Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرقه #گنابادی #عقل_ستیزی #سلطانعلیشاهی

❗️شیخ بیسواد

👈🏻 بزرگان صوفیه مدّعی هستند که می‌توانند طالب معارف توحیدی را به سمت قرب الهی ارشاد کرده و به مقامات عرفانی برسانند، در حالی که این افراد نسبت به ساده‌ترین احکام دینی جاهل بوده و مطالب نادرستی در این زمینه به مریدان خویش منتقل می‌کنند.

🌐https://www.adyannet.com/fa/news/46861

@tazvir3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مشترکات_عرفانی #شرع_گریزی

🔥 گناه در تعالیم مُروّجی سبزواری

👈🏻 وی اعتقاد دارد که مرید، اگر مراد و استاد خودش را در حال گناه ببیند، نباید به او بدبین بشود و اعتقادش را به او از دست بدهد❗️

🌐https://www.adyannet.com/fa/news/46847

همین مبنا را سُنّیان دربارهٔ حاکم و فرمانروا دارند. تسنّن و تصوّف پیوندی محکم و نزدیک دارند.

@tazvir3
#شاهد_بازی #شرع_گریزی #جعل_تحریف

🤝 تصوّف و تسنّن

🔻 مرحوم آقامحمدعلی بهبهانی:

«مؤيّد تسنّنِ صوفيان آن است كه در اكثر هرزه‌هائى كه مى‌گويند يا محرّماتى كه به عمل مى‌آورند، قولى از اقوال فقهاى اربعۀ اهل سنّت، يا روايتى از روايات ايشان به حليّت و جواز اعتقاد به آن هست، هرچند كه از اقوال ضعيفه و روايات شاذّۀ ايشان باشد، زيراكه اهل سنّت اتفاق دارند بر جواز عمل به هر يك از اقوال هريك از فقهاى اربعه كه عبارتند از: مالكى و شافعى و حنفى و حنبلى، هرچند كه از اقوال ضعيفۀ آنها باشد. و تجويز مى‌كنند عدول را از مذهبى به مذهب ديگر، هرچند به محض خواهش و اشتهاى نفْس باشد، چنانكه غير شافعى‌مذهب، چون خواهد كه با مَنى نماز گزارد يا شطرنج بازد شافعى مى‌شود، و غير حنفى چون خواهد كه شراب غير انگورى خورد يا زنا به لَفِّ حرير كند حنفى مى‌گردد، و چون غير مالكى ارادۀ لواط كند به سفر رود و مالكى شود، و چون غير حنبلى، ارادۀ سرخوشى نمايد حنبلى شود، چَرَس و بَنگ كشد. (تبصرة العوام، ص۳۴ _ ۳۵)

شافعى گفته كه شطرنج مُباح است مدام
راست گفته كه چنين است كه فرموده امام
بوحنيفه بِه از اين گفته چه در باب شراب
كه ز جوشيده بخور كان نبوَد هيچ حرام
خواجه مالك سخنى گفت از اين نازكتر
كه به نزديك خردمند مباح است غلام
حنبلى گفت كه آنگه كه به غم درمانى
بستۀ بنگ تناول كن سر خوش بخَرام
بَنگ و مِی، مِى‌خور ... مِى‌در و مِى‌باز قمار
كه مسلمانى از اين چار امام است تمام.»

📗 خیراتیه، ج۱ ص۲۸

@tazvir3
#دروغ_صوفیه #مشترکات_عرفانی #عقل_ستیزی

جعل حکایتِ بوسیدنِ پای باباطاهر توسّط خواجه نصیر

✴️ مرحوم آقامحمدعلی بهبهانی:

«درباره #باباطاهر نوشته‌اند: اكثر در كوه‌ها و غارها به سر مى‌برده، و عارف كامل و محقّق فاضل بوده. شنيده شد كه خواجه نصير الدين طوسى رحمه الله وزير هلاكوخان را در شكلى از أشكالِ افلاك شبهه‌اى واقع مى‌شود، و عزيمت خدمت باباطاهر نموده در غارى كه مى‌بوده -در كوه‌هاى همدان- مى‌رود مى‌بيند كه برهنه و ژوليده دراز كشيده است، خواجه از دور به ادب ايستاده سلام مى‌كند. باباطاهر مى‌فرمايد: اگرچه ما ديوانگان از تكليف بيرونيم، ليكن رعايت فضل تو نموده جواب سلام مى‌دهيم، و عليك السلام يا نصير الدين طوسى! خواجه عرض مى‌كند اسم بنده را از كجا دانستي؟! باباطاهر خنده كرده مى‌فرمايد: من در ازل بر تو اسم گذاشته‌ام، چگونه ندانم؟! بعد از آن به انگشتِ پا شكلى كه خواجه در آن مُشتبه بود بر زمين نقش مى‌كند و به خواجه مى‌فرماید: ببين. خواجه ملاحظه نموده رفع شبهه‌اش مى‌شود، و عرض مى‌كند اين را چه قِسم دريافت نموده‌اید؟ فرمود: اى نصير الدين چه عجب در اين مى‌نمائى؟ روزى كه افلاک را مى‌ساختند در حضور من ساختند. خواجه عرض مى‌كند كه چگونه ارادۀ بنده را دريافت فرموده‌ايد؟ فرمود: هنوز متنبّه نشده‌اى؟ خواجه قدَمش را بوسه داده رخصت مى‌شود.
و بابا در ميان مردم به ديوانگى اشتهار داشته،وبه زبان رازى اشعار خوب دارد.»

از اين حكايات جعلی مفهوم مى‌شود كه نظر به آيۀ: "وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ" باباطاهر واصل بوده و بيرون رفته از سلسلۀ مكلّفين؛ و نظر به حديث: «الأسماء تنزل من السماء» او نام گرفته است بر نصيرالدين و قديم بوده، نظر به ادّعای #ابن_عربی كه مى‌گفته: «كُنتُ ولياً وَ آدمُ بينَ الماءِ و الطين».

📘 خيراتیه در إبطال طریق صوفیه، ج۱ ص۱۸۹، به نقل از رياض الشعراء

حقير گویم: پیشتر بیان شد که غالب محقّقین، سال وفات باباطاهر را اوایل قرن پنجم دانسته‌اند، که بین وفات باباطاهر و ولادت خواجه‌نصیر، حدود ۲۰۰ سال فاصله است. لذا صوفیانِ افسانه‌ساز، بدون دقت به عصر حیات هر دو، جعل کرده و بافته‌اند.
هم روزگار بودن باباطاهر با خواجه نصیر را تمامی محقّقان مردود دانسته‌اند. (باباطاهرنامه، پرویز اذکائی)

@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #سلوک_شیطانی #عقل_ستیزی

🔥 اعتماد به نفْسِ عجیبِ صوفیانه

✍🏻 #جامی نقل کرده است:

«محمود سبكتكين، به سر قبر #بایزید_بسطامی شد، درويشى ديد آنجا، گفت: اين استاد شما چه گفتى؟ گفت: وى گفتى هر كس مرا ديد، وى را نسوزند. محمود گفت: اين هيچ نيست، ابو جهل، مصطفى (صلى الله عليه و آله) را ديد، ولی وى را بسوزند. گفت: اى امير نديد، يعنى وى برادرزادۀ ابوطالب را مى‌ديد نه پيغمبر خدا را، وگر نه وى را نسوختند.»

📗 نفحات الأنس، ص۱۸۶

بایزید که در دعاوی عجیب و غریب، سرآمد صوفیان است (هشتک #بایزید_بسطامی را دنبال کنید)، معرفتِ خود را سبب نجات از آتش می‌دانسته است. ادّعاهایی که این صوفیِ سُنّیِ تارک شرع و مجنون داشته، بزرگان دین و فقیهان و عالِمان نداشته‌اند.

@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #علم_ستیزی #شرع_گریزی #سلوک_شیطانی

⚠️ مرا با فقهاء کاری نیست | این شخص صوفی است | چون مجذوب است، کفرگویی‌اش جايز می‌باشد

#جامی در احوالات شيخ جمال الدّين لُر می‌نویسد:

«شيخ نجيب الدّين گفته: یک وقتى مرا كسى گفت: لورى غريب بدين شهر آمده است نام وى جمال الدّين، و جذبه‌اى قوى دارد و در مسجد جامع مى‌باشد. به مسجد جامع رفتم ديدم كه جذبه‌اى عظيم دارد و دو چشمش از اثر آن چون دو كاسۀ خون؛ پيش وى رفتم و سلام كردم. جواب داد، سپس گفت: مرا با سفيد سياه‌كنان كارى نيست، يعنى مرا با فقهاء و نويسندگان كارى نيست. كسى آنجا بود گفت: اين شخص از صوفيان است. پيش او بنشستم و از احوال او سؤال كردم. گفت: من مردى‌ام لُر و اُمّى (بیسواد) و چيزى نمى‌دانم. مرا با سُتور داشتن خوش بود، پيوسته ستوران داشتمى. يك روز در پايگاه برابر ستوران نشسته بودم، ناگاه حالى بر من مكشوف گشت و جذبه‌اى ظاهر شد و حجاب از پيش من برداشتند، بى‌هوش شدم و بيفتادم و در دست و پاى ستوران مى‌غلطيدم. چون به هوش آمدم، مرا سِرّ توحيد مكشوف شده بود.
و هم شيخ نجيب الدّين گفته است كه: وى پيوسته شطحيّات گفتى، چنانكه جمعى از علماء و صلحاء به كفر وى فتوا نوشتند، و پيش اتابك ابو بكر - كه پادشاه شيراز بود - بردند و عرضه كردند و اجازت قتل او خواستند. اتابك گفت: اگر دو شخص ديگر كه در شيرازند فتوا دهند به كفر وى، من به قتل وى اجازت دهم، يكى شيخ نجيب الدّين بزغش و يكى شيخ معين الدّين، كه بزرگى ديگر بوده است در آن وقت. فتوا پيش من آوردند. من بر آن نوشتم كه: او مجذوب است و مغلوب، و كشتن وى جائز نيست. و شيخ معين الدّين نيز همين نوشت. اتابك به قتل وى اجازت نداد.»

📓 نفحات الانس، ص ۵۵۳

نه تنها صوفیه، بلکه غلات نیز با فقهاء دشمنی داشته‌اند. (اینجا) و از علائم صوفیان و غالیان، دشمنی با فقهاء و علماء است.

یک صوفی بيسواد، در کنار ستورانش بیهوش می‌شود، بعد که به هوش می‌آید، بر تمام اسرار توحید آگاه می‌شود، بعد کفر مى‌گويد، ولی تکفیرش نمی‌کنند، چون جذبه‌های عرفانی داشته و مجذوب بوده است. آری، در مدرسه صوفیان، احترام مجانينِ مجذوب، از ساحت مقدّس خداوند متعال بیشتر است.

@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #سلوک_شیطانی #عقل_ستیزی

❗️هزار و دویست کرامت در کمتر از شش ماه

✍🏻 مرحوم آقا محمدعلی بهبهانی:

«یکی از خدعه‌های صوفیان تلبيس است، چنانكه شيوۀ ابليس است، به اينكه بعضى از مجاهيل الحال به طمع شهرت و خلعت و مال با وجود آنكه عيب اعضائى ندارند خود را معيوب به مثل كورى و كرى و شَلى وامى‌نمايند، و بعد از استشفاء و دعاى اين ملاعين، اظهار صحّت و زوال مرض و عيب مى‌نمايند، تا خرصفتان آن را حمل بر كشف و كرامات اين سگان كنند، و آن مجاهيل نيز به اين تقريب به نوائى رسند، چنانكه در اواخر عصر كريم خان زند، نظر به قلّت فهم و كثرت وَهمْ او و اكثر اُمرا و اعيان، به إغوا و اضلالِ بعضى از شيطان صفتان واعانتِ بعضى از خوانين آذربايجان، شيخ قاسم نامى بلكه خرى و سگى از اهل "دهخوارقان" دعوى رؤيت و نيابت نمود از جانب حضرت صاحب الزمان عليه السّلام، و در كمتر از مدّت شش ماه، زياده بر هزار و دويست كرامت نمود به طريق مذكور از براى احمقان، تا مريدش شدند جمعى كثير از خران، و به وسيلۀ اين حيله، حساب و خوف از خان آن ولايت برد.
كريم خان و من پيغام كرديم به آن سگ و مريدان خرش كه اگر تواند كرامتى به من بنمايد و مرا كور گرداند، و چون عامى خرى بود و نماز نمى‌دانست، و بعد از دعا به عوض لفظ فاتحه "پاته" مى‌گفت، بعضى از ظرفا گفت كه: كرامتش از براى من همين بس است كه به عوض فاتحه "پاته" گويد.»

📙 خيراتیه در إبطال طریق صوفیه، ج۱ ص۶۱

@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #سلوک_شیطانی

▪️از جمله سُنّی‌گری‌های #ابن_عربی

✍🏻 مرحوم آقا محمدعلی بهبهانی:

«قال مميت‌الدين المعروف به محيي‌الدين العربي في «الفتوحات» في الباب الثامن و الستين الذي وضعه في أسرار الطهارة ما لفظه: قال رسول‌اللّه صلى الله عليه و آله: إذا التقا الختانان فقد وجب الغسل. و اختلف العلماء في هذه المسألة، فمن قائل: بأنّه يجب الغسل من إلتقاء الختانين، و من قائل: بأنّه لا يجب الغسل من إلتقاء الختانين، و به أقول. (فتوحات، ج۱ ص۳۶۳) و قال أيضاً بعد ورقة من هذه: والوضوء عندنا لا بدّ منه في الاغتسال من الجنابة، و عندنا في هذه المسالة نظر في حالتين: الحالة الواحدة: فيمن جامع و لم ينزل فعليه وضوءآن في اغتساله، فان جامع و أنزل فعليه وضوء واحد، الّا أنّ مذهبنا أن التقاء الختانين من دون انزال لا يوجب الغسل ويوجب الوضوء. (همان، ج۱ ص۳۶۴) انتهی كلامه.

✍🏻 خلاصۀ مضمونِ كلام مختل‌المرامش آن است كه: مجرّد دخول و غيبوبۀ حشفه را موجب جنابت نمى‌داند، و وضو را در غسل جنابت واجب مى‌داند❗️حال آنكه موافق اجماع شيعه و قول اكثر اهل سنّت جنابت به مجرّد غيبوبه حشفه متحقّق مى‌شود، و اجماع شيعه واقع است بر عدم وجوب وضو با غسل جنابت. با وجود آنكه ابن عربی ادّعا كرده است كه آنچه از براى او و امثال او از صوفيه حاصل شده است در آنچه گفته و مى‌گويند همه به عنوان #کشف_شهود بوده و مى‌باشد كه در آنها احتمال غلط و خطا نمى‌رود، با وجود اختلافات و تناقضات كه در كشفها و حُكمهاى ايشان است.
و نيز در «فتوحات» هفتاد و سه سِرّ و نكته در خوبى و رُجحان تكتّف و دست‌بستن در نماز گفته است❗️(همان، ج۱ ص۴۱۹) و حال آنكه مطابق اجماع شيعه و قول مالكيهٔ اهل سنّت، تكتّف مرجوح و مذموم است. (رساله "فتح ذي‌المنة برجحان السدل من السنة" الشيخ محمّد محفوظ مالکی) و مشهور ميان شيعه حرمت آن است در غير حال تقيّه، بلكه بسيارى مبطل نماز مى‌دانند. (مبسوط، ج۱ ص۱۰۳) همچنین در فتوحات گفته:
"إنّي لم أسأل اللّه أن يعرّفني إمام زماني و لو كنت سألته لعرّفني. يعنی: من از خداوند درخواست نكردم كه امام زمان را بمن بشناساند، و اگر سؤال مى‌كردم البتّه بمن مى‌شناساند." با وجود آنكه جميع علماء اسلام - از اهل سنّت و شيعه و غيرهم- از حضرت رسول اکرم صلى الله عليه و آله روايت كرده‌اند كه آن حضرت فرمودند:
«مَن مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية. يعنى: هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، بر كفر مُرده است.»

📘 خيراتیه در إبطال طريقه صوفیه، ج۱ ص۶۴

@tazvir3
#سلوک_شیطانی

❗️وقتی #ابن_عربی یک ناصبی را اینگونه می‌ستاید

ابن عربی گوید:

«رأيت النبي صلى اللّٰه عليه و سلم في المنام و قد عانق أبا محمد ابن حزم المحدث فغاب الواحد في الآخر فلم نر إلا واحدا و هو رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم»

✍🏻 در خواب ديدم که رسول اکرم صلی الله علیه [وآله‌‌‌‌‌] و سلم ابن حزم را در آغوش گرفت و دیدم یکی از آنان در دیگری محو شد، و من فقط یک نفر را دیدم که آن رسول خدا بود.

📚 فتوحات مکیه، ط_بیروت، ج۲ ص۵۱۹

🔸 ابن حزم همان کسی است که ابن ملجم ملعون را در قتل امیرالمؤمنین علیه السّلام نه تنها محکوم نکرد، بلکه او را در قتل آن حضرت مجتهد می‌دانست. (المحلّی، ط_بیروت، ج ١١ ص ٣٠١) و قاتلان عثمان را ملعون و کافر و فاسق خطاب کرد. (الفصل في الملل والأهواء والنحل، ج ۴ ص ١٢۵) و امام حسن عسکری علیه السّلام را بدون فرزند می‌دانست. (سير اعلام النبلاء - ط الحديث، ج١٠ ص٢٨)

آیا چنین کسی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله متّحد می‌شود ⁉️

@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #صوفیه_در_صفویه

💠 سالکِ طريقين و مستِ نشأتین

✍🏻 دکتر زرین‌کوب:

«شاگرد و دامادِ دیگرِ #ملاصدرا که نیز مثل "فيّاض لاهیجی" در عین حال هم شاعر بود و هم با وجود اشتغال به فقه و حکمت، به عرفان و تصوّف نیز علاقه نشان می‌داد، محمد بن مرتضی بن محمود کاشانی، متخلّص به فیض کاشانی و معروف به مُلّامحسن فیض کاشانی است که او هم مثل "عبدالرزاق لاهیجی" تخلّص شعری خود را از #ملاصدرا گرفته بود. در هر حال جامع بین علوم شرعی و تمایلات عرفانی بود و بعضی مآخذِ آن عصر که از وی به عنوان "عبدالمحسن" يا "محمد محسن" یاد کرده‌اند درین باب نیز تأکید و تصریح دارند.
مؤلّف "عبّاسنامه" می‌گوید: "شاه عبّاس ثانی" در اوقاتی که عزم صحبت درویشان می‌نمودند، حکم به احضار مجتهدالزمانی، مولانا محمّد محسن کاشی که سالک طریقین و مستِ نشاتین است، می‌کردند." نصرآبادی هم دربارۀ وی می‌گوید: "حکمت را با تصوّف جمع نموده، در کاشان به افاده مشغول بود." از روایت عبّاسنامه برمی آید که شاه عباس ثانی در حقّ او اعتقاد و ارادتِ تمام داشت و یک بار هم در قم در مسجد جامع حاضر شد و در نماز به ملا محمد محسن کاشی اقتدا کرد. به روایت تذکره نصر آبادی، بعد از فوت شاه عباس ثانی، وی گاه در گاه در قمصر و کاشان به افادت مشغول بود. به هر حال طريقه فیض در تمایل به مشرب صوفيه نيز مثل طريقة "عبدالرزاق لاهیجی و #ملاصدرا" تا حدّی از #غزالی متأثّر بود و مخالفانش او را به سبب همین تمایل به آراء #غزالی و اینکه وی معارف اهل بیت (علیهم السّلام) را با آن سخنان موهوم و اقوال #ابن_عربی درآمیخته، در خور طعن و ملامت می‌دیدند. در واقع بین عقایدی که فیض، به سبب آنها موردِ طعن و انتقاد متشرّعه واقع می‌شد، قول وی در مسأله جواز "غنا" بود که یادآور #غزالی و در مسأله وحدت‌وجود متأثّر از #ابن_عربی است. بعلاوه مشرب اخباری و تمایل به تصوّف هم که در تمام آثار او پیداست، از اسباب طعن و ردِّ بعضی از فقهاء و متشرّعه در حقّ وی شده است. با این احوال، فيض نيز مثل #ملاصدرا و ملّاعبدالرزاق نسبت به متصوّفهٔ عصر که صوفیان خانقاهی بوده‌اند، نظر انتقادی دارد، چنانکه در کتاب "حقایق" در بیان "غرور و مغترین" با لحنی که یادآور کلام مؤلّف "تلبیس ابلیس" است و گاه بعضی سخنان #غزالی را در "احیاءالعلوم و کیمیای سعادت" نیز بخاطر می‌آورَد، در حقّ این خرقه‌پوشان که از علم و عمل بی‌بهره‌اند و در فتنه و بدعت مستغرق گشته‌اند طعن می‌کند، و در پاره‌ای دیگر از آنچه در اواخر عمر نوشته است مخصوصاً ازین مدّعیان انتقاد می‌نماید، در رساله "المحاکمه بین المتصوّفة" و غيرهم نیز از جاهلان متصوّفه که آواز و رقص را حلقه ذکر می‌خوانند و از حقیقت تصوّف بی‌خبرند، با لحن انکار یاد می‌کند، امّا در عین حال تعصّب شدیدی را هم که بعضی از متشرّعه عصر بر ضدّ صوفیه نشان می‌داده‌اند تقبیح می‌کند، و حتّی باز با لحنی که از تأثیر #غزالی در منع از لعن خالی نیست، جاهلان عالم‌نما را که بخاطر اینگونه اقوال، مسلمین را لعن می‌نمایند، تحذیر و تقبیح می‌نماید و می‌گوید: از این‌گونه مسلمین که به زهد و عبادت معروف بوده‌اند اگر قولی منافی تشیّع نقل شود باید حمل بر تقیّه کرد و تا مفهوم رموز اقوالشان معلوم نشود، اظهار حکم در باب آنها جایز نیست.
🔻 در "كلمات طريفه" هم چنانکه در "روضات" نقل است، برین مدّعیان ارشاد، طعنها دارد و آنها را موجب گمراهی مریدان می‌شمارد. در رساله‌ای به نام "الانصاف في بيان الفرق بين الحق والاعتساف" که در ذیل کتاب "کلمات مكنونة" فيض‌کاشانی چاپ شده است، و لحن و سبک غزالی را در "المنقذ من الضلال" عرضه می‌کند، فيض‌کاشانی داستان سلوك عقلی و روحانی خود را به همان شیوه "المنقذ" ولیکن با زبانی مُلَمع که جای‌جای فارسی و عربی دنبال هم می‌آید بیان می‌کند. این رساله را #مجذوبعلیشاه همدانی در کتاب "مرآة الحق" به مناسبت نقل می‌کند و از آن می‌توان توافق مشرب و شباهت فکر فیض‌کاشانی را با #غزالی بهتر دریافت. فیض درین رساله نشان می‌دهد که طوایف چهارگانه "مُتفلسفه ،متصوّفه، متکلّمین، و متعسفان من عنديين" هر چهار گمراهند و اهل ضلال، اما انصاف آنست که با وجود اختلاف طریقت، از حوزه اهل اسلام خارج نیستند و هیچ‌یک را اگر ناصبی نباشند و در آن اصرار نورزند، نمی‌توان از اسلام خارج شمرد.
⚪️ خود وی می‌گوید که من طریقهٔ همگی‌شان را آزمودم و آخر دریافتم که از آنها جز گمراهی حاصل نمی‌آید. نه از مجادلات متکلّمین می‌توان بهره‌ای یافت، نه از کلام اهل فلسفه؛ کسانی که از کتب فلاسفه اقتباس برهان کنند، به کلّی از راه درست منحرف گشته‌اند، چرا که کتاب خدا می‌گذارند و از کتب یونانی بهره می‌جویند. اصلْ ایمان است و اگر در آن خلل باشد نه از اقوال فلاسفه گشایش حاصل می‌آید نه از کتب متصوّفه، و هرکس از راه قرآن وارد توحید نشود هلاک خواهد شد.
این قول در واقع همان چیزی‌ست که #غزالی نیز در کتاب "المنقذ" بدان می‌رسد و پیداست که فیض تعلیم صوفیه را ردّ نمی‌کند، ولی عمل آنها و در واقع دعویهای صوفیه عصر خویش را ردّ می‌کند، و او در حقّ علمای سوء و فلاسفهٔ مدّعی هم به همین دیده و تا حدّی شبیه به غزالی می‌نگرد. باری فیض در "رساله الانصاف" بالاخره به این نتیجه می‌رسد که در اقوال فلاسفه و صوفیه هیچ چیزی نیست که در قرآن و حدیث نباشد، و اگر کسانی گمان کنند که بعضی از علوم دینیه هست که در قرآن و حدیث یافت نمی‌شود، و از كتب فلاسفه يا متصوّفه می‌توان دانست، خلل و قصور در قرآن و حدیث نیست، بلکه در فهم و در ایمان آنهاست. باید مقلّد اهل بیت و متابع شریعت بود، و از الفاظ و تعبيرات متکلّمان و مُتفلسفه و متصوّفه که در محکمات ثقلین - كتاب‌الله و احادیث و مأثورات اهل بیت - مذکور نیست، اجتناب باید نمود. این نتیجه هم بازگشت به قرآن و حدیث و اجتناب از اقاویلِ حُکَماء و متکلّمان است، که یادآور طرز تلقّی #غزالی است از سنّت و قرآن در اواخر عمر، و اینکه فیض‌کاشانی کتاب عظیم "احیاء علوم الدین" غزالی را تحت عنوان "المحجة البيضاء في احياء الاحياء" موافق با مذاق شیعه تهذیب کرده است و با حذف بعضی مطالب، پاره‌ای احادیث و اخبار مأخوذ از طریق شیعه را در تأیید سایر مطالب به متن در افزوده است، نشان دیگر از توجّه و علاقه او به احیاء طريقهٔ علم و عرفان #غزالی است. البتّه نقدی هم که از علمای سوء و کسانی که علم را وسیله نیل به جاه می‌ساخته‌اند دارد، و دستاویز طعن و نقد بعضی از همین طبقات در حق او شده است لازمهٔ این طرز تلقّی از معارف دینی است و نظیر آن در اقوال #غزالی هم هست. باری فیض به سبب همین قُرب‌ِمشرب با صوفیه از طرف مخالفان به تمایلات صوفیانه منسوب شده است، و هرچند در غالب آثارش اصل مبادی صوفیه و حاصل تعلیم آنها تأیید می‌شود و در رساله "زادالسالک" نظیر عقاید صوفیه را از اقوال و افعال «ائمّه معصومین" نقل می‌کند و حتّی پشم‌پوشی و اقدام به #چله_نشینی را بدون تصریح در جواز، به نوعی تأویل نماید. حقیقت آن است که تصوّف رسمی اهل خانقاه و آنچه را مترسمان زمان وی به نام عقاید و آداب صوفیه تعلیم و ترویج کرده‌اند، به نظرِ موافق نمی‌نگرد، چنانکه به حکمت آنگونه که #ملاصدرا و عبدالرزاق لاهیجی بدانها در پیچیدند تعلّق زیادی نشان نمی‌دهد و با آنکه چند رسالهٔ فلسفی مثل "حاشیه بر رواشح السماوية" میرداماد، "رسالة الامكان و الوجوب، انوار الحكمه، رسالة عين‌اليقين فی اصول الدين" و رسالات دیگر درباب علم حق مسأله‌وجود، و مسأله تجدّد در طبایع و امثال، نیز دارد ظاهراً مثل #غزالی بیشتر به تفقّه در دین و مسائل مربوط به سلوك و عرفان علاقه دارد. و شاید بتوان گفت که در محیط تشیّع عصر صفوی، طرز تفکّر و شیوۀ سلوك او بطور کلی یادآور وجود #غزالی است در محیط تسنّن عهد سلجوقي.
آثار فیض که شامل مباحث فقه و کلام و اخبار و تفسیر و تصوّف و اخلاق و متضمّن نظم و نثر عربی و فارسی است، کثرت و تنوّع قابل ملاحظه ای دارد. و از فهرستی که مؤلّف "ريحانة الادب" از آنها بدست می‌دهد و روی هم رفته به حدود یکصد و بیست عنوان می‌رسد، این کثرت و تنوّع پیداست. از آنجمله رساله‌ای بنام "شوارق" دارد که متضمّن دفاع از شعر و شامل اصطلاحات عاشقانه در شعر فارسی است و البتّه در فهم اغراض شُعَرای صوفیه قابل توجّه است. خود او هم دیوان غزلیات دارد که شامل بعضی ابیات لطیف عارفانه نیز هست. همچنین منظومه‌هایی به نام "آب زلال، تسنیم، سلسبیل، دهر آشوب، و شراب طهور" دارد که از آنها و از سایر آثار منظومش ذوق عرفان پیداست، و منتخباتی هم از آثار عُرَفا به نام "انموذج اشعار اهل العرفان" بدو منسوبست که از توغّل و تبحّر او در ادب صوفیه حکایت دارد، با آنکه گفته‌اند فیض‌کاشانی در اواخر عمر تمایلات صوفیان را ترک کرد، و گرایش او به حدیث و اخبار هم در اواخر عمر مؤیّد این قول هست، وجود مجموع این آثار که به او منسوب است، تأثیر او را در نشر و حفظ میراث ادبی و اخلاقی قُدَمای صوفیه و تنقیح و تهذيب آنها برای محیط تشیّع صفویه را نشان می‌دهد.»

📓 دنبالهٔ جستجو در تصوّف ایران، ص۲۵۴_۲۵۸

هرچند فیض‌کاشانی سعی در تطهیر و تهذيب تعالیم صوفیه و تطبیق آن با تعالیم تشیّع داشته است، ولی در واقع آلودگی‌های عقیدتیِ صوفیه خصوصا #غزالی و ناصبی‌گری او، با دریا نیز قابل شستشو نیست. پیشتر پیرامون فسادِ عقیده و فقه غزالی مطالبی ارائه شد که با دنبال کردن هشتکِ #غزالی قابل مشاهده است.

@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #سلوک_شیطانی #عقل_ستیزی

🔘 بعد از انبياء، فقط دو گروهند که واصلند

✍🏻 #جامی گوید:

«بِدان كه مراتب طبقات مردم - على اختلاف درجاتهم - بر سه قسم است: قسم اوّل، مرتبۀ واصلان و كاملان، و آن طبقۀ عُلياست. و قسم دوّم مرتبۀ سالكان طريق كمال، و آن طبقۀ وُسطى است. و قسم سيّم مقيمان وهدۀ نقصان، و آن طبقۀ سُفلى است. واصلان، مقرّبان و سابقانند، و سالكان، ابرار و اصحاب يمين، و مقيمان، اشرار و اصحاب شِمال؛ و اهل وصول بعد از انبياء - صلوات الرّحمن عليهم - دو طايفه‌اند:
اوّل مشايخ صوفيه كه به واسطۀ كمال متابعت رسول - صلّى اللّه عليه و سلّم - مرتبۀ وصول‌يافته‌اند و بعد از آن در رجوع براى دعوت خلق به طريق متابعت مأذون و مأمور شده‌اند، و اين طايفه كاملان مكمّل‌اند كه فضل و عنايت ازلى ايشان را بعد از استغراق در عين جمع و لجۀ توحيد، از شكم ماهى فنا به ساحل تفرقه و ميدان بقا خلاصى و مناصى ارزانى فرمود تا خلق را به نجات و درجات دلالت كنند.
و امّا طايفۀ دوم آن جماعت‌اند كه بعد از وصول به درجۀ كمال، حوالۀ تكميل و رجوع خلق به ايشان نرفت، و غرقۀ بحر جمع گشتند و در شكم ماهى فنا چنان ناچيز و مستهلك شدند كه از ايشان هرگز خبرى و اثرى به ساحل تفرقه و ناحيت بقا نرسيد، و در سلك زمرۀ سكّان قباب غيرت و قطّان ديار حيرت انخراط‍‌ يافتند. و بعد از كمال وصول ولايت تكميل ديگران به ايشان مفوّض نگشت. و اهل سلوك نيز بر دو قسم‌اند: طالبان مقصد اعلى و مريدان وجه الله «يُرِيدُونَ‌ وَجْهَهُ‌». و طالبان بهشت و مريدان آخرت «وَ مِنْكُمْ‌ مَنْ‌ يُرِيدُ الْآخِرَةَ‌».
و امّا طالبان حق دو طايفه‌اند: صوفیان و #ملامتيان ...»

📗 نفحات الأنس، مقدّمه

باید از این صوفیِ سُنّی پرسید:

پس جایگاه اهل بیت علیهم السّلام نزد شما چیست⁉️ آری، نزد اين طایفه، بعد از انبياء، صوفیانند که بالاترین درجه را دارند و طالبان حقّ فقط صوفیان و ملامتيان می‌باشند❗️ ملامتیه که چنان فضاحت به بار آورده‌اند که برخی اعمال و گفتار آنان قابل نشر نیست، و کافیست برای شناخت اجمالی این لامذهبان، هشتک #ملامتیان را دنبال نمائید.
صوفیه نیز که در فساد عقیده و عمل، معروفند و نیازی به معرّفی ندارند، هزاران مطلب دربارهٔ آنان در همين بستر منتشر کردیم.

آیا جامی شیعه است یا سُنّی؟!

@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #سلوک_شیطانی #عقل_ستیزی #شرع_گریزی

عبادت مکن، گناه هم بکن، ولی خلق را میازار

بارها دیده یا شنیده‌ایم که حتّی بعضاً متشرّعین، بدون اینکه متوجّه باشند چه می‌گویند، بیان می‌دارند که:
«انسان بجای نماز و قرآن و دعا و زیارت، باید بیاموزد دیگران را آزار ندهد، دل نشکند، و به مردم خدمت کند.»

ریشه این سخن که مانند ماری خوش خطّ و خال است، در تعالیم صوفیان می‌باشد. #جامی در یاد کرد از طوایف مختلف صوفیان می‌نویسد:

«... اما متشبّهِ‌مبطل به ملامتيّه:
طايفه‌اى باشند هم از زنادقه كه دعوى اخلاص كنند و بر اظهار فسق و فجور مبالغت نمايند و گويند: مراد ما از اين، ملامت خلق و اسقاط‍‌ نظر مردم است. و حق - سبحانه - از طاعت خلق بى‌نياز است و از معصيت ايشان غير متضرّر. و معصيت را در آزار خلق منحصر دانند و طاعت را در احسان به خلق.»

📙 نفحات الأنس، ص۱۵

نماز و روزه و زیارت و قرآن و دعا، تنافی با ترکِ مردم‌آزاری ندارد. ولی اگر کسی مردم‌آزاری کرد و اخلاق خوبی نداشت، دلیل یا مجوّزِ ترکِ تکالیف شرعی‌اش نمی‌باشد، و کسی نمی‌تواند به او بگوید چون اخلاق خوبی نداری، پس نماز و روزه و زیارت را هم کنار بگذار؛ آری، مردم‌آزاری و سوء‌خُلق، از مذموم‌ترین صفاتی است که در دین ما بدان اشاره شده، ولی ربطی به ترکِ تکالیف شرعی ندارد. نهایتا می‌توان گفت که عبادات چنین شخصی واقعی نیست که روی اخلاقش مؤثّر واقع نشده، و یا عبادتش خالی از کیفیّت است. ولی رابطه بی‌اخلاقی و تکالیف شرعی، رابطه ناسخ و منسوخی نیست.
از آن طرف نیز کسی که اخلاق‌مدار و مردم‌‌دار است، از تکالیف شرعی بی‌نیاز نیست، یعنی مردم‌داریِ او، جای تکالیف شرعی را نمی‌گیرد، و هرکدام از این دو در جای خود حائز اهمیّت است، و اگر مکمّل یکدیگر شوند نور علی نور است. خلاصه که نه اخلاقِ بدون شرعیات کافی است، نه شرعیاتِ بدون اخلاق؛ هر دو نیاز است.

دلت پاک باشه

@tazvir3
#شرع_گریزی #مشترکات_عرفانی #عقل_ستیزی

👈🏻 به بهانه ايّام سفر حجّ _ که خداوند متعال مکرّر روزی‌مان کند _ بحثی که پیشتر درباره "تضعیف حجّ توسط صوفیه" گذشت را متذکّر می‌شوم. (اینجا)

این مسئله خسارت‌های جبران‌ناپذیری بر امّت اسلام وارد کرد و هنوز هم آثار تضعیفات صوفیه پیرامون حجّ دیده و شنیده می‌شود، و همان سخنان گاهی صراحتا و گاهی در قالبی دیگر ترویج و بیان می‌گردد.

@tazvir2
#صوفیه_مانع‌رشد #مشترکات_عرفانی #زهد

🔷 میر فِندِرسکی

✍🏻 دکتر زرین‌کوب:

«عنوان "مُتَألّه" که مخصوصا در اواخر عهد صفوی غالبا در حق حُكَماء به کار می‌رفت و اصرار آنها در بی‌تعلّقی و بی‌تکلّفی که طرز سلوك قُدَمای صوفیه را بخاطر می‌آورد، سبب می‌شد که این حُكَماء غالباً به منزله مشایخ و زُهّاد و اهل‌الله مورد توجّه و تكريم عام و خاص شوند، چنانکه "میر ابوالقاسم فندرسکی" با آنکه با صوفیه معاصر ظاهراً ارتباطی نداشت و حتّی آنگونه که از "رساله صناعيه" او بر می‌آید، وجود صوفیان و قلندران را هم مخصوصاً بدان سبب كه ترك اسباب و تمسّک به توکّل را بهانه کاهلی می‌ساخته‌اند، مُخلّ نظم جامعه و موجب تعطیل نظام کل تلقّی می‌نمود، غالباً با نهایت بی‌تکلّفی زندگی می‌کرد و با اینهمه شاه‌عبّاس در حقّ وی اظهار حرمت می‌کرد.»

📙 دنبالهٔ جستجو در تصوّف ایران، ص۲۵۸

@tazvir3
#صوفیه_در_صفویه #مشترکات_عرفانی #سلوک_شیطانی #علمای_شیعه

از اهمّ دلایل مخالفت فقهاء و متشرّعین با صوفیه

✍🏻 دکتر زرین‌کوب، حین توصیف اوضاع و احوال صوفیان در عصر صفویه، می‌نویسد:

«مخالفت فُقهاء با متصوّفه و حُکَماء به طور بارزی تدريجاً مزاحم فعالیت صوفیه و حکماء شد، و البتّه این مخالفت برخلاف آنچه گه‌گاه صوفیه متأخر ادّعا کرده‌اند، تنها ناشی از بیم و حسد و نگرانی از کِساد دستگاه فقهاء نبود، بلکه ادّعای صوفیه در باب قطب و مقام ولایت که مخصوصاً بعد از رواج مکتب #ابن_عربی در نزد متألّهین و صوفیه عنوان می‌شد، بدان گونه که اعتقاد آنها بود، با مبادی عقاید شیعه مغایر به نظر می‌رسید و اگر باب ولایت به وسیله اقطاب صوفيه مفتوح می‌شد، مفهوم غیبت کبری و انسداد باب ارتباط مستقیم با صاحب ولایت که امام عصر محسوبست نمی‌توانست قابل توجیه باشد. بعلاوه چون مرشد و مربّی و هادی و قائدِ واقعیِ خلق در نزد شیعه، امام معصوم است، با وجود او تمسّک به ارشاد و هدایت دیگران قابل تصوّر نمی‌نمود. ازین روی بود که حتّی متألّهین عصر که در مسأله ولایت از مکتب #ابن_عربی و از بعضی اقوال "کبرویه" متأثّر بودند، ادّعای اهل سلاسل و صوفیه عصر را مطعون و مایه ضلال می‌خواندند.»

📕 دنبالهٔ جستجو در تصوّف ایران، ص۲۶۲

لذا اینکه صوفیان و عارفان می‌گویند که فقهاء از روی حسد، تحمّل شلوغی دستگاه عرفان را نداشتند و به دنبال جذب مرید برای خود بودند، ادّعای بلادلیل است. هرکس اندکی با تاریخ آشنا باشد، می‌داند که همیشه مردم و متشرّعین تابع فقهاء و علماء بوده‌اند و حتّی بیسوادها نیز یک رساله عملیّه در منزل خود داشته‌اند. و پیروان صوفیه نسبت به این دسته از مردم، اقلیّت محسوب می‌شدند. لذا چنانکه محقّقین _ من‌جمله دکتر زرین‌کوب _ تصریح می‌کنند، ترس فقهاء از انحراف مردم توسّط صوفیه بوده‌ست، زیرا آنان خود را لایق و صاحب مقام ولایت می‌دانسته‌اند و بلکه بعضا ادّعای مهدویّت داشته‌اند، مثل #سید_محمد_نوربخش. ‌(اینجا)

امام باقر علیه السّلام، ابوحنیفه و سفيان‌ثوری و امثالهما را راهزنان دین و دزدان عقیده معرّفی نمودند و فرمودند اگر اینها اظهار وجود و ادّعا نمی‌کردند، مردم به سراغ حُجج الهی می‌آمدند و هدایت می‌شدند. (اینجا)
حال از نگاه صوفیان، امام باقر علیه السّلام نگران کِسادی دستگاه خود بوده است. (نستجیربالله)

@tazvir3
#هیأت_خانقاه_نیست #علمای_شیعه

⚫️ آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله:

عزاداری برای سیدالشهدا علیه السلام، از عالی‌ترین عبادات است، مراقب باشید روش‌های انحرافی، مانند رفتار صوفیانه وارد عزاداری نشود.

@tazvir3
2025/06/29 02:08:48
Back to Top
HTML Embed Code: