Telegram Web Link
يا صاحب لواء الحسین علیه السلام...

زمان تنها خبر از داغ های ناگهان می‌داد
عطش هم رفته رفته کار دست باغبان می‌داد

تکان می‌خورد قلب مشکها بیتاب در خیمه
رباب آرام چون گهوار اصغر را تکان می‌داد

به موسی گفت هارون وزیر اکنون چه باید کرد
نگاهی کودکانه مشک خالی را نشان می‌داد

فرات هرچند با لبهای طفلی قهر بود انگار
ولی تاوان قهرش را عموی مهربان می‌داد

چه تصویر غم انگیزی برادر داشت در میدان
سپر را می‌گرفت و مشک دست پهلوان می‌داد

عجب تصمیم سختی بود، سقا در ازای آب
به دستان زلیخا داشت یوسف را گران می‌داد

چه خواهد کرد اگر با ماه کامل روبرو می‌شد
بِبُرَد یا نَبُرد؟ داشت شمشیر امتحان می‌داد

گناه چشم سقا چیست؟ می‌پرسید نخلستان
ولیکن پاسخ او را فقط تیر و کمان می‌داد

به قدر چرخش چشمی نیفتاده ست از دستش
چه ها می‌گفت اگر خالق به این بیرق زبان می‌داد

به روی خاک خون می‌ریخت از چشم و سخاوت را
گمانم داشت یاد ابرهای آسمان می‌داد

دو تا دست بریده مشک پاره آن طرف اما
برادر روی پاهای برادر داشت جان می‌داد....

محمدحسین حیدرزاده
#مرثیه_سید_الشهدا
▪️
🏴 عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ ع وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص‏

تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید
اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید
چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت
اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید
زآن پس که پرده ی جگر مصطفی درید
داند خدا که چون شد از آن پس کجا رسید
هر ناوک بلا که فلک در کمان نهاد
پر بست و بر هدف، همه در کربلا رسید
یکباره از فلاخن آن دشت کینه خاست
آن سنگ های طعنه که بر انبیا رسید
از تشنگی ز پا چو درآمد به سر دوید
چون بر وفای عهد الستش ندا رسید
از پشت زین قدم چو به روی زمین نهاد
افتاد و سر به سجده ی جان آفرین نهاد
بأبی المستضعف الغریب...

بر آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلطان
رواست چشم جهان تا ابد شود گریان
چرا که گریه کند روز و شب امام زمان

(روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
بماند از حرکت ذوالجناح و از جولان)

نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت
نه چشم های عطش خیز خواب راحت داشت
نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت

(نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت)

هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید
صدای هلهله از شش جهت برون گردید
زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید

(هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید)

ز خاتم همه پیغمبران نگین افتاد
شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد
ز جمع آل کسا نور پنجمین افتاد

(بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد)

میثم مومنی‌نژاد (با تضمین ابیات مقبل کاشانی)
#مرثیه_سید_الشهدا
Forwarded from غلوپژوهی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یا خیمات باکر لیش تحترقن
عمار کنانی

عزاداری پرسوز شب عاشورا
(شعر با زبان حال و ترجمه فارسی)
التماس دعا
▪️صلی الله علی روحك و بدنك و علی الأرواح التی حلت بفنائك

من روضه خوانِ غربتِ آقای عالمم
بی‌تابِ سربریدهٔ ماهِ محرّمم

با گریه هر غروب من از حال می‌روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می‌روم

صبح و غروب، ندبه‌کنان گریه می‌کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می‌کنم

برنیزه تکیه داد و ز جایش بلند شد
دردش گرفته بود، ندایش بلند شد

فرمود: زنده‌ام به کجا حمله می‌کنید؟
نامردها به خیمه چرا حمله می‌کنید؟

کارِ مرا تمام نکرده، کجا؟ سنان!
اینجا کنارِ لشگری از گرگ‌ها بمان

با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح

اینجا به بعد ضربه زدن‌ها شروع شد
اینجا به بعد شیونِ زن‌ها شروع شد

دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای

دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه

جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمهٔ ما می‌کند نگاه

هرکس رسید نیزهٔ خود را شکست و رفت
یک استخوان ز سینهٔ آقا شکست و رفت

یک عده بر تمام تنش سنگ می‌زدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ می‌زدند

در آن میانه حرمتِ آئینه‌ها شکست
وقتی که شمر آمد و بر سینه‌اش نشست

از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد

تا که ز رویِ پیکرِ بی‌سر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد

اینجا به بعد گریه‌ی من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود

اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمه‌ی مارا کتک زدند

راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زن‌ها شکسته شد

آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند

قاسم نعمتی
#مرثیه_سید_الشهدا
▪️ صلی الله علیک یا رسول الله ص

حوادثی است که قلب مدینه می‌لرزد
مدینه چون دل امت به سینه می‌لرزد

سپاه شب، شده مست تصرّف خورشید
نسیم، شعله شد و در فضا شراره کشید

زکوه و دشت و بیابان خداخدا شنوم
زجن و انس و ملک «وامحمّدا» شنوم

اجل دریده گریبان و اشک افشاند
امین وحی خداوند، نوحه می‌خواند

پیام می‌رسد از خشت خشت خانه‌ی وحی
که منقطع شده از آسمان ترانه‌ی وحی

برون خانه اجل گشته گرم اذن دخول
درون خانه چکد خون دل زچشم بتول

الا الا ملک الموت! ماتم آوردی
زآسمان به زمین یک جهان غم آوردی

زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد
چه سخت حلقه به در می‌زنی، نزن! برگرد!

چگونه می‌کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟
که آسمان به سر خاکیان شده است خراب

برو به سینه‌ی حیدر شرر نزن دیگر
به جان فاطمه سوگند! در نزن دیگر

عقب بایست! بگیر احترام این در را
برو یتیم مکن دختر پیمبر را

برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند
به باب خانه‌ی توحید، کس لگد نزند

محمّد و علی و فاطمه کنار هم اند
تو ایستاده و این هر سه اشکبار هم اند

نبی زخون دل خویش چهره می‌شوید
درون خانه‌ی دربسته با علی گوید:

که یا علی بنشین با تو راز دارم من
به سینه شعله‌ی سوز و گداز دارم من

پس از رسول مقامت زکینه غصب شود
فراز منبر من دشمن تو نصب شود

خدای، امر به صبرت کند در این اندوه
جواب داد علی: من مقاومم چون کوه

دوباره گفت پیمبر که‌ای امام مبین
شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین

فلک زغربت تو آه می‌کشد ز نهاد
به باب خانه‌ات آتش زنند از بیداد

جواب داد: همانا به صبر می‌کوشم
به حفظ دین خود این جام زهر می‌نوشم

رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را
به پیش چشم تو سیلی زنند فاطمه را

تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی
درون سینه‌ی خود حبس سوز و آه کنی

درآن میانه علی سخت در خروش آمد
کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد

اگرچه بود وجودش پر از شراره‌ی خشم
به روی فاطمه چشمی گشودو گفت به چشم!

الا رسول خدا خون به سینه‌ام جوشید
که گفته‌هات همه جامه‌ی عمل پوشید

دری که بود به دارالزیاره‌ات مشهور
دری که گرد از آن می‌زدود گیسوی حور

دری که بود پر از بوسه‌های جبرائیل
دری که حرمت از آن می‌گرفت عزرائیل

دری که نور فشاند به چشم عرش علا
ببین چگونه از آن دود می‌رود بالا

به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست
که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست

چه ننگ‌ها که خریدند یا رسول الله
زعترت تو بریدند یا رسول الله

چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را
برای غصب خلافت زدند زهرا را

قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا!
سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا

چه تیرها همه از چلّه‌ی سقیفه شتافت
گلوی اصغر و قلب حسین هر دو شکافت

سقیفه در حرم کربلا شراره کشید
زگوش دخترکان تو گوشواره کشید

سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی
سقیفه فاطمه‌ها را دوباره زد سیلی

همین که حق وصی تو غصب شد به ملا
سر حسین، جدا شد به دشت کرب و بلا

سقیفه آتش سوزان به قلب «میثم» ریخت
نه قلب «میثم» بلکه به جان عالم ریخت
Forwarded from میراث امامان (عمیدرضا اکبری)
از مردم بیگاری نکشید؛ پولش را من می‌دهم!

از ذریح بن محمد بن یزید المحاربی روایت است که امام صادق (ع) فرمود:

در خانه‌ بودم؛ ناگهان سواره نظام و نیروهای امنیتی خانه را محاصره کردند و از دیوارها به داخل خانه ریختند. خانواده و اطرافیانم [از ترس] پراکنده شدند [و مرا تنها گذاشتند]. [چون مریض بودم و می‌بایست مرا با محمل ببرند] مأموران، به بیگاری کشیدن از مردم اقدام کردند [تا مجبورشان کنند بدون مزد مرا ببرند] گفتم: از مردم بیگاری نکشید؛ بلکه عده‌ای را اجیر کنید و من پرداخت مزدشان را از مال خود تضمین می‌کنم. پس مرا بر محملی نشاندند و در حالی که دور تا دورم را محاصره کرده بودند، بردند. یکی از خویشانم آمد و گفت: برای تو مشکلی نیست؛ فقط [حاکم مدینه] می‌خواهد از تو درباره «یحیی بن زید» پرس‌وجو کند. وقتی مرا بر او [حاکم مدینه] وارد کردند؛ گفت: اگر می‌دانستیم در چنین وضعیت [جسمی] قرار داری؛ به دنبالت نمی‌فرستادیم. فقط می‌خواهیم درباره‌ی یحیی بن زید از تو پرس و جو کنیم. گفتم: از زمانی که از این جا رفته، او را ندیده‌ام [و اطّلاعی ندارم]. [حاکم مدینه] گفت: او را برگردانید. پس مرا به خانه برگرداندند.

جعفر، عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: كنت في منزلي، فما شعرت‏ إلا بالخيل‏ و الشرطة  قد أحاطوا  بالدار، قال: فتسوروا عليّ، قال: فتطاير أهلي و من عندي، قال: فأخذوا يتسخرون الناس، قلت: لا تسخروهم و استأجروا علي في مالي، قال: فحملوني في محمل و أحاطوا بي، فأتاني آت من أهلي فقال: إنه ليس عليك بأس، إنما يسألك‏ عن يحيى بن زيد، قال: فلما أدخلوني عليه، قال: لو شعرنا أنك بهذه المنزلة، ما بعثنا إليك، إنما أردنا أن نسألك عن يحيى بن زيد، فقلت: ما لي به عهد قد خرج من هاهنا قال: ردوه، فردوني. (کتاب محمد بن المثنی الحضرمی-الأصول الستة عشر، ص۲۶۵- نشر دارالحدیث)

------
۱. ظاهراً «ما لی به عهد قد خرج من هاهنا»، تصحیف «ما لی به عهد مذ (منذ) خرج من هاهنا» است که با سیاق لفظ سازگارتر است. هر چند دقیقاً نمی‌دانیم این بازجویی در چه زمانی صورت گرفته است؛ ولی احتمال دارد پس از گریختن یحیی از عراق، این عملیات صورت گرفته باشد. ظاهراً یحیی بن زید (پسرعموی امام) پیش از قیام زید تحت تعقیب نبوده و پس از قیام زید و شهادتش نیز از کوفه به سوی خراسان گریخته و به مدینه نیامده است؛ بنابراین به احتمال زیاد معنای جمله این است که از زمانی که یحیی بن زید از مدینه بیرون رفته، دیگر ملاقاتش نکرده‌ام و اطّلاعی از او ندارم.

۲. از ظاهر روایت برمی‌آید که امام در آن زمان بیمار بوده و می‌بایست ایشان را با محمل ببرند. در روایت تصریح نشده که امام را پیش چه کسی بردند؛ ولی از سیاق برمی‌آید که ایشان را نزد حاکم یا یکی از نزیکانش برده باشند. هر چند داستان به صورت خلاصه و مجمل بیان شده؛ ولی آن چه در ترجمه ذکر شد، نزدیک‌ترین و درست‌ترین برداشت به نظر می‌رسد.

۳. بیگاری کشیدن از مسلمانان، یکی از ناپسندترین ستم‌ها و گناهان است که پیامبر (ص) حتّی در هنگام وفات خود بر اجتناب از آن تأکید کردند (تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۴). روایت بالا نشان‌دهنده‌ی شدّت حساسیّت امام صادق (ع) در این باره است؛ تا جایی که حتّی حاضر نشد، برای بردن او به نزد حاکم، مردم را به بیگاری بکشند و پرداخت مزد را از جیب خود تضمین کرد؛ با این که اساساً ربطی به ایشان نداشت و گناهش بر گردن حاکم و عمّالش بود. این داستان در عین حال که پستی و لئامت حکومت را به خوبی نشان می‌دهد؛ از کرامت نفس، دلسوزی و تقوای بی‌نظیر امام صادق (ع) نیز حکایت می‌کند. 

وبلاگ آثار
https://alasar.blog.ir/1398/12/25/taskhir
Forwarded from میراث امامان (امیرحسن خوروش)
⚜️ هدایت قلب علی بن ابی‌طالب (ع)

أخبرنا يعلى بن عبيد، أخبرنا الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبي البختري عن علي قال: بعثنى رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إلى اليمن فقلت يا رسول الله بعثتنى وأنا شاب أقضى بينهم ولا أدرى ما القضاء! فضرب صدرى بيده ثم قال: ‌اللهم ‌اهد ‌قلبه وثبت لسانه! فوالذى فلق الحبة ما شككت في قضاء بين اثنين

(الطبقات الکبیر، ج2، ص291).

نقل شده از امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: پیامبر خدا (ص) مرا به سوی یمن فرستاد [تا میان اهل یمن داوری کنم]. پس گفتم: ای پیامبر خدا! مرا که جوانی هستم می‌فرستی تا میان ایشان داوری کنم؛ حال آنکه چیزی از قضاوت نمی‌دانم. پس پیامبر (ص) با دستش به سینه‌ام زد، سپس فرمود: «خدایا! قلبِ او را هدایت کن و زبان او را استوار گردان!». قسم به خدایی که خدا دانه را شکافت، [تاکنون] در قضاوت بین دو نفر دچار تردید نشدم!

در نیمۀ نخست قرن دوم، عده زیادی از راویان اهل حدیث این روایت را از عمرو بن مرّة (د. 118ق)، سماک بن حرب (د. 123ق)، و ابواسحاق سبیعی (د. 126ق) با متون و واسطه‌های مختلف از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کردند (نگر: شبکه طرق نقل این حدیث در مسانید، مصنفات و سنن معروف اهل سنت بر اساس نرم‌افزار جامع خادم الحرمین).
@Al_Meerath
Forwarded from میراث امامان (امیرحسن خوروش)
بزرگواری امام کاظم علیه السلام در برابر ناصبی

حدثني أحمد بن سعيد، قال: حدثنا يحيى: أن رجلا من آل عمر بن الخطاب كان يشتم علي بن أبي طالب إذا رأى ‌موسى ‌ابن ‌جعفر، ويؤذيه إذا لقيه، فقال له بعض مواليه وشيعته: دعنا نقتله، فقال: لا
ثم مضى راكبا حتى قصده في مزرعة له فتواطأها بحماره، فصاح لا تدس زرعنا فلم يصغ إليه وأقبل حتى نزل عنده فجلس معه وجعل يضاحكه، وقال له: كم غرمت على زرعك هذا؟ قال: مائة درهم. قال: فكم ترجو أن تربح؟ قال: لا أدري. قال: إنما سألتك كم ترجو. قال مائة أخرى. قال: فأخرج ثلثمائة دينار فوهبها له فقام فقبل رأسه
فلما دخل المسجد بعد ذلك وثب العمري فسلم عليه وجعل يقول: الله أعلم حيث يجعل رسالته، فوثب أصحابه عليه وقالوا: ما هذا؟ فشاتمهم، وكان بعد ذلك كلما دخل موسى خرج يسلم عليه ويقوم له. فقال موسى لمن قال ذلك القول: أيما كان خيرا ما أردتم أو ما أردت
(مقاتل الطالبیین، ص413-414؛ مشابه: الإرشاد، ج2، ص233؛ تاریخ بغداد، ج13، ص30).

ابوالفرج اصفهانی (د. 356ق) نقل می‌کند به سندش که مردی از خاندان عمر بن خطاب چون موسی بن جعفر (ع) را می‌دید، به علی بن ابی‌طالب (ع) ناسزا می‌گفت و چون با موسی بن جعفر (ع) دیدار می‌کرد، ایشان را آزار می‌داد. برخی از موالی و شیعیان حضرت به ایشان عرض کردند: بگذار او را بکشیم! موسی بن جعفر (ع) فرمود: نه!
سپس حضرت سوار بر مرکب رفت تا آنکه در پی دیدار با او در مزرعۀ او سوار بر الاغ وارد شد. آن عمری فریاد زد: کِشتمان را خراب نکن! حضرت به او توجه نکرد و رفت تا آنکه نزد او پیاده شد و همراه او نشست و با شوخی و مزاح کرد و بدو فرمود: چه قدر برای این کشتت خرج کردی؟ گفت: صد درهم. فرمود: خب چه قدر امید داری که سود کنی؟ گفت: نمی‌دانم. فرمود: تنها پرسیدم که چه قدر امید داری [نه اینکه چه قدر سود خواهی کرد]. گفت: صد درهم دیگر. پس امام سیصد درهم درآورد و به او داد. او برخاست و سر امام را بوسید.
وقتی پس از آن، امام وارد مسجد شد، عمری برخاست و به ایشان سلام کرد و شروع کرد به گفتن این آیه: «خدا بهتر می‌داند که رسالتش را کجا قرار دهد!». اطرافیان عمری به ایشان گفتند: این چه حالی است؟! عمری به آن‌ها ناسزا گفت. پس از آن هرگاه موسی بن جعفر (ع) وارد می‌شد آن عمری بیرون می‌آمد و به ایشان سلام می‌کرد و در مقابل ایشان برمی‌خاست. پس موسی بن جعفر (ع) به کسانی که پیشتر گفته بودند بگذار او را بکشیم، فرمود: «کدام‌یک بهتر بود؟ آنچا شما خواسته بودید یا آنچه من خواستم؟».
@Al_Meerath
Forwarded from میراث امامان (عمیدرضا اکبری)
میراث امامان
بزرگواری امام کاظم علیه السلام در برابر ناصبی حدثني أحمد بن سعيد، قال: حدثنا يحيى: أن رجلا من آل عمر بن الخطاب كان يشتم علي بن أبي طالب إذا رأى ‌موسى ‌ابن ‌جعفر، ويؤذيه إذا لقيه، فقال له بعض مواليه وشيعته: دعنا نقتله، فقال: لا ثم مضى راكبا حتى قصده في مزرعة…
☀️شدت عبادت و بخشندگی امام کاظم (ع)

«أَخْبَرَنَا الحسن بن أبي بكر، قَالَ: أَخْبَرَنَا الحسن بن محمد بن يحيى العلوي، قَالَ: حَدَّثَنِي جدي، قَالَ: كان موسى بن جعفر يدعي العبد الصالح من عبادته واجتهاده روى أصحابنا: أنه دخل مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم فسجد سجدة في أول الليل، وسمع وهو يقول في سجوده: عظم الذنب عندي ‌فليحسن ‌العفو ‌من ‌عندك، يا أهل التقوى، ويا أهل المغفرة، فجعل يرددها حتى أصبح.
وكان سخيا كريما، وكان يبلغه، عن الرجل أنه يؤذيه، فيبعث إليه بصرة فيها ألف دينار، وكان يصر الصرر ثلاث مائة دينار، وأربع مائة دينار، ومائتي دينار، ثم يقسمها بالمدينة، وكان مثل صرر موسى بن جعفر، إذا جاءت الإنسان الصرة فقد استغنى» (تاريخ بغداد ت بشار، ج15، ص14. مانند آن: الإرشاد، ج‏2، ص231 ظاهراً از همین کتاب یحیی بن حسن بن جعفر)

موسی بن جعفر (ع) به جهت شدّت عبادت «العبد الصالح» نامیده می شد. روایت کرده‌اند که ایشان وارد مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و در آغاز شب به سجده رفت و در سجود می گفت: «عظم الذنب عندی، فلیحسن العفو من عندک، یا اهل التقوی و یا اهل المغفرة» و این مناجات را تا صبح تکرار کرد.
[شاید صحیح «عظم الذنب من عبدک» باشد.]
ایشان سخاوتمند و بخشنده بود و چون از کسی به او آزاری می‌رسید، کیسه‌ای هزاردیناری برای می‌فرستاد و کیسه‌های 300، 400 و 200 دیناری را در مدینه تقسیم می‌کرد. کیسه‌های موسی بن جعفر مَثَل است، هرگاه به‌کسی می‌رسد، غنی می‌شود.
@Al_Meerath
Forwarded from غلوپژوهی
🌙... عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا حَضَرَ شَهْرُ رَمَضَانَ فَقُلِ- اللَّهُمَّ قَدْ حَضَرَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَدِ افْتَرَضْتَ عَلَيْنَا صِيَامَهُ وَ أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ اللَّهُمَّ أَعِنَّا عَلَى صِيَامِهِ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْهُ مِنَّا وَ سَلِّمْنَا فِيهِ وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا فِي يُسْرٍ مِنْكَ وَ عَافِيَةٍ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ* يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

اللَّهُمَّ أَدْخِلْهُ عَلَيْنَا بِالسَّلَامَةِ وَ الْإِسْلَامِ وَ الْيَقِينِ وَ الْإِيمَانِ وَ الْبِرِّ وَ التَّوْفِيقِ لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى.

الكافي، ط - الإسلامية، ج‏4، ص74

🌺 فرا رسیدن ماه میهمانی خدا مبارک
@gholow2
Forwarded from میراث امامان (عمیدرضا اکبری)
🔸 دعایی در ماه مبارک رمضان

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع يَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- اللَّهُمَّ إِنِّي بِكَ أَتَوَسَّلُ وَ مِنْكَ أَطْلُبُ حَاجَتِي مَنْ طَلَبَ حَاجَةً إِلَى النَّاسِ فَإِنِّي لَا أَطْلُبُ حَاجَتِي إِلَّا مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ وَ أَسْأَلُكَ بِفَضْلِكَ وَ رِضْوَانِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِي فِي عَامِي هَذَا إِلَى بَيْتِكَ الْحَرَامِ سَبِيلًا حَجَّةً مَبْرُورَةً مُتَقَبَّلَةً زَاكِيَةً خَالِصَةً لَكَ تُقِرُّ بِهَا عَيْنِي وَ تَرْفَعُ بِهَا دَرَجَتِي وَ تَرْزُقُنِي أَنْ أَغُضَّ بَصَرِي وَ أَنْ أَحْفَظَ فَرْجِي وَ أَنْ أَكُفَّ بِهَا عَنْ جَمِيعِ مَحَارِمِكَ حَتَّى لَا يَكُونَ شَيْ‏ءٌ آثَرَ عِنْدِي مِنْ طَاعَتِكَ وَ خَشْيَتِكَ وَ الْعَمَلِ بِمَا أَحْبَبْتَ وَ التَّرْكِ لِمَا كَرِهْتَ وَ نَهَيْتَ عَنْهُ وَ اجْعَلْ ذَلِكَ فِي يُسْرٍ وَ يَسَارٍ وَ عَافِيَةٍ وَ أَوْزِعْنِي شُكْرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ تَحْتَ رَايَةِ نَبِيِّكَ مَعَ‏ أَوْلِيَائِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَقْتُلَ بِي أَعْدَاءَكَ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُكْرِمَنِي بِهَوَانِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَا تُهِنِّي بِكَرَامَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا حَسْبِيَ اللهُ ما شاءَ اللهُ.

نقل شده که ابو عبد الله صادق (ع) در ماه رمضان چنین دعا می‌فرمود:
خداوندا به تو توسل جسته و از تو حاجتم را می‌خواهم. هرکس حاجتش را از مردم بخواهد، من جز از تو نمی‌خواهم، یکتایی و شریکی برایت نیست. و از فضل و رضوان تو می‌خواهم که بر محمد و اهل بیت او درود فرستی و در این سال برایم راهی به خانه‌ات بگشایی، تا حجی نیکو، پذیرفته، پاک و خالص برایت به جا آرم، که بدان چشمم روشن شود و جایگاهم بالا رود، و روزی‌ام کنی که چشمم را فرو گیرم، و دامنم را حفط کنم و دستم را از تمامی حرام‌هایت کوتاه دارم. تا آن‌جا که هیچ چیز نزد من بهتر از طاعت و خشیت تو و انجام آن‌چه تو پسندی و ترک آن‌چه از آن نهی کردی و ناپسندش داری نباشد. و این‌ها را در گشایش و آسانی و عافیت قرار ده. و شکر نعماتت بر من را مرحمت فرما.
از تو می خواهم که مرگ مرا شهادت در راه خودت، در زیر پرچم رسول الله ص، و به همراه اولیایت قرار دهی، و به وسیله من دشمنان خودت و پیامبرت را نابود سازی. و از تو می خواهم که مرا اکرام نمایی با خواری هرکس از مخلوقاتت (از بدکاران). و مرا برای اکرام احدی از اولیایت خوار مساز. خداوندا چنان کن که با پيامبر راه در پيش گیرم. الله مرا کافی است. هرچه او خواهد (الكافي، ج‏4، ص74؛ المقنعة، ص314).

این دست ادعیه در کتبی مانند کافی از نظر اعتباری بر بسیاری از دعاهای متداول ماه مبارک نزد مردم ترجیح دارند.

توضیحی در مورد فرازی از دعا
التماس دعا
@Al_Meerath
العباس_ابو_الفضل_ابن_امیر_المؤمنین.pdf
6.7 MB
العباس ابو الفضل ابن اميرالمؤمنين (ع)، سماته وسيرته

مرحوم سيد محمدرضا حسينی جلالی

@Bandani1
الامام الحسين سماته و سيرته.pdf
6.3 MB
الحسين (ع)، سماته وسيرته

مرحوم سيد محمدرضا حسينی جلالی

@Bandani1
جهاد_الإمام_السجاد_،_زين_العابدين.pdf
12.2 MB
جهاد الامام السجاد عليه السلام

✍️ السيد محمد رضا الحسيني الجلالي

@Bandani1
2025/10/22 22:30:10
Back to Top
HTML Embed Code: