Telegram Web Link
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمه‌ی تاریخ ابن‌هشام

🔸 124ـ درگذشت پاكمرد (تکه‌ی سه از سه)
ابوهُرَیره بازگفت که چون محمد درگذشت ، دورویان در مسجد نشسته بودند و با یکدیگر می‌سکالیدند. عمر درآمد و از سخن دورویان تند گردید و گفت : محمد نمرده است ، لیکن به نزد خدا رسیده است. و زود بازآید ، چنانکه موسا رفت و پس از چهل روز بازآمد و چون بازآید هر کی او را مرده گفته باشد کیفر دهد. ابوبكر هنوز آگاهي نداشت. چون او را آگاه گردانيدند از خانه بيرون آمد1 و چون به در مسجد رسید ، دید که عمر با مردم سخن می‌گفت ، هیچ پروا نکرد و باتاق عایشه رفت. و محمد را دید که در گوشه‌ی سکّو خوابانیده بودند و بُرد یمنی بر روی او کشیده. ابوبکر رفت و بُرد باز کرد و بوسه بر روی محمد داد و گفت : مزه‌ی مرگ را که خدا بر تو نوشته بود چشیدی ، لیکن خوشی همیشگی و بهشت جاوید پس از این تو راست. بُرد بروی او بازکشید و بمسجد آمد. و عمر همچنان در سخن بود. ابوبکر گفت : آهسته باش. و بسخن درآمد و همه روی باو کردند و عمر را رها کردند. ابوبکر بستایش خدا درآمد و گفت : هر کی محمد را می‌پرستید ، بدانید که محمد مرد ، و هر کی خدای محمد می‌پرستید ، بدانید که زنده است و همیشه خواهد بود. و این آیه را فروخواند : «محمد جز برانگیختهای نيست چنانكه برانگیختههای ديگر پيش ازو آمده و رفته‌اند. پس اگر او ميرد يا او را كشند ، نبايد كه شما از دين اسلام بازگردید ـ كه اگر محمد مُرد ، خداي محمد هرگز نمرد و نميرد و اگر شما از دين بازگرديد ، خدا را هيچ زياني نباشد. بازداشتِ همه ازو و پاداش همه ازو ، كه سپاسگزاران را بهشت دهد و نافرمانان را دوزخ.»2
پس مردم همه آراميده بودند و آن بيتابي و ناآسودگی و دوسخني از ميان ايشان برخاست.
عمر گفت همانا که من این آیه نخوانده بودم ، تا ابوبکر یاد من داد3 و از گفته‌ی ابوبکر مرا بیگمان گردید که محمد درگذشته است. و تا آن هنگام ، مرا هنوز باور نمی‌شد.4

1ـ چنانکه پیشتر رفت ، ابوبکر از دیدار محمد سان او را بهتر یافت و خدا را سپاس گزارد. هم خانه‌اش در همسایگی خانه‌ی محمد بود و از راه مسجد بخانه‌ی او راه داشت. پس اینکه هنگام درگذشت محمد ، نزد او ، بهترین دوستش نبوده ، نشان اینست که بیم از درگذشت او نمی‌‌داشته. این گواهی دیگریست بر آنکه درگذشت پاکمرد «نابیوسیده» و ناگهانی بوده.
2ـ سوره‌ی آل‌عمران ، آیه‌ی 144.
3ـ این نشان می‌دهد که بزرگان اسلام نیز برخی قرآن را بدرستی نخوانده بودند چه رسد به کم‌دانان و عامیان.
4ـ چنانکه دریافته‌ می‌گردد مرگ محمد «ناگهانی» بوده. محمد و یارانش از بیماری او اندیشه‌ی مرگ بدل راه نمی‌دادند بلکه در بازپسین روز نیز امید به بهبود او یافته بودند ـ مگر عباس آن هم در بازپسین روز و ساعتها. بدینسان دانسته می‌گردد که محمد خود نیز گمان نمی‌داشت که این بیماری به مرگ انجامد. زیرا می‌بینیم با ناخوشترین سانی بمسجد رفته از سرکردگی اسامة ابن زید پشتیبانی می‌کند ولی برای جانشینی خود که بارها ارجدارتر از سرکردگی یک لشکر بوده ، هیچ سخنی نمی‌گوید و کوششی نمی‌کند جز آنکه در روزهای آخر گرایشی به ابوبکر بعنوان جانشین پیشنمازی خود نشان می‌دهد. چنین بیپروایی‌ای نتوانستی کرد مگر آنکه پاکمرد عرب امید به بهبود خود می‌داشته.
ریشه‌ی کشاکش بر سر «حق خلافت» نیز همینست. چون سخنی درباره‌ی جانشینی گفته نشده بود ، کسانی سپس برای دست یافتن بخلافت و پیشرفت دادن بآن سیاست ، داستانها ساخته و گزارشهایی بسود خود بیرون داده‌اند. اینست داوری ما و هم از اینجاست که در داستان بازپسین حج (حجۀ‌الوداع) گفتیم سخنی که از زبان محمد گفته‌اند که این بازپسین باریست که به حج خواهم آمد ، بدیده‌ی ما بیپاست.
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمه‌ی تاریخ ابن‌هشام

🔸 125ـ زنان محمد

محمد در همه‌ي عمر خود سيزده زن خواسته بود. و چون درگذشت ، نُه زن در خانه‌ي او بودند : عايشه دختر ابوبكر ، حَفصه دختر عمر ، اُمّ‌حَبيبه دختر ابوسفيان ابن حرب ، اُمّ‌سَلَمه دختر ابو اُمَيّة ابن مُغيره ، سوده دختر زَمعة ابن قَيس ، زينب دختر جَحش ابن رِئاب ، ميمونه دختر حارِث ابن حَزن ، صَفيّه دختر حُيّي ابن اَخطَب و جُوَيريه دختر حارِث ابن ابي‌ضِرار.

دیگر زنان : خدیجه1 ، ماریه‌ی قِبطيه2 ، اَسما دختر نُعمان الكِنديّه (که چون خواست پیسی درو پیدا شد و محمد او را چیزی داد و بخانه‌ی پدر بازفرستاد) و عَمره دختر يزيد الكِلابيّه بود كه او از بیدینی تازه‌ مسلمان شده بود. و چون محمد او را آورد و خواست كه با او نزديكي كند ، گفت : «پناه مي‌گيرم بخدا از تو.» محمد گفت : «كسي كه از ما بخدا پناه گرفت ، نزديك او نشايد رفت و دست برو نشايد زد.» پس او را بخانه‌ي خود روانه گردانيد.

1ـ محمد همه‌ی فرزندانش را از خدیجه آورد جز ابراهیم که از ماریه‌ی قِبطيه آورد.
2ـ ارمغان مَقوقِس شاه اسکندریه به محمد.
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمه‌ی تاریخ ابن‌هشام

🔸 126ـ بیعت با ابوبكر
چون محمد درگذشت ، پیش از آن که او را بخاک سپارند ، دوسخنی درمیان یاران افتاد و انصار با سعد ابن عُباده بیعت کردند. و علی با طلحه و زبیر بخانه‌ی فاطمه رفتند و نشستند ، و عمر و بازمانده‌ی مهاجران با ابوبکر بودند. پس ابوبکر و عمر آگاهی یافتند که هر کس گوشه‌ای گرفتند. و آهنگ انصار کردند و ایشان را در سقيفه‌ي1 بنی‌ساعده یافتند که گرد گردیده بودند. و چون پیش ایشان نشستند ، سخنران انصار برخاست و ستایش خدا کرد و گفت ای مهاجران ، بدانيد كه ما انصارِ خداییم و لشكر دين اسلام. و شما كه مهاجرانيد گروهي از مایید ، و سخن می‌راند تا باینجا رسید : «مي‌بايد كه جانشينيِ محمد ما را باشد كه انصاريم و خلافت مسلمانان ازآنِ ما باشد و مهاجران را در آن بيكباره دستي نباشد.» چون آسود ابوبکر سخن راند و بآنجا رسید که گفت : «ای انصار ، بدانيد كه مهاجران از شما برترند. از بهر آنكه ايشان کوچندگانند و از ديده‌ي خویشاوندی و تبار از همه‌ي عرب شناخته‌تر و بنام‌ترند و قريش و خاندان محمد ايشانند و همه‌ي عرب دانند كه شايندگي و پيشوايي و جانشيني محمد ايشان را بهتر باشد و خلافت مسلمانان جز ايشان كسي ديگر نتواند كرد.»2 سپس دست عمر و ابوعُبَيدة ابن جَرّاح را گرفت و گفت : ای انصار ، من یکی از این دو ، شما را می‌پسندم.

پس یکی از انصار برخاست و گفت : «فروانروايي مهاجران ازآنِ مهاجران و فرمانروايي انصار ازآنِ انصار باشد و اختیار جانشینی نيمه‌اي ايشان را باشد و نيمه‌اي ما را.» چون چنان گفت غوغا برخاست و هر كسي سخني گفت. عمر گفت : چون من دیدم که هر کس سخنی می‌گفت و ترسیدم که دوسخنی درمیان خاندان پیدا شود و اسلام رخنه پذیرد ، دست ابوبکر را گرفتم و با او بیعت کردم. و همه‌ی مهاجران نیز درآمدند و بیعت کردند. سپس انصار چون چنان دیدند درآمدند و بیعت کردند.

روز دیگر ، ابوبکر بر منبر رفت و سخن راند. و پیش از سخنرانی او عمر برخاست و گفت : ای خاندان ، آن سخن که من دیروز گفتم محمد نمرده است ، از بهر آن گفتم که می‌ترسیدم درمیان مسلمانان دوسخنی افتد ، و پوزش می‌خواهم. اکنون اگر رفت قرآن را بازگزارد. و هر چی ما را می‌فرمود از قرآن می‌فرمود ، پس هر کی قرآن را راهنما گیرد از گمراهی رهایی یابد. و خدا نیکی کرد که با بهترین و داناترین یار که یار کهنترین و یار غار محمد بود ، بیعت رفت. اکنون دیگر بار برخیزید تا هر که دیروز نبود ، امروز بیعت کند. پس همه (از مهاجر و انصار) برخاستند و با ابوبکر بیعت کردند. سپس ابوبکر سخن راند و خدا را ستود و مردم را پند داد.

گویند عمر را در انجام خلافتش گفتند : «خلیفه بهکان! ».

گفت : «اگر خلیفه بر سر مسلمانان گمارم ، تواند بود3 ـ که آن کس که از من بهترست خلیفه برگمارد (یعنی ابوبکر). و اگر خلیفه نگمارم ، تواند بود ـ که آن کس که از من بهتر بود خلیفه نگمارد (یعنی محمد)».خ چون عمر این چنین گفت ، مردم دانستند که محمد هیچ خلیفه نهکانیده بود.


🔸 127ـ بازپسین سپارش محمد

عایشه گفت بازپسین سپارشی که محمد کرد آن بود که گفت : دو دین در عربستان نباید گزارد که باشد. یعنی جز دین اسلام درمیان عرب نشاید بکار بردن. و مسیحی و یهود نگزارید که در عربستان نشیمن گیرند.4

1ـ سقیفه = ایوان پوشیده
2ـ بدینسان دانسته می‌گردد که نازش به تبار و تیره در نزد عرب چندان زورآور بوده که اسلام در آغاز نتوانسته بوده آن را ریشه‌کن کند.
3ـ تواند بود(bud) = سبک‌شده‌ی تواند بودن
4ـ بر پایه‌ی همین سپارش و دغلکاری که خیبریان در پیمان خود کردند بود که عمر در زمان خلافتش یهود خیبر را از عربستان بیرون راند.
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمه‌ی تاریخ ابن‌هشام

🔸 128ـ خاکسپاری محمد

و روز دوم از درگذشت که بیعت همگی با ابوبکر رفته بود ، بخاکسپاری محمد فهلیدند. و آن روز سه‌شنبه بود. و ایشان که همدستی در غسل و خاکسپاری محمد کردند شش تن بودند : علي و عباس و پسران عباس ـ فَضل و قُثَم ـ و اُسامة ابن زيد1 و شُقران ، مولاي محمد. و علی او را به بر بازگرفته بود ، و عباس و پسرانش او را از دستی بدستی بازمی‌گردانیدند ، و اسامه و شُقران آب بَرو می‌ریختند. او را هم در آن جامه که پوشیده بود شستند.

در جای خاکسپاری محمد دوسخنی کردند. برخی گفتند : «در مسجد باید کرد» و برخی گفتند : «در گورستان». تا آنکه ابوبکر همانجا که محمد درگذشته بود (در اتاقش همانجا که گستراکش افکنده بود) را پیشنهاد کرد. پس همانجا را کندند و فروبردند. و شب چهارشنبه درميان شب بود كه او را بخاك سپاردند.

پس مردم گروه گروه ، چنانكه آگاهي مي‌داشتند مي‌آمدند و بر سرِ خود نماز بَرو مي‌كردند. و کسی پیشنماز نیارَست شد و چون مردان همه آمده بودند و نماز بَرو كرده بودند ، زنان نيز آمدند و نماز بَرو كردند. و پس از زنان ، كودكان نيز آمدند و نماز بَرو كردند.
پایان


سرچشمه‌ها :
1ـ تاریخ محمد ؛ فرهیزش
2ـ خلاصه‌ی سیرت رسول‌الله ؛ شرف‌الدین محمد ابن عبدالله
از دیگر سرچشمه‌ها در پابرگیها یاد شده است.

یادآوری : هر جا در پابرگیها «کتاب دکتر مهدوی» آمده خواست پیراسته‌ی کتاب سیرت است بدست دکتر مهدوی.

پابرگی :
1ـ زاده‌ي هشام ، اسامه را بنده‌ی محمد نوشته. ولی محمد ، زید را آزاد گردانیده بود و اسامه که پسر زید بود دانسته نیست چگونه بنده‌ی محمد تواند بود؟
همچنین از اینجا توان دانست که لشکر همینکه از مرگ محمد آگاه گردیدند بازگردیده است.
تاریخ محمد pinned «🔸 تاریخ محمد 🖌 فرهیزش 🔹 تاریخ راست بنیادگزار اسلام (پیراسته و کوتاهشده‌ی تاریخ ابن‌هشام) https://www.tg-me.com/kasravi_ahmad/350»
بنام پاک‌ْآفریدگار

بسیاری با نام احمد كسروی آشنایند ولی كمند كسانی كه به ژرفای اندیشه‌های او پی برده باشند. علت این دو چیز می‌باشد :

از یكسو خواندن انبوهِ نوشته‌های او (بیش از شصت جلد كتاب‌ ـ نزدیک به سیزده هزار صفحه) كار آسانی نیست بویژه كه بیش از نیمی از آنها چه در زمان شاه و چه در حكومت ملایان غدغن بوده و از دسترس مردم دور نگاه داشته شده.
از دیگر سو دشمنان اندیشه‌های او با غرض‌ورزیها ، پا بروی حقایق گزارده و با تحریفها كوشیده‌اند ذهنها را درباره‌ی او تاریک گردانند.

با راه انداختن این کانال می‌خواهیم كتابها و نوشته‌های او را در دسترس خوانندگان بگزاریم تا ایشان خود مستقیماً بخوانند و داوری كنند.
تاریخ محمد.pdf
3.3 MB
🔸 تاریخ محمد

🖌 فرهیزش

🔹 تاریخ راست بنیادگزار اسلام (پیراسته و کوتاهشده‌ی تاریخ ابن‌هشام)

⭐️ کتابها و گفتارهای آزادگان
Forwarded from Dr. M. Jalali_Moqaddam
🟣🟣🟣 جایگاه زن در بین اعراب قبل از اسلام 🟣🟣🟣

در روابط قبیله‌ئی عرب قبل از اسلام، نسب مادری نقشی اساسی داشت. در میان بعضی از قبایل عرب، وارثان یک مرد نه فرزندان خودش، بلکه فرزندان خواهرش بودند. در کتیبه‌ئی از جنوب عربستان، پادشاه حاکمان دو خاندان را از بین مردان و زنان نام برده و «فرزندان این زنان» را معین می‌کند. در کتیبه‌ئی از شرق عربستان، نسب زن درگذشته از طریق مادر و مادربزرگش دنبال میشود. پس از اسلام نسب بردن از مادر فراموش شد . ‏در الحضر، در شمال عربستان، تعدادی از مقبره‌های خانوادگی توسط زنان و فقط برای نسل دختری ایشان بنا شده‌اند.

در عربستان قبل ازاسلام نوعی طلاق وجود داشت که در آن زن با تغییر موقعیت خیمه از شمال به جنوب یا از شرق به غرب، به شوهرش میفهماند که او را طلاق داده و مرد دیگر وارد خیمه نمیشد.

‏همچنین گزارشهایی از ازدواج چندشوهری وجود دارد. استرابو مورخ رومی، از عربهای جنوبی گزارش می‌کند که یک زن با تمام پسران یک خانواده ازدواج میکرد و تمام فرزندان حاصله، برادر هم حساب میشدند. هر کدام از شوهران که میخواست با زن همبستر شود، عصای خود را به عنوان نشانه جلوی در میگذاشت تا شوهران دیگر بدانند و وارد نشوند. کتیبه‌ای از جنوب عربستان مؤید ‏این گزارش است که در آن زنی خبر از ساختن خانه‌ای به کمک «دو شوهرش» میدهد.

آمیانوس مورخ رومی گزارش می‌کند که زنان برای بچه‌دار شدن به طور موقت با مردان ازدواج میکردند و به مردان مهریه میدادند که شامل یک نیزه و یک خیمه میشد. کتیبه‌ای از جنوب عربستان این گزارش را تأیید میکند که در آن ‏زنی متأهل که شوهرش نازا بود، برای بچه‌دار شدن به درگاه خدایی دعا میکند و سپس مینویسد: «شش روز بعد، از مردی مسافر که شبی پیش خانوادهٔ او مانده بود صاحب پسری شد».
به گزارش مورخان مسلمان نیز شوهران زنان خود را امر میکردند با مردی شریف یا شجاع همبستر شوند تا از او صاحب فرزندی شوند و کودک به خانواده یٔ زن تعلق داشت.

‏مأخذ :

Arabia and the Arabs
Robert Hoyland

#بینش
Forwarded from Dr. M. Jalali_Moqaddam
جایگاه زن در ایران باستان

پیش از ورود #آریائیان به ایران ، حدس زده میشود که جوامع بومی در این کشور به #مادر_سالاری گرایش داشتند . لااقل در مورد تمدن بزرگ و بسیار مهم عیلامی/ایلامی احتمال میرود که در اصل مادرسالار بودند . اوایل ، در جوامع مختلف عیلامی سه خدابانو خدایان اصلی مورد پرستش مردم بودند ، اما بتدریج خدایان مذکر بر خدابانوان پیشی گرفتند ، و بنظر میرسد که تحت تأثیر جوامع بین النهرینی #پدرسالاری جایگزین مادرسالاری شده باشد .
با مهاجرت و هجوم آریائیان به ایران (از حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد) که بلحاظ تمدنی بسیار عقب مانده تر از بومیان بودند ، ورق برگشت . در بین آریائیان پدرسالاریِ بسیار نیرومندی برقرار بود ، و این نظام را آنها به تمام مردم ساکن در این سرزمین تحمیل کردند . از آن پس زنان عقب رانده شدند و نقش فرعی و حاشیه ای به آنها داده شد .
زردشت میان زن و مرد فرقی قائل نبود و آرزومند کمال بخشیدن به همه ی انسانها بود ، اما فرهنگ کلی حاکم بر جامعه نگذاشت که اندیشه ی زردشت عملا پیاده شود . حتی بعدا در دینی که به نام "زردشتی" شکل گرفت ، زن بنوعی با شیطان مربوط شد . در دین زردشتی که تا امروز باقی مانده ، قاعدگی زنان (که نشانه ی قدرت آفرینندگی و توانائی خلق انسانی دیگر است) نتیجه عمل اهریمن بر زنان دانسته شد . (تا همین امروز ، در ایران ، قاعدگی با نوعی شرم و پرده پوشی همراه است .) در دین زردشتی ، زن در دوره ی قاعدگی بشدت ناپاک و نجس شمرده میشود ، زیرا در این دوره تحت تسلط اهریمنند!!! و باید در انزوای کامل بسر برند تا دیکران را آلوده نکنند !!! زنان به هیچیک از طبقات روحانی راه نداشته و ندارند ، بنابراین، آنها حق نزدیک شدن به آتش مقدس را هم ندارند .
زنان از عرصه های سیاست* و از آموزش فنون نظامی و جنگی بدور رانده شدند . در شهرها از فعالیتهای اقتصادی نیز منع شدند . (اینکه در #شاهنامه از بعضی زنان دلاور سخن بمیان آمده ، بیشتر افسانه است ، نه واقعیت موجود ، و حتی تعداد آنها نیز بسیار اندک است .) مردان هر تعداد که میخواستند و میتوانستند زن میگرفتند ؛ در دوره ی ساسانی ، اعیان و اشراف ممکن بود بعضی زنان خود را که از طبقات پائینتر بودند ، به دیگران ببخشند . زن کالایی در اختیار مردان بود . فقط آموزشهای #مزدک به زنان جایگاه مناسب و انسانی بخشید ، که آن هم باشدت و قساوت سرکوب شد . جایگاه زنان در ایران پیش از اسلام این گونه بود تا اعراب حمله کردند و نظامی جدید بر کشور حاکم شد .


*) ممکن است این اندیشه در اذهان پیش بیاید که : پس دو شاه ایرانی از زنان بودند . بله ، این اتفاق در اواخر دوره ی ساسانی افتاد . اواخر دوران ساسانی دربار و حکومت در هرج و مرج عظیمی قرار داشت . پادشاهانی بودند که حتی چند روز پس از نشستن به تخت بدست اشراف و فرماندهان نظامی کشته میشدند و کسی دیگر را به جای او بر تخت مینشاندند . عمر پادشاهی شاهان بزحمت به دو سه سال میرسید . به همین علت هرکس که به شاهی گذاشته میشد ، اولین کاری که میکرد کشتن تمام افراد مذکر خانواده بود تا رقیبی نداشته باشد . در مورد پوراندخت و آزرمیدخت ، سردمداران مملکت هرچه گشتند مردی نیافتند تا جایگزین شاه مقتول یا برکنار شده ی پیشین بکنند ، و از ناچاری آن دو را بسلطنت گذاشتند ، که پادشاهی آنها نیز بسیار کوتاه مدت بود . پادشاه شدن آن دو به علت ارزش و جایگاه عالی زن در دستگاه ساسانی نبود .

#بینش
🔶 دفتر «کوتاهشده‌ی تاریخ محمد»


🖌 فرهیزش


1ـ رسم بت‌پرستی در عرب

2ـ سرگذشت محمد پیش از برانگیختگی

3ـ داستان چهار تن حُنَفاء که در روزگار نادانی از بت‌پرستی بازگردیدند.

4ـ آغاز برانگیختگی

5ـ آغاز کوشش و گروش خدیجه

6ـ گروش علی

7ـ گروش زید پسرخوانده‌ی محمد

8ـ رفتن محمد به طایف و بازگشت او

9ـ گروش ابوبکر

10ـ آشکار گردیدن اسلام

11ـ نیرنگهای قریش

12ـ فرومایگیهای خاندان قریش

13ـ گروش حمزه

14ـ پیشنهادهای عُتَبه

15ـ درخواست قریش

16ـ خواندن «قرآن» بآواز بلند

17ـ قرآن نیوشیدن ابوجهل و ابوسفیان و اَخنَس ابن شَریق

18ـ مسلمانان ناتوانی که بیدینان ایشان را شکنجه می‌کردند.

19ـ کوچ یاران به حبشه

20ـ گروش عمر

21ـ پیمان بازداری بنی‌هاشم و بنی‌مُطَّلب

22ـ یازده تنی که محمد را بیشتر می‌آزردند.

23ـ گروهی از یاران که از حبشه به مکه بازگردیدند.

24ـ داستان ابوبکر با ابن دُغُنّه

25ـ شکستن پیمان‌نامه‌ی قریش

26ـ گروش طُفَیل ابن عمرو دوسی

27ـ مسیحیان حبشه

28ـ ریشخند بیدینان

29ـ معراج

30ـ درخواست بیدینان قریش از ابوطالب و درگذشت او

31ـ درگذشت خدیجه

32ـ سفر طایف

33ـ نمودن خود بر همه‌ی تیره‌های عرب و مردم یثرب

34ـ نخست کسی که از یثرب به مکه آمد و مسلمان گردید.

35ـ بیعت انصار ـ بار نخست

36ـ گروش بنی‌عبدالاَشهَل

37ـ بیعت انصار ـ بار دوم

38ـ گروش عمرو ابن جَموح

39ـ کوچیدن یاران به یثرب

40ـ کوچیدن محمد به یثرب

41ـ برادری گرفتن میان یاران

42ـ بانگ نماز

43ـ داستان ابوقیس صرمة ابن اَبی‌اَنس

44ـ یهودیان یثرب

45ـ داستان دورویان

46ـ گفتگو با یهودیان

47ـ گفتگو با مسیحیان نَجران

48ـ عبدالله ابن أبی ابن سَلول و ابوعامِر راهب

49ـ داستان سلمان فارسی از زبان خودش

50ـ لشکرکشی اَبوا

51ـ لشکرکشی بُواط

52ـ لشکرکشی عُشَیره

53ـ لشکرکشی بدر نخستین

54ـ جنگ بدر بزرگتر

55ـ سربها فرستادن قریش

56ـ داستان عُمَیر ابن وَهب

57ـ لشکرکشی بنی‌سُلَیم

58ـ لشکرکشی سَویق

59ـ لشکرکشی بنی‌غَطَفان

60ـ لشکرکشی بَحران

61ـ جنگ بنی‌قَینُقاع

62ـ لشکر زیدِ حارِثه

63ـ کشتن کعب ابن اَشرَف

64ـ داستان مُحَیِّصه و حُوَیصه

65ـ جنگ اُحُد

66ـ فرجام وحشی ، کشنده‌ی حمزه

67ـ لشکرکشی حَمراء الاَسَد

68ـ رفتاری که با عبدالله ابن أبی ابن سَلول سر دورویان کردند.

69ـ داستان رَجیع

70ـ داستان بِئرِ مَعونه

71ـ جنگ بنی‌نَضیر

72ـ لشکرکشی ذات‌الرِّقاع

73ـ لشکرکشی بَدر واپسین

74ـ لشکرکشی دومَت‌الجَندَل

75ـ جنگ کندَک (خندق)

76ـ لشکرکشی بنی‌قُرَیظه

77ـ کشتن سَلّام ابن اَبی حُقَیق

78ـ لشکرکشی بنی‌لِحیان

79ـ جنگ ذی‌قَرَد

80ـ جنگ بنی‌مُصطَلِق

81ـ داستان دورویی عبدالله ابن أبی ابن سَلول

82ـ نخستین کسی که از دین بازگردید.

83ـ داستان جُوَیریه

84ـ زکات بنی‌مُصطَلِق

85ـ دروغی که دورویان بر عایشه بستند.

86ـ سازش حُدَیبیه

87ـ گروش عمرو ابن عاص

88ـ داستان ابوبَصیر

89ـ جنگ خَیبَر

90ـ داستان فَدَک

91ـ بزغاله‌ی زهرآلود

92ـ داستان حَجّاج ابن عِلاط

93ـ عمره‌ی قضا

94ـ جنگ مؤته

95ـ گروش مردم بَحرَین

96ـ گشایش مکه

97ـ جنگ حُنَین

98ـ جنگ طایف

99ـ بخشش غنیمتها


👇
Audio
📼 اسلام و ایران

🖌 احمد کسروی

📖 از کتاب تاریخ و پندهایش ، بخش سوم

🛎 فهرست کتابخانه

💐
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/06/28 11:03:52
Back to Top
HTML Embed Code: