باز نگشتند؛
رودهای که به دریا رفتند،
سربازانی که به جنگ
و یارانی که به دیار غریب!
رودهای که به دریا رفتند،
سربازانی که به جنگ
و یارانی که به دیار غریب!
وكُنتُ أُطعمهُ قمحَ فُؤادي براحتي،
عجبًا كيفَ باتَ يُرضيهِ فُتات الطريق؟
«من با دستانِ خود
دانهی دلم را نثارش میکردم،
شگفتا! چگونه ریزههایِ افتاده بر خاک،
او را خشنود میساخت؟»
#محمود_درويش
@themrez
عجبًا كيفَ باتَ يُرضيهِ فُتات الطريق؟
«من با دستانِ خود
دانهی دلم را نثارش میکردم،
شگفتا! چگونه ریزههایِ افتاده بر خاک،
او را خشنود میساخت؟»
#محمود_درويش
@themrez