«مروری بر آثار ترجمه شده در حوزه جامعه‌شناسی مرگ و جریان شناسی آنها»

در سرونامه،
گاهنامه علمی تخصصی علوم اجتماعی دانشگاه خوارزمی

سال دوم، شماره ۵ و ۶. پاییز و زمستان ۱۴۰۱

نویسنده: رضا تسلیمی طهرانی

@taslimi_tehrani
Forwarded from سرونامه
سرونامه، سال دوم، شماره 5 و 6.pdf
6.3 MB



سرونامه
گاهنامۀ علمی‌تخصصی علوم اجتماعی دانشگاه خوارزمی

سال دوم، شماره 5 و 6، پاییز و زمستان 1401
جریان‌شناسی ترجمه در علوم اجتماعی ایران
به همراه سه ضمیمه
446 صفحه

با آثار و نوشتارهایی از: مرتضی کُتُبی، محمدرضا شادرو، محمد میرزایی، جبار رحمانی، رضا تسلیمی طهرانی، حسین میرزائی، بی‌تا مدنی، سارا کریمی، مسعود زمانی مقدم، سپیده صدفی، یگانه محسنی‌پویا، فرشته رضائی، سورن مصطفائی، حسین کمالوند، علی خانمحمدی، ندا پات داد، احسان احراری، احسان عزیزی، نورالدین فراش، شیوا آقایی، شمیم شرافت، هما اسماعیلی، مسعود قاسمی، محسن عموشاهی.

طرح روی جلد: حدیث ملاحسینی

#سرونامه
@sarvmagazin
مقاله «بررسی و تحلیل ظهور طبقه متوسط جدید در نشریات دوره پهلوی اول»

رضا تسلیمی طهرانی

منتشر شده در مجله علمی «جامعه شناسی تاریخی» دانشگاه تربیت مدرس، ۱۴۰۱، دوره ۱۴، شماره دوم، صفحات ۸۳ - ۱۱۸.


چکیده مقاله:

مسئله اصلی پژوهش حاضر توصیف، فهم و تحلیل ظهور طبقۀ متوسط جدید در ایران از طریق مطالعه و بررسی شاخص ‏ها و مؤلفه ‏های مرتبط با سبک زندگی این طبقه در بازۀ زمانی سال ‏های 1300 تا 1320ش در نشریات شاخص و مرتبط این دوره است.

پرسش‏های اصلی عبارت‌اند از: 1. چگونه می‏توان از طریق مطالعه و برررسی نشریات شاخص دورۀ پهلوی اول، ظهور طبقۀ متوسط جدید و سبک زندگی مرتبط با آن را توصیف و تحلیل کرد؟ 2. شاخص ‏ها و مؤلفه ‏های سبک زندگی طبقۀ متوسط جدید در دورۀ زمانی سال‏های 1300 تا 1320ش کدامند؟

به‌ منظور پاسخ‌گویی به پرسش‏ های فوق از روش‌‌‏ های تاریخی و تحلیل محتوای کیفی استفاده شده و نشریات عالم نسوان، بلدیه، شفق سرخ و تجدد ایران مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته ‏اند.

بر اساس یافته‏ های این پژوهش، اعضای طبقۀ متوسط جدید در دورۀ پهلوی اول از سبک زندگی متمایزی برخوردار بودند که ویژگی ‏ها و ابعاد آن در نشریات این دوره انعکاس یافته است.

بر این اساس، فردگرایی، مصرف‌گرایی، توجه به بدن و مدیریت آن، برجسته شدن اوقات فراغت و مصرف فرهنگی و هنری مهم‌ترین مؤلفه‏ ها و شاخص ‏های سبک زندگی طبقۀ متوسط جدید در سال‏ های ذکرشده را مشخص می‏ کند.

فایل pdf مقاله:

https://jhs.modares.ac.ir/article-25-61872-fa.pdf


@taslimi_tehrani
مقاله «مرگ، طبقه، فرهنگ: معنابخشی به مرگ در تهران»

رضا تسلیمی طهرانی، زهره بیات ریزی و علی دادگر

منتشر شده در مجله مرتالیتی، انتشارات راتلج.
انتشار آنلاین: ۱۰ ژانویه ۲۰۲۳


Taslimi Tehrani, Reza, Bayatrizi, Zohreh & Dadgar, Ali. (2023). death, class, culture: giving meaning to mortality in Tehran. Mortality. Routledge. Published online: 10 Jan 2023.


دسترسی به مقاله و فایل PDF:

https://www.tandfonline.com/eprint/YWWBPYXZWMPEAQUUAN94/full?target=10.1080/13576275.2022.2162868

@taslimi_tehrani
حجاب، طبقه متوسط جدید و بستر تاریخی

در روزهای اخیر موضوعات مرتبط با پوشش و حجاب وارد مرحله تازه ای شده و قرار است آنان که از سوی حکومت «بی حجاب» نامیده می شوند به وسیله دوربین های مدرن شناسایی، مجازات و با محرومیت اجتماعی مواجه شوند. روش هایی که به تعبیر «میشل فوکو» متضمن اعمال خشونتی به مراتب بیشتر بر روح و روان و ذهن افراد است.
از دیدگاه طبقاتی، اگرچه تمام طبقات اجتماعی جامعه امروز ایران با این موضوع درگیر شده اند و زنان طبقات بالا، متوسط و پایین به درجات متفاوت در شکل گیری تحولات رخ داده سهیم هستند اما این طبقه متوسط جدید است که بیش از دیگران دل مشغول موضوع ذکر شده است و می توان آن را به عنوان موتور تغییرات شکل گرفته مشخص کرد. از اینرو، فهم و درک تاریخ اجتماعی طبقه متوسط جدید و اعضای آن در ایران، از زمان ظهور تا امروز، به منظور درک تحولات اخیر از ضرورت برخوردار است.
طبقه متوسط جدید در اواخر عهد قاجار و به نحو مشخص در دوره پهلوی اول شکل گرفت. در این دوره اعضای این طبقه در حدود ۷ درصد جامعه ایران را به خود اختصاص می دادند (آبراهامیان، ۱۳۸۲: ۱۳۳). بررسی ها و مطالعات صورت گرفته نشان می دهد که منسوبان به این طبقه از ابتدا حامل ویژگی ها و خصوصیات مشخصی بودند که آنها را از اعضای سایر طبقات متمایز می کرد. فردگرایی، مصرف گرایی، مدیریت بدن، برجسته شدن اوقات فراغت، مصرف فرهنگی و هنری در کنار تمایل به تجددگرایی، ناسیونالیسم و سکولاریسم از جمله این ویژگی ها است که سبک زندگی، جهان بینی و هویت خاصی را برای اعضای طبقه متوسط جدید به ارمغان می آورد (تسلیمی طهرانی، ۱۴۰۱ : ۱۰۷).
در دوره پهلوی دوم، طبقه متوسط جدید از جهات مختلف گسترش یافت. افزایش کمی و کیفی مدارس و دانشگاه ها در کنار توسعه دیوان‌سالاری موجب گسترش محصلین، متخصصان، هنرمندان، روشنفکران، کارمندان و ... شد و این طبقه را به یکی از وسیع‌ترین طبقات جامعه ایران مبدل ساخت. در این دوره خصوصیات ذکر شده مانند فردگرایی، مصرف گرایی و مدیریت بدن از گسترش بیشتری برخوردار شد و خود را در ساحت های مختلف مانند پوشاک، خوراک، اوقات فراغت، روابط اجتماعی و در شاخص های گوناگون مانند نشریات، رمان ها، فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی، معماری و شهرسازی و ... نشان داد. در این دوره مولفه هایی مانند تجددگرایی، ناسیونالیسم و سکولاریسم نیز همچنان به حیات خود ادامه دادند و گسترش آنها در مقاطع مختلف از فراز و نشیب برخوردار شد.
با وقوع انقلاب در سال ۵۷ که با همراهی بخشی از اعضای این طبقه همراه بود تغییرات و دگرگونی هایی در سبک زندگی اعضای طبقه متوسط جدید به وقوع پیوست . تغییراتی که می توان گفت دست کم در دهه اول انقلاب از شدت ویژگی های ذکر شده کاست و آنها را کم رنگ کرد. با این حال از دهه دوم انقلاب، طبقه متوسط جدید مجددا گسترش یافت و خصوصیاتی مانند فردگرایی، مصرف گرایی، مدیریت بدن، توجه به اوقات فراغت و ... مجددا به ویژگی های غالب سبک زندگی اعضای این طبقه تبدیل شد. گسترش طبقه متوسط جدید و ویژگی های ذکر شده، علی رغم فراز و نشیب های مختلف، در دهه های بعد ادامه یافت و خود را در شاخص های گوناگون به رخ کشید. به عنوان مثال، در این سالها، مراکز خرید و مال ها، کافه ها و رستوران ها، آرایشگاه ها و سالن های زیبایی، سینماها و سالن های نمایش و ... از لحاظ کمی و کیفی با گسترش بی سابقه ای مواجه شدند. همچنین مولفه های تجددگرایی، ناسیونالیسم و سکولاریسم نیز مجددا با اقبال مواجه شد و اقدامات حکومت نیز در کنار عوامل دیگر به نحو ایجابی یا سلبی به رشد و گسترش آنها یاری رساند. در عرصه اجتماعی می توان گفت اعضای این طبقه حاملان اصلی جنبش های اجتماعی شکل گرفته در سال های ۷۸، ۸۸ و ۱۴۰۱ بودند. به نحوی که برخورداری از آزادی در سبک زندگی از مهمترین خواسته های آنها در دهه های گذشته و به ویژه در جنبش زن، زندگی و آزادی بوده است.
در نتیجه توجه به این نکته ضروری است که طبقه متوسط جدید که در حال حاضر یکی از گسترده ترین و مهمترین طبقات جامعه ایران است، از بیش از یکصد سال سابقه تاریخی برخوردار است. این طبقه در تاریخ این جامعه هک شده و در آن ماندگار خواهد ماند. سبک زندگی اعضای این طبقه برساخته ای تاریخی است که با برخورداری از ویژگی هایی مشخص شکل گرفته و هویت اجتماعی این طبقه را مشخص کرده است.
اگر امروز موضوع پوشش و حجاب در جامعه ایران مسئله مند شده، به وسیله تمام طبقات و به ویژه اعضای طبقه متوسط جدید مورد توجه قرار گرفته و به موضوعی سیاسی بدل شده است باید آن را در ظرف زمان و تاریخ مشاهده کرد. هر گونه ساده انگاری و نگاه ایستا به چنین موضوع مهمی به یقین موجب خسران برای سیاستگذاران فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خواهد بود و به برخوردهای خام اندیشانه ای منجر می گردد که دیروز و امروز شاهد آن بوده و هستیم.

رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
Forwarded from اتچ بات
«اندیشیدن فراگیر، آدمی و جهان او»، اثری برجسته از جامعه شناس و فلیسوف شناخته شده ی فرانسوی، ادگار مورن است. بر خلاف دیگر آثار مورن همچون کتاب مفصل و مشهور روش، کتاب حاضر بیانی روان و قابل درک برای همگان دارد. نام ادگار مورن برای مخاطب ایرانی ناآشنا نیست. کتابهای دیگری از وی از جمله کتاب روش که اثری است در شش مجلد، و یا کتاب درآمدی بر اندیشه ی پیچیده، پیشتر به فارسی ترجمه شده اند. ادگار مورن همچنین در سال ۱۳۸۲ شمسی به دعوت دکتر امیر نیک پی و به همراه داریوش شایگان در دانشگاه شهید بهشتی به ایراد سخنرانی پرداخته است.

کتاب اندیشیدن فراگیر، بیش از آنکه مخاطب را درگیر مفاهیم پیچیده و ثقیل فلسفی کند، می کوشد تا با پیش کشیدن مثال هایی ساده و ملموس، به ساختن بینشی نوین از انسان و هستی کمک کند. دغدغه ی اصلی مورن در این کتاب شناساندن کاستی های امر شناخت و وارد آوردن نقدی جدی به نظام فعلی آموزش در همه جای دنیاست. نظام آموزشی که اسیر تخصص زدگی گشته و از درک واقعیت درهم تنیده و پیچیده ی انسان و جهانِ او غافل مانده است. این واقعیت که انسان آمیزه ای از فرد، اجتماع و طبیعت است و نیز اینکه شناساندن انسان صرفا در قالب انسانِ خردمند، همانا نادیده گرفتن دیگر ابعاد وجودی اوست، حکایت از مواجهه ی ما با امری پیچیده و درهم تنیده دارد. در کنار انسانِ خردمند، باید از انسانِ دیوانه، انسان بازیگر، انسان دینی، انسان اسطوره ای، انسان سازنده و انسان اقتصادی نیز سخن گفت. نیاز انسان به شعر، رمان و ادبیات نشان دهنده ی بعد دیگری از هستی و وجود اوست.

آگاهی به پیچیدگیِ انسان و هستی به ما می فهماند که اشتباه و توهم جزء جدایی ناپذیر امر شناخت است و به بیان ادگار مورن، شناخت سرچشمه ی بی پایان اشتباه هایی است که بعضا تا قرن ها درست پنداشته می شوند. این طرز نگاه منجر به نوعی فروتنی در امر شناخت می گردد و انسان را بیش از آنکه به دانسته هایش مغرور سازد نسبت به نادانی هایش آگاه می گرداند. این آگاهی البته لازمه ی شناخت است و بی تردید در جهان بینی انسان مدرن تلنگری جدی محسوب می شود. کتاب اندیشیدن فراگیر در عین آنکه ارائه کننده ی چکیده ای از مهمترین دیدگاه ها و دغدغه های ادگار مورن طی دهه های گذشته است، همچنین می تواند سرآغاز مطالعات بیشتری در این زمینه برای خواننده ی علاقه مند باشد.

*اندیشیدن فراگیر، آدمی و جهان او، ادگار مورن، ترجمه محمدعلی انواری، انتشارات ققنوس، ۱۴۰۲.*

@taslimi_tehrani
Forwarded from اتچ بات
«روایت هایی از زندگی فرودستان در ایران»

به کوشش محمد یزدانی نسب و رضا تسلیمی طهرانی

ناشر: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات

سال نشر: ۱۴۰۲

۴۰۷ صفحه

کتاب حاضر در برگیرنده ۱۲ مقاله پژوهشی است که با استفاده از انواع روش های کیفی انجام شده اند. این مقالات تلاش می کنند تصویری از زندگی فرودستان در شهرها و مناطق مختلف کشور ارائه کنند و به بررسی و تحلیل آنها بپردازند.

عناوین مقالات و نویسندگان آنها عبارتند از:

«نشانه‌­های بدنی‌‌ـ‌فضایی رنج در حیات کولبران پیرانشهر»
احمد غلامی

«فرودستان اندوهگین و پناهگاه مواد»
اصغر ایزدی جیران

 «مرگ و مردن در بین فرودستان شهر تهران»
رضا تسلیمی طهرانی

«مطالعۀ کیفی دین‌داری فرودستان در شهر تهران» 
فهیمه بهرامی
 
«بررسی مقولۀ صیادان آزاد و علل زیست غیررسمی و تأثیرات آن در زندگی آن‌ها ـ ساحل چاف»
وحید محمدی پای­اندر 

«زیست غیررسمی کارگران زباله­ گرد در تهران با تأکید بر سلامت و بهداشت»
مریم ایثاری

«درک از کار در بین فرودستان شهری: مطالعه‌ای در باب مشاغل غیررسمی (مورد مطالعه: نایسر سنندج)»
کیهان صفری

 «پرسه‌زنی و گذران فراغت در میان حاشیه‌نشینان اهواز»
سجاد بهمنی، مژگان پیرک و علی عربی

 «درک فرودستان از دولت (مورد مطالعه: کارگران روزمزد ساختمانی و نظافتی در شهر تهران)»
محمد یزدانی‌نسب و محمد هدایتی

«نگرش­های جنسیتی زنان فرودست»
سپیده ثقفیان

«زنان فرودست نابارور: مواجهه با فشارهای مضاعف و داغی چندبعدی»
 مرتضی کریمی 

«جایگاه خانواده در بین فرودستان شهر زاهدان»
سیما هادی

@taslimi_tehrani
«مادرم، گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تو را؟»

چند روز پیش در مترو در میان ازدحام جمعیت ایستاده بودم که متن تتو شده بر روی دست یک مرد میانسال توجه ام را جلب کرد. مردی بلند قد در حالی که پیراهن آستین کوتاه سبز رنگی پوشیده بود و چند کیسه حاوی لوازم دستشویی و حمام در دستش بود بر روی ساق دستش نوشته بود: «مادرم، گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تو را؟». جمله ای بسیار تأثیرگذار که من را عمیقا به فکر فرو برد و موجب شد مفاهیم مختلف فورا در ذهنم رفت و آمد کنند. «ماتم»، «فقدان»، «سوگواری»، «رنج»، «دین»، «خداوند»، «ایمان» و ...

این جمله از حضور ماتم و سوگی عمیق در فرد حکایت می کرد و در عین حال به کارکردهای فردی و اجتماعی دین اشاره داشت. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین کارکردهای دین فهم پذیر کردن و قابل درک ساختن مرگ است. مرگ خود شخص که البته تا زنده است هیچ گاه با آن مواجه نخواهد شد و شاید مهمتر از آن مرگ عزیزان و نزدیکان او.

دین مجموعه ای از مفاهیم را ارائه می دهد که می توانند مرگ را برای مومنان به آن دین معنی دار سازند. باور به قیامت و دیدار درگذشتگان در جهان پس از مرگ یکی از آن مفاهیم است که می تواند در نظر مومنان بسیار نویدبخش باشد. بر خلاف آنچه به نحو معمول در مورد قیامت گفته می شود و آن را با حسابرسی به اعمال و پاداش و عقاب در نظر می گیرند قیامت می تواند فرصتی برای تجدید دیدار با نزدیکانی باشد که سالها پیش از میان ما رفته اند. بر این اساس عاشق، معشوق درگذشته خویش را ملاقات خواهد کرد، فرزند، مادر و پدر فقیدش را خواهد دید، برادر، خواهر و برادر جان سپرده اش را می بیند و دوستان صمیمی و نزدیک بار دیگر یکدیگر را پس از مرگ در آغوش خواهند کشید. از این نگاه مرگ پدیده ای صرفا این جهانی است که نزدیکان و عزیزان را به نحو موقت و برای زمان کوتاهی از یکدیگر جدا می کند اما فرصت دیدار و هم نشینی در قیامت فراهم است.

البته در این جمله نکته دیگری نیز نهفته است و آن شک و تردید در باور به قیامت است. شک و تردیدی که به ویژه در جهان مدرن امروز، مومنان را آزار می دهد. اگر باورهای دینی و از جمله باور به قیامت «قصه» باشد چه باید کرد؟ در اینصورت کجا می توان مادر، پدر، برادر یا دوست را دید؟ نکند «مرگ پایان همه چیز باشد» و دیگر نتوانم مادر درگذشته ام را ملاقات کنم؟ اگر قیامتی در کار نباشد چگونه با فقدان همیشگی مادرم کنار بیایم؟

«مادرم، گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تو را؟» در عین حال که از ماتمی عمیق و سوگی جان گداز خبر می دهد و از کارکردهای بالقوه دین در معنی بخشی به مرگ و تسکین رنج فقدان عزیزان حکایت می کند، بیانگر شک و تردیدهای انسان امروز در مورد مفاهیم دینی و بلاتکلیفی های او در مورد مفاهیم بنیادینی مانند زندگی و مرگ است.


رضا تسلیمی طهرانی

@taslimi_tehrani
Forwarded from اتچ بات
«تاریخ علوم اجتماعی پس از ۱۹۴۵»
راجر بکهاوس و فیلیپ فونتین
ترجمه رضا تسلیمی طهرانی
انتشارات پگاه روزگار نو
چاپ اول ۱۴۰۲
۲۷۸ صفحه

ایده محوری کتاب حاضر آن است که تحولات علوم اجتماعی گوناگون را باید در بستر و زمینه مشخص تاریخی اجتماعی آنها درک کرد. از سوی دیگر ، کتاب حاضر بر در نظر گرفتن علوم اجتماعی به عنوان یک کل و بر انجام فعالیت های بین رشته ای با استفاده از دانش و یافته های رشته های تخصصی گوناگون تاکید دارد.

کتاب حاضر به توضیح و تحلیل تاریخ رشته های روانشناسی، اقتصاد، علم سیاست، جامعه شناسی، انسان شناسی اجتماعی و جغرافیای انسانی پس از جنگ جهانی دوم می پردازد. جنگ جهانی دوم با تخریب گسترده جوامع گوناگون و به ویژه جوامع اروپایی موجب ایجاد تغییرات گسترده در علوم اجتماعی شد. بر این اساس، در آن زمان، جهت گیری این علوم بر جنگ و نیروهای نظامی متمرکز گشت و هر یک از رشته های ذکر شده به نحوی در آن درگیر شدند.

جنگ جهانی دوم موجب ایجاد بنیادهای علمی مختلف و حمایت های مالی آنها از علوم اجتماعی گوناگون شد. امری که در رشد و توسعه این علوم بسیار تأثیرگذار بود. این جنگ و تحولات گوناگون پس از آن، تغییرات عمده ای را در محتوی علوم اجتماعی پدید آورد و به عنوان مثال در مقاطع زمانی ابتدایی، موجب رواج اثبات گرایی، استفاده بیش از پیش از روش های کمی و توسعه بینش های نظری گوناگون شد.

حرکت به سمت فعالیت بین رشته ای یکی از مهمترین پیامدهای جنگ جهانی دوم است، ایده ای که کتاب حاضر نیز بر آن تاکید دارد و آن را ایده ای محوری می داند. به بیان دیگر، جوامع و موسسات گوناگون در سالهای پس از جنگ با مشکلات و مسائلی مواجه شدند که یک رشته خاص و محدود نمی توانست به آنها پاسخ دهد. در نتیجه فعالیت های بین رشته ای گسترش یافت و علوم اجتماعی به تدریج به عنوان یک کل مطرح شد. به نحو مشخص، در حرکت به سمت فعالیت بین رشته ای روانشناسی و اقتصاد از سهم مهمی برخوردار بودند و در مقاطع زمانی مختلف پیشتاز این حرکت به حساب می آمدند.

به نحو خلاصه، کتاب حاضر متناسب با رویدادهای تاریخی پس از جنگ جهانی دوم به مفاهیم، نظریه ها، روش ها، موسسات و مجلات گوناگون رشته های علوم اجتماعی ذکر شده توجه می کند و راه های دستیابی به ارتباطات بین رشته ای در بین این رشته ها را به نمایش می گذارد.

این کتاب، نخستین کتابی است که تاریخ های رشته های علوم اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم را گرد هم می آورد و از این طریق خوانندگان را قادر می سازد تا آنچه را به عنوان ویژگی خاص رشته خود می دانند در اشتراک با سایر رشته های علوم اجتماعی در نظر بگیرند.


@ taslimi_tehrani
«کودکی، فرهنگ و میراث طبیعی»

سخنرانی در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری به مناسبت روز کودک، مصادف با سالروز تولد یک سالگی دختر عزیزم جانا.

کودکی را می توان مهمترین دوره زندگی هر فرد دانست زیرا آنچه فرد در آینده تجربه می کند به نحو مستقیم یا غیر مستقیم از آن متاثر می شود. فرهنگ به عنوان مجموعه ای از ارزش ها، هنجارها و قواعد به اشکال گوناگون کودکی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. در مورد رابطه فرهنگ و کودکی دیدگاه های مختلفی به چشم می خورد. جریان مسلط در جامعه شناسی (نظریات ساختی-کارکردی و تعامل گرایی نمادین) کودک را مانند «لوح سفیدی» در نظر می گیرد که محیط اجتماعی می تواند او را به هر شکل دلخواه درآورد و متناسب با اهداف و خواسته های خود قالب ریزی کند. از نظر جامعه شناسان، کودک در جریان فرآیندهای «اجتماعی شدن» و «فرهنگ پذیری» با نقش ها و انتظارات اجتماعی آشنا می شود و خود را با فرهنگ جامعه تطبیق می دهد. در برابر، یافته های گوناگون علوم مختلف حاکی از آن است که کودک به هیچ وجه «لوحی سفید» نیست و از خصوصیات ذاتی و ژنتیکی مشخصی برخوردار است که شخصیت، افکار و رفتارهای او را از دیگران متمایز می سازد. در این راستا، اگرچه فرهنگ به عنوان بخش مهمی از محیط بیرونی بر کودک تاثیر گذار است اما تنها در تعامل با عوامل زیستی است که می تواند مورد توجه قرار گیرد.

بر این اساس می توان گفت فرهنگ از نقش و کارکرد دوگانه ای در مواجهه با کودک برخوردار است. فرهنگ از یک سوی کودک را توانا می سازد و از سوی دیگر او را محدود می کند. فرهنگ مانند یک جعبه ابزار است که ابزارهای گوناگون و مشخصی را در بر دارد. کودک می تواند با استفاده از این ابزارها به امور مختلف بیاندیشد و اعمال متفاوتی را انجام می دهد، افکار و اعمالی که می توانند در بهترین حالت با توانایی ها و استعدادهای ذاتی او سازگار و همراستا باشند و در بدترین وضعیت با شخصیت و قابلیت های زیستی او در تضاد قرار گیرند و مانع رشد و پرورش آنها شوند. در عین حال، از آنجا که فرهنگ به عنوان یک جعبه ابزار در برگیرنده ابزارهای محدودی است قاعدتا کودک را محدود می کند و به عنوان یک چارچوب او را از مشاهده و درک امور خارج از چارچوب محروم می سازد. به منظور فهم امتیازات فرهنگ برای کودک می توان گردشگر یا مهاجری را در نظر گرفت که به تازگی وارد جامعه ای جدید شده است. این فرد از آنجا که با فرهنگ جامعه جدید آشنا نیست راه و رسم زندگی در آن جامعه را نمی شناسد و در موقعیت های گوناگون با ابهام و سردرگمی مواجه می شود. این در حالی است که همین فرد در جامعه خود به دلیل خوی گرفتن با قواعد و رسومات اجتماعی به راحتی زندگی می کند و در انجام امور مختلف تبحر دارد. کودک نیز از آنجا که به جهانی ناآشنا پا گذاشته است به فرهنگ نیاز دارد تا بتواند انتظارات دیگران را در وضعیت های مختلف پیش بینی کند و به آنها پاسخ دهد.‌

همچنین زبان به عنوان یکی از مهمترین اجزای فرهنگ می تواند هم توانایی بخش و هم محدود کننده باشد. مفاهیم و ساختار هر زبان توانایی های ویژه ای را به افرادی که از آن استفاده می کنند می بخشد و در عین حال آنها را از درک برخی واقعیت ها و تجارب محروم می کنند.

فرهنگ به شکل تاریخی در طول نسل ها گسترش می یابد و از خصوصیات ویژه ای برخوردار می شود که آن را متصلب و دیرپا می سازد. فرهنگ در طبع و منش هر فرد در قالب «عادتواره» ادامه می یابد و در برابر تغییرات و دگرگونی ها مقاومت می کند. از همین رو است که مواجه آگاهانه و انتقادی با فرهنگ همواره از ضرورت برخوردار است.

در اینجا، شیوه ها و راه های انتقال فرهنگ نیز از اهمیت بسیاری برخوردارند و تاثیر بسیاری بر کودک می گذارند. در جوامع امروز فرهنگ غالبا به شیوه ای مستقیم و با واسطه خانواده و نهادهای آموزشی به کودک منتقل می شود. رجوع به دیدگاه های اغلب جامعه شناسان حوزه آموزش نشان می دهد که نهادهای خانواده و مدرسه وظیفه دارند ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را به کودک انتقال دهند و آنها را در او «درونی» کنند. کودکان به مدرسه فرستاده می شوند تا به شهروندانی نرمال، مطیع، کنترل شده، متمدن و منضبط تبدیل شوند. شهروندانی که نظم تثبیت شده و مستقر بر جامعه را با اندک تغییراتی ادامه می دهند و به این شکل تضمین می کنند که جامعه از مسیر اصلی خود منحرف نخواهد شد. کودکان در مدرسه نوعی «طرد فضایی» را تجربه می کنند و تحت تسلط گفتمان های علمی قرار می گیرند تا ریسک پذیری، سرخوشی و عدم آینده نگری آنها کنترل و محدود شود.

شیوه رایج انتقال فرهنگ به کودکان در خانواده و مدرسه قاتل استعدادها و توانایی های ذاتی آنها است. خانواده و مدرسه می خواهند به مانند کارخانه، کودکانی یک شکل و استاندارد تولید کنند. با استناد به آرای میشل فوکو، مدرسه دقیقا همان کارکردی را ایفا می کند که
کارخانه، بیمارستان، آسایشگاه روانی، سربازخانه و زندان آن را انجام می دهند. کودکان لباس های یک شکل و یک رنگ به تن می کنند، در فواصل زمانی مشخص در کلاس حاضر می شوند و مواد درسی استاندارد و از پیش تعیین شده ای را مطالعه می کنند و امتحان می دهند. در اینجا استعدادها، علایق و خلاقیت های کودکان سلاخی می شوند تا فرهنگ رسمی جامعه به آنها حقنه شود.

در برابر، کودکان تنها هنگامی می توانند از مواهب بالقوه فرهنگ بهره مند شوند که آن را به شکل طبیعی و خود انگیخته و در جریان بازی های آزاد هر روزه خویش تجربه کنند. انتقال فرهنگ تنها هنگامی به روش صحیح انجام می گیرد که آنها الگوهای موجود را به شیوه ای غیر مستقیم و دلبخواه فهم کنند و پس از تشخیص سودمندی و کاربرد پذیریشان آنها رادر زندگی حال و آینده خویش به کار بندد.

اگر بخواهیم، کودکی و فرهنگ را با میراث طبیعی در ارتباط قرار دهیم می توانیم بگوییم که تجربه طبیعت و حضور در طبیعت یکی از مهمترین نیازهای کودک است نیازی که متاسفانه در اغلب جوامع دنیا به درستی به آن پاسخ داده نمی شود. امروزه کودکان از «فقر طبیعت» رنج می برند و «محرومیت از طبیعت» را تجربه می کنند. آنها تمام وقت خود را در آپارتمان های کوچک و فضاهای سربسته ای چون مدرسه می گذرانند.‌

فرهنگ می تواند ارتقا دهنده میراث طبیعی باشد و یا برعکس به نابودی آن کمک کند. بسیاری از فرهنگ های سنتی و پیشامدرن حامی طبیعت بودند و آن را به عنوان منبعی ارزشمند تقدیس می کردند. این در حالی است که فرهنگ مدرن در راستای تمرکز بر صنعتی شدن، تولید ماشینی و مصرف گرایی تخریب طبیعت را در دستور کار قرار داده و در این راستا با ایجاد بحران های محیط زیستی گوناگون مانند تغییرات آب و هوایی میراث طبیعی را با خطرات جدی مواجه ساخته است. به بیان دیگر، در حالی که فرهنگ پیشامدرن غالبا در صدد تطبیق خود با طبیعت بود فرهنگ مدرن به تطبیق طبیعت با خود می اندیشد و از این رو بسیاری از منابع طبیعی را به نابودی کشانده است.

البته این تنها فرهنگ مدرن نیست که طبیعت را تخریب می کند بلکه برخی از فرهنگ های سنتی نیز در نابودی طبیعت نقش داشته اند. ساکنان جزیره ایستر می توانند مثال برجسته ای در این زمینه باشند. آنها بر اساس باورهای سنتی شان پس از مرگ هر یک از ساکنان جزیره مجسمه ای سنگی از شمایل او می ساختند و با کمک قرقره هایی چوبی که در نتیجه قطع درختان ساخته شده بودند مجسمه ها را به کنار دریا برده و در آنجا به نمایش می گذاشتند. ساکنان این جزیره آنقدر بر انجام این سنت پافشاری کردند که در نهایت تمام درختان و منابع طبیعی جزیره نابود شدند و ساکنان باقی مانده مجبور شدند از فرط گرسنگی یکدیگر را بخورند.

اکنون می توان پرسید، چگونه می توان ارزشمندی طبیعت و دوستی و حفاظت از آن را در کودکان برجسته نمود؟ به یقین آموزش رسمی و تاکید مستقیم بر نگهداری از میراث طبیعی از سوی والدین و نهادهایی چون مدرسه نه تنها کارساز نیست بلکه در بسیاری موارد می تواند به نتایج معکوس منجر شود.

تکرار این جمله کلیشه ای به کودکان که «منابع طبیعی در حال انقراض است و باید در این زمینه کاری کرد» تنها هراس و وحشت را در آنها بر می انگیزد و شاید موجب بی تفاوتی و اهمال آنها در مورد حفاظت از طبیعت شود. در برابر، تنها راه ایجاد ارتباط پایدار کودک و طبیعت، فراهم کردن امکان حضور کودک در طبیعت و بازی رها و آزاد او در فضاهای طبیعی است. اگر کودک خود به نحو مستقیم و بی واسطه به تجربه طبیعت بپردازد و لذت بازی در طبیعت را احساس کند احتمال کمتری دارد که به دوست ارزشمند خود آسیب رساند. به بیان دیگر، کودک باید تا جای ممکن با طبیعت آمیخته شود تا خود را بخشی از طبیعت بداند، نه آنکه خود را موجودی مستقل از طبیعت و به تعبیر مارکس «بیگانه از طبیعت» متصور شود.

متاسفانه کودکان و بزرگسالان امروز غالبا طبیعت را به عنوان یک شیء بیرونی در نظر می گیرند که در مقاطعی از زندگی با آن مواجه می شوند. اکنون کودکان «بیگانه از طبیعت»، مرغ و گاو و گوسفند را در شکل گوشت های بسته بندی در فروشگاه در نظر می گیرند و متوجه ارتباط لباس و پشم و ... نمی شوند. آنها درختان، گیاهان و حشرات را تنها موجوداتی انیمیشنی می دانند که به واسطه گوشی های موبایل یا صفحات تلویزیون در زندگی آنها حضور دارند. اگر کودکان متوجه ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک خود با طبیعت شوند به تدریج نوعی «اخلاق مراقبت» در آنها شکل می گیرد و در نتیجه امیدواری در مورد حفظ میراث طبیعی افزایش خواهد یافت. در غیر اینصورت، هر چقدر هم در این مورد به اصطلاح «فرهنگ سازی» شود بی حاصل خواهد بود.

کودکانی که با جان و دل با طبیعت انس بگیرند و با «اخلاق مراقبت» آمیخته شوند در آینده مدیران، مهندسان و معمارانی خواهند بود که اجازه بهره برداری ناموجه و نامعقول از طبیعت را نخواهند داد.

رضا تسلیمی طهرانی

@taslimi_tehrani
Forwarded from عکس نگار
برآمدن طبقه متوسط جدید در ایران (با تمرکز بر حوزه های معماری و ادبیات)

رضا تسلیمی طهرانی

مجله جامعه شناسی ایران

ناشر: انجمن جامعه شناسی ایران

دوره ۲۳، شماره ۴، مهر ۱۴۰۲، صفحات ۹۵-۱۱۷

چکیده

مسئله اصلی پژوهش حاضر توصیف و تحلیل چگونگی برآمدن طبقه متوسط جدید در ایران از طریق مطالعه و بررسی شاخص­ ها و مولفه­ های مرتبط با سبک زندگی مانند معماری، اوقات فراغت، روابط اجتماعی و ... در بازه­ زمانی سالهای 1300-1320ه.ش و دستیابی به جهان بینی، معانی، ارزش­ ها و اندیشه های اعضای این طبقه در دوره­ زمانی ذکر شده است. در پژوهش حاضر به منظور دستیابی به هدف های تحقیق از روش­ تاریخی با رویکرد کیفی و روش تحلیل محتوای کیفی استفاده شده است. بر اساس یافته ­های این پژوهش، تحولات معماری و شهرسازی در دوره­ پهلوی اول و بازخوانی و تحلیل رمان های نوشته شده از سوی نویسندگان شاخص این دوره از چگونگی ظهور تمایزهای طبقاتی، شکل ­گیری طبقه­ متوسط جدید و سبک زندگی متناظر با آن خبر می دهد. در این راستا، اتکا به معیارهای جدید معماری در بنای ساختمان­ های عمومی و خصوصی و امکانات و فضاهای جدید شهری مانند سینما­ها، کافه­ ها و مغازه­ ها در کنار برجسته شدن موضوع هایی مانند حضور زنان در زندگی اجتماعی، تحصیل و اشتغال زنان، عشق و ازدواج به سبک جدید و پدید آمدن مشکل های خانوادگی و مسائل اجتماعی نوظهور نشان­ دهنده چگونگی ظهور این طبقه و سبک زندگی اعضای آن است. بررسی­ ها و تحلیل­ های صورت گرفته در این پژوهش نشان می­ دهد که جهان بینی و ارزش ­های اعضای طبقه­ متوسط جدید را می ­توان در حول مولفه­ هایی مانند فردگرایی، ناسیونالیسم و تجددگرایی مشخص نمود.

لینک دانلود مقاله:

http://www.jsi-isa.ir/article_708490_1ee93e979eb0a792eb4f130b57c8e62a.pdf


@taslimi_tehrani
زندگی در خانه های امروزی آسان نیست. مساحت اغلب خانه ها اندک است و فضای زیادی برای فعالیت در آنها وجود ندارد. از سوی دیگر مسائل اجتماعی و اقتصادی فراوانند و افراد از جهات گوناگون تحت فشار قرار دارند. انسانها از محیط کار به خانه می آیند تا دمی بیاسایند اما مسائل و مشکلات در خانه نیز تداوم دارند. پس استراحتگاه خانه در کجاست؟

در معنایی عمیق تر، به نحوی که جامعه شناسانی مانند گافمن اشاره کرده اند زندگی مستلزم فرآیندی از نقش بازی کردن مداوم است. زندگی نمایشی است که در جریان آن از صبح تا شب در نقش های مختلف (کارمند، کارگر، فروشنده، مدیر، معلم، دانشجو، پزشک و ...)  ظاهر می شویم و در قالب آنها به انتظارات دیگران پاسخ می دهیم. آیا فرآیند نقش بازی کردن با ورود به خانه خاتمه می یابد؟ پاسخ منفی است. در خانه نقش های متفاوت دیگری در انتظار ما است. مانند نقش دوست، نقش همسر، نقش مادر، نقش پدر یا نقش فرزند. پس نمایش ادامه دارد و در خانه نیز نقش بازی کردن تداوم خواهد داشت. پس در کجا می توان «خود» بود و از نمایش بیرون آمد؟

به نظر می رسد فارغ شدن از نمایش در معنایی روانکاوانه غیر ممکن است زیرا این فرایند آنقدر عمیق است و آنقدر به آن عادت کرده ایم که حتی وقتی تنهاییم نیز در ذهنمان در حال نقش بازی کردن هستیم. با این حال، من یک پاسخ ساده به ذهنم می رسد و حداقل یک مکان را در خانه پیدا کرده ام که می توان در آن استراحت کرد و مهمتر از آن تا حدی خود را زندگی کرد: «مستراح».

مستراح تنها مکانی است که می توان در آن با خود تنها بود، با خود حرف زد، فشارهای روزمره را خالی کرد، از خود پرسید چرا به فلانی آنطور جواب دادی؟ چرا در فلان جا آن کار را کردی؟ در مستراح می توان به گذشته سرک کشید یا به برنامه ها و رویاهای آینده اندیشید.

حضور در مستراح از دید همه اعضای خانواده موجه است و می توان بی دغدغه و نگرانی مدت زمان معمولی را در آن گذراند. در کجای خانه می توان اینچنین با خود خلوت کرد؟!
در مستراح بودن آنقدر معمولی و موجه است که امروزه در تعداد قابل توجهی از خانه ها مستراح را با کتابخانه ای کوچک مجهز کرده اند. همچنین، بسیاری از افراد با تلفن همراهشان وارد مستراح می شوند و در آنجا نیز خود را از همراهی این «وسیله هوشمند» محروم نمی کنند. 

به مهندسان و معماران جوان توصیه می کنم تا آنجا که می توانند از مساحت سایر بخش های خانه کم کنند و به مساحت مستراح بیفزایند. مستراح قلب خانه است و وجهی «وجودی» دارد!

رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
دو نوع آیین ترحیم: اجتماع محور و زندگی محور

آیین های ترحیم در جامعه ایران از تنوع قابل توجهی برخوردارند اما به طور کلی می توان دو نوع آیین ترحیم را از هم تشخیص داد:

نخست، آیین ترحیم سنتی که در بین بسیاری از خانواده ها رایج است و می توان گفت اغلب ما از کودکی در چنین مراسمی شرکت کرده ایم. تلاوت قرآن، روضه خوانی و سخنرانی مذهبی به وسیله یک روحانی در مسجد بخش های ثابت و همیشگی چنین مراسمی است. اگرچه تصاویر متوفی (البته به شرط آنکه درگذشته مرد باشد) در داخل مسجد و در آگهی های ترحیم به چشم می خورند اما حقیقت آن است که چنین مراسمی بیش از آنکه به منظور بزرگداشت متوفی تشکیل شود به منظور گرامیداشت سنت و اجتماع برگزار می شود. به بیان دیگر، هدف اصلی از برگزاری چنین مراسم ترحیمی گرامیداشت زندگی متوفی نیست بلکه جمع کردن افراد در کنار هم، یادآوری باورهای و ارزش ها و بزرگداشت اصول و روح جمعی است. شاید به همین دلیل است که در اغلب موارد سخنرانان و مداحان حتی نام متوفی را نیز به درستی اعلام نمی کنند و در خواندن نام او از روی کاغذی که به وسیله بازماندگان در اختیار آنها قرار گرفته است به اشتباه می افتند. در حقیقت، در اینجا متوفی و نام و تصویر او در اولویت نیست بلکه اجتماع، سنت و دین از اولویت برخوردار است. البته در چنین رویکردی همین مقولاتند که موجب معنی بخشی به مرگ و تسلی و آرامش بازماندگان می شوند. بازمانده خود را عضوی از جمع و بخشی از سنتی تاریخی در نظر می گیرد و از حمایت اجتماع و باورهای جمعی برخوردار می شود.‌

در برابر، در سالهای اخیر گونه دیگری از مراسم ترحیم به خصوص در بین بخشی از اعضای طبقه متوسط جدید رواج یافته است که اولویت را به شخص متوفی و زندگی او می دهد و هدف اصلی از برگزاری مراسم ترحیم را در بزرگداشت شخص درگذشته و گرامیداشت بخش های مختلف زندگی او جستجو می کند. در برگزاری چنین مراسمی تفاوتی در بین متوفی زن و مرد نیست و تصاویر آنها در قسمت های مختلف محل برگزاری مراسم به چشم می خورد. در این مراسم، سخنران که غالبا یکی از اعضای خانواده متوفی یا نزدیکان و دوستان او است به ذکر خاطرات و مرور زندگی فردی و اجتماعی درگذشته می پردازد. در اینجا کلیپی از تصاویر و فیلم های برجای مانده از متوفی پخش می شود و نواختن یا پخش موسیقی حزن آمیز که می تواند با تصاویر متوفی یا سخنان آشنایان در مورد او ترکیب شود از بخش های دیگر این مراسم است. چنین مراسمی در عوض برگزاری در مساجد غالبا در سالن ها، تالارهای پذیرایی، لابی ساختمان ها و ... برگزار می شود و کمتر نشانی از مولفه های سنتی در آن به چشم می آید. در اینجا نیز جمع و گرد هم آمدن افراد در کنار بازماندگان در تسلی و آرامش آنها نقش دارد اما در عوض وارد شدن افراد در «دیگ جوشان اجتماع» و اظهار ارادت به اصول و ارزش های سنتی و جمعی، احساسات و تجربیات فردی به اشتراک گذاشته می شود و فردیت متوفی، بازماندگان و حضار گرامی داشته می شود.

آیین های ذکر شده هر چند بر حسب خصلت آیینی شان در برابر تغییرات اجتماعی مقاومند اما متناسب با تحولات اجتماعی دیگر، در سالهای اخیر و به ویژه در دوران پس از همه گیری کرونا با تغییرات قابل توجهی مواجه شده اند. در این راستا به نظر می رسد روند کلی تغییرات، حرکت تدریجی از آیین های اجتماع محور به آیین های زندگی محور است.

رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
زندگی مجموعه ای است از خوشی ها و ناخوشی ها. انسان ها در دوران حیات با فقدان ها، سوگ ها، بیماری ها، ترس ها، اضطراب ها و مرارت های گوناگون مواجه می شوند. پرسش اینجا است که ناملایمات و سختی های زندگی را چگونه می توان تحمل کرد و تاب آورد؟

شاید هر فرد از رهگذر تجربه، راه های مختلفی را شناسایی کرده و تدارک دیده باشد و در مواقع بحرانی از آنها استفاده کند اما جوامع و فرهنگ ها نیز وسایل مختلفی را به منظور مقابله با مشکلات و عبور از مصائب در جعبه ابزار خود دارند که افراد می توانند از آنها بهره گیرند. هر فرهنگی هنرها، ادبیات، اسطوره ها و آیین های مخصوص خود را دارد که افراد می توانند به منظور مقابله با ناملایمات زندگی از آنها سود برند. موسیقی، نقاشی، فیلم، رقص، شعر، رمان و انواع آیین های جمعی می توانند مرهمی بر زخم های انسان ها باشند. در اینجا است که اهمیت هنر، ادبیات و آیین در تولید معنا و به اشتراک گذاری تجارب، مفاهیم و احساسات مشخص می شود. آیین های ملی، قومی و دینی و آیین های مرتبط با تولد، ازدواج و مرگ همگی در کنار کارکردهای دیگرشان، در تقلیل و تسکین دردها و مصائب و فهم پذیر ساختن آنها موثرند و تلاش می کنند با ایجاد پیوندهای جمعی فرد را به زندگی بازگردانند.

برخی رنج ها و مصائب نیز جمعی اند. در این وضعیت اعضای یک گروه یا جامعه با سوگ و دردی مشترک مواجه می شوند. در اینجا نیز مقولات یاد شده در تسکین مصائب جمعی تاثیرگذارند. به بیان دیگر هنر، ادبیات و آیین تلاش می کنند با تولید معانی، مفاهیم و احساسات سوگ های جمعی را فهم پذیر و تسهیل کنند. آیین های مرتبط با نوروز همواره چنین کارکردی داشته اند و در دوران حاضر نیز نقش خود را در گرد هم آوردن افراد، تولید و تشریک معانی و احساسات و بازآفرینی نیروها به منظور مقابله با مشکلات و تلخی های فردی و اجتماعی ایفا می کنند.

رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
آیا به راستی «تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم»؟

«تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم» عبارتی است که به دفعات تکرار می شود و در دنیای امروز به باوری نیرومند و همه گیر تبدیل شده است. این عبارت اگرچه می تواند در دنیای امروز به ظاهر از عمقی وجودشناختی برخوردار باشد و انسان را با هستی و نیستی رو در رو کند اما در طول تاریخ و در جوامع مختلف به یکسان درک نشده است. به نظر می رسد در حالی که این گزاره در دنیای مدرن و فردگرای امروز خریداران بسیاری دارد، در جوامع جمع گرای پیشامدرن درک پذیر و رایج نبوده است.

در طول تاریخ پیشامدرن انسانها در خانواده ای گسترده و در اجتماعی محلی چشم به جهان می گشودند و در جمع اعضای خانواده و اجتماع از دنیا می رفتند. روح و وجدان جمعی در جوامع جمع گرا تا آنجا قدرتمند بود که امکان تصور زندگی فردی را به راحتی ممکن نمی ساخت. در نتیجه این ادعا که ما «تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم» نمی توانست چندان مقبول باشد.

با آغاز دنیای مدرن و قدرت گرفتن فردگرایی به عنوان ویژگی ذهنی و عملی، تنهایی انسان در هستی بیش از پیش مطرح شد و رواج یافت. اکنون انسان ها در خانواده های هسته ای شامل والدین و احتمالا تعداد اندکی خواهر و برادر به دنیا می آمدند و در بسیاری موارد به تنهایی در خانه، بیمارستان یا آسایشگاه یا در بهترین حالت در کنار همسر یا فرزندان کم شمارشان با زندگی وداع می کردند. در نتیجه، «تنها به دنیا آمدن و تنها از دنیا رفتن» به تجربه ای همه گیر و ملموس تبدیل شد. در همین راستا، به باور برخی اندیشمندان، پیش از آغاز دنیای مدرن، نقش ادیان ابراهیمی در ترویج فردگرایی و تنهایی انسان در هستی انکارناپذیر است. این ادیان هنگامی که بر حضور و پاسخگویی هر فرد در برابر خداوند و رسیدگی به اعمال او به تنهایی و به دور از نفوذ و تأثیرگذاری اعضای خانواده و اجتماع تاکید می کنند به نوعی بر فردیت انسان در زندگی و در هنگام تولد و مرگ صحه می گذارند.

به نحو بنیادی، به نظر می رسد انسان به عنوان موجودی اجتماعی همواره با دیگران در ارتباط است. او در رحم مادر رشد می کند، در اجتماع به دنیا می آید و زندگی خود را در تعامل با دیگر انسانها سپری می کند. همچنین هیچ انسانی مرگ خود را تجربه نمی کند و از آنچه بعد از مرگ بر او می گذرد خبر ندارد اما تا پیش از لحظه مرگ می تواند در کنار دیگران و در ارتباط با آنها باشد. در نهایت به نظر می رسد «تنها به دنیا آمدن و تنها از دنیا رفتن» یک برساخته اجتماعی است که بسته به نوع جامعه و مختصات و مشخصات آن می تواند از شدت و ضعف برخوردار باشد و بیش از آنکه به حقیقتی وجودی یا فلسفی اشاره کند، تجربه زیسته افراد و گروه ها را بازتاب می دهد.


رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
هر روز با مترو در شهر رفت و آمد می کنم. تجربه سوار شدن به مترو در یک جامعه غربی را هم دارم. یکی از تفاوت های محسوس در این مورد در بین جوامع ذکر شده، دویدن به منظور رسیدن به مترو و سوار شدن به آن در زمان های مختلف در طول روز در ایران و سوار شدن به مترو در زمان های مشخص در جامعه غربی است. در اینجا وقتی می خواهی سوار مترو شوی باید از بالای پله برقی با هیجان و استرس به پایین بیایی، گردنت را کج کنی تا ببینی آیا واگن قطار به سکو رسیده است یا نه! همچنین می توانی رفتارها و عکس العمل های سایر افرادی که به سکو رسیده اند را ببینی و از روی آنها حدس بزنی که آیا قطار به سکو رسیده یا هنوز به ایستگاه وارد نشده است. در نتیجه، هر وقت که مسافران به ایستگاه می رسند بی خبر از ساعات ورود و خروج قطار، باید با نوعی اضطراب عجله کنند، پله ها را با سرعت به پایین بیایند و بخت خویش را در رسیدن به قطار و سوار شدن به آن بیازمایند. در بسیاری موارد آه و حسرت از دهان مسافران خارج می شود که اگر یک ثانیه زودتر رسیده بودم الان در قطار بودم یا به مسافری دیگر التماس می کنند که پایش را بین درهای قطار بگذارد تا در بسته نشود و آنها بتوانند سوار شوند.

اکنون این وضعیت را با تجربه سوار شدن به مترو در یک جامعه غربی مقایسه کنید. در اغلب موارد، زمان های دقیق ورود و خروج قطار به ایستگاه های مختلف در طول روز از پیش مشخص شده و همه افراد به آنها در سایت ها و اپلیکیشن های مختلف دسترسی دارند. بنابراین افراد گوشی های تلفن همراه خود را چک می کنند تا ببینند فلان قطار در چه زمان دقیقی به فلان ایستگاه می رسد. در نتیجه، درست در زمان ورود قطار به ایستگاه، سر و کله انبوهی از مسافران پیدا می شود و هنگامی که قطاری در ایستگاه نیست مسافران اندکی در ایستگاه دیده می شوند.

پدیده اجتماعی ذکر شده از یک سوی بیانگر نظم، برنامه و انضباط موجود در زندگی غربی و فقدان این مقولات در جامعه ای مانند ایران است. پدیده ای که می توان بازتاب آن را در بسیاری از حوزه های دیگر مشاهده کرد. به بیان دیگر، می توان گفت نقش شانس و تقدیر و سرنوشت در زندگی ایرانیان بیشتر است. سوار شدن به مترو در زمان مطلوب همان‌قدر شانسی است که انجام کارهای دیگر مثل سالم رسیدن به مقصد با وسیله نقلیه، تهیه دارو و پیش بردن کارهای اداری!

از سوی دیگر می توان گفت این سبک از سوار شدن به مترو زندگی را از تکراری شدن و قالبی شدن دور می کند. هر بار سوار شدن به مترو مانند شرکت در یک مسابقه بخت آزمایی است که مسافران می توانند در آن بخت و اقبال خویش بیازمایند و متوجه شوند که آیا آن روز، روز آنها است یا نه!

رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
Forwarded from Reza Taslimi
سخنرانی در جلسه نقد رمان «کتاب عشق ممنوع راز مرگ شاعر کولی ها فدریکو گارسیا لورکا» اثر دکتر علیرضا حسن زاده

سید احمد محیط طباطبایی
علیرضا حسن زاده
محد رضا مهراندیش
نگار داوری اردکانی
رضا تسلیمی طهرانی

چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت 1403
ایکوم- خانه پروین اعتصامی

@taslimi_tehrani
2024/05/15 20:34:12
Back to Top
HTML Embed Code: