126- ferest^dane lawkar besarzaminh^ye pir^muni 2.pdf
89.3 KB
126ـ فرستادن لشكر به سرزمينهای پيرامونی [بخش دوم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @Ahmad_Kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @Ahmad_Kasravi
126ـ فرستادن لشكر به سرزمينهای پيرامونی [بخش سوم]
ابوبكر گفت : « پرسشي دشوار از من كردي ، ليكن پاسخ آن را بشنو : پس بدان كه خدا محمد را به جهانيان فرستاد كه ايشان را براه اسلام خوانَد و ايشان را از گمراهي كهرايد. و محمد درآمد و بسيار كوشيد كه مردم را بدين مسلماني دعوت كند. پس برخي مسلمان گرديدند و برخي در بيديني ماندند. اكنون ، ايشان كه باسلام درآمدهاند ، همسايگان خدايند و در زينهار اويند و كساني كه بر سر ايشان فرمانروا گردند و دادگری نکنند ، چنان باشد كه زينهارِ خدا خورده باشند ...
👇👇👇👇👇👇
ابوبكر گفت : « پرسشي دشوار از من كردي ، ليكن پاسخ آن را بشنو : پس بدان كه خدا محمد را به جهانيان فرستاد كه ايشان را براه اسلام خوانَد و ايشان را از گمراهي كهرايد. و محمد درآمد و بسيار كوشيد كه مردم را بدين مسلماني دعوت كند. پس برخي مسلمان گرديدند و برخي در بيديني ماندند. اكنون ، ايشان كه باسلام درآمدهاند ، همسايگان خدايند و در زينهار اويند و كساني كه بر سر ايشان فرمانروا گردند و دادگری نکنند ، چنان باشد كه زينهارِ خدا خورده باشند ...
👇👇👇👇👇👇
126- ferest^dane lawkar besarzaminh^ye pir^muni 3.pdf
88.3 KB
126ـ فرستادن لشكر به سرزمينهای پيرامونی [بخش سوم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
126ـ فرستادن لشكر به سرزمينهای پيرامونی [بخش چهارم]
چون او افتاد ، ابن اَبي حَدرَد دويد و سر او را برید و برداشت و بانگ « الله اكبر» برآورد و روي گزارد و در ميان تيرهی او دويد ـ خود با آن دو تن ديگر كه با او بودند ـ و ايشان هر دو آواز برآوردند و گفتند : « الله اكبر » و ايشان هر دو از گوشهاي و او از گوشهاي ديگر.
مردم تيره چون آواز « الله اكبر » از هر دو سوي تيره شنيدند ، پنداشتند كه لشكري بسيار آمدهاند و گريز در ميان ايشان افتاد و بیکدیگر نپرواییدند و هر كسي از جاي خود ...
👇👇👇👇👇👇
چون او افتاد ، ابن اَبي حَدرَد دويد و سر او را برید و برداشت و بانگ « الله اكبر» برآورد و روي گزارد و در ميان تيرهی او دويد ـ خود با آن دو تن ديگر كه با او بودند ـ و ايشان هر دو آواز برآوردند و گفتند : « الله اكبر » و ايشان هر دو از گوشهاي و او از گوشهاي ديگر.
مردم تيره چون آواز « الله اكبر » از هر دو سوي تيره شنيدند ، پنداشتند كه لشكري بسيار آمدهاند و گريز در ميان ايشان افتاد و بیکدیگر نپرواییدند و هر كسي از جاي خود ...
👇👇👇👇👇👇
126- ferest^dane lawkar besarzaminh^ye pir^muni 4.pdf
89.9 KB
126ـ فرستادن لشكر به سرزمينهای پيرامونی [بخش چهارم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
127ـ درگذشت پاكمرد [بخش یکم]
آغاز بيماري محمد كه به آن خواستی درگذشت ، در روزهای پایانی صفر یا آغاز ماه ربيعالاول سال یازدهم هجری بود.
زادهی اسحاق از زبان أبی مُوَیهِبه بندهی محمد چنین گوید :
در میانهی شبی که آغاز بیماری او خواستی بود ، برخاست و مرا از خواب بیدار کرد و گفت : « ای مُوَیهِبه بیا با من تا بگورستان بقیع رویم». پس من با او رفتم و چون به میان گورستان رسیده بود بازایستاد و مردگان آنجا را آمرزش خواست و به خانه بازآمدیم. بامداد که ...
👇👇👇👇👇👇
آغاز بيماري محمد كه به آن خواستی درگذشت ، در روزهای پایانی صفر یا آغاز ماه ربيعالاول سال یازدهم هجری بود.
زادهی اسحاق از زبان أبی مُوَیهِبه بندهی محمد چنین گوید :
در میانهی شبی که آغاز بیماری او خواستی بود ، برخاست و مرا از خواب بیدار کرد و گفت : « ای مُوَیهِبه بیا با من تا بگورستان بقیع رویم». پس من با او رفتم و چون به میان گورستان رسیده بود بازایستاد و مردگان آنجا را آمرزش خواست و به خانه بازآمدیم. بامداد که ...
👇👇👇👇👇👇
127- dargozawte P^kmard 1.pdf
94.7 KB
176ـ درگذشت پاکمرد [بخش یکم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
127ـ درگذشت پاكمرد [بخش دوم]
ابوبکر ابن عبدالله ابن ابی مُلَیکه بازگفت که هم در آن روز که محمد خواستی درگذشت ، یعنی روز دوشنبه ، به مسجد درآمد و در پهلوی ابوبکر ، از دست راستِ او ، بر زمین نشست و نماز کرد.
چون نماز کرده بود ، روی با مردم کرد و آواز برداشت و ایشان را پندید و سپارشها کرد. ابوبکر او را گفت : « ای برگزیده¬ی خدا ، امروز سپاس خدا را بهتری».*
عبدالله ابن عباس بازگوید که هم در آن روز که محمد خواستی ...
👇👇👇👇👇👇
ابوبکر ابن عبدالله ابن ابی مُلَیکه بازگفت که هم در آن روز که محمد خواستی درگذشت ، یعنی روز دوشنبه ، به مسجد درآمد و در پهلوی ابوبکر ، از دست راستِ او ، بر زمین نشست و نماز کرد.
چون نماز کرده بود ، روی با مردم کرد و آواز برداشت و ایشان را پندید و سپارشها کرد. ابوبکر او را گفت : « ای برگزیده¬ی خدا ، امروز سپاس خدا را بهتری».*
عبدالله ابن عباس بازگوید که هم در آن روز که محمد خواستی ...
👇👇👇👇👇👇
127- dargozawte P^kmard 2.pdf
90.1 KB
127ـ درگذشت پاکمرد [بخش دوم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
128ـ زنان محمد
محمدِ اسحاق گويد كه چون محمد درگذشت ، نُه زن در خانهي او بودند : عايشه دختر ابوبكر ، حَفصه دختر عمر ، اُمّ حَبيبه دختر ابوسفيان ابن حرب ، اُمّ سَلَمه دختر ابو اُمَيّة ابن مُغيره ، سوده دختر زَمعة ابن قَيس ، زينب دختر جَحش ابن رِئاب ، ميمونه دختر حارِث ابن حَزن ، صَفيّه دختر حُيّي ابن اَخطَب و جُوَيريه دختر حارِث ابن ابيضِرار.
اين نه تن آن بودند كه چون محمد درگذشت ...
👇👇👇👇👇👇
محمدِ اسحاق گويد كه چون محمد درگذشت ، نُه زن در خانهي او بودند : عايشه دختر ابوبكر ، حَفصه دختر عمر ، اُمّ حَبيبه دختر ابوسفيان ابن حرب ، اُمّ سَلَمه دختر ابو اُمَيّة ابن مُغيره ، سوده دختر زَمعة ابن قَيس ، زينب دختر جَحش ابن رِئاب ، ميمونه دختر حارِث ابن حَزن ، صَفيّه دختر حُيّي ابن اَخطَب و جُوَيريه دختر حارِث ابن ابيضِرار.
اين نه تن آن بودند كه چون محمد درگذشت ...
👇👇👇👇👇👇
129ـ دست دادن با ابوبكر
چون محمد درگذشت ، پيش از آنكه او را بخاك سپاردندي ، دوسخني و جدايي در ميان ياران افتاد. و همهي انصار بر سر سعد ابن عُباده گرد آمدند و علي با طلحه و زبير گوشه گرفتند و بخانهي فاطمه رفتند و نشستند و عمر و بازماندهي مهاجران با ابوبكر بودند.
در اين هنگام كسي به پيش عمر و ابوبكر آمد و گفت : « اگر شما دلسوزي دين اسلام را نكنيد و كار مسلمانان را درنيابيد ، دشوار باشد. اكنون پيش از آنكه ...
👇👇👇👇👇👇
چون محمد درگذشت ، پيش از آنكه او را بخاك سپاردندي ، دوسخني و جدايي در ميان ياران افتاد. و همهي انصار بر سر سعد ابن عُباده گرد آمدند و علي با طلحه و زبير گوشه گرفتند و بخانهي فاطمه رفتند و نشستند و عمر و بازماندهي مهاجران با ابوبكر بودند.
در اين هنگام كسي به پيش عمر و ابوبكر آمد و گفت : « اگر شما دلسوزي دين اسلام را نكنيد و كار مسلمانان را درنيابيد ، دشوار باشد. اكنون پيش از آنكه ...
👇👇👇👇👇👇
129- dast d^dan b^ AbuBakr.pdf
93.2 KB
129 ـ دست دادن با ابوبکر
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
130-131.pdf
74.1 KB
130ـ بازپسین سپارش محمد
131ـ بخاك سپاردن پاكمرد
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
131ـ بخاك سپاردن پاكمرد
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
1ـ داستان غدیر خم و معنی ولاء و مولا
چنانکه دیدیم در این کتاب به داستان غدیر خم که شیعیان ارج بیاندازه به آن میگزارند ، کمترین اشارهای نشده و چون این داستان بیش از آنکه یک داستان تاریخی باشد داستان سیاسی پرغوغایی گردیده (و خدا میداند بر سر آن در این هزار و چهارصد سال چه خونها ریخته شده) ، و از اینسو گرانیگاه آن داستان معنی مولا و ولاء است و در این کتاب هم جاهایی هست که اگر معنی مولا را ندانیم دچار سرگردانی خواهیم گردید (از جمله در گفتار 24 که بلال و عامر ابن فهیره مولا و نیز بنده خوانده شدهاند ، در گفتار 58 مِهجَع مولای عمر و ابورافع مولای محمد ، در گفتار 88 مِسطَح خویش و شاگرد و در همان سان مولای ابوبکر و در گفتار 131 شُقران مولای محمد یاد شدهاند) ، اینست در این پیوست سخنانی در پیرامون آنها میآوریم :
...
👇👇👇👇👇👇
چنانکه دیدیم در این کتاب به داستان غدیر خم که شیعیان ارج بیاندازه به آن میگزارند ، کمترین اشارهای نشده و چون این داستان بیش از آنکه یک داستان تاریخی باشد داستان سیاسی پرغوغایی گردیده (و خدا میداند بر سر آن در این هزار و چهارصد سال چه خونها ریخته شده) ، و از اینسو گرانیگاه آن داستان معنی مولا و ولاء است و در این کتاب هم جاهایی هست که اگر معنی مولا را ندانیم دچار سرگردانی خواهیم گردید (از جمله در گفتار 24 که بلال و عامر ابن فهیره مولا و نیز بنده خوانده شدهاند ، در گفتار 58 مِهجَع مولای عمر و ابورافع مولای محمد ، در گفتار 88 مِسطَح خویش و شاگرد و در همان سان مولای ابوبکر و در گفتار 131 شُقران مولای محمد یاد شدهاند) ، اینست در این پیوست سخنانی در پیرامون آنها میآوریم :
...
👇👇👇👇👇👇
1ـ_داستان_غدیر_خم_و_معنی_ولاء_و.pdf
64.8 KB
1- داستان غدیر خم و معنی ولإ و مولا
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
2ـ متن عربی سپارش و نامهی محمد به عبدالله ابن جحش
بهمبسته با گفتار :
۵۷- جنگ چهارم - جنگ بدر نخستین
و بعث رسول الله عبدالله ابن جحش ابن رئاب الأسدی فی رجب ، مَقفَلُه من بدر الأولی ، و بعث معه ثمانیة رهط من المهاجرین ، لیس فیهم من الأنصار أحد ، و کتب له کتاباً (1) و أمره أن لا ینظر فیه حتی یسیر یومین. ثم ینظر فیه ، فیمضی لِما أمره به ، ولا یستکره من أصحابه أحداً.
... [اینجا نامهای همراهان عبدالله را میآورد که ما انداختیم.]
فلما سار عبدالله ابن جحش یومین فتح الکتاب ، فنظر فیه فـﺈذا فیه : أذا نظرتَ فی کتابی هذا فامضِ حتی تنزل نخلة ، بین مکة والطائف ، فترصّد بها قریشاً وتعلم لنا من أخبارهم. فلما نظر عبدالله ابن جحش فی الکتاب ، قال : سمعاً وطاعة ؛ ثم قال لأصحابه : قد أمرنی رسول الله أن أمضی ﺇلی نخلة ، أرصد بها قریشاً ، حتی آتیه منهم بخبر ، وقد نهانی أن أستکره أحداً منکم. فمن کان منکم یرید الشهادة و یرغب فیها فلینطلق ، ومن کره ذلک فلیرجع؟ فأما أنا فماضٍ لأمر رسول الله ، فمضی و مضی معه أصحابه ، لم یتخلّف منهم أحد.
(1) : اگر بدیگری نامه را نویسانیدی بجای «کتب» بایستی گفتی : استکتب
کتاب عربی «السیرة النبویة» ، ج 2 ، ساتهای 243 و 244
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
[email protected]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
بهمبسته با گفتار :
۵۷- جنگ چهارم - جنگ بدر نخستین
و بعث رسول الله عبدالله ابن جحش ابن رئاب الأسدی فی رجب ، مَقفَلُه من بدر الأولی ، و بعث معه ثمانیة رهط من المهاجرین ، لیس فیهم من الأنصار أحد ، و کتب له کتاباً (1) و أمره أن لا ینظر فیه حتی یسیر یومین. ثم ینظر فیه ، فیمضی لِما أمره به ، ولا یستکره من أصحابه أحداً.
... [اینجا نامهای همراهان عبدالله را میآورد که ما انداختیم.]
فلما سار عبدالله ابن جحش یومین فتح الکتاب ، فنظر فیه فـﺈذا فیه : أذا نظرتَ فی کتابی هذا فامضِ حتی تنزل نخلة ، بین مکة والطائف ، فترصّد بها قریشاً وتعلم لنا من أخبارهم. فلما نظر عبدالله ابن جحش فی الکتاب ، قال : سمعاً وطاعة ؛ ثم قال لأصحابه : قد أمرنی رسول الله أن أمضی ﺇلی نخلة ، أرصد بها قریشاً ، حتی آتیه منهم بخبر ، وقد نهانی أن أستکره أحداً منکم. فمن کان منکم یرید الشهادة و یرغب فیها فلینطلق ، ومن کره ذلک فلیرجع؟ فأما أنا فماضٍ لأمر رسول الله ، فمضی و مضی معه أصحابه ، لم یتخلّف منهم أحد.
(1) : اگر بدیگری نامه را نویسانیدی بجای «کتب» بایستی گفتی : استکتب
کتاب عربی «السیرة النبویة» ، ج 2 ، ساتهای 243 و 244
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
[email protected]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
🌐 @tarikhe_mohammad
🌐 @ketabSudmand
✉️ [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi