Telegram Web Link
اثر استاد حسین تحویلیان
👏26👍41
صورتک ستارخان.
اثر بانو زهرا اسعدی
😢28👍15
اثر بانو زهرا اسعدی
😢27👍75
یک صورت ، نمایی از یک  درون و معنایی  است که در وجه خوب و زیبایش، حتی زمانی که مغز و  بطنی هم   برایش  نمانده  باشد ،  باز در دستان من و تو  ، چهره هایمان را  دلپذیر و  دیدنی  می‌نمایاند! همچنانکه پس از    فروخورده شدنِ نهیب مشروطه خواهان تبریز ، رفته رفته این تعریف نو از حکومت ، به سخنرانی های حماسی  روی منبرها و  درون نوشته جاتِ پرتمطراق دانشگاهی  فرونشست!
و چهره سردار مشروطه خواهِ تبریز،  با تندیس شدن سر میدانی و قابی بر پهنه دیواری و   داستانی  سرکلاس درس تاریخ بچه ها،  بَسان  مچاله ای  دور ریختنی ،  درخود فرو رفت....
و تنها،  شاهانی( لجام گسیخته خود محور)،  گاه به گاهی از نام و نشانش، مدال افتخار تجددگرایی یا عقل مداری  را  بر آستانه  شاهی شان ، میاویختند....
ولی این  نقاب های کنار رفته و صورتک های فروافتاده را  هرگز دیده ای ؟
و  پس از آن ، حقیقت ها را چگونه یافتی؟

زهرا اسعدی
50👍13🕊2
خدا را شکر....

صبح را با شکرگزاری آغاز کنید، با دیدن زیبایی‌ها، با شمردن نعمت‌ها، با بر زبان آوردن داشته‌ها. آری، همواره شکرگزار باشيد.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
      کفر نعمت، از کَفَت بیرون کند
حال همه با هم بیندیشیم و بگوییم که...
خدا را شکر...
که ما ايرانيان را از میان همه ملت‌های دیگر برگزیدی، ما را ماموریت دادی تا با همه  استکبارهای جهانی، به جز چین و روسیه، بجنگیم تا رفع فتنه در جهان!
خدا را شکر...
که ما ایرانی‌ها را مامور برگزاری مراسم پرشکوه آخرالزمان قرار دادی، و بیشتر رنج‌ها و مرگ‌های آن را نصیب ما نمودی...
خدا را شکر...
که ما را همچون عرب‌ها، گاو شیرده قرار ندادی تا زندگی آرام و بی‌دغدغه، ما را از انجام وظایف جهانی و آخرالزمانی‌مان غافل کند...
خدا را شکر
که از میان همه مسلمان‌ها، اسلام ناب و خالص را تنها به ما اختصاص دادی، وگرنه همچون مسلمانان ترکیه، اندونزی یا هند در گمراهی آشکاری زندگی به سر می‌بردیم!
خدا را شکرت
که دشواری انتخاب میان کاندیدهای رنگوارنگ را از دوشمان برداشتی، و ما را از بار سنگین جمهوریت رها ساختی، و همون کهنسال همیشگی را مامور ساختی که برای ما انتخاب کند که چه کسی را انتخاب کنیم
خدا را شکر
که همه سدها و رودخانه‌های ما خشک شدند تا دیگر چشم امیدمان فقط و فقط به آسمان باشد و با برگزاری هرروزه نماز باران همواره به یاد خدا باشیم
خدا را شکر
که در شبانه‌روز تنها دوساعت قطعی برق داریم، در حالیکه ممکن بود در هر شبانه‌روز فقط دو ساعت برق داشته باشیم!
خدا را شکر
که در باغ شهادت برای همه باز است، حتی برای دختربچه دوساله. اسرائیل هم شهیدش نکند، خودمان شهیدش می‌کنیم!
خدا را شکر
که پس از جنگ، خیلی زود به همان زندگی عادی برگشتیم، همان تورم چهل درصد و نبود آب و برق، دقیقا همان زندگی معمولی مردم بندرعباس پس از انفجار و سوختن شصت نفر!
خدا را شکر
بر اینترنت طبقاتی، بر فیلترینگ هوشمند، بر قانون حجاب تو عفاف، بر نماینده‌های چهاردرصدی، بر تماس‌های شماره‌پنهان، بر پرونده‌های همیشه‌محرمانه، بر تعلیق و اخراج و انفصال...
خدا را شکر
که هر چه سرمان می‌آید، انتخاب خودمان است، همه‌اش تقصیر ما ملت است که تحلیل نداریم و یکی نه یکی، اشتباه رای می‌دهیم
و خدا را شکر
که مسعود رییس دولت شد، که اگر سعید رییس می‌شد، جنگ می‌شد، تورم می‌شد، آب و برق می‌رفت؛
راستی شما میدونید که وقتی آب و برق ميره، کجا ميره؟!

خدا رحمت کند کیومرث صابری را که سی چهل سال پیش، از زبان شاغلام نوشت:
خدا را شکر،
از فردا بهترم!

بازگردان به انگلیسی:
https://www.tg-me.com/c/2661978222/2477

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏202👍3430😢23😁9🔥2👌2👎1
🟢 اندیشه تابان

☀️ یکشنبه روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا راست و استوار بیندیشیم و اندیشه دیگران را نیز به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر نه بخش گذشت:

ادعای بی‌دلیل  
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر 
دلیل، هم‌راستا با ادعا
نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
مراقب یا باشید!
من یا دشمن؟!
یک بام و دو هوا
راست تلخ یا دروغ شیرین

و اینک بخش دهمین :

♦️قضیه جزئی نتیجه‌بخش نیست!

یکی از راه‌های فریب و نیرنگ آن است که بر پایه گزارشی از برخی و بعضی و عده‌ای، نتیجه‌ای کلّی و فراگیر و گسترده گرفت... .

مانند آنکه وضعیت یک خیابان را به یک شهر نسبت دهیم،
یا اوضاع یک شهر را به یک کشور...

برخی و بعضی، هر چند پرشمار باشند؛ نتیجه کلی دربرندارند...

در منطق گویند:
الجزئی لایکون کاسباً و لا مُکتَسَباً؛
■ جزئی "کاسب" نیست = یک گزاره جزئی، شناخت و دانش فراگیری را در پی ندارد.

■ جزئی "مُکتَسَب" نیست = یک گزاره جزئی، نتیجه بررسی و پژوهش فراگیر نخواهد بود.

این ضابطه در منطق امروزین با عنوان
Non-ampliative inference
مورد طرح و بررسی قرار گرفته است.
و نادیده گرفتن این ضابطه
راه را برای فریب باز می‌کند و بستر "مغالطه" می‌شود، نمونه:
در جنگ اخیر، برخی پناهجویان خارجی با دشمن همکاری کردند،
پس
همه پناهجویان خارجی جاسوس دشمن هستند!
             برخی ==> همه
این مغالطه را تعمیم ناروا
Hasty  generalization
گويند.
این مغالطه گاه با یک فریب چشمی/ دیداری نیز همراه می‌شود:
یک جمعیت چندصدهزار نفری در یک میدان / خیابان، تجمع / تظاهرات کردند و خواستار جنگ شدند
پس
مردم خواستار جنگ هستند!

جمعیت چندصدهزارنفری به چشم بسیار به نظر می‌رسند، و این موجب می‌شود که انسان بپذیرد که:
سیصدهزار نفر = مردم

دقت کنید که
میدان ازادی تهران، ۵۰ هزار مترمربع مساحت دارد، در هر متر مربع، حداکثر ۶ نفر می‌توانند بایستند؛ پس یک میدان آزادی تنگاتنگِ جمعیت می‌شود ۳۰۰ هزار نفر، و این  شمار تنها ۳٪ جمعیت تهران است!
پس
تظاهرات و تجمعات خیابانی،
به ویژه آنگاه که برای یک گروه مجاز و برای دیگران ممنوع باشد،
نشان‌دهنده رای و نظر مردم نیست!

تنها انتخابات آزاد و همه‌پرسی عمومی که می‌تواند خواست مردم را آشکار کند.

یک جستجوی محدود، آنچه را که در منطق، استقراء ناقص
Inductive reasoning
می‌نامند؛
نمی‌تواند نتیجه‌ای کلی دربرداشته باشد و نشان‌دهنده همه واقعیت باشد!

"مشت نشانه خروار نیست"
زیرا
فریبکار از یک خروار گندم نامرغوب،
یک مشت گندم مرغوب جدا می‌کند،
و آن یک مشت را به نمایش می‌گذارد!

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍9728👏8👌1
از کجایت حرف می‌زنی؟!

گویند ارسطو اولین کسی بود که انسان را اینگونه تعریف کرد که "حیوان ناطق" است!

در حیوان بودن انسان که کسی شک و شبهه ندارد! کارهایی می‌کند که حیوانات از انجام آن شرم دارند!
ولی ناطق بودنش یعنی چه؟
جناب ارسطو واژه لوگوس ( λόγον ) را به کار برده است و بعدها مسلمانان عرب‌زبان آن را به "نطق" ترجمه کرده‌اند: حیوان ناطق، فارسی‌اش می‌شود:جانور سخنگو! و انگلیسی‌اش هم:
The Rational Animal
نطق و سخن، لب تکان دادن و صدا ایجاد کردن نیست، بلکه سخن گفتن بر پایه خردمندی و اندیشه است.
پس در واقع، ارسطو می‌خواسته بگوید که انسان حیوان اندیشمند است، که البته اندیشه‌اش در سخن بروز پیدا می‌کند!

از یک طرف قینون!* برده به مجلس که انتشار یک خبر مخالف واقع در فضای مجازی تا ده سال! حبس دارد! البته اگراین کار مصداق "فساد فی الارض" تشخیص داده شود که الفاتحه!
از طرف دیگر منتقدان و مخالفان (اپوزیسیون) را دعوت به گفتگو کرده است!!

باز آمده و گفته است که اگر صاحب‌نظران اتفاق نظر داشته باشند این قینون را پس می‌گیریم!!
صاحب‌نظران حکما شامل استاد دکتر محمدصادق کوشکی هم می‌شود!
و مسلما فارغ‌التحصیلِ
Payame Noor University
پروفسور علی‌اکبر رائفی پور را نیز دربرمی‌گیرد!!
پس شما برو اتفاق این صاحب‌نظران را به دست بیاور تا دکتر مسعود، قینونش را پس بگیرد!

آن یکی منت سر ملت می‌گذارد که در تلویزیون اخوی‌اینا چهارنفر را آورده‌اند که شسته‌رفته دو کلمه حرف بزنند. یکی از همین چهارنفر را دادگاهی کرده‌اند که چرا گفتی صدوبیست نفر! بیا ثابت کن! این مصطفی را هم بیندازند کنار آن یکی مصطفی!
پدر بیامرز! مگر کنترل داشته که شماره بیندازد تا معلوممان شود که صد بوده یا صدوبیست؟! اصل قضیه دلچسب است، تعدادش را خدا عالم است!
آن بزرگوار همیشه وزیر هم آمده از طرف رییس جمهور به ایرانیان گریخته از میهن تضمین داده که کسی کارتان ندارد، به آغوش وطن برگردید!
خوشخیالیا! رئیس جمهور خودش را هم نمی‌تواند تضمین کند! با هزار زحمت و بدبختی رفته‌اند، مگر مغز خر خورده‌اند که برگردند؟! نامدارتر و مهم‌تر از کاوه مدنی که نیستند!  او که به دعوت مستقیم خود رییس جمهور آمده بود!
همه فهمیده‌اند که اول می‌کِشند، بعد می‌شمرند! البته نیتشان خیر است: تسریع در رسیدگی به پرونده!

خدا همه گذشتگان را بیامرزد، پدربزرگی داشتم که در دهه شصت، همان روزها که بیمارستان‌ها پزشک نداشت، به اندک عارضه‌ای جان سپرد، تا آنجا که یادم می‌آید کم‌حرف و کمی گوشت‌تلخ بود. وقتی کسی حرف نامعقولی می‌زد و اعصابش را به هم می‌ریخت، اخم‌هایش را بیشتر از همیشه در هم فرومی‌کرد و به طرف می‌گفت:
"از کجایَت حرف می‌زنی؟"

من سال‌های سال فکر می‌کردم پدربزرگم حرف زشتی می‌زده است، ولی حالا و در آستانه پنجاه‌ سالگی می‌فهمم که او، مدرسه نرفته و درس‌ناخوانده، چه حرف حکیمانه‌ای می‌زده است!
آری، آدمی، حیوان ناطق است؛ حیوانی است که می‌اندیشد و بر پایه خردمندی، سخن می‌گوید، از سرچشمه‌ی عقل و اندیشه‌اش، حرف می‌زند؛
پس این حضرات از کجایشان حرف می‌زنند؟!

* قانون که نمی‌توان گفت باید گفت: قینون! جناب دهخدا می‌نویسد قین در زبان ترکی، شکنجه است. پس این را لایحه را نیز باید قینون بنامیم: شکنجه‌نامه!

پدربزرگم، مرحوم حاج رحیم سلطانی؛ شب چهارشنبه است، به فاتحه‌ای سورپرایزش (شگفتانه!) کنید!

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍19252👏17😁7👎1
مردم، آزادی، بی‌بندوباری....

فیلم  را ببینید. سیدمحمد خاتمی، بامداد ریاست‌جمهوری‌اش قم رفته و خدمت بزرگواری رسیده است...
نصیحت حضرت ایشان به خاتمی چیست؟!
اینکه نگاهبان و قدردان رای مردم باشد؟
اینکه یک لحظه حکمرانی بی رضایت مردم، ناروا و نامشروع است؟!
اینکه بنگرد و ببیند این مردم رنجدیده از جنگ و دشواری‌های پس از آن، شایسته آن هستند که حرفشان شنیده شود و خواسته‌شان برآورده؟!
شاید بوده! خدا عالم است! ولی آنچه که اینجا می‌بینیم سخن دیگریست!
ای به نام آزادی اندیشه رای آورده،
و بر کرسی ریاست جمهور نشسته،
اِسمع اِفهم
که آزادی همانا بی‌بندوباری است، ابتذال است به زبانی دیگر!
آری، آزادی نزد حضرات همیشه
کلمه قبیحه
بوده است.
نه اینکه تنها این آقا، سخنش چنین باشد؛ شما یک جستجویی در همین فضای اقبح! مجازی بکنید و دو کلیدواژه "آزادی" و "بی‌بندوباری" را با هم بیابید؛ خواهید دید چه بسیار افراد دیگر نیز این دو را با هم به کار برده‌اند! هر دو را یکی دانسته‌اند،
یا آزادی را زمینه‌ساز آن یکی شمرده‌اند!
یا در بهترین حالت گفته‌اند که مردمِ همیشه ناآگاه و همواره گمراه، آزادی را با بی‌بندوباری اشتباه می‌گیرند!
و آیا یکبار دیده یا شنیده‌اید که کسی در این گونه جلسات، به شخص حاکم بگوید: خودکامگی گونه‌ای شِرک است!
بگوید: کسی که با فرمانفرمایی اراده ملوکانه خودش را بر مردم تحمیل می‌کند و رای و رضایت آنان را لگدکوب می‌کند،
در واقع داعیه‌ی خدایی کرده و خود "مَلِک الناس" دانسته، در صفت "المتکبر الجبار" خود را شریک خداوند کرده است!

اگر جا دارد که همواره بر عوام کالانعام! نهیب بزنیم که افسارتان را کمی شل کردیم، نیفتید به هرزگی؛ به پادشاه صدبرابر سزاوارتر است که هشدار دهیم که تو نه خدایی، و نه بلندگوی خدا، و نه البته سایه‌اش!

اگر آزادی به ابتذال می‌انجامد، فرمانفرمایی و خودمعصوم‌پنداری به چه می‌انجامد؟!

یکبار هم آن سویِ منبر غش بفرمایید!
برای یکبار هم که شده علت خشکسالی و قحطی و همه دردهای بی‌درمان دیگر را در جایی دیگر، به جز سروپای مردم، جستجو کنید!

البته هشدار دادن به مردم، و نفهم و نادان و گناهکار فرض کردن آنان هزینه‌ای ندارد! بلکه یک ژست دانایی و قیافه خاص بودن را نیز همراه دارد! ولی اندرز دادن به فرمانرواست که یک کلمه‌اش می‌شود "افضل الجهاد"! آن است که خطرِ داغ و درفش و حبس و خانه‌نشینی دارد!

و یکبار دیگر این قطعه فیلم را بنگرید. حضرت آقا برای خاتمی مثالی می‌زند  و داستانکی می‌گوید که شیخی ده شب درباره "بداء" سخنرانی کرد، شب دهم یکی از همان عوامِ نفهم گفته است که ده شب است درباره بدا [بدها] سخن گفتی، یک شب هم درباره خوبا حرف بزن!!
آری، این "مردم" که حضرات دیده‌اند یا که خواسته‌اند ببینند، ده شب هم برایشان درباره "بداء" سخن بگویی، نمی‌فهمند که بداء احتمالا یک چیز دیگری باید باشد! و معنایش بدها نیست!
آیا "مردمی" که مورد استناد و استشهاد حضرات هستند، همیشه و همواره تا بدین اندازه نفهم هستند؟! و یا آنکه بهتر است نفهم فرض شوند!
شاید باید با مردم دیگری هم نشست و برخاست می‌کردند، با دانشگاهیان، با اهل سینما و رسانه، با هنرمندان، تا مردمی را هم ببینند که می‌دانند "بداء" چیست! یا پس از ده شب سخنرانی! دست‌کم می‌فهمند بداء یک چیزی است غیر از بدا!

در پایان، همه ما، همصدا با جناب آقای خاتمی، از حضرت ایشان، و دیگر حضرات امثال ایشان، خاضعانه درخواست می‌کنیم که ما را دعا کنند
بلکه به دعای نیمه‌شب حضرات،
ما از گمراهی نجات بیاییم،
به زور هم که شده به صراط مستقیم کشانده شویم،
و از این پندارهایِ پلید غرب‌گدایان توبه کرده،
و از گفتن کلمه قبیحه منحوسه آزادی دهان بشوییم!
الهی آمین... .

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
115👍75👏15🕊5👌4😢1
از سلطنت مشروطه
تا

جمهوری مسدوده

امروز چهارده مرداد است، ۱۱۹ سال پيش، در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵، مظفرالدین، پنجمین شاه قاجار، حکمی را امضا و ابلاغ کرد تا بر اساس آن، پادشاهی ایران مشروطه شود.

اراده همایونی شاه بر این قرار گرفت که "منتخبین ملت به مجلس شورا بیایند و در مهام امور دولتی و مملکتی مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده و به هیئت وزرای دولت خواه ما اعانت و کمک لازم را بنماید".
سلطنت مشروطه ایده‌ای ناپخته بود، شاه باشد، فره ایزدی بر دوش، ظل الله، اراده‌ ملوکانه، حکم آنچه تو فرمایی، لطف آنچه تو اندیشی!
مجلس هم باشد، "در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود".
مظفر بیمار، شش ماه پس از امضای حکم مشروطیت جان سپرد، و این نوزاد ناقص، به دنیا نیامده، مرد!
از اولش هم سلطنت مشروطه، کوسه و ریش‌پَهن بود، سروته‌اش به هم نمی‌خورد، آخرش یا شاه سرکش می‌شد و مجلس را به توپ می‌بست یا آنکه نمایندگان فرمایشی و از پیش تعیین شده می‌گماشت، همه دعاگوی شاهنشاه و ریزه‌خوار خوان آریامهر. و یا شاه می‌شد هیچکاره، و فروشندگی در فرانسه را به پادشاهی در ایران ترجیح می‌داد!
چهار شاه، دو قاجار و دو پهلوی، هیچکدام نتوانستند، بلکه ندانستند این ترکیب نچسب سلطنت مشروطه چیست و چگونه است!

انقلاب شد، شاهنشاهی بر کنار رفت، جمهوری شد، "هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید" بحمد الله و منته!
حال مردم بناست انتخاب کنند، چهار بار؛ اعضای شورای شهرشان، نماینده مجلس، مجلس خبرگان و رییس جمهور.
جمهوری بر اساس انتخابات است. و انتخابات بر پایه احزاب.
انتخابات آن است که احزاب متعدد سیاسی، با اندیشه‌های گوناگون، و با سابقه مشخص، کاندیداهایی را معرفی کنند و مردم بیشتر بر پایه شناختی که از حزب و اهداف و عملکردش دارند، و کمتر بر اساس ویژگی‌های شخصی کاندیدا بیایند و رای دهند.
حزب که یکی باشد، و فقط یکی باشد، و آن حزب هم بر اساس اطاعت مطلق تعریف شود، دیگر انتخابات بی‌معنا می‌شود! کاندیداها همه تکثیرشده یک نفر هستند! و در پی یک اندیشه و باور و پندار و اوهام و نیات! پس همه یک چیز می‌گویند، یک نفر باشند یا ده نفر یا سیصد نفر، چه فرقی می‌کند!
با همه این احوال، باز روزنه‌ای بود، مثلا تفاوتی میان سیدمحمد خاتمی و دیگران؛ ما هم که قانع به یک روزنه! در همین حد که در بسته نشود و خفه نشویم!
نه، انتخابات باید مهندسی بشود!
یک جوری مهره‌ها را بچینیم، به یک نوعی نظارت استصوابی را تغلیظ کنیم که نهایت انتخابات بشود رقابت میان پایدارچیا و قالیبافها!
انتخابات برگزار می‌شود، پرشمار، مجلس هم تشکیل می‌شود، ولی دیگرانی انتخاب کرده‌اند که مردم چه کسی را انتخاب کنند؛ یکی را از میان چندنفری که همگی شاخصه‌های همانندی داشته باشند! تن‌پوش پسند شده، فقط باقی مانده نظر مثبت شما! نتیجه چنین انتخاباتی چنان می‌شود که نماینده اول تهران ۷/۴۷ درصد و نماینده چهاردهم (آخرین نماینده دور اول) ۴/۰۷ درصد از واجدین شرایط رای آورده است!
این فاجعه است!
این "براندازی نرم" است!
نتیجه آنکه نماینده همین مجلس، رسایی (۶/۲%)، می‌نالد که چرا ما هیچکاره‌ایم!

حزب که بشود جناح! عضویت در احزاب که بشود سوء سابقه! انتخابات هم که سرور و سرپرست پیدا کند، مجلسش می‌شود این گونه، و می‌رسد به
"جمهوری‌ مسدوده"
جمهوری مسدوده هم مانند پادشاهی مشروطه، سر و ته‌اش با هم نمی‌خواند، نه نماینده‌اش نماینده است و نه انتخاباتش نشانگر رای مردم....

۱۱۹ سال است که شاه قاجار حکم به تشکیل مجلس شورا داد. مجلس به توپ بسته شد، رضاخانی شد، فرمایشی شد، استصوابی شد،
و اینک ما هستیم و حسرتی در آستانه صدوبیست سالگی....

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600

این منم
تنها
در آستانه‌ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی،
زمان گذشت،
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتی ست به آرامش
در آستانه‌ی فصلی سرد...
در محفل عزای آینه‌ها
و اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده رنگ
و این غروب بارورشده از دانش سکوت
چگونه می‌شود به آن کسی که می‌رود این سان،   صبور    سنگین     سرگردان
فرمان ایست داد؛
چگونه می‌شود به مرد گفت که او زنده نیست،
او هیچوقت زنده نبوده ست.‌‌..
در کوچه باد می‌آید
کلاغ‌های منفرد انزوا،
در باغ‌های پیر کسالت می‌چرخند،
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد،
آنها تمام ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه‌ها بردند
و کنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص برخواهد خاست و
ای یار، ای یگانه‌ترین یار،
چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند...
برگزیده از سروده بانو فروغ فرخزاد
👏10649👍37😢4👎2👌2
متن حکم مشروطیت
👍2510
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمونه یک مجلس شورایِ منظم و شایسته!
😁141😡13👍4👎32😢2
همکار عزیزمان
جناب آقای دکتر مهدی مطیع
پس از دوسال تعلیق و
محکومیت بدوی به ۱۴ ماه زندان،
دیروز از دادگاه تجدیدنظر تبرئه گرفت...
195👏49👍25🤔5
🟢 اندیشه تابان

ده بخش
از
اندیشه تابان
گذشت:

ادعای بی‌دلیل  
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر 
دلیل، هم‌راستا با ادعا
نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
مراقب یا باشید!
من یا دشمن؟!
یک بام و دو هوا
راست تلخ یا دروغ شیرین
قضیه جزئی نتیجه‌بخش نیست!

و اینک
☀️ یکشنبه‌ای دیگر است،
روز خورشید است، مِهرروز.

و یازدهمین گفتار در شناخت راستی و درستی
و رسوا کردن ناراستی و فریب...

■ تباهی از نیستی بدتر است
■ نبود بهتر از تباهی است

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
17👍7
🟢 اندیشه تابان

یازدهمین گفتار

تباهی از نیستی بدتر است...

نبود بهتر از تباهی است

شما گرسنه هستید، و یک ظرف خوراک فاسد... گرسنه می‌مانید یا خوراک فاسدشده را می‌خورید؟!
در وقت فراغت، سرگرمی نداشته باشید یا آنکه به کاری زیانبار سرگرم باشید؟
زندگیِ بی‌خانمان به خطر نزدیک‌تر است یا زیستن در خانه‌ای در آستانه ویرانی؟!
کارخانه، اداره یا سازمان زیان‌ده، تعطیل شود، بهتر نیست؟
زندگی یتیم ناگوارتر است یا کودک بدسرپرست؟!

نیستی، معادل صفر است؛ هیچ! هیچ که نباشد، نیاز برآورده نمی‌شود، و باید تاب بیاورید؛ گرسنگی، تشنگی، تنهایی، بیکاری، نداشتن پدر و مادر... . وقتی نیست، یعنی نداریم، دستمان تهی است.

و آنچه که فاسد است، معادل عدد منفی است! و هر چه درجه فساد بالاتر و دامنه آن فراگیرتر باشد، آن عدد منفی‌تر می‌شود!
گرسنگی را شاید تاب آورد، چه بسا چند روز... ولی خوراک فاسد، درد و بیماری را به جان انسان می‌اندازد!

این قاعده منطقی را می‌توان یکی از اصول اخلاقی تصمیم‌گیری دانست:
Absent better than corrupt.

یتیم با خاطره دور پدر یا مادری از دست داده، زندگی می‌کند؛ ولی پدر یا مادرِ ناشایست، زندگی کودک
را سیاه می‌کنند!

هر چیزی، نباشد، بهتر از آن است که دروغینش و فاسدشده‌اش دامنگیرمان بشود!
به همین جهت است که:
نفاق و دورویی بدتر و فاجعه‌بارتر از کفر و بی‌ایمانی است.
نفاق، ادعای دروغ ایمان است، و به راستی کفر گفتن، بهتر تا به دروغ سخن مومنانه!
به همین جهت:
نداشتن کارخانه اتومبيل سازی بسی بهتر از داشتن ایران خودرو و سایپا!
بر همین اساس:
نداشتن رادیو و تلویزیون ملی اولویت دارد تا همواره بالاتر رفتن کرکره صداوسیما!

فرض کنید ما اصفهانی‌ها در مجلس شورای کشور هیچ نماینده‌ای نداشتیم، کمتر شرمنده می‌شدیم، نه؟!

در میانه انتخاب بین صفر و عدد منفی، خردمند‌ِ آگاه، صفر را برمی‌گزیند

و حقیقتی سنگین‌بارتر اینکه...
هر چیزی که مهم‌تر، ارزشمندتر و محبوب‌تر باشد؛
فاسد آن فاجعه‌بارتر و پلیدتر است؛
آری هر چه که عدد مثبت بزرگتر و بیشتر باشد، منفی آن تهی‌تر و زیان‌بارتر است:
The corruption of the best is the worst

مردم‌سالاری پایه دادگری و بهروزی است. ولی انتخابات بی‌معنا و جمهوری دروغین بسیار فریبکارانه و زیان‌بخش خواهد بود.
پس یک سلطنت مطلقه یا امارت تهی از هر گونه دموکراسی و انتخابات، کمتر آسیب می‌زد تا جمهوریِ حزب بعث در عراق و سوریه!

دین، آیین اخلاق‌مداری است، به جهت رسیدن به رستگاری، و رستگاری آرامش برای همگان است، آن گونه که بر هیچ کس، نه اندوهی باشد و نه ترسی.
دین، بدین پیراستگی و زیبایی؛ اگر تباه شود، پلشت‌ترین خواهد شد!

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏13332👍25👌11👎2
چهل روز،

و چهل عبرت


چهل روز پیش،
عاشورا،
پر حرف و حدیث‌ترین روز تاریخ،
برای ما شیعیان.
از شمار خارج است؛
سروده‌ها، نوشته‌ها، تحلیل‌های رنگارنگ و گاه ناسازگار که از شش‌ماه سفرِ مدینه-مکه-کربلا می‌گوید، و مرد میدان بلا، و مردان و نامردمان آن دوران.
عاشورا و مراسم وابسته بدان شده است بزرگ‌ترین مناسک، از جهت دوره زمانی، از نظر شمار کسانی که بدان می‌پردازند، به گردش مالی آن، و به نتایجش در عرصه فرهنگ، در میدان سیاست، و در گستره تاریخ....
امام حسین و عاشورایش در سه گانه
حکایت،
تحلیل،
و تطبیق
آن چنان چهره‌های گوناگون گرفته است که
"هر کسی از ظن خود شد یار من"

یکی از این هزاران سخن آن است که
آیا حسین جان خود و یارانش را به خطر انداخت و آگاهانه، به نبردی نابرابر وارد شد که جز  "شهادت" در پی نداشت؟!

و اگر چنین باشد؛
پس آیا دیگرانی نیز روا، بلکه شایسته است، که "شهادت‌طلبی" کنند تا خون بر شمشیر پیروز شود...

۲۲ ماه پیش، رزمجویان حماس به اسراییل هجوم بردند، برخی کشته شدند و برخی اسير. گروهی هم در ایران شادی کردند و شیرینی خوردند، و گروه دیگر ابتدا درگوشی، بعد زمزمه‌وار، و همینک به صدای رسا می‌گویند: آیا این حرکت حماس، سزاوار بود؟
آیا برای مردمِ ستمدیده فلسطین، و دیگر مردم بی‌دفاع و غیرنظامی، سودمند بود؟
آیا رواست که نبردی را آغاز کنیم که بی‌گمان در آن "شهید" می‌شویم و دیگرانی "شهید" می‌شوند، تا ده‌ها هزار نفر!

و این پرسش تنها به حماس و هفت اکتبر و فلسطین منحصر نمی‌ماند؛ هنوز هستند و می‌گویند و می‌نویسند و فیلم می‌سازند کسانی که روی مین رفتن و با پیکر جوانان معبر باز کردن و عملیات پُر"شهید" را افتخار می‌پندارند!

آیا این چنین است؟! آیا "شهادت" را باید طلبید؟!  برای خود؟! برای دیگران؟! برای یک ملت؟!

و آیا طرح این پرسش‌ها جُرم است؟!
آیا تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است؟!
آیا توهین به مقدسات است؟!

و آیا اجازه هست که از سخن و کردار امام حسین، دلیل و شاهد آوریم
برای زندگی،
برای تلاش در جهت صلح،
برای مذاکره و گفتگو،
برای حفظ جان خود و ديگران،
برای بودن و زیستن و ساختن و آرامش و خانه و زراعت و تجارت و آبادانی...

استاد دکتر جعفر نکونام،
از کم شمار اساتید رشته علوم قرآن وحدیث است که می‌گوید و می‌نویسد،
از جمله این گفتار که
آیا شهادت، هدف امام حسین بود؟!
یا سرنوشتی که دستگاه ستمکار یزید برای او رقم زد؟!
و آیا اقدام به جنگی نامتوازن، با عقل و شرع، سازگار است؟
و آیا "شهادت" هدفی است که باید به سوی آن رفت؟ و آن را طلبید؟ برای خود؟ و دیگران؟!

و شگفت است که همینک یکی نادانسته و درس‌ناخوانده،در کاشان، به فریاد بلند، امام علی را خدای یکتا می‌گوید، 
و استاد تمام دانشگاه در قم محاکمه می‌شود که چرا چنین نوشته‌ای و چنان گفته‌ای!

استاد نکونام یادداشت‌هایی دارد با عنوان
عبرت‌های محاکمه
او از جلسات بازپرسی خود نیز می‌نویسد که چه شنیده و چه گفته است،
و این کرداری ستودنی است تا تقابل اندیشه‌ها و پندارها آشکار شود...
البته آنچه که باید در نشست‌های نقد و نظر و مناظره روی می‌داد،
نه در جلسات محاکمه و اتهام و بازپرسی!
بنگرید
چهلمین عبرت
از عبرت‌های محاکمه را

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍6527👏4🔥3
🟠 عبرت‌های محاکمه – قسمت 40
🔸خروج امام حسین برای حفظ جان، نه برای شهادت
✍️ جعفر نکونام
🗓 20 مرداد 1404

🔶 ۱. ادعای خروج امام حسین برای شهادت
🔸چنان که پیش‌تر گفتم، همکار فنی-مهندسی در جلسۀ هیئت بدوی ادعا کرده بود که امام حسین(ع) به یک جنگ نامتوازن تا سر حد شهادت ورود پیدا کرده بود و این ادعای را که خلاف واقع است، دلیل شرعی برای جواز ورود ایران به جنگ علیه جبهۀ متحد اسرائیل و آمریکا و غرب به شمار می‌آورد.
🔸من در این یادداشت می‌خواهم بگویم که این استشهاد همکار گرامی نادرست است.

🔶۲. نقد ادعا بر اساس شواهد تاریخی
🔸برخی از مهم‌ترین شواهدی که نشان می‌دهد، خروج امام حسین از مدینه برای حفظ جان و نه جنگ با یزید تا سر حد شهادت بود، در پی می‌آید:
▫️الف. خروج از مدینه با هدف حفظ جان: امام حسین در پاسخ به محمد بن حنفیه که علت ترک مدینه را پرسید، فرمود:
«إنّي أريدُ مكّة، فإنْ أُمنتُ بها أقمتُ، وإلاّ لَحَقتُ بالشِّعابِ والرِّمالِ»
یعنی: «قصد رفتن به مکه دارم، اگر در آنجا امنیت داشتم، می‌مانم وگرنه به دره‌ها و شنزارها(بیابان‌ها) می‌روم تا ببینم چه پیش می‌آید.»
🔸این سخن امام حسین به وضوح نشان می‌‌دهد که او با این قصد از مدینه به سمت مکه خارج شد که در آنجا به جهت شهر امن بود، امنیت داشته باشد و جانش را حفظ کند و حتی افزوده است که اگر در شهر مکه امنیت نداشته باشد و نتواند جانش را حفظ کند، می‌خواهد به دره‌ها و بیابان‌ها پناه ببرد.
🔸محمد بن حنفیه افزود که امام حسین در حالی از مدینه به سمت مکه خارج شد که این آیه را می‌خواند:
«فخرج منها خائفا يترقّب قال: ربّ نجني من القوم الظالمين» (القصص، 21)
(نک: ینابیع المودة، 33/ 55)
🔸او با قرائت این آیه چنین القاء کرد که مثل حضرت موسی که از بیم کشته شدن و حفظ جانش از مصر به سمت مدین خارج شد و از خدا می خواست که او را از قوم ظالم نجات بدهد، او نیز از مدینه به سمت مکه خارج شد تا جانش را از کشته شدن به دست عمال یزید حفظ کند.
▫️ب. ترک مکه برای حفظ جان و جلوگیری از هتک حرمت حرم: نقل است که امام حسین در ایام حج خبر یافت که نیروهای یزید قصد ترور او را در حرم دارند. لذا برای آنکه جان خویش را حفظ کند و حرمت کعبه هم شکسته نشود، حج را ناتمام گذاشت و از مکه خارج شد. (الانتصار، 8/ 343)
🔸امام به برادرش محمد بن حنفیه نیز فرمود:
ای برادر می‌ترسم که یزید بن معاویه مرا در حرم غافلگیر کند و من کسی باشم که احترام حرم با کشتن او از بین می رود.(سیدبن طاووس، الملهوف الطفوف، ص۱۲۸)
🔸بعدها ابن عباس در نامه‌ای که در جواب یزید نوشت، از این حقیقت پرده برداشت. او خطاب به یزید نوشت:
«من فراموش نمی‌کنم که چگونه حسین را از حرم رسول خدا (ص‌) به حرم خدا راندی و اینکه به مامورانت دستور دادی تا او را در حرم به قتل برسانند».(یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۸-۲۴۹)
▫️ج. وعده امنیت جانی از سوی مردم کوفه: خروج امام حسین از مکه به کوفه از آن رو بود که کوفیان در نامه‌های متعددی تأمین امنیت جان او را وعده داده بودند. البته بسیاری از صحابه او را از رفتن به کوفه برحذر می داشتند، به جهت این که کوفیان پدر و برادرش امام حسن را تنها گذاشتند و نصرت نکردند. منتها امام حسین گویا که سخنان آنان را تصدیق کرده بود، فرمود: من اگر در جای دیگر کشته بشوم، بهتر از آن است که در مکه کشته شوم و از رهگذر آن حرمت خانۀ خدا شکسته شود.
▫️د. آهنگ انصراف از رفتن به کوفه با مشاهده امنیت جانی نداشتن در آنجا: امام حسین(ع) در برخورد با سپاه حر فرمود:
«أيها الناس، إنْ كَرِهتُموني، فَدَعوني أنصرفْ إلى مأمني من الأرض»
یعنی: «ای مردم، اگر آمدن مرا ناخوش دارید، مرا رها کنید تا به پناهگاه امنی از زمین بروم.»(نفس المهموم، 1/ 218)

🔶۳. اهمیت حفظ جان مسلمانان در سیره امام حسین(ع)

🔸شواهد تاریخی چندی نیز وجود دارد که نشان می دهد، حفظ جان شیعیان برای امام حسین بسیار اهمیت داشته است؛ از جمله این که در شب عاشورا، هنگامی که قصد دشمن بر قتل امام محرز شد، به یارانش فرمود:
«إنّي قد أذِنتُ لكم، فانطلقوا جميعًا في حلٍّ، ليس عليكم مني ذمام، هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملاً.»
یعنی: «به شما اجازه دادم بروید، شما را از بیعت آزاد کردم، این شب شما را پوشانده، آن را همچون مرکب خود سازید و بروید.» (الأرشاد، 2/ 91)

🔶۴. نتیجه
🔸این شواهد نشان می‌دهد که خروج امام حسین(ع) از مدینه به مکه و از مکه به کوفه، نه با نیت شهادت، بلکه با هدف حفظ جان خود و یافتن پناهگاه امن بوده است.
🔸نیز برای او حفظ جان شیعیان اهمیت داشت؛ لذا در شب عاشورا بیعت خود را از اصحابش برداشت و آنان را به فرار در تاریکی شب برای حفظ جان امر فرمود.
🔸بر این اساس، تبدیل این حرکت به الگویی برای ورود به جنگ‌های نامتوازن، با واقعیات تاریخی و سیرۀ امام حسین(ع) تعارض دارد.

🔸یادداشت‌های مربوط به عبرت‌های محاکمه
https://www.tg-me.com/dineaqlani
107👍42👌3🔥2😁2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساعت‌های ایستاده
قلب‌های تپان
چشم‌های نمناک...
😢6213
ساعت‌های ایستاده
قلب‌های تپان
چشم‌های نمناک


ما پدرومادرهای دهه پنجاه‌ و شصت، خودمان که به پنجاه سالگی رسیده‌ایم، آنان که رفتند را نمی‌دانم، ولی ما که ماندیم و بار بر دوش کشیدیم و حرفها و اداها و ادعاها دیدیم و شنیدیم...
حال تک‌تک ما هستیم و یکی دو پسر و دختر که به دهه سوم زندگی‌شان پا گذاشته‌اند‌، تحصیل‌کرده و دانشگاه‌رفته و از وطن ناامید. نه تنبلی است، نه بی‌عرضگی، و نه حتی بدشانسی... تحریم است، تعطیل شدن هم‌زمان تجارت و صنعت است، قطع برق در سال۲۰۲۵ است، گزینش و حراست و تعلیق و اخراج است، بخش خصوصیِ به خاک سیاه نشسته، و بخش دولتیِ سرطان گرفته، خصولتیهایِ از ما بهتران... .
نسل بیست سی ساله امروز چکار کند؟ شغل دارد؟ شغلش امنیت دارد؟ پروژه‌ای کار می‌کند؟ یا قراردادی ششماه به ششماه!؟ با درآمد لاک‌پشتی و تورم جهش‌یافته، بخواهد زن بگیرد یا شوهر پذیرد؟ با کدام خانه و سرپناه؟! از این همه، فقط فرزندآوری‌اش مورد علاقه حضرات است که آمارش کنند در مقابل تلفات حمله اسراییل!

فرزند را پیش خود نگه داری که چه؟! روزبه‌روز غصه خوردنش را ببینی و افسردگی‌اش را؟! بفرستش برود یکجایی که "زندگی" کند... یک‌جایی که جنگ و صلحش معلوم باشد! جایی که هر روز قیمت‌ها نپرد! جایی که رییس جمهورش، نخست‌وزیرش، پادشاهش، هر کسی که آن بالایش نشسته، بداند که چرا آب نداریم و چرا برق نیست و چرا تسلسلِ مذاکره-تحریم تمامی ندارد، و هزارتا چرای دیگر!

بچه‌هایمان می‌روند، و ما می‌مانیم با یک ساعت ایستاده. ایستاده به لحظه‌ای که او رفت و ما دلخوش به تماس تصویریش باشیم، البته اکر اینترنتمان بکشد و فیلترشکنمان جواب بدهد!
ما بمانیم و یک ساعت متوقف در سال‌ها پیش، و خاطره‌ای دور، گویی قرن‌ها پیش...
ما پدرومادرهای دههٔ رنج بمانیم و ده‌ها ساعت فروخوابیده و قلب‌های پرتپش و اشک‌های به حدقه مانده و بغض‌های فروخورده...
ساعت‌ها ایستاده‌اند، چرخ‌ها متوقفند، روزها تعطیلند، همه منتظرند تا "پارادایم" عوض شود! و یکبار دیگر "قطعنامه" پذیرفته شود و "جنگ" تمام شود، شاید این‌بار به راستی دوره بازسازی را ببینیم، بازسازیِ زندگی، آبادی، شادی، آرامش، امنیت، شغل، درآمد، امید، آینده...

همه ساعت‌ها ایستاده‌، همه قلب‌ها درگیر، همه چشم‌ها ناآرام...

محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
140😢71👍20👏6👎1🤔1
2025/10/20 01:25:19
Back to Top
HTML Embed Code: