▫️▫️▫️▫️
به نظرم کمتر هنرمندی در دنیای معاصر توانست چون اندی وارهول اینگونه نفوذ، جذابیت و شهرت پیداکند فراتر از دنیای تخصصی خودش. اندی وارهول ابرستارهای بود یا شد چیزی شبیه مایکل جکسون. شما فکر میکنید چرا؟
Andy Warhol
به نظرم کمتر هنرمندی در دنیای معاصر توانست چون اندی وارهول اینگونه نفوذ، جذابیت و شهرت پیداکند فراتر از دنیای تخصصی خودش. اندی وارهول ابرستارهای بود یا شد چیزی شبیه مایکل جکسون. شما فکر میکنید چرا؟
Andy Warhol
❤5
در سال ۱۹۷۰، مجموعه موزه ویتنی:
آلیس نیل، که توسط یک منتقد هنری «گردآورنده روحها» لقب گرفته بود، طیف وسیعی از سوژهها را از افراد ناشناس تا چهرههای کاملاً شناختهشده به تصویر کشید، مانند این پرتره از هنرمند برجسته پاپ، اندی وارهول. در اینجا، نیل آسیبپذیری هنرمندی را به تصویر میکشد که آثار و شخصیت عمومیاش به خاطر سردی و بیتفاوتی شهرت داشتند. وارهول در انظار عمومی معمولاً خود را با انواع پوششها مخفی میکرد—کلاهگیس، آرایش، عینک آفتابی و حالتی تمرینشده از بیعلاقگی. او однажды اظهار داشت: «برهنگی تهدیدی برای وجود من است.» نیل این هنرمند پاپ تحریکآمیز را با چشمان بسته و بدون پیراهن نقاشی کرد و تن سفید و زخمی او را همراه با کرست حمایتی که پس از تیراندازی در سال ۱۹۶۸ توسط والری سولاناس، یکی از اعضای سابق استودیوی او، مجبور به پوشیدنش بود، به نمایش گذاشت. بوم نقاشی به رنگهای سرد محدود شده است، مانند لکهای از آبی روشن که سر و بالاتنه وارهول را احاطه کرده، و خطوط شکننده و دوجنسیتی بدن او با رنگ فیروزهای امضای نیل ترسیم شده است. پسزمینه ساده است و تنها خطوط یک کاناپه دیده میشود، که این امر بر آنچه نیل «اقتصاد بیشحساس» تصویر توصیف کرده، تأکید میکند. نیل با به تصویر کشیدن وارهول بهعنوان فردی منزوی، زخمی و گوشهگیر، جنبهای غیرمنتظره و شاید عمیقتر از این هنرمند همکار خود را به ما نشان میدهد.
آلیس نیل، که توسط یک منتقد هنری «گردآورنده روحها» لقب گرفته بود، طیف وسیعی از سوژهها را از افراد ناشناس تا چهرههای کاملاً شناختهشده به تصویر کشید، مانند این پرتره از هنرمند برجسته پاپ، اندی وارهول. در اینجا، نیل آسیبپذیری هنرمندی را به تصویر میکشد که آثار و شخصیت عمومیاش به خاطر سردی و بیتفاوتی شهرت داشتند. وارهول در انظار عمومی معمولاً خود را با انواع پوششها مخفی میکرد—کلاهگیس، آرایش، عینک آفتابی و حالتی تمرینشده از بیعلاقگی. او однажды اظهار داشت: «برهنگی تهدیدی برای وجود من است.» نیل این هنرمند پاپ تحریکآمیز را با چشمان بسته و بدون پیراهن نقاشی کرد و تن سفید و زخمی او را همراه با کرست حمایتی که پس از تیراندازی در سال ۱۹۶۸ توسط والری سولاناس، یکی از اعضای سابق استودیوی او، مجبور به پوشیدنش بود، به نمایش گذاشت. بوم نقاشی به رنگهای سرد محدود شده است، مانند لکهای از آبی روشن که سر و بالاتنه وارهول را احاطه کرده، و خطوط شکننده و دوجنسیتی بدن او با رنگ فیروزهای امضای نیل ترسیم شده است. پسزمینه ساده است و تنها خطوط یک کاناپه دیده میشود، که این امر بر آنچه نیل «اقتصاد بیشحساس» تصویر توصیف کرده، تأکید میکند. نیل با به تصویر کشیدن وارهول بهعنوان فردی منزوی، زخمی و گوشهگیر، جنبهای غیرمنتظره و شاید عمیقتر از این هنرمند همکار خود را به ما نشان میدهد.
❤4👍1
ایو سن لوران در یک مهمانی به افتخار او همراه با اندی وارهول، بیانکا جاگر، میک جاگر، جد جانسون، فرد هیوز، مارینا شیانو، اگون فون فورستنبرگ و دایان فون فورستنبرگ در کلوپ ۲۱ در نیویورک سیتی، ۱۳ نوامبر ۱۹۷۲. عکسها توسط پیر شرمن
▫️▫️▫️▫️
در نوامبر ۱۹۷۹، در تپههای بل ایر مشرف به بلوار سانست، ادوین جانز جونیور - غول نفتی و حامی مدرنیسم ساحل غربی - مهمانیای برگزار کرد که مرزهای میان جاهطلبی هالیوودی و رمز و راز آوانگارد را محو کرد. میهمان افتخاری، اندی وارهول، کمی پس از ساعت ۹ شب با دوربین پولاروید و گروهی خاموش از بازماندگان فکتوری وارد شد. اما نقطه کانونی غیرمنتظره، جودی فاستر بود، که تازه شانزدهساله شده بود و بین شدت نقشآفرینیاش در راننده تاکسی و سختگیری علمی ورود قریبالوقوعش به دانشگاه ییل قرار داشت. دیدار آنها - دو اسطوره که با اختلاف سنی از هم جدا شده اما با صمیمیت عجیبشان با شهرت پیوند خورده بودند - برخوردی نادر از روایتهای شهرت چندنسلی در شهری بود که هنوز نمیدانست چگونه هنر والا را تعریف کند.وارهول، که هنوز از طنین روانی حمله والری سولاناس در سال ۱۹۶۸ در حال بهبود بود و شیفتگی تازهای به درخشش پلاستیکی کالیفرنیا داشت، فاستر را با فاصلهای حسابشده تماشا کرد. او بعداً در مجله اینترویو اعتراف کرد که فاستر «مثل بت دیویس کوچک با نورپردازی بهتر» بود. در آن زمان، وارهول تازه کتاب «افشاگریهای اندی وارهول» را منتشر کرده بود، اعترافی عکاسانه به وسواس با سطح شهرت، و بیصدا در حال برنامهریزی برای مجموعهای از تستهای صفحهای با بازیگران جوان رو به رشدی بود که به نظرش «بیش از حد باهوش برای دوام در این حرفه» بودند. فاستر، که به فرانسه مسلط بود و از قبل در برابر دخالتهای استودیو مقاومت میکرد، این پارادوکس را بهخوبی تجسم میداد. او آنجا نبود تا اجرا کند؛ او آنجا بود تا مشاهده کند.مهمانی، در میان خطوط تیز معماری میانهقرن عمارت پر از آثار هنری جانز، بهعنوان یک جمعآوری کمک مالی برای مجموعه نوپای معاصر موزه LACMA نیز برگزار شد. یک اثر از جاسپر جانز در کنار اثری از هاکنی در آتریوم آویزان بود، در حالی که در باغ، فاستر و وارهول زیر یک موبایل کالدر - نیمهسایهدار با لامپهای گرمایی و اوکالیپتوس - برای لحظاتی کوتاه صحبت کردند. لحظهای که تلویزیون آن را ثبت نکرد، اما زمان آن را از یاد نبرد: هنر بیتفاوتی وارهول در برابر دقت بلوغ فاستر در لسآنجلسی که، فقط برای آن شب، به هر دوی آنها باور داشت.
در نوامبر ۱۹۷۹، در تپههای بل ایر مشرف به بلوار سانست، ادوین جانز جونیور - غول نفتی و حامی مدرنیسم ساحل غربی - مهمانیای برگزار کرد که مرزهای میان جاهطلبی هالیوودی و رمز و راز آوانگارد را محو کرد. میهمان افتخاری، اندی وارهول، کمی پس از ساعت ۹ شب با دوربین پولاروید و گروهی خاموش از بازماندگان فکتوری وارد شد. اما نقطه کانونی غیرمنتظره، جودی فاستر بود، که تازه شانزدهساله شده بود و بین شدت نقشآفرینیاش در راننده تاکسی و سختگیری علمی ورود قریبالوقوعش به دانشگاه ییل قرار داشت. دیدار آنها - دو اسطوره که با اختلاف سنی از هم جدا شده اما با صمیمیت عجیبشان با شهرت پیوند خورده بودند - برخوردی نادر از روایتهای شهرت چندنسلی در شهری بود که هنوز نمیدانست چگونه هنر والا را تعریف کند.وارهول، که هنوز از طنین روانی حمله والری سولاناس در سال ۱۹۶۸ در حال بهبود بود و شیفتگی تازهای به درخشش پلاستیکی کالیفرنیا داشت، فاستر را با فاصلهای حسابشده تماشا کرد. او بعداً در مجله اینترویو اعتراف کرد که فاستر «مثل بت دیویس کوچک با نورپردازی بهتر» بود. در آن زمان، وارهول تازه کتاب «افشاگریهای اندی وارهول» را منتشر کرده بود، اعترافی عکاسانه به وسواس با سطح شهرت، و بیصدا در حال برنامهریزی برای مجموعهای از تستهای صفحهای با بازیگران جوان رو به رشدی بود که به نظرش «بیش از حد باهوش برای دوام در این حرفه» بودند. فاستر، که به فرانسه مسلط بود و از قبل در برابر دخالتهای استودیو مقاومت میکرد، این پارادوکس را بهخوبی تجسم میداد. او آنجا نبود تا اجرا کند؛ او آنجا بود تا مشاهده کند.مهمانی، در میان خطوط تیز معماری میانهقرن عمارت پر از آثار هنری جانز، بهعنوان یک جمعآوری کمک مالی برای مجموعه نوپای معاصر موزه LACMA نیز برگزار شد. یک اثر از جاسپر جانز در کنار اثری از هاکنی در آتریوم آویزان بود، در حالی که در باغ، فاستر و وارهول زیر یک موبایل کالدر - نیمهسایهدار با لامپهای گرمایی و اوکالیپتوس - برای لحظاتی کوتاه صحبت کردند. لحظهای که تلویزیون آن را ثبت نکرد، اما زمان آن را از یاد نبرد: هنر بیتفاوتی وارهول در برابر دقت بلوغ فاستر در لسآنجلسی که، فقط برای آن شب، به هر دوی آنها باور داشت.