اندیشهتابان
بخشِ پیش-یکم: اندیشه-بنیاد
همان گونه که زبان فارسی دستور دارد، عربی صرف و نحو دارد، انگلیسی گرامر دارد، رانندگی مقررات دارد، هندسه قضیه دارد، جبر معادله و اتحاد دارد، فیزیک قانون دارد، موسیقی ریتم و ملودی دارد؛ اندیشه نیز ضابطه و قاعده و اصول دارد. دانشی که به قوانین و مقررات اندیشیدن و دلیل آوردن و سخن استوار گفتن میپردازد، «مَنطِق» مینامند. منطق را میتوانیم به فارسی بگوییم: اندیشه-بنیاد.
در فرهنگ ما ایرانیان، مَثَلهای بسیاری است که ما را آگاهی میدهد که اندیشه درست را از سخن و پندار فریباکاران بازشناسیم؛
«هر گردی گِردو نیست»
«یک بام و دو هوا»
«از چاله به چاه افتادن»
«اول برادریت را ثابت کن، بعد ادعای ارث کن»
«آب که سربالا بره، قورباغه ابوعطا میخونه»
«نعل وارونه زدن» و....
در رسانهها، محیط مجازی، جنجالهای سیاسی، نشستهای دوستانه، روابط خانوادگی، دادوستدها، برخوردهای شغلی، و گفتگوهای روزمره، بسیار پیش میآید که سخنی بر پایهای نادرست گفته میشود و پنداری بی-اساس شکل میگیرد.
و از این بدتر آنکه، دغلبازان با بهرهبرداری از روشهای مغالطه و فریبکاری، زشت را زیبا، و بیماری را خوشی، و دیو را فرشته جلوه میدهند.
این گونه سخنان را مغالطه گویند، به غلط و نادرستی انداختن، شبهه پرداختن و شِبه دلیل آوردن،
و من پیشنهاد میکنم که مغالطه را به فارسی، بگوییم:
وارونهگویی.
هر یکشنبه، به خجستگی مِهرروز، به پاس برآمدن آفتاب، یک
وارونهگویی
را وامیشکافیم و کژی و کاستی و نادرستیاش را آشکار میکنیم.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
بخشِ پیش-یکم: اندیشه-بنیاد
همان گونه که زبان فارسی دستور دارد، عربی صرف و نحو دارد، انگلیسی گرامر دارد، رانندگی مقررات دارد، هندسه قضیه دارد، جبر معادله و اتحاد دارد، فیزیک قانون دارد، موسیقی ریتم و ملودی دارد؛ اندیشه نیز ضابطه و قاعده و اصول دارد. دانشی که به قوانین و مقررات اندیشیدن و دلیل آوردن و سخن استوار گفتن میپردازد، «مَنطِق» مینامند. منطق را میتوانیم به فارسی بگوییم: اندیشه-بنیاد.
در فرهنگ ما ایرانیان، مَثَلهای بسیاری است که ما را آگاهی میدهد که اندیشه درست را از سخن و پندار فریباکاران بازشناسیم؛
«هر گردی گِردو نیست»
«یک بام و دو هوا»
«از چاله به چاه افتادن»
«اول برادریت را ثابت کن، بعد ادعای ارث کن»
«آب که سربالا بره، قورباغه ابوعطا میخونه»
«نعل وارونه زدن» و....
در رسانهها، محیط مجازی، جنجالهای سیاسی، نشستهای دوستانه، روابط خانوادگی، دادوستدها، برخوردهای شغلی، و گفتگوهای روزمره، بسیار پیش میآید که سخنی بر پایهای نادرست گفته میشود و پنداری بی-اساس شکل میگیرد.
و از این بدتر آنکه، دغلبازان با بهرهبرداری از روشهای مغالطه و فریبکاری، زشت را زیبا، و بیماری را خوشی، و دیو را فرشته جلوه میدهند.
این گونه سخنان را مغالطه گویند، به غلط و نادرستی انداختن، شبهه پرداختن و شِبه دلیل آوردن،
و من پیشنهاد میکنم که مغالطه را به فارسی، بگوییم:
وارونهگویی.
هر یکشنبه، به خجستگی مِهرروز، به پاس برآمدن آفتاب، یک
وارونهگویی
را وامیشکافیم و کژی و کاستی و نادرستیاش را آشکار میکنیم.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👍166❤13👌9👏3🔥2👎1
دیدگاه شما
سلام دکتر جان
من فارغ التحصیل رشته اقتصاد دانشگاه اصفهان هستم.
و نوشته های شما را در بند بند وجودم حس می کنم.
فقط یک سوال دارم و نمی دانم از چه کسی باید بپرسم....شما به جای من بپرسید....
ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم.؟
ما تاوان زندگی در کشور ثروتمند را پس می دهیم؟! پس چرا کشور های حوزه ی خلیج همیشه فارس این تاوان را پس نمی دهند؟
چرا باید صدر اخبار کشور من ،،،خبرهای مربوط به کشور های نور چشمی و برگزیده ی دیگر باشد،چرا باید جان بچه ی کشورهای دیگر از جان بچه ی هم وطن من عزیز تر باشد؟
سوال من این است مگر ما داروغه ی دنیا هستیم،از ما فضول تر در دنیا دیگر نیست؟
چرا آنها که جوانان عزیز مارا در ۸ سال جنگ کشتند و به زنان و دختران کشورم تجاوز کردند برادر ما هستند ولی دیگران نه؟!
ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم؟
بعضی وقتها دلم می خواهد گریبان بدرم و سر به کوه و بیابان بگذارم،،، غم کارگران کنار خیابان ها آخر مرا می کشد و کاری به جز پوشاندن موهای سرم از دستم بر نمی آید.........
کاش حداقل می دانستیم تاوان چه چیزی را پس می دهیم شاید می شد به یک باره جانمان را بابت آن می دادیم و بقیه را نجات می دادیم.
* به افتخار تمام، دیدگاه موافق یا مخالف شما را پذیرا هستم، و تا آنجا که بدانم و بتوانم پاسخگو خواهم بود.
سلام دکتر جان
من فارغ التحصیل رشته اقتصاد دانشگاه اصفهان هستم.
و نوشته های شما را در بند بند وجودم حس می کنم.
فقط یک سوال دارم و نمی دانم از چه کسی باید بپرسم....شما به جای من بپرسید....
ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم.؟
ما تاوان زندگی در کشور ثروتمند را پس می دهیم؟! پس چرا کشور های حوزه ی خلیج همیشه فارس این تاوان را پس نمی دهند؟
چرا باید صدر اخبار کشور من ،،،خبرهای مربوط به کشور های نور چشمی و برگزیده ی دیگر باشد،چرا باید جان بچه ی کشورهای دیگر از جان بچه ی هم وطن من عزیز تر باشد؟
سوال من این است مگر ما داروغه ی دنیا هستیم،از ما فضول تر در دنیا دیگر نیست؟
چرا آنها که جوانان عزیز مارا در ۸ سال جنگ کشتند و به زنان و دختران کشورم تجاوز کردند برادر ما هستند ولی دیگران نه؟!
ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم؟
بعضی وقتها دلم می خواهد گریبان بدرم و سر به کوه و بیابان بگذارم،،، غم کارگران کنار خیابان ها آخر مرا می کشد و کاری به جز پوشاندن موهای سرم از دستم بر نمی آید.........
کاش حداقل می دانستیم تاوان چه چیزی را پس می دهیم شاید می شد به یک باره جانمان را بابت آن می دادیم و بقیه را نجات می دادیم.
* به افتخار تمام، دیدگاه موافق یا مخالف شما را پذیرا هستم، و تا آنجا که بدانم و بتوانم پاسخگو خواهم بود.
👍181😢49❤10🔥6👎2
پاسخ من
دخترم...
سلام و سلامتی و شادکامی
پرسش مهمی است؛ ما تاوان چه چیزی را پس میدهیم؟!
بگذارید با یک مثال معمولی و بسیار آشکار آغاز کنم.
مردی را میشناسم که به شدت به مواد مخدر، تریاک، معتاد بود، تا آنجا که باید روزی دو یا سه بار مصرف میکرد! به همین دلیل، نام او را همراه با وصف «تریاکی» میآوردند!
همسرش از وی طلاق گرفت و تنها پسرشان را بزرگ کرد، پسر بالنده و رشید و کوشا، به دانشگاه آمد و تحصیل کرد و موفق بود. زمان ازدواج آقاپسر فرارسید، ولی درِ هر خانهای را که میزدند و از هر خانوادهای که دختر میخواستند، پیش یا پس از تحقیقات محلی، میگفتند: این آقا، پسرِ آن تریاکی است! و تمام! چشم بر همه خوبیهای پسر میبستند و او را به جرم معتاد بودن پدرش، پاسخ منفی میدادند!
هر کدام از ما در گرویِ کردار و انتخاب و گزینش خودمان هستیم. این منطقی است، هر کس باید هزینه خواستهها و انتخابهای خودش را بدهد!
ولی مشکل از آنجا آغاز میشود که دیگرانی، خواسته یا ناخواسته، هزینه انتخاب و خواسته و گزینش خودشان را بر ما تحمیل کنند! همچون همان پدرِ تریاکی که هم خود را به تیره-روزی انداخته بود و هم بدنامی برای پسرش بر جا گذاشته بود!
مشکل همین است که یک اقلیتی بخواهند تشخیص، خواسته، باور و پندار خود را بر اکثریت تحمیل کنند.
من میپذیرم که شخصی به نام سعید جلیلی با یک قرارداد بینالمللی مخالفت کند، و میپذیرم که عدهای هم با او همصدا شوند. ولی پرسش آن است که چرا باید او و طرفداران پرهیاهو و گاهی! کفنپوش وی، نظر خود را بر هشتاد میلیون مردم ایران تحمیل کنند و زیانهای بسیاری را به کشور وارد نمایند!
ما هم اکنون درگیر استبداد اقلیت هستیم، درگیر نمایندگان پنج درصدی و حداکثر، ده درصدی،
گرفتار تقدم سیاسی-کاری بر کارشناسی و تخصص علمی، گرفتار تعصبهای کور، گرفتار بی اخلاقی و بداخلاقیهای مزمن و دامنهدار، گرفتار بیماردلان، گرفتار کسانی که زنان و دختران این مرزوبوم را، با عرض شرمندگی، فواحش میدانند و مینامند، گرفتار همه-چیزدانهایِ همه-کاره...
یکبار رفته بودم کتابفروشی جهاد دانشگاهی، یک دختر دانشجو ورودیِ در نشسته بود، مقنعه به سر، همانند همه دختران دانشجوی دیگر. یک نفر وارد شد و به خشونت تمام با آن دختر برخورد کرد و با صدای بلند معترض شد که چرا مقداری از موی سر او آشکار است! پس از آن مرا دید و شناخت، به من هم اعتراض کرد که چرا تو به این دختر معترض و متعرض نشدی! چرا تو هم مانند من، بلکه بیشتر و پیشتر از من بر سر او فریاد نزدی!
این افراد خود را حق مطلق و همواره معصوم میدانند، همه را موظف میکنند که همانند آنان باید فکر کنند و همانند آنان عمل کنند، اینان هر گونه مخالفت با خودشان را بیدینی و بددینی میدانند و جرم انگاری میکنند.
به آن تندخوی پرتوقع گفتم:
آیا از این دختر پرسیدی که چرا زمان تحصیل و پژوهش و پیشرفت خود را واگذاشته تا بنشیند پشت میز فروش کتاب و جوانی پرارزش و تکرارنشدنی خود را این گونه بگذراند!
آیا از او پرسیدی که آینده شغلی او چه خواهد بود!
از او پرسیدی که چند سال دارد و آیا کسی را دوست دارد و آیا راه ازدواج برای او هموار است؟!
آیا پرسیدی که پدرش خانه دارد یا خانه به دوش است؟!
پدرش شغل و درآمد ثابتی دارد یا نه؟!
پرسیدی که به اندازه کافی یا ضروری، گوشت و میوه در سبد خانواده او یافت میشود!
آیا پرسیدی که آخرین سفر تفریحی او کی و کجا بودهاست!
پرسیدی دلخوشی او در زندگیاش چیست! سرگرمیاش چیست؟
خیره خیره مرا نگاه کرد و گفت:
اینها به من مربوط نمیشود! من فقط میخواهم که حکم خدا اجرا بشود! او باید حجاب کامل داشته باشد!
آری، ما گرفتار کسانی هستیم که خدایشان تنهاوتنها یک حکم صادر کرده است: پوشش زنان. کسانی که تنها امر به معروف و نهی از منکرشان متوجه زنان و دختران است، کسانی که هیچ چیز دیگری به آنان مربوط نیست و فقط موی سر شما به آنان ارتباط دارد! کسانی که دهها قانون و تبصره و جریمه و حبس و تعزیر برای موی شما نوشتهاند، ولی شغل، مسکن، آینده، دلخوشی، شخصیت و کرامت شما به آنان ربطی ندارد!
ادامه دارد.....
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
دخترم...
سلام و سلامتی و شادکامی
پرسش مهمی است؛ ما تاوان چه چیزی را پس میدهیم؟!
بگذارید با یک مثال معمولی و بسیار آشکار آغاز کنم.
مردی را میشناسم که به شدت به مواد مخدر، تریاک، معتاد بود، تا آنجا که باید روزی دو یا سه بار مصرف میکرد! به همین دلیل، نام او را همراه با وصف «تریاکی» میآوردند!
همسرش از وی طلاق گرفت و تنها پسرشان را بزرگ کرد، پسر بالنده و رشید و کوشا، به دانشگاه آمد و تحصیل کرد و موفق بود. زمان ازدواج آقاپسر فرارسید، ولی درِ هر خانهای را که میزدند و از هر خانوادهای که دختر میخواستند، پیش یا پس از تحقیقات محلی، میگفتند: این آقا، پسرِ آن تریاکی است! و تمام! چشم بر همه خوبیهای پسر میبستند و او را به جرم معتاد بودن پدرش، پاسخ منفی میدادند!
هر کدام از ما در گرویِ کردار و انتخاب و گزینش خودمان هستیم. این منطقی است، هر کس باید هزینه خواستهها و انتخابهای خودش را بدهد!
ولی مشکل از آنجا آغاز میشود که دیگرانی، خواسته یا ناخواسته، هزینه انتخاب و خواسته و گزینش خودشان را بر ما تحمیل کنند! همچون همان پدرِ تریاکی که هم خود را به تیره-روزی انداخته بود و هم بدنامی برای پسرش بر جا گذاشته بود!
مشکل همین است که یک اقلیتی بخواهند تشخیص، خواسته، باور و پندار خود را بر اکثریت تحمیل کنند.
من میپذیرم که شخصی به نام سعید جلیلی با یک قرارداد بینالمللی مخالفت کند، و میپذیرم که عدهای هم با او همصدا شوند. ولی پرسش آن است که چرا باید او و طرفداران پرهیاهو و گاهی! کفنپوش وی، نظر خود را بر هشتاد میلیون مردم ایران تحمیل کنند و زیانهای بسیاری را به کشور وارد نمایند!
ما هم اکنون درگیر استبداد اقلیت هستیم، درگیر نمایندگان پنج درصدی و حداکثر، ده درصدی،
گرفتار تقدم سیاسی-کاری بر کارشناسی و تخصص علمی، گرفتار تعصبهای کور، گرفتار بی اخلاقی و بداخلاقیهای مزمن و دامنهدار، گرفتار بیماردلان، گرفتار کسانی که زنان و دختران این مرزوبوم را، با عرض شرمندگی، فواحش میدانند و مینامند، گرفتار همه-چیزدانهایِ همه-کاره...
یکبار رفته بودم کتابفروشی جهاد دانشگاهی، یک دختر دانشجو ورودیِ در نشسته بود، مقنعه به سر، همانند همه دختران دانشجوی دیگر. یک نفر وارد شد و به خشونت تمام با آن دختر برخورد کرد و با صدای بلند معترض شد که چرا مقداری از موی سر او آشکار است! پس از آن مرا دید و شناخت، به من هم اعتراض کرد که چرا تو به این دختر معترض و متعرض نشدی! چرا تو هم مانند من، بلکه بیشتر و پیشتر از من بر سر او فریاد نزدی!
این افراد خود را حق مطلق و همواره معصوم میدانند، همه را موظف میکنند که همانند آنان باید فکر کنند و همانند آنان عمل کنند، اینان هر گونه مخالفت با خودشان را بیدینی و بددینی میدانند و جرم انگاری میکنند.
به آن تندخوی پرتوقع گفتم:
آیا از این دختر پرسیدی که چرا زمان تحصیل و پژوهش و پیشرفت خود را واگذاشته تا بنشیند پشت میز فروش کتاب و جوانی پرارزش و تکرارنشدنی خود را این گونه بگذراند!
آیا از او پرسیدی که آینده شغلی او چه خواهد بود!
از او پرسیدی که چند سال دارد و آیا کسی را دوست دارد و آیا راه ازدواج برای او هموار است؟!
آیا پرسیدی که پدرش خانه دارد یا خانه به دوش است؟!
پدرش شغل و درآمد ثابتی دارد یا نه؟!
پرسیدی که به اندازه کافی یا ضروری، گوشت و میوه در سبد خانواده او یافت میشود!
آیا پرسیدی که آخرین سفر تفریحی او کی و کجا بودهاست!
پرسیدی دلخوشی او در زندگیاش چیست! سرگرمیاش چیست؟
خیره خیره مرا نگاه کرد و گفت:
اینها به من مربوط نمیشود! من فقط میخواهم که حکم خدا اجرا بشود! او باید حجاب کامل داشته باشد!
آری، ما گرفتار کسانی هستیم که خدایشان تنهاوتنها یک حکم صادر کرده است: پوشش زنان. کسانی که تنها امر به معروف و نهی از منکرشان متوجه زنان و دختران است، کسانی که هیچ چیز دیگری به آنان مربوط نیست و فقط موی سر شما به آنان ارتباط دارد! کسانی که دهها قانون و تبصره و جریمه و حبس و تعزیر برای موی شما نوشتهاند، ولی شغل، مسکن، آینده، دلخوشی، شخصیت و کرامت شما به آنان ربطی ندارد!
ادامه دارد.....
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍256😢30👏17👌7❤6👎2
پاسخ، نه؛ خون دل
در دوره نوجوانیام «مردان بیادعا»یی را دیدم که برای حفظ جان مرد و زن ایرانی، برای وطن و تمامیت آن، برای رویارویی با هجوم صدامیان به جبهه رفتند و پیکر بیجان-شان بازگشت یا حتی پیکری از آنان بر جای نماند!
و اینک «نامردان پرادعا»یی را میبینم که پیراهن خونین آن شهیدان را عَلَم زیادهخواهی و قدرتطلبی خود کردهاند و ...
خودشان، و همه هم وطنانشان را، و کشور را، و همه داشته یک سرزمین را نیست و نابود میکنند...
دخترم، و دخترانم،
پسرم و پسرانم،
سر به بیابان یا خیابان گذاشتن، چیزی را حل نمیکند؛ جانِ ارجمند خود را عزیز بدارید، و بنگرید که با و به چه چیزی میتوانید از خودتان،وطنتان و آینده خود دفاع کنید!
با نوشتن میتوانید؟! قلم دست بگیرید که قلم بر گیوتین پیروز شد!
با هنر نمایش میتوانید، بر صحنه تئاتر بروید!
با شعر میتوانید؟! بسرایید؛
با نقش و طرح میتوانید؟! نقش کنید و طرح درافکنید،
با سخنوری میتوانید، سخن گویید. هر یک از ما باید از حق زندگی، حق انسان آزاد بودن، حق ایرانی بودن، حق انتخاب آزاد، حق داشتن یک زندگی معمولی، به هر وسیله و ابزار اخلاقی و قانونمند دفاع کنیم!
همه خوانندگان گرامی، مرا ببخشید ، جوشش درون است و خون دل؛ هر روز بر چشم اشکبارم و بر قلم سرخم جاری میشود. نمیتوانم ننویسم... دق میکنم!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
در دوره نوجوانیام «مردان بیادعا»یی را دیدم که برای حفظ جان مرد و زن ایرانی، برای وطن و تمامیت آن، برای رویارویی با هجوم صدامیان به جبهه رفتند و پیکر بیجان-شان بازگشت یا حتی پیکری از آنان بر جای نماند!
و اینک «نامردان پرادعا»یی را میبینم که پیراهن خونین آن شهیدان را عَلَم زیادهخواهی و قدرتطلبی خود کردهاند و ...
خودشان، و همه هم وطنانشان را، و کشور را، و همه داشته یک سرزمین را نیست و نابود میکنند...
دخترم، و دخترانم،
پسرم و پسرانم،
سر به بیابان یا خیابان گذاشتن، چیزی را حل نمیکند؛ جانِ ارجمند خود را عزیز بدارید، و بنگرید که با و به چه چیزی میتوانید از خودتان،وطنتان و آینده خود دفاع کنید!
با نوشتن میتوانید؟! قلم دست بگیرید که قلم بر گیوتین پیروز شد!
با هنر نمایش میتوانید، بر صحنه تئاتر بروید!
با شعر میتوانید؟! بسرایید؛
با نقش و طرح میتوانید؟! نقش کنید و طرح درافکنید،
با سخنوری میتوانید، سخن گویید. هر یک از ما باید از حق زندگی، حق انسان آزاد بودن، حق ایرانی بودن، حق انتخاب آزاد، حق داشتن یک زندگی معمولی، به هر وسیله و ابزار اخلاقی و قانونمند دفاع کنیم!
همه خوانندگان گرامی، مرا ببخشید ، جوشش درون است و خون دل؛ هر روز بر چشم اشکبارم و بر قلم سرخم جاری میشود. نمیتوانم ننویسم... دق میکنم!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍289❤83👏21😢17👎1
سه روز؛ سه دیدار
سه روز است مشهد آمدهام، مشهد نامی عربی است، آشکار است که از ریشه شهد برآمده باشد: جایگاه شهود و حضور، آنجا که باشند و باشیم. و چه بسا سر بپیچانیم و مشهد را با شَهد همراه کنیم، میشود شهر شَهد. و شهد عسل است، و در کاربردی گستردهتر، هر شیرینی که حافظ سرود:
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبری است کز آن شاخه نباتم دادند.
پس مشهد، جایگاه شهودی عسل-گون است و حضوری شِکّرین. و در مشهد، من به سه دیدار رفتهام، سه شهود شَهدکام.
نخست به دیدار بزرگمردی که از کاشانهاش، حجاز، به خراسان آوردَند او را، به اجبار، بی همراهیِ همسر و فرزند. فرمانروای زمانه چنین میخواست.
دو سال در مَرو ماندگار شد، شهری که اینک در ترکمنستان است و پیشتر از آنِ ایران.
هرچند او پیشوای مسلمانان بود و از دودمان محمد مصطفی، ولی با دانایان هر مذهب و دین و اندیشهای، به مهربانی و آشتی مینشست، به شنیدن و گفتن، بی لعن و نفرین و ناسزا، و به دور از تیزیِ شمشیر و سردیِ زندان.
در آن دو سال نپذیرفت که فرمانروا بر سرش سایه بیفکند و از خوشنامیاش بهره ببرد!
در راه بازگشت به حجاز، به نزدیکی توس، جان سپرد. آشکار نبود که در ۵۵ سالگی، خود درگذشته یا به زهر جانش ستاندند.
او چنان زیست که همگان، حتی همان فرمانروای هزارچهره، جز مهرورزی و خیرخواهی از او ندیدند، او را رضا لقب دادند: خُرسند. پیشوای هشتم بدانیمَش یا دانایِ پاک سرشتی از خاندان پیامبر؛ او برای من، آزادمردی است که رنج غربت و درد دوری از وطن و تلخی زهر و جان سپردن به دور از عزیزان را پذیرفت و ناراستی و ستمگرسِتایی و چندچهرگی را نپذیرفت.
دوم به دیدارِ سراینده خردمندی رفتم، ستایشگر اندیشمندی، و پرستشگرِ راستی. کتابش شاهنامه است، ولی نه سازگار با شاهی و شاهان که سروده بود:
فریدون فرخ فرشته نبود،
ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود،
به داد و دهش یافت آن نکویی،
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
فرمانروایِ محمودنام، چهره خود را در سرودههای وی، نامحمود دید، گویند فرمان به مرگش داد.
آری، کسی که واپسین جهان را باور داشته باشد، ستم و ستمکار را نمیپرستد:
ز روز گذر کردن اندیشه کن، پرستیدن دادگر پیشه کن
و سوم، دیدار با آوایِ ایران و خنیاگرِ ایرانیان؛ چه بسیار سروده دلنشین و خِردپَروَر که به آوای او جاودانه شد. شجریانِ خراسان است و حافظِ شیراز، این دو که گرد آیند، سخن از دل همه ما میگوید...
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی،
خرقه جایی گرویِ باده، و دفتر جایی
دل که آیینه صافی-ست غباری دارد،
از خدا میطلبم صحبت روشن-رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان،
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
زین دایره مینا،خونین جگرم، می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
بنیوشید:👇
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
سه روز است مشهد آمدهام، مشهد نامی عربی است، آشکار است که از ریشه شهد برآمده باشد: جایگاه شهود و حضور، آنجا که باشند و باشیم. و چه بسا سر بپیچانیم و مشهد را با شَهد همراه کنیم، میشود شهر شَهد. و شهد عسل است، و در کاربردی گستردهتر، هر شیرینی که حافظ سرود:
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبری است کز آن شاخه نباتم دادند.
پس مشهد، جایگاه شهودی عسل-گون است و حضوری شِکّرین. و در مشهد، من به سه دیدار رفتهام، سه شهود شَهدکام.
نخست به دیدار بزرگمردی که از کاشانهاش، حجاز، به خراسان آوردَند او را، به اجبار، بی همراهیِ همسر و فرزند. فرمانروای زمانه چنین میخواست.
دو سال در مَرو ماندگار شد، شهری که اینک در ترکمنستان است و پیشتر از آنِ ایران.
هرچند او پیشوای مسلمانان بود و از دودمان محمد مصطفی، ولی با دانایان هر مذهب و دین و اندیشهای، به مهربانی و آشتی مینشست، به شنیدن و گفتن، بی لعن و نفرین و ناسزا، و به دور از تیزیِ شمشیر و سردیِ زندان.
در آن دو سال نپذیرفت که فرمانروا بر سرش سایه بیفکند و از خوشنامیاش بهره ببرد!
در راه بازگشت به حجاز، به نزدیکی توس، جان سپرد. آشکار نبود که در ۵۵ سالگی، خود درگذشته یا به زهر جانش ستاندند.
او چنان زیست که همگان، حتی همان فرمانروای هزارچهره، جز مهرورزی و خیرخواهی از او ندیدند، او را رضا لقب دادند: خُرسند. پیشوای هشتم بدانیمَش یا دانایِ پاک سرشتی از خاندان پیامبر؛ او برای من، آزادمردی است که رنج غربت و درد دوری از وطن و تلخی زهر و جان سپردن به دور از عزیزان را پذیرفت و ناراستی و ستمگرسِتایی و چندچهرگی را نپذیرفت.
دوم به دیدارِ سراینده خردمندی رفتم، ستایشگر اندیشمندی، و پرستشگرِ راستی. کتابش شاهنامه است، ولی نه سازگار با شاهی و شاهان که سروده بود:
فریدون فرخ فرشته نبود،
ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود،
به داد و دهش یافت آن نکویی،
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
فرمانروایِ محمودنام، چهره خود را در سرودههای وی، نامحمود دید، گویند فرمان به مرگش داد.
آری، کسی که واپسین جهان را باور داشته باشد، ستم و ستمکار را نمیپرستد:
ز روز گذر کردن اندیشه کن، پرستیدن دادگر پیشه کن
و سوم، دیدار با آوایِ ایران و خنیاگرِ ایرانیان؛ چه بسیار سروده دلنشین و خِردپَروَر که به آوای او جاودانه شد. شجریانِ خراسان است و حافظِ شیراز، این دو که گرد آیند، سخن از دل همه ما میگوید...
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی،
خرقه جایی گرویِ باده، و دفتر جایی
دل که آیینه صافی-ست غباری دارد،
از خدا میطلبم صحبت روشن-رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان،
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
زین دایره مینا،خونین جگرم، می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
بنیوشید:👇
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏156❤56👍48😁2👎1
نامادرانِ پدرخوانده *
رویداد باشد یا تمثیل؛
دو زن در یک نوزاد نزاع داشتند و هر یک مدعی بود که مادر آن نوزاد است.
کار به دادگاه کشید، قاضی نخست آن دو را اندرز داد که از ادعای دروغ دوری کنند.
زبان پند اثری نداشت و هر دو خود را مادر آن نوزاد میدانستند.
قاضی خردمند فرمان داد ارٌهای بیاورند که نوزاد را میان آن دو زن، نیم کنند!
ارٌه را که بر سر آن طفل گذاشتند، یکی از آن دو زن فریاد زد و از ادعای خود کنار نشست و طفل را به آن زن دیگر واگذاشت.
همو مادر بود که جگرگوشه خود را زنده میخواست، هر چند در آغوش زنی دیگر باشد.
و آن زن که آرام نشست تا نوزاد را دونیم کنند، مادر نیست، بلکه انسان نیست.
خرد و کلان وطن؛ نفت و گاز، صنایع دستی، گردشگری, جاده و راهآهن، خودروسازی، ورزش، صداوسیما، دبستان و دانشگاه، فرهنگ و هنر و... همچون طفلی بیدفاع، محل نزاعِ مدعیان است. همه، کُلٌهم اَجمعون، شیفتگانِ سینه-چاکِ خدمت هستند، و هیچ چشمداشتی هم به قدرت و آوردههای آن ندارند! بر مُنکرش لهنت!!
و ما نیز هیچ کسی را ندیدیم که نامادری بیرحمی باشد و بگذارد طفل نیمه شود، قطعهقطعه شود ولی به رقیب نرسد! آری! هیچ کس!
زبان حالِ این نامادران است که «دیگی که برای من نمیجوشد، سر سگ در آن بجوشد»، آنچه در سایه فرمانشان نشد، ویرانه باشد، زمین سوخته باشد...
این نامادران، هر یک پدرخوانده شدهاند و پیادهنظامهایی پشت سر و پیشروی خودشان دارند، برایشان شغل ساختهاند و درآمد.
برای آن پدرخوانده و این پادوها چه اهمیتی دارد که سیبزمینی و بادنجان و کدو کیلویی چند شده، که چند جوان تحصیلکرده گذاشتهاند و رفتهاند، که چند هزار نفر در سال به تصادف جادهای یا آلودگی هوا جان میدهند، که امیدها و آیمانها بر باد رفته...
حفظ وضعیت موجود، با همه این تحریمها و خونجگرها و سیهروزیها، پدرخواندگی شان را تضمین میکند!
و اگر باب مذاکره باز شود و تحریمها سبک شود و وضعیت همیشه حساس کنونی به سر آید و مبادلات مالی قانونمند شود، اگر درآمد و هزینهی کشور بهقاعده شود، و انحصارها شکسته شود، اگر مردم صغیر و سفیه پنداشته نشوند؛ آنگاه این نامادران دیگر پدرخوانده نخواهند بود.
نزد داورِ دادگستر آسمان و چشمان بهتزده زمینیان، رسواتر از همیشه باشند،
از وطنِ نوزاده و داشتههای خدادادی آن، دستانشان کوتاه باد.
* از همه بانوانی که فرزندِ شوی خویش را مادرانه پرورش دادند، پوزش میخواهم؛ نامادر نامیدن آنان ستم است، آنان را مادرآسا (همانندِ مادر) بنامیم. و همه مردانی که فرزندِ بانویِ خود را همچون فرزند خویش داشتهاند،پدرخوانده ننامیم، آنان نیز پدرآسا هستند.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
رویداد باشد یا تمثیل؛
دو زن در یک نوزاد نزاع داشتند و هر یک مدعی بود که مادر آن نوزاد است.
کار به دادگاه کشید، قاضی نخست آن دو را اندرز داد که از ادعای دروغ دوری کنند.
زبان پند اثری نداشت و هر دو خود را مادر آن نوزاد میدانستند.
قاضی خردمند فرمان داد ارٌهای بیاورند که نوزاد را میان آن دو زن، نیم کنند!
ارٌه را که بر سر آن طفل گذاشتند، یکی از آن دو زن فریاد زد و از ادعای خود کنار نشست و طفل را به آن زن دیگر واگذاشت.
همو مادر بود که جگرگوشه خود را زنده میخواست، هر چند در آغوش زنی دیگر باشد.
و آن زن که آرام نشست تا نوزاد را دونیم کنند، مادر نیست، بلکه انسان نیست.
خرد و کلان وطن؛ نفت و گاز، صنایع دستی، گردشگری, جاده و راهآهن، خودروسازی، ورزش، صداوسیما، دبستان و دانشگاه، فرهنگ و هنر و... همچون طفلی بیدفاع، محل نزاعِ مدعیان است. همه، کُلٌهم اَجمعون، شیفتگانِ سینه-چاکِ خدمت هستند، و هیچ چشمداشتی هم به قدرت و آوردههای آن ندارند! بر مُنکرش لهنت!!
و ما نیز هیچ کسی را ندیدیم که نامادری بیرحمی باشد و بگذارد طفل نیمه شود، قطعهقطعه شود ولی به رقیب نرسد! آری! هیچ کس!
زبان حالِ این نامادران است که «دیگی که برای من نمیجوشد، سر سگ در آن بجوشد»، آنچه در سایه فرمانشان نشد، ویرانه باشد، زمین سوخته باشد...
این نامادران، هر یک پدرخوانده شدهاند و پیادهنظامهایی پشت سر و پیشروی خودشان دارند، برایشان شغل ساختهاند و درآمد.
برای آن پدرخوانده و این پادوها چه اهمیتی دارد که سیبزمینی و بادنجان و کدو کیلویی چند شده، که چند جوان تحصیلکرده گذاشتهاند و رفتهاند، که چند هزار نفر در سال به تصادف جادهای یا آلودگی هوا جان میدهند، که امیدها و آیمانها بر باد رفته...
حفظ وضعیت موجود، با همه این تحریمها و خونجگرها و سیهروزیها، پدرخواندگی شان را تضمین میکند!
و اگر باب مذاکره باز شود و تحریمها سبک شود و وضعیت همیشه حساس کنونی به سر آید و مبادلات مالی قانونمند شود، اگر درآمد و هزینهی کشور بهقاعده شود، و انحصارها شکسته شود، اگر مردم صغیر و سفیه پنداشته نشوند؛ آنگاه این نامادران دیگر پدرخوانده نخواهند بود.
نزد داورِ دادگستر آسمان و چشمان بهتزده زمینیان، رسواتر از همیشه باشند،
از وطنِ نوزاده و داشتههای خدادادی آن، دستانشان کوتاه باد.
* از همه بانوانی که فرزندِ شوی خویش را مادرانه پرورش دادند، پوزش میخواهم؛ نامادر نامیدن آنان ستم است، آنان را مادرآسا (همانندِ مادر) بنامیم. و همه مردانی که فرزندِ بانویِ خود را همچون فرزند خویش داشتهاند،پدرخوانده ننامیم، آنان نیز پدرآسا هستند.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👍189👏39❤23👎2👌1
اندیشه تابان
یکشنبه، روزِ خورشید، مِهرروز ، میخواهیم قوانین اندیشمندی را بشناسیم و دامهای فریبکاری را...
بخش پیش-یکم گذشت، و اینک...
بخش یکم: ادعایِ بیدلیل
ادعا گونهای درخواست است. و مدعی، «خواهان» است، خواهانِ آنکه چیزی را بر دیگری اثبات کند، حقی را بر خود بخواهد یا ناحقی را بر دیگری قرار دهد.
و آنچه میانِ مدعی (خواهان) و ادعا، ربط و بستگی و پیوستگی ایجاد میکند؛ دلیل است، بَیٌنه، شاهد، و مدرک.
اگر من همینک ادعا کنم که سیارهای مناسب با زیست انسان در فاصله سیزده سال نوری به دور ستاره کَپتین، در گردش است؛ باید دلیل، مدرک و شاهدی متناسب با این ادعا ارائه بدهم.
آن کسی که ادعایی را بدون دلیل و برهان بپذیرد، از مرزهای انسانیت خارج شده است.
آری، اندیشه آدمی بر پایه پیگیری رابطهها، بستگی و وابستگیها استوار است، انسان در پیِ نشانه، به مدرک میرسد، و بر اساس مدرک، ادعایی را میپذیرد.
و کسی که ادعایی را بدون دلیل، بپذیرد، عقل خود را فروانداخته و به خرد خویش ستم کرده است.
پذیرش ادعای بدون دلیل، قانون عِلیٌَت (causality, سببیت، دلیلمندی، چِرایی) را نقض میکند. و قانون عِلیٌَت، بنیان اندیشه، دانش و شناخت آدمی است.
اگر ادعا بدون دلیل پذیرفته شود؛ هیچ ضابطه و قاعدهای برای انسان باقی نمیماند. قانون عِلیٌَت، قانونِ مادر است، و مادرِ همه قانونها است.
و اگر بنا شود ادعایی را بدون دلیل بپذیریم، نقیضِ همان ادعا را نیز باید بپذیریم؛ زیرا آن ادعا و نقیضِ آن برابر هستند: هر دو مدرک و برهان و دلیلی ندارند!
آی انسانها، به عقل خود، ستم نکنید! هیچ ادعایی را از هیچ کسی، بدون دلیل و برهان و مدرک و شاهد نپذیرید!
کسی که ادعای بیدلیل میآورد، شما را تهی از خردمندی و به دور از عقلانیت فرض کرده است!
این فرضِ توهینآمیز او را نپذیرید! سخنش را فروشکنید! و ادعایش را ابطال کنید!
چالش
شگفتترین یا پرپیامدترین و یا سنگینبارترین ادعایِ بدون دلیل و برهان که تا به حال شنیدهاید را به اشتراک بگذارید:
@msr600600
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
یکشنبه، روزِ خورشید، مِهرروز ، میخواهیم قوانین اندیشمندی را بشناسیم و دامهای فریبکاری را...
بخش پیش-یکم گذشت، و اینک...
بخش یکم: ادعایِ بیدلیل
ادعا گونهای درخواست است. و مدعی، «خواهان» است، خواهانِ آنکه چیزی را بر دیگری اثبات کند، حقی را بر خود بخواهد یا ناحقی را بر دیگری قرار دهد.
و آنچه میانِ مدعی (خواهان) و ادعا، ربط و بستگی و پیوستگی ایجاد میکند؛ دلیل است، بَیٌنه، شاهد، و مدرک.
اگر من همینک ادعا کنم که سیارهای مناسب با زیست انسان در فاصله سیزده سال نوری به دور ستاره کَپتین، در گردش است؛ باید دلیل، مدرک و شاهدی متناسب با این ادعا ارائه بدهم.
آن کسی که ادعایی را بدون دلیل و برهان بپذیرد، از مرزهای انسانیت خارج شده است.
آری، اندیشه آدمی بر پایه پیگیری رابطهها، بستگی و وابستگیها استوار است، انسان در پیِ نشانه، به مدرک میرسد، و بر اساس مدرک، ادعایی را میپذیرد.
و کسی که ادعایی را بدون دلیل، بپذیرد، عقل خود را فروانداخته و به خرد خویش ستم کرده است.
پذیرش ادعای بدون دلیل، قانون عِلیٌَت (causality, سببیت، دلیلمندی، چِرایی) را نقض میکند. و قانون عِلیٌَت، بنیان اندیشه، دانش و شناخت آدمی است.
اگر ادعا بدون دلیل پذیرفته شود؛ هیچ ضابطه و قاعدهای برای انسان باقی نمیماند. قانون عِلیٌَت، قانونِ مادر است، و مادرِ همه قانونها است.
و اگر بنا شود ادعایی را بدون دلیل بپذیریم، نقیضِ همان ادعا را نیز باید بپذیریم؛ زیرا آن ادعا و نقیضِ آن برابر هستند: هر دو مدرک و برهان و دلیلی ندارند!
آی انسانها، به عقل خود، ستم نکنید! هیچ ادعایی را از هیچ کسی، بدون دلیل و برهان و مدرک و شاهد نپذیرید!
کسی که ادعای بیدلیل میآورد، شما را تهی از خردمندی و به دور از عقلانیت فرض کرده است!
این فرضِ توهینآمیز او را نپذیرید! سخنش را فروشکنید! و ادعایش را ابطال کنید!
چالش
شگفتترین یا پرپیامدترین و یا سنگینبارترین ادعایِ بدون دلیل و برهان که تا به حال شنیدهاید را به اشتراک بگذارید:
@msr600600
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👍104❤7👏7👎1🔥1
دیدگاه شما
بسیاری از مخاطبان، لطف کردند و پیام فرستادند و شگفتترین و سنگینبارترین ادعای بیدلیل که شنیده بودند را به اشتراک گذاشتند.
یک نمونه از این فرستهها را بنگرید:
بسیاری از مخاطبان، لطف کردند و پیام فرستادند و شگفتترین و سنگینبارترین ادعای بیدلیل که شنیده بودند را به اشتراک گذاشتند.
یک نمونه از این فرستهها را بنگرید:
❤43👍7👏1
سر نوشت
Video
تحلیل و بررسی
زنی که لباس فرم پوشیده است (شاید فرم ارتش، در کره شمالی زنان نیز باید به خدمت سربازی بروند) درباره رهبر پیشین کره شمالی، کیم جونگ ایل، سخن میگوید. وی در ۱۶ فوریه ۱۹۴۲ (۲۷ بهمن ۱۳۲۰) به دنیا آمده است. این روز در کره شمالی تعطیل رسمی است و به روز «ستاره درخشان» نامگذاری شده است.
این زن، تبلیغات حکومت کمونیست کره را بازگو میکند که در روز تولد کیم جونگ ایل، هوا بهاری شده، رنگین کمانی آسمان را زیبا ساخته، و ستاره نوینی نیز پدیدار شده است.
این ادعا به سه دلیل قابل پذیرش نیست:
* برای این ادعا، هیچ مستند یا مدرک علمی ارائه نشده است.
* این ادعا تنها از سوی هواداران حزب حاکم کره مورد تأیید و تأکید قرار میگیرد، و منابع بیطرف یا مخالف نظام حاکم بر کره، چنین رویدادی را گزارش نکردهاند.
* بر فرض که در روز تولد رهبر پیشین کره، آب و هوای زمستانی، معتدل شده باشد. این رویداد صرفا همزمانی تولد یک نفر با غلبه توده هوای معتدل در یک سرزمین است. همزمانی دو رویداد، الزاماً دلیل بر رابطه علت و معلول میان آن دو نیست. چنانکه گرفت خورشید یا ماه نیز ممکن است با مرگ فردی همزمان شود، ولی میدانیم که مرگ آن فرد، سبب گرفت نبوده است.
نکته تکمیلی:
کیم جونگ ایل، در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ (۲۶ آذر ۱۳۹۰)، پس از هفده سال حکمرانی بر کره جان سپرد. هر سال به مناسبت مرگ وی، در کره یازده روز عزای عمومی است، در این یازده روز در کره شمالی خنده و شادی ممنوع است.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
زنی که لباس فرم پوشیده است (شاید فرم ارتش، در کره شمالی زنان نیز باید به خدمت سربازی بروند) درباره رهبر پیشین کره شمالی، کیم جونگ ایل، سخن میگوید. وی در ۱۶ فوریه ۱۹۴۲ (۲۷ بهمن ۱۳۲۰) به دنیا آمده است. این روز در کره شمالی تعطیل رسمی است و به روز «ستاره درخشان» نامگذاری شده است.
این زن، تبلیغات حکومت کمونیست کره را بازگو میکند که در روز تولد کیم جونگ ایل، هوا بهاری شده، رنگین کمانی آسمان را زیبا ساخته، و ستاره نوینی نیز پدیدار شده است.
این ادعا به سه دلیل قابل پذیرش نیست:
* برای این ادعا، هیچ مستند یا مدرک علمی ارائه نشده است.
* این ادعا تنها از سوی هواداران حزب حاکم کره مورد تأیید و تأکید قرار میگیرد، و منابع بیطرف یا مخالف نظام حاکم بر کره، چنین رویدادی را گزارش نکردهاند.
* بر فرض که در روز تولد رهبر پیشین کره، آب و هوای زمستانی، معتدل شده باشد. این رویداد صرفا همزمانی تولد یک نفر با غلبه توده هوای معتدل در یک سرزمین است. همزمانی دو رویداد، الزاماً دلیل بر رابطه علت و معلول میان آن دو نیست. چنانکه گرفت خورشید یا ماه نیز ممکن است با مرگ فردی همزمان شود، ولی میدانیم که مرگ آن فرد، سبب گرفت نبوده است.
نکته تکمیلی:
کیم جونگ ایل، در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ (۲۶ آذر ۱۳۹۰)، پس از هفده سال حکمرانی بر کره جان سپرد. هر سال به مناسبت مرگ وی، در کره یازده روز عزای عمومی است، در این یازده روز در کره شمالی خنده و شادی ممنوع است.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
😁83🤔30👍16👏9👎2❤1
قاتلان آسودهخاطر
روزنامه اعتماد: طی دو هفته اخیر (از آغاز تا ۱۳ بهمن ماه جاری) ۷ زن و دختر به دست «پدر و همسر» خود در شهرستانهای «اسدآباد، بروجرد، مراغه، کرمانشاه، شوشتر و پیرانشهر» به قتل رسیدهاند. آمار اینگونه قتلها سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد اعلام شده است.
آری، من با حکم اعدام مخالف هستم. ولی چنین میاندیشم که تنها «جان در برابر جان» گرفته شود، و خردمندانه است که قصاص را یکی از سه کیفر قتل عمد بدانیم، پس از عفو و دیه.
سخن مرا بپذیرید یا نه؛ بسیار جای شگفتی است که در نظام قضایی ما:
- بسیار کسان به عنوان محاربه، فساد في الارض، بَغی و سَبٌ النبي حکم اعدام میگیرند و چه بسا بر چوبه دار میروند.
- چه بسا به جرم یک قتل، دو یا چند نفر جان گرفته شوند.
ولی از آن سو؛
- مردِ قاتل در برابر زنِ مقتول قصاص نمیشود، مگر آنکه خانواده مقتول نصف دیه کامل (هماکنون ششصد میلیون ت.) به خانواده قاتل پرداخت کند.
- (حیف نامِ) پدر در برابر قتل فرزندش، قصاص نمیشود!
بر اساس این دو قانون، قاتلان قتلهای خانوادگی و ناموسی قصاص نمیشوند! یا پدر است، یا نامردی است به نام شوهر یا برادر یا حتی عمو و پسرعمو! دیه هم گرفته نمیشود، اگر هم گرفته شود، صوری است، جیب به جیب است!
تنها باقی میماند کیفر جرم قتل عمد از جنبه عمومی که قاضی میتواند قاتل را به سه تا ده سال حبس محکوم کند.
این کیفر را بگذاریم کنار کیفرهای موجود در قانون بانکی پور اینا (ح. ع) که برای برهنگی یا پوششی که عرفا برهنگی به شمار میآید، در فضای حقیقی یا مجازی، حبس درجه چهار، یعنی پنج تا ده سال زندان در نظر گرفته است، و در صورت تکرار ، به حبس درجه سوم، یعنی ده تا پانزده سال محکوم میشود!
و به گفته جناب آقای دکتر برهانی، اینجاست که میفهمیم در ذهن و دل و عقل حضرات، ران از جان مهمتر است!
مجموعه این قوانین موجب شده که قاتلان خانوادگی-ناموسی احساس امنیت کنند، و حتی گاه با افتخار تمام، سر بریده زن را به دست بگیرند و به خیابان بیاورند و نمایش دهند!
زن را جان میگیرند، حداکثر ده سال حکم حبس میگیرند، نیمی از حبس هم که گذشت، در صف عفو عمومی زندانیان قرار میگیرند: قاتلان آسودهخاطر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استاد پیشکسوت ادبیات دانشگاه اصفهان، جناب آقای دکتر شریفی سرودند:
از عادت این مردم معتاد به غم
پرکینه و بیمهر و بداخلاق و دِژَم
خون گریه کنم، کم است از این ماتم*
ماتـــم به خدا، فسرده و زار از غم
* ماتم نخست به معنای مصیبت، و ماتـــم دوم به معنای متحیٌرم.
-------------------------
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
روزنامه اعتماد: طی دو هفته اخیر (از آغاز تا ۱۳ بهمن ماه جاری) ۷ زن و دختر به دست «پدر و همسر» خود در شهرستانهای «اسدآباد، بروجرد، مراغه، کرمانشاه، شوشتر و پیرانشهر» به قتل رسیدهاند. آمار اینگونه قتلها سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد اعلام شده است.
آری، من با حکم اعدام مخالف هستم. ولی چنین میاندیشم که تنها «جان در برابر جان» گرفته شود، و خردمندانه است که قصاص را یکی از سه کیفر قتل عمد بدانیم، پس از عفو و دیه.
سخن مرا بپذیرید یا نه؛ بسیار جای شگفتی است که در نظام قضایی ما:
- بسیار کسان به عنوان محاربه، فساد في الارض، بَغی و سَبٌ النبي حکم اعدام میگیرند و چه بسا بر چوبه دار میروند.
- چه بسا به جرم یک قتل، دو یا چند نفر جان گرفته شوند.
ولی از آن سو؛
- مردِ قاتل در برابر زنِ مقتول قصاص نمیشود، مگر آنکه خانواده مقتول نصف دیه کامل (هماکنون ششصد میلیون ت.) به خانواده قاتل پرداخت کند.
- (حیف نامِ) پدر در برابر قتل فرزندش، قصاص نمیشود!
بر اساس این دو قانون، قاتلان قتلهای خانوادگی و ناموسی قصاص نمیشوند! یا پدر است، یا نامردی است به نام شوهر یا برادر یا حتی عمو و پسرعمو! دیه هم گرفته نمیشود، اگر هم گرفته شود، صوری است، جیب به جیب است!
تنها باقی میماند کیفر جرم قتل عمد از جنبه عمومی که قاضی میتواند قاتل را به سه تا ده سال حبس محکوم کند.
این کیفر را بگذاریم کنار کیفرهای موجود در قانون بانکی پور اینا (ح. ع) که برای برهنگی یا پوششی که عرفا برهنگی به شمار میآید، در فضای حقیقی یا مجازی، حبس درجه چهار، یعنی پنج تا ده سال زندان در نظر گرفته است، و در صورت تکرار ، به حبس درجه سوم، یعنی ده تا پانزده سال محکوم میشود!
و به گفته جناب آقای دکتر برهانی، اینجاست که میفهمیم در ذهن و دل و عقل حضرات، ران از جان مهمتر است!
مجموعه این قوانین موجب شده که قاتلان خانوادگی-ناموسی احساس امنیت کنند، و حتی گاه با افتخار تمام، سر بریده زن را به دست بگیرند و به خیابان بیاورند و نمایش دهند!
زن را جان میگیرند، حداکثر ده سال حکم حبس میگیرند، نیمی از حبس هم که گذشت، در صف عفو عمومی زندانیان قرار میگیرند: قاتلان آسودهخاطر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استاد پیشکسوت ادبیات دانشگاه اصفهان، جناب آقای دکتر شریفی سرودند:
از عادت این مردم معتاد به غم
پرکینه و بیمهر و بداخلاق و دِژَم
خون گریه کنم، کم است از این ماتم*
ماتـــم به خدا، فسرده و زار از غم
* ماتم نخست به معنای مصیبت، و ماتـــم دوم به معنای متحیٌرم.
-------------------------
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
😢129👍69❤12👏6👎2
چالش شگفتترین و سنگینبارترین ادعای بدون دلیل
تا کنون پیامهای پرشماری از مخاطبان گرامی درباره شگفتترین ادعای بیدلیل دریافت کردهام.
بنا بر پیامهای شما بزرگواران،
ادعاهای بدون دلیل به دو موضوع اصلی بستگی داشت:
خدا
خدایگان!
هر آن ادعای بیدلیل که به خدایگان نسبت میبرد را میشناسیم و میدانیم، و هر روز و شب میبینیم و میشنویم!
درباره خداوند در یکی از یکشنبهها، خواهم نوشت.
از ایمان خواهم نوشت
و نسبت آن با خردمندی و دلیل و برهان،
از ایمان خواهم نوشت
و زشت و زیبایِ آن،
و نیک و پلشت آن.
همواره پذیرایِ پیامهای شما خواهم بود.
تا کنون پیامهای پرشماری از مخاطبان گرامی درباره شگفتترین ادعای بیدلیل دریافت کردهام.
بنا بر پیامهای شما بزرگواران،
ادعاهای بدون دلیل به دو موضوع اصلی بستگی داشت:
خدا
خدایگان!
هر آن ادعای بیدلیل که به خدایگان نسبت میبرد را میشناسیم و میدانیم، و هر روز و شب میبینیم و میشنویم!
درباره خداوند در یکی از یکشنبهها، خواهم نوشت.
از ایمان خواهم نوشت
و نسبت آن با خردمندی و دلیل و برهان،
از ایمان خواهم نوشت
و زشت و زیبایِ آن،
و نیک و پلشت آن.
همواره پذیرایِ پیامهای شما خواهم بود.
Telegram
سر نوشت
اندیشه تابان
یکشنبه، روزِ خورشید، مِهرروز ، میخواهیم قوانین اندیشمندی را بشناسیم و دامهای فریبکاری را...
بخش پیش-یکم گذشت، و اینک...
بخش یکم: ادعایِ بیدلیل
ادعا گونهای درخواست است. و مدعی، «خواهان» است، خواهانِ آنکه چیزی را بر دیگری اثبات کند، حقی…
یکشنبه، روزِ خورشید، مِهرروز ، میخواهیم قوانین اندیشمندی را بشناسیم و دامهای فریبکاری را...
بخش پیش-یکم گذشت، و اینک...
بخش یکم: ادعایِ بیدلیل
ادعا گونهای درخواست است. و مدعی، «خواهان» است، خواهانِ آنکه چیزی را بر دیگری اثبات کند، حقی…
👏64❤17👍13
کریتیاس گفت:
استاد، فردا در دادگاه چه خواهی گفت، آن گاه که آنیتوس تو را متهم خواهد ساخت که ذهن جوانان آتن را مشوش ساختهای؟!
سقراط گفت: ذهنی که بسته بماند و هیچ تردید و اندیشهای در آن راه نیابد بهتر و شکوفاتر است یا آن ذهنی که باز بنگرد و باورهای پیشین خود را بررسی کند؟!
کریتیاس گفت: ولی آنیتوس و دیگر بزرگان آتن چنین نمیاندیشند، آنان میخواهند همان باورهای پیشین استوار باقی بماند!
سقراط گفت: آنان چنین خواستهاند و من میخواهم مردم آتن همچنان که هر روز میخورند و میآشامند، هر روز اندیشه کنند.
کریتیاس گفت: استاد، آنیتوس تو را متهم کرده که به خدایگان توهین کردهای و آنچه که مقدس است را کوچک شمردهای؟ آیا این چنین است؟!
سقراط گفت: اگر من بگویم که گل لیلیوم بدبو و زشت-رو ست، همگان مرا دیوانه خواهند دانست و به سخن من گوش نخواهند داد، آنچه که والا و پیراسته است، به سخن من، خُرد و پلشت نمیشود.
کریتیاس گفت: از فردا بیمی نداری، و از دادگاه آنیتوس، و از جام شوکران؟!
سقراط خندید و گفت: من از آن زمان که اندیشیدم، قطره قطره شوکران نوشیدهام، کریتیاس، جام شوکران بهتر است یا چون ابلهان زیستن و دم فروبردن ؟!
استاد، فردا در دادگاه چه خواهی گفت، آن گاه که آنیتوس تو را متهم خواهد ساخت که ذهن جوانان آتن را مشوش ساختهای؟!
سقراط گفت: ذهنی که بسته بماند و هیچ تردید و اندیشهای در آن راه نیابد بهتر و شکوفاتر است یا آن ذهنی که باز بنگرد و باورهای پیشین خود را بررسی کند؟!
کریتیاس گفت: ولی آنیتوس و دیگر بزرگان آتن چنین نمیاندیشند، آنان میخواهند همان باورهای پیشین استوار باقی بماند!
سقراط گفت: آنان چنین خواستهاند و من میخواهم مردم آتن همچنان که هر روز میخورند و میآشامند، هر روز اندیشه کنند.
کریتیاس گفت: استاد، آنیتوس تو را متهم کرده که به خدایگان توهین کردهای و آنچه که مقدس است را کوچک شمردهای؟ آیا این چنین است؟!
سقراط گفت: اگر من بگویم که گل لیلیوم بدبو و زشت-رو ست، همگان مرا دیوانه خواهند دانست و به سخن من گوش نخواهند داد، آنچه که والا و پیراسته است، به سخن من، خُرد و پلشت نمیشود.
کریتیاس گفت: از فردا بیمی نداری، و از دادگاه آنیتوس، و از جام شوکران؟!
سقراط خندید و گفت: من از آن زمان که اندیشیدم، قطره قطره شوکران نوشیدهام، کریتیاس، جام شوکران بهتر است یا چون ابلهان زیستن و دم فروبردن ؟!
👍236❤35👏22
سر نوشت
کریتیاس گفت: استاد، فردا در دادگاه چه خواهی گفت، آن گاه که آنیتوس تو را متهم خواهد ساخت که ذهن جوانان آتن را مشوش ساختهای؟! سقراط گفت: ذهنی که بسته بماند و هیچ تردید و اندیشهای در آن راه نیابد بهتر و شکوفاتر است یا آن ذهنی که باز بنگرد و باورهای پیشین…
کریتیاس، یکی از شاگردان سقراط بود که فرض کنید شب پیش از محاکمه وی به خانهاش رفته، و آن دو تا پاسی از شب با هم گفتگو کردند، به شادی و خرسندی!!
سقراط، ۳۹۹ سال پیش از میلاد مسیح، محکوم شد و جام شوکران را نوشید، او بیش از ۲۴۰۰ سال است که زنده است!
آنیتوس: سقراط را محاکمه کرد و به نوشیدن جام شوکران محکومش کرد، آنیتوس از کار خود پشیمان شد، اگر او سقراط را محاکمه نمیکرد، چه بسا مردمان همه سرزمینها و همه دورانها، سقراط را نمیشناختند و با اندیشههای وی آشنا نمیشدند!
-----------------
آنچه در این یادداشت نوشتهام تصویری ذهنی و داستانی از محاکمه سقراط است، و گر نه سقراط شب پیش از دادگاه نه در خانه، بلکه در زندان بوده است. و محکومیت سقراط به اخراج از آتن یا نوشیدن جام شوکران، حاصل اتفاق نظر هیئت منصفه دادگاه آتن بوده است.
ـــــــــــــــــــــــ
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
سقراط، ۳۹۹ سال پیش از میلاد مسیح، محکوم شد و جام شوکران را نوشید، او بیش از ۲۴۰۰ سال است که زنده است!
آنیتوس: سقراط را محاکمه کرد و به نوشیدن جام شوکران محکومش کرد، آنیتوس از کار خود پشیمان شد، اگر او سقراط را محاکمه نمیکرد، چه بسا مردمان همه سرزمینها و همه دورانها، سقراط را نمیشناختند و با اندیشههای وی آشنا نمیشدند!
-----------------
آنچه در این یادداشت نوشتهام تصویری ذهنی و داستانی از محاکمه سقراط است، و گر نه سقراط شب پیش از دادگاه نه در خانه، بلکه در زندان بوده است. و محکومیت سقراط به اخراج از آتن یا نوشیدن جام شوکران، حاصل اتفاق نظر هیئت منصفه دادگاه آتن بوده است.
ـــــــــــــــــــــــ
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍165👏19🔥5😢2
هر آدینه، گزارشی از قرآن را دریافتیم، سوره به سوره، آن گونه که فرستاده و دریافت شده بود:
سوره بخوان،
سوره هفت فرمان،
سوره برخیز،
و اینک؛
سوره قلم
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
سوره بخوان،
سوره هفت فرمان،
سوره برخیز،
و اینک؛
سوره قلم
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👍19❤5👎1
سوره قلم
سوگند به قلم
سوگند به آنچه سطر به سطر مینویسند،
قلم، والاترین ساخته آدمی است، آنگاه که دانست باید دیدهها و شنیدهها و تجربه زیست خود و پیشینیان را بنویسد
تا آیندگان خطاها را چندباره بازتکرار نکنند،
تا فاصله قرنها و قارهها از میان برود،
تا فریبها رسوا شود و ناراستیها فروریزد،
تا خوی اهریمنیِ ضحاک را بشناسیم،
و دادگری فریدون را
و پاکسرشتیِ سیاووش را
و خروش کاوه را
و پیشآهنگیِ گُردآفرید را
و والاپروازِ آرش را...
بخوانیم تا سوزِ اشک آدم را بیابیم؛ آنگاه که یکی از دو پسرش، آن یکی را به سنگ، سر کوفت...
مهرِ پدری نوح را ببینیم بر پیروانش، و بر فرزند نابکارش؛
نگاه نغز و رفتار طنز ابراهیم را بنگریم که بتها را شکست، جز بت بزرگ، تا او بازبماند به پاسخگویی!
دلیری موسی را به تماشا بنشینیم، به جامه چوپانی و یک چوبدستی در برابر فرعون زمانهاش ایستاد؛
و پیراستگی مسیح و موعظه سرکوه او شیفتهمان کند؛
و سخن مصطفی را بشنویم که پیام حق آورده است و کتاب یادآوری و آگاهی، نه افسونِ فریبکارانِ پسِ پرده نشین.
قلم، اندیشه است و دانایی و فرزانگی،
قلم، صدرنشین ملکوت است، و همنشین فرزندِ آدم،
قلم؛
ق قامت افراخته،
ل لب به راستی گشوده،
م مهر تابان به او گسترده،
سوگند به قلم،
آنگاه که به نبرد پلشتی رود،
سوگند به سطرسطر،
آنگاه که پردهپرده نیکی را آشکار کند،
سوگند به نگارندگانِ آفتاب،
آنگاه که سَرِ سبز بر قلم سرخ گذارند.
تو بنویس و بگوی و نقش کن،
به بردباری و نیکخویی؛
و هر آن کسی که حقیقت را دروغ میشمارد، وابگذار؛ از آن سو که نمیدانند برچیده خواهند شد، به تدبیری سنجیده.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
سوگند به قلم
سوگند به آنچه سطر به سطر مینویسند،
قلم، والاترین ساخته آدمی است، آنگاه که دانست باید دیدهها و شنیدهها و تجربه زیست خود و پیشینیان را بنویسد
تا آیندگان خطاها را چندباره بازتکرار نکنند،
تا فاصله قرنها و قارهها از میان برود،
تا فریبها رسوا شود و ناراستیها فروریزد،
تا خوی اهریمنیِ ضحاک را بشناسیم،
و دادگری فریدون را
و پاکسرشتیِ سیاووش را
و خروش کاوه را
و پیشآهنگیِ گُردآفرید را
و والاپروازِ آرش را...
بخوانیم تا سوزِ اشک آدم را بیابیم؛ آنگاه که یکی از دو پسرش، آن یکی را به سنگ، سر کوفت...
مهرِ پدری نوح را ببینیم بر پیروانش، و بر فرزند نابکارش؛
نگاه نغز و رفتار طنز ابراهیم را بنگریم که بتها را شکست، جز بت بزرگ، تا او بازبماند به پاسخگویی!
دلیری موسی را به تماشا بنشینیم، به جامه چوپانی و یک چوبدستی در برابر فرعون زمانهاش ایستاد؛
و پیراستگی مسیح و موعظه سرکوه او شیفتهمان کند؛
و سخن مصطفی را بشنویم که پیام حق آورده است و کتاب یادآوری و آگاهی، نه افسونِ فریبکارانِ پسِ پرده نشین.
قلم، اندیشه است و دانایی و فرزانگی،
قلم، صدرنشین ملکوت است، و همنشین فرزندِ آدم،
قلم؛
ق قامت افراخته،
ل لب به راستی گشوده،
م مهر تابان به او گسترده،
سوگند به قلم،
آنگاه که به نبرد پلشتی رود،
سوگند به سطرسطر،
آنگاه که پردهپرده نیکی را آشکار کند،
سوگند به نگارندگانِ آفتاب،
آنگاه که سَرِ سبز بر قلم سرخ گذارند.
تو بنویس و بگوی و نقش کن،
به بردباری و نیکخویی؛
و هر آن کسی که حقیقت را دروغ میشمارد، وابگذار؛ از آن سو که نمیدانند برچیده خواهند شد، به تدبیری سنجیده.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
❤85👍32👏8👎5👌3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲ + ۲ = ۵
بابک انوری، نویسنده و کارگردان ایرانی-بریتانیایی، در سال ۲۰۱۱ فیلم کوتاهی را نویسندگی و کارگردانی کرد با نام
2 +2=5
این فیلم هشت دقیقهای،
به زیبایی،
و البته به تلخی!
تحمیل ادعای بدون دلیل و بر خلاف حقیقت
را به تصویر میکشد.
آن را تماشا کنید و به اشتراک بگذارید
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
بابک انوری، نویسنده و کارگردان ایرانی-بریتانیایی، در سال ۲۰۱۱ فیلم کوتاهی را نویسندگی و کارگردانی کرد با نام
2 +2=5
این فیلم هشت دقیقهای،
به زیبایی،
و البته به تلخی!
تحمیل ادعای بدون دلیل و بر خلاف حقیقت
را به تصویر میکشد.
آن را تماشا کنید و به اشتراک بگذارید
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍84😢21❤12👌2👎1👏1
اندیشه تابان
یکشنبهای دیگر،
روزِ خورشید، مِهرروز .
بخش از نادرستیها و کاستیهای اندیشهورزی را برشماریم تا اندیشه، پندار، باور و کردار خود را از کژی و خطا و زشتی پیراسته کنیم.
بخش یکم،
ادعای بیدلیل
گذشت، و اینک بخش دوم:
دلیل، همان ادعا
ادعای بیدلیل، آن مقدار نابخردانه و غیرمنطقی است که فریبکاران و دروغپردازان حرفهای آن را به کار نمیبرند؛ بلکه تلاش میکنند برای ادعای بیدلیل خود، یک شِبه دلیل یا مدرکنما بتراشند.
یکی از این حیلهگریها آن است که دلیل، همان ادعا باشد، اما با واژهای گونهگون. بدین نمونه بنگرید:
🧔 گفتهها و رفتارهایی داشته است
🧔، انسانی پیراسته از خطا و گناه است
پس هیچ یک از گفتهها و کردارهایِ 🧔، گناه یا خطا نیست!
ادعا آن است که هیچ یک از گفتهها و کردارهای🧔 ، گناه و خطا نیست. و دلیل همان ادعاست، ولی به واژهای دیگر: 🧔 پیراسته از گناه و خطاست!
این فریبکاری، گاه ظریفتر و پنهانتر روی میدهد: درون دلیل، شرط یا صفتی را قرار میدهند که ادعا را در بر دارد!
بدین نمونه بنگرید:
گفته دروغگویان پذیرفتنی نیست، پس گفته دروغگویی همچون 👩🦲 را نپذیرید!
پیمان بستن با خیانتکاران سزاوار نیست، پس با خیانتکاری همچون 👩🦲، پیمان بستن روا نیست!
در این دو نمونه،👩🦲 به دروغگویی و خیانتکاری توصیف شده است، و بر این اساس نتیجه گرفته شده که گفته او ناپذیرفته، و پیمان با او نارواست.
در دانش منطق میگویند:
قضیه، به شرط محمول، ضروری است!
همچون آنکه کسی بگوید:
شهرِ بزرگ، بزرگ است!
انسان آنگاه که دروغگو باشد، دروغگو است!
در این گونه گفتهها، ادعا، به صورت یک صفت یا شرط، در درون دلیل، گنجانده شده است!
در این گفتهها بنگریم و بیندیشیم:
* در شرایط حساس کنونی، باید از مجادله و اختلاف نظر دوری کنیم و همه یکپارچه و یکصدا باشیم.
یکپارچگی و تکصدایی و جلوگیری از هر اعتراض و انتقاد، همه در همان پیشفرض «شرایط حساس کنونی» خوابیده است!
* معاهده صلح، همواره شکننده و در معرض نقض است؛ پس جنگ و درگیریِ مداوم تنها راه نجات است!
با پیشفرضِ شکننده بودن صلح، ادامه دادن جنگ خردمندانه به نظر میرسد. ولی در این گفته نیز ادعا (جنگ تنها راه نجات است) در درون دلیل (صلح شکننده است) پنهان شده است.
این مغالطه را
مصادره به مطلوب
نیز گویند.
فریبکار در این مغالطه، مطلوبِ (خواسته، ادعا) خود را پیشاپیش، مفروض گرفته و ثابت شده فرض کرده، و بدین حیلهگری، از اثبات ادعایِ خود شانه خالی کرده است!
در زمانه جنگ اول جهانی، اصطلاحی رواج پیدا کرد و تا هماکنون نیز به کار میرود:
جنگی برای پایانِ همه جنگها
The war that will end war
چون این نبردِ پایانی و جنگِ آخرین، پایانِ همه نبردها و جنگهاست؛ پس انجام آن ضروری، الزامی و شایسته است!
آشکار است که در این پندارِ فریبکارانه نیز دلیل عین مدعا است!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
یکشنبهای دیگر،
روزِ خورشید، مِهرروز .
بخش از نادرستیها و کاستیهای اندیشهورزی را برشماریم تا اندیشه، پندار، باور و کردار خود را از کژی و خطا و زشتی پیراسته کنیم.
بخش یکم،
ادعای بیدلیل
گذشت، و اینک بخش دوم:
دلیل، همان ادعا
ادعای بیدلیل، آن مقدار نابخردانه و غیرمنطقی است که فریبکاران و دروغپردازان حرفهای آن را به کار نمیبرند؛ بلکه تلاش میکنند برای ادعای بیدلیل خود، یک شِبه دلیل یا مدرکنما بتراشند.
یکی از این حیلهگریها آن است که دلیل، همان ادعا باشد، اما با واژهای گونهگون. بدین نمونه بنگرید:
🧔 گفتهها و رفتارهایی داشته است
🧔، انسانی پیراسته از خطا و گناه است
پس هیچ یک از گفتهها و کردارهایِ 🧔، گناه یا خطا نیست!
ادعا آن است که هیچ یک از گفتهها و کردارهای🧔 ، گناه و خطا نیست. و دلیل همان ادعاست، ولی به واژهای دیگر: 🧔 پیراسته از گناه و خطاست!
این فریبکاری، گاه ظریفتر و پنهانتر روی میدهد: درون دلیل، شرط یا صفتی را قرار میدهند که ادعا را در بر دارد!
بدین نمونه بنگرید:
گفته دروغگویان پذیرفتنی نیست، پس گفته دروغگویی همچون 👩🦲 را نپذیرید!
پیمان بستن با خیانتکاران سزاوار نیست، پس با خیانتکاری همچون 👩🦲، پیمان بستن روا نیست!
در این دو نمونه،👩🦲 به دروغگویی و خیانتکاری توصیف شده است، و بر این اساس نتیجه گرفته شده که گفته او ناپذیرفته، و پیمان با او نارواست.
در دانش منطق میگویند:
قضیه، به شرط محمول، ضروری است!
همچون آنکه کسی بگوید:
شهرِ بزرگ، بزرگ است!
انسان آنگاه که دروغگو باشد، دروغگو است!
در این گونه گفتهها، ادعا، به صورت یک صفت یا شرط، در درون دلیل، گنجانده شده است!
در این گفتهها بنگریم و بیندیشیم:
* در شرایط حساس کنونی، باید از مجادله و اختلاف نظر دوری کنیم و همه یکپارچه و یکصدا باشیم.
یکپارچگی و تکصدایی و جلوگیری از هر اعتراض و انتقاد، همه در همان پیشفرض «شرایط حساس کنونی» خوابیده است!
* معاهده صلح، همواره شکننده و در معرض نقض است؛ پس جنگ و درگیریِ مداوم تنها راه نجات است!
با پیشفرضِ شکننده بودن صلح، ادامه دادن جنگ خردمندانه به نظر میرسد. ولی در این گفته نیز ادعا (جنگ تنها راه نجات است) در درون دلیل (صلح شکننده است) پنهان شده است.
این مغالطه را
مصادره به مطلوب
نیز گویند.
فریبکار در این مغالطه، مطلوبِ (خواسته، ادعا) خود را پیشاپیش، مفروض گرفته و ثابت شده فرض کرده، و بدین حیلهگری، از اثبات ادعایِ خود شانه خالی کرده است!
در زمانه جنگ اول جهانی، اصطلاحی رواج پیدا کرد و تا هماکنون نیز به کار میرود:
جنگی برای پایانِ همه جنگها
The war that will end war
چون این نبردِ پایانی و جنگِ آخرین، پایانِ همه نبردها و جنگهاست؛ پس انجام آن ضروری، الزامی و شایسته است!
آشکار است که در این پندارِ فریبکارانه نیز دلیل عین مدعا است!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👍112❤9👏5👌1
جنگ خردمندانه،
صلح هوشمندانه
سازمان ملل شش روز پس از آغاز جنگ، قطعنامه ۴۷۹ را صادر کرد، و هشت قطعنامه در هفت سال. سازمان کنفرانس اسلامی، ده پیشنهاد برای آتش بس ارائه داد.
عملیات والفجر مقدماتی سه روز طول کشید، بنا بود شیرینی ۲۲ بهمن ۶۱ بشود... شیرینی شد به کام صدام.
فلاح، پسر عمه فاطمه، رفته بود جبهه، خیلی زود شهید شد.
جنبش عدم تعهد، شورای همکاری خلیج فارس، و گروه هفت میخواستند بانی صلح بشوند! خجالت هم نمیکشند، صلح با صدام؟! تا وقتی صدام زنده باشد و بر عراق حکومت کند، صلح که هیچ، آتشبس هم ممکن نیست.
عملیات والفجر ۱، فروردین ۶۲، عراقیها ۱۵۰ سورتی پرواز نظامی کردند، بمباران کردند، پاتک زدند، شهدای ما تقریبا دوبرابر تلفات عراقیها شد.
قصاب محله ما، یک پسر داشت، محمد غلامی، جوان همیشه شاد و خندان، رفت و خیلی زود شهید شد. دیگه قصاب دلشکسته دل و دماغ زندگی نداشت.
محمد ضیاءالحق رییسجمهور پاکستان، حبیب شطی دبیر کل سازمان همکاری اسلامی، یاسر عرفات رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، بارها آمدند و رفتند که جنگ را کنار بگذارید! ولی این جنگ، جنگ دو کشور نبود که با میانجیگری این و آن به پایان برسد، جنگ عقیده با عقیده بود، جنگ اسلام و کفر بود، جنگ حق و باطل بود. حق و باطل که آشتی ندارند.
عملیات خیبر، اسفند ۶۳, ۲۰ روز طول کشید، ۲۰ روز خونین، حدود ۳۰ هزار شهید و مجروح، محمد همت و حمید باکری شهید شدند.
از سازمان ملل؛ والدهایم، پالمه، دکوئیار میانجیگری کردند، ایندیرا گاندی، نخستوزیر هند و رییس کنفرانس غیرمتعهدها نامه میانجیگری نوشت، ژاپن طرح صلح آورد، احمد سکوتوره رییس جمهور گینه، عبدالستار رییس جمهور بنگلادش، اولوسو نخستوزیر ترکیه هم آمدند و رفتند، ولی اول باید سربازان ارتش بعث از کشور ما بیرون بروند، بعد آتشبس بشود. ما باید متجاوز را گوشمالی میدادیم، باید صدام محاکمه شود، کیفر شود.
جوان سربه زیر و محجوب همسایه روبرویی، اصغر سعیدی، برایش یک دختر عقد کرده بودند. یکبار مجروح شد و آمد و چند ماه با دست و پای باندپیچی و عصا راه میرفت. بار دوم که رفت، دیگه برنگشت.
اسفند ۶۳، عملیات بدر شد، ده روز، میگویند از دوطرف ۲۵هزار انسان جان باختند. مهدی باکری به برادرش پیوست.
رییس جمهور را دعوت کرده بودند که برود مکه، بعد معلوم شد که صدام یزید کافر را هم دعوت کردهاند که در مکه مذاکرات راه بیندازند، خجالت هم نمیکشند، مذاکره با صدام؟!
عملیات والفجر هشت حدود سه ماه طول کشید، از بهمن ۶۴ تا فروردین ۶۵، جزیره فاو را گرفتیم، عراقیها تلفات دادند، اسیر دادند، تجهیزاتشان منهدم شد.
در بنبست کوچک ما فقط دو جوان باقی مانده بود، یکیشان، علی وفایی، او هم رفت، با گلوله مستقیم توپ زده بودنش، از او فقط یک پا آوردند. پدرش کمر خمیده شد و چشمهایش پر از اشک، یکسال نشده، جان سپرد.
عملیات کربلای ۴، دیماه ۶۵, خبرش لو رفته بود، ارتش با عملیات مخالفت کرده بود، میگویند شهید صیاد شیرازی حاضر بوده سیلی هم بخورد و جلوی انجام عملیات را بگیرد. شهدای ما پرشمار شدند، تلویزیون عراق صحنههای دلخراشی از شهدای ایرانی پخش کرد. ۱۷۵ غواص ایرانی، دست بسته، زنده به گور شدند.
دوهفته بعد از کربلای ۴، عملیات کربلای ۵ شروع شد، شدیدترین نبرد در طول هشت سال جنگ، شلمچه آزاد شد، بصره را محاصره کردیم.
دایی قدرت رفته بود جبهه، خبر آوردند که شیمیایی شده، رفتیم تهران عیادتش، وای شیمیاییها، نمیتوانستم به زخم تنشون نگاه کنم، تاب نیاوردم، از بیمارستان دویدم بیرون. دایی دیگه جک نمیگفت، نمی خندید، نفسش خسخس میکرد، ترکش خمپاره دو انگشتش را فلج کرده بود.
قطعنامه ۵۹۸ در ۲۹تیر ۶۶ به اتفاق آرای اعضای شورای امنیت تصویب شد، دو روز بعد عراق آن را پذیرفت، متخلف از این قطعنامه ذیل فصل هفت منشور ملل متحد قرار گرفت؛ سایه تحریم اقتصادی و یا حتی حمله نظامی. گفتند که ایران هرگز این قطعنامه را قبول نخواهد کرد، فرمودند که چیزی به پیروزی نهایی در جنگ با عراق باقی نمانده، و پذیرش قطعنامه در این شرایط خیانت است، اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم صدای صلحطلبی از کام ستمگران و جنگ افروزان برخاسته است.
فروردین ۶۷، عراقیها حمله کردند، فاو را پس گرفتند، اسم عملیاتشان را توکلنا علی الله گذاشته بودند، هزاران نیروی ایرانی که در فاو محاصره شده بودند، شهید یا اسیر شدند. یحیی صفوی و محسن رضایی کجا رفته بودند؟!
۲۷ تیرماه ۶۷، ایران قطعنامه را پذیرفت، دوشنبه بود، اخبار ساعت هشت شب، پذیرش قطعنامه را اعلام کرد، مادر شهید سعیدی، همسایه روبرویمان، به او میگفتیم حاج خانم، آمده بود خانه ما، مثل ابر بهار اشک میریخت...
جنگ دوستداشتنی! پس از ۲۹۰۰ روز پایان یافت، درِ باغ شهادت را بستند، جام زهر را نوشاندند.
آری، خردمندانه جنگیدیم و هوشمندانه صلح کردیم.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
صلح هوشمندانه
سازمان ملل شش روز پس از آغاز جنگ، قطعنامه ۴۷۹ را صادر کرد، و هشت قطعنامه در هفت سال. سازمان کنفرانس اسلامی، ده پیشنهاد برای آتش بس ارائه داد.
عملیات والفجر مقدماتی سه روز طول کشید، بنا بود شیرینی ۲۲ بهمن ۶۱ بشود... شیرینی شد به کام صدام.
فلاح، پسر عمه فاطمه، رفته بود جبهه، خیلی زود شهید شد.
جنبش عدم تعهد، شورای همکاری خلیج فارس، و گروه هفت میخواستند بانی صلح بشوند! خجالت هم نمیکشند، صلح با صدام؟! تا وقتی صدام زنده باشد و بر عراق حکومت کند، صلح که هیچ، آتشبس هم ممکن نیست.
عملیات والفجر ۱، فروردین ۶۲، عراقیها ۱۵۰ سورتی پرواز نظامی کردند، بمباران کردند، پاتک زدند، شهدای ما تقریبا دوبرابر تلفات عراقیها شد.
قصاب محله ما، یک پسر داشت، محمد غلامی، جوان همیشه شاد و خندان، رفت و خیلی زود شهید شد. دیگه قصاب دلشکسته دل و دماغ زندگی نداشت.
محمد ضیاءالحق رییسجمهور پاکستان، حبیب شطی دبیر کل سازمان همکاری اسلامی، یاسر عرفات رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، بارها آمدند و رفتند که جنگ را کنار بگذارید! ولی این جنگ، جنگ دو کشور نبود که با میانجیگری این و آن به پایان برسد، جنگ عقیده با عقیده بود، جنگ اسلام و کفر بود، جنگ حق و باطل بود. حق و باطل که آشتی ندارند.
عملیات خیبر، اسفند ۶۳, ۲۰ روز طول کشید، ۲۰ روز خونین، حدود ۳۰ هزار شهید و مجروح، محمد همت و حمید باکری شهید شدند.
از سازمان ملل؛ والدهایم، پالمه، دکوئیار میانجیگری کردند، ایندیرا گاندی، نخستوزیر هند و رییس کنفرانس غیرمتعهدها نامه میانجیگری نوشت، ژاپن طرح صلح آورد، احمد سکوتوره رییس جمهور گینه، عبدالستار رییس جمهور بنگلادش، اولوسو نخستوزیر ترکیه هم آمدند و رفتند، ولی اول باید سربازان ارتش بعث از کشور ما بیرون بروند، بعد آتشبس بشود. ما باید متجاوز را گوشمالی میدادیم، باید صدام محاکمه شود، کیفر شود.
جوان سربه زیر و محجوب همسایه روبرویی، اصغر سعیدی، برایش یک دختر عقد کرده بودند. یکبار مجروح شد و آمد و چند ماه با دست و پای باندپیچی و عصا راه میرفت. بار دوم که رفت، دیگه برنگشت.
اسفند ۶۳، عملیات بدر شد، ده روز، میگویند از دوطرف ۲۵هزار انسان جان باختند. مهدی باکری به برادرش پیوست.
رییس جمهور را دعوت کرده بودند که برود مکه، بعد معلوم شد که صدام یزید کافر را هم دعوت کردهاند که در مکه مذاکرات راه بیندازند، خجالت هم نمیکشند، مذاکره با صدام؟!
عملیات والفجر هشت حدود سه ماه طول کشید، از بهمن ۶۴ تا فروردین ۶۵، جزیره فاو را گرفتیم، عراقیها تلفات دادند، اسیر دادند، تجهیزاتشان منهدم شد.
در بنبست کوچک ما فقط دو جوان باقی مانده بود، یکیشان، علی وفایی، او هم رفت، با گلوله مستقیم توپ زده بودنش، از او فقط یک پا آوردند. پدرش کمر خمیده شد و چشمهایش پر از اشک، یکسال نشده، جان سپرد.
عملیات کربلای ۴، دیماه ۶۵, خبرش لو رفته بود، ارتش با عملیات مخالفت کرده بود، میگویند شهید صیاد شیرازی حاضر بوده سیلی هم بخورد و جلوی انجام عملیات را بگیرد. شهدای ما پرشمار شدند، تلویزیون عراق صحنههای دلخراشی از شهدای ایرانی پخش کرد. ۱۷۵ غواص ایرانی، دست بسته، زنده به گور شدند.
دوهفته بعد از کربلای ۴، عملیات کربلای ۵ شروع شد، شدیدترین نبرد در طول هشت سال جنگ، شلمچه آزاد شد، بصره را محاصره کردیم.
دایی قدرت رفته بود جبهه، خبر آوردند که شیمیایی شده، رفتیم تهران عیادتش، وای شیمیاییها، نمیتوانستم به زخم تنشون نگاه کنم، تاب نیاوردم، از بیمارستان دویدم بیرون. دایی دیگه جک نمیگفت، نمی خندید، نفسش خسخس میکرد، ترکش خمپاره دو انگشتش را فلج کرده بود.
قطعنامه ۵۹۸ در ۲۹تیر ۶۶ به اتفاق آرای اعضای شورای امنیت تصویب شد، دو روز بعد عراق آن را پذیرفت، متخلف از این قطعنامه ذیل فصل هفت منشور ملل متحد قرار گرفت؛ سایه تحریم اقتصادی و یا حتی حمله نظامی. گفتند که ایران هرگز این قطعنامه را قبول نخواهد کرد، فرمودند که چیزی به پیروزی نهایی در جنگ با عراق باقی نمانده، و پذیرش قطعنامه در این شرایط خیانت است، اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم صدای صلحطلبی از کام ستمگران و جنگ افروزان برخاسته است.
فروردین ۶۷، عراقیها حمله کردند، فاو را پس گرفتند، اسم عملیاتشان را توکلنا علی الله گذاشته بودند، هزاران نیروی ایرانی که در فاو محاصره شده بودند، شهید یا اسیر شدند. یحیی صفوی و محسن رضایی کجا رفته بودند؟!
۲۷ تیرماه ۶۷، ایران قطعنامه را پذیرفت، دوشنبه بود، اخبار ساعت هشت شب، پذیرش قطعنامه را اعلام کرد، مادر شهید سعیدی، همسایه روبرویمان، به او میگفتیم حاج خانم، آمده بود خانه ما، مثل ابر بهار اشک میریخت...
جنگ دوستداشتنی! پس از ۲۹۰۰ روز پایان یافت، درِ باغ شهادت را بستند، جام زهر را نوشاندند.
آری، خردمندانه جنگیدیم و هوشمندانه صلح کردیم.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
😢207👍53👏42🤔14❤11🔥5😡4🥱1