شب آدمو تسخیر میکنه
میاد میشینه کنارت زل میزنه تو چشمات و به یادت میاره چیزایی رو که کل روز تلاش کردی فراموش کنی...
از شب نمیشه فرار کرد...
میاد میشینه کنارت زل میزنه تو چشمات و به یادت میاره چیزایی رو که کل روز تلاش کردی فراموش کنی...
از شب نمیشه فرار کرد...
یه موقعهایی که خیلی خوش میگذره، همون لحظه حس میکنم توی یه خاطره وایستادم، یهو حس میکنم که ای وای، دلم یه روزی برای امروز تنگ میشه و همون لحظه دلم برای همون لحظه تنگ میشه.
باگ خلقت اینه که ما هیچ تسلطی روی قلبمون نداریم، قلب برای کسی که خودش بخواد میتپه.
گاهی واقعا غبطه میخورم به آدمایی که راحت میتونن بگن بیخیال و رد بشن؛ من باید هزار بار تو ذهنم بازسازی کنم، تحلیل کنم، خودمو خسته کنم تا مرز فروپاشی پیش برم تا شاید یه ذره ول کنم.
من باهات قهر نیستم ولی شما تا ابد نسخهی پرمیوم اخلاق من رو از دست دادی عزیزم.
راستش رو بخوای، برای تمام احتمالات زندگی خستهام اینروزا. فقط نیاز دارم مغزم آروم بگیره و بتونم این حجم از فکر رو طبقهبندی کنم. دلم میخواد از "شدن" یه روزایی دست بکشم و به "بودن" فکر کنم فقط.
آدم همیشه یادش میماند،
یادش میماند که دیگران چگونه قلبش را شکستند
و حتی کمی هم پشیمان نبودند.
یادش میماند که دیگران چگونه قلبش را شکستند
و حتی کمی هم پشیمان نبودند.