🩸امروز یکی نیست
که بر صد گرید🩸
اصفهان، دو شاعر داشت؛ پدر و پسر.
پدر جمالالدین عبدالرزاق. و پسر کمالالدین اسماعیل.
در زمان پسر بود که مغولها حمله کردند، کشتند، سوختند، ویران کردند... و ماندند!
کمال اسماعیل را مغولان کشتند، همچون جناب عطار نیشابوری، همچون میلیونها انسان دیگر که مغولها به فرماندهی چنگیز کشتند.
کمالالدین اسماعیل در دو بیت جانگداز، روزگار سیاه ایران و ایرانی آن دوره را چنین تصویر میکند:
کو دیده که تا بر وطن خود گرید
بر حال دل و واقعۀ بد گرید،
دی بر سر یک مرده دو صد گریان بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
مغولها نه همکیش ما بودند، نه هموطن ما، نه زبانشان را میفهمیدیم، نه زبانمان را میفهمیدند.
مغولان، هر چه که میکردند، آشکار بود و بیپرده، نه انکاری بود و نه پوشش دادن و پنهانکاری، هر چه که میکردند و موجب مرگ هر کسی میشدند، آن را "حادثه طبیعی" نمینامیدند!
🩸 ساختمان متروپل آبادان از یادمان نرفته! ساختمان شش طبقه را یازده طبقه کرده بودند، همه آنهایی که برای یک طبقه اضافه ساختمان من و شما، به خانه و خانمانمان هجوم میآورند، چشمشان را بسته بودند، چون مشتشان پر شده بود! دستکم ۴۳ نفر جان باختند! ۲۱ نفر را گرفتند، سه سال حبس تعزیری و پرداخت دیه! یعنی هیچ یک از آنان نباید طعم تلخ مرگ را میچشید؟!
🩸 هواپیمای اوکراینی را یادمان هست، ۱۷۶ جانباخته در پرواز ۷۵۲ .
تا سه روز میگفتند نقص فنی!
یادمان هست که علی ربیعی، سخنگوی دولت روحانی آمد و گفت: فرضیه برخورد موشک به هواپیما، دروغ و عملیات فریب آمريکاست! کاپیتان هوشنگ شهبازی آمد تلویزیون که سقوط طبیعی بوده و سالمترین هواپیماها هم ممکن است به جهت نقص فنی فروافتد!
فیلم اصابت موشک که جهانگیر شد دیگر نتوانستند انکار کنند، گردن نازک کردند!
چه شد؟! کسی قصاص شد؟! .نه! غیر عمد است!
دو موشک به هواپیمای مسافربری، قتل غیرعمد است!
قصاص حکم خداست، حتما باید اجرا شود، پایش بیفتد در برابر یک مقتول، دو یا سه نفر را هم بالای دار میکشیم. یک جایی هم میبینی در برابر ۴۳ نفر، ۱۷۶ نفر، ۵۰ نفر و بیشتر، هیچ کسی قصاص نمیشود! چه بسا نام و نشانش هم اعلام نمیشود!
مینویسم
تا در برابر پروردگارم روسیاه نباشم،
تا شرمنده وطنم و ملتم نباشم،
تا وجدانم آرام بگيرد:
کسی که امضا میکند تا ساختمان یازده طبقه بر فنداسیون شش طبقه ساخته شود، قاتل است.
همه کسانی که دیدهاند و دانستهاند و هیچ نگفتند، شریک در خون هستند!
آنان که پدافند آسمان را دوگانه کردند و ناهماهنگ، بی تخصص و تجربه نشستند پای سامانه و انگشت گذاشتند و شلیک کردند، قاتل هستند.
و آنان که محموله پرخطر و مواد منفجره آوردند به اسکله عمومی، میان برنج و لاستیک و اتومبیل، میان دهها کارگر و ترخیص-کار و راننده، قاتل هستند.
و آنان که نوشتند و گفتند: بدنه هواپیمای اوکراینی رادار بوده!!
گفتند و نوشتند که هواپیمای اوکراینی از روی منطقه نظامی پرواز کرده!
دروغها گفتند تا شلیک موشک را موجه نشان بدهند،
در خون آن ۱۷۶ انسان و آن یکی جنین متولد نشده، شریک هستند.
و امروز هم هر کسی که بگوید:
یک حادثه طبیعی بوده!
هر کسی بگوید همه جای دنیا همین طور است!
هر کسی آدرس غلط بدهد و نام عوضی بگوید و خالی ببندد،
و هر کسی بداند که محموله چه بوده و به فرمان و سفارش چه کسی آمده، و نگوید،
در خون آدمها،
در آن پیکرهای زغال شده،
در دست و سر و سینههای سوخته شریک است...
از دهانهایشان، و از انگشتهایشان خون میبارد....
مردم، "ولی دم" هستند،
باید بدانند چه کسی،
چه چیزی،
آورده،
به چه مقصودی،
و چرا در اسکله عمومی؟
اذهان عمومی مشوش است،
دلها پر است از اندوه و خشم؛
با آشکار کردن حقیقت،
و نام بردن از جنایتکاران،
اذهان را، دلها را، آدمها را
اندکی آرام کنید!
آبرو بدهید و اعتماد بخرید! مطمئن باشید، سود میبرید!
امسال، سال
نام دارد!
تولید؟!
چه سرمایه کلانی گذاشتند برای تولید!
برای تولیدکننده داخلی!
برای کارخانهدارها!
برای شرکتهای بیمه!
مبارکشان باشد این سرمایهگذاریشان برای تولید!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
که بر صد گرید🩸
اصفهان، دو شاعر داشت؛ پدر و پسر.
پدر جمالالدین عبدالرزاق. و پسر کمالالدین اسماعیل.
در زمان پسر بود که مغولها حمله کردند، کشتند، سوختند، ویران کردند... و ماندند!
کمال اسماعیل را مغولان کشتند، همچون جناب عطار نیشابوری، همچون میلیونها انسان دیگر که مغولها به فرماندهی چنگیز کشتند.
کمالالدین اسماعیل در دو بیت جانگداز، روزگار سیاه ایران و ایرانی آن دوره را چنین تصویر میکند:
کو دیده که تا بر وطن خود گرید
بر حال دل و واقعۀ بد گرید،
دی بر سر یک مرده دو صد گریان بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
مغولها نه همکیش ما بودند، نه هموطن ما، نه زبانشان را میفهمیدیم، نه زبانمان را میفهمیدند.
مغولان، هر چه که میکردند، آشکار بود و بیپرده، نه انکاری بود و نه پوشش دادن و پنهانکاری، هر چه که میکردند و موجب مرگ هر کسی میشدند، آن را "حادثه طبیعی" نمینامیدند!
🩸 ساختمان متروپل آبادان از یادمان نرفته! ساختمان شش طبقه را یازده طبقه کرده بودند، همه آنهایی که برای یک طبقه اضافه ساختمان من و شما، به خانه و خانمانمان هجوم میآورند، چشمشان را بسته بودند، چون مشتشان پر شده بود! دستکم ۴۳ نفر جان باختند! ۲۱ نفر را گرفتند، سه سال حبس تعزیری و پرداخت دیه! یعنی هیچ یک از آنان نباید طعم تلخ مرگ را میچشید؟!
🩸 هواپیمای اوکراینی را یادمان هست، ۱۷۶ جانباخته در پرواز ۷۵۲ .
تا سه روز میگفتند نقص فنی!
یادمان هست که علی ربیعی، سخنگوی دولت روحانی آمد و گفت: فرضیه برخورد موشک به هواپیما، دروغ و عملیات فریب آمريکاست! کاپیتان هوشنگ شهبازی آمد تلویزیون که سقوط طبیعی بوده و سالمترین هواپیماها هم ممکن است به جهت نقص فنی فروافتد!
فیلم اصابت موشک که جهانگیر شد دیگر نتوانستند انکار کنند، گردن نازک کردند!
چه شد؟! کسی قصاص شد؟! .نه! غیر عمد است!
دو موشک به هواپیمای مسافربری، قتل غیرعمد است!
قصاص حکم خداست، حتما باید اجرا شود، پایش بیفتد در برابر یک مقتول، دو یا سه نفر را هم بالای دار میکشیم. یک جایی هم میبینی در برابر ۴۳ نفر، ۱۷۶ نفر، ۵۰ نفر و بیشتر، هیچ کسی قصاص نمیشود! چه بسا نام و نشانش هم اعلام نمیشود!
مینویسم
تا در برابر پروردگارم روسیاه نباشم،
تا شرمنده وطنم و ملتم نباشم،
تا وجدانم آرام بگيرد:
کسی که امضا میکند تا ساختمان یازده طبقه بر فنداسیون شش طبقه ساخته شود، قاتل است.
همه کسانی که دیدهاند و دانستهاند و هیچ نگفتند، شریک در خون هستند!
آنان که پدافند آسمان را دوگانه کردند و ناهماهنگ، بی تخصص و تجربه نشستند پای سامانه و انگشت گذاشتند و شلیک کردند، قاتل هستند.
و آنان که محموله پرخطر و مواد منفجره آوردند به اسکله عمومی، میان برنج و لاستیک و اتومبیل، میان دهها کارگر و ترخیص-کار و راننده، قاتل هستند.
و آنان که نوشتند و گفتند: بدنه هواپیمای اوکراینی رادار بوده!!
گفتند و نوشتند که هواپیمای اوکراینی از روی منطقه نظامی پرواز کرده!
دروغها گفتند تا شلیک موشک را موجه نشان بدهند،
در خون آن ۱۷۶ انسان و آن یکی جنین متولد نشده، شریک هستند.
و امروز هم هر کسی که بگوید:
یک حادثه طبیعی بوده!
هر کسی بگوید همه جای دنیا همین طور است!
هر کسی آدرس غلط بدهد و نام عوضی بگوید و خالی ببندد،
و هر کسی بداند که محموله چه بوده و به فرمان و سفارش چه کسی آمده، و نگوید،
در خون آدمها،
در آن پیکرهای زغال شده،
در دست و سر و سینههای سوخته شریک است...
از دهانهایشان، و از انگشتهایشان خون میبارد....
مردم، "ولی دم" هستند،
باید بدانند چه کسی،
چه چیزی،
آورده،
به چه مقصودی،
و چرا در اسکله عمومی؟
اذهان عمومی مشوش است،
دلها پر است از اندوه و خشم؛
با آشکار کردن حقیقت،
و نام بردن از جنایتکاران،
اذهان را، دلها را، آدمها را
اندکی آرام کنید!
آبرو بدهید و اعتماد بخرید! مطمئن باشید، سود میبرید!
امسال، سال
سرمایهگذاری برای تولید
نام دارد!
تولید؟!
چه سرمایه کلانی گذاشتند برای تولید!
برای تولیدکننده داخلی!
برای کارخانهدارها!
برای شرکتهای بیمه!
مبارکشان باشد این سرمایهگذاریشان برای تولید!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👏203👍75😢48❤21👌5👎2🔥1🥱1
دوازده اردیبهشت
از
"قتل معلم"
تا
"قتل معلمی"
دوازده اردیبهشت را روز بزرگداشت معلم دانستهاند، شگفتا، این روز یادآور
"قتل معلم"
است!
۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ معلمان در تهران اعتصاب و تحصن کردند، آنان به میدانداری محمد درخشش به سوی وزارت فرهنگ آمدند، و وقتی پلیس از ورود آنان به وزارتخانه جلوگیری کرد، رو به سوی بهارستان و مجلس شورا گذاشتند. عمده خواسته آنان به حقوق و دستمزد بازمیگشت.
در میدان بهارستان، ماشین آبپاش در انتظار معلمان بود. دکتر ابوالحسن خانعلی رفت بالای ماشین و مسیر آبپاش را تغییر داد. به او شلیک کردند و خانعلی جان سپرد!
اعتراض و اعتصاب معلمان بالا گرفت و تا استعفای نخستوزیر، شریف امامی ادامه پیدا کرد. محمد درخشش هم از زندان آزاد شد و در دولت بعدی، عهدهدار وزارت فرهنگ شد و تصویب کرد که حقوق معلمان با مهندسان برابر شود.
یازده اردیبهشت ۱۳۵۸، مرحوم آقای مرتضی مطهری در جلسه مکتب متاع (خانه آقای یدالله سحابی) شرکت کرد. شامگاه و پس از آن جلسه، محمدعلی بصیری، عضو گروه فرقان، آقای مطهری را با شلیک گلوله ترور کرد. گروه فرقان، آقای مطهری را "مفسد فی الارض" دانسته بود.
روز معلم در سرزمین من، روز قتل دو معلم است؛ هر چند یکی برآمده از دانشگاه و دیگری از حوزه، ولی هر دو دانشآموخته و مدرس فلسفه و الهیات بودند!
و در پیِ
"قتل معلم"،
چه روی داده است:.
"قتل معلمی"!
آنگاه که به انگیزهها و خواستههایی، خارج از اصول معلمی و چارچوبهای تخصصی و علمی،
افرادی به بدنه مدارس و دانشگاهها،
و صنف معلم و استاد،
"تزریق"
بلکه
"حقنه"
شوند،
آنگاه که معلمی بشود گوشت قربانی،
وزیر آموزش و پرورش بشود سرباز رییس پلیس،
آنگاه که در دانشگاه، افرادی را بدون مصاحبه و سنجش علمی، حکم هیئت علمی بزنند،
آنگاه دانشگاه با همه اعضای هیئت علمیاش، از دادگاه تفتیش عقاید و پروندههای همیشه محرمانه، در هراس باشد،
آنگاه که معلم مدرسه و مدرس دانشگاه هیچ امنیت شغلی نداشته باشد،
و به یک پروندهسازی، پیش از اثبات هر جرمی،
از کارش "تعلیق" شود،
به واقع،
"معلمی"
کشته شده است!
دوازده اردیبهشت،
روز قتل معلم و معلمی،
بر همه معلمان
خجسته باد!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
از
"قتل معلم"
تا
"قتل معلمی"
دوازده اردیبهشت را روز بزرگداشت معلم دانستهاند، شگفتا، این روز یادآور
"قتل معلم"
است!
۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ معلمان در تهران اعتصاب و تحصن کردند، آنان به میدانداری محمد درخشش به سوی وزارت فرهنگ آمدند، و وقتی پلیس از ورود آنان به وزارتخانه جلوگیری کرد، رو به سوی بهارستان و مجلس شورا گذاشتند. عمده خواسته آنان به حقوق و دستمزد بازمیگشت.
در میدان بهارستان، ماشین آبپاش در انتظار معلمان بود. دکتر ابوالحسن خانعلی رفت بالای ماشین و مسیر آبپاش را تغییر داد. به او شلیک کردند و خانعلی جان سپرد!
اعتراض و اعتصاب معلمان بالا گرفت و تا استعفای نخستوزیر، شریف امامی ادامه پیدا کرد. محمد درخشش هم از زندان آزاد شد و در دولت بعدی، عهدهدار وزارت فرهنگ شد و تصویب کرد که حقوق معلمان با مهندسان برابر شود.
یازده اردیبهشت ۱۳۵۸، مرحوم آقای مرتضی مطهری در جلسه مکتب متاع (خانه آقای یدالله سحابی) شرکت کرد. شامگاه و پس از آن جلسه، محمدعلی بصیری، عضو گروه فرقان، آقای مطهری را با شلیک گلوله ترور کرد. گروه فرقان، آقای مطهری را "مفسد فی الارض" دانسته بود.
روز معلم در سرزمین من، روز قتل دو معلم است؛ هر چند یکی برآمده از دانشگاه و دیگری از حوزه، ولی هر دو دانشآموخته و مدرس فلسفه و الهیات بودند!
و در پیِ
"قتل معلم"،
چه روی داده است:.
"قتل معلمی"!
آنگاه که به انگیزهها و خواستههایی، خارج از اصول معلمی و چارچوبهای تخصصی و علمی،
افرادی به بدنه مدارس و دانشگاهها،
و صنف معلم و استاد،
"تزریق"
بلکه
"حقنه"
شوند،
آنگاه که معلمی بشود گوشت قربانی،
وزیر آموزش و پرورش بشود سرباز رییس پلیس،
آنگاه که در دانشگاه، افرادی را بدون مصاحبه و سنجش علمی، حکم هیئت علمی بزنند،
آنگاه دانشگاه با همه اعضای هیئت علمیاش، از دادگاه تفتیش عقاید و پروندههای همیشه محرمانه، در هراس باشد،
آنگاه که معلم مدرسه و مدرس دانشگاه هیچ امنیت شغلی نداشته باشد،
و به یک پروندهسازی، پیش از اثبات هر جرمی،
از کارش "تعلیق" شود،
به واقع،
"معلمی"
کشته شده است!
دوازده اردیبهشت،
روز قتل معلم و معلمی،
بر همه معلمان
خجسته باد!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👏187👍56😢24❤17👌4👎2
🟢 اندیشه تابان
☀️ یکشنبه روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا راست و استوار بیندیشیم و اندیشه دیگران را نیز به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر پنج بخش گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
دلیل، همراستا با ادعا
نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
و اینک بخش ششم:
♦️مراقب "یا" باشيد!
با هر کلمه و جملهای میتوان فریب داد و ممکن است فریب خورد!
ولی بعضی از کلمات حیلت مآب هستند و فریبناک. حواسمان را جمع نکنیم با یک "یا" ساده، کلاه سرمان میگذارند!
با اینکه هم در فارسی، هم عربی، هم انگلیسی، فقط دوحرف دارد؛ ولی خیلی معنادار است!
وقتی به ما بچههای دهه پنجاه و شصت گفتند: علم "یا" ثروت،
● یعنی این دو با هم جمع نمیشوند، علم بخواهی، ثروت نداری! ثروتمند باشی، حتما نادانی! [مانعةالجمع]
● یعنی راه سومی هم وجود ندارد، فقط دو گزینه پیش روی توست [مانعة الخلو]
● یعنی دو طرف "یا"، با یکدیگر ناسازگارند، مخالفند، معارضند. هر چه به سوی دارایی بروی، از دانش دور شدهای، و هر مقدار که طالب دانستن باشی، از ثروت فاصله گرفتهای! (تمانع دو طرف تردید).
■ وقتی کسی در گفتههایش "یا" به کار میبرد، زمین بازی را برای شما چیده، گزینههای روی میز شما را تعیین کرده،
پیشاپیش واکنش شما، و پاسختان را محدود کرده است...
¤ "یا" باید آنچه را من به عنوان دین و مذهب میگویم، بپذیری؛ "یا" آنکه بیدین و بدمذهب شدهای!
¤ "یا" همین نابسامانی و آشفته اوضاع کنونی ادامه پیدا کند؛ "یا" آنکه وضعیت بدتر و فاجعهبارتری روی خواهد داد!
¤ "یا" من باز بمانم و باشم، "یا" آنکه ایران ایرانستان میشود!
¤ "یا" با من و فرمانبردار و خاکسار من هستی؛ "یا" در برابر من، مخالف و دشمن من خواهی بود!
¤ "یا" نوکرِ آمریکا و گاو شیرده او هستیم، "یا" آنکه به یک جنگ بیپایان و پرزیان با آمریکا بپردازيم!
"یا" یک دوراهی را بر ما تحمیل میکند،
"یا" پیشفرضهایی را بر ذهن و اندیشه ما تحمیل میکند،
"یا" زمینهساز فریب است، بسترساز نیرنگ است،
بسیار مراقب "یا" باشیم
و باشید.....
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
☀️ یکشنبه روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا راست و استوار بیندیشیم و اندیشه دیگران را نیز به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر پنج بخش گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
دلیل، همراستا با ادعا
نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
و اینک بخش ششم:
♦️مراقب "یا" باشيد!
با هر کلمه و جملهای میتوان فریب داد و ممکن است فریب خورد!
ولی بعضی از کلمات حیلت مآب هستند و فریبناک. حواسمان را جمع نکنیم با یک "یا" ساده، کلاه سرمان میگذارند!
با اینکه هم در فارسی، هم عربی، هم انگلیسی، فقط دوحرف دارد؛ ولی خیلی معنادار است!
وقتی به ما بچههای دهه پنجاه و شصت گفتند: علم "یا" ثروت،
● یعنی این دو با هم جمع نمیشوند، علم بخواهی، ثروت نداری! ثروتمند باشی، حتما نادانی! [مانعةالجمع]
● یعنی راه سومی هم وجود ندارد، فقط دو گزینه پیش روی توست [مانعة الخلو]
● یعنی دو طرف "یا"، با یکدیگر ناسازگارند، مخالفند، معارضند. هر چه به سوی دارایی بروی، از دانش دور شدهای، و هر مقدار که طالب دانستن باشی، از ثروت فاصله گرفتهای! (تمانع دو طرف تردید).
■ وقتی کسی در گفتههایش "یا" به کار میبرد، زمین بازی را برای شما چیده، گزینههای روی میز شما را تعیین کرده،
پیشاپیش واکنش شما، و پاسختان را محدود کرده است...
¤ "یا" باید آنچه را من به عنوان دین و مذهب میگویم، بپذیری؛ "یا" آنکه بیدین و بدمذهب شدهای!
¤ "یا" همین نابسامانی و آشفته اوضاع کنونی ادامه پیدا کند؛ "یا" آنکه وضعیت بدتر و فاجعهبارتری روی خواهد داد!
¤ "یا" من باز بمانم و باشم، "یا" آنکه ایران ایرانستان میشود!
¤ "یا" با من و فرمانبردار و خاکسار من هستی؛ "یا" در برابر من، مخالف و دشمن من خواهی بود!
¤ "یا" نوکرِ آمریکا و گاو شیرده او هستیم، "یا" آنکه به یک جنگ بیپایان و پرزیان با آمریکا بپردازيم!
"یا" یک دوراهی را بر ما تحمیل میکند،
"یا" پیشفرضهایی را بر ذهن و اندیشه ما تحمیل میکند،
"یا" زمینهساز فریب است، بسترساز نیرنگ است،
بسیار مراقب "یا" باشیم
و باشید.....
مغالطه با "یا" را دوگانهسازی کاذب،
False Dilemma
نامند
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
❤86👍77👏16👌6🔥2
خلیج؛
به نــام فارس
به کـــــــــــــــــــــــــام عرب
هرازچندگاهی دادوفریاد، بیانیه و یادداشت، خطبه و خطابه، فراگیر میشود که
آی جهانیان، این آبراهه آتشین، به نام شمالنشیناش، فارس باید باشد:
خلیج فارس،
نه به نام جنوب-نشینهایش: عربها؛
این خط قرمز ماست، آن هم قرمز پررنگ!
🏝قشم: ۱۴۹۱ ک.م. مساحت؛ یعنی دوبرابر بحرین (۷۸۶)؛ دوبرابر سنگاپور (۷۳۵)، بزرگتر از هنگ کنگ (۱۱۱۴)...
با دره ستارگانش، با جنگل حرا، با ساحل لاکپشتها، با کوه کورکورا، با غار خربس، با بومگردی روستاهایش، میتوانست میزبان بهترین طرحهای ژئوتوریست باشد! میتوانست مریخ روی زمین بشود!
🏝کیش با ۹۰ ک.م مساحت، بنا بود "دبی" ایران باشد، مرکزی برای تجارت خاورمیانه، برای ترانزیت دریایی و هوایی، بنا بود تجربه چشمگیری باشد از مناطق آزاد تجاری.
خودتان بروید و ببینید چه بر سرش آمده است. کیش چیزی از دبی کم نداشت و ندارد، جز مدیریت و بهرهبرداری!
🏝لاوان با ۸۱ ک.م مساحت، میتوانست یک شهر دانشگاهی باشد! محیطی فراهم آمده برای اقامت و تحصیل دانشجویان و دانشپژوهان. یک جزیره-دانشگاه!
🏝لارک، ۴۸ ک.م مساحت، میتوانست یک مرکز پزشکی-پیراپزشکی جهانی باشد، با تکیه بر ظرفیت پزشکان ایرانی، و بهرهبرداری از تجربه درمانی ایرانی بهترین میزبان باشد برای درمانجویان.
🏝 ابوموسی، به جز آنکه نامش را بوموسی و باباموسی! بگوییم و در گزارش هواشناسی از آن نام ببریم میتوانست یک "شهر ارام" باشد. شهری پیشاصنعتی که به دور از هیاهوی جهان صنعت زده، گردشگران را در محیطی طبیعی و بدوی پذیرایی کند. جزیرهای با ۱۳ک.م. مساحت در آرامش دوقرن پیشین!
🏝خارک، ۲۰ ک.م، مساحت، پیشتر زیستگاه آهو بود، هم اکنونش را نمیدانم. میتوانست یک پارک ژوراسیک استوایی باشد! یا پهنه حفاظت شده برای زندگی حیوانات، و یک جاذبه توریستی برتر برای گردشگران طبیعت.
🏝 هندورابی با ۲۲ ک.م. مساحت میتوانست یک ایران کوچک باشد. میتوانست یک بازار باشد؛ یک راسته برای اصفهانیها که بیایند و یک "نقش جهان" در آن بسازند. یک بازار وکیل برای شیرازیها، آذریها، کردها، کرمانیها، خراسانیها... خیلی بزرگتر و زیباتر از بازار ابن بطوطه دبی!
🏝تنب بزرگ با بیش از ۱۰ ک.م. مساحت میتوانست یک شهربازی بزرگ باشد. یک جزیره در میانه آبهای خلیج فارس برای انجام ورزشهای آبی، سرگرمی و تفریح.
و باز جزیره داریم در این پهنه آبی...
من ایرانی هستم، از اینکه کسی نام خلیج فارس را برگرداند، ناخرسند میشوم،
ولی
سالهاست که
در نبود مدیریت،
در میانه تنگ نظریها و جناح بازیها،
در غلبه نگاه نظامی-امنیتی،
در تنگنای جاسوس پنداری و گروگان هراسی،
خلیج و تجارتش،
خلیج و گردشگریش،
خلیج و ترانزیت و صنعت هوانوردیاش،
خلیج و مخازن نفت و گازش،
خلیج فارس و همه داشتههایش،
عربی شده است؛
و برای ما ايرانيان تنها مانده
تعصب بر نام آن،
و آرزوی کوفتیِ بستن تنگهاش!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
به نــام فارس
به کـــــــــــــــــــــــــام عرب
هرازچندگاهی دادوفریاد، بیانیه و یادداشت، خطبه و خطابه، فراگیر میشود که
آی جهانیان، این آبراهه آتشین، به نام شمالنشیناش، فارس باید باشد:
خلیج فارس،
نه به نام جنوب-نشینهایش: عربها؛
این خط قرمز ماست، آن هم قرمز پررنگ!
🏝قشم: ۱۴۹۱ ک.م. مساحت؛ یعنی دوبرابر بحرین (۷۸۶)؛ دوبرابر سنگاپور (۷۳۵)، بزرگتر از هنگ کنگ (۱۱۱۴)...
با دره ستارگانش، با جنگل حرا، با ساحل لاکپشتها، با کوه کورکورا، با غار خربس، با بومگردی روستاهایش، میتوانست میزبان بهترین طرحهای ژئوتوریست باشد! میتوانست مریخ روی زمین بشود!
🏝کیش با ۹۰ ک.م مساحت، بنا بود "دبی" ایران باشد، مرکزی برای تجارت خاورمیانه، برای ترانزیت دریایی و هوایی، بنا بود تجربه چشمگیری باشد از مناطق آزاد تجاری.
خودتان بروید و ببینید چه بر سرش آمده است. کیش چیزی از دبی کم نداشت و ندارد، جز مدیریت و بهرهبرداری!
🏝لاوان با ۸۱ ک.م مساحت، میتوانست یک شهر دانشگاهی باشد! محیطی فراهم آمده برای اقامت و تحصیل دانشجویان و دانشپژوهان. یک جزیره-دانشگاه!
🏝لارک، ۴۸ ک.م مساحت، میتوانست یک مرکز پزشکی-پیراپزشکی جهانی باشد، با تکیه بر ظرفیت پزشکان ایرانی، و بهرهبرداری از تجربه درمانی ایرانی بهترین میزبان باشد برای درمانجویان.
🏝 ابوموسی، به جز آنکه نامش را بوموسی و باباموسی! بگوییم و در گزارش هواشناسی از آن نام ببریم میتوانست یک "شهر ارام" باشد. شهری پیشاصنعتی که به دور از هیاهوی جهان صنعت زده، گردشگران را در محیطی طبیعی و بدوی پذیرایی کند. جزیرهای با ۱۳ک.م. مساحت در آرامش دوقرن پیشین!
🏝خارک، ۲۰ ک.م، مساحت، پیشتر زیستگاه آهو بود، هم اکنونش را نمیدانم. میتوانست یک پارک ژوراسیک استوایی باشد! یا پهنه حفاظت شده برای زندگی حیوانات، و یک جاذبه توریستی برتر برای گردشگران طبیعت.
🏝 هندورابی با ۲۲ ک.م. مساحت میتوانست یک ایران کوچک باشد. میتوانست یک بازار باشد؛ یک راسته برای اصفهانیها که بیایند و یک "نقش جهان" در آن بسازند. یک بازار وکیل برای شیرازیها، آذریها، کردها، کرمانیها، خراسانیها... خیلی بزرگتر و زیباتر از بازار ابن بطوطه دبی!
🏝تنب بزرگ با بیش از ۱۰ ک.م. مساحت میتوانست یک شهربازی بزرگ باشد. یک جزیره در میانه آبهای خلیج فارس برای انجام ورزشهای آبی، سرگرمی و تفریح.
و باز جزیره داریم در این پهنه آبی...
من ایرانی هستم، از اینکه کسی نام خلیج فارس را برگرداند، ناخرسند میشوم،
ولی
سالهاست که
در نبود مدیریت،
در میانه تنگ نظریها و جناح بازیها،
در غلبه نگاه نظامی-امنیتی،
در تنگنای جاسوس پنداری و گروگان هراسی،
خلیج و تجارتش،
خلیج و گردشگریش،
خلیج و ترانزیت و صنعت هوانوردیاش،
خلیج و مخازن نفت و گازش،
خلیج فارس و همه داشتههایش،
عربی شده است؛
و برای ما ايرانيان تنها مانده
تعصب بر نام آن،
و آرزوی کوفتیِ بستن تنگهاش!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👍277👏36❤17😢10🔥6👎5👌3
سر نوشت
خلیج؛ به نــام فارس به کـــــــــــــــــــــــــام عرب هرازچندگاهی دادوفریاد، بیانیه و یادداشت، خطبه و خطابه، فراگیر میشود که آی جهانیان، این آبراهه آتشین، به نام شمالنشیناش، فارس باید باشد: خلیج فارس، نه به نام جنوب-نشینهایش: عربها؛ این خط قرمز…
برای آنکه مساحت جزایر نامبرده بهتر دانسته شود،
بدانیم که مساحت میدان آزادی تهران
۵۰ هزار مترمربع است،
و هر کیلومتر مربع، ۲۰ میدان آزادی را در خود جای میدهد.
پس کوچکترین جزیره نامبرده در متن فوق، تنب بزرگ، ۲۰۰ برابر میدان آزادی مساحت دارد!
بدانیم که مساحت میدان آزادی تهران
۵۰ هزار مترمربع است،
و هر کیلومتر مربع، ۲۰ میدان آزادی را در خود جای میدهد.
پس کوچکترین جزیره نامبرده در متن فوق، تنب بزرگ، ۲۰۰ برابر میدان آزادی مساحت دارد!
👍104❤17👏6😢1
معجزهی وارونه!
حکایت کنند که
چون محمد مصطفی از دنیا رخت بربست، کسانی در حجاز، ادعای پیامبری کردند، مشهورترينشان مردی بود به نام مُسَیلَمه.
او آبادی به آبادی میرفت و همگان را به خویشتن فرامیخواند.
مردم یکی از این آبادیها به مسیلمه گفتند:
پیشتر مصطفی از دِه همسایه گذشت؛ به او گفتند که چاه، کمآب شده، او از آب چاه وضو ساخت و به معجزهاش چاه پرآب شد. حال چاه ده ما نیز کمآب است، تو نیز اگر پیامبری، معجزهای کن و چاه پرآب کن!
مسیلمه بر آن چاه، دست و رو بشست، چاه از اساس خشک شد و هیچ آب در آن نیامد!
مردمان بر او نهیب زدند که محمد مصطفی، آب چاه بیفزود و تو چاه را خشکاندی!
گفت:
معجزه، معجزه است؛ گاه از این سو، و گاه از آن سو!
ما هر دو پیامبریم، مصطفی به فزونی و برکت معجزه کرده است،
و من به خشکی و نابودی!
آری،
پیامآوران نیکی و زیبایی و راستی،
معجزه میکنند به شادی و آشتی و فزونی و بهروزی؛
و پیغامداران پلشتی و فریب و دروغ،
معجزهشان اندوه است و جنگ و ویرانی و سیهبختی...
بسیار معجزه دیدهایم و دیدهاید؛
بایست ایمان بیاوریم....
ایمان بیاوریم که
درخت سیب، خرزهره نمیرویاند!
و گل نرگس شهلا، بوی خوش دارد و ایستاده در گرما و سرما...
و نرگس دروغین، تنها صورتکی دارد، زودپژمرده و بی هیچ بوی!
ایمان بیاوریم به معجزههای وارونه؛
به رودخانههای خشک،
به سرزمینِ زرخیزِ تهیدست،
به دانایان در خانه نشسته،
به مهملبافان بر صدر بنشانده،
به شمارِ پرشمار دربندان و بَرداران،
به بندرِ سوخته،
به قطارِ برافروخته،
به هواپیمایِ بر آسمان دوخته...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
حکایت کنند که
چون محمد مصطفی از دنیا رخت بربست، کسانی در حجاز، ادعای پیامبری کردند، مشهورترينشان مردی بود به نام مُسَیلَمه.
او آبادی به آبادی میرفت و همگان را به خویشتن فرامیخواند.
مردم یکی از این آبادیها به مسیلمه گفتند:
پیشتر مصطفی از دِه همسایه گذشت؛ به او گفتند که چاه، کمآب شده، او از آب چاه وضو ساخت و به معجزهاش چاه پرآب شد. حال چاه ده ما نیز کمآب است، تو نیز اگر پیامبری، معجزهای کن و چاه پرآب کن!
مسیلمه بر آن چاه، دست و رو بشست، چاه از اساس خشک شد و هیچ آب در آن نیامد!
مردمان بر او نهیب زدند که محمد مصطفی، آب چاه بیفزود و تو چاه را خشکاندی!
گفت:
معجزه، معجزه است؛ گاه از این سو، و گاه از آن سو!
ما هر دو پیامبریم، مصطفی به فزونی و برکت معجزه کرده است،
و من به خشکی و نابودی!
آری،
پیامآوران نیکی و زیبایی و راستی،
معجزه میکنند به شادی و آشتی و فزونی و بهروزی؛
و پیغامداران پلشتی و فریب و دروغ،
معجزهشان اندوه است و جنگ و ویرانی و سیهبختی...
کاملی گر خاک گیرد، زر شود
ناقص ار زر برد، خاکستر شود
بسیار معجزه دیدهایم و دیدهاید؛
بایست ایمان بیاوریم....
ایمان بیاوریم که
درخت سیب، خرزهره نمیرویاند!
و گل نرگس شهلا، بوی خوش دارد و ایستاده در گرما و سرما...
و نرگس دروغین، تنها صورتکی دارد، زودپژمرده و بی هیچ بوی!
ایمان بیاوریم به معجزههای وارونه؛
به رودخانههای خشک،
به سرزمینِ زرخیزِ تهیدست،
به دانایان در خانه نشسته،
به مهملبافان بر صدر بنشانده،
به شمارِ پرشمار دربندان و بَرداران،
به بندرِ سوخته،
به قطارِ برافروخته،
به هواپیمایِ بر آسمان دوخته...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👏275👍61❤27😢20👌4👎3🤔1
شطحیات *
اگر مردی، بیا برو آبادان، برو ببین بچه دبستانیها در زیرزمین غنی سازی میکنند، یک وعدهاش میشود نهصد میلیون تومان، با نوشابه و سالاد. پای مرغش که حرف ندارد، با مازوت که دست به یکی بکنه، جام جهانی قطر را هم زغال میکنه یک جوری که با کاردک تیکه تیکه هاش را از بندر فرح جمع کردند، اون وقت عربها آمدند و آب را ریختند همانجا که میسوخت! ظریف میگفت کارشناسان برق غلط میکنند که گاو شیرده باشند و شش میلیارد دلار را بالا بکشند، دلار بالا کشید، اصلا باید یک خر جفتک انداز بیاید و نگذارد که بانک آینده فاحشهخانه بشود، باید همه از بابک زنجانی یاد بگیریم و برویم کانادا و زندانهای آنجا را wallstreet کنیم. من شنیدهام اگر دبیرستانها را ببندند و به جایش خانه سالمندان باز بکنند از ملکوت برایشان پیامک میآید آن وقت میتوانند هلیکوپتر خدمت تولید کنند و از پشتسرشان هم صدا بشنوند. دیروز داشتم خاطرات توفان نوح را مرور میکردم که FATF آمد تا مرا تعلیق کند، رو در رویش ایستادم و گفتم ای لعین حقهباز، میکنی تو اشتباه در هر نماز! قهر کرد و با موشک رفت بندر، ولی حوالی نیشابور دچار حادثه شد و افتاد توی خلیج همیشه فارس. از تو استخر که درش آورده بودند یک ریز میگفت باید رفراندوم برگزار کنیم حتی اگر پنج درصد رای بیاورند، یا کمتر، باید قانون حجاب، عفاف شود تا جنبش فواحش دچار تشویش اذهان عمومی گردد. هم شاهزاده داریم هم تاجزاده، چی کم داریم؟ یک بادبزن، یک آفتابه، یک لنگ یمنی و یک حسین خان تنگهبند!
* وقتی کسی به سرش میزد، یا به هر دلیلی! نمیتوانست مثل آدم عاقل حرف بزند؛ میزد به شطحیات گفتن. شطحیه یعنی سَرریزِدیگ!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
اگر مردی، بیا برو آبادان، برو ببین بچه دبستانیها در زیرزمین غنی سازی میکنند، یک وعدهاش میشود نهصد میلیون تومان، با نوشابه و سالاد. پای مرغش که حرف ندارد، با مازوت که دست به یکی بکنه، جام جهانی قطر را هم زغال میکنه یک جوری که با کاردک تیکه تیکه هاش را از بندر فرح جمع کردند، اون وقت عربها آمدند و آب را ریختند همانجا که میسوخت! ظریف میگفت کارشناسان برق غلط میکنند که گاو شیرده باشند و شش میلیارد دلار را بالا بکشند، دلار بالا کشید، اصلا باید یک خر جفتک انداز بیاید و نگذارد که بانک آینده فاحشهخانه بشود، باید همه از بابک زنجانی یاد بگیریم و برویم کانادا و زندانهای آنجا را wallstreet کنیم. من شنیدهام اگر دبیرستانها را ببندند و به جایش خانه سالمندان باز بکنند از ملکوت برایشان پیامک میآید آن وقت میتوانند هلیکوپتر خدمت تولید کنند و از پشتسرشان هم صدا بشنوند. دیروز داشتم خاطرات توفان نوح را مرور میکردم که FATF آمد تا مرا تعلیق کند، رو در رویش ایستادم و گفتم ای لعین حقهباز، میکنی تو اشتباه در هر نماز! قهر کرد و با موشک رفت بندر، ولی حوالی نیشابور دچار حادثه شد و افتاد توی خلیج همیشه فارس. از تو استخر که درش آورده بودند یک ریز میگفت باید رفراندوم برگزار کنیم حتی اگر پنج درصد رای بیاورند، یا کمتر، باید قانون حجاب، عفاف شود تا جنبش فواحش دچار تشویش اذهان عمومی گردد. هم شاهزاده داریم هم تاجزاده، چی کم داریم؟ یک بادبزن، یک آفتابه، یک لنگ یمنی و یک حسین خان تنگهبند!
* وقتی کسی به سرش میزد، یا به هر دلیلی! نمیتوانست مثل آدم عاقل حرف بزند؛ میزد به شطحیات گفتن. شطحیه یعنی سَرریزِدیگ!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👏137👍32❤14😁12😢9👌8👎2
قنیسازی!
یک عده کم اطلاع و قدرنشناس، گوشه و کنار، در این روزنامههای غیرکیهانی یا محیط مجازی به جز ایتا یا شبکههای تلویزیونی ناپایداری، یک سری القائات اهریمنی و وسوسههای شیطانی میکنند که
مگر غنی به معنای ثروتمند و دارا نیست، و غنیسازی یعنی ثروتمند کردن، بینیاز نمودن؛ پس چرا ما هر چی که غنیسازی میکنیم داراییمان کمتر میشود؟! با این غنیسازی نه برق برایمان مانده، نه ریالمان ارزشی دارد، نه زیرساخت، نه رونما! این چگونه غنا و غنیسازی است که جز تهیدستی و نابودی ثمرهای نداشته؟!
اینها نمیدانند که آنچه روی میدهد غنیسازی نیست، بلکه قنیسازی است! یک چیزی را از زبان بزرگان شنیدهاند، ولی املایش را نادرست نوشتهاند و به جای ق غ گذاشتهاند! زهی ناآگاهی! وای از فهم نادرست! ای بیداد از بیسوادی!
بله، قنیسازی است. حال بروید خدمت جناب دهخدا تا بفهمید قنیسازی یعنی چه!
بهبه چه واژه پرمعنایی!
یکم آنکه قنی یعنی خشنود! وقتی چیزی نداری، بیدغدغه و دلآرام، به خیال راحت و دل خوش، برای خودت آفاق و انفس را سیر میکنی!
مگر سروده خواجه شیراز را نشنیدی که:
در این بازار اگر سودی ست با درویش خرسند است /
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی!
ببینید، جناب حافظ هفتصد سال پیش از خدا میخواسته که او را به درویشی و ناداری، خشنود کند! یعنی همین قنیسازی!
دوم آنکه نیزه را قنی گویند! پس قنیسازی یعنی نیزه ساختن! حال این نیزه که ساخته میشود به کجا و تا کجا فرومیرود، خدا میداند!
سوم آنکه قنی، چاه است؛ چنانکه مقنی چاهکن باشد. پس قنیسازی یعنی چاه کندن.
پس بیجهت فریاد نکنید و نق نزنید. غنیسازی نبوده و نیست؛ بلکه قنیسازی است به هر سه معنایش!
از این همه گذشته، قنیسازی هفت حرف دارد! میدانید یعنی چه؟! نه، نمیدانید! عارفان بزرگ میدانند! یعنی هفت آسمان! هفت دریا! هفت اقلیم! چهار نقطه دارد! میدانید یعنی چه؟!
نه، نمیدانید!
یعنی عناصر اربعه.
بزرگ عارف تخت سلیمان، ملامحسن امیرقائد گفته است که قنیسازی همانا آباء سبعه است و امهات اربعه!
این سخن پر از نکات عرفانی است که فقط خود جناب ملامحسن از آن خبر دارد!
حالا باز بروید و درباره آنچه حتی نوشتنش را هم بلد نیستید، اظهارنظر کنید!!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
یک عده کم اطلاع و قدرنشناس، گوشه و کنار، در این روزنامههای غیرکیهانی یا محیط مجازی به جز ایتا یا شبکههای تلویزیونی ناپایداری، یک سری القائات اهریمنی و وسوسههای شیطانی میکنند که
مگر غنی به معنای ثروتمند و دارا نیست، و غنیسازی یعنی ثروتمند کردن، بینیاز نمودن؛ پس چرا ما هر چی که غنیسازی میکنیم داراییمان کمتر میشود؟! با این غنیسازی نه برق برایمان مانده، نه ریالمان ارزشی دارد، نه زیرساخت، نه رونما! این چگونه غنا و غنیسازی است که جز تهیدستی و نابودی ثمرهای نداشته؟!
اینها نمیدانند که آنچه روی میدهد غنیسازی نیست، بلکه قنیسازی است! یک چیزی را از زبان بزرگان شنیدهاند، ولی املایش را نادرست نوشتهاند و به جای ق غ گذاشتهاند! زهی ناآگاهی! وای از فهم نادرست! ای بیداد از بیسوادی!
بله، قنیسازی است. حال بروید خدمت جناب دهخدا تا بفهمید قنیسازی یعنی چه!
بهبه چه واژه پرمعنایی!
یکم آنکه قنی یعنی خشنود! وقتی چیزی نداری، بیدغدغه و دلآرام، به خیال راحت و دل خوش، برای خودت آفاق و انفس را سیر میکنی!
مگر سروده خواجه شیراز را نشنیدی که:
در این بازار اگر سودی ست با درویش خرسند است /
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی!
ببینید، جناب حافظ هفتصد سال پیش از خدا میخواسته که او را به درویشی و ناداری، خشنود کند! یعنی همین قنیسازی!
دوم آنکه نیزه را قنی گویند! پس قنیسازی یعنی نیزه ساختن! حال این نیزه که ساخته میشود به کجا و تا کجا فرومیرود، خدا میداند!
سوم آنکه قنی، چاه است؛ چنانکه مقنی چاهکن باشد. پس قنیسازی یعنی چاه کندن.
پس بیجهت فریاد نکنید و نق نزنید. غنیسازی نبوده و نیست؛ بلکه قنیسازی است به هر سه معنایش!
از این همه گذشته، قنیسازی هفت حرف دارد! میدانید یعنی چه؟! نه، نمیدانید! عارفان بزرگ میدانند! یعنی هفت آسمان! هفت دریا! هفت اقلیم! چهار نقطه دارد! میدانید یعنی چه؟!
نه، نمیدانید!
یعنی عناصر اربعه.
بزرگ عارف تخت سلیمان، ملامحسن امیرقائد گفته است که قنیسازی همانا آباء سبعه است و امهات اربعه!
این سخن پر از نکات عرفانی است که فقط خود جناب ملامحسن از آن خبر دارد!
حالا باز بروید و درباره آنچه حتی نوشتنش را هم بلد نیستید، اظهارنظر کنید!!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👏226👍47😁39❤14👎6🤔3
🟢 اندیشه تابان
☀️ یکشنبهای دیگر گذشت، ولی آفتاب همچنان میتابد، بر دیگر سرزمینها، تا روشنایی همواره باشد و تاریکی بر کنار رود.
پیشتر شش گفتار گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
دلیل، همراستا با ادعا
نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
مراقب "یا" باشيد!
و اینک بخش هفتم:
من یا دشــــــــــــــــمن!
گذشت که دوگانهسازی کاذب، گونهای مغالطه است،
و بسیاری از چنین دوگانهای بهره میبرند که:
من هستم و دشمن!
و دشمن چنان و چنین زشتی و پلشتی دارد، ناروا و تباه است؛
پس من زیبا و شایسته و پیراسته هستم!
بسیاری از مجادلات مذهبی،
و کشمکشهای سیاسی؛
در سایه این مغالطه شکل میگیرند،
شعلهور میشوند،
و برای همیشه فریب میکارند
و کینه درو کنند
و به تنورِ گداخته به نادانی،
نان خود پختهاند.
روزگار جنگ سرد میان
آمریکایِ کاپیتالیست
و شوروی کمونيست؛
این ناکارآمدی آن را فریاد میکرد،
و آن نادادگری این را...
هر دو چنین فریب میدادند که
من یا دشمن؛
نادرستی و ناگواری او،
دلیل بر راستی و استواری من است.
نه!
فریب نخوریم!
این گونه نیست که همواره یک سوی جنگ و درگیری حق باشد و سوی دیگر باطل!
بلکه
هر دو ناراست، هر دو سو پلیدند.
به سخن دیگر؛
باطل بودنِ یک سویِ درگیری و جنگ،
به هیچ وجه ملازمهای با
حق بودن سوی دیگر ندارد!
این فریبکاری، ترکیبی از دو مغالطه است؛
"یا" و "ربط"
نخست شما را در یک دوگانه "من یا دشمن"
محصور میکند،
و دوم آنکه تباهی دشمن را دلیل بر پاکی و پیراستگی خویشتن میشمرد.
از این پس دوگانههای
جمهوریخواه و دموکرات،
اصلاحطلب و اصولگرا،
دیندار و روشنفکر،
سنتی و مدرن،
غربگرا و روسدوست،
را با این دیدگاه بنگرید،
ممکن و محتمل است که
ما ایرانیها میگوییم:
دیگ به دیگچه میگوید: روت سیاه!
این حقیقت بسیاری از وصلهزدنها و ستیزهاست...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
☀️ یکشنبهای دیگر گذشت، ولی آفتاب همچنان میتابد، بر دیگر سرزمینها، تا روشنایی همواره باشد و تاریکی بر کنار رود.
پیشتر شش گفتار گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
دلیل، همراستا با ادعا
نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
مراقب "یا" باشيد!
و اینک بخش هفتم:
من یا دشــــــــــــــــمن!
گذشت که دوگانهسازی کاذب، گونهای مغالطه است،
و بسیاری از چنین دوگانهای بهره میبرند که:
من هستم و دشمن!
و دشمن چنان و چنین زشتی و پلشتی دارد، ناروا و تباه است؛
پس من زیبا و شایسته و پیراسته هستم!
بسیاری از مجادلات مذهبی،
و کشمکشهای سیاسی؛
در سایه این مغالطه شکل میگیرند،
شعلهور میشوند،
و برای همیشه فریب میکارند
و کینه درو کنند
و به تنورِ گداخته به نادانی،
نان خود پختهاند.
روزگار جنگ سرد میان
آمریکایِ کاپیتالیست
و شوروی کمونيست؛
این ناکارآمدی آن را فریاد میکرد،
و آن نادادگری این را...
هر دو چنین فریب میدادند که
من یا دشمن؛
نادرستی و ناگواری او،
دلیل بر راستی و استواری من است.
نه!
فریب نخوریم!
این گونه نیست که همواره یک سوی جنگ و درگیری حق باشد و سوی دیگر باطل!
بلکه
هر دو ناراست، هر دو سو پلیدند.
به سخن دیگر؛
باطل بودنِ یک سویِ درگیری و جنگ،
به هیچ وجه ملازمهای با
حق بودن سوی دیگر ندارد!
این فریبکاری، ترکیبی از دو مغالطه است؛
"یا" و "ربط"
نخست شما را در یک دوگانه "من یا دشمن"
محصور میکند،
و دوم آنکه تباهی دشمن را دلیل بر پاکی و پیراستگی خویشتن میشمرد.
از این پس دوگانههای
جمهوریخواه و دموکرات،
اصلاحطلب و اصولگرا،
دیندار و روشنفکر،
سنتی و مدرن،
غربگرا و روسدوست،
را با این دیدگاه بنگرید،
ممکن و محتمل است که
■ هر دو ناراست و تباهشیوه باشند
ما ایرانیها میگوییم:
دیگ به دیگچه میگوید: روت سیاه!
این حقیقت بسیاری از وصلهزدنها و ستیزهاست...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
❤66👍49👏12👎2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای سرزمینم...
سروده و نوایِ
همکار و دوست گرامی
استاد ادبیات دانشگاه اصفهان
دکتر مسعود آلگونه
سروده و نوایِ
همکار و دوست گرامی
استاد ادبیات دانشگاه اصفهان
دکتر مسعود آلگونه
👏74❤38👍7👌2
اذان مگو!
چنین حکایت کردهاند که در بغداد تاجری یهودی بود، دارایی و مُکنت بیشمار داشت و از فرزند تنها یک دختر.
دختر که برومند شد و دانا، دل بر آن گذاشت که دین و آیین خود را تغییر دهد و مسلمان شود!
تاجر هر آنچه دانست و شنید انجام داد تا دخترش از اسلام روبرگرداند. و دختر هر روز بیش از دیروز بر تصمیمش استوارتر!
روزی تاجر برای دادوستد رفته بود، کار به درازا انجامید تا نیمروز...
صدای گوشخراش و دلآزاری برخاست، کسی اذان میگفت، ولی به صدایی خشن و نوایی تحملناپذیر! تاجر یهودی برخاست که دادوستد سودآورتری کند. آن اذانگو را به خدمت گرفت که هر روز، پنج وقت بیاید و به بلندترین صدایش زیر پنجره اتاق دخترک، اذان بگوید!
سحرگاه دختر یهودی با صدایی عزراییلنشان از خواب شیرین پرید، و نیمروز و پسین و شامگاه و به گاه خواب همچنین!
پدر که از بازار برگشت، دختر تنها یک پرسش داشت:
- پدرجان،این صدا چیست و این جارچیِ دوزخ چه فریاد میکند؟
- جانِ پدر، این صدایِ مسلمانی و شعار اسلام است، مگر نمیدانستی؟! این اذان است!
دختر با خود اندیشید که اسلامی که شعارش، نوای پنج وقتش، فراخوان نمازش، این چنین بند دل برکند و جگر بخراشد، چه دین و آیین ناگواری خواهد بود!
آی تهرانیها، در تعطیلات پیشرو که به شمال هجوم بردید، اگر دختر یا پسری دارید که گوشهچشمی به دین و ایمان دارد؛ او را به دیدنِ جهنم سپهنشان ببرید تا به چشم خود ببیند شکنجهگاه خدای رحمان و رحیم را!
اگر خودتان هنوز دلبستگی به آیین محمدی دارید، کافی است یک سفر به مدینه او بروید! البته پیش از سفر، نشانیِ خانههای عفاف آن دیار را از شیخِ چهچهه بگیرید!
و اگر پدرومادرتان هنوز نماز میخوانند یک جلسه ببریدشان محفل! خدمت آخوندِ قهوهای!*
اگر آنجا هم افاقه نکرد، ببردیش باغ ازگل تا ببیند چشم گریان و بشنود نوایِ ایمانافزایِ "اوصیکم بتقوی الله" را...
* هر کسی رنگ و بویی دارد. حضرات نیز چنیناند. از جناب کارشناسِ محفل یاد گرفتیم که
آخوند صورتی داریم،
خوب چرا قهوهایاش را نداشته باشیم!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
چنین حکایت کردهاند که در بغداد تاجری یهودی بود، دارایی و مُکنت بیشمار داشت و از فرزند تنها یک دختر.
دختر که برومند شد و دانا، دل بر آن گذاشت که دین و آیین خود را تغییر دهد و مسلمان شود!
تاجر هر آنچه دانست و شنید انجام داد تا دخترش از اسلام روبرگرداند. و دختر هر روز بیش از دیروز بر تصمیمش استوارتر!
روزی تاجر برای دادوستد رفته بود، کار به درازا انجامید تا نیمروز...
صدای گوشخراش و دلآزاری برخاست، کسی اذان میگفت، ولی به صدایی خشن و نوایی تحملناپذیر! تاجر یهودی برخاست که دادوستد سودآورتری کند. آن اذانگو را به خدمت گرفت که هر روز، پنج وقت بیاید و به بلندترین صدایش زیر پنجره اتاق دخترک، اذان بگوید!
سحرگاه دختر یهودی با صدایی عزراییلنشان از خواب شیرین پرید، و نیمروز و پسین و شامگاه و به گاه خواب همچنین!
پدر که از بازار برگشت، دختر تنها یک پرسش داشت:
- پدرجان،این صدا چیست و این جارچیِ دوزخ چه فریاد میکند؟
- جانِ پدر، این صدایِ مسلمانی و شعار اسلام است، مگر نمیدانستی؟! این اذان است!
دختر با خود اندیشید که اسلامی که شعارش، نوای پنج وقتش، فراخوان نمازش، این چنین بند دل برکند و جگر بخراشد، چه دین و آیین ناگواری خواهد بود!
آی تهرانیها، در تعطیلات پیشرو که به شمال هجوم بردید، اگر دختر یا پسری دارید که گوشهچشمی به دین و ایمان دارد؛ او را به دیدنِ جهنم سپهنشان ببرید تا به چشم خود ببیند شکنجهگاه خدای رحمان و رحیم را!
اگر خودتان هنوز دلبستگی به آیین محمدی دارید، کافی است یک سفر به مدینه او بروید! البته پیش از سفر، نشانیِ خانههای عفاف آن دیار را از شیخِ چهچهه بگیرید!
و اگر پدرومادرتان هنوز نماز میخوانند یک جلسه ببریدشان محفل! خدمت آخوندِ قهوهای!*
اگر آنجا هم افاقه نکرد، ببردیش باغ ازگل تا ببیند چشم گریان و بشنود نوایِ ایمانافزایِ "اوصیکم بتقوی الله" را...
کعبه آباد است از اصنام ماو البته که مقصود جناب اقبال از این سروده، فقط هند است و لاهور!
خندهزن کفر است بر اسلام ما
شیخ در عشق بتان اسلام باخت
رشته ی تسبیح از زنار ساخت
پیر ها پیر از بیاض مو شدند
سخره بهر کودکان کو شدند
میشود هر مودرازی خرقه پوش
آه ازین سوداگران دین فروش
* هر کسی رنگ و بویی دارد. حضرات نیز چنیناند. از جناب کارشناسِ محفل یاد گرفتیم که
آخوند صورتی داریم،
خوب چرا قهوهایاش را نداشته باشیم!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👏188❤35👍23😁11👌5👎1🔥1
دوستان بزرگوار،
مخاطبان کانال سر نوشت،
میتوانید دیدگاه خود درباره آنچه در سر نوشت خواندهاید را
در گروه
گفتگوی سر نوشت
بنویسید:
https://www.tg-me.com/+64QNbsadfZs0NDg0
مخاطبان کانال سر نوشت،
میتوانید دیدگاه خود درباره آنچه در سر نوشت خواندهاید را
در گروه
گفتگوی سر نوشت
بنویسید:
https://www.tg-me.com/+64QNbsadfZs0NDg0
❤29🕊9
آیه، آینه، آدینه
پیشتر، هر آدینه یک سوره از قرآن کریم میخواندیم،
و از اینک، هر آدینه، آیهای را آینه دیدن راستی و شناخت حقیقت میکنیم؛
نخست بنگرید و بشنوید:
پیشتر، هر آدینه یک سوره از قرآن کریم میخواندیم،
و از اینک، هر آدینه، آیهای را آینه دیدن راستی و شناخت حقیقت میکنیم؛
نخست بنگرید و بشنوید:
👍35❤7🙏2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قبر حافظ اسد را پس از سرنگونی حکومت پسرش، سوزاندند و پیکرش را از گور درآوردند...
حال عدنان العرعور، یکی از دین دانان مخالف اسد، بر گور شکافته وی آمده است و خطبه میخواند...
حال عدنان العرعور، یکی از دین دانان مخالف اسد، بر گور شکافته وی آمده است و خطبه میخواند...
❤29👍21🤔5👎3😁3😢3👏2😡2
● وَظَلَمُوٓا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ ۚإِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
سوره سبا، آیه ۱۹
ستم، خروج از راستی و استواری است. ستم مجمع همه ناپسندیها و پلشتیهاست.
و ستم آدمی را، جامعه را، حاکمیت را، فرهنگ و تمدن را پیر میکند، فرسوده میکند.
و آن گاه است که دست آفرینش، فرسوده را از میان میبرد تا نوزادی بیاید و جهان تازه شود.
و آن فرتوتِ فرسوده، به تاریخ میپیوندد، به داستانها، به افسانههای پیشین.
و آنها که پیشتر به زیر پرچمی گرد آمده بودند و برای پادشاهی پا زمین میکوبیدند، پراکنده میشوند، تکهتکه میشوند، همچون کاغذپارهای در دست مردی خشمگین از روزگار....
اندکی بردبار باشید، شما هم به چشم خواهید دید، این افسانه شدن، این پراکنده شدن را.
🛑 آنچه دیدید و شنیدید و خواندید، به هیچ وجه به معنای پشتیبانی از حکمرانان کنونی سرزمین سوریه نیست.
نیکی یا بدی هر زمامداری را باید از مردمان همان سرزمین شنید و دانست.
و هر گروهی، چند روزهای بر سر کار است و نشسته بر کرسی ریاست... .
و بیگمان هر گفته و کردار برآمده از کینهتوزی،
گرهای دیگر و عقدهای نوین میسازد..
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
سوره سبا، آیه ۱۹
و به خویش ستم کردند؛ پس آنان را افسانهها گرداندیم و همه را سخت پراکندیم؛ بیگمان در این، نشانههایی برای هر شکیبایِ سپاسگزار است.هر آدمی، هر مردمانی، هر حاکمیتی، و هر تمدنی، سرآمد و اجلی دارد؛ چنانکه زایش و کودکی و جوانی و کهنسالی داشته است.
ستم، خروج از راستی و استواری است. ستم مجمع همه ناپسندیها و پلشتیهاست.
و ستم آدمی را، جامعه را، حاکمیت را، فرهنگ و تمدن را پیر میکند، فرسوده میکند.
و آن گاه است که دست آفرینش، فرسوده را از میان میبرد تا نوزادی بیاید و جهان تازه شود.
و آن فرتوتِ فرسوده، به تاریخ میپیوندد، به داستانها، به افسانههای پیشین.
و آنها که پیشتر به زیر پرچمی گرد آمده بودند و برای پادشاهی پا زمین میکوبیدند، پراکنده میشوند، تکهتکه میشوند، همچون کاغذپارهای در دست مردی خشمگین از روزگار....
اندکی بردبار باشید، شما هم به چشم خواهید دید، این افسانه شدن، این پراکنده شدن را.
🛑 آنچه دیدید و شنیدید و خواندید، به هیچ وجه به معنای پشتیبانی از حکمرانان کنونی سرزمین سوریه نیست.
نیکی یا بدی هر زمامداری را باید از مردمان همان سرزمین شنید و دانست.
و هر گروهی، چند روزهای بر سر کار است و نشسته بر کرسی ریاست... .
و بیگمان هر گفته و کردار برآمده از کینهتوزی،
گرهای دیگر و عقدهای نوین میسازد..
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍126❤22👏4
برای بانو امينی...
چندسال پیش، در دوره ارشد، دانشجویی داشتم به نام آقای امينی. مردی حدود چهل سال به نظرم آمد، اهل پرسش و اندیشه و جستجو. و جناب آقای امينی از آن ده درصد دانشجویانی شد که پس از اخذ نمره دلچسب و "پاس" کردن ماده درسی مربوطه و پایان دوره تحصیلی و اخذ مدرک، باز با من ارتباط دارد و گفتگو.
در گیر و دار اسبابکشی بودم و دغدغه رهن و اجاره جدید که آقای امينی برایم پیام فرستاد. دو فرسته صوتی... صدای گرفته برادری که درد خواهرش را برایم روایت میکرد، و من بر آن شدم که
برای بانو امينی
بنویسم. برای بانویی که برادرش را میشناختم.
بانو امينی، همچون دیگر زنان و دختران این سرزمین چه داشت؟! خانواده؛ پدرومادر، برادر و خواهر، و ازدواج کرد تا شاید همسری همراه و پشتیبان و مهربان بیابد...
تازه چهل سالگی را چشیده بود که سایه سرد سرطان بر او چنگ زد. رضایت داد به عمل جراحی، و همه خوشحال شدیم که بیماری فرونشست، ولی سرطان از او ّبیشتر میخواست، خواب شب را، آرامش و شادی را، زندگی و فرصت زیستش را!
شیمیدرمانی است و دردهای بیپایان و طاقتفرسا، بیمار ی و تنهایی و بیم از انکه سر بار دیگران باشد و مایه اندوه عزیزانش. مسکنهای قوی میخورد تا شب اندکی آرام بگيرد و نشسته چند لحظهای بخوابد. سرطان روزبهروز از او میکاست، چنگ میانداخت و پیش میرفت؛
متاستاژ: سلول سرطانی از تومور نخستین جدا میشود و در همه اندامهای داخلی میچرخد و لانه میکند، معده، کبد و روده، از همه دشوارتر، ریه...
میگویند ریهاش آب آورده،
Pulmonary edema
ادم ریوی،
و هیچ میدانید Thoracentesis،
خارج کردن مایع جمع شده در ریه،
چگونه انجام میشود؟
دیگر هیچ بیمارستانی او را نمیپذیرفت، همه میدانستند، و او بیش از همه،
که رفتنی است،
ICU و ventilator...
آقای امینی خواهر را از پشت شیشه اتاق میدیده، ناتوانتر از دیروز، رنجورتر از ساعت پیش، چشم باز میکرد، ما را که میدید، نمیتوانست حرف بزند، لبخند میزد که من خوبم، نگرانم نباشید، غصه نخورید....
tracheostomy؛
نای را میشکافند و به داخل گلو، لوله تنفسی میبرند.
برای خواهر تنها یک چیز باقی مانده بود؛ هوشیاری! تا روز آخر...
آخرین روز اردیبهشت،
بانو امينی
دیگر درد نداشت و رنجی نکشید...
پس از سه سال توانست بخوابد، آرام بگيرد...
و من هر شب میبینم، در مسجدی که نماز شامگاه را میخوانم، یکی از نمازگزاران را، هر روز نحیفتر، سرطان بر او هم چنگ انداخته... او هم برایم گفته است از دردهایش، از پرتودرمانی و عوارضش، از به رنج ماندن یا به آرامش رفتن...
در هر خانوادهای که پرسان شوی،
دو سه نفرشان گرفتار سرطان هستند. مردی که شصت سال ایستاده به همه سختیهای روزگار لبخند زده، از استخوان درد مینالد و بر پا مشت میزند، سرطان مغز استخوان گرفته...
سرطان، ام اس، پارکینسون در کلانشهرها گسترده شده؛ و بیشتر در اصفهان، کرج و اراک.
البته هیچ ربطی به مازوت سوزاندن و رها کردن دی اکسید گوگرد در هوا ندارد!
و هیچ نسبتی هم با بنزینهای یاروسیزده! ندارد با آن بنزن و سربش.
مشت محکمی نیز حواله دهان ياوهگوهایی کنیم که میگویند پارازیت انداختن سرطانزاست، یا روغن پالم، یا انواع و اقسام آفتکشها یا آبیاری با پسماندهای صنعتی و خانگی، یا آزبستِ لنتهایِ ترمز یا ریزگردها، یا خشکی رودها و تالابها...
اصلا همه جای دنیا، به ویژه امریکا! سرطان هست و درد و مرگ، صد پله بدتر و شدیدتر از اینجا...
با کسانی که طرح هر مشکل و درد و رنجی را تضعیف نظام و توهین به مقدسات، پرونده میکنند که نمیشود و نمیتوان حرفی زد!
آن دسته که دولت از آن محفل به دست این دسته میافتد؛ یکدفعه و ناغافل، هشت بهشتشان، جهنم فومن میشود نیز گفتگو اتلاف عمر و حیفِ نفس است! اینها فکر میکنند حافظه مردم ایران سهثانیهای است!
مخاطب این متن، "انسان"هایی هستند که درد و رنج و مرگِ دیگران تکانشان میدهد، به آنها میگویم:
سرطان راست و چپ و حزباللهی و سلطنتطلب و وصولگرا و قدرتطلب نمیشناسد، همه شما و فرزندان و عزیزانتان را در میانسالی، بلکه جوانی، درگیر میکند!
میگویم:
آمار ابتلا به سرطانِ اصفهان، و به ویژه ورزنه، نفسگیر بالا میرود!
میگویم:
سرطان، مرگ است؛ مرگی پس از سالها درد و رنج.
منصفانه و بر پایه پژوهشهای بیطرف و علمی، دریابیم که
فراگیریِ سرطان نتیجه چیست؟!
نتیجه هر چه که باشد،
سالها ناکاردانی،
اولویتهای خارج از وطن و هموطنان،
قربانی کردن ملت و منافع ملی،
شعارهای پوچ،
گزارشهای مهمل،
بالانشینی خودیها و انگلزادگان و نورچشمیها،
و تحریمها -که البته نعمت بوده و است-
هیچ تأثیری در آن نداشته است!
مرگ حق است، اجل هم محتوم است،
مرگ به سرطان هم صرفا
"تعجیل آجال"
است!!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
چندسال پیش، در دوره ارشد، دانشجویی داشتم به نام آقای امينی. مردی حدود چهل سال به نظرم آمد، اهل پرسش و اندیشه و جستجو. و جناب آقای امينی از آن ده درصد دانشجویانی شد که پس از اخذ نمره دلچسب و "پاس" کردن ماده درسی مربوطه و پایان دوره تحصیلی و اخذ مدرک، باز با من ارتباط دارد و گفتگو.
در گیر و دار اسبابکشی بودم و دغدغه رهن و اجاره جدید که آقای امينی برایم پیام فرستاد. دو فرسته صوتی... صدای گرفته برادری که درد خواهرش را برایم روایت میکرد، و من بر آن شدم که
برای بانو امينی
بنویسم. برای بانویی که برادرش را میشناختم.
بانو امينی، همچون دیگر زنان و دختران این سرزمین چه داشت؟! خانواده؛ پدرومادر، برادر و خواهر، و ازدواج کرد تا شاید همسری همراه و پشتیبان و مهربان بیابد...
تازه چهل سالگی را چشیده بود که سایه سرد سرطان بر او چنگ زد. رضایت داد به عمل جراحی، و همه خوشحال شدیم که بیماری فرونشست، ولی سرطان از او ّبیشتر میخواست، خواب شب را، آرامش و شادی را، زندگی و فرصت زیستش را!
شیمیدرمانی است و دردهای بیپایان و طاقتفرسا، بیمار ی و تنهایی و بیم از انکه سر بار دیگران باشد و مایه اندوه عزیزانش. مسکنهای قوی میخورد تا شب اندکی آرام بگيرد و نشسته چند لحظهای بخوابد. سرطان روزبهروز از او میکاست، چنگ میانداخت و پیش میرفت؛
متاستاژ: سلول سرطانی از تومور نخستین جدا میشود و در همه اندامهای داخلی میچرخد و لانه میکند، معده، کبد و روده، از همه دشوارتر، ریه...
میگویند ریهاش آب آورده،
Pulmonary edema
ادم ریوی،
و هیچ میدانید Thoracentesis،
خارج کردن مایع جمع شده در ریه،
چگونه انجام میشود؟
دیگر هیچ بیمارستانی او را نمیپذیرفت، همه میدانستند، و او بیش از همه،
که رفتنی است،
ICU و ventilator...
آقای امینی خواهر را از پشت شیشه اتاق میدیده، ناتوانتر از دیروز، رنجورتر از ساعت پیش، چشم باز میکرد، ما را که میدید، نمیتوانست حرف بزند، لبخند میزد که من خوبم، نگرانم نباشید، غصه نخورید....
tracheostomy؛
نای را میشکافند و به داخل گلو، لوله تنفسی میبرند.
برای خواهر تنها یک چیز باقی مانده بود؛ هوشیاری! تا روز آخر...
آخرین روز اردیبهشت،
بانو امينی
دیگر درد نداشت و رنجی نکشید...
پس از سه سال توانست بخوابد، آرام بگيرد...
و من هر شب میبینم، در مسجدی که نماز شامگاه را میخوانم، یکی از نمازگزاران را، هر روز نحیفتر، سرطان بر او هم چنگ انداخته... او هم برایم گفته است از دردهایش، از پرتودرمانی و عوارضش، از به رنج ماندن یا به آرامش رفتن...
در هر خانوادهای که پرسان شوی،
دو سه نفرشان گرفتار سرطان هستند. مردی که شصت سال ایستاده به همه سختیهای روزگار لبخند زده، از استخوان درد مینالد و بر پا مشت میزند، سرطان مغز استخوان گرفته...
سرطان، ام اس، پارکینسون در کلانشهرها گسترده شده؛ و بیشتر در اصفهان، کرج و اراک.
البته هیچ ربطی به مازوت سوزاندن و رها کردن دی اکسید گوگرد در هوا ندارد!
و هیچ نسبتی هم با بنزینهای یاروسیزده! ندارد با آن بنزن و سربش.
مشت محکمی نیز حواله دهان ياوهگوهایی کنیم که میگویند پارازیت انداختن سرطانزاست، یا روغن پالم، یا انواع و اقسام آفتکشها یا آبیاری با پسماندهای صنعتی و خانگی، یا آزبستِ لنتهایِ ترمز یا ریزگردها، یا خشکی رودها و تالابها...
اصلا همه جای دنیا، به ویژه امریکا! سرطان هست و درد و مرگ، صد پله بدتر و شدیدتر از اینجا...
با کسانی که طرح هر مشکل و درد و رنجی را تضعیف نظام و توهین به مقدسات، پرونده میکنند که نمیشود و نمیتوان حرفی زد!
آن دسته که دولت از آن محفل به دست این دسته میافتد؛ یکدفعه و ناغافل، هشت بهشتشان، جهنم فومن میشود نیز گفتگو اتلاف عمر و حیفِ نفس است! اینها فکر میکنند حافظه مردم ایران سهثانیهای است!
مخاطب این متن، "انسان"هایی هستند که درد و رنج و مرگِ دیگران تکانشان میدهد، به آنها میگویم:
سرطان راست و چپ و حزباللهی و سلطنتطلب و وصولگرا و قدرتطلب نمیشناسد، همه شما و فرزندان و عزیزانتان را در میانسالی، بلکه جوانی، درگیر میکند!
میگویم:
آمار ابتلا به سرطانِ اصفهان، و به ویژه ورزنه، نفسگیر بالا میرود!
میگویم:
سرطان، مرگ است؛ مرگی پس از سالها درد و رنج.
منصفانه و بر پایه پژوهشهای بیطرف و علمی، دریابیم که
فراگیریِ سرطان نتیجه چیست؟!
نتیجه هر چه که باشد،
سالها ناکاردانی،
اولویتهای خارج از وطن و هموطنان،
قربانی کردن ملت و منافع ملی،
شعارهای پوچ،
گزارشهای مهمل،
بالانشینی خودیها و انگلزادگان و نورچشمیها،
و تحریمها -که البته نعمت بوده و است-
هیچ تأثیری در آن نداشته است!
مرگ حق است، اجل هم محتوم است،
مرگ به سرطان هم صرفا
"تعجیل آجال"
است!!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
😢221❤67👍23👏8👌3🤔1
پرسش و پاسخ
[این پرسش و پاسخ از گروه گفتگوی سرنوشت:
https://www.tg-me.com/+64QNbsadfZs0NDg0
برآمده است]
یکم.این که گفته می شود قرآن یا هر کتاب آسمانی دیگر کلام خداست آیا اصولا امکان گفت و گو و سخن گفتن خدا با انسان ممکن است؟
گفتن با صدا امکان می یابد، صدا ماده است، خدا ماده نیست، و این گفت و گو در مواردی به بن بست میرسد، نمیرسد؟
دوم.گفت و گو زمانی ممکن است که دوطرف تا حدودی برابر باشند و دنیای واژگانی نسبتا برابر یا قابل فهم داشته باشند در این صورت خدا باید خودش را تا حد انسانپایین بیاورد تا بتواند گفت و گو کند و این با خداوندی خدا سازگار نیست.
سوم.اگر کتب آسمانی کلام خداست نباید بین آنها و ارزشهای انسانی به صورت مطلق تناقضی وجود داشته باشد. حقوق زنان، برده داری ،تضادهای دینی و... نمیتواند از کلام خدا جاری شده باشد
چهارم. آیا وحی با علم قابل توجیه است؟میدانیم که ایمان به وحی از جنس باور است بدان معنا که پیامبر اسلام هیچگاه عرب جاهلی را به استدلال برای درک وحی فرانمیخواند و او را برای وحدانیت خدا توجیه نمیکرد، عرب فی الجمله میپذیرفت که خدایی هست و او پیامی را به پیامبرش ارسال کرده اما ماهیت و چیستی این پیام هم در آن زمان و هم در زمان های دیگر تا روزگار ما رازآلود بود و با علم قابل توجیه نبود.
یکم صدا از جنس حرکت است، حرکت هوا، آری مادی و مکانیکی است، و برآمده از جسم. و خداوند صوت را میآفریند، سخن گفتن او به حنجره و زبان و نفس برون دادن نیست، به آفریدن صوت است.
دوم سخن خدا تنزیل است؛ فروآمدن و فروفرستادن است، او خود را، و دانش خود را، در قالب زبانی ساخته و پرداخته آدمیان فرومیآورد، و حتی در تنگنای فرهنگ مردمانی بدوی سخنش را فرومیفرستد، "نازل" میکند. همچون استاد فلسفهای که میخواهد برای نواده هفت ساله خود از معنای زندگی سخن بگوید، یا از اینکه وجود اصیلترین مفهوم است!
پس خداوندی که عرب نیست، و نه آنکه حجازی باشد، و نه باشنده به قرن هفتم، سخن خود را در سطح عرب حجازی قرن هفت میلادی تنزل میبخشد!
سوم آنکه در همین تنزل و نزول است که برخی آموزهها و توصیهها، به چشم مردمانی در آینده، غیراخلاقی مینَماید!
در زمانهای که ايلها و عشایر بر پایه خودبرتربینی، به ازای یک خون، ده خون میریختند، و کینه یک قتل سالها خانمان میسوخت، ضابطه "النفس بالنفس" جان در برابر جان، میگذارد و راه دیه باز میکند که کمتر جان گرفته شود و در پایان در نهایت اخلاق و انسان دوستی میگوید: العفو خیر، بخَشش بهتر است.
باید دید در آن زمانه و آن شرایط فرهنگی راه بهتر و اخلاقی تری بوده است
برای متوقف کردن؛
آدمکشی
و برده گیری و برده داری،
و رفتار کالا یا حیوان کردن با زن،
و قربانی کردن نخست زادگان در برابر بتها...
دیشب دوستی از عید قربان میگفت و سر بریدن گوسفندان... به او هم گفتم:
ابراهیم در دستکم چهار هزار سال پیش، آنگاه که بسیاری به حماقت تمام، نخست فرزندانشان را برای بتهایشان سر میبریدند، او نیز نخست زاده خود را به قربانگاه آورد، تیغ کشید، ولی قوچی سربرید تا فرهنگ را تغییر دهد و رسم را بپیراید و مناسک را دگرگونه کند: "قد صدَقتَ الرویا"
پس ابراهیم را به زمانه خودش بنگرید، همچنین موسی، مسیح و محمد مصطفی را ....
اینان بزرگ مردان گذشته دور و نزدیک بودند که خداوند از میان آدمیان برگزیده است..
و این گوی و این میدان،
من و شما چه خواهیم کرد؟!
میتوانیم کوچکترین رشد و اصلاح و پیشبردی در فرهنگ زمانه و روزگار خویش داشته باشیم؟!
میتوانیم طرحی نو در اندازیم و مردمان خود را به پیروی از آن طرح نو ترغیب کنیم؟
چهارم، آری ایمان به غیب فراتر از استدلال است. دقت بفرمایید که نگفتم مخالف و متعارض با دلیل! عقل مخالفتی با وحی ندارد و آن را ممکن میشمرد، ولی وقوع این پدیده و سخن گفتن خداوند با پیامبر را نمیتوان با دلیل اثبات کرد، ایمان میخواهد. .
به بیان دیگر، وحی، و جهان پس از مرگ و فرشتگان، و هر آنچه که "غیب" است؛ "ثبوت" آن به علم و استدلال ممکن است، ولی "اثبات" آن ایمانی است!
و ایمان گونه اعتماد است. فرض کنید شب هنگام در بالای سکویی بر فراز استخری تاریک نشستهاید و دوست شما میگوید استخر پرآب است، شیرجه بزن. عقل میگوید ممکن و محتمل است پر باشد، و آن لحظه که اعتماد کنی و دل بسپری و شیرجه بزنی، در واقع به آن دوستت و سخنش ایمان آوردهای!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
[این پرسش و پاسخ از گروه گفتگوی سرنوشت:
https://www.tg-me.com/+64QNbsadfZs0NDg0
برآمده است]
یکم.این که گفته می شود قرآن یا هر کتاب آسمانی دیگر کلام خداست آیا اصولا امکان گفت و گو و سخن گفتن خدا با انسان ممکن است؟
گفتن با صدا امکان می یابد، صدا ماده است، خدا ماده نیست، و این گفت و گو در مواردی به بن بست میرسد، نمیرسد؟
دوم.گفت و گو زمانی ممکن است که دوطرف تا حدودی برابر باشند و دنیای واژگانی نسبتا برابر یا قابل فهم داشته باشند در این صورت خدا باید خودش را تا حد انسانپایین بیاورد تا بتواند گفت و گو کند و این با خداوندی خدا سازگار نیست.
سوم.اگر کتب آسمانی کلام خداست نباید بین آنها و ارزشهای انسانی به صورت مطلق تناقضی وجود داشته باشد. حقوق زنان، برده داری ،تضادهای دینی و... نمیتواند از کلام خدا جاری شده باشد
چهارم. آیا وحی با علم قابل توجیه است؟میدانیم که ایمان به وحی از جنس باور است بدان معنا که پیامبر اسلام هیچگاه عرب جاهلی را به استدلال برای درک وحی فرانمیخواند و او را برای وحدانیت خدا توجیه نمیکرد، عرب فی الجمله میپذیرفت که خدایی هست و او پیامی را به پیامبرش ارسال کرده اما ماهیت و چیستی این پیام هم در آن زمان و هم در زمان های دیگر تا روزگار ما رازآلود بود و با علم قابل توجیه نبود.
آنچه در پاسخ پرسشها به اندیشه دریافتهام:
یکم صدا از جنس حرکت است، حرکت هوا، آری مادی و مکانیکی است، و برآمده از جسم. و خداوند صوت را میآفریند، سخن گفتن او به حنجره و زبان و نفس برون دادن نیست، به آفریدن صوت است.
دوم سخن خدا تنزیل است؛ فروآمدن و فروفرستادن است، او خود را، و دانش خود را، در قالب زبانی ساخته و پرداخته آدمیان فرومیآورد، و حتی در تنگنای فرهنگ مردمانی بدوی سخنش را فرومیفرستد، "نازل" میکند. همچون استاد فلسفهای که میخواهد برای نواده هفت ساله خود از معنای زندگی سخن بگوید، یا از اینکه وجود اصیلترین مفهوم است!
پس خداوندی که عرب نیست، و نه آنکه حجازی باشد، و نه باشنده به قرن هفتم، سخن خود را در سطح عرب حجازی قرن هفت میلادی تنزل میبخشد!
سوم آنکه در همین تنزل و نزول است که برخی آموزهها و توصیهها، به چشم مردمانی در آینده، غیراخلاقی مینَماید!
در زمانهای که ايلها و عشایر بر پایه خودبرتربینی، به ازای یک خون، ده خون میریختند، و کینه یک قتل سالها خانمان میسوخت، ضابطه "النفس بالنفس" جان در برابر جان، میگذارد و راه دیه باز میکند که کمتر جان گرفته شود و در پایان در نهایت اخلاق و انسان دوستی میگوید: العفو خیر، بخَشش بهتر است.
باید دید در آن زمانه و آن شرایط فرهنگی راه بهتر و اخلاقی تری بوده است
برای متوقف کردن؛
آدمکشی
و برده گیری و برده داری،
و رفتار کالا یا حیوان کردن با زن،
و قربانی کردن نخست زادگان در برابر بتها...
دیشب دوستی از عید قربان میگفت و سر بریدن گوسفندان... به او هم گفتم:
ابراهیم در دستکم چهار هزار سال پیش، آنگاه که بسیاری به حماقت تمام، نخست فرزندانشان را برای بتهایشان سر میبریدند، او نیز نخست زاده خود را به قربانگاه آورد، تیغ کشید، ولی قوچی سربرید تا فرهنگ را تغییر دهد و رسم را بپیراید و مناسک را دگرگونه کند: "قد صدَقتَ الرویا"
پس ابراهیم را به زمانه خودش بنگرید، همچنین موسی، مسیح و محمد مصطفی را ....
اینان بزرگ مردان گذشته دور و نزدیک بودند که خداوند از میان آدمیان برگزیده است..
و این گوی و این میدان،
من و شما چه خواهیم کرد؟!
میتوانیم کوچکترین رشد و اصلاح و پیشبردی در فرهنگ زمانه و روزگار خویش داشته باشیم؟!
میتوانیم طرحی نو در اندازیم و مردمان خود را به پیروی از آن طرح نو ترغیب کنیم؟
چهارم، آری ایمان به غیب فراتر از استدلال است. دقت بفرمایید که نگفتم مخالف و متعارض با دلیل! عقل مخالفتی با وحی ندارد و آن را ممکن میشمرد، ولی وقوع این پدیده و سخن گفتن خداوند با پیامبر را نمیتوان با دلیل اثبات کرد، ایمان میخواهد. .
به بیان دیگر، وحی، و جهان پس از مرگ و فرشتگان، و هر آنچه که "غیب" است؛ "ثبوت" آن به علم و استدلال ممکن است، ولی "اثبات" آن ایمانی است!
و ایمان گونه اعتماد است. فرض کنید شب هنگام در بالای سکویی بر فراز استخری تاریک نشستهاید و دوست شما میگوید استخر پرآب است، شیرجه بزن. عقل میگوید ممکن و محتمل است پر باشد، و آن لحظه که اعتماد کنی و دل بسپری و شیرجه بزنی، در واقع به آن دوستت و سخنش ایمان آوردهای!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍58❤34👎10👏5
سگ گردانی...
سرگردانی....
بنا بود "میزان رای ملت باشد"
گفتند که "نماینده مجلس کسی است که از پشتیبانی ملت عزیز برخوردار است"
و گفتند: " نمایندگان مجلس جز به مصالح کشور فکر نکنند"
گفتند: "همه ما اغراض شخصیه را کنار بگذاریم!"
و گفتند: "مجلس عصاره همه فضائل ملت است"
آری، مگر چنین نیست! نکند دوباره هوس تعلیق و پرونده و پانزده ردیف اتهام و دادگاه به سرت زده! یکبار جستی ملخک!
آری میزان رای ملت است، ولی ملتی که نمیتواند خودش خیر و صلاحش را تشخیص دهد، باید برایش تعیین کنند که به چه کسی رای بدهد! آری، بعد از رای و نظر ما، ملت هم رای خودش را بدهد! مقصود از ملت همین پنج درصدی است که آمدهاند سر صندوق و به حضرت ما رای دادهاند! همین کفایت میکند!
آری، ما اغراض شخصیه نداریم، برای خودمان هیچ چیز نمیخواهیم، اتومبیل و خانه ویلایی و آپارتمان همه را برای زن و بچه میخواهیم! حال چند نفر از ملت را هم لیست بدهيم که یک شغلی به آنان بدهند، اشکالی دارد؟!
آری، ما عصاره فضائل ملت هستیم! شما جور دیگری فکر میکنی؟! فضائل ملت ما همین است دیگر، به یکدیگر گیر سه
پیچ میدهند، برای یک جای پارک قمه میکِشند، سر یک موبایل یا لبتاپ آدم میکُشند، لجبازی میکنند و اسمش را میگذارند پایداری!
آری، ملت عزیز از ما پشتیبانی میکند. مگر نمیبینید که هر چه ما به آنها محل نمیگذاریم، باز میآیند روبروی ما مینشینید و درد دل میکنند. ما هم که قبلا از پشتمان هیچ صدایی نمیشنیدیم، حالا از هیچ طرفی هیچ صدایی نمیشنویم!
و ما فقط به مصالح کشور فکر میکنیم! مثلا همین وزیر اقتصاد، وقتی حرف ما را گوش نمیکند و پیشنهاد ما را برای همکاری نمیپذیرد، کله پایش میکنیم! اصلا مهمترین کار ما همین کله پا کردن است! در دلمان مانده، خود پزشکیان را هم کله پا میکردیم، خودمان از سایه درمیآمديم و کابینه تشکیل میدادیم!
ما با دولت سازگاری کامل داریم، خدا شاهد است، ملت هم شاید حالیش بشود که ما چقدر با دولت هماهنگیم! حتی سر موضوع مهمی مثل تغییر ساعت تابستانه! یک مجلس در میان، دولت یکی نه یکی، ساعتها را عقب و جلو میکنیم، شما فکر میکنی کار آسانی است؟ نه به خدا!
اصلا میدانید همین لایحه حجاب تو عفاف، چهارصد واحد کار کارشناسی، نه ببخشید کارشناسی ارشد از ما گرفت! شما فکر میکنی ما چطور در مهریه بانوان عددهای ۱۱۰ سکه و ۱۴ سکه را کشف میکنیم و قانونش را مینویسیم! رمل و اسطرلاب میاندازیم، اوضاع نجوم و کواکب را مینگریم تا بفهمیم چند سکه مهریه بشود!
نمیدانید بررسی یک لایحه و تصویب آن چقدر کار سختی است! برداشتند لایحه نوشتند که از زنان حمایت شود و از خشونت نسبت به آنان جلوگیری شود! بیشترین از این که هست میخواهید از زنان حمایت کنید؟! جان هر زن را نصف جان یک مرد گذاشتهایم، کافیشان نیست! خشونت؟! خشونت ندیدهاند که به چند تا قتل و سر بریدن میگویند خشونت! همه جای دنیا، صد برابر این قتل و خشونت هست! مخصوصا امریکا!
لایحه میخواهید بنویسید بیایید با ما همفکری کنید یک قانونی بنویسیم برای این معضل معنوی، اجتماعی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسیِ سگ گردانی!
الان مشکل مملکت این است! همه کارگاههای تولیدی به خاطر چی بسته شده؟! چرا همه دارند اعتصاب میکنند؟! چرا قیمت ارزاق عمومی هفته به هفته بالا میرود؟! البته ما که این حرفها را قبول نداریم، ولی اگر هم چنین مشکلاتی باشد، همهاش به خاطر سگ گردانی است!
الان دولت سگ گردان است! وزیر تعیین میکند، ما زیر آبش را میزنیم! استاندار و فرماندار و مدیر کل تعیین میکند، چند ماه باید منتظر بنشیند تا صلاحیتشان رد شود!
ما خودمان سگ گردانیم! ما باید قانون وضع کنیم؟! یا شورای عالی انقلاب فرهنگی؟! یا شورای عالی فضای مجازی؟! یا شورای عالی امنیت ملی؟! یا شورای عالی استانها؟! ما شاءالله همهشان هم عالی هستند! متعالی شوند! به زودی!
نیروهای نظامی هم سگ گردان هستند! نمیدانند چکار بکنند! کار اقتصادیشان روی زمین مانده! کار فرهنگی هم که دارند! دانشگاه را هم باید اداره کنند! جهنمشان هم مشکل فنی پیدا کرده و خاموش شده! دو تا کامیون ده چرخ هم پرونده در نوبت تشخیص صلاحیت دارند! اگر بخواهند با ده بیست سی کردن هم این پروندهها را رد صلاحیت کنند، ششماه طول میکشد!
ملت؟! ملت که از همه سگ گردانتر! بیش از ده سال است معطل مانده تا حضرات مذاکره کنند و تکلیف صادرات و واردات و نرخ ارز و بورس و تولید و زندگی و مرگشان مشخص شود!
همه سگ گردان شدهایم، مثل اورانیوم افتاده به سانتریفیوژ، با چنان دوری ما را میچرخانند که همه ایزوتوپهایمان از هم جدا شده و به "قنی سازی" ۹۹ درصدی رسیدهایم!
سگ گردانی نوشتم، نمیدانم، گیج شدم، سگ گردانی یا سرگردانی؟!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
سرگردانی....
بنا بود "میزان رای ملت باشد"
گفتند که "نماینده مجلس کسی است که از پشتیبانی ملت عزیز برخوردار است"
و گفتند: " نمایندگان مجلس جز به مصالح کشور فکر نکنند"
گفتند: "همه ما اغراض شخصیه را کنار بگذاریم!"
و گفتند: "مجلس عصاره همه فضائل ملت است"
آری، مگر چنین نیست! نکند دوباره هوس تعلیق و پرونده و پانزده ردیف اتهام و دادگاه به سرت زده! یکبار جستی ملخک!
آری میزان رای ملت است، ولی ملتی که نمیتواند خودش خیر و صلاحش را تشخیص دهد، باید برایش تعیین کنند که به چه کسی رای بدهد! آری، بعد از رای و نظر ما، ملت هم رای خودش را بدهد! مقصود از ملت همین پنج درصدی است که آمدهاند سر صندوق و به حضرت ما رای دادهاند! همین کفایت میکند!
آری، ما اغراض شخصیه نداریم، برای خودمان هیچ چیز نمیخواهیم، اتومبیل و خانه ویلایی و آپارتمان همه را برای زن و بچه میخواهیم! حال چند نفر از ملت را هم لیست بدهيم که یک شغلی به آنان بدهند، اشکالی دارد؟!
آری، ما عصاره فضائل ملت هستیم! شما جور دیگری فکر میکنی؟! فضائل ملت ما همین است دیگر، به یکدیگر گیر سه
پیچ میدهند، برای یک جای پارک قمه میکِشند، سر یک موبایل یا لبتاپ آدم میکُشند، لجبازی میکنند و اسمش را میگذارند پایداری!
آری، ملت عزیز از ما پشتیبانی میکند. مگر نمیبینید که هر چه ما به آنها محل نمیگذاریم، باز میآیند روبروی ما مینشینید و درد دل میکنند. ما هم که قبلا از پشتمان هیچ صدایی نمیشنیدیم، حالا از هیچ طرفی هیچ صدایی نمیشنویم!
و ما فقط به مصالح کشور فکر میکنیم! مثلا همین وزیر اقتصاد، وقتی حرف ما را گوش نمیکند و پیشنهاد ما را برای همکاری نمیپذیرد، کله پایش میکنیم! اصلا مهمترین کار ما همین کله پا کردن است! در دلمان مانده، خود پزشکیان را هم کله پا میکردیم، خودمان از سایه درمیآمديم و کابینه تشکیل میدادیم!
ما با دولت سازگاری کامل داریم، خدا شاهد است، ملت هم شاید حالیش بشود که ما چقدر با دولت هماهنگیم! حتی سر موضوع مهمی مثل تغییر ساعت تابستانه! یک مجلس در میان، دولت یکی نه یکی، ساعتها را عقب و جلو میکنیم، شما فکر میکنی کار آسانی است؟ نه به خدا!
اصلا میدانید همین لایحه حجاب تو عفاف، چهارصد واحد کار کارشناسی، نه ببخشید کارشناسی ارشد از ما گرفت! شما فکر میکنی ما چطور در مهریه بانوان عددهای ۱۱۰ سکه و ۱۴ سکه را کشف میکنیم و قانونش را مینویسیم! رمل و اسطرلاب میاندازیم، اوضاع نجوم و کواکب را مینگریم تا بفهمیم چند سکه مهریه بشود!
نمیدانید بررسی یک لایحه و تصویب آن چقدر کار سختی است! برداشتند لایحه نوشتند که از زنان حمایت شود و از خشونت نسبت به آنان جلوگیری شود! بیشترین از این که هست میخواهید از زنان حمایت کنید؟! جان هر زن را نصف جان یک مرد گذاشتهایم، کافیشان نیست! خشونت؟! خشونت ندیدهاند که به چند تا قتل و سر بریدن میگویند خشونت! همه جای دنیا، صد برابر این قتل و خشونت هست! مخصوصا امریکا!
لایحه میخواهید بنویسید بیایید با ما همفکری کنید یک قانونی بنویسیم برای این معضل معنوی، اجتماعی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسیِ سگ گردانی!
الان مشکل مملکت این است! همه کارگاههای تولیدی به خاطر چی بسته شده؟! چرا همه دارند اعتصاب میکنند؟! چرا قیمت ارزاق عمومی هفته به هفته بالا میرود؟! البته ما که این حرفها را قبول نداریم، ولی اگر هم چنین مشکلاتی باشد، همهاش به خاطر سگ گردانی است!
الان دولت سگ گردان است! وزیر تعیین میکند، ما زیر آبش را میزنیم! استاندار و فرماندار و مدیر کل تعیین میکند، چند ماه باید منتظر بنشیند تا صلاحیتشان رد شود!
ما خودمان سگ گردانیم! ما باید قانون وضع کنیم؟! یا شورای عالی انقلاب فرهنگی؟! یا شورای عالی فضای مجازی؟! یا شورای عالی امنیت ملی؟! یا شورای عالی استانها؟! ما شاءالله همهشان هم عالی هستند! متعالی شوند! به زودی!
نیروهای نظامی هم سگ گردان هستند! نمیدانند چکار بکنند! کار اقتصادیشان روی زمین مانده! کار فرهنگی هم که دارند! دانشگاه را هم باید اداره کنند! جهنمشان هم مشکل فنی پیدا کرده و خاموش شده! دو تا کامیون ده چرخ هم پرونده در نوبت تشخیص صلاحیت دارند! اگر بخواهند با ده بیست سی کردن هم این پروندهها را رد صلاحیت کنند، ششماه طول میکشد!
ملت؟! ملت که از همه سگ گردانتر! بیش از ده سال است معطل مانده تا حضرات مذاکره کنند و تکلیف صادرات و واردات و نرخ ارز و بورس و تولید و زندگی و مرگشان مشخص شود!
همه سگ گردان شدهایم، مثل اورانیوم افتاده به سانتریفیوژ، با چنان دوری ما را میچرخانند که همه ایزوتوپهایمان از هم جدا شده و به "قنی سازی" ۹۹ درصدی رسیدهایم!
سگ گردانی نوشتم، نمیدانم، گیج شدم، سگ گردانی یا سرگردانی؟!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
Telegram
سر نوشت
📝 یادداشتهای محمد سلطانی رنانی
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
✍ قلم بر دوش، آموزگار، دین دانِِ بینشان
🆔️ @msr600600
[email protected]
Instagram page:
@mhmdrnny
https://msr600.blog.ir
👍165❤53👏26😁3👎2👌2
