🦋ͲᎡᎡᎪΝՏ🦋

#پارت_چهارده رویا رسیدم تو کوچه خوابگاه و نفس راحتی کشیدم که یهو دوباره جلوم سبز شد عصبی گفتم _ببین گم میشی بری یا جوری بزنمت صدا صگ بدی _ای جانم با همین دستا؟ دستمو که به نشونه تهدید بالا اورده بودم پایین کشیدم از اون دخترای نبودم که دستو پاشونو گم میکنن…

#پارت_پانزده

رهی

چشم ادم تنها تو شهر غریب همیشه میگرده، میگرده دنبال دیدن یه چهره اشنا شایدم فقط منم که دارم دیونه میشم بعضی وقتا بیرون تو خیابون همه جا و همه ادمارو نگاه میکنم دنبالشون میگردم تا شاید ببینمشون همیشه فکر میکردم هیچ وابستگی به خانوادم ندارمو هر زمان که وقت رفتنم شد خیلی راحت میتونم همه رو ول کنمو برم اما نه اینجوری نبود اگه برمیگشتم عقب حداقل یبار بهشون میگفتم منو دور نریزید یه بار غرورمو زیر پا میزاشتمو میگفتم که چقد نیازشون دارم چقد دوستشون دارمو نمیخوام از دستشون بدم
اما نگفتم نشد که بگم
بعضی وقتا ادم قصد رفتن میکنه ولی الکی ، الکی که میگم اینجوریه که ادم دلش میخواد فقط بشنوه نرو ،جایی نری، بمون ....
تلخ خندیدم صدای یه جیغ بلند منو وحشیانه از افکار غمگینم که داشت اشکمو در میاورد بیرون کشید
کوچه نیمه تاریک بود نزدیک تر رفتم
_ولم کن عوضییی
اولش با خودم گفتم به من چه و خواستم بی سرو صدا رد شم اما صدای خنده پسره و جیغ جیغ کردنای دختره رو مخم یورتمه میرفت حقیقتشو بخوام بگم دلم یه دعوا میخواست کتک خوردنو زدن شاید اینجوری یکم اروم میشدم به لطف ده سال بوکس کار کردن مطمئن رفتم جلو هر چند برام مهم نبود اگر داغونم میشدم
_ول کن دستشو
هردوشون برگشتن نگاهم کردن نگاهی به دختره انداختم که داشت از ترس سکته رو میزد
_تورو سننه بچه خوشگل
همین کافی بود واسه درگیر شدن انقد زدمو خوردم تا بالاخره دونفر رسیدنو از هم جدامون کردن اما انگار اروم نشده بودم تازه داشتم گرم میشدم هر چرت و پرتی از دهنم در میومد میگفتمو اصلا تو حال خودم نبودم که بازم باصدای جیغش به خودم اومدم
_بسه دیگههه
عصبی نگاش کردم روبه روم وایستاده بودو دستاشو رو سینه م گذاشته بود ترسیده بود نگاهمو ازش گرفتمو عقب تر رفتم کوله مو از رو زمین برداشتم لبم میسوخت دستمو کشیدم روش
_چرا با دوستات نیستی این وقت شب
بعد از کمی با صدایی که از ته چاه میومد گفت
_نبودن کار داشتم
چیزی نگفتمو راه افتادم سمت خوابگاه اما یادم افتاد که نباید میفهمید وایسادم برگشتم عقبو نگاهش کردم خشکش زده بود انگار حسابی رنگ و روش پریده بود
_بیا برو دیگه
انگار که تازه به خودش اومده باشه راه افتاد نزدیکتر که شد زیر لب گفت
_خودتم بیا
فهمیده بود یا شاید میدونست مهم نبود....

‌‌ •••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••
• @trrans_1 🏳‍⚧
• @trrans 🏳‍🌈
•••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••

498 views., 14:46