Telegram Web Link
Forwarded from شکوفه صمدی
جا‌ن‌سخت اما در دل شگفتی‌ها دارند
Forwarded from شکوفه صمدی
گل‌هایی می‌دهند تا حالا ندیده‌ای
1
Forwarded from شکوفه صمدی
تو چه جور گلی هستی؟
Forwarded from شکوفه صمدی
حیوانات هم نوید می‌دهند که زندگی هنوز جریان دارد
Forwarded from شکوفه صمدی
قو-غاز دیده بودید؟
🤣2
Forwarded from شکوفه صمدی
2
Forwarded from شکوفه صمدی
شکوفه صمدی
Photo
و این بچه که این روزها مرا به زندگی وصل نگه داشت.
Forwarded from شکوفه صمدی
👍1
شکوفه صمدی
Photo
پیشنهاد من به کسانی که دلشان اثری می‌خواهد که انعکاس حرف‌هایشان را در آن بخوانند: سه‌جلدی هفت جاویدان
چند وقت بود از طاقچه خریده بودم اما وقت خواندنش همین روزها بود انگار.
1
Forwarded from شکوفه صمدی
3
Forwarded from شکوفه صمدی
آویشنی که خواهرم از کوه چیده بود و الآن برایم دم کرد
6
Forwarded from شکوفه صمدی
Forwarded from شکوفه صمدی
شکوفه صمدی
Photo
برای بچه‌هایی که تهران هستند.
دلگرم شدم
1
بیا بنویسیم

امروز عطر سبزی‌پلویی که داشت دم می‌کشید وصلم کرد به زندگی! چطور عکسش را برایتان بفرستم؟

سه‌شنبه ۳ تیر ۱۴۰۴
شکوفه صمدی
11👍1
جنگ به آتش‌بس رسید، در ما اما تمام نشد. در همین گوشه‌وکنار گل‌ها هنوز می‌شکفند، دسته‌گل می‌شوند و هدیه داده می‌شوند.

پنج تیر ۱۴۰۴
شکوفه صمدی
13👏2
سلام دوستان و همراهان عزیزم. بر آن شدیم تا در این روزها گوشی شویم برای شنیدن هم، و صدایی شویم که غم و درد و هر حسی را که این روزها داریم به زبان می‌آورد.
پنج‌شنبه ساعت ۱۵ تا ۱۶:۳۰ در کنار هم خواهیم بود تا شاید این همراهی التیامی باشد برای ترومای جنگ و توانی پیدا کنیم برای ادامه مسیر.
با این لینک وارد گوگل‌میت شوید:

https://meet.google.com/wwo-qwze-eka
5
Forwarded from PAINTERURI
2
Audio
5👎1
Forwarded from کلاس‌ها و کارگاه‌‌های ما (شکوفه صمدی)
سلام دوستان و همراهان عزیزم. ممنونم بابت مهرتان که باعث شد گره‌های بسیاری باز شود. می‌خواهیم گره دیگری را با دست‌های شما باز کنیم.
یک قرض‌الحسنه ۱۰۰ میلیونی ده ماهه با سهمی ده م تومان از شهریور ماه. امکان برداشتن سهم‌های کوچک‌تر از پانصد هزار تومان هم هست.
اگر مایلید در گروه مهربانی ۲ اسم بنویسید تا تعداد به حد نصاب برسد و گروه خودش را تشکیل بدهیم.

https://chat.whatsapp.com/LPxxt3SnyBLDtpKnve2hlf
1
چند روز است دلم می‌خواهد بنویسم. از چه؟ خیلی چیزها، نه چیز خاصی که با همان هدف بنویسم و تمام. دلم کلمه می‌خواهد. کلمات که همیشه پناهم بودند، چه خواندنشان، چه نوشتنشان. گاهی زندگی آن قدر سخت می‌گیرد که فکر می‌کنی همین امروز سخت‌ترین روز زندگی‌ات بوده، همین لحظه دیگر زندگی می‌تواند متوقف شود، همین ساعت ممکن است قلبت بایستد. این جور وقت‌ها دلم می‌خواهد مادرم بود و سرم را می‌گذاشتم روی پایش و آرام می‌گرفتم. خوب، می‌دانم که نیست، اصلاً در زندگی زناشویی ما نبوده، هیچ‌وقت در خانه‌ام را نزده و هیچ‌وقت نتوانسته‌ام به او تلفن بزنم و مثلاً بپرسم فلان ترشی را چطور درست می‌کرد. نامزدی و عروسی‌ام را ندید و وقتی بعد ده سال تصمیم گرفتم بچه‌دار شدم نبود که بخواهد نوه‌اش را بغل کند. او که بچه‌ها را آن قدر دوست داشت. آدم‌ها که می‌روند دوست داشتنشان تمام می‌شود؟ آن دوست داشتن کجا می‌رود؟
مادرم که نیست، این سوگ هم بیش از بیست سال است پایان ندارد، من کلمه‌ها را می‌خواهم که برایم مادری کنند، تنگ در آغوششان بگیرم و بویشان کنم. اصلاً کبوتر شوند و برایشان ارزن بریزم و دانه برچیدنشان را تماشا کنم. سیر که شدند پر بگشایند و من کیف کنم از پر زدنشان تا وقتی دیگر یک نقطه شوند. بعضی‌هایشان هم برگردند و دوباره دانه بچینند و دست بکشم روی پرهایشان. شاید هم مثل پدرم بگیرم توی دستم و به سرشان بوسه بزنم.
پدرم هم نیست. و من فقط کلمه‌ها را دارم که باید بروم و برایشان ارزن و گندم بخرم.

۳۰ مهر ۱۴۰۴
شکوفه صمدی
13👍4😢3
2025/10/22 13:54:34
Back to Top
HTML Embed Code: