ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست
دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟
جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست
فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه
هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست
سنجیده ایم ما، به جز از موی و روی یار
حاصل ز رفت و آمد لیل و نهار نیست
خندید صبح بر من و بر انتظار من
زین بیشتر ز خوی توام انتظار نیست
دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود
اما چه سود زانکه به یک گل بهار نیست
فرهاد یاد باد که چون داستان او
شیرین حکایتی ز کسی یادگار نیست
ناصح مکن حدیث که صبر اختیار کن
ما را به عشق یار ز خویش اختیار نیست
برخیز دلبرا که در آغوش هم شویم
کان یار یار نیست که اندر کنار نیست
بر ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست
بگذر ز صید و این دو سه مه با عماد باش
صیاد من بهار که فصل شکار نیست
عماد خراسانى
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست
دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟
جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست
فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه
هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست
سنجیده ایم ما، به جز از موی و روی یار
حاصل ز رفت و آمد لیل و نهار نیست
خندید صبح بر من و بر انتظار من
زین بیشتر ز خوی توام انتظار نیست
دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود
اما چه سود زانکه به یک گل بهار نیست
فرهاد یاد باد که چون داستان او
شیرین حکایتی ز کسی یادگار نیست
ناصح مکن حدیث که صبر اختیار کن
ما را به عشق یار ز خویش اختیار نیست
برخیز دلبرا که در آغوش هم شویم
کان یار یار نیست که اندر کنار نیست
بر ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست
بگذر ز صید و این دو سه مه با عماد باش
صیاد من بهار که فصل شکار نیست
عماد خراسانى
وقتی که چایِ چشمِ پُر رنگ تو دَم باشد☕️
مردی که پیشت مینشیند خستهتر بهتر :)
مردی که پیشت مینشیند خستهتر بهتر :)
دو چشم داشت نه...نه...نه...
دو چشم که همه دارند
بگو دو قونیه سرمه، هزار بلخ تماشا...👁
✍حامد عسگری
💫 @supernovaas
دو چشم که همه دارند
بگو دو قونیه سرمه، هزار بلخ تماشا...👁
✍حامد عسگری
💫 @supernovaas
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارم
هنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم
غم آنچنان نفسم را گرفتهاست که اینک
امید بستهام اما، به ساغری که ندارم
دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم
هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟
به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم
که سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم
اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدن
به جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم
شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفته
کجاست شانهی امنِ برادری که ندارم؟
💫 @supernovaas
هنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم
غم آنچنان نفسم را گرفتهاست که اینک
امید بستهام اما، به ساغری که ندارم
دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم
هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟
به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم
که سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم
اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدن
به جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم
شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفته
کجاست شانهی امنِ برادری که ندارم؟
💫 @supernovaas
چای دَم کُن، خستهام از تلخی نسکافهها
چای با عطر هِل و گُلهای قوری بهتر است🌷
✍ حامد عسگری
💫 @supernovaas
چای با عطر هِل و گُلهای قوری بهتر است🌷
✍ حامد عسگری
💫 @supernovaas
سعدی یه اخلاق قشنگی توی عشق ورزیدن داره که توی خیلی از غزلهاش تکرارش کرده، اونم اینه که سعدی معتقده عاشق واقعی اگر شکایتی از معشوقش داره، شکایتش رو پیش کسی بهجز خود معشوق نمیبره و توی بوق و کَرنا نمیکنه:
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان بُرد داوری
💫 @supernovaas
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان بُرد داوری
💫 @supernovaas
به نظرم این بخش از کتابِ فرزانگی در عصر تفرقه، خیلی خوب حالِ آدمای مهاجر/مسافر رو توصیف میکنه:
سرزمینهای مادری، قلعههایی شیشهای هستند. برای ترکِ آنها، باید چیزی را بشکنید؛ یک دیوار، یک عُرف اجتماعی، یک هنجارِ فرهنگی، یک سد روانشناختی، یا یک قلب را. پس مهاجر بودن، یعنی همیشه باید در جیبهایتان خرده شیشه حمل کنید. ممکن است به راحتی فراموششان کنید چرا که بسیار کوچک و سبک هستند، بعد به زندگیتان ادامه دهید و به جاهطلبیهای کوچک و برنامههای مهمتان برسید اما با کوچکترین تماس، شیشهخردهها حضورشان را اعلام میکنند و برش عمیقی بر بدنتان باقی میگذارند....
✍ الیف شافاک
💫 @supernovaas
سرزمینهای مادری، قلعههایی شیشهای هستند. برای ترکِ آنها، باید چیزی را بشکنید؛ یک دیوار، یک عُرف اجتماعی، یک هنجارِ فرهنگی، یک سد روانشناختی، یا یک قلب را. پس مهاجر بودن، یعنی همیشه باید در جیبهایتان خرده شیشه حمل کنید. ممکن است به راحتی فراموششان کنید چرا که بسیار کوچک و سبک هستند، بعد به زندگیتان ادامه دهید و به جاهطلبیهای کوچک و برنامههای مهمتان برسید اما با کوچکترین تماس، شیشهخردهها حضورشان را اعلام میکنند و برش عمیقی بر بدنتان باقی میگذارند....
✍ الیف شافاک
💫 @supernovaas
آیداى خوبِ نازنینم!
مدتهاست که برایت چیزى ننوشتهام.
زندگى مجال نمىدهد: غم نان!
با وجود این، خودت بهتر مىدانى:
نفسى که مى کشم تو هستى؛
خونى که در رگهایم مىدود و حرارتى که نمىگذارد یخ کنم.
امروز بیشتر از دیروز دوستت مىدارم و فردا بیشتر از امروز....
و این، ضعف من نیست، قدرت تو است....
مثل خون در رگهای من.
✍ احمد شاملو
📚نامهای به آیدا
💫 @supernovaas
مدتهاست که برایت چیزى ننوشتهام.
زندگى مجال نمىدهد: غم نان!
با وجود این، خودت بهتر مىدانى:
نفسى که مى کشم تو هستى؛
خونى که در رگهایم مىدود و حرارتى که نمىگذارد یخ کنم.
امروز بیشتر از دیروز دوستت مىدارم و فردا بیشتر از امروز....
و این، ضعف من نیست، قدرت تو است....
مثل خون در رگهای من.
✍ احمد شاملو
📚نامهای به آیدا
💫 @supernovaas
من
با
تو
فهمیدم
که
سختترین
روز
های
با
تو
بودن
از
بهترین
لحظه
های
با
دیگران
بودن
قشنگتره
♥️
با
تو
فهمیدم
که
سختترین
روز
های
با
تو
بودن
از
بهترین
لحظه
های
با
دیگران
بودن
قشنگتره
♥️