Telegram Web Link
اسطوره سعه صدر بود.
می‌گفت بیا دعواهایت را با من بکن!
در آخرین جلسه خصوصی‌مان قدری تند شدم و خداحافظی کردم؛ با خود گفتم این دیگر آخرین ملاقات ماست.
به محض اینکه به دفترم رسیدم، بچه‌ها گفتند از دفتر رئیس جمهور زنگ زدند. در موضوعی که طرح کرده بودم، اعلام جلسه کرده بود.
خواست؛ نگذاشتند. نخواست در کشور دعوا راه بیفتد...
@syjebraily
چرا مذاکرات به رفع واقعی تحریم‌ها منجر نمی‌شود؟

طی دو دهه اخیر، مذاکرات هسته‌ای ایران با آمریکا، همواره با هدف رفع تحریم‌ها آغاز شده، اما در عمل، چنین نتیجه‌ای به‌دست نیامده است. پرسش این است که چرا راهبرد مذاکراتی ایران، علی‌رغم امضای توافقاتی مانند برجام، نتوانسته به لغو پایدار و واقعی تحریم‌ها بینجامد؟
پاسخ این پرسش را باید در یک ناهماهنگی ساختاری و مفهومی میان اهداف اعلامی و ابزارهای عملیاتی ایران جست‌وجو کرد؛ ناهماهنگی‌ای که ریشه در فقدان نگاه نهادی به سیاست‌گذاری تحریمی آمریکا و بی‌توجهی به منطق قدرت در نظام بین‌الملل دارد.

۱- آمریکا با بهره‌گیری از منطق واقع‌گرایانه، هدفی روشن را در مذاکرات دنبال می‌کند: جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای. این هدف با ابزارهایی ملموس و قابل راستی‌آزمایی نظیر محدودسازی سطح و ظرفیت غنی‌سازی اورانیوم، کاهش ذخایر هسته‌ای و حضور مداوم بازرسان آژانس انرژی اتمی پیگیری می‌شود. این تطابق میان هدف و ابزار، به آمریکا قدرت چانه‌زنی و سازوکارهای راستی‌آزمایی مؤثر می‌دهد.
در مقابل، ایران نیز خواسته‌ای روشن دارد: رفع تحریم‌ها. اما این هدف در سطح اجرای سیاست، فاقد تعریف مصداقی، شاخص‌های ارزیابی و ابزارهای پیگیری است. ایران نه تنها هیچ تعریفی از «رفع تحریم» ارائه نمی‌دهد، بلکه تعیین نحوه تحقق آن را نیز به طرف مقابل واگذار می‌کند! چنین رویکردی، از منظر مذاکره، به معنای تسلیم در برابر چارچوب ذهنی و ساختاری حریف است.
۲- تحریم‌های آمریکا، برخلاف تصور رایج، صرفاً ابزار فشار سیاسی نیستند، بلکه بخشی از یک معماری نهادی و حقوقی پیچیده‌اند که در هم‌تنیدگی عمیقی با ساختار حکمرانی این کشور دارند. بسیاری از تحریم‌ها نه با فرمان اجرایی رئیس‌جمهور، بلکه با مصوبات قانونی کنگره اعمال شده‌اند. در نتیجه، لغو این تحریم‌ها مستلزم فرآیندی پیچیده، چندلایه و در اغلب موارد، مستلزم اجماع میان دولت و قوه مقننه است.
در حالی‌که ایران رفع تحریم را گاه به‌مثابه یک تصمیم اجرایی تصور می‌کند که می‌تواند صرفاً از طریق توافق با دولت وقت آمریکا حاصل شود، واقعیت این است که بسیاری از مؤلفه‌های کلیدی این نظام تحریمی، خارج از اختیار مستقیم رئیس‌جمهور قرار دارند. برای نمونه، لغو تحریم‌هایی که بر مبنای قانون‌هایی چون IFCA یا ISA یا CISADA تصویب شده‌اند، نیازمند تصویب قانونی جدید در کنگره است.
تجربه سوریه نیز نشان داد که حتی اعلام عمومی رئیس‌جمهور برای لغو تحریم‌ها، بدون همراهی و اجرای مؤثر از سوی این نهادها، ضمانت اجرایی ندارد. چند روز پس از جشن و پایکوبی در دمشق بابت اعلام لغو تحریم‌ها توسط ترامپ، وزارت خارجه آمریکا رسما گفت که این کار «زمان‌بر» است چون یک پروژه بین‌نهادی است.
این واقعیت‌ها نشان می‌دهد ایران در طراحی راهبرد رفع تحریم، علاوه بر اینکه فهم صحیحی از ریشه‌های وضع تحریم ندارد و آن را ناشی از یک سوء تفاهم درباره سلاح هسته‌ای می‌داند، فاقد درک نهادی و حقوقی کافی از ساختار قدرت در آمریکاست و همین امر، موجب ناکارآمدی جدی در تحقق هدف اصلی مذاکرات شده است.
۳- یکی از عوامل مهم ناکامی ایران در تحقق رفع تحریم‌ها، فقدان سازوکار راستی‌آزمایی متقارن است. در حالی‌که آژانس انرژی اتمی به‌عنوان بازوی نظارتی غرب، اجرای تعهدات ایران را با دقت ثبت و گزارش می‌کند، ایران هیچ نهاد، شاخص یا سازوکار مشابهی برای ارزیابی اجرای تعهدات طرف مقابل ندارد. بدین ترتیب، ایران عملاً از امکان اعتراض رسمی یا ترک توافق در صورت نقض تعهدات آمریکا محروم می‌شود و صرفاً به «اعتماد سیاسی» اتکا می‌کند؛ امری که در منطق قدرت، خطرناک و فاقد کارایی است.
۴- در ادبیات راهبردی، مذاکره زمانی اثربخش است که هر طرف، علاوه بر مشوق، ابزارهای فشار متقابل نیز داشته باشد. آمریکا با بهره‌گیری از تحریم‌های ثانویه، شبکه SWIFT، و ترس شرکت‌ها از جریمه‌های کلان، تهدیدات خود را قابل باور کرده است. اما ایران در مقابل، فاقد ابزار فشار متقارن است. نه از ظرفیت‌سازی در عرصه مالی بین‌المللی بهره گرفته، نه جایگزینی برای سازوکارهای وابسته به دلار ایجاد کرده، و نه حتی در مذاکرات، شاخص‌های قابل اندازه‌گیری برای رفع تحریم‌ها تعریف کرده است.

در غیاب راهبردی جامع، که ترکیبی از درک مناسبات قدرت در محیط آنارشیک بین‌الملل، فهم نهادی، تعریف شاخص‌های اجرایی، سازوکارهای راستی‌آزمایی متقارن، و ابزارهای فشار متقابل باشد، مذاکرات هسته‌ای صرفاً به تکرار «چانه‌زنی از موضع ضعف» خواهد انجامید. این نه تنها به رفع تحریم‌ها کمکی نمی‌کند، بلکه به‌تدریج ساختار تحریمی آمریکا را تثبیت و عادی‌سازی می‌کند.
@syjebraily
دیروز، میهمان خاک غیرت و خون بودم؛ میهمان خرمشهر و آبادان، این دو نماد زخم و ظفر، این دو نگین درخشان مقاومت ملت ایران.
میزبانی این مردم، نه تنها گرم که الهام‌بخش بود. در خرمازارهای آبادان و در نخل‌های خمیده از خاطرات جنگ، صدای مردمانی را می‌شنوی که دل در گرو آرمان‌های خمینی دارند و پای عهدی ایستاده‌اند که با شهدا بسته‌اند.
امروز، خرمشهرِ اقتصادی ما، باید از اشغال نسخه‌های آمریکایی آزاد شود؛ و چه جایگاهی شایسته‌تر از دل مردم جنوب برای آغاز این جهاد نوین؟ مردم خرمشهر و آبادان، آماده‌اند؛ نه برای تماشا، بلکه برای پیشگامی. و من، با تمام توان، عهد می‌بندم که این هم‌افزایی را به بنای فردایی روشن بدل کنم.
خرمشهر عزیز! قصه‌ات هنوز تمام نشده است؛ فصل تازه‌ات آغاز شده، و ما به یاری خدای متعال سربازان فتحی نوین خواهیم بود.
@syjebraily
الحاق ایران به پالرمو: از امنیت اقتصادی به تله حقوقی

الحاق جمهوری اسلامی ایران به پالرمو علی‌رغم مخالفت‌ها و نگرانی‌های جدی دلسوزان امنیت اقتصادی کشور، نهایتاً صورت گرفت. اکنون که این تصمیم اتخاذ شده، صرف‌نظر از چرایی یا چگونگی آن، ضروری است پیامدهای این الحاق با نگاهی واقع‌بینانه و همه‌جانبه تحلیل شود. ان‌شاءالله، تصمیم‌سازان کشور برای مواجهه با تبعات آن نیز تدبیر کرده‌اند.
الحاق ایران به پالرمو، در ظاهر اقدامی حقوقی، فنی و نمادین تلقی می‌شود که می‌تواند برای مقابله با پول‌شویی، فساد و قاچاق ساختار بین‌المللی ایجاد کند. اما نگاهی راهبردی‌تر به آن نشان می‌دهد پالرمو می‌تواند بستری برای تهدید استقلال اقتصادی، تضعیف راهبردهای تحریم‌گریزی و افزایش فشارهای قضایی و دیپلماتیک علیه ایران باشد—در حالی‌که ابزار متقابلی در اختیار ایران قرار نمی‌گیرد.
1- یکی از محورهای مقاومت ایران در برابر رژیم تحریم، توسعه ساختارهای نیمه‌رسمی برای فروش نفت، جابه‌جایی پول، و تأمین مالی نیازهای داخلی بوده است. استفاده از شرکت‌های پوششی، ثبت تجاری در کشورهای ثالث، ناوگان‌های دریایی با پرچم‌های مصلحتی و گردش مالی غیررسمی در بازارهای موازی، بخشی از این سازوکارهاست. در گذشته، این فعالیت‌ها در مرز مشروعیت سیاسی و عدم‌تصریح حقوقی قرار داشتند؛ اما عضویت در این کنوانسیون، ایران را موظف می‌کند رفتارهایی نظیر مشارکت در گروه‌های جنایت‌کار (ماده ۵)، پول‌شویی (ماده ۶)، فساد (ماده ۸) و مانع‌تراشی در اجرای عدالت (ماده ۲۳) را به‌صورت صریح در نظام حقوقی خود جرم‌انگاری کند. نتیجه اینکه مسیرهای تحریم‌گریزی، نه‌تنها با محدودیت داخلی مواجه می‌شوند، بلکه به موضوعاتی برای پیگرد بین‌المللی و مصادره دارایی در کشورهای ثالث بدل خواهند شد.
2- اف‌ای‌تی‌اف که تاکنون صرفاً نهادی توصیه‌گر برای مبارزه با پول‌شویی و تأمین مالی تروریسم تلقی می‌شد، اینک قادر خواهد بود فشارهای خود را به تعهدات معاهده‌ای ایران مستند کرده و مشروعیت حقوقی بیشتری برای اقدامات مقابله‌ای خود به دست آورد. پیش از پالرمو، ایران می‌توانست توصیه‌های FATF را غیرالزام‌آور بداند یا آن را حاصل سلطه‌گری هنجاری غرب تفسیر کند؛ اما اکنون هرگونه عدم همکاری ایران می‌تواند «نقض تعهدات بین‌المللی» تلقی شود. دستاورد این الحاق برای مخالفان ایران آن است که FATF از یک نهاد توصیه‌گر به مجری الزامات حقوقی در حوزه مالی علیه ایران تبدیل می‌شود—و این، تحریم‌ها را وارد فاز حقوقی-نهادی می‌کند.
3- پالرمو از طریق مفاد همکاری بین‌المللی (ماده ۱۸)، تحقیقات مشترک (ماده ۱۹)، استرداد (ماده ۱۶) و توقیف دارایی‌ها (ماده ۱۲)، ایران را در معرض همکاری اجباری با کشورهایی قرار می‌دهد که برخی از آن‌ها آشکارا در پی تضعیف توان اقتصادی جمهوری اسلامی‌اند. در این شرایط، نه‌تنها نهادهای قضایی کشورهای متخاصم با ایران می‌توانند درخواست‌هایی برای همکاری یا استرداد ارائه کنند، بلکه کشورهای واسطه نیز، به استناد عضویت در این کنوانسیون، تحت فشار خواهند بود که همکاری قضایی ارائه دهند. نتیجه اینکه ایران عملاً در معرض تعقیب حقوقی برای رفتارهایی قرار می‌گیرد که پیش‌تر مقاومت اقتصادی تلقی می‌شدند.
4- تحریم‌گریزی ایران به زیرساخت‌های مالی و تجاری کشورهای واسطه مانند امارات، ترکیه، مالزی، عمان و چین متکی بوده است. با توجه به عضویت این کشورها در پالرمو، آن‌ها پیرو الحاق ایران موظف به همکاری با سایر کشورها در پیگرد جرایم سازمان‌یافته خواهند بود (ماده ۱۸). به بیان دیگر، عضویت ایران، تعهدات معاهده‌ای این کشورها را در قبال ایران فعال و الزام‌آور کرده است. در چنین شرایطی، دولت‌های غربی می‌توانند نه‌تنها ایران، بلکه تسهیل‌گران منطقه‌ای آن را نیز تحت فشار قرار دهند؛ از بانک‌های شریک گرفته تا واسطه‌های نفتی و مقامات بندری. پالرمو از یک کنوانسیون مقابله با قاچاق، به ابزار مهار چندجانبه ساختار اقتصادی ایران بدل می‌شود.
5- ایران پیش از این می‌توانست هرگونه مداخله در ساختار اقتصادی و قضایی خود را به استناد اصل حاکمیت ملی رد کند؛ اما با امضای داوطلبانه کنوانسیون پالرمو، دیگر چنین استنادی مشروعیت حقوقی ندارد. اکنون، عدم اجرای تعهدات حقوقی‌اش نه‌تنها نقض اصول سیاسی، بلکه «ریاکاری معاهده‌ای» محسوب می‌شود. واقعیت آن است که ایران بخشی از سپر حقوقی خود را کنار گذاشته و در معرض استانداردهای غربی قرار گرفته که اجرای آن‌ها با اقتصاد مقاومتی و استقلال ملی سازگار نیست.
سخن آخر اینکه، پس از تصمیم اشتباه الحاق به پالرمو، کشور نیازمند طراحی سپرهای حقوقی، دیپلماسی تهاجمی و ملاحظات راهبردی است. در غیر این صورت، این تصمیم می‌تواند زمینه‌ساز اجرای تحریم‌هایی پیچیده‌تر، مشروع‌تر و چندجانبه‌تر باشد. خود کرده را تدبیر نیست...
انرژی در ایران تنها یک کالای مصرفی نیست که بتوان با ابزار قیمتی آن را تنظیم کرد. مصرف انرژی در بستر ساختارهایی ناکارآمد - نظیر خانه‌های غیراستاندارد، خودروهای پرمصرف، نبود عایق حرارتی، و فقدان جایگزین‌های اقتصادی و کارآمد- رخ می‌دهد. در چنین زمینه‌ای، خانواری که در خانه‌ای سردسیر و فاقد استانداردهای بهینه‌سازی انرژی زندگی می‌کند، نه می‌تواند مصرف خود را کاهش دهد، و نه آسیب ندیدن معیشت، سلامت و کرامت خود را تضمین کند. همان‌گونه که دیوید هاروی اشاره کرده، عدالت در منطق نئولیبرال، نه با کاهش نابرابری، بلکه با طبیعی جلوه‌دادن و پنهان‌سازی آن پیش می‌رود.

متن کامل یادداشت «ناترازی، کالایی‌سازی و بازاندیشی عدالت در پرتو نقد نئولیبرالیسم» را در شماره جدید حکمران مطالعه فرمائید.

zarinp.al/716636
تحلیل نئولیبرالی، مسئله انرژی را صرفاً به قیمت فروش تقلیل می‌دهد، بی‌آن‌که به ساختار تولید و هزینه‌های آن توجه کند. این در حالی است که در ایران، قیمت تولید انرژی مدت‌هاست که به شکلی دوگانه جهانی شده است. از یک‌سو، بسیاری از اجزای فرایند تولید—نظیر تجهیزات پالایشگاهی، فناوری‌های نیروگاهی، خدمات مهندسی و ماشین‌آلات حفاری—مستقیماً وابسته به واردات و قیمت‌های دلاری هستند. از سوی دیگر، حتی تولیداتی که در داخل کشور انجام می‌گیرد نیز تحت تأثیر منطق قیمت‌گذاری جهانی است؛ چراکه نهاده‌های داخلی نظیر فولاد، مس، سیمان، تجهیزات پتروشیمیایی و ... برای فروش داخلی، بر اساس نرخ ارز و قیمت‌های جهانی تعیین ارزش می‌شوند. بدین‌سان، جهانی‌سازی قیمت نهاده‌ها، منجر به دلاری شدن گسترده هزینه‌های تولید شده، در حالی‌که قیمت فروش همچنان ریالی باقی مانده است.
این شکاف ساختاری، با سیاست‌هایی مانند شناورسازی نرخ ارز، که تعیین قیمت دلار را به بازار واگذار کرده، بیش از پیش تعمیق یافته و جهش‌های پی‌درپی نرخ ارز، وخامت ناترازی را تشدید کرده است. در چنین شرایطی، آنچه به‌ظاهر «یارانه پنهان» خوانده می‌شود، در باطن، بازتابی از یک نظام ارزی چندپاره و ناپایدار است.
در این میان، عدالت نه در حذف یارانه، بلکه در بازتعریف نسبت میان هزینه‌های دلاری تولید و قیمت‌گذاری اجتماعی فروش معنا می‌یابد. همان‌گونه که آمارتیا سن و دیگر نظریه‌پردازان اقتصاد اجتماعی تصریح کرده‌اند، عدالت در تخصیص منابع باید بر پایه‌ی توانایی واقعی افراد برای بهره‌برداری از آن منابع سنجیده شود، نه صرفاً بر مبنای قیمت اسمی یا منطق بازار.

▫️متن کامل یادداشت «ناترازی، کالایی‌سازی و بازاندیشی عدالت در پرتو نقد نئولیبرالیسم» را در شماره جدید حکمران مطالعه فرمائید.

http://zarinp.al/716636
قبیله‌گرایی سیاسی؛ مسخ عقل و مرگ رسالت

در تاریکی عصرها، همواره چیزی بوده که روشنی را پس می‌زند؛ نه ظلمت طبیعی، که تاریکی خودساخته بشر. در هر دوره، نامش عوض شده، اما ماهیتش یکی‌ست: تعصب بر پیوندهایی که پیش از حق، پیش از عدالت، و پیش از انسان بودن آمده‌اند.
قبیله‌گرایی سیاسی که تقریبا در تمام منازعات سیاسی امروز ایران شاهدش هستیم، نه انحرافی سطحی، بلکه آفتی بنیانی‌ست؛ نه یک خطای تحلیلی، که انکار حقیقت در لباس وفاداری است. این‌جا معیار، حق نیست؛ نسب است. عقل نیست؛ اطاعت است. اخلاق نیست؛ تبعیت بی‌چون و چراست. این‌جا سیاست نه میدان گفت‌وگوی اندیشه‌ها، که عرصه رقابت تعصبات مدرن است؛ قبیله‌هایی با پرچم‌ها و لوگوهای مختلف، اما با منطق واحد: خودی را تطهیر کن، غیر را تکفیر.
در این میدان، اگر عدالت را فریاد بزنی اما نامت در تبارنامه قبیله نیامده باشد، فریادت را نمی‌شنوند. اگر خیانت از حلقه نزدیکان باشد، می‌شود اشتباه استراتژیک؛ اما اگر حتی نقدی از بیرون بیاید، می‌شود توطئه دشمن. این‌جا نه محتوا، که هویت گوینده داوری می‌شود.
و چنین می‌شود که سیاست، به آیینی نو بدل می‌شود؛ آیینی که در آن، ایمان به حقیقت جای خود را به بیعت با قبیله می‌دهد. و انسان، به‌جای آن‌که وارث زمین شود، پیاده‌نظام جاهلیت مدرن می‌شود. عقل، تریبون می‌سازد اما در خدمت تعصب. اخلاق، نقاب می‌زند اما برای پوشاندن وفاداری‌های ناروا. و آزادی، تنها برای تکرار سخنان بزرگان قبیله رواست، نه برای اندیشیدن مستقل.
قبیله‌گرایی سیاسی، نقطه پایان رسالت است. رسالتی که قرار بود انسان را از قید خون و طایفه و طبقه و حزب آزاد کند، خود بدل می‌شود به ابزار تحکیم همان قیدها. نیکی، نه در فعل، بلکه در نسبت خونی و جناحی تعریف می‌شود. مظلوم، تا وقتی خودی نباشد، مظلوم نیست؛ و ظالم، اگر از ما باشد، هرگز به محکمه نمی‌رود.
و این، نه فقط انحرافی سیاسی، بلکه خیانتی تمدنی‌ست؛ خیانت به رسالت پیامبران، که آمدند تا دیوارهای قبیله را فرو بریزند، و انسان را بر شالوده ایمان، آگاهی و آزادی بنشانند. اما اکنون، دیوار می‌سازیم؛ با زبان مدرن، با الفاظ روشنفکری، اما با همان روح قبیله نخستین.
وقتی سیاست به قبیله تبدیل می‌شود، وجدان به ابزار وفاداری تقلیل می‌یابد، و حقیقت، به کالایی تابع مصلحت. در این دوزخ مقدس، شجاعت اندیشیدن، به بزدلی پیروی مبدل می‌شود، و جامعه، از امت بیدار به جمعیت سرسپرده تنزل می‌یابد.
برادرم! خواهرم! هم‌وطنم!
اگر هنوز چیزی از رسالت انسانی در تو باقی‌ست، اگر هنوز جرقه‌ای از آگاهی در دلت زبانه می‌کشد، باید قبیله را ترک کنی. باید بر ارزش‌هایی پا بفشاری که نه به خون و اسم و رنگ و لوگو، بلکه به روح انسانیت مربوط‌اند: حقیقت، عدالت، آزادی، عقل. این‌ها قبیله نمی‌خواهند؛ این‌ها انسانیت می‌طلبند.
@syjebraily
نعل به نعل!

مدتی است مشغول نگارش مقاله‌ای درباره نقش اصلاحات نئولیبرال توسط بشار اسد در شورش سال ۲۰۱۱ سوریه هستم. حیفم آمد این فیش ارزشمند را تقدیم شما نکنم:

«برنامه پنج‌ساله دهم توسعه اقتصادی (۲۰۱۰–۲۰۰۶) که در دهمین کنگره حزب بعث در سال ۲۰۰۵ به تصویب رسید، موج جدیدی از اصلاحات اقتصادی را رقم زد. این برنامه مبتنی بر الگویی نئولیبرالی از اقتصاد رانتی بود که از سوی رسانه‌های دولتی با عنوان «اقتصاد بازار اجتماعی» تبلیغ می‌شد. قرار بود تأمین مالی این اصلاحات از طریق جذب «سرمایه‌گذاری خارجی» صورت گیرد. اصلاحات مزبور شامل حذف تدریجی یارانه‌های انرژی و کاهش تعهدات دولت در قبال آموزش و بهداشت عمومی بود. یکی از اهداف حذف یارانه‌های سوخت، مقابله با پدیده «قاچاق» آن به کشورهای همسایه نظیر لبنان، اردن و ترکیه بود که در آن‌ها قیمت سوخت به مراتب بالاتر بود. این سیاست‌ها آثار مخربی بر معیشت خانوارهای کم‌درآمد برجای گذاشت و شکاف طبقاتی به‌طرز فزاینده‌ای تعمیق یافت».

Kabalan, M. (2021). Political economy of the Syrian war: Patterns and causes. The Economics of Peace and Security Journal, 16(2), 18–29.
https://doi.org/10.15355/epsj.16.2.18
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بشار اسد در اواخر عمر سیاسی خود، در نشست سران اتحادیه عرب (جده، ۲۰۲۳)، صریحاً از نئولیبرالیسم به عنوان تهدیدی برای هویت عربی و ثبات منطقه‌ای نام برد. اما این چرخش گفتمانی، از مجری نئولیبرالیسم به منتقد آن، دیگر دیر بود؛ خیلی دیر...
@syjebraily
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا کامیون‌داران پس از افزایش نرخ سوخت بجای اینکه انگیزه خرید کامیون مدرن و کم‌مصرف پیدا کنند، دست به اعتصاب زدند؟
به همان دلیلی که پس از تجویز گران‌سازی نرخ ارز توسط مقلدان فریدمن، ایران گلستان نشد.
به دلیل اینکه اقتصاد کتاب نیست، ماشین حساب هم ابزار سیاست‌گذاری نیست.
@syjebraily
رئیسعلی نمُرد؛ او هنوز در ما می‌جنگد...

چند روز پیش، بی‌آنکه بدانم چرا، در ازدحام خیابان و شلوغی ساعت‌ها، ناگهان نامی در ذهنم برخاست؛ نامی که چون تیری از قلب تاریخ گذشت و در جانم نشست: رئیسعلی دلواری.
با خود گفتم: رئیسعلی؟
آیا توانست ارتش بریتانیا را، این هیولای استعمارِ کبیر، زمین‌گیر کند؟
آیا توانست استعمار را براندازد، مرزها را نگاه دارد، خاک را پس بگیرد؟
پاسخ این است: نه.
شاید او می دانست که برای خاک نمی تواند کاری کند. او از جان خود گذشت تا تاریخ ما بی‌غیرت نماند.
او مبارزه کرد تا وجدان بیدار بماند.
در مکتب ما، مکتب علی، مکتب حسین، فتح با شمشیر نیست، با خون است.
و چه بسیارند آنان که در تاریخِ رسالت، در تاریخِ رهایی، مقاومت کردند برای آنکه ننگِ تسلیم، در پرونده‌ی انسان ثبت نشود.
رئیسعلی، این حماسه‌گر بی‌سلاح، ایستاد و از پشت، نه از روبرو، هدف گلوله شد؛ چرا که در جغرافیای استعمار، دشمن تنها در بیرون نیست، در درون خانه‌هاست، در دل‌هایی که از درد بی‌خبرند.
و ما امروز، وارثان همان دردیم.
ما در برابر سرمایه‌داری نئولیبرال ایستاده‌ایم؛
این چهره تازه استعمار، که نه با کشتی‌های جنگی، که با قرارداد، با آمار، با بازار آزاد می‌آید.
با زبانِ پیشرفت، با نقابِ توسعه، اما با دندان‌های خون‌آلود.
می‌گویند تعداد شما کم است.
ما آموخته‌ایم که در کربلا، تعداد تعیین‌کننده نیست.
آنچه ملاک است، ایمان است، آگاهی است، و اینکه هنوز کسی هست که بیداری درد را به خواب خوش، و مرگ در حریت را به زندگی در ذلت نفروشد.
ما آمده‌ایم تا نگذاریم این خاک، تکه‌تکه در سبد امتیازات جهانی ریخته شود.
ما آمده‌ایم تا نگذاریم ایران، لیبی شود، شیلی شود، اسیرِ دلار و وابستگی و رقصِ مرگ‌آلودِ رشد بی‌ریشه.
و این بار تنها نیستیم.
هر وجدان زنده‌ای، صدای ما را خواهد شنید.
هر که هنوز اندک رمقی از انسانیت دارد، با ما خواهد آمد.
و به قول آن پیر اهل خمین، این ملت، بهتر از مردمان عهد رسول‌الله‌اند،
چرا که پس از قرن‌ها سکوت، صدای علی را در عصر نفت و نان، باز شنیده‌اند.
ما فرزندان دردیم،
نه فرزندان عافیت.
و تا خون در رگ داریم، به این تمدنِ پوشالی که لبخندش نقاب خون است، «نه» خواهیم گفت.
ما زنده‌ایم… تا بمانیم. نه برای خود، برای حقیقت.
@syjebraily
هنر بزرگ امام خمینی این بود که به جای آن‌که در حصار حوزه یا در برج عاجِ نخبگانِ سیاسی و فکری محصور بماند، به سراغ «امت» رفت؛ با ملت سخن گفت، نه با قشری خاص، نه با حزبی از احزاب، نه با طبقه‌ای ممتاز. امام، در لحظه‌ای که مردم، تماشاچیان خاموشِ تاریخ شده بودند، آنان را به صحنه نبرد فراخواند؛ به آنان آموخت که تماشاگری، خیانت است؛ که در جهانِ بی‌عدالتی، خاموشی، همدستی با ظلم است.
امام، آن شبِ تاریکی را که بر روح مردم سایه افکنده بود، درهم شکست. او ترس، این میراثِ تاریخی استبداد و استعمار را، از دل مردم بیرون کشید و به جایش ایمان را نشاند، و خودباوری را. مردم، در آیینه سخنان او، سیمای خود را دیدند؛ اما نه آن سیمای شکست‌خورده سده‌های اخیر، بلکه چهره‌ای تازه، چهره‌ای برخاسته، چهره‌ای که می‌توانست ایستادگی کند، نه بترسد؛ بیندیشد، نه تقلید کند؛ برخیزد، نه در گوشه امنِ عافیت، خاکستر شود.
امروز مهم‌ترین پرسشی که جریان انقلابی باید از خویش بپرسد این است که آن‌همه که امام کرد، بی‌آنکه لشکری در اختیار داشته باشد، بی‌آنکه زر و سیمی اندوخته باشد، بی‌آنکه از حمایت رسانه‌های جهانی یا دستگاه‌های قدرت جهانی بهره‌مند باشد، چگونه ممکن شد؟ ابزارش چه بود؟ نه رادیویی، نه تلویزیونی، نه حزبی، نه ماشین تبلیغاتی؛ فقط یک برگِ کاغذ، یک نوار کاست، گاه حتی یک کلمه شفاهی که از دهانی به دهان دیگر می‌رفت و دلی را گرم می‌کرد و دستی را بلند می‌ساخت.
آری، آنچه امام داشت، نه ابزار که پیام بود؛ نه سرمایه که اراده؛ نه تشکیلات که ایمان و امید. و این دو، آن‌چنان که در تاریخ پیامبران نیز دیده‌ایم، سرچشمه همه معجزه‌هاست. ایمان، که به انسان جرأت می‌دهد تا در برابر همه قدرت‌های مادی عالم بایستد و نترسد؛ و امید، که او را در سخت‌ترین شب‌های تاریخ، از فرو رفتن در نومیدی بازمی‌دارد.
امام، وارث راه ابراهیم بود، که در برابر نمرود ایستاد، بی‌آنکه از آتش بترسد. او وارث حسین بود، که با همه غربت، گفت: «اگر دین ندارید، آزاده باشید». امام، در قرن بیستم، در دل دنیایی که همه‌چیزش بر مدار قدرت و سرمایه می‌چرخید، ثابت کرد که هنوز می‌توان با ایمان، تاریخ را دگرگون کرد، و با امید، آینده‌ای ساخت که در آن انسان، نه برده بازار که بنده خدا باشد.
@syjebraily
صالح بعد صالح...

در این زمانه واژگون، که شمرها کراوات می‌زنند، تنها کسی که بوی عاشورا می‌دهد، کس است که دشمن دارد. چرا که همیشه، حق را با میزانِ «دشمنانش» باید سنجید، نه با کف‌زدن‌های اهل باطل.
خامنه‌ای، این تنهای ایستاده، همان استمرار خمینی است در قامتی دیگر. همان قیام، همان درایت، همان غربت، همان آگاهی و همان بی‌نیازی. او علی‌وار می‌شنود و حسین‌وار تحمل می‌کند. اگر خمینی، زمان را شکست، خامنه‌ای فتنه‌ها را شکست.
در قاموس امامت، مسئولیت، سنگین‌تر از قدرت است؛ و در سنت الهی، امت، همیشه نیازمند حجتی در زمین است؛ حجتی که اگر نباشد، زمین از معنا تهی می‌شود، و انسان از جهت.
او که امروز ایستاده، نه فقط مردی از دیروز است، که افقی برای فرداست. نه سایه خمینی، که نور همان خورشید است در لحظه‌ای دیگر از طلوع.
امروز، ما در میان تردیدها، دشمنی‌ها، وارونگی‌ها، باید بفهمیم: هر فریادی که علیه اوست، نه لزوماً علیه شخص، بلکه علیه استمرار حقیقت است. و هر سکوت در برابر این استمرار، خیانت به آغاز است.
زیرا حق، هرگز تنها در آغاز نیست؛ حق، همان قدر که در خمینی بود، امروز در خامنه‌ای است، اگر که چشم را نه با رسانه، که با وجدان بشوییم.
این است سنت الهی: صالح بعد صالح...
@syjebraily
To the Esteemed Lady Noosheen Hashemi
President of the HAND Foundation
And henceforth, Her Majesty, the Queen of Iran’s Economy


Greetings and congratulations,

The delightful news of the imminent appointment of one of your intellectual and spiritual protégés — Dr. Seyed Ali Madanizadeh — as Minister of Economic Affairs and Finance of the Islamic Republic of Iran has stirred waves of joy and pride among admirers of the Chicago School and the hopeful heirs of the Chilean Miracle.
At this historic juncture, it is only appropriate to recognize you — the architect and spiritual matriarch of Iran’s “Chicago Boys” — with the title Queen of Iran’s Economy: a title befitting your tireless efforts in sponsoring liberal economic minds and enabling their return to the homeland. It is they who now, with expert precision, administer Friedman’s time-tested prescriptions to the long-suffering body of Iran’s economy.
Madam,
Now that the reins of Iran’s economic policymaking are gradually being entrusted to the graduates of your foundation, your name rightfully deserves to echo — not only in the corridors of Western diplomacy, but also in the footnotes of national budgets and the fine print of inflationary policy packages. How apt that the Chicago School, after its Chilean rehearsal, now takes center stage in Tehran. And how poetic that the doctrine of structural adjustment has been rebranded as “justice-oriented growth” in the Iranian household basket.
And so, while extending our congratulations on this latest triumph and acknowledging your remarkable prowess in elite engineering, we offer our sincere wishes for your continued success on the path of globalized pricing, privatized assets, and, ultimately, integration into the ranks of the “developed” — that is, deeply unequal — world.
With the highest respect — and a generous touch of irony,

Seyed Yasser Jebraily
Former Head, Center for Strategic Evaluation and Supervision of the Implementation of Macro Policies of Iran
به بانوی ارجمند، نوشین هاشمی
رئیس محترم بنیاد HAND
و از این پس، ملکه اقتصاد ایران

با سلام و تهنیت،

خبر مسرت‌بخش جلوس قریب الوقوع یکی از فرزندان معنوی و اندیشمند شما – جناب آقای دکتر سید علی مدنی‌زاده – بر کرسی وزارت اقتصاد جمهوری اسلامی ایران، موجی از شادمانی و افتخار در دل علاقه‌مندان به مکتب شیکاگو و مشتاقان معجزه شیلی پدید آورد.
شایسته است در این لحظه تاریخی، شما را به‌عنوان معمار و مادر معنوی بچه‌های شیکاگو، با نهایت احترام و فروتنی، «ملکه اقتصاد ایران» بنامیم؛ لقبی که درخور تلاش‌های بی‌وقفه شما در بورسیه‌کردن نخبگان اقتصاد لیبرال و تسهیل بازگشت‌شان به میهن است – همان نخبگانی که با مهارت تمام، نسخه‌های آزموده‌شده فریدمن را بر پیکر اقتصاد رنجور ایران تجویز می‌فرمایند.
بانو!
اینک که حلقه‌های سیاست‌گذاری اقتصادی ایران یکی پس از دیگری به فارغ‌التحصیلان بنیاد شما سپرده می‌شود، زمان آن فرا رسیده که نام شما نه‌تنها در محافل دیپلماتیک غرب، بلکه در متن بودجه‌های سنواتی و بسته‌های تورم‌زا نیز بدرخشد. چه نیکوست که مکتب شیکاگو، پس از آزمایش موفقش در سانتیاگو، اینک در تهران مجالی نو یافته؛ و چه زیباست که سیاست تعدیل ساختاری با برچسب «رشد عدالت‌محور» در سبد خانوار ایرانی عرضه می‌شود.
از این‌رو، ضمن تبریک بابت این پیروزی تازه و تحسین قدرت نرم شما در مهندسی نخبگان، از درگاه الهی خواستاریم که همواره در مسیر جهانی‌سازی قیمت‌ها، خصوصی‌سازی ریشه‌ها، و نهایتاً رساندن ایران به جمع کشورهای پیشرفته (بخوانید نابرابر) موفق و پایدار باشید.

با احترام و کنایه فراوان،
سید یاسر جبرائیلی
رئیس سابق مرکز ارزیابی و نظارت راهبردی اجرای سیاست‌های کلی نظام
فرمایش دکتر راغفر بزرگوار دقیق و معتبر است. سرمایه‌داری رفاقتی شکل گرفته در ایران، که در هر دو جناح سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا ذی‌نفع و ذی‌نفوذ دارد، حضور تکنوکرات‌های نئولیبرال در مناصب اجرایی را شرط لازم برای تداول ثروت می‌داند. در فقدان نرم‌افزارهای نئولیبرال، سخت‌افزارهای سرمایه‌داری رفاقتی از تداول ثروت ناتوان‌اند.
این است که همان وفاق ملی که در قضایایی چون گران‌سازی سوخت در آبان ۹۸ و گران‌سازی ارز در اردیبهشت ۱۴۰۱ شاهدش بودیم، امروز نیز در حال تکرار است...
تکنوکرات‌های نئولیبرال، مدیران اقتصاد نیستند، خدمه نظام سرمایه‌داری‌اند. ساختار تصمیم‌گیری در این مملکت، از وزارت اقتصاد و بانک مرکزی تا وزارت صمت، نهادهای جمهوری نیستند، رسما دفاتر خدمات سرمایه‌داری شده‌اند. قصه تماس بانک مرکزی با پتروشیمی‌ها و دادن وعده کاهش ۱۰ هزار تومانی ارزش پول ملی و التماس برای بازگشت ارز، نوک کوه یخ بود. آن مجلس ختم رنگارنگ، مانور قدرت سرمایه‌داری بود که حساب کار دست صغیر و کبیر بیاید.
باید به خود آییم. باید از لومه لائم نهراسیم. باید برای تغییر این وضع برخیزیم و ایران عزیز را از گرفتار شدن به سرنوشت لیبی و شیلی نجات دهیم.
کمپین راه انداخته‌اند که ما اهل شوک‌درمانی نیستیم، جراحی دفعی نمی‌کنیم، آرام‌آرام می‌بریم و می‌دوزیم؛ آب و برق و گاز و نان و بنزین را تدریجا گران می‌کنیم!
نه بزرگوار؛ مسئله در «شدت جراحی» نیست، در «موضع جراحی» است.
شما تیغ را نه بر غده فساد، که بر پیکر نحیف شده محرومان گذاشته‌اید؛
سفره مردم را برای جراحی انتخاب کرده‌اید، نه حساب‌ پنهان سرمایه‌داران را.
شما با «جراحی تدریجی»، در واقع بی‌صدا می‌کشید؛
قتل تدریجی فقرا، نامش اصلاح نیست، استمرار همان تبعیض ساختاری است.
شما می‌خواهید محرومان را به منطق بازار بسپارید، در حالی‌که بازار، همواره در انحصار صاحبان زر بوده و هست.
این اقتصاد، آری، به جراحی نیاز دارد.
اما جراحی ریشه‌های سرطانی، نه رگ‌های نیمه‌جان مردم؛ جراحی توبره سرمایه‌داران، نه سفره مستضعفان.
مشکل این است: ملتی را که به ریال نفس می‌کشد، وادار کرده‌اید که به دلار زندگی کند.
دلار در دخل سرمایه‌داران است و ریال در دست کارگر؛ شما اما نسخه‌ای می‌پیچید که همین اندک مصرف آن کارگر را هم دلاری کنید.
عدالت، با حذف یارانه نان به‌دست نمی‌آید؛ با حذف رانتِ نفت و زمین و بانک و‌ فولاد و مس و پتروشیمی و... به‌دست می‌آید.
این اقتصاد، به یک انقلاب نیاز دارد، نه یک تاکتیک؛ و این انقلاب، باید در قلوب و اذهان آغاز شود؛
در وجدان‌هایی که هنوز عدالت را فراموش نکرده‌اند؛
در ذهن‌هایی که می‌دانند «تمدن» با حذف فقرا نمی‌آید،
که با ایستادن کنار آنان، با برخاستن برای آنان، متولد می‌شود.
@syjebraily
2025/07/09 19:14:28
Back to Top
HTML Embed Code: