#طنزیمات_ادبی
ای صبح و غروب و شام اشکت دم مشک
یک لحظه نشد حلقهی چشمت بی اشک
امروز حساب و باغتان رفته به باد
یعنی که هرانچه گریه کردی همه کشک
#رسول_سنایی
@tanz20
ای صبح و غروب و شام اشکت دم مشک
یک لحظه نشد حلقهی چشمت بی اشک
امروز حساب و باغتان رفته به باد
یعنی که هرانچه گریه کردی همه کشک
#رسول_سنایی
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
درود،دوستان جان تفکرتان هماره در معرض نسیم بهاری متحول باد و دریچه های ذهنتان پیوسته بر روی افکار نوین گشوده باد...سال نو مبارک،سالی سرشار از آرامش را برایتان آرزومندم.❤️
@tanz20
درود،دوستان جان تفکرتان هماره در معرض نسیم بهاری متحول باد و دریچه های ذهنتان پیوسته بر روی افکار نوین گشوده باد...سال نو مبارک،سالی سرشار از آرامش را برایتان آرزومندم.❤️
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
ای خدا در سال نو این وضع را پایان بده
هر چه تا حالا ندادی را بیا الان بده
یا به مسئولینِ بی وجدان ما وجدان بده
یا به محرومان بی سامان ما سامان بده
یا که نان کلّ آقازاده ها آجر نما
یا به ما هم مثل آنان جای آجر نان بده
سیل ، آتش ، زلزله ، ویروس ، بنزین، اختلاس
قسطبندی کن به ما هر سال، یک بحران بده
مشکلت با ما مسلمانان دقیقاً چیست؟هان!؟
خب دو تا بحران ببر به سایر ادیان بده
کشور ما را اگر شادی ندادی ، پیشکش
لااقل غم را نده با پارچ ، با لیوان بده
یا بگیر اندوه لبنان را که ما را می کُشد
یا به لبنان هم کمی اندوه از ایران بده
یا به ما هم یک وزیر خارجی اعطا نما
یا به آنها یک رئیسِ خادم از سمنان بده
روزی سارا کجا و روزی دارا کجا ..!؟
یا نده روزی و یا هم لا اقل یکسان بده
یا نفرما خلق موجودی و وقتی خلق شد
ابتدا تبعیض را بردار و بعدش جان بده
کُفر آلود است اگر اشعار من شرمندهام
یا بگیر این ذوق را یا هم کمی ایمان بده!
#مهدی_خداپرست
@m_khodaparast1
@tanz20 👈
ای خدا در سال نو این وضع را پایان بده
هر چه تا حالا ندادی را بیا الان بده
یا به مسئولینِ بی وجدان ما وجدان بده
یا به محرومان بی سامان ما سامان بده
یا که نان کلّ آقازاده ها آجر نما
یا به ما هم مثل آنان جای آجر نان بده
سیل ، آتش ، زلزله ، ویروس ، بنزین، اختلاس
قسطبندی کن به ما هر سال، یک بحران بده
مشکلت با ما مسلمانان دقیقاً چیست؟هان!؟
خب دو تا بحران ببر به سایر ادیان بده
کشور ما را اگر شادی ندادی ، پیشکش
لااقل غم را نده با پارچ ، با لیوان بده
یا بگیر اندوه لبنان را که ما را می کُشد
یا به لبنان هم کمی اندوه از ایران بده
یا به ما هم یک وزیر خارجی اعطا نما
یا به آنها یک رئیسِ خادم از سمنان بده
روزی سارا کجا و روزی دارا کجا ..!؟
یا نده روزی و یا هم لا اقل یکسان بده
یا نفرما خلق موجودی و وقتی خلق شد
ابتدا تبعیض را بردار و بعدش جان بده
کُفر آلود است اگر اشعار من شرمندهام
یا بگیر این ذوق را یا هم کمی ایمان بده!
#مهدی_خداپرست
@m_khodaparast1
@tanz20 👈
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو
می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو
#سعیدمبشر
@tanz20
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو
می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو
#سعیدمبشر
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
مردی املاک بیشماری داشت
کِشتمندی و دامداری داشت
مرزعی داشت بس فراخ و وسیع
خرم و سبز در خریف و ربیع
انداران گاومیش و اسپ و خروس
گوسفند و بز و خر و طاووس
از برای فروش میپرورد
لیک آذوقهشان نمیآورد
بود بسیار مالدار و خسیس
خُردهسنج و سیاهکار و حریص
دامها را شکیب رفت از دست
پس گرفتند بین خویش «نشست»
تا بیابند حلِ مسئله را
بنمایند ختم غائله را
اسپ گشنه چه رنج کار برد؟
خر تشنه چگونه بار برد؟
گاو چون بیعلوفه شیر دهد؟
تخم چون ماکیانِ پیر دهد؟
میش و بز را چه کُرک و پشم آید؟
استخوانْشان اگر به چشم آید؟
پشت درهای بسته رأی زدند
حرفها از تلاش و سعی زدند
بنوشتند یک عریضه به قهر
تا فرستند نزد حاکم شهر
اسپ کز تیرهٔ نجیبان بود
گفت این نامه میبرم من زود
ارزشم پیش حاکم است بلند
نکند در جواب من چه و چند
رفت و بعد از چلمکشی برگشت
لب و لوچه فتاده چون شش و هشت
که به من حاکم افتخار نداد
به درِ خویش هیچ بار نداد
گاو گفتا که ماااا بریم که ماااا
شاخ داریم و هم صدای رسا
خاک حاکم هماره شخم زنیم
نیست ما را ز بارگاهش بیم
شیر ما کرده کام او شیرین
حرف ما را نمیزند به زمین
رفت و آمد فرو فگنده سرش
دستها از دو پا درازترش
الغرض هرکسی که شد عازم
هیچ نشنید حرف او حاکم
سعی شان بینتیجه و بر ماند
پیشِ حاکم نرفته یک خر ماند
گفت ای همرهانِ نقل و نبات
گرچه ماییم انکرالاصوات
شهرت ما خری و نادانیست
میرویم امتحان که مجانیست
گله را و طویله و رمه را
خنده آمد ز حرف خر همه را
که دل ما دگر به سوز مده
خریت بیش از این بروز مده
همه رفتیم و حرف ما نشنید
روی خر خواهد از چه روی خرید؟
خر به اصرار نامه را برداشت
پای در راه بارگاه گذاشت
ساعتی تا ز رفتنش بگذشت
گرد بر شد به آسمان از دشت
فوجی از راه دور میآمد
لشکری بر ستور میآمد
یکی از آن میانه رهبر بود
چون که نزدیک شد، همان خر بود
آمد آزاده و بلند نشست
همچنان حکمِ حاکمش در دست
خواند، بشنو چه سخت فرمان بود
آنچه معطوفِ مرد دهقان بود:
نه دگر کار ناپسند کنی
زین پس آذوقهشان سه چند کنی
و اگر سر بپیچی از فرمان
اندر افتی به گوشهٔ زندان
همه گاو و بز و خروس و سمند
هم از این قصه در شگفت شدند
که چه بودت در این میانه سپر؟
پیش حاکم چگونه رفتی، خر!؟
گفت رفتم اگر چه با سرِ خم
چون شما، تن نزار و دل پر غم
لیک دیدم که از کشاکش دهر
همکلاسیم بوده حاکم شهر
#اکرام_بسیم
هرات_افغانستان
@ikrsim
@tanz20 👈
مردی املاک بیشماری داشت
کِشتمندی و دامداری داشت
مرزعی داشت بس فراخ و وسیع
خرم و سبز در خریف و ربیع
انداران گاومیش و اسپ و خروس
گوسفند و بز و خر و طاووس
از برای فروش میپرورد
لیک آذوقهشان نمیآورد
بود بسیار مالدار و خسیس
خُردهسنج و سیاهکار و حریص
دامها را شکیب رفت از دست
پس گرفتند بین خویش «نشست»
تا بیابند حلِ مسئله را
بنمایند ختم غائله را
اسپ گشنه چه رنج کار برد؟
خر تشنه چگونه بار برد؟
گاو چون بیعلوفه شیر دهد؟
تخم چون ماکیانِ پیر دهد؟
میش و بز را چه کُرک و پشم آید؟
استخوانْشان اگر به چشم آید؟
پشت درهای بسته رأی زدند
حرفها از تلاش و سعی زدند
بنوشتند یک عریضه به قهر
تا فرستند نزد حاکم شهر
اسپ کز تیرهٔ نجیبان بود
گفت این نامه میبرم من زود
ارزشم پیش حاکم است بلند
نکند در جواب من چه و چند
رفت و بعد از چلمکشی برگشت
لب و لوچه فتاده چون شش و هشت
که به من حاکم افتخار نداد
به درِ خویش هیچ بار نداد
گاو گفتا که ماااا بریم که ماااا
شاخ داریم و هم صدای رسا
خاک حاکم هماره شخم زنیم
نیست ما را ز بارگاهش بیم
شیر ما کرده کام او شیرین
حرف ما را نمیزند به زمین
رفت و آمد فرو فگنده سرش
دستها از دو پا درازترش
الغرض هرکسی که شد عازم
هیچ نشنید حرف او حاکم
سعی شان بینتیجه و بر ماند
پیشِ حاکم نرفته یک خر ماند
گفت ای همرهانِ نقل و نبات
گرچه ماییم انکرالاصوات
شهرت ما خری و نادانیست
میرویم امتحان که مجانیست
گله را و طویله و رمه را
خنده آمد ز حرف خر همه را
که دل ما دگر به سوز مده
خریت بیش از این بروز مده
همه رفتیم و حرف ما نشنید
روی خر خواهد از چه روی خرید؟
خر به اصرار نامه را برداشت
پای در راه بارگاه گذاشت
ساعتی تا ز رفتنش بگذشت
گرد بر شد به آسمان از دشت
فوجی از راه دور میآمد
لشکری بر ستور میآمد
یکی از آن میانه رهبر بود
چون که نزدیک شد، همان خر بود
آمد آزاده و بلند نشست
همچنان حکمِ حاکمش در دست
خواند، بشنو چه سخت فرمان بود
آنچه معطوفِ مرد دهقان بود:
نه دگر کار ناپسند کنی
زین پس آذوقهشان سه چند کنی
و اگر سر بپیچی از فرمان
اندر افتی به گوشهٔ زندان
همه گاو و بز و خروس و سمند
هم از این قصه در شگفت شدند
که چه بودت در این میانه سپر؟
پیش حاکم چگونه رفتی، خر!؟
گفت رفتم اگر چه با سرِ خم
چون شما، تن نزار و دل پر غم
لیک دیدم که از کشاکش دهر
همکلاسیم بوده حاکم شهر
#اکرام_بسیم
هرات_افغانستان
@ikrsim
@tanz20 👈
Forwarded from جواد شیردل
یک عمر به ما جواب مبهم دادند
از دین محمدی به ما غم دادند
هر گاه که از عدل علی پرسیدیم
شمشیر به دستِ ابن ملجم دادند
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
از دین محمدی به ما غم دادند
هر گاه که از عدل علی پرسیدیم
شمشیر به دستِ ابن ملجم دادند
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
شیرینم و مغزِ سخنانم تلخ است
عیشِ همه عالم از زبانم تلخ است
من هم از خویش در عذابم که مدام
از گفتنِ حرفِ حق دهانم تلخ است
#کلیم_همدانی
@tanz20
شیرینم و مغزِ سخنانم تلخ است
عیشِ همه عالم از زبانم تلخ است
من هم از خویش در عذابم که مدام
از گفتنِ حرفِ حق دهانم تلخ است
#کلیم_همدانی
@tanz20
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
اینقدر با این و آن دعوا نکن
بیخودی مشت کسی را وا نکن
حرف مردم را نمیفهمی؟ نفهم!
دیگر، آن را لااقل معنا نکن
توی کفش هرکه پا کردی بکن
توی کفش اجنبیها پا نکن
این که دیگر لانهی زنبور نیست
چوب در سوراخ آمریکا نکن
ایکه دائم در میفتی با دلار
فکر برگشت ریالات را نکن
این اروپا اهل شوخی با تو نیست
با اروپا شوخی بیجا نکن
آب دریا، جای جنگ ناوهاست
آب ما را قاطی دریا نکن
حرف اسراییل را با ما نزن
کار اسراییل را با ما نکن
بگذر از تحریمهای بیاثر
راهحل تازهای پیدا نکن
فیالمثل هر برگهای دستت رسید
تا نخواندی، لااقل امضا نکن
بابت یارانه هم متشکریم
فاز بعدی را فقط اجرا نکن
پشت مردم را اگر عشقت کشید
یککمی خم کن، ولی دولا نکن
بنده را هم چونکه هستم بیسواد
باسوادم کن، ولی ملا نکن
در کلاس نیچه و ملاعلی
هی برایم آب یا بابا نکن
توی گوش هرکه لالا کردهای
توی گوش -منْیکی- لالا نکن
این صدای جیر و جیر تخت توست
شکوه از جررر و جر لولا نکن
میروی؟ جانم به قربانت برو!
جان من امروز را فردا نکن
این بلیت یک سقوط تازهاست
شک بیجا به هواپیما نکن
با کسی که تا قیامت جنتیست
بحث این دنیا و آن دنیا نکن
کارهایی را که اینجا کردهای
وقتی آنجا میروی، آنجا نکن
من نمیگویم به ما بد کردهای
نه، تو خوبی کردهای... اما نکن!
#اصغر_معصومی
@tanz20 👈
اینقدر با این و آن دعوا نکن
بیخودی مشت کسی را وا نکن
حرف مردم را نمیفهمی؟ نفهم!
دیگر، آن را لااقل معنا نکن
توی کفش هرکه پا کردی بکن
توی کفش اجنبیها پا نکن
این که دیگر لانهی زنبور نیست
چوب در سوراخ آمریکا نکن
ایکه دائم در میفتی با دلار
فکر برگشت ریالات را نکن
این اروپا اهل شوخی با تو نیست
با اروپا شوخی بیجا نکن
آب دریا، جای جنگ ناوهاست
آب ما را قاطی دریا نکن
حرف اسراییل را با ما نزن
کار اسراییل را با ما نکن
بگذر از تحریمهای بیاثر
راهحل تازهای پیدا نکن
فیالمثل هر برگهای دستت رسید
تا نخواندی، لااقل امضا نکن
بابت یارانه هم متشکریم
فاز بعدی را فقط اجرا نکن
پشت مردم را اگر عشقت کشید
یککمی خم کن، ولی دولا نکن
بنده را هم چونکه هستم بیسواد
باسوادم کن، ولی ملا نکن
در کلاس نیچه و ملاعلی
هی برایم آب یا بابا نکن
توی گوش هرکه لالا کردهای
توی گوش -منْیکی- لالا نکن
این صدای جیر و جیر تخت توست
شکوه از جررر و جر لولا نکن
میروی؟ جانم به قربانت برو!
جان من امروز را فردا نکن
این بلیت یک سقوط تازهاست
شک بیجا به هواپیما نکن
با کسی که تا قیامت جنتیست
بحث این دنیا و آن دنیا نکن
کارهایی را که اینجا کردهای
وقتی آنجا میروی، آنجا نکن
من نمیگویم به ما بد کردهای
نه، تو خوبی کردهای... اما نکن!
#اصغر_معصومی
@tanz20 👈
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
این چشم تو یا که موشک سجیل است؟!
اینها مژه یا کمان عزرائیل است؟!
قلب من ساده در مصاف چشمت
چون گنبد آهنین اسرائیل است
#ملیحه_رجائی
@tanz20 👈
این چشم تو یا که موشک سجیل است؟!
اینها مژه یا کمان عزرائیل است؟!
قلب من ساده در مصاف چشمت
چون گنبد آهنین اسرائیل است
#ملیحه_رجائی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
آنان که ز ماه روزه تمجید کنند
تحقیق نفرموده و تقلید کنند
ماه رمضان اگر نکو بود و سعید
در روز وفات او چرا عید کنند
#حکیم_لعلی_تبریزی
@tanz20 👈
آنان که ز ماه روزه تمجید کنند
تحقیق نفرموده و تقلید کنند
ماه رمضان اگر نکو بود و سعید
در روز وفات او چرا عید کنند
#حکیم_لعلی_تبریزی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
این تازهواردان که بظاهر آماتورند
تصدیق میکنید که فوق تصورند
یک دست مِلک غصبی و یک دست مالِ وقف
مشغول دستکاریِ ارقام کنتورند
بر سفره بیملاحظه مشغول سدّ جوع
از اضطراب خالی و از اشتها پرند
درگیر پول و بندۀ نقدینه نیستند
محکم شود معامله، اهل تهاترند
در فوت و فنّ رایزنی فوقالعادهاند
گه توی لابیاند، گهی در کریدورند
در رشد علمی از همگان تندروترند
با فوقدیپلمی که ندارند دکترند
در فکر گامهای بزرگند نو به نو
دنبال طرحهای سوپر فورسماژورند
همچون کریم کافر و زندیق نیستند
در هیچ حالتی تکِ دل را نمیبرند
تبیینگران اصل حجابند عمدتاً
واردکنان عمدۀ انواع چادرند
هریک سهچار تپۀ آباد را حریف
درگیر خدمتند تماماً، تراکتورند
غوغا مکن، جواب کسی را نمیدهند
چون غرق آبهای عمیق تفکرند
یکعده کارشان شده ایراد و انتقاد
از دست این گروهِ خز و خیل دلخورند
ناچار طبق رسم کهن پنبه کردهاند
در گوشهایشان که از این حرفها پرند...
ما شنبلیلهایم، پس از پله میرویم
آنها قبیلهاند سوار آسانسورند
#امید_مهدی_نژاد
@OmidMahdinejaD
@tanz20 👈
این تازهواردان که بظاهر آماتورند
تصدیق میکنید که فوق تصورند
یک دست مِلک غصبی و یک دست مالِ وقف
مشغول دستکاریِ ارقام کنتورند
بر سفره بیملاحظه مشغول سدّ جوع
از اضطراب خالی و از اشتها پرند
درگیر پول و بندۀ نقدینه نیستند
محکم شود معامله، اهل تهاترند
در فوت و فنّ رایزنی فوقالعادهاند
گه توی لابیاند، گهی در کریدورند
در رشد علمی از همگان تندروترند
با فوقدیپلمی که ندارند دکترند
در فکر گامهای بزرگند نو به نو
دنبال طرحهای سوپر فورسماژورند
همچون کریم کافر و زندیق نیستند
در هیچ حالتی تکِ دل را نمیبرند
تبیینگران اصل حجابند عمدتاً
واردکنان عمدۀ انواع چادرند
هریک سهچار تپۀ آباد را حریف
درگیر خدمتند تماماً، تراکتورند
غوغا مکن، جواب کسی را نمیدهند
چون غرق آبهای عمیق تفکرند
یکعده کارشان شده ایراد و انتقاد
از دست این گروهِ خز و خیل دلخورند
ناچار طبق رسم کهن پنبه کردهاند
در گوشهایشان که از این حرفها پرند...
ما شنبلیلهایم، پس از پله میرویم
آنها قبیلهاند سوار آسانسورند
#امید_مهدی_نژاد
@OmidMahdinejaD
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
آنروز فضا غرقه به خون خواهد شد
ظرفِ علف و آب، نگون خواهد شد
دعوای الاغها که آغاز شود
دیوار طویله واژگون خواهد شد
#رادین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
آنروز فضا غرقه به خون خواهد شد
ظرفِ علف و آب، نگون خواهد شد
دعوای الاغها که آغاز شود
دیوار طویله واژگون خواهد شد
#رادین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
چشم را چون دل من تنگ نگه میدارد
کیس را چون تروجان هنگ نگه میدارد
خطّ به خطّ، خطّ زده بر خطّ و خطوط رخسار
لب به لب با لب خود رنگ نگه میدارد
چشم و ابرو و لب و لوچه و بینی را با
گردن و چانه هماهنگ نگه میدارد
با همه در پی دعواست، خودش میداند
دیکتاتور را سرِ پا جنگ نگه میدارد
«گر نگهدار من آنست که من میدانم»
همه را چون خود من لنگ نگه میدارد!
ساقی ما -که خدا خیر دهادش- در پارک
«شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
#حسن_شاه_رجب
www.tg-me.com/c/1533052124/5
@tanz20 👈
چشم را چون دل من تنگ نگه میدارد
کیس را چون تروجان هنگ نگه میدارد
خطّ به خطّ، خطّ زده بر خطّ و خطوط رخسار
لب به لب با لب خود رنگ نگه میدارد
چشم و ابرو و لب و لوچه و بینی را با
گردن و چانه هماهنگ نگه میدارد
با همه در پی دعواست، خودش میداند
دیکتاتور را سرِ پا جنگ نگه میدارد
«گر نگهدار من آنست که من میدانم»
همه را چون خود من لنگ نگه میدارد!
ساقی ما -که خدا خیر دهادش- در پارک
«شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
#حسن_شاه_رجب
www.tg-me.com/c/1533052124/5
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
تا کِی ز خمار می سرافکنده شویم
کو می که چو آفتاب تابنده شویم
پیـــمانهٔ هرکه پر شود میمـــیرد
پیمانهٔ ما چو پر شود زنده شویم
#نظام_دستغیب_شیرازی
@tanz20 👈
تا کِی ز خمار می سرافکنده شویم
کو می که چو آفتاب تابنده شویم
پیـــمانهٔ هرکه پر شود میمـــیرد
پیمانهٔ ما چو پر شود زنده شویم
#نظام_دستغیب_شیرازی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
می کرده ز اختلاط مردم سـیرم
از غصّه اگر می نخورم میمیرم
گیرد چو غم دهـــــر گریبان مرا
من نیز گلوی شیـشه را میگیرم
#ضیای_قزوینی
@Ketab_va_hekmat
@tanz20 👈
می کرده ز اختلاط مردم سـیرم
از غصّه اگر می نخورم میمیرم
گیرد چو غم دهـــــر گریبان مرا
من نیز گلوی شیـشه را میگیرم
#ضیای_قزوینی
@Ketab_va_hekmat
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بس که وضع زندگی را نامساعد ساختیم
تا توانستیم از مردم معانِد ساختیم
ابتدا گفتیم دنیا نعش مردار است و بعد
خانه ای در حدِّ بعضی از معابد ساختیم
فقر آوردیم،تا یک عده را شاغل کنیم
گشت نامحسوسِ ارشاد و مفاسد ساختیم
چون نمیشد دائم از یک راه وارد شد به زور
راهها در بابِ تفتیشِ عقاید ساختیم
هر که از حیثِ سوابق مورد خاصی نداشت
دست در پرونده اش بردیم و مورد ساختیم
دزد ناشی را به زندان برده در عرض سه ماه
در خلالِ حبس از او دزدِ وارد ساختیم
هر زمان شورا دو تا از خیّرین را تیغ زد
جای درمانگاه چندین باب مسجد ساختیم
لشکرِ تورانیان هم اینچنین وارد نساخت
ضربه هایی را که ما بر ریشه وارد ساختیم
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
بس که وضع زندگی را نامساعد ساختیم
تا توانستیم از مردم معانِد ساختیم
ابتدا گفتیم دنیا نعش مردار است و بعد
خانه ای در حدِّ بعضی از معابد ساختیم
فقر آوردیم،تا یک عده را شاغل کنیم
گشت نامحسوسِ ارشاد و مفاسد ساختیم
چون نمیشد دائم از یک راه وارد شد به زور
راهها در بابِ تفتیشِ عقاید ساختیم
هر که از حیثِ سوابق مورد خاصی نداشت
دست در پرونده اش بردیم و مورد ساختیم
دزد ناشی را به زندان برده در عرض سه ماه
در خلالِ حبس از او دزدِ وارد ساختیم
هر زمان شورا دو تا از خیّرین را تیغ زد
جای درمانگاه چندین باب مسجد ساختیم
لشکرِ تورانیان هم اینچنین وارد نساخت
ضربه هایی را که ما بر ریشه وارد ساختیم
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
تمام مملكت آرام مي شد
سگ هار تورم رام مي شد
كنار دار مظلومين اگر كه
يكي از ظالمين اعدام مي شد
#احمدآوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
تمام مملكت آرام مي شد
سگ هار تورم رام مي شد
كنار دار مظلومين اگر كه
يكي از ظالمين اعدام مي شد
#احمدآوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بذل و بخشش نکن ای تاجر مُهریده جبین!!!
با دوتا کاسه ی نذری نروی خلد برین
توی میدان ریا اینهمه ویراژ نده
پاچه ات گیر کند در تله و شاخک مین
بسکه تابیده و ساییده شده تسبیحت
بگذارش عوض شمس و شرف جای نگین
هر بَرندی که تِرِندست به کالا زده ای
تا که قالب بکنی به رفقا بُنجل چین
توی بازار تجارت شده ای چون رستم
رقبا را زده ای با پَر سیمرغ زمین
مالیاتی ندهی بابت برجِ جُردن
لیک مستاجر خود را بفرستی به اوین
اشک تمساح بریزی همه را خام کنی
تا که بالا بکشی ارثیه ی عمّه شهین
ژن مرموز تو را هیچ پزشکی نشناخت
طمع و حرص شده با ژن چرچیل عجین
پسرت بطری شامپاین بریزد به هوا
تا ببینند فقیران موزامبیک و بِنین!
گفته بودی پی تحصیل به خارج رفته
دیدمش ترکیّه در سالن کنسرت معین
اژ دهاییست که خوابیده سر گنج پدر
در تجارت شده مانند خودت گُنده ترین
روز دستت کج! وشب صاف شود وقت دعا
گِل به ریش پدر ِ بچّه ی شیطان لعین
هر خلافی که کنی رفع شود با توبه
من ندیدم بخدا تبصره ای! بهتر از این
منشی محضر معروف درِ گوشم گفت
الکی خورده به نامت! سند باغ و زمین
اگر این شعبده ها مهر قبولی خورده
یاد ما هم بده ای تاجر مُهریده جبین
#جواد_فرج_پور
@tanz20 👈
بذل و بخشش نکن ای تاجر مُهریده جبین!!!
با دوتا کاسه ی نذری نروی خلد برین
توی میدان ریا اینهمه ویراژ نده
پاچه ات گیر کند در تله و شاخک مین
بسکه تابیده و ساییده شده تسبیحت
بگذارش عوض شمس و شرف جای نگین
هر بَرندی که تِرِندست به کالا زده ای
تا که قالب بکنی به رفقا بُنجل چین
توی بازار تجارت شده ای چون رستم
رقبا را زده ای با پَر سیمرغ زمین
مالیاتی ندهی بابت برجِ جُردن
لیک مستاجر خود را بفرستی به اوین
اشک تمساح بریزی همه را خام کنی
تا که بالا بکشی ارثیه ی عمّه شهین
ژن مرموز تو را هیچ پزشکی نشناخت
طمع و حرص شده با ژن چرچیل عجین
پسرت بطری شامپاین بریزد به هوا
تا ببینند فقیران موزامبیک و بِنین!
گفته بودی پی تحصیل به خارج رفته
دیدمش ترکیّه در سالن کنسرت معین
اژ دهاییست که خوابیده سر گنج پدر
در تجارت شده مانند خودت گُنده ترین
روز دستت کج! وشب صاف شود وقت دعا
گِل به ریش پدر ِ بچّه ی شیطان لعین
هر خلافی که کنی رفع شود با توبه
من ندیدم بخدا تبصره ای! بهتر از این
منشی محضر معروف درِ گوشم گفت
الکی خورده به نامت! سند باغ و زمین
اگر این شعبده ها مهر قبولی خورده
یاد ما هم بده ای تاجر مُهریده جبین
#جواد_فرج_پور
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
فروغ باغ و بستانی معلم!
گلستان در گلستانی معلم!
وجودت ، لازم و خیلی ضروری است
شبیه بند تنبانی معلم!
ولی صد حیف که با این همه حُسن
همیشه در پی نانی معلم!
مرا کردی رها از هر چه زندان
اگر چه توی زندانی معلم!
خودت، درمانِ هر دردی و دردت
ندارد هیچ درمانی معلم!
همیشه در کف رفتن به تفریح
به ساحلهای گرگانی معلم!
کلاسِ زوریِ جبرانیِ تو
ندارد هیچ جبرانی معلم!
نبوده ناشی از تعلیم هایت
به هر جا بوده ویرانی ، معلم!
ز محصولات این تعلیم بوده
همین آقای روحانی معلم!
کتک هایی که از دست تو خوردم
نخورده هیچ حیوانی معلم!
زدی من را هزار و خرده ای بار
بدون هیچ عنوانی معلم!
و پرسیدی سؤالاتی که خود هم
جوابش را نمی دانی! معلم!
چه سفت و محکم و جانْ بر کف و سخت
در این اوضاع و دورانی معلم!،
که حتّی آسمان هم ،سنگ بارَد
کلاست را نپیچانی معلم!
نشد یکبار گویم با شهامت
به من چه وضع اشکانی معلم؟!
ولی هر بار پرسیدی ز بنده
از اقدامات ساسانی، معلم!
برای نمره ای کردم به پایت
چه میزان ، هدیه، ارزانی معلم!
ولی بر نمره ام تأثیر نگذاشت
کلوچه ، بسکوئیت، رانی معلم!
بیا شاگرد خود را ، بنگر اکنون
شده یک شوفرِ جانی! معلم!
الهی من بمیرم تا نبینم
شبی دارای مهمانی معلم!
نیفتاده لولو در جامه ی تو
چرا سر در گریبانی معلم؟!
اگر میشد حمایت از تو می شد
جهانی را بلرزانی معلم!
نگنجد وصف نام بی قرینت
درون هیچ دیوانی معلم
#رضازارعی
@reza_zarei_tanz
@tanz20 👈
فروغ باغ و بستانی معلم!
گلستان در گلستانی معلم!
وجودت ، لازم و خیلی ضروری است
شبیه بند تنبانی معلم!
ولی صد حیف که با این همه حُسن
همیشه در پی نانی معلم!
مرا کردی رها از هر چه زندان
اگر چه توی زندانی معلم!
خودت، درمانِ هر دردی و دردت
ندارد هیچ درمانی معلم!
همیشه در کف رفتن به تفریح
به ساحلهای گرگانی معلم!
کلاسِ زوریِ جبرانیِ تو
ندارد هیچ جبرانی معلم!
نبوده ناشی از تعلیم هایت
به هر جا بوده ویرانی ، معلم!
ز محصولات این تعلیم بوده
همین آقای روحانی معلم!
کتک هایی که از دست تو خوردم
نخورده هیچ حیوانی معلم!
زدی من را هزار و خرده ای بار
بدون هیچ عنوانی معلم!
و پرسیدی سؤالاتی که خود هم
جوابش را نمی دانی! معلم!
چه سفت و محکم و جانْ بر کف و سخت
در این اوضاع و دورانی معلم!،
که حتّی آسمان هم ،سنگ بارَد
کلاست را نپیچانی معلم!
نشد یکبار گویم با شهامت
به من چه وضع اشکانی معلم؟!
ولی هر بار پرسیدی ز بنده
از اقدامات ساسانی، معلم!
برای نمره ای کردم به پایت
چه میزان ، هدیه، ارزانی معلم!
ولی بر نمره ام تأثیر نگذاشت
کلوچه ، بسکوئیت، رانی معلم!
بیا شاگرد خود را ، بنگر اکنون
شده یک شوفرِ جانی! معلم!
الهی من بمیرم تا نبینم
شبی دارای مهمانی معلم!
نیفتاده لولو در جامه ی تو
چرا سر در گریبانی معلم؟!
اگر میشد حمایت از تو می شد
جهانی را بلرزانی معلم!
نگنجد وصف نام بی قرینت
درون هیچ دیوانی معلم
#رضازارعی
@reza_zarei_tanz
@tanz20 👈