این شرایط هم میگذره و تموم میشه اما یادمون نمیره کی توی این وضیعت نگرانمون بود، هر روز باهامون حرف میزد و نمیذاشت حس کنیم تنهاییم، کی وقتی نت قطع بود اسمس میداد و زنگ میزد و خبر میگرفت، توی روزهای سخت آدمای واقعی زندگیت خودشون رو نشون میدن.
گریه کن، عزیزِ من؛ گریه کن! چرا که برای گریستن در خاورمیانه، هزاران دلیل وجود دارد.
میگویند هر کسی شبیه به جایی میشود که به آن تعلق دارد، پس من شبیه وطنم شدهام، غمناک، خسته، رنجیده، زخمی و در عمق ناامیدی امیدوار.
الان داشتم فکر میکردم دیدم ما از سال ۹۸ به اینور زندگی نکردیم، فقط داشتیم از مرگ فرار میکردیم.
دقیقاً موقعی که همهچی خوبه و داری یک روز عادی رو میگذرونی، یکدفعه چالهای از سیاهی زیر پات باز میشه و فرو میری و فرو میری و فرو میری.
یکی از چیزایی که این روزا خیلی داره اذیتم میکنه احساس هدر رفتنه
جوونیم، پتانسیلم، روزها و زمان انگار همشون دارن هدر میرن و من هیچکاری از دستم برنمیاد
جوونیم، پتانسیلم، روزها و زمان انگار همشون دارن هدر میرن و من هیچکاری از دستم برنمیاد
او حالم را نپرسید…
نمیدانم؛ آنقدر غریبه شده بودیم که حتی
مرگ هم ما را به هم نزدیکتر نکرد؟
نمیدانم؛ آنقدر غریبه شده بودیم که حتی
مرگ هم ما را به هم نزدیکتر نکرد؟
فروپاشیهای روانی که قبلا تجریه کردید رو فراموش کنید، با اینترنت ملی آدم به مرز جنون میرسه.
همیشه داستان همین بوده. داری زندگی عادیت رو میکنی، «یک لحظه» و بعد از اون، دیگه هیچ چیز مثل قبل نیست.
جناب بحرینی خیلی وقت پیش دردِ ما رو تبدیل به کلمه کرد وقتی نوشت:
«مسئله این است که جغرافیا زورش زیاد است و من خستهام.»
«مسئله این است که جغرافیا زورش زیاد است و من خستهام.»