ و در اوج جنگ.
صدها نمایش را تماشا کردم و ده‌ها نمایش ساختم. انواع صحنه‌ها را دیدم و شناختم.
تاریخ تئاتر جهان را با #فرهاد_ناظرزاده_کرمانی و تاریخ نمایش در ایران را با #جمشید_ملک_پور آموختم.
صدها متن نمایشی را خط به خط تحلیل کردم. پروانه مژده جزئیات #مرگ_فروشنده میلر و گوریل پشمالوی اونیل را برایمان گفت و فریندخت زاهدی، #گربه_روی_شیروانی_داغ را حلاجی کرد.
از آن‌ها یاد گرفتم که پشت هر کلمه‌ای، معنایی خفته است؛ که گاه معنایی آشکار دارد و گاه در صد لایه پنهان.
رضا سیدحسینی، نقد ادبی را در کلاس‌هایش فریاد زد و ابراهیم مکی و کرم رضایی مشت نویسندگان را برای‌مان باز کردند.

از #حمید_سمندریان یاد گرفتم که گاهی نمایش، از روی صحنه شروع نمی‌شود.
با آشنایی با پیراندللو فهمیدم که گاه از دل تماشاگر، کسی بلند می‌شود تا حاضران را نیز به هزار توی نمایش بکشاند.
با برشت دیدم که می‌توان کاری کرد تا تماشاگر را نیز مستقیماً وارد بازی کرد.
نمایش همیشه یک مقدمه دارد که با درگیری دو پرسوناژ به یک گره می‌رسد.
بعد از رسیدن به نقطه‌ی انفجار و در نهایت گره‌گشایی داستان، من و تو، تماشاگر را به هم‌ذات‌پنداری هل می‌دهد تا به‌قول ارسطو، به تزکیه نفس یا کاتارسیس برسیم.

تقریباً دو هفته است که درس جدیدتری یاد گرفته‌ام؛
تئاتری به وسعت نیمی از ایران و بخشی از چند کشور دیگر.
دلم می‌خواهد در دو خط، خلاصه‌ی این نمایش را مرور کنم که با تمام وجود، محو تماشایش بودم:

نمایش با شادی و رقص شروع شد.
چقدر دلم خنک شده بود، که عشق آسان نمود اول،
ولی گره نمایش، «افتاد مشکل‌ها» را توی چشمان‌مان فرو کرد.
ترس و نگرانی، همراه با شادی و رقص توأمان،
همراه با نقاط انفجاری داستان، گیج‌مان کرد.
از یک سالن به سالن دیگر کشانده‌مان.
عده‌ای رفتند و عده‌ای ماندند.
اما هم ماندگان، هم رفتگان، مشغول ایفای نقش خود بودند، بی‌آنکه بدانند.
با اینکه کارگردان را دوست نداشتیم، اما در آغوشش پریدیم و همراه با او خواندیم:
«اگر آب‌وهوایش دل‌نشین نیست، من این آب‌وهوا را دوست دارم.»
کارگردان گفت: نمایش تمام است.
اما دو بازیگر پریدند وسط صحنه و مشغول کشتی گرفتن شدند.
بعضی با شمشیر چوبی، بعضی با شمشیر فولادی کشته شدند.
و حتماً بعضی با تغییر لباس، دوباره در نقش دیگری ظاهر خواهند شد.


خلاصه اینکه، ما تماشاچیانی بودیم که وارد بازی شدیم.
خیال می‌کردیم نمایش روی صحنه است، غافل از اینکه اصل نمایش، در صندلی‌های سالن اجرا می‌شد.
اکنون به‌نظر می‌رسد پرده‌ی اول نمایش به پایان رسیده و ما در انتراکت به‌سر می‌بریم،
تا دوباره پرده بالا رود.
اکنون باید روبه‌روی آینه بنشینیم و در چشم‌های خودمان زل بزنیم و از خود بپرسیم:
چرا یک‌بار دیگر فریب کارگردان را خوردیم و خیال کردیم زندگی واقعی روی صحنه است
و ما در حباب توهّم هستیم؟
ما که هستیم و می‌خواهیم چه کنیم؟
آیا آنچه دو برادر که از پستان یک شیطان شیر خورده‌اند، با یار لمپن‌شان کردند را درک کردیم؟
برشت این دوران کجاست تا برای‌مان از نبرد کله‌گردها و کله‌تیزها بگوید؟
تا ما با صدای طبل‌ها، در انبوه شهرها، اپرای سه‌پولی را با هم تماشا کنیم؟
شاید بعد از صعود و سقوط شهر ماهاگونی، از ترس نکبت رایش سوم، بشناسیم
«آن‌که گفت آری، آن‌که گفت نه».
شاید ما هم آدم شویم و با هم، در دست یکدیگر بگوییم:
«آدم، آدم است.»
و آدم، آزاد بدنیا می‌آید و باید آزاد زندگی کند و آزاد بمیرد.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل،
کجا دانند حال ما، سبک‌بارانِ ساحل‌ها؟

🆔@shoarnevis419
2025/06/27 17:41:49
Back to Top
HTML Embed Code: