Telegram Web Link
☸️آن جا که دلت آرام گرفت مقصد همان جاست[عطار نیشابوری، تذکرة ا لاولیاء؟]

✍️محمدباقر تاج الدین

انسان موجود بسیار پیچیده ای است که ابعاد و زوایای درونی و بیرونی فراوانی دارد و شناخت این ابعاد و زوایای بیرونی و درونی به هیچ وجه کار آسانی نیست. می توان پرسید که انسان همانی است که انسان شناسان گفته اند؟ یا همانی است که فیلسوفان گفته اند؟ یا همانی است که روان شناسان و. جامعه شناسان گفته اند؟ و یا همانی است که عارفان و شاعران و ادیبان گفته اند؟ پاسخ به این پرسش ها امر ساده ای نیست چرا که انسان همۀ آن چیزهایی است که تمام این اندیشمندان گفته اند و هنوز هم می گویند و تو گویی که این قصه سرِ دراز دارد و پایانی هم برای آن نمی توان تصور کرد!! از پسِ چنین پرسش هایی می توان پرسش بسیار بنیادین دیگری مطرح کرد مبتنی بر این که خوشبختیِ انسان در چیست؟ در ثروت؟ در قدرت؟ در پُست و مقام؟ در علم آموزی؟ در زیبایی جسم و ظاهر؟ در آرامش روان و درون؟!!

✳️ در نوشتار حاضر پرسش بر سر این است که آدمی کی و کجا آرام می گیرد؟ و با داشتن یا نداشتن چه چیزهایی آرام می شود؟ آرامشی درونی و اساسی و نه آرامش های لحظه ای و بی اساس و بنیاد. برای مثال ممکن است هر یک از ما با شنیدن خبر خوش دربارۀ اعضای خانواده یا دوستان برای لحظاتی شاد شویم و آرامش پیدا کنیم اما نیک می دانیم که تمام این ها شادی ها و خوشی های زودگذر و لحظه ای اَند. البته هرگز نمی خواهم اهمیت این شادی و ها و خوشی های لحظه ای را نادیده بگیرم اما بحث اصلی بر سرِ شادی ها و خوشی های به نسبت همیشگی و پایدار است!! باز هم ممکن است گفته شود که آدمی در این جهان خاکی هرگز به شادی ها و خوشی ها و آرامش های پایدار و دائمی دست نمی یابد که البته سخنی است قابل تأمّل و توجه. چرا که هر لحظه برخی غم ها و درد و رنج ها و ناخوشی ها به سراغ ما می آید که حال درون و در واقع کام ما را به سردی و تلخی می کشاند!! روزگار بازی های بسیاری در آستین خود دارد که هیچ نمی دانیم ساعت ها و روزها و ماه ها و بلکه سال های دیگر چه بر سرمان می آید و چه حوادث تلخ و شیرینی را تجربه خواهیم کرد!!

❇️اما نوشتار حاضر تأکیدش بر روی سخنی است که عارفی چون عطار زده است که به نظر می رسد سخنی است بس ارزشمند و لایق توجه هر چه بیش تر!!. به دیگر سخن جدای از این که به لحاظ فلسفی، روان شناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی و سایر جنبه ها و منظرهای دیگر دربارۀ انسان و زیست وی در این جهان چه دیدگاه ها و قضاوت هایی وجود دارد که همگی آن ها کاملا قابل تأمّل و ارزشمند هستند و نمی توان نسبت به آن ها بی توجهی کرد، تمام کوشش ها و فعالیت های انسان در این جهان برای آن است که در نهایت به آرامش درون دست یابد و اگر غیر از این باشد تو گویی که زندگی خویش را درباخته است!! سخن عطار که برای هفتصد سال پیش است برای ما که امروزه در جهان مدرن زیست می کنیم چه کارکردی می تواند داشته باشد؟

به نظر می رسد که می توان از این گونه سخنان ارزشمند حتی در جهان مدرن نیز استفاده و بهره های لازم را برد تا زمینه های مطلوب برای در اختیار داشتن آرامش درون را فراهم نمود. سخن بر سر این نیست که فقط با استفاده از سخنان عطار یا سایر بزرگان می توان به طور قطعی به آرامش درون دست یافت بلکه سخن بر سر این است که از قضا چنین سخنانی می توانند راهنمای خوبی برای ما در این عصر شتابناک باشند. ما باید لختی با خود بیندیشیم که این همه تقلاهایی که روزان و شبان به خرج می دهیم تا کجا توانسته ما را به آرامش درون برساند؟!! این همه حرص و جوش ها، طمع ورزی ها، زیاده خواهی ها، ثروت اندوزی ها، قدرت طلبی ها و سایر کنش های مشابه ای که داشته ایم و داریم چقدر توانسته برای ما یک زندگی و زیست همراه با خوشبختی و آرامش به معنای واقعی کلمه به همراه داشته باشد؟!! به هوش باشیم که مقصد را گم نکنیم که همانا آرامش دل و درون است که اگر غیر از این باشد بیهوده می دویم و می نازیم و می پریم و می جهیم و می نهیم!!!

#انسان
#آرامش
#خوشبختی
#مقصد
#زندگی


@tajeddin_mohammadbagher
⚫️در غم از دست رفتن دوست و همکار فرهیخته ام آقای دکتر علی اصغر فیروزجاییان

دوست و همکار فرهیخته و عزیزم اقای دکتر علی اصغر فیروزجاییان دانشیار جامعه شناسی دانشگاه مازندران پس از تحمل یک دوره بیماری سرطان با تأسف و تأثر فراوان شب گذشته دار فانی را وداع گفتند و دست از این جهان شستند و ما را تنها گذاشتند. با دکتر فیروزجاییان از سال های 1383 که در آزمون دکتری جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی و تهران شرکت می کردیم آشنا شدم و این دوستی تا الان ادامه داشت. بارها به ویلایی که در روستای شیخ موسی واقع در منطقۀ بندپی شهرستان بابل داشت رفتیم و در کنار ایشان و سایر دوستان و همکاران گپ و گفت های دوستانه و علمی فراوانی داشتیم. دکتر فیروزجاییان فردی پرکار و پر اثر در حوزۀ جامعه شناسی بودند و کوشش های فراوانی برای ارتقاء علمی و پژوهشی به خرج دادند. ما با یکدیگر ساعت ها و بلکه روزهای فراوانی را سپری کردیم و خاطرات زیادی با یکدیگر داشتیم. افسوس که از میان ما رفت و اندوهی سنگین بر جان و دلم نهاد. اینجانب درگذشت این استاد فرهیخته را به خانوادۀ محترم ایشان(همسر محترم و فرزندان عزیزشان)، دوستان و همکاران حوزۀ جامعه شناسی تسلیت می گویم و برای تمامی بازماندگان آرزوی سلامتی و شادکامی دارم. روحشان شاد باشد.
ضمنا مراسم تشییع جنازه و تدفین این استاد گرامی امروز ساعت 15 در روستای گلیا واقع در بخش بندپی بابل برگزار می شود!!

محمدباقر تاج الدین
چهارشنبه 10 مرداد ماه 1403 خورشیدی


@tajeddin_mohammadbagher
دکتر علی اصغر فیروزجاییان/ دانشیار جامعه شناسی دانشگاه مازندران


@tajeddin_mohammadbagher
تصویری از دوست از دست رفته ام روان شاد دکتر فیروزجاییان در روستای شیخ موسی که در سال 1392 با هم بودیم/


@tajeddin_mohammadbagher
☸️از سیاست هایِ شادکامانه تا سیاست هایِ تلخ کامانه

✍️محمدباقر تاج الدین

"سیاست های شادکامانه" آن نوع سیاست هایی اَند که شادکامی همۀ شهروندان را در هستۀ مرکزی تمامی سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های خودش قرار می دهد و در این مسیر تمام سرمایه های مادّی و معنوی کشور را در جهت ارتقاء سطح رفاه، کیفیت زندگی، تأمین اجتماعی، آموزش های مطلوب، تفریح و فراغت، بهداشت و درمان مطلوب و تمامی فرصت های پیشرفت شهروندان به کار می گیرد. نظام سیاسی هر کشوری وظیفۀ قانونی، انسانی و اخلاقی ای بر عهده دارد که فقط و فقط در جهت ارتقاء شادکامی شهروندان بکوشد و در این مسیر از هیچ کوششی دریغ نکند. لذا اگر نظام سیاسی هر کشوری شادکامی شهروندان خودش را بخواهد سیاستگذاری ها و برنامه ریزی هایی که انجام می دهد نیز در همین راستا و مسیر خواهد بود.

✳️مهم ترین نکته در بحث حاضر این است که اگر ملتی پس از اجرای سیاست ها و برنامه هایی که دولت در دست اقدام دارد شادکام تر شوند به معنای پیروزی بزرگی تلقی می شود و اگر غیر از این باشد یعنی تلخ کام تر شوند به معنای شکست تمام سیاست ها و برنامه ها خواهد بود. در واقع، شاخص اصلی در موفقیت سیاست ها و برنامه ها دست یابی به شادکامی تمامی شهروندان است و هرگونه ادعای دیگر در این زمینه در حد شعار و حرف باقی خواهد ماند. آشکار است که کشورهایی که دولت های آن ها "سیاست شادکامی شهروندان" را در پیش گرفته اند همواره در پی ارتقاء سطح زندگی شهروندان شان بوده و تمامی کوشش های خود را به کار گرفته اند تا تمامی شهروندان از بهترین و مناسب ترین سطح شادکامی برخوردار شوند.

❇️در "سیاست شادکامانه" تمام توجه و کوشش دولت ها بر این است که انسان ها به یک زندگی سرشار از ارزشمندی، خوشی و خوبی دست یابند و تا حد ممکن از بسیاری از مشکلات، مسائل و گرفتاری های دور بمانند. در این نوع سیاست مبتنی بر حکمرانی مطلوب و ایجاد ساختاری کارآمد شایستگان زمام امور را در دست می گیرند و با مدیریتی قوی و علمی زمینه های زیست با کیفیت و همراه با رفاه و شادی و امید را برای تمامی شهروندان فراهم می کنند.

در مقابل، سیاست های تلخ کامانه آن دسته از سیاست ها و برنامه هایی اَند که در نهایت به جز افزودن بر درد و رنج و گرفتاری و مسائل و مشکلات شهروندان هیچ نتیجۀ دیگری در پی نخواهد داشت. سیاست های تلخ کامانه از آن جا که بدون عقلانیت لازم، بدون استفاده از دانش های روز، بدون استفاده از نخبگان و اندیشمندان جامعه، بدون توجه به واقعیت های پیچیدۀ انسان و جامعه در جهان امروزین و بدتر از همه مبتنی بر ایدئولوژی های سخت گیرانه اجرا می شوند نتایج تلخ و دردناکی به همراه دارند. نمونه های فراوانی در قرن بیستم و حتی در قرن بیست و یکم می توان ارائه نمود که مصداق بارز سیاست های تلخ کامانه اَند. سیاست هایی که در کشورهایی چون کره شمالی، سوریه، یمن، ونزوئلا، افغانستان و برخی کشورهای مشابه اجرا می شوند همگی سیاست های تلخ کامانه اَند که کام شهروندان شان را به شدت تلخ می کنند و بر درد و رنج شان می افزایند!!

✳️این گونه به نظر می رسد که "سیاست تلخ کامانه" سیاستی آلوده به انواع ایدئولوژی هایی است که بریده از تمامی واقعیت های موجود بوده و با نوعی آرمان پردازی و رؤیا فروشی فرجام بسیار دردناک و تباهی کننده ای برای شهروندان به همراه دارد. در "سیاست تلخ کامانه" نه تنها توسعۀ کشور، صیانت از حقوق شهرو ندان، حفظ محیط زیست، حفظ منابع و منافع ملّی، حفظ سرمایه های انسانی و اجتماعی و در مجموع انسان هیچ جایگاهی ندراد، بلکه تأسف بارتر این که انسان و جامعه همگی در پای ایدئولوژی ای توهم آمیز قربانی می شوند و رو به تباهی و نابودی می روند. این نوع سیاست با ایجاد ساختاری معیوب و حکمرانی ای ناکارآمد پیامدهایی خسارت بار و تاریک و فلاکت آمیز برای شهروندان به همراه دارند.

#سیاست_شاد_کامانه
#سیاست_تلخ_کامانه
#انسان
#جامعه
#شهروندان
#شادکامی

@tajeddin_mohammadbagher
🔴کبری به طالبان تحویل داده شد؟

‏هیچ‌کس فرصت خداحافظی با او را پیدا نکرد‌، همه فقط یک صحنه را دیدند؛ تنها دختر اردوگاه با مردان دیگر افغانستانی، سوار بر ماشین برای رد مرز راهی جاده شدند. دوستانش شروع به التماس و درخواست از مأموران‌ کردند، اما بی‌فایده بوده و شاید تا فردا کبری تحویل حکومت طالبان داده شود. کبری غلامی، پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا، در اقدامی غیرمنتظره، بعد از دریافت تذکر حجاب رد مرز شده است. ماجرایی که در روز گذشته توسط چند فعال اجتماعی در صفحات مجازی دست به دست شد. دختر جوانی که به‌عنوان فعال اجتماعی، همایش‌های متعددی را در زمینه حمایت از زنان و کودکان برگزار می‌کرده است و حالا خودش نیازمند کمک شده تا از رد مرز او جلوگیری شود.
‏دستمان به جایی بند نیست
‏با توجه به اینکه بسیاری از فعالان اجتماعی در حال پیگیری ماجرای کبری هستند، ولی تاکنون نتیجه مثبتی دریافت نکرده‌اند. بنابراین جمعی از فعالان اجتماعی با همراهی مؤسسه نوید زندگی کوشا، در نامه‌ای در مورد کبری غلامی نوشتند: «مؤسسه نوید زندگی کوشا سازمانی است مستقل، غیردولتی، غیرانتفاعی و غیرسیاسی که بیش از دو دهه است در زمینه کاهش تا حذف کار کودک در مناطق آسیب‌دیده تهران، سیستان‌و‌بلوچستان (زاهدان، سراوان، زابل، کتیج) و استان اصفهان (کلمنجون) فعالیت می‌کند. بدین وسیله به اطلاع می‌رساند‌ خانم کبری غلامی از زمان کودکی در مؤسسه کوشا در کلاس‌های کمک‌درسی شرکت داشته و سال‌ها بعد به‌عنوان مربی داوطلب در کتابخانه مؤسسه کوشا و همچنین‌ آموزش سوادآموزی، خواندن و نوشتن به کودک کار، کودکان بازمانده از تحصیل و بدون شناسنامه و برنامه‌ریزی برای اردوهای تفریحی و برگزاری جشن‌های کودکانه همکاری لازم را داشته است. قابل ذکر است که نام‌برده دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم اجتماعی از دانشگاه الزهرا بوده و دارای مدارک شناسایی قانونی می‌باشد. خواهشمند است درخصوص رد مرز کردن خانم کبری غلامی در صورت امکان تجدیدنظر فرمایید».
‏⁦

@iran_times
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔵یادآوری مهم این که خانم کبری غلامی در دورۀ کارشناسی علوم اجتماعی از جمله دانشجویان فعال و علاقمند کلاس های ما در دانشگاه آزاد بوده است که علاوه بر انجام امور و تکالیف درسی در همان زمان نیز فعالیت های اجتماعی و فرهنگی ارزشمندی را دنبال می کرد. بسیار نگران شدم که چرا این گونه وی را می خواهند رد مرز کنند و به دست طالبان بسپارند؟!! امیدوارم با پیگیری های موثر و مفید این اتفاق نگران کننده نیفتد و ایشان بتوانند به امور تحصیلی و اجتماعی و فرهنگی شان در ایران بپردازند!!

محمدباقر تاج الدین
سیزدهم مرداد ماه یکهزار و چهارصد و سه خورشیدی


@tajeddin_mohammadbagher
☸️تخریب کرامت انسانی

✍️محمدباقر تاج الدین

"کرامت انسانی" در یک تعریف ساده به معنای این است که هر شهروندی فارغ از جنسیت، قومیت، باورهای دینی و طبقۀ اقتصادی و اجتماعی از تمامی حقوق شهروندی، فرصت های گوناگون اجتماعی و آزادی های اجتماعی و مدنی مطابق با استانداردهای جهان جدید برخوردار باشد و به درجه ای از اعتماد و اطمینان برسد که نهادهای دولتی از این حقوق شهروندی به نحو مطلوبی صیانت و حفاظت می کنند. مطابق با این تعریف هرگونه خدشه دار شدن حقوق شهروندی و بی توجهی به جایگاه و منزلت انسان در جامعه در دست یابی به فرصت های اجتماعی آن گونه که شأن و مقام انسانی است به معنای تخریب کرامت انسانی خواهد بود. همچنین تخریب کرامت انسانی به معنای این است که هر انسانی در روابط با دیگران و به ویژه در مواجهه با نهادها و سازمان ها دریابد که نیروی لازم و ضروری برای برخورداری از یک زیست بهنجار و معمولی را از دست داده و به انسانی تحقیر شده و بلکه له شده در لای چرخ دنده های بی رحم سازمان ها و نهادهای موجود دولتی تبدیل شده است!! دیگر بدتر از این و بلکه وحشتناک تر از این نمی توان تصور کرد که انسانی به این درجه از تحقیر و اضمحلال برسد که گمان کند دیگر بود و نبودش یکسان است و حتی گمان کند که وجودش باری اضافی بر دوش خودش و دیگران است!!!

✳️اینجاست که می توان به این نتیجۀ بسیار اساسی رسید که تقویت جامعۀ مدنی و ایجاد سازِکارهای لازم برای صیانت از حقوق شهروندی در تمام ابعاد و لایه های آن یگانه راه مطمئن برای ارتقاء "کرامت انسانی" است. برای مثال اگر اقتصاد یگانه زیربنا و زیرساخت جامعه محسوب نشود بلکه دست کم یکی از زیربناها و زیرساخت های اساسی آن به حساب می آید چرا که زمینه های لازم و ضروری برای تأمین و تضمین کرامت انسانی شهروندان را تا حد مطلوبی فراهم می سازد. دیگر اکنون و در این شرایط بسیار تلخ و بغرنج اقتصادی برای همگان روشن شده است که فقدان زیرساخت های اقتصادی در جامعه چگونه زیست معمولی و بهینۀ شهروندان را دستخوش تلاطم ها های انسان برافکن و اخلاق برافکنی می کند و چگونه آنان را به ورطۀ سقوط اقتصادی، انسانی، اخلاقی و اجتماعی می کشاند!!!

❇️همچنین بی توجهی به حقوق شهروندی و آزادی های اجتماعی و مدنی شهروندان چونان دشنه ای زهرآگین بر جسم و روان شهروندان این سرزمین فرو رفته که از کرامت انسانی شان کم و بیش دیگر چیزی باقی نمانده است. شهروندانی که به چنین وضع دردناک و تلخی رسیده اند به خوبی می دانند که کرامت انسانی که نباشد دیگر زیستن شان در این جهان و جامعه به چه می ارزد؟!! کرامت انسانی است که به زیست انسان ارزشمندی و خوشی و معنا می بخشد و اگر غیر از این باشد چه سود از زیستن در این جهان؟!!! لذا نخستین گام بنیادین در این زمینه ایجاد سازِکارهای نظری و عملی برای توجه اساسی به حقوق شهرو ندی و آزادی های اجتماعی و مدنی است که صد البته در اختیار داشتن چنین سازکار و ساختاری نیازمند بهره بردن از عقلانیت و دانش های روز و مشورت با اهل فن و متخصصان و اندیشمندان صاحب صلاحیت است که تنها باید گفت: هزاران دریغ و درد و افسوس!!!!!!

یکی از واقعیت های بسیار دردناک و تلخ دربارۀ جامعۀ ایران این است که با تضعیف طبقۀ متوسط از یک سو و تضعیف جامعۀ مدنی از سوی دیگر هر چه بیش تر بر جمعیت طبقۀ پایین و محروم و مطرود نیز افزوده شد که بروز چنین وضعیت دردناکی یکی از نشانه های روشن تخریب کرامت انسانی است. به دیگر سخن، در فقدان جامعۀ مدنی قوی و گسترده و طبقۀ متوسط قدرتمند هیچ نیروی قابل اتکایی برای دفاع از حقوق شهروندان وجود نخواهد داشت. آشکار است که با از بین رفتن طبقۀ متوسط و افزوده شدن بر طبقۀ پایین جامعه شاهد تخریب هر چه بیش تر کرامت انسانی نیز هستیم. شوربختانه این که سخن از انسان هایی می رود که تمام منزلت اقتصادی، انسانی و اجتماعی خود را از کف رفته می پندارند و بدتر این که شهروندان جامعه آن چنان منزلت انسانی و اجتماعی خویش را از کف بنهند که به این گمان برسند که دیگر "انسانیت" شان در مرکز توجه نیست!!!
#انسان
#کرامت_انسانی
#حقوق_شهروندی
#جامعه_مدنی


@tajeddin_mohammadbagher
☸️مسألۀ ما لیبرالیسم و نولیبرالیسم است؟
(نقدی بر خشونت ورزی کمونیست های وطنی در نشست نقد یک کتاب)

کمونیست های وطنی که ریشۀ آن ها را باید در کنش گری های حزب توده جستجو نمود همان حزبی که بیش ترین و بدترین زیان ها و گرفتاری ها را برای ملت ایران در یکصد سال اخیر به دنبال داشتند، حالا با رنگ و لعاب جدیدی وارد میدان شدند و اگر تا دیروز یقۀ امریالیسم و استکبار و سرمایه داری جهانی را می گرفتند اکنون یقۀ لیبرالیسم و نولیبرالیسم را می گیرند تا از این نمد کلاهی برای خود ببافند و بلکه راه به آبادی ای ببرند!!. شوربختانه باید گفت که این قماش همان گونه که در گذشته راه به هیچ آبادی ای نبردند و بلکه تباهی و فلاکت را برای ملتی رقم زدند امروز نیز چونان دیروز درصدد برآمده اند که دوباره مسیر سراسر اشتباه و حماقت آمیزشان را به خورد ملتی بدهند. اما واقعیت این است که سخت در اشتباهند چرا که دست کم بخش قابل توجهی از باشندگان این سرزمین به خوبی دریافته اند که این جماعت نابخرد چیزی در انبان پوسیده شان ندارند. بسیار دور از انتظار است که شهروندان عزیز کشورمان با تجربیات تلخی که از گذشتۀ خود دارند فریب این دسته جات بی رگ و ریشه را بخورند چرا که می دانند زمان این حرف های آرمانی و شعاری گذشته است و با چشم سرِ خود می بینند که کشورهایی که عقلانیت و علم و منطق را سرلوحۀ سیاست ها و برنامه های خود قرار داده اند چه نتایج درخشانی گرفته اند!

✳️این ها که گفته شد هرگز به این معنا نیست که به لیبرالیسم و نولیبرالیسم هیچ نقدی وارد نیست که از قضا وارد است و در جای خودش ضرورت هم دارد، اما می ماند این پرسش کلیدی و مهم که مگر مسألۀ امروزین کشور و جامعۀ ما لیبرالیسم و نولیبرالیسم است؟ مگر ما مسائل بسیار مهم تر و فوری تری نداریم که برویم سراغ این گونه مسأله نماها؟ مگر ما خودمان درد و رنج های کمی داریم که بخواهیم از سرِ تفنن و فراغت برویم یقۀ لیبرالیسم و نولیبرالیسم را بگیریم؟!! این چپ های وطنی گویی که چشم شان لوچ شده است و این همه گرفتاری و مسأله و مشکل را در کشور نمی بینند که رفته اند سراغ لیبرالیسم و نولیبرالیسم!! بدتر این که این جماعت نابخرد و نا آگاه در نمی یابند که ریشۀ مسائل و مشکلات کشور در جای دیگری است و نه در لیبرالیسم و نولیبررالیسم!!

❇️ چپ های وطنی باید اول از همه به این پرسش اساسی پاسخ دهند که دنباله روی از کمونیست های جهان توسط برخی کشورها چه ثمرات ارزشمندی داشته است؟ هر آن چه که دیده ایم و شنیده ایم مشتی فلاکت و تباهی و سیه روزی ملت های کشورهای مورد نظر بوده است. همین حالا هم به خوبی می بینیم کشورهایی که هنوز با بی خردی و حماقت شان دنباله رو این آرمان و مرام هستند چگونه باشندگان سرزمین خود را به خاک سیاه و تباهی نشانده اند!! دیگر از این بهتر می توان نتایج این ایدئولوژی سراسر تمامیت خواه و حماقت آمیز را به تصویر کشید؟!! تباهی پشت تباهی!!

خشونت ورزی این قماش در نشست نقد کتاب گواه خوبی از بی خردی و زورگویی و تمامیت خواهی آنان است!! اتفاقاً خوب شد که این نشست برگزار شد تا هویت واقعی این عمله جات کمونیسم به خوبی هر چه تمام تر بر آفتاب افکنده شود و بر همگان روشن شود که اینان چه باورها و رفتارهای پلشت و وقیحی دارند!!
#نقد_کتاب
#کمونیسم
#چپ_های_وطنی
#لیبرالیسم
#نولیبرالیسم


@tajeddin_mohammadbagher
☸️مصائبِ آقای رئیس جمهور

✍️محمدباقر تاج الدین

وظیفۀ انسانی، اخلاقی و ملّی حکم می کند که در همین آغاز برخی مصائب گوناگون و پیچیده ای که پیش پای آقای دکتر پزشکیان به عنوان رئیس جمهور قرار دارد، یاد آوری شود. بیان این مصائب هرگز به معنای ناامید کردن ایشان و شهروندان نیست بلکه بیان واقعیت ها و شناخت دقیق و منطقی این واقعیت ها است تا رئیس جمهور محترم بداند که پای در کدام مسیر دشوار می گذارد و چه موانعی بر سر راه خود خواهد داشت.
1. به دلیل متکثر شدن جامعۀ ایران در ابعاد و حوزه های گوناگون هر یک از شهروندان و گروه های اجتماعی انتظارات گوناگون و فزاینده، نیازها، مشکلات و مسائل خاص خودشان را دارند که امید دارند توسط رئیس قوّۀ مجریه و تیم اجرایی ایشان در حد امکان برآورده شود. نیازهایی چون مسکن، شغل، آموزش، بهداشت و درمان، اوقات فراغت و تفریح، آزادی های اجتماعی و مدنی، برابری و بسیاری نیازهای دیگر.
2. واقعیت این است که مشکلات و مسائل جامعۀ ایران طی سالیان و دهه های اخیر به دلایل گوناگون بسیار پیچیده، گسترده و بلکه بغرنج و بحرانی شده اند. همچنین با توجه به این که بخش قابل توجهی از این مشکلات و مسائل حل ناشده باقی مانده اند لذا نوعی ناراحتی، خستگی و دلزدگی در بین شهروندان ایجاد شده است. بر این اساس رئیس جمهور باید این امر مهم را به خوبی درک کند که با واقعیت های بسیار پیچیده و دشوار از یک سو و شهروندانی ناراضی و خسته و عصبانی از سوی دیگر روبرو است که اگر مشکلات شان حل نشود شرایط جامعه بسیار بغرنج تر خواهد شد.
3. اگر رئیس جمهور منتخب و تیم ایشان سودای توسعۀ پایدار و متوازن ایران را دارند خوب است بدانند که این موضوع به یک دشوارۀ چند بُعدی در ایران بدل شده است که توان و ظرفیت فلسفی، علمی، مدیریتی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوانی می طلبد. ضمن این که باید بداند با ساختارها و سیاست های موجود امکان برون رفت از این مشکل بنیادین وجود ندارد، لذا هرگونه حرف و سخن دیگر در این زمینه فقط در حد شعار و آرزواندیشی تلقی می شود و لاغیر!!!
4.رئیس جمهور باید بر این موضوع کلیدی نیز واقف و آگاه باشد که در صورت به همراه نداشتن همدلی ها و همراهی های حداکثری شهروندان و گروه های مختلف اجتماعی و سیاسی امکان حل بسیاری از مشکلات و مسائل در حوزه های مختلف را نخواهد داشت.
5.از آن جا که طی سالیان اخیر به دلایل گوناگون نوعی بی اعتمادی فزاینده بین دولت و ملت ایجاد شده است و در حال حاضر با دوقطبی دولت-ملّت روبرو هستیم لذا چنین دوقطبی ای یکی از موانع بسیار کلیدی بر سر راه دست یابی به اهداف از پیش تعیین شده توسط رئیس جمهور و کابینۀ ایشان خواهد بود. این موضوع به ویژه دربارۀ بخش نخبگانی جامعه بیش از سایر بخش ها مصداق دارد چرا که بسیاری از نخبگان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، علمی، ورزشی و هنری مورد بی مهری قرار گرفته و به کناری نهاده شدند. لذا رئیس جمهور باید توان برطرف نمودن دوقطبی ایجاد شده را داشته باشد و از تمام شهروندانی که مورد بی مهری قرار گرفت اند به نحو مناسب و عملی دلجویی کند.
6.رئیس جمهور محترم ضرورت دارد بداند که سهم خواهان زیادی از قدرت اکنون در انتظار کسب برخی مناصب و جایگاه های درون دولت هستند و اگر سهم خود را نگیرند ممکن است در برنامه های ایشان اِخلال جدی وارد کنند. ناگفته پیداست که اکنون دهها و بلکه صدها نفر خود را واجد توانمندی های لازم برای در دست گرفتن پست های مدیریتی مختلف می دانند و مدعیان جدی در این زمینه هستند. به هیچ وجه کار آسانی نیست که رئیس جمهور بتواند تمام این مدعیان را متقاعد کند که به چه کارهایی بپردازند و در مصدر کدام امور مرتبط با تخصص و توان خویش گمارده شوند.
7.رئیس جمهور محترم اگرچه موافقان و همراهان و همدلانی با خود دارد اما ضرورت دارد بداند که رقیبان و مخالفان جدی ای هم دارد که به هر دلیلی آرزوی شکست و زمین خوردن وی را دارند و برای این که به این اهداف خود دست یابند از هیچ اقدامی هم در این مسیر فروگذاری نمی کنند و صد البته با روش های پیچیده وی را دچار انواع چالش ها و بحران ها نموده تا دولت وی دچار شکست شود.
8.اگرچه متوسط جامعه به خوبی می داند که رئیس جمهورِ منتخب با برخی محدودیت های ساختاری ای روبرو خواهد بود و به آسانی نخواهد توانست بر مشکلات گسترده و عمیقِ موجود غلبه کند و لذا در همین چارچوب و ساختار نیز از ایشان و تیم همراهش انتظار دارد و نه بیش تر! اما می ماند این پرسش کلیدی که رئیس جمهورِ منتخب حال که رأی بخشی از شهروندان را به دست آورد و نور امیدی را در دل شان ایجاد کرد چه گونه و براساس چه سازِکاری خواهد توانست انتظارات شان را برآورده کند؟!! امری که شهروندان در دوره های پیشین به دلیل برآوده نشدن انتظارات و خواسته های شان تجربۀ تلخی داشته و هنوز هم زخم ناسور و درمان ناشدۀ آن دوران را بر جسم و روان خود حس می کنند!!
#رئیس_جمهور
#مصائب
#انتظارات
#شهروندان
#مشکلات


@tajeddin_mohammadbagher
☸️«زندگی کردن» یا «زندگی نکردن»؛ مسأله این است
[این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد، ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است. زندگی کردن، نادرترین اتفاق جهان هستی است. بیش تر مردم فقط وجود دارند، همین](آدام سیلْوِرا)

✍️محمدباقر تاج الدین

عموم انسان ها از مرگ و نبودن در این جهان می ترسند که البته در جای خودش بسیار هم ترس دارد. این که فکر کنیم روزی می رسد که دیگر در این جهان نیستیم و تمام فعالیت ها و کنش گری های مان به مثابه یک انسان به یکباره متوقف می شوند و همۀ دار و ندارمان و تمام عزیزان مان را باید ترک کنیم و آنان را با مرگ خودمان دچار اندوه سازیم بدون تردید امری تلخ و دردناک است. همۀ ما کم و بیش اضطراب بزرگی به نام مرگ را با خود داریم و هیچ گاه این اضطراب بزرگ ما را رها نمی کند. "اروین یالوم" روان درمانگر مشهور آمریکایی در کتاب ارزشمند و خواندنیِ «روان درمانی اگزیستانسیال» اضطراب بزرگ مرگ را در کنار سه اضطراب بزرگ دیگر یعنی تنهایی، پوچی(بی معنایی) و آزادی(مسئولیت) به خوبی هر چه تمام تر مورد واکاوی قرار داده است که توصیه می کنم دوستان و همراهان گرامی مطالعۀ این کتاب را حتماً در برنامه های خود قرار دهند.

✳️اما طی چند روز گذشته با کتاب «هر دو در نهایت می میرند» نوشتۀ "آدام سیلورا» آشنا شدم و بخش هایی از آن را در مطالعه گرفتم که بسیار ارزشمند است. نویسنده که یکی از نویسندگان جوان اهل آمریکا است(که از فروشندگی کتاب به نویسندگی رسیده است) با قلمی شیوا تصویر جالبی از درست زندگی کردن در این جهان به ما ارائه می کند و معتقد است که از مرگ نباید ترسید بلکه از درست زندگی نکردن باید ترسید که گرفتارش شده ایم!!. واقعیت این است که بارها به این موضوع فکر کرده ام که انگار عموم انسان ها درست زندگی نمی کنند و فقط در این جهان حضور دارند و به جست و خیز و دست و پا زدن های معمولی مشغول هستند. این موضوع بسیار مهم البته از گذشته تا به امروز مورد توجه بسیاری از اندیشمندان، فیلسوفان، شاعران و عارفان هم بوده است و به احتمال در آینده نیز خواهد بود که زندگی کردن با بودن در این جهان و به امور روزمرّۀ معمولی مشغول شدن فرق دارد.

❇️بیش تر انسان ها ساده اندیشانه خیال می کنند که زندگی می کنند اما نمی دانند که فقط در این جهان حضور دارند چرا که از بسیاری از امور مهم این جهان بی توجه و غافل اَند. از کنار باغ ها، دشت ها، گندم زارها، علفزاراها، ستاره های آسمان، رودخانه ها، چشمه ها، آبشارها، جنگل ها، دریاها، گل ها، پرندگان، سگ ها، گربه ها، خنکای نسیم صبحگاهی ، وزیدن بادها، طلوع و غروب زیبای خورشید و ماه، عشق ورزیدن به انسان های دیگر، دوست داشتن ها، بخشش ها، شاد کردن ها، گذشت ها، و بسیاری دیگر از امور ارزشمند این جهان به سادگی و غفلت آمیز عبور می کنند چون حسابی گرفتار تب و تاب زندگی روزمرّه و تکراری شده اند که تو گویی فرصت و وقتی برای شان باقی نگذاشته که به "زندگی کردن" بپردازند!!

البته که بنا به گفتۀ مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی «انسان در این جهان افکنده شده است» اما پس از آن است که باید خود را دریابد و زیستنی ارزشمند را برای خود دست و پا کند. واقعیت این است که رفتن به اداره و کارخانه و مغازه و فروشگاه و خیابان و خرید کردن و خانه درست کردن و اثاثیه خریدن و غرق شدن در اموری از این دست نوعی زندگی نکردن است. اما اگر دقیق شویم زندگی کردن یعنی توجه و حضور واقعی و حقیقی داشتن در این جهان به مثابه انسان است. زندگی کردن، به گفتة پل تیلیشِ الاهی دان شجاعت بودن است و به گفتۀ ویکتور فرانکل جستجوی معنا. زندگی کردن، به گفتۀ شوپنهاور عصیان و سرکشی در برابر تکرارها و ملال ها است. زندگی کردن، برخاستن از گور است، گوری که برای خودمان درست کردیم و خود را در آن زندانی ساختیم. زندگی کردن، دوباره متولد شدن است و دوباره خود را ساختن است.
✳️از شما چه پنهان حدود یک ماه است که در روستای پدری حضور دارم و در این روستای دنج و ساکت بیش تر مواقع به خلوت و سکوت می گذرانم و در میان باغ و بوستان ها و کنار رودخانه ها و پای کوه در تنهایی خودم ساعت ها خلوت می گزینم و به صدای طبیعت گوش جان می سپارم. اکنون خوب در می یابم که یک زندگی مطلوب و ارزشمند و توجه کردن به تمامیت این هستی چقدر متفاوت است با زندگی ای که ما درون شهرهای بزرگ و به ویژه کلان شهری چون تهران داریم. باز هم راستش را بخواهید یک دوجین کتاب در مورد مرگ و زندگی با خودم آوردم و در مطالعه گرفتم از کتاب چطور زندگی کنیم اثر سارا بیکوِل(سرگذشت مونتنی در یک سئوال و بیست جواب)، تا کتاب مواجهه با مرگ اثر برایان مگی، کتاب فلسفۀ قارّه ای و معنای زندگی اثر جولیان یانگ، فلسفۀ زندگی اثر کریستوفر همیلتن، بار هستی اثر میلان کوندرا، هشت کتاب سهراب سپهری و سایر کتاب های مرتبط دیگر.
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی ، عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت.
#زندگی_کردن
#زندگی_نکردن
#هستی
#مرگ
#انسان


@tajeddin_mohammadbagher
☸️فاجعۀ بی خانمانی در پی گرانی سرسام آور مسکن و اجاره خانه در شهرها

✍️محمدباقر تاج الدین

این روزها موارد به نسبت قابل توجهی از پارک خوابی، خیابان خوابی، ماشین خوابی و پشت بام خوابی در کلان شهرها و حتی شهرهای بزرگ و مراکز استان ها دیده و شنیده می شود که خطر بزرگی به نام بی خانمانی را رقم خواهد زد! دیروز کلیپی دیدم از پارک خوابی یک خانواده در شهر پرند در اطراف تهران که خانمی با گریه می گفت که به همراه دختر 21 ساله و پسر 10 ساله اش در پارک زندگی می کنند چون دیگر توان پرداخت اجاره بهای سنگین را ندارد!! گرانی سرسام آور اجاره بهای خانه فقط مربوط به تهران یا سایر کلان شهرها یا شهرهای بزرگ نیست چرا که شوربختانه این مشکل اساسی اکنون حتی به شهرهای متوسط و کوچک نیز سرایت کرده است!! خانواری که با دستمزد ناچیز کارگری یا معلمی و کارمندی زندگی می کند و فاقد مسکن مناسب است چگونه خواهد توانست از پس هزینه های اجاره برآید!!

✳️خرید خانه در بسیاری از شهرهای ایران به رویایی دست نایافتنی برای بسیاری از خانواده ها تبدیل شده است و این معضل بزرگ اجتماعی گویی که حل ناشدنی باقی مانده است!! داشتن یک آپارتمان حتی کوچک در مناطق پایین شهر نیز آرزوی بسیاری شده که گویی برآورده نمی شود. خانواده های ضعیف و کم درآمد با کدام درآمد و پس انداز می توانند برا ی مثال 1 میلیارد تومان پول تهیه کنند که در حاشیه های شهر یک واحد 50 متری خریداری نمایند؟!از سوی دیگر و در اثر افزایش تورم و گرانی در مورد تمامی کالاها شاهد افزایش بی رویه و سرسام آور اجاره بهای خانه ها نیز هستیم که کسر قابل توجهی از خانواده ها امکان پرداخت این میزان از اجاره های سنگین را ندارند. این گونه است که باید منتظر بی خانمانی هر چه بیش تر خانوارهای شهری باشیم !!

❇️بی خانمانی در این نوشتار اگرچه به طور دقیق و مصداقی از پارک خوابی تا خیابان خوابی و پشت بام خوابی و تا ماشین خوابی را در بر می گیرد اما باید توجه داشت که زندگی در برخی حاشیه های شهری با امکانات بسیار ناچیز و در خانه هایی که اسم شان فقط خانه است و در حقیقت بیغوله ای بیش نیستند را نیز باید بی خانمانی تلقی کرد. برای مثال زندگی در یک خانه 40 یا 50 سال ساخت با زیرساخت ها و امکانات حداقلی در حاشیه های شهرها را چگونه می توان خانه به معنای واقعی کلمه تلقی کرد؟ در همین جنوب شهر تهران افرادی در خانه هایی زندگی می کنند که هنوز فاقد آشپزخانه و حمام و سرویس بهداشتی مناسب اَند!! این ها را نیز می توان مصداق بارز بی خانمانی دانست. البته اگر با خانه ها که چه عرض شود بلکه با قصرها و کاخ های شمال شهر مقایسه شود با پوزش باید گفت بیغوله ای بیش نیستند. تازه اگر چنین مقایسه ای صورت گیرد بسیاری از خانه های دیگر شهری نیز بیغوله محسوب می شوند چه رسد به خانه هایی که نام برده شد!! خیلی پایین شهر هم نروید بلکه بروید در همین پایین خیابان پیروزی تهران محلاتی مانند شیوا و کوچه ها و خانه ها را ببینید تا دریابید که سخن از چه گفته می شود!!! فاجعه است فاجعه!!! این ها همه مصداق بی خانمانی اَند!!!
#بی_خانمانی
#مسکن
#گرانی_اجاره
#پارک_خوابی
#خیابان_خوابی
#ماشین_خوابی


@tajeddin_mohammadbagher
☸️نسلِ جدید نسلِ پوچ گرا و هیچ انگار است؟
(نقد و نظری بر دیدگاه آقای دکتر بهروز مرادی)

✍️محمدباقر تاج الدین

دوست گرامی اَم اقای دکتر بهروز مرادی در یادداشتی تلگرامی با عنوان "جامعه شناسی دنباله روانه" به این موضوع پرداخته اند که نسلی پوچ گرا و هیچ انگار تمام میراث دینی و فرهنگی و فکری گذشتۀ ایران را نادیده می گیرد و بر آنان می تازد. ایشان در بخشی از نوشتۀ خود در این زمینه آورده اند:«نسلی پدید آمده‌اند که ارتباط هویتی و شخصیتی خود را با عناصر تاریخی و دینی و مجموعه‌ی فرهنگی ایرانی بریده و در وادی پوچ‌گرایی و هیچ‌انگاری و لذت‌پرستی و زندگیِ دم‌غنیمتی فرو افتاده است.». برای روش شدن موضوع چند نکته و نقطه نظر زیر می تواند مطرح شود:
1.آیا منظور جناب دکتر مرادی این است که تمامی افراد نسل جدید به ورطۀ پوچ گرایی و هیچ انگاری افتاده اند یا بخشی از آن ها؟ به نظر نمی رسد که چنین باشد که ادعا کنیم تمامی افراد نسل جدید در چنین ورطه ای افتاده باشند چرا که نیاز به بررسی دقیق و علمی دارد. ضمن این که باید روشن کنیم که منظور از پوچ گرایی و هیچ انگاری در میان نسل جدید چیست تا به ابعاد این موضوع بیش تر و بهتر بپردازیم.

2.فرض که چنین باشد(فرضی که نیازمند راستی آزمایی و سنجش دقیق است) اما می ماند این پرسش مهم که چرا چنین شد؟ اگرچه آقای دکتر مرادی در بخشی از نوشتۀ خودشان به یکی از دلایل بروز چنین وضع اسف باری توجه کرده اند یعنی عملکرد نادرست دست اندرکاران جامعه اما این تمام قضیه نیست و موضوع ابعاد بسیار پیچیده تری دارد که نیازمند تأمّل و تعمق بیش تری است. من هم چونان دوست فرهیخته ام جناب دکتر مرادی نگرانی هایی در این زمینه دارم و چنین انقطاع فکری و فرهنگی و تاریخی را می بینم و به یکی از دغدغه هایم بدل شده است. اما می ماند این پرسش مهم که اگر نسل های پیشین دچار چنین گسستی نشده اند و با ملی گرایی و اسلام گرایی غلیظ زیست خود را تنظیم کرده اند چه دستاوردهای مشخص و قابل قبولی برای جامعه داشته اند؟ کدام قله های پیشرفت و توسعه و عظمت را فتح کرده اند؟

3.این موضوع هم باید روشن شود که فرض که ما به میراث فرهنگی و تاریخی و ملی مان بپردازیم و هر روز و ساعت در مورد آن ها داد سخن دهیم اما می ماند این نکتۀ کلیدی که چنین اقدامی قرار است کدام یک از مشکلات و مسائل کنونی انسان های ایرانی و به ویژه نسل جدید را حل و فصل کند؟ مثلا میراث ادبی ما و بزرگانی چون مولوی و حافظ و سعدی برای امروز ما چه ره آورد و کارکردی دارند؟ آیا معلمان و استادان و اندیشمندان در این زمینه اندیشه های درست و دقیق را عرضه و ارائه کرده اند؟ چرخۀ معیوب آموزش در مدارس و دانشگاه های ما هیچ گاه به درستی روشن نکرده اند که نسل های جدید از میراث ادبی و تاریخی و فکری مان چه چیزهایی را باید بیاموزند؟ به راستی این نسل چه تقصیری در این زمینه دارد؟

4.این جاست که از قول دکتر شریعتی یک بار دیگر و از زبان این نسل باید گفت: «پدر، مادر، معلم، استاد، روشنفکر، اندیشمند، دست اندرکار، مسئول، مدیر و همه و همه ما متهمیم». ما متهم به پوچ گرایی و هیچ انگاری هستیم چون شمایان نگفتید که زندگی واقعی چیست؟ آرمان ها کدامند؟ ایدئولوژی چیست؟ واقعیت ها کدامند؟ اقتصاد کجای زندگی قرار دارد؟ سیاست با ما چه می کند؟ فرهنگ چه نقشی در زندگی مان دارد؟ جوانی چیست؟ انسان کدام است؟ شاعران و عارفان چه دردی از دردهای ما در این روزگار آشفته درمان می کنند؟ جایگاه فلسفه های جدید، علوم جدید، اخلاقیات جدید کجاست؟ دنیای سنتی با دنیای مدرن چه شباهت ها و تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟ سنت ها چه کارکردی برای این روزگاران دارند؟ ما به جز یکسری حرف های تکراری و کلیشه ای کدام سخن جدید شنیده ایم که به ورطۀ پوچ گرایی و هیچ انگاری نیفتیم؟

5.از قضا من معتقدم که دست کم بخش از نسل جدید به خوبی دریافته است که زندگی چیست و خود را سرگرم برخی آرمان گرایی ها و میراث های نادرست گذشته نمی کند و فهمیده است که زندگی بر اساس واقعیت ها تنظیم می شود و نه آرمان های دور از دسترس و برخی آرزو اندیشی های دست نایافتنی. هنگامی که به افکار و اعمال نسل های گذشته می نگرم بیش از همه آنان را غرق در میراث فکری و فرهنگی و ملی گذشته می بینم و صد البته زیست و زندگی شان را نه چندان موفق و ارزشمند! در مورد تمامی افراد نسل گشته داوری کلی نمی کنم بلکه فقط مثالی از واقعیت موجود را می گویم و بیان مقایسه تا ابعاد موضوع برای همه ما روشن شود.
#نسل
#پوچ_گرایی
#هیچ_انگاری
#آرمان_گرایی
#واقع_گرایی

@tajeddin_mohammadbagher
روستاهایی که بیهوده آباد شدند

سعید معدنی

قبل از انقلاب برنامه‌ریزان اقتصادی و اجتماعی رژیم پهلوی به درستی آینده جهان و آینده ایران را آینده‌ی شهری می‌دانستند. لذا سرمایه‌گذاری در بسیاری از روستاها را معقول و مقرون به صرفه نمی‌دانستند. چون در هرحال بسیاری از روستائیان در آینده شهرنشین می‌شدند. تجربه امروز نشان می‌دهد که این کارشناسان پربی‌راه نمی‌گفتند و امروزه چیزی حدود ۴۰ هزار روستا که اکثراً دارای برق، لوله‌کشی آب و یا گاز هستند،  خالی از سکنه شده، اکثریت مهاجرت کرده و یا تعداد انگشت شمار خانوار که شامل پیرمردان و پیرزنان هستند باقی مانده‌اند.   

در اواخر دهه‌ی چهل و دهه‌ی پنجاه شمسی دانشجویان انقلابی احساسی (رمانتیسم) - که غالباً از خانواده‌های فقیر شهری و یا روستایی بودند - تحت تاثیر اندیشه‌های مارکسیستی، اسلامِ انقلابی و سوسیالیستی قرار گرفته، به روستاها می‌رفتند تا فقر را به اطلاع مردم و به رخ حکومت بکشند که شاه به روستائیان فقیر رسیدگی نمی‌کند، غافل از اینکه در فرایند برنامه‌ریزی توسعه، همه‌ی روستاها ارزش سرمایه‌گذاری ندارند و برعکس با ایجاد امکانات سیل مهاجرت به شهر شتاب بیشتری می‌گیرد.

حتی در کشوری مثل ژاپن حدود ۶۵ هزار خانه روستایی خالی از سکنه است و مردم، بویژه جوانان حاضرند در آپارتمانی ۲۰ - ۳۰ متری شهری مثل توکیو زندگی کنند اما در روستا نباشند. چون احساس می‌کنند شهر محل پیشرفت است. شما نمی‌توانید در یک روستای دور از شهر به دنیا بیایید، همان‌جا بزرگ شوید و سپس مثلاً مهندس، یا خلبان و کارمند شوید. اگر می‌خواهید پزشک و خلبان و مهندس و فیلسوف و متفکّر و معلّم شوید باید به شهر بروید. به همین خاطر بین توسعه‌یافتگی کشور‌ها و تعداد روستاها رابطه وجود دارد. کشورهای صنعتی مثل آلمان و فرانسه و ایتالیا و مانند آن کم‌تر از ۵ درصد روستا و روستانشین دارند اما در  مقابل کشورهای جهان سوم مانند هند و افغانستان حدود ۶۰ درصد مردم‌شان روستانشین هستند.

دانشجویان انقلابی دهه ۵۰، رژیم پهلوی و شخص شاه را دائماً سرکوفت می‌زدند و روستاهای فقرزده پاشنه‌ی آشیل نظام شده بود. در مقابل، ساواک هم به این رفتارها واکنش نشان می‌داد. در کتاب "جامعه‌شناسی در ایران" نوشته لهسایی‌زاده و مهدی آمده که در دهه‌ی ۱۳۵۰ شمسی دانشجویان و محققانی برای تحقیق روی فقر به روستا می‌روند و پس از بازگشت دستگیر می‌شوند!

سرانجامِ چنین شعارها و سایر مبارزات، منجر به انقلاب ۱۳۵۷ شد. تحت تاثیر همان رمانتیسم انقلابی، جهاد سازندگی شروع کرد به رسیدگی به روستاها و سعی کرد به روستاهای بالای ۲۰ خانوار برق و آب بهداشتی برساند که بعدها گازکشی هم اضافه شد. بعضاً اعلام شد گاهی در هر روز به ۶ روستا برق وصل می‌شد. برایشان جاده هم می‌ساختند و ما غرق در شادی بودیم که روستاهای ما دارای امکانات می‌شوند اما غافل از اینکه این جاده‌ها در آینده جاده‌ی مهاجرتِ خیل عظیم به شهرها می‌شوند. در جایی خواندم در هند به ۹ هزار روستا برق‌رسانی نمی‌کنند وقتی از مسئولین سوال شد، پاسخ دادند اگر برق برسد سایر امکانات مثل تلویزیون، یخچال، کولر و سایر لوازم را هم می‌خواهند، همچنین تا چشم این‌ها به جمال تلویزیون روشن شود به شهرها هجوم می‌آورند و ما توان مدیریت نخواهیم داشت. باید این کار به تدریج و به مرور و حساب شده انجام شود.

اما بعد‌ از انقلاب با آن اقدامات بدون اندیشه و برنامه‌ریزی، ده‌ها هزار روستای ایرانی که دارای امکانات اولیه هستند خالی از سکنه شده‌ و روستا از حالت بازدهی و سودمندی خارج شده است. بگذریم که الآن بسیاری با بی‌آبی و کم‌آبی هم مواجه هستند.

روستاها را از وجهی می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱. روستاهایی که امکان و پتانسیل شهر شدن دارند؛
۲. روستاهایی که ییلاقی و توریستی هستند و یا می‌توانند برای سکونت و مهاجرت معکوس جذاب باشند؛
۳. روستاهایی که فاقد دوخصیصه فوق هستند. این‌ها خالی از سکنه شده و یا در آینده این اتفاق خواهد افتاد. متاسفانه سرمایه‌گذاری در این روستاها ارزش نداشته و یک کارشناس پیش‌بینی کرده تا سال ۱۴۵۰ احتمالا کمتر از هیجده درصد روستانشین داشته باشیم.

به‌هرروی رمانتیسم انقلابی بعد از انقلاب باعث شد که ما بسیاری از روستاها را آباد کنیم اما امروزه جمعیت فعالی در آن وجود ندارد. تازه روستاهایی از نوع دوم هم بیشتر املاک شهرنشینان بوده که افغانستانی‌های قانع و صبور، از  مزارع و ویلاها مراقبت می‌کنند.
اگر شما به روستاهای ساوجبلاغ، شهریار، ورامین و سایر مناطق اطراف تهران بروید می‌بینید اکثریت ساکنان دائمی آنها افغانستانی هستند که از املاک شهرنشینان محافظت می‌کنند. تجربه ۵۰ ساله بعد از انقلاب نشان داد ما روستاهایی را آباد کردیم که بعضاً نیاز نبود و فقط مهاجرت روستائیان را تسهیل و تسریع کرد.

یکم شهریور ۱۴۰۲

#سعید_معدنی
#روستا
#شهر
#مهاجرت
#شهرنشینی

@Saeed_Maadani
پوزش از همراهان فرهیخته کانال که دو مطلب مختلف در کنار هم منتشر شد و این ناشی از بی دقتی من در انتشار مطالب بود. به همین دلیل پست پیشین را حذف کردم تا دوباره منتشر کنم
ارادتمند
محمدباقر تاج‌الدین
سوم شهریور ماه ۱۴۰۳

@tajeddin_mohammadbagher
آباد کردن های بیهوده روستاها به مثابه آرمان گرایی انقلابیون ۵۷

محمدباقر تاج‌الدین

مدت ها بود در فکر تنظیم نوشته ای درمورد آباد کردن روستاها و به دنبال آن خالی از سکنه شدن همین روستاها پس از انقلاب ۵۷ بودم که دوست و همکار فرهیخته ام آقای دکتر معدنی با دقت این موضوع را بررسیده اند. این نوعی آرمان گرایی انقلابیون ۵۷ بود که نه فقط در این زمینه بلکه در سایر حوزه ها نیز چنین کردند که نتایج زیان بار آنها را اکنون به خوبی می بینیم. فقدان آگاهی از واقعیت های روز دنیا و عدم درک از روند تحول سنت به مدرنیته همگی سبب شد که چنین وضع اسفباری رقم بخورد.

✳️امروز نیز شوربختانه برخی گروه ها و افراد هنوز در دام همان آرمان گرایی ها گرفتارند و نمی خواهند بپذیرند که واقعیت ها چیز دیگری هستند و دریابند که باید مبتنی بر واقعیت ها اقدام نمود. دام دیگر در این زمینه ایدئولوژیک فکر کردن است که به بلیه ای بزرگ برای کشور ما بدل شده است و تا از این دام ها و توهمات رهایی نیابیم همچنان درجا خواهیم زد و دچار انواع مسائل و مشکلات خواهیم بود!!!

❇️خالی از جمعیت شدن هزاران روستا یعنی هدر دادن سرمایه های انسانی و اقتصادی و اجتماعی بزرگی که دیگر به سادگی به دست نخواهد آمد. از آن سو سربرآوردن شهرهای حاشیه ای به صورت قارچ گونه و بدون داشتن زیرساخت های مناسب برای شهروندان که فقط شهرنشینی را به دنبال داشته و نه شهروندی را!! صدها شهر حاشیه ای در اطراف کلان شهرها چونان قارچ روییده اند بدون اینکه آمادگی پذیرش شهروندان را داشته باشند!!!
#روستاها
#تخلیه_روستاها
#شهرنشینی_شتابان
#ارمان_گرایی
#واقع_گرایی
#دکتر_معدنی

@tajeddin_mohammadbagher
☸️خالی شدن روستاها و شکل گرفتن روستا-شهرهای بزرگ

✍️محمدباقر تاج الدین

در ادامۀ بحث پیشین به نظر می رسد که پرداختن به این موضوع اهمیت داشته باشد که کسر قابل توجهی از شهرهایی که طی چند دهۀ اخیر رشد قارچ گونه داشته اند در حقیقت روستا-شهرهای بزرگی اَند که به دلیل فقدان زیرساخت های مهم مادی و معنوی برای شکل گیری شهر به معنای مدرن و امروزینِ آن فرصت لازم برای چنین توسعه ای را از دست داده اند. روستا-شهر برخلاف روستا چهره و شکل و شمایل ظاهری آن همانند شهرها است اما هنگامی که به عمق این سکونت گاه های جدید می پردازیم در می یابیم که بسیاری از شاخص ها و مولفه های شهر مدرن را ندارند که مهم ترین آن فقدان فرهنگ شهروندی است. ضمن این که چنین روستا-شهرهایی از آن جا که با شتاب زیادی رشد کرده اند بسیار وضعیت ناموزون و نامتعادل در بسیاری از زمینه ها را دارا هستند، از مسکن گرفته تا حمل و نقل و تا آموزش و بهداشت و درمان و فراغت و تفریح و تمامی امور رفاهی دیگر.

✳️به دیگر سخن روستا-شهرهای مورد نظر به هیچ وجه رشد طبیعی و موزون و مبتنی بر سیاست های شهروندی را نداشته و تو گویی که بدون نگاه و توجه به شهروند و حقوق شهروندی به سرعت رشد بادکنکی داشته اند که ده ها و بلکه صدها هزار نفر از مهاجرین تازه وارد را در خود جای داده اند. این مهاجرین تازه وارد که به طور عموم از سواد و آگاهی لازم برای دست یابی به حقوق شهروندی شان برخوردار نبودند همین که خود را درون یک سکونت گاهی به نام شهر دیده اند گویی که با بخت و اقبال خوبی روبرو شده اند. مصداق های فراوانی در این زمینه می توان ارائه نمود. برای نمونه شهر شهریار در اطراف تهران در دهۀ چهل خورشیدی با نام علیشاه عوض شناخته می شد با حدود 5000 نفر جمعیت که امروزه بیش از یک میلیون نفر جمعیت را در خود جای داده است که بیش تر این جمعیت نیز از مهاجرینی هستند که از استان های مختلف کشور به آن جا وارد شدند. نمونۀ دیگر شهر قدس با نام پیشین قلعه حسن خان در غرب تهران است که روزگاری روستایی بیش نبود و امروزه شهری با بیش از ششصد هزار نفر جمعیت است. نمونۀ دیگر هم اسلامشهر در جنوب غربی تهران واقع شده است که تا همین 40 سال پیش یکی از روستاهای شهرری محسوب می شد و امروز جمعیتی بیش از هفتصد هزار نفر را در خود جای داده است!!

❇️مهاجرت های شتابان و بدتر از آن مدرنیتۀ ناقص و معیوب در ایران چنین روستا- شهرهای بزرگ و بی سرو تهی را به وجود آورده است و اکنون با داشتن میلیون ها نفر جمعیت البته خواهان امکانات و خدمات گوناگون شهری اَند چرا که ساکنان چنین شهرهایی خود را شهروند دانسته و برخورداری از حقوق شهروندی را نیز حق خود می دانند. باید توجه نمود که باشندگان جدید این شهرها دیگر خود را روستایی تلقی نمی کنند و چونان سایر شهروندان و به ویژه شهروندان تهران حق خود می دانند که از تمام مزایا و خدمات شهری برخوردار شوند. حالا دیگر چنین سکونتگاه هایی نه روستا هستند و نه یک شهر مدرن و پیشرفته با تمام زیرساخت های شهری درخور شهروندان بلکه شهرهایی اَند در فقدان سیباستگذاری های شهری دقیق و علمی!! حالا خدمات رسانی به چنین شهرهایی کار آسانی نبوده و این که دیده می شود بیش تر این سکونت گاه ها با انوع مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی روبرو هستند به دلیل پیش گفته است!! از یک سو هزاران روستایی که خالی از جمعیت شدند و از سوی دیگر ده ها و بلکه صدها روستا-شهر لبریز از جمعیت مهاجر که ده ها مسأله و مشکل را با خود دارند!!
#روستا_شهر
#شهروندی
#شهرنشینی
#حقوق_شهروندی
#مدرنیته


@tajeddin_mohammadbagher
2025/07/09 12:54:43
Back to Top
HTML Embed Code: