Audio
📚دیوید آلموند نویسنده ای که نمی توان نادیده گرفت
درباره دیوید آلموند نویسنده کودک و نوجوان.
نویسنده مقاله: شکوفه صمدی
راوی: شادی سرپولکی
مقاله صوتی این شنبه درباره یک نویسنده کودک و نوجوان است. دیوید آلموند بارها در رمانهایش با نام دیو یا دیوی ظاهر میشود و از هر دو روی سکه شادمانی و غم میگوید. او ابایی ندارد که از بحثهای فلسفی خیر و شر، مرگ و زندگی، خشونت و صلح به مخاطب کمسنوسالش بگوید، ساختار مدرسه را بارها و بهصراحت نقد کند، و از اهمیت هنر و ادبیات بگوید، و کودک و نوجوان را به رهایی و کشف و آزادی دعوت کند. او کودکان و نوجوانان را دستکم نمیگیرد. این مطلب درباره دیوید آلموند را با صدای شادی سرپولکی بشنویم.
اینجا وینش آواست و محلی برای شنیدن مقالهها. اما اگر ترجیح میدهید این مطلب را به جای شنیدن بخوانید، به اینجا بروید.
#وینشآوا
درباره دیوید آلموند نویسنده کودک و نوجوان.
نویسنده مقاله: شکوفه صمدی
راوی: شادی سرپولکی
مقاله صوتی این شنبه درباره یک نویسنده کودک و نوجوان است. دیوید آلموند بارها در رمانهایش با نام دیو یا دیوی ظاهر میشود و از هر دو روی سکه شادمانی و غم میگوید. او ابایی ندارد که از بحثهای فلسفی خیر و شر، مرگ و زندگی، خشونت و صلح به مخاطب کمسنوسالش بگوید، ساختار مدرسه را بارها و بهصراحت نقد کند، و از اهمیت هنر و ادبیات بگوید، و کودک و نوجوان را به رهایی و کشف و آزادی دعوت کند. او کودکان و نوجوانان را دستکم نمیگیرد. این مطلب درباره دیوید آلموند را با صدای شادی سرپولکی بشنویم.
اینجا وینش آواست و محلی برای شنیدن مقالهها. اما اگر ترجیح میدهید این مطلب را به جای شنیدن بخوانید، به اینجا بروید.
#وینشآوا
دیشب برای بار دوم خواندمش. خواندم و این بار دلم میخواست زیر خیلی از جملههای کتاب را خط بکشم. یک جاهایی بغض کردم و یک جاهایی اشکم روان شد، مثل صفحهٔ ۵۴ و ۵۵:
«بگذار این نامه را با یک راز شروع کنم شاید جواب بعضی از سؤالهایت را بگیری! من از هواپیما میترسم. از فرودگاه میترسم. به نظرم فرودگاه غمگینترین جای دنیاست. شاید ریشهٔ این ترس در همان روز لعنتی است. همان روزی که با داییام رفتیم فرودگاه. همان روزی که با پدرم قهر کردم. همان روزی که با او خداحافظی نکردم و او را نبوسیدم. وقتی سوار هواپیما شدم قلبم داشت از جا کنده میشد. در آسمان که بودیم، دو تکه بودم. همان آدم دو تکهای که همیشه فکر میکند یک تکهاش جای دیگری است!»
مریم محمدخانی در این کتاب از نوجوان امروزی حرف میزند. نوجوانی که ایمیل میزند، اینستاگرام میبیند، با مترو رفتوآمد میکند، ساندویچ کالباس و پیتزا و همبرگر بخشی از زندگیاش است، محسن یگانه و جاستین بیبر گوش میدهد، عاشق هری پاتر است، در مدرسهاش دستبند دوستی بافتن باب شده است و او بلد نیست ببافد. نوجوانی که خیلی دل نمیدهد به درس، نوجوانی که زندگیاش در آستانهٔ ۱۳سالگی دستخوش تغییرات بسیاری شده است. تغییراتی که خودش هم خوب نمیداند چیست، مثلاً مادرش نیست. کجاست؟ بیمار است؟ بیماریاش چیست؟ چرا دوست ندارد دخترش به ملاقاتش برود؟ یا چرا پدر به خواستهٔ او توجه نمیکند؟ دوستش و همسایهاش از آن ساختمان رفتهاند. کسی او را تعقیب و ابراز علاقه میکند، و از همه عجیبتر اینکه دارد به کسی ایمیل میزند که نامش پیروز است و شاید برادر مادرش باشد. برادری که کسی حرفی از او نمیزند! آیا سارا واقعاً یک دایی دارد؟ آیا مادرش خوب میشود؟ آیا رابطهاش با پدرش بهبود مییابد؟ آیا میتواند با همسایهٔ جدید دوست شود؟ آیا ... .
خواندن رمان تألیفی خوب را توصیه میکنم، مخصوصاً اینکه این رمان از حال و هوای نوجوان امروزی دور نیست. چیزی که باعث میشود بچههای ما بیشتر به رمان ترجمه اقبال نشان بدهند. اما حواسمان باشد، یک جایی یک جوری لازم است ریشههایشان را هم بشناسند. لازم است بدانند ما هم نویسندگانی داریم. لازم است کتابی بخوانند که در فضاهای شهر و روستای ایران نوشته شده است. کتابی بخوانند که از دغدغههای نوجوان ایرانی نوشته است. شاید قبلترها فکر میکردم خواندن کتاب باکیفیت و شاهکار مهمتر است از اینکه تألیف یا ترجمه باشد، اما الآن میگویم نه، حتماً حواسمان باشد آثار خوب تألیفی در سبد خواندنیهای کودک و نوجوان باشد.
#برایم_شمع_روشن_کن
#مریم_محمدخانی
#مژگان_کلهر_ویراستار
#افق
«بگذار این نامه را با یک راز شروع کنم شاید جواب بعضی از سؤالهایت را بگیری! من از هواپیما میترسم. از فرودگاه میترسم. به نظرم فرودگاه غمگینترین جای دنیاست. شاید ریشهٔ این ترس در همان روز لعنتی است. همان روزی که با داییام رفتیم فرودگاه. همان روزی که با پدرم قهر کردم. همان روزی که با او خداحافظی نکردم و او را نبوسیدم. وقتی سوار هواپیما شدم قلبم داشت از جا کنده میشد. در آسمان که بودیم، دو تکه بودم. همان آدم دو تکهای که همیشه فکر میکند یک تکهاش جای دیگری است!»
مریم محمدخانی در این کتاب از نوجوان امروزی حرف میزند. نوجوانی که ایمیل میزند، اینستاگرام میبیند، با مترو رفتوآمد میکند، ساندویچ کالباس و پیتزا و همبرگر بخشی از زندگیاش است، محسن یگانه و جاستین بیبر گوش میدهد، عاشق هری پاتر است، در مدرسهاش دستبند دوستی بافتن باب شده است و او بلد نیست ببافد. نوجوانی که خیلی دل نمیدهد به درس، نوجوانی که زندگیاش در آستانهٔ ۱۳سالگی دستخوش تغییرات بسیاری شده است. تغییراتی که خودش هم خوب نمیداند چیست، مثلاً مادرش نیست. کجاست؟ بیمار است؟ بیماریاش چیست؟ چرا دوست ندارد دخترش به ملاقاتش برود؟ یا چرا پدر به خواستهٔ او توجه نمیکند؟ دوستش و همسایهاش از آن ساختمان رفتهاند. کسی او را تعقیب و ابراز علاقه میکند، و از همه عجیبتر اینکه دارد به کسی ایمیل میزند که نامش پیروز است و شاید برادر مادرش باشد. برادری که کسی حرفی از او نمیزند! آیا سارا واقعاً یک دایی دارد؟ آیا مادرش خوب میشود؟ آیا رابطهاش با پدرش بهبود مییابد؟ آیا میتواند با همسایهٔ جدید دوست شود؟ آیا ... .
خواندن رمان تألیفی خوب را توصیه میکنم، مخصوصاً اینکه این رمان از حال و هوای نوجوان امروزی دور نیست. چیزی که باعث میشود بچههای ما بیشتر به رمان ترجمه اقبال نشان بدهند. اما حواسمان باشد، یک جایی یک جوری لازم است ریشههایشان را هم بشناسند. لازم است بدانند ما هم نویسندگانی داریم. لازم است کتابی بخوانند که در فضاهای شهر و روستای ایران نوشته شده است. کتابی بخوانند که از دغدغههای نوجوان ایرانی نوشته است. شاید قبلترها فکر میکردم خواندن کتاب باکیفیت و شاهکار مهمتر است از اینکه تألیف یا ترجمه باشد، اما الآن میگویم نه، حتماً حواسمان باشد آثار خوب تألیفی در سبد خواندنیهای کودک و نوجوان باشد.
#برایم_شمع_روشن_کن
#مریم_محمدخانی
#مژگان_کلهر_ویراستار
#افق
Forwarded from ادبیات جوانه
Bayaniyeh.pdf
2.2 MB
🌀
«بیانیهی جمعی»
متن حاضر این بیانیه به امضای جمعی بیش از ۱۵۰۰ نفر از اهالی فرهنگ، ادبیات و هنر کودک و نوجوان در اعتراض به نقض حقوق کودکان رسیدهاست.
🌀
«بیانیهی جمعی»
متن حاضر این بیانیه به امضای جمعی بیش از ۱۵۰۰ نفر از اهالی فرهنگ، ادبیات و هنر کودک و نوجوان در اعتراض به نقض حقوق کودکان رسیدهاست.
🌀
دستهایم که خسته و در بند
پیش رویم هزار چاه شغاد
نه امیدی به تابش خورشید
نه صدایی که بایدم سر داد
دستهایم کرخت و یخکرده
غم و مرگ و مصیبت آماده
پشت هم اضطراب و هول و تکان
نفسم به شماره افتاده
پر از امید بودم و شادی
ته ظلمت به چاه افتاده
همه روزهای آینده
توی عکسم سیاه افتاده
چشمم از زور درد میترکد
سرم از مشت درد بیتاب است
شکمم منجمد شده انگار
در تن من هزار گرداب است
روزهای پر از امیدم کو؟
دستهای پر از توانم کو؟
کمرم باز خم شده این بار
تاب و آرامش روانم کو؟
باید از نو دوباره برخیزم
بذرهای امید بردارم
سر راه شما بکارم چون
شب و طوفان به جا نمیماند
شکوفه صمدی
۲۴ مهر ۱۴۰۲
پیش رویم هزار چاه شغاد
نه امیدی به تابش خورشید
نه صدایی که بایدم سر داد
دستهایم کرخت و یخکرده
غم و مرگ و مصیبت آماده
پشت هم اضطراب و هول و تکان
نفسم به شماره افتاده
پر از امید بودم و شادی
ته ظلمت به چاه افتاده
همه روزهای آینده
توی عکسم سیاه افتاده
چشمم از زور درد میترکد
سرم از مشت درد بیتاب است
شکمم منجمد شده انگار
در تن من هزار گرداب است
روزهای پر از امیدم کو؟
دستهای پر از توانم کو؟
کمرم باز خم شده این بار
تاب و آرامش روانم کو؟
باید از نو دوباره برخیزم
بذرهای امید بردارم
سر راه شما بکارم چون
شب و طوفان به جا نمیماند
شکوفه صمدی
۲۴ مهر ۱۴۰۲
Forwarded from Renani Mohsen / محسن رنانی
.
✍ توتوچان
کتاب «مدرسه رویائي» قصه واقعی توتوچان، دختر کوچولوی ژاپنی، در دوران دبستان است. دخترکی که بعدها به یک شخصیت جهانی تبدیل شد. چرا او شخصیتی جهانی شد؟ چون مادرش تا بیست سال بعد به او نگفت که در همان کلاس اول دبستان از مدرسه اخراج شده است، فقط گفت میخواهد او را به مدرسه دیگری ببرد که بیشتر دوستش داشته باشد؛ و این آن مهارت معجزه آفرینی است که خیلی از ما والدین نداریم. همین «نگفتن» یک جمله، آینده توتوچان را به کلی تغییر داد و به خاطر نگفتن همین یک جمله است که امروز کتاب توتوچان، عنوان پرفروشترین کتاب در تاریخ ژاپن را از آن خود کرده است و به دهها زبان دنیا ترجمه شده است.
بیش از این برای شما نمیگویم، تا خودتان بخوانید و بشنوید. این کتاب را یکبار خواندهام و نسخه صوتی آن را دوبار شنیدهام و در طول خواندن این کتاب، چندین بار برای ستمی که به نام تربیت، در خانه و مدرسه بر کودکان میهنم میرود گریستهام. پس حتما بخوانید یا بشنوید، حتی اگر کودک ندارید؛ و برای هر کس که کودک دارد یا با کودک سروکار دارد بفرستید: برای پدرومادرها برای مربیها برای معلمها و برای هر کس در حوزه کودکی و آموزش و تربیت فعالیت دارد.
امروز (دهم نوامبر) از سوی سازمان ملل به عنوان «روز جهانی علم برای صلح و توسعه» نامگذاری شده است. این کتاب را امروز معرفی میکنم تا یادآور شوم که علم به خودیخود منجر به صلح و توسعه نمیشود. علم فقط وقتی در دستان انسانهای غنیشده در درون و سرشار شده از بیرون قرار میگیرد در خدمت صلح و توسعه خواهد بود. و این غنیشدگی و سرشاربودگی در خانه و مدرسه رخ میدهد. قصه توتوچان قصه چگونگی غنیسازی درونی یک کودک و سرشاری او از بیرون است. توتوچان، کودک قصه ما، اکنون نود ساله و سفیر حسن نیت یونیسف و مشاور صندوق جهانی طبیعت است.
مقدمه صوتی مرا بر نسخه صوتی این کتاب در فایل پایین یا در این پیوند بشنوید:
https://www.tg-me.com/RenaniMohsen/39
متن آن را نیز میتوانید در پیوند زیر بخوانید. همچنین برای تهیه نسخه چاپی کتاب یا فایل پیدیاف رایگان آن و یا شنیدن نسخه صوتی کتاب به پیوند زیر بروید:
https://pooyeshfekri.com/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b3%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c/
از نشر قطره متشکرم که سخاوتمندانه فایل پیدیاف کتاب را برای انتشار رایگان در اختیار ما نهاد و اجازه داد تا «پویش فکری توسعه» نسخه صوتی اینکتاب را تولید و به رایگان در اختیار همگان قرار دهد.
محسن رنانی / ۱۹ آبان ۱۴۰۲
.
.
✍ توتوچان
کتاب «مدرسه رویائي» قصه واقعی توتوچان، دختر کوچولوی ژاپنی، در دوران دبستان است. دخترکی که بعدها به یک شخصیت جهانی تبدیل شد. چرا او شخصیتی جهانی شد؟ چون مادرش تا بیست سال بعد به او نگفت که در همان کلاس اول دبستان از مدرسه اخراج شده است، فقط گفت میخواهد او را به مدرسه دیگری ببرد که بیشتر دوستش داشته باشد؛ و این آن مهارت معجزه آفرینی است که خیلی از ما والدین نداریم. همین «نگفتن» یک جمله، آینده توتوچان را به کلی تغییر داد و به خاطر نگفتن همین یک جمله است که امروز کتاب توتوچان، عنوان پرفروشترین کتاب در تاریخ ژاپن را از آن خود کرده است و به دهها زبان دنیا ترجمه شده است.
بیش از این برای شما نمیگویم، تا خودتان بخوانید و بشنوید. این کتاب را یکبار خواندهام و نسخه صوتی آن را دوبار شنیدهام و در طول خواندن این کتاب، چندین بار برای ستمی که به نام تربیت، در خانه و مدرسه بر کودکان میهنم میرود گریستهام. پس حتما بخوانید یا بشنوید، حتی اگر کودک ندارید؛ و برای هر کس که کودک دارد یا با کودک سروکار دارد بفرستید: برای پدرومادرها برای مربیها برای معلمها و برای هر کس در حوزه کودکی و آموزش و تربیت فعالیت دارد.
امروز (دهم نوامبر) از سوی سازمان ملل به عنوان «روز جهانی علم برای صلح و توسعه» نامگذاری شده است. این کتاب را امروز معرفی میکنم تا یادآور شوم که علم به خودیخود منجر به صلح و توسعه نمیشود. علم فقط وقتی در دستان انسانهای غنیشده در درون و سرشار شده از بیرون قرار میگیرد در خدمت صلح و توسعه خواهد بود. و این غنیشدگی و سرشاربودگی در خانه و مدرسه رخ میدهد. قصه توتوچان قصه چگونگی غنیسازی درونی یک کودک و سرشاری او از بیرون است. توتوچان، کودک قصه ما، اکنون نود ساله و سفیر حسن نیت یونیسف و مشاور صندوق جهانی طبیعت است.
مقدمه صوتی مرا بر نسخه صوتی این کتاب در فایل پایین یا در این پیوند بشنوید:
https://www.tg-me.com/RenaniMohsen/39
متن آن را نیز میتوانید در پیوند زیر بخوانید. همچنین برای تهیه نسخه چاپی کتاب یا فایل پیدیاف رایگان آن و یا شنیدن نسخه صوتی کتاب به پیوند زیر بروید:
https://pooyeshfekri.com/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b3%d9%87-%d8%b1%d9%88%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c/
از نشر قطره متشکرم که سخاوتمندانه فایل پیدیاف کتاب را برای انتشار رایگان در اختیار ما نهاد و اجازه داد تا «پویش فکری توسعه» نسخه صوتی اینکتاب را تولید و به رایگان در اختیار همگان قرار دهد.
محسن رنانی / ۱۹ آبان ۱۴۰۲
.
.
Telegram
Renani Mohsen / رنانی - محسن
.
توتوچان
مقدمه محسن رنانی بر نسخه صوتی کتاب «مدرسه رویایی»
یادداشت رنانی درباره کتاب «مدرسه رویایی» را در پیوند زیر بخوانید:
https://www.tg-me.com/Renani_Mohsen/574
.
توتوچان
مقدمه محسن رنانی بر نسخه صوتی کتاب «مدرسه رویایی»
یادداشت رنانی درباره کتاب «مدرسه رویایی» را در پیوند زیر بخوانید:
https://www.tg-me.com/Renani_Mohsen/574
.
Audio
قسمت هشتصد و هفتاد و ششم
- توتوچان - قسمت هفدهم
«توتوچان؛ دخترکی آن سوی پنجره» یکی از مهمترین داستانهای صلحآمیز برای کودکان است.
در این قسمت دو بخشِ دیگر از این داستان را خواهید شنید.
#توتوچان
#ادبیات
https://www.tg-me.com/radiokoodakandonya
- توتوچان - قسمت هفدهم
«توتوچان؛ دخترکی آن سوی پنجره» یکی از مهمترین داستانهای صلحآمیز برای کودکان است.
در این قسمت دو بخشِ دیگر از این داستان را خواهید شنید.
#توتوچان
#ادبیات
https://www.tg-me.com/radiokoodakandonya
Forwarded from شکوفه صمدی
کانال شکوفه صمدی
قسمت هشتصد و هفتاد و ششم - توتوچان - قسمت هفدهم «توتوچان؛ دخترکی آن سوی پنجره» یکی از مهمترین داستانهای صلحآمیز برای کودکان است. در این قسمت دو بخشِ دیگر از این داستان را خواهید شنید. #توتوچان #ادبیات https://www.tg-me.com/radiokoodakandonya
این هم در کانال رادیو اینترنتی کودکان دنیا هست
Forwarded from در کارگاههای نوجوانان ندا حیدری چه میگذرد؟
Forwarded from در کارگاههای نوجوانان ندا حیدری چه میگذرد؟
Forwarded from در کارگاههای نوجوانان ندا حیدری چه میگذرد؟
Forwarded from کلاسها و کارگاههای ما (شکوفه صمدی)
دوستی چه شکلی است؟ دوستیهای شما چه چیزی را برای شما به ارمغان میآورد؟ اگر بخواهید دوستی را توصیف کنید چه میگویید؟ دوستیهای کوتاه را ترجیح میدهید یا دوستیهای بلند؟
سفر پررمزوراز کایوت سانرایز
گاهی دوستیها کوتاه است، به کوتاهی سفر با اتوبوس. تا برسی به مقصد با کسی دوست میشوی و تمام! اما اگر اتوبوس خانهات باشد چه؟
دختری به نام بوف و بوف پسر گمشده
گاهی دوستی به شکل حمایت است. مثل ملوری که هر جور میتواند از بوف حمایت میکند. چه وقتی پرسشی دارد، چه وقتی سردرگم است، چه وقتی به دنبال ریشهاش میگردد.
خود بوف هم این کار را میکند، برای دوست دیگرشان البریک. وقتی این پسر گم شده است و ناامید است. کار دوست گاهی همین امید بخشیدن است.
موسیقی استخوان
گاهی دوستی در طبیعت اتفاق میافتد و هنر ما را به هم وصل میکند. طبیعت خودش هم مثل دوستی است که خیلی بزرگ و بزرگوار است. انگار سنگ صبور است و درمان دردهایمان را در خود دارد.
پسر کاملاً جدید
آن قدر دوستی در طبیعت خاص است که میتواند یک روبات را هم به موجودی انسانگونه بدل کند. ترکیب دوستی و هنر و جنگل توانسته جورج را از روباتی که هیچ از رقص سرش نمیشد بدل به کسی کند که در دل جنگل آوازی انسانی سر دهد و بهزیبایی برقصد.
تخممرغها
گاهی در دوستیها کشمشی پیش میآید. یا اصلاً مدام با دوستمان کلکل داریم و سر به سر هم میگذاریم. اما هر جور باشد دلمان برای دوستمان میتپد. گاهی هم با یک بزرگتر دوست میشویم که میتواند تجربه متفاوتی باشد.
جسیکا کجاست؟
گاهی نامرئی میشویم. دوست آن است که راز و رمزهای این نامرئی شدن را با هم کشف کنیم. او کسی است که بدون آنکه توضیحی بدهیم حرف دلمان را میفهمد.
شهر اشباح
شاید هم دوستی داشته باشیم که نامرئی باشد. دوست دیگری پیدا میکنیم که میگوید باید از دوستی با این دوست نامرئی دست بکشیم چون خطرناک است. این خطر را میفهمیم، اما چگونه میتوانیم دوست داشتنمان را قطع کنیم؟
ریگو و رزا
اعتماد در دوستی حرف اول را میزند، همان طور که ریگو و رزا به هم اعتماد کردند. تا اعتماد نباشد دوستیای شکل میگیرد؟
سلام من آینده
دوست کسی است میتواند به لبت لبخند بیاورد. هر جایی که باشی و هر کاری که بکند، در نهایت قلق تو را بلد است. دوست کسی است که نمیتوانی مدت طولانی از او عصبانی باشی. دستکم برای جونی در این کتاب که این طوری است.
#ایرانبان #دوستی #مهرورزی
https://www.instagram.com/p/C1mD5UEC3yx/?igsh=MTRwbWk4Mnd6cHVmNg==
سفر پررمزوراز کایوت سانرایز
گاهی دوستیها کوتاه است، به کوتاهی سفر با اتوبوس. تا برسی به مقصد با کسی دوست میشوی و تمام! اما اگر اتوبوس خانهات باشد چه؟
دختری به نام بوف و بوف پسر گمشده
گاهی دوستی به شکل حمایت است. مثل ملوری که هر جور میتواند از بوف حمایت میکند. چه وقتی پرسشی دارد، چه وقتی سردرگم است، چه وقتی به دنبال ریشهاش میگردد.
خود بوف هم این کار را میکند، برای دوست دیگرشان البریک. وقتی این پسر گم شده است و ناامید است. کار دوست گاهی همین امید بخشیدن است.
موسیقی استخوان
گاهی دوستی در طبیعت اتفاق میافتد و هنر ما را به هم وصل میکند. طبیعت خودش هم مثل دوستی است که خیلی بزرگ و بزرگوار است. انگار سنگ صبور است و درمان دردهایمان را در خود دارد.
پسر کاملاً جدید
آن قدر دوستی در طبیعت خاص است که میتواند یک روبات را هم به موجودی انسانگونه بدل کند. ترکیب دوستی و هنر و جنگل توانسته جورج را از روباتی که هیچ از رقص سرش نمیشد بدل به کسی کند که در دل جنگل آوازی انسانی سر دهد و بهزیبایی برقصد.
تخممرغها
گاهی در دوستیها کشمشی پیش میآید. یا اصلاً مدام با دوستمان کلکل داریم و سر به سر هم میگذاریم. اما هر جور باشد دلمان برای دوستمان میتپد. گاهی هم با یک بزرگتر دوست میشویم که میتواند تجربه متفاوتی باشد.
جسیکا کجاست؟
گاهی نامرئی میشویم. دوست آن است که راز و رمزهای این نامرئی شدن را با هم کشف کنیم. او کسی است که بدون آنکه توضیحی بدهیم حرف دلمان را میفهمد.
شهر اشباح
شاید هم دوستی داشته باشیم که نامرئی باشد. دوست دیگری پیدا میکنیم که میگوید باید از دوستی با این دوست نامرئی دست بکشیم چون خطرناک است. این خطر را میفهمیم، اما چگونه میتوانیم دوست داشتنمان را قطع کنیم؟
ریگو و رزا
اعتماد در دوستی حرف اول را میزند، همان طور که ریگو و رزا به هم اعتماد کردند. تا اعتماد نباشد دوستیای شکل میگیرد؟
سلام من آینده
دوست کسی است میتواند به لبت لبخند بیاورد. هر جایی که باشی و هر کاری که بکند، در نهایت قلق تو را بلد است. دوست کسی است که نمیتوانی مدت طولانی از او عصبانی باشی. دستکم برای جونی در این کتاب که این طوری است.
#ایرانبان #دوستی #مهرورزی
https://www.instagram.com/p/C1mD5UEC3yx/?igsh=MTRwbWk4Mnd6cHVmNg==
Forwarded from کلاسها و کارگاههای ما (شکوفه صمدی)
دوستی یکی از عجیبترین روابط انسانی است. دوستی مثل خویشاوندی است بدون نسبت خونی. دوستی سرآغاز شناخت دوبارهٔ خودمان است. اولین مرحلهٔ دوستی، پیدا کردن دوست است. دوست پیدا کردن برای شما سخت است یا آسان؟
خانه پامرغی
در خانهای که بیخبر جایش را عوض میکند در کنار مادربزرگی که بیشتر معاشرانش مردهها هستند، میشود دوست پیدا کرد؟ مارینکا دلش دوست میخواهد. دوستی همسنوسال خودش که بتوانند با هم وقت بگذرانند، حرف بزنند، شنا کنند و به دیدن طبیعت بروند.
پرنده شب
توویگ با مادر و برادرش در سیدوِل زندگی میکند، اما هیچ کس از وجود برادرش خبر ندارد، چون برادرش ویژگی خاصی دارد که دیگران نباید بفهمند. حالا که همسایه جدیدی پیدا کردهاند، او خیلی دلش میخواهد با جولیا دوست شود. اما اگر او بخواهد به خانهشان بیاید چه؟ آن وقت باید عذری بیاورد و دروغی بگوید که این برایش حس خوشایندی نخواهد داشت. آیا توویگ راهی پیدا میکند که بدون فاش کردن راز خانوادگی با دختر همسایه دوستی کند؟
با عشق، الا
الا از زمانی که قرار بود برود مهد کودک با گریس آشنا شده بود. آنها همیشه با هم بازی میکردند. آن قدر گریس برایش عزیز است که اگر میتوانست کسی را با یک آرزو کردن، شاید هم فشار دادن کلیدی یا چیزی در همین مایهها به فامیل تبدیل کرد، آن وقت او هم گریس را به عنوان خواهرش انتخاب میکرد. اما آنها از شهر قبلی دور شدهاند و الا حسش بدون گریس شبیه کسی است که در زمستان با پای برهنه بیرون برود. یا در کشور دیگری باشد که همه به زبان دیگری حرف میزدند.
آیا در این مدرسه جدید در شهر جدید الا میتواند دوست جدیدی پیدا کند؟
با احترام از طرف زرافه
زرافه دلش میخواهد دوست پیدا کند. برای همین شروع میکند به نامهنوشتن برای دیگران. پستچی نامهها و جوابش را میرساند و ما هم در جریان این دوستیها قرار میگیریم. دوستی از راه دور و از طریق نامه.
#دوستی #دوست_پیدا_کردن #با_عشق_الا #خانه_پامرغی #با_احترام_از_طرف_زرافه #پرنده_شب #ایرانبان
https://www.instagram.com/p/C1elB9zv2lM/?igsh=aGd0b2duMmtsZzJz
خانه پامرغی
در خانهای که بیخبر جایش را عوض میکند در کنار مادربزرگی که بیشتر معاشرانش مردهها هستند، میشود دوست پیدا کرد؟ مارینکا دلش دوست میخواهد. دوستی همسنوسال خودش که بتوانند با هم وقت بگذرانند، حرف بزنند، شنا کنند و به دیدن طبیعت بروند.
پرنده شب
توویگ با مادر و برادرش در سیدوِل زندگی میکند، اما هیچ کس از وجود برادرش خبر ندارد، چون برادرش ویژگی خاصی دارد که دیگران نباید بفهمند. حالا که همسایه جدیدی پیدا کردهاند، او خیلی دلش میخواهد با جولیا دوست شود. اما اگر او بخواهد به خانهشان بیاید چه؟ آن وقت باید عذری بیاورد و دروغی بگوید که این برایش حس خوشایندی نخواهد داشت. آیا توویگ راهی پیدا میکند که بدون فاش کردن راز خانوادگی با دختر همسایه دوستی کند؟
با عشق، الا
الا از زمانی که قرار بود برود مهد کودک با گریس آشنا شده بود. آنها همیشه با هم بازی میکردند. آن قدر گریس برایش عزیز است که اگر میتوانست کسی را با یک آرزو کردن، شاید هم فشار دادن کلیدی یا چیزی در همین مایهها به فامیل تبدیل کرد، آن وقت او هم گریس را به عنوان خواهرش انتخاب میکرد. اما آنها از شهر قبلی دور شدهاند و الا حسش بدون گریس شبیه کسی است که در زمستان با پای برهنه بیرون برود. یا در کشور دیگری باشد که همه به زبان دیگری حرف میزدند.
آیا در این مدرسه جدید در شهر جدید الا میتواند دوست جدیدی پیدا کند؟
با احترام از طرف زرافه
زرافه دلش میخواهد دوست پیدا کند. برای همین شروع میکند به نامهنوشتن برای دیگران. پستچی نامهها و جوابش را میرساند و ما هم در جریان این دوستیها قرار میگیریم. دوستی از راه دور و از طریق نامه.
#دوستی #دوست_پیدا_کردن #با_عشق_الا #خانه_پامرغی #با_احترام_از_طرف_زرافه #پرنده_شب #ایرانبان
https://www.instagram.com/p/C1elB9zv2lM/?igsh=aGd0b2duMmtsZzJz
Forwarded from کلاسها و کارگاههای ما (شکوفه صمدی)
دیدی موشها حرف بزنند؟ پلنگها چطور؟ در این کتاب موشی به اسم رزا و پلنگی به اسم ریگو با هم حرف میزنند و دوست میشوند. دوستی آنها از روزی شروع شد که رزا داشت گریه میکرد. ریگو صدای گریه را که شنید رفت ببینه کیست که گریه میکند. دید موش کوچکی است. اولش خواست او را بخورد. بعد با خودش گفت اگر او را بخورم که نمیفهمم چرا گریه میکند. پس اول از او علت گریهاش را میپرسم، بعد اگر خواستم میخورمش.
شما میدانید علت گریه رزا چه بوده؟
#ریگو_و_رزا #ایرانبان #لورنتس_پائولی #الهام مقدس #کاترین_شرر
https://www.instagram.com/p/C1yq5CkKrnr/?igsh=MWVoYTYzb202cTd3OA==
شما میدانید علت گریه رزا چه بوده؟
#ریگو_و_رزا #ایرانبان #لورنتس_پائولی #الهام مقدس #کاترین_شرر
https://www.instagram.com/p/C1yq5CkKrnr/?igsh=MWVoYTYzb202cTd3OA==
