Telegram Web Link
آن‌چه در درونِ آدم می‌ماند، بی‌نهایت بیشتر از آن چیزی‌ست که به صورت کلمات بیرون می‌آید.


#داستایوفسکی
2👍2
jango_solh_jelde1.pdf
6.4 MB
📚رمان جنگ و صلح جلد اول
@the_cafe_anar
3
jango_solh_jelde2.pdf
6.8 MB
📚رمان جنگ و صلح جلد دوم
@the_cafe_anar
3
jango_solh_jelde3.pdf
7.5 MB
📚رمان جنگ و صلح جلد سوم
@the_cafe_anar
3
jango_solh_jelde4.pdf
6.4 MB
📚رمان جنگ و صلح جلد چهارم
@the_cafe_anar
3
رمان «جنگ و صلح» اثر لئو تولستوی یکی از بزرگ‌ترین آثار ادبیات جهان است که به بررسی زندگی و سرنوشت شخصیت‌های مختلف در دوران جنگ‌های ناپلئونی می‌پردازد. این رمان در قرن نوزدهم در روسیه می‌گذرد و به‌طور خاص به تأثیرات جنگ بر زندگی افراد و جامعه می‌پردازد.

شخصیت‌های اصلی این رمان:

پی‌یر بزوکوف: یک جوان ثروتمند و بی‌هدف که در جستجوی معنا و هدف در زندگی‌اش است. او در طول داستان به تحولات زیادی می‌رسد و در نهایت به درک عمیق‌تری از زندگی و عشق می‌رسد.

اندری بالکونسکی: یک افسر ارتش که به جنگ می‌رود و در جستجوی افتخار و شجاعت است. او با چالش‌های داخلی و خارجی زیادی روبرو می‌شود و در نهایت به تأملات عمیق‌تری دربارهٔ زندگی و مرگ می‌رسد.

ناتاشا روستوا: یک دختر جوان و زیبا که در جستجوی عشق و خوشبختی است. او در طول داستان با چالش‌های عاطفی و اجتماعی زیادی روبرو می‌شود و در نهایت به بلوغ عاطفی می‌رسد.


«جنگ و صلح» نه تنها یک رمان تاریخی است، بلکه یک اثر فلسفی عمیق است که به بررسی مسائل انسانی و اجتماعی می‌پردازد. تولستوی با نثر زیبا و توصیف‌های دقیق، خواننده را به دنیای پیچیدهٔ شخصیت‌ها و چالش‌های آن‌ها می‌برد و در نهایت به درک عمیق‌تری از زندگی و انسانیت می‌رسد. 🌍

@the_cafe_anar
3
«در عمیق‌ترین لحظات زندگی، ما به خودمان و دیگران نزدیک‌تر می‌شویم و این نزدیکی است که ما را انسان‌تر می‌کند.»

#تولستوی
📚جنگ و صلح

@the_cafe_anar
6
«جنگ تنها تخریب نمی‌کند، بلکه روح انسانی را آزمایش می‌کند و به ما یادآوری می‌کند که چقدر زندگی قیمتی است.»

#تولستوی
📚جنگ و صلح
@the_cafe_anar
3👍2
برخیز و مخور غمِ جهانِ گُذران
خوش باش و دَمی به شادمانی گذران

در طَبْعِ جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

#خیام

           
@the_cafe_anar
4
عمر که بی‌عشق رفت، هیچ حسابش مگیر
آب حیات‌ست عشق، در دل و جانش پذیر


#مولانا
@the_cafe_anar
3
دختران ایل، فقط به دام مردانی می‌افتادند که غزال را در بیابان و شاهین را در آسمان به تیر می‌دوختند.
زنان ایل تنها به مردانی دل می‌بستند که دست‌شان با تفنگ و پایشان با رکاب آشنا بود.کار مردان ایل با تفنگ، به ویژه تفنگ پنج تیری به نام برنو به عشق و عاشقی کشیده شده‌ بود. تفنگ خوش‌‌دست و موشکاف و دور بردی بود.
ساخت یکی از شهرهای فرنگ به نام برنو بود. لُرها این تفنگ را به نام آن شهر برنو می‌خوانند. برایش شعر می‌سرودند. دختر زیبا را برنو می‌گفتند. یار بلند بالا را برنو می‌خواندند.
معلوم نبود که زن و برنو کدام یک را بیشتر دوست ‌داشتند. هر مردی در آرزوی دو برنو بود، برنویی بر دوش و برنویی در آغوش.

📚بخارای من، ایل من
#محمدبهمن‌بیگی

@the_cafe_anar
4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
3
«امروز عصر با غزاله بودم. رفتیم یک ساعتی در کافه‌ای نشستیم و همدیگر را دیدیم و حرف زدیم و حظ کردیم. محبتی که غزاله به من دارد از گنجایش او بیشتر است و گاه به گاه با ذوق‌زدگی، حرف، نگاه، ژست‌ها و صداهای شوق، پریدن و بوسیدن‌های بی‌اختیار سرریز می‌شود، انگار در شادی بی‌دریغ و خوشی مالامال غوطه‌ورش می‌کند...»

• شاهرخ مسکوب؛ روزها در راه

@the_cafe_anar
3
می‌‌توانستم درخت باشم؛ و پرنده‌های بسیار بر شاخه‌هایم لانه بسازند، یا پرنده باشم؛ و از دست‌ِ آدم‌های بسیار دانه بگیرم. اما کسی بودم؛ که دلش می‌خواست تنها در چشم «تو» زیبا باشد...🌱
@the_cafe_anar
3
بر تمام راه‌های جهان میلیون‌ها انسان پیش از ما گذشته‌اند و ردپای آن‌ها را می‌شود دید؛
اما بر کهن‌ترین دریاها، سکوت ما همواره نخستین است.

#آلبر_کامو

@the_cafe_anar
5
اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم،
بیهوده نزیسته‌ام.
اگر بتوانم رنجی را بکاهم،
یا دردی را مرهم نهم
یا مرغکی رنجور را
به آشیانه باز آورم،
حاشا، حاشا که بیهوده نزیسته‌ام.


#امیلی_دیکنسون

@the_cafe_anar
4
مرا ببوس
آنگونه که گویی
عذرخواهی کنی
برای تلخی روزهایی که
بدون تو
بر من گذشت...♡


@the_cafe_anar
4
هر کسی در زندگی باید کسی را داشته باشد که حرف‌هایش را راحت، بی‌خجالت و رو دربایستی به او بزند. وگرنه آدم از تنهایی دق می‌کند.

📚زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند
ارنست همینگوی

@the_cafe_anar
3👍1
زندگی برای جبران رنج‌های بشر دو چیز به او داد،
موسیقی و آغوش...🫂
🕊21
کاش با تو نسبتی داشتم
مثل بهار که با شکوفه‌یِ پرتقال،
بویِ خاک که با قطره‌هایِ باران،
یا اندوه که با سکوتِ ماه
کاش با تو نسبتی داشتم...
4
2025/10/28 13:09:52
Back to Top
HTML Embed Code: