This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸 🍃 🌸
🌸
🍃🌸هر جا گـلی شکوفه بده🌸🍃
🍃🌸امـید هم شکوفه میده 🌸🍃
🍃🌸بـهار زندگیتون پر گـل 🌸🍃
🌸
🌸 🍃 🌸
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
#سلام_صبح_قشنگتون_بخیر
🌸 🍃 🌸
🌸
🍃🌸هر جا گـلی شکوفه بده🌸🍃
🍃🌸امـید هم شکوفه میده 🌸🍃
🍃🌸بـهار زندگیتون پر گـل 🌸🍃
🌸
🌸 🍃 🌸
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
#سلام_صبح_قشنگتون_بخیر
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابری سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه ء شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوتر های مست….
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز.......
#فریدون_مشیری
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابری سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه ء شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوتر های مست….
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز.......
#فریدون_مشیری
ای نفس صبحدم گر نهی آنجا قدم
خسته دلم رابجو در شِکنِ موی دوست
جان بِفِشانم زشوق در ره باد صبا
گر برساند به ما صبح دمی بوی دوست...
#امیر_خسرو_دهلوی
خسته دلم رابجو در شِکنِ موی دوست
جان بِفِشانم زشوق در ره باد صبا
گر برساند به ما صبح دمی بوی دوست...
#امیر_خسرو_دهلوی
هر صبح انسان ديگری،
در مسير آفتاب راه می رود
عاشق می شود،
تا در چشمان معشوقی،
خودش را پنهان کند!
هر بار، که خورشيد را
گرم به آغوش می کشد ...
#عرفان_یزدانی
در مسير آفتاب راه می رود
عاشق می شود،
تا در چشمان معشوقی،
خودش را پنهان کند!
هر بار، که خورشيد را
گرم به آغوش می کشد ...
#عرفان_یزدانی
بیا که تیر نگاهت هنوز در پر ماست
گواه ما پر خونین و دیده تر ماست
دلی که رام محبت نمی شود دل تست
سری که در ره مهر و وفا رود سر ماست
به پادشاهی عالم نظر نیندازیم
گدای درگه عشقیم و عشق افسر ماست
#فریدون_مشیری
گواه ما پر خونین و دیده تر ماست
دلی که رام محبت نمی شود دل تست
سری که در ره مهر و وفا رود سر ماست
به پادشاهی عالم نظر نیندازیم
گدای درگه عشقیم و عشق افسر ماست
#فریدون_مشیری
عشق واژه یِ مکرّرِ
شعرهایِ ناگفته یِ من است!
حالا چه فرق می کند،
خاموش باشد، سکوت کند،
یا پر از حرف شود؟!
کوتاهی و بلندی اش را بی خیال!
تو وسیع هستی و مهربان!
و کمی عاشق تر از من
حالا واژه ها کلمات را به بند می کشند!
مانند تو که مرا اسیر کرده ای!
مدّت هاست یاد گرفته ام،
تو را دوست داشته باشم!
تو دیباچه ی تمام شعرهایم هستی ...
#عرفان_یزدانی
شعرهایِ ناگفته یِ من است!
حالا چه فرق می کند،
خاموش باشد، سکوت کند،
یا پر از حرف شود؟!
کوتاهی و بلندی اش را بی خیال!
تو وسیع هستی و مهربان!
و کمی عاشق تر از من
حالا واژه ها کلمات را به بند می کشند!
مانند تو که مرا اسیر کرده ای!
مدّت هاست یاد گرفته ام،
تو را دوست داشته باشم!
تو دیباچه ی تمام شعرهایم هستی ...
#عرفان_یزدانی
دیروزت خوب یا بد گذشت، مهم نیست!
امروز روز دیگری ست ...
قدری شادی با خود به خانه ببر
راه خانه ات را که یاد گرفت،
فردا با پای خودش می آید! شک نکن ...
#سلام_صبحتون_زیبا
امروز روز دیگری ست ...
قدری شادی با خود به خانه ببر
راه خانه ات را که یاد گرفت،
فردا با پای خودش می آید! شک نکن ...
#سلام_صبحتون_زیبا
برآمد آفتــاب مهربانی
زِ پشت گیســـــوانِ یارِ جانی
الهے سهم امروزِهرعاشق
شود لبخند وشور وشادمانی
#حسین_فروتن
زِ پشت گیســـــوانِ یارِ جانی
الهے سهم امروزِهرعاشق
شود لبخند وشور وشادمانی
#حسین_فروتن
عطرت را
بيشتر از هميشه بو می کنم
و دوست داشتنت را
بيشتر نفس می کشم!
چشمانم که پلک می زنند،
تو در من متولّد می شوی!
تو در من صبح ديگری ...
#عرفان_یزدانی
بيشتر از هميشه بو می کنم
و دوست داشتنت را
بيشتر نفس می کشم!
چشمانم که پلک می زنند،
تو در من متولّد می شوی!
تو در من صبح ديگری ...
#عرفان_یزدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز را با خورشید طلوع کن
و برای هدفهایت به جدال با
سرنوشت برو
کمی خودت را سوا کن از روزمرگیها،
و با هدفهایت رشد کن
#سلام_صبحتون_بخیر
و برای هدفهایت به جدال با
سرنوشت برو
کمی خودت را سوا کن از روزمرگیها،
و با هدفهایت رشد کن
#سلام_صبحتون_بخیر
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
#فریدون_مشیری
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
#فریدون_مشیری
سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
#امیرخسرو_دهلوی
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
#امیرخسرو_دهلوی
ناگهان صبح از راه می رسد!
و تو، در تبسّم نور می دوی!
در بوسه ی باران به پنجره!
در تکرار بهار ...
تو همان صبحی، که
طلوع کرده از سمت چشمانم ...
#عرفان_یزدانی
و تو، در تبسّم نور می دوی!
در بوسه ی باران به پنجره!
در تکرار بهار ...
تو همان صبحی، که
طلوع کرده از سمت چشمانم ...
#عرفان_یزدانی
💕صفحه ای دیگر از دفتر زندگی ورق خورد
و روزی دیگر آغاز شد
قلم در دستان توست
زیبا بنویس
وشعری زیبا بر این صفحه به یادگار
ثبت کن!
#سلام_صبحتون_بخیر
و روزی دیگر آغاز شد
قلم در دستان توست
زیبا بنویس
وشعری زیبا بر این صفحه به یادگار
ثبت کن!
#سلام_صبحتون_بخیر
صبح،
بوی بابونه می دهد
بوی یاس
تو را،
پشت پنجره ی خورشید،
نشانده است!
دستانت را دراز کن
عشق، از راه می رسد ...
#عرفان_یزدانی
بوی بابونه می دهد
بوی یاس
تو را،
پشت پنجره ی خورشید،
نشانده است!
دستانت را دراز کن
عشق، از راه می رسد ...
#عرفان_یزدانی