Telegram Web Link
از پریشانی ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچه آن زلف پریشان زد و رفت🌱

#صائب_تبریزی
2💔1
نظری به کار من کن، که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله، که به جز تو کس ندارم

#عطار


       
2
در هر سکوت
‏سکوت‌های دیگری جان می‌گیرند؛
‏سکوت‌هایی
‏که صدای هم‌دیگر را شنیده‌اند.



‏بژان ماتور؛ برگردانِ سیامک تقی‌زاده
👍2
کجاست جای رسیدن
و پهن کردن یک فرش
و بی‌خیال نشستن...🌱

#سهراب_سپهری

           
2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🥰1
دستت را به سبزی برگ بیاویز و در بهار بنشین.
از همه‌جا گذشته‌ام و اکنون به کوی شما رسیده‌ام. راه‌های بهاری، با عطرهای مست‌کننده و سرخی‌های دل‌انگیز و سبزی‌های مدام.
سرت را در میان سبزه‌ها فرو کن و گوش کن! هیچ از نفس سبزه تنفس کرده‌ای؟ هیچ لبخند شرم‌آگین گل‌ را -گل‌ها را- دیده‌ای؟ هیچ‌گاه جوی کوچک آبی که معصوم، از میان درختان بلند تازه از خواب برخاسته می‌گذرد، تو را سلام کرده است؟

هیچ‌گاه به خوشبختی غنچه‌ی گل‌سرخی که می‌شکفد گریسته‌ای تا حریر سبزی دانه‌ی اشکت را از چهره پاک کند؟




ناگهان؛ عباس نعلبندیان.
3
یک مسیر سبز
یک رود خانه‌ی آبی
و زنی  با موهای بلند خرمایی 
من در یک تابلو نقاشی گم شدم
زنی با لباس بلند و قرمز
کوزه‌ای در دست گرفته
و در مسیر سبز عبورش
عشق می‌پراکند
من در یک تابلو نقاشی گم شدم
و در زمان سفر کردم
رفتم تا قلب عاشق زن
رفتم تا فصل همیشه بهار
رفتم تا ابتدای رودخانه‌ی آبی
من در یک تابلو نقاشی گم شدم
-
آدم در خیلی چیزها گم می‌شود
در عکس‌های سیاه و سفید
در تابلوهای نقاشی
گاهی در یک موسیقی عاشقانه و دلگیر
گاهی در سراشیبی دامنه‌ی کوه
و گاهی در چشمان دیگری
یا در آغوشی لبریز از عشق
آدم‌ها خوب می‌دانند
گم شدن همیشه زیباست

#رهاصابر
3
زاده شدم تا تو را دوست بدارم🌱


#محموددرويش
3
امشب به یاد مخمل زلف نجیب تو
شب را چو گربه‌ای که بخوابد به دامنم
من ناز می‌کنم
🌱


اخوان ثالث، از این اوستا
🔥1
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

#حزین_لاهیجی
3
شاید مرا از چشمه می‌گیرند
شاید مرا از شاخه می‌چینند
شاید مرا مثل دری بر لحظه‌های بعد می‌بندند...

#فروغ_فرخزاد
💔2
به دست آوردن دنیا هنر نیست
یکی را گر توانی دل به دست آر♡

سعدی
گفتم: چند دقیقه این جا بنشین و
به من تکیه بده.
گفت: کارم از تکیه گذشته، دلم می‌خواهد توی بغلت بمیرم...🫂


#عباس_معروفی
3
شور هستی
آگاه باش
هشيار بمان🌱

هر انتخابی
در هر لحظه
كل سرنوشت را تغيير می‌دهد🌱

راه رفتن بر روی پل لرزان انتخاب
اين است شور هستی🌱
2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر ادوین آرنولد شاعر انگلیسی در مدح #سعدی نوشته‌ست:

«باری دگر همراه من آی از آسمانِ گرفته،
تا گوش بر نغمه‌‌ی‌خوش آهنگ و سحرآسای سعدی گذاریم؛
بلبلی هزاردستان، که،
از دلِ گلستان خویش، به پارسی هر دم
نوایی دیگر ساز خواهد کرد..»

هیهات که چشم‌ روزگار دیگر مانند او ببیند.🌱
2👏1
تو هرگز زیباتر از آن شبی نبودی
که گفتی خوشحالی
به شکل‌های زیادی دوستت دارم
امّا بیش از همه این‌طور:
با چهره‌ای شاد
و پر از برق زندگی
که همیشه مرا زیر و زبر می‌کند


#آلبرکامو
2
سال‌ها بعد وقتی که گرد پیری
موهایم را سپید می‌کند
و حافظه‌ی خسته‌ام همه چیز را از یاد می‌برد
زمانی که روزهای آخر زندگی را در تنهایی‌های درونم سر می‌کنم
و هیچ چیز
حتی نام خودم را به درستی به‌ یاد نمی‌آورم
هر جای این کره‌ی خاکی که باشم
باز هم تو را به یاد خواهم آورد

تو، جایی را در قلبم گرفته‌ای که فراموشی در آن راه ندارد🌱

هرگاه که امواج دریا به سینه‌ی سرد ساحل می‌کوبند
هرگاه صدای خرد شدن برگی را زیر پایم بشنوم
حسی عجیب بی آن که بدانم چیست
وجودم را پر می‌کند
حسی که تنها با تو تجربه کردم🌱

هزار سال می‌گذرد
نه اثری از من هست
نه نشانه‌ای از تو
بدن‌هامان زیر خاک پوسیده
و هیچ کس، هیچ جای این کره‌ی خاکی
ما را به یاد نمی‌آورد
هیچ جا، نشانی از بودن ما نمانده
ولی
آن هنگام هم، زمین ما را به یاد خواهد آورد


ما را و احساس ما را
احساسی که باهم آفریدیم
و بی‌دریغ به جهان بخشیدیم
-
با هر برگ پاییزی که به زمین می‌افتد
و هر موجی که به سینه‌ی سرد ساحل می‌کوبد
زمین، دوباره و دوباره و دوباره
ما را به یاد خواهد آورد
آری
من میمیرم
تو میمیری
ولی ما زنده می‌ماند
احساس ما
و عشقمان
ما چیزی به این دنیا بخشیدیم
که پیش از ما نداشت
🌱

#رهاصابر
5
‏با تو ایمنم
و با تو سرشارم
از هرچه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانه‌هایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم


#محمدرضاعبدالملکیان


2025/10/25 02:01:59
Back to Top
HTML Embed Code: