درس خداحافظی
والتر لوین به مدت ۴۶ سال در ام-ای-تی فیزیک درس داد. سلسله درسهایی که او در مکانیک، الکتریسیته و امواج داده اکنون سالانه شش میلیون بازدید کننده از سرتاسر دنیا دارد. این جلسه آخری است که او پس از بازنشستگی اش در سال ۲۰۰۹ درس داده و از دانشگاه خداحافظی می کند و چشمانش پر از اشک می شود. در این جلسه آخر مردم عادی و میان سال هم برای دیدن تدریس او به دانشگاه آمده اند. در آخر کلاس از او می پرسند که برای هر جلسه چقدر وقت صرف می کند؟ پاسخ اش شنیدنی است: بین ۴۰ تا ۶۰ ساعت! می گوید دو هفته قبل از کلاس جلسه را برای یک تالار خالی تمرین می کند. یک بار دیگر هم یک هفته قبل از کلاس و بالاخره ساعت پنج صبج روزی که کلاس دارد هم برای آخرین بار. از او می پرسند که چه چیز محرک او برای تدریس فیزیک بوده است. می گوید عشق و اضافه می کند:
You have to love it, or don’t touch it.
والتر لوین به مدت ۴۶ سال در ام-ای-تی فیزیک درس داد. سلسله درسهایی که او در مکانیک، الکتریسیته و امواج داده اکنون سالانه شش میلیون بازدید کننده از سرتاسر دنیا دارد. این جلسه آخری است که او پس از بازنشستگی اش در سال ۲۰۰۹ درس داده و از دانشگاه خداحافظی می کند و چشمانش پر از اشک می شود. در این جلسه آخر مردم عادی و میان سال هم برای دیدن تدریس او به دانشگاه آمده اند. در آخر کلاس از او می پرسند که برای هر جلسه چقدر وقت صرف می کند؟ پاسخ اش شنیدنی است: بین ۴۰ تا ۶۰ ساعت! می گوید دو هفته قبل از کلاس جلسه را برای یک تالار خالی تمرین می کند. یک بار دیگر هم یک هفته قبل از کلاس و بالاخره ساعت پنج صبج روزی که کلاس دارد هم برای آخرین بار. از او می پرسند که چه چیز محرک او برای تدریس فیزیک بوده است. می گوید عشق و اضافه می کند:
You have to love it, or don’t touch it.
آنچه که این روزها تحت نام اختراع ویروس یاب در کشور می بینیم که قبلا نیز با نام های دیگر و با کاربردهای دیگر رونمایی شده، نه تنها به وضوح حیثیت جامعه علمی ایران را خدشه دار می کند بلکه به دلیل انتشار گسترده در فضای مجازی و رسانه های بیگانه آنهم به صورت طنزآمیز چه بسا دیگر دستاوردهای اعلام شده را نیز در اذهان مردم با شک و تردید مواجه کرده و نهایتا غرور ملی تک تک مردم ما را نیز خدشه دار کند. علاوه بر این هزاران دانشجو و محقق جوان را که در جای جای کشور برای آبادی میهن می کوشند و نیک می دانند بدست اوردن یک نتیجه نو و حل کردن یک مسئله جدید با چه زحمتی بدست می آید از ادامه راه دلسرد می کند. به همین جهت است که دخالت صریح و روشن نهادهایی چون بسیج دانشجویی و بسیج اساتید دانشگاه ها آنهم در فضای عمومی جامعه ضرورت قاطعی پیدا می کند. با این کار این نهادها می توانند نشان دهند که در برابر اعتبار جامعه علمی کشور و غرور ملی ایرانیان احساس مسئولیت می کنند، و اگرچه طرز فکر متفاوتی دارند، اما تعلق خاطرشان بیش از انکه به نهادهای سیاسی و نظامی باشد به اعتلای علم در دانشگاه و هزاران کوشنده راستین علم در کشور است. اگر رابطه همدلانه این نهادها با دیگر دانشجویان و همکاران به هر دلیلی کمرنگ شده باشد با پایبندی به حقیقت می توانند این رابطه همدلانه را ترمیم کنند. این فرصتی یگانه برای ترمیم یک شکاف است که امیدوارم بخوبی از آن استفاده کنند.
روزگار کهنه و نو، نجف دریابندری
امروز یکی از پرشمار روزهای غم انگیز زندگی ایرانیان که یکی دیگر از نویسندگان و هنرمندان این سرزمین، عرصه را برای مدعیان جدید فرهنگ خالی کرده است. نجف دریابندری مترجم آثار ماندگار در ادبیات و فلسفه درگذشت. من و خیلی از همکاران و دانشجویان دانشکده فیزیک در دانشگاه صنعتی شریف این بخت را داشتیم که یک بار در زنگ پژوهش دانشکده، که مجموعه ای دیرپا برای سخنرانی در علم و ادبیات و هنر است، میزبان او باشیم که برایمان از ارزش فرهنگ و ادبیات فارسی گفت. ترجمه اش از کتاب ماجراهای هکلبری فین شاهکاری است از انعکاس زبان محاوره ای و سرخوشانه پسربچه ای امریکایی به زبان فارسی. شاید بهترین کتابی که روحیه طنزپرداز و شاداب دریابندری را نشان می دهد کتاب کوچکی است به نام «چنین کنند بزرگان » که او به سال ۱۳۴۹ و در دورانی که به نام دوران تلخ استبداد می شناسیم، از نویسنده ای گمنام به نام ویل کاپی ترجمه کرده. در مقدمه این کتاب می نویسد:
«…انتشار کتاب حاضر فرصت مساعدی است برای همه کسانی که احیاناً همیشه منتظر بوده اند نویسنده ی این سطور خود را در وضعیت نامساعدی قرار دهد، زیرا که در این کتاب مترجم نه تنها اصل امانت در ترجمه را زیر پا گذاشته، بلکه در حقیقت می توان گفت که به هیچ اصلی پابند نمانده است. در کتاب حاضر، چنانکه اشاره شد، قطعات فراوانی از متن اصلی ساقط شده، سهل است، در قطعات ترجمه شده نیز جملات و عبارات فراوانی از قلم افتاده و به جای آنها، یا حتی در جاهای نامربوط دیگر، جملات و عبارات جعلی فراوانی گنجانیده شده که به علت جعلی بودن در متن اصلی به هیچ وجه دیده نمی شوند. هم چنین در ضبط اعلام تاریخی و جغرافیای هیچ قاعده معینی جز سلیقه شخصی رعایت نشده، و معادل لاتینی اعلام نیز در پای صفحات نیامده، در عوض فضای گرانبهای صفحات به توضیحات غیرلازم اختصاص یافته که غرض از آنها نه تنها برای خوانندگان که برای خود مترجم نیز روشن نیست….»
آیا چهل سال پس از انقلاب برای آزادی چنین روحیاتی از طنز و شادابی و امید در نویسندگان و فرهیختگان ما باقی مانده است؟…
امروز یکی از پرشمار روزهای غم انگیز زندگی ایرانیان که یکی دیگر از نویسندگان و هنرمندان این سرزمین، عرصه را برای مدعیان جدید فرهنگ خالی کرده است. نجف دریابندری مترجم آثار ماندگار در ادبیات و فلسفه درگذشت. من و خیلی از همکاران و دانشجویان دانشکده فیزیک در دانشگاه صنعتی شریف این بخت را داشتیم که یک بار در زنگ پژوهش دانشکده، که مجموعه ای دیرپا برای سخنرانی در علم و ادبیات و هنر است، میزبان او باشیم که برایمان از ارزش فرهنگ و ادبیات فارسی گفت. ترجمه اش از کتاب ماجراهای هکلبری فین شاهکاری است از انعکاس زبان محاوره ای و سرخوشانه پسربچه ای امریکایی به زبان فارسی. شاید بهترین کتابی که روحیه طنزپرداز و شاداب دریابندری را نشان می دهد کتاب کوچکی است به نام «چنین کنند بزرگان » که او به سال ۱۳۴۹ و در دورانی که به نام دوران تلخ استبداد می شناسیم، از نویسنده ای گمنام به نام ویل کاپی ترجمه کرده. در مقدمه این کتاب می نویسد:
«…انتشار کتاب حاضر فرصت مساعدی است برای همه کسانی که احیاناً همیشه منتظر بوده اند نویسنده ی این سطور خود را در وضعیت نامساعدی قرار دهد، زیرا که در این کتاب مترجم نه تنها اصل امانت در ترجمه را زیر پا گذاشته، بلکه در حقیقت می توان گفت که به هیچ اصلی پابند نمانده است. در کتاب حاضر، چنانکه اشاره شد، قطعات فراوانی از متن اصلی ساقط شده، سهل است، در قطعات ترجمه شده نیز جملات و عبارات فراوانی از قلم افتاده و به جای آنها، یا حتی در جاهای نامربوط دیگر، جملات و عبارات جعلی فراوانی گنجانیده شده که به علت جعلی بودن در متن اصلی به هیچ وجه دیده نمی شوند. هم چنین در ضبط اعلام تاریخی و جغرافیای هیچ قاعده معینی جز سلیقه شخصی رعایت نشده، و معادل لاتینی اعلام نیز در پای صفحات نیامده، در عوض فضای گرانبهای صفحات به توضیحات غیرلازم اختصاص یافته که غرض از آنها نه تنها برای خوانندگان که برای خود مترجم نیز روشن نیست….»
آیا چهل سال پس از انقلاب برای آزادی چنین روحیاتی از طنز و شادابی و امید در نویسندگان و فرهیختگان ما باقی مانده است؟…
Forwarded from نور سیاه
دریغا دریابندری!
از صبح که این عکس نجف دریابندری را در ایبنا دیدم حالم خراب است. محمد زهرایی میگفت از دریابندری پرسیدند جمالزاده چه میکند؟ با همان ظرافت معهودش گفت: سالهاست مشغول مردن است. عکس دریابندری را که دیدم به یاد این حرفش افتادم. هیهات از زندگی! دریغ از دریابندری!
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
دریابندری نمونۀ یک روشنفکر روشنبین بود؛ هوشمند و فهمیده. ظریف و بذلهگو و نکتهپرداز. خوشمشرب و خوشذوق و خوشقریحه. قهقهههایش مشهور بود. صابون سیاست به تنش خورده بود. زندان کشیده بود. تا آنجا که من فهمیدهام در سیاست عمیق و جدی بود. سیاست شعرزدۀ امثال گلسرخی و اخوانثالث و دیگران را جدی نمیگرفت. چپ بود و چپ ماند اما منعطف بود. بی آنکه به ورطۀ زبونی و ذلّت فرو بلغزد نگاه انتقادی به جریان سیاسی چپ داشت. مقدمهاش بر ترجمۀ تاریخ روسیۀ شوروی بسیار آموزنده است. دریابندری عقدهای نبود. اگر با دیگران شوخی میکرد میتوانست خودش را هم دست بیندازد. بسیارخوان و بسیاردان بود. خودآموخته بود. زهرایی که سالها مصاحب دریابندری بود میگفت نجف بعد از مقداری نوشتن میگوید احساس میکنم خالی شدم و باید بخوانم و دیوانهوار میخواند. همه چیز میخواند اما بر ادبیات و فلسفه تمرکز بیشتری داشت. سایه میگفت نجف پیش از سکته قصاید خاقانی و قاآنی را از برمیخواند. خودم از دریابندری شنیدم که معلمش را در نثرنویسی بوستان سعدی – و نه گلستان – میدانست. میگفت بوستان را از بر بوده. دریابندری مترجم درجهاولی بود. رمان و نمایشنامه و تاریخ و تاریخ هنر و تاریخ سینما و فلسفه غرب و تاریخ فلسفه غرب ترجمه کرد. آقای زهرایی میگفت برتراند راسل، فیلسوف شهیر که دریابندری چند کتابش را ترجمه کرده، در نامهای به نجف از زیبایی نثر او به انگلیسی ستایش کرده است. در میان مترجمان معاصر محمد قاضی را بیشتر از همه قبول داشت. این را به من گفت و فیلمش را دارم. نقاش هم بود و دربارۀ نقاشی مطالعات داشت و یادداشتها نوشته است. طرحی که از دکتر مصدق کشیده ماندنی است. عکاس بود. به فیلم و تئاتر علاقه داشت. از جوانی دربارۀ فیلم نوشت. دریابندری بخشی از تاریخ ویرایش ایران است. دریابندری منتقد صاحبسبکی بود. نکتهیاب و شیریننویس و طناز و صریح. تازهجو و درپی استعدادهای نو. عجب نگاه ژرفی داشت این استاد نجف! آنچه دربارۀ همینگوی در مقدمۀ ترجمۀ پیرمرد و دریا نوشته کهنهشدنی نیست. وای از وقتی که میخواست جدل کند. دعوای او با عباس میلانی خواندنی است یا آنچه دربارۀ چوبک نوشته. در تکهپرانی آیتی بود بزرگ. زمان اسکات خصم بیانصاف هم میشد. دریابندری به نظر من یکی از بزرگترین نثرنویسان روزگار ماست. نوشتههایش آموزگار نثر فصیح فارسی است.
یاد آقای زهرایی بخیر. هر روز دریابندری را به دفتر نشر کارنامه میبرد. در آن دفتر دلپذیر بسیار دریابندری را دیدم. گوشش سنگین بود اما هوشش بجا بود. یک شب هم با سایه به کلبۀ ما آمد. وقتی خوب نمیشنید سایه کلافه میشد. غصه میخورد. از او دربارۀ مرتضی کیوان پرسید. گفت: سایه میدانی که من کیوان را خیلی دوست داشتم و سایه بهدرد گریست. طفلک عاطفه آن شب چقدر دلهره داشت که باید برای مؤلف کتاب مستطاب آشپزی غذا بپزد. با رغبت غذا خورد و تعریف و تشویق کرد. دربارۀ کتاب مستطاب آشئزی باید جداگانه بنویسم. به دریابندری میگفتم این کتاب نمیگذارد به یأس فلسفی برسم. میخندید. به او میگفتم حکیم. میگفت مانعی ندارد بگو. این «مانعی ندارد»های دریابندری هم داستان دارد. یک شب با زهرایی به خانۀ سایه آمدند. زهرایی هی میخندید. سایه گفت چرا میخندی؟ گفت با نجف به عیادت محمد حقوقی رفته بودیم. نجف به آقای حقوقی گفت: آقای حقوقی شنیدهام شما شعر هم میگویید. حقوقی گفت بله. نجف گفت: مانعی ندارد. ادامه بدهید. زهرایی میگفت طفلک حقوقی مانده بود چه بگوید.
چه نگاه عجیبی داری در این عکس استاد نجف. قربان نگاهت بروم ای حکیم دریابندری!میبینی؟! دنیا روزبهروز بدتر میشود و ما روزبهروز تیرهروزتر. کاش بلد بودم مثل تو قهقهه بزنم.
https://www.instagram.com/p/BznnhyBHdQx/
از صبح که این عکس نجف دریابندری را در ایبنا دیدم حالم خراب است. محمد زهرایی میگفت از دریابندری پرسیدند جمالزاده چه میکند؟ با همان ظرافت معهودش گفت: سالهاست مشغول مردن است. عکس دریابندری را که دیدم به یاد این حرفش افتادم. هیهات از زندگی! دریغ از دریابندری!
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
دریابندری نمونۀ یک روشنفکر روشنبین بود؛ هوشمند و فهمیده. ظریف و بذلهگو و نکتهپرداز. خوشمشرب و خوشذوق و خوشقریحه. قهقهههایش مشهور بود. صابون سیاست به تنش خورده بود. زندان کشیده بود. تا آنجا که من فهمیدهام در سیاست عمیق و جدی بود. سیاست شعرزدۀ امثال گلسرخی و اخوانثالث و دیگران را جدی نمیگرفت. چپ بود و چپ ماند اما منعطف بود. بی آنکه به ورطۀ زبونی و ذلّت فرو بلغزد نگاه انتقادی به جریان سیاسی چپ داشت. مقدمهاش بر ترجمۀ تاریخ روسیۀ شوروی بسیار آموزنده است. دریابندری عقدهای نبود. اگر با دیگران شوخی میکرد میتوانست خودش را هم دست بیندازد. بسیارخوان و بسیاردان بود. خودآموخته بود. زهرایی که سالها مصاحب دریابندری بود میگفت نجف بعد از مقداری نوشتن میگوید احساس میکنم خالی شدم و باید بخوانم و دیوانهوار میخواند. همه چیز میخواند اما بر ادبیات و فلسفه تمرکز بیشتری داشت. سایه میگفت نجف پیش از سکته قصاید خاقانی و قاآنی را از برمیخواند. خودم از دریابندری شنیدم که معلمش را در نثرنویسی بوستان سعدی – و نه گلستان – میدانست. میگفت بوستان را از بر بوده. دریابندری مترجم درجهاولی بود. رمان و نمایشنامه و تاریخ و تاریخ هنر و تاریخ سینما و فلسفه غرب و تاریخ فلسفه غرب ترجمه کرد. آقای زهرایی میگفت برتراند راسل، فیلسوف شهیر که دریابندری چند کتابش را ترجمه کرده، در نامهای به نجف از زیبایی نثر او به انگلیسی ستایش کرده است. در میان مترجمان معاصر محمد قاضی را بیشتر از همه قبول داشت. این را به من گفت و فیلمش را دارم. نقاش هم بود و دربارۀ نقاشی مطالعات داشت و یادداشتها نوشته است. طرحی که از دکتر مصدق کشیده ماندنی است. عکاس بود. به فیلم و تئاتر علاقه داشت. از جوانی دربارۀ فیلم نوشت. دریابندری بخشی از تاریخ ویرایش ایران است. دریابندری منتقد صاحبسبکی بود. نکتهیاب و شیریننویس و طناز و صریح. تازهجو و درپی استعدادهای نو. عجب نگاه ژرفی داشت این استاد نجف! آنچه دربارۀ همینگوی در مقدمۀ ترجمۀ پیرمرد و دریا نوشته کهنهشدنی نیست. وای از وقتی که میخواست جدل کند. دعوای او با عباس میلانی خواندنی است یا آنچه دربارۀ چوبک نوشته. در تکهپرانی آیتی بود بزرگ. زمان اسکات خصم بیانصاف هم میشد. دریابندری به نظر من یکی از بزرگترین نثرنویسان روزگار ماست. نوشتههایش آموزگار نثر فصیح فارسی است.
یاد آقای زهرایی بخیر. هر روز دریابندری را به دفتر نشر کارنامه میبرد. در آن دفتر دلپذیر بسیار دریابندری را دیدم. گوشش سنگین بود اما هوشش بجا بود. یک شب هم با سایه به کلبۀ ما آمد. وقتی خوب نمیشنید سایه کلافه میشد. غصه میخورد. از او دربارۀ مرتضی کیوان پرسید. گفت: سایه میدانی که من کیوان را خیلی دوست داشتم و سایه بهدرد گریست. طفلک عاطفه آن شب چقدر دلهره داشت که باید برای مؤلف کتاب مستطاب آشپزی غذا بپزد. با رغبت غذا خورد و تعریف و تشویق کرد. دربارۀ کتاب مستطاب آشئزی باید جداگانه بنویسم. به دریابندری میگفتم این کتاب نمیگذارد به یأس فلسفی برسم. میخندید. به او میگفتم حکیم. میگفت مانعی ندارد بگو. این «مانعی ندارد»های دریابندری هم داستان دارد. یک شب با زهرایی به خانۀ سایه آمدند. زهرایی هی میخندید. سایه گفت چرا میخندی؟ گفت با نجف به عیادت محمد حقوقی رفته بودیم. نجف به آقای حقوقی گفت: آقای حقوقی شنیدهام شما شعر هم میگویید. حقوقی گفت بله. نجف گفت: مانعی ندارد. ادامه بدهید. زهرایی میگفت طفلک حقوقی مانده بود چه بگوید.
چه نگاه عجیبی داری در این عکس استاد نجف. قربان نگاهت بروم ای حکیم دریابندری!میبینی؟! دنیا روزبهروز بدتر میشود و ما روزبهروز تیرهروزتر. کاش بلد بودم مثل تو قهقهه بزنم.
https://www.instagram.com/p/BznnhyBHdQx/
فیزیک، جهنم و بهشت
فیلمی هست به نام «زیبایی امریکایی» یا American Beauty که بازیگر اصلی اش کوین اسپیسی در نقش یک معلم بازنشسته است. فیلم یک راوی هم دارد که خود این معلم است. در آخرین لحظه فیلم معلم روی میزش خم شده و مشغول نوشتن چیزی است که همسایه اش به اتاق او وارد می شود و از پشت سر و از فاصله خیلی نزدیک به گردن او شلیک می کند و شطی از خون بر میز روبرویش شکل می گیرد و جاری می شود و در همان حال تمام زندگی این معلم از روزهای اول نوزادی با دور خیلی تند نشان داده می شود، از وقتی که در آغوش پدر و مادر است تا وقتی که به مهد کودک و مدرسه و دانشگاه می رود، سالهای نوجوانی و جوانی و میان سالی تا لحظه اخر و راوی حکایت می کند که این تجربه همه افراد در لحظه مرگ است، لحظه ای که برای دیگران فقط یک لحظه و برای کسی که می میرد به اندازه ابدیت است. شخص در آن یک لحظه تمامی زندگی اش را با روشنی و وضوح خارق العاده ای به خاطر می آورد، خاطره ها از اعماق ناآگاهش به سطح می آیند و بر او پدیدار می شوند و او به همه این زندگی و به مسیری طولانی که طی کرده آگاه می شود. برای کسانی که با نسبیت زمان در فیزیک آشنا هستند، این پدیده غریب نیست و چه بسا همچنان که در دستگاه های مرجع مختلف زمان با سرعت های مختلف جریان پیدا می کند، آگاهی به گذشت زمان و احساس آن نیز برای فردی که در آستانه مرگ است با آگاهی اطرافیان او متفاوت باشد. شاید آن لحظه ای که برای ما فقط یک نقطه است برای او به اندازه خطی بی انتها به درازای ابدیت است او با آگاهی کامل تمام لحظات زندگی اش را از نو ببیند و حس کند، با همه اندوه ها، شادی ها، حسرت ها و رضایت هایش. شاید بهشت و جهنم چنین حالی و چنین جایی است. لحظه ای به اندازه ابدیت که شخصی که هست با شخصی که می توانست باشد روبرو می شود.
فیلمی هست به نام «زیبایی امریکایی» یا American Beauty که بازیگر اصلی اش کوین اسپیسی در نقش یک معلم بازنشسته است. فیلم یک راوی هم دارد که خود این معلم است. در آخرین لحظه فیلم معلم روی میزش خم شده و مشغول نوشتن چیزی است که همسایه اش به اتاق او وارد می شود و از پشت سر و از فاصله خیلی نزدیک به گردن او شلیک می کند و شطی از خون بر میز روبرویش شکل می گیرد و جاری می شود و در همان حال تمام زندگی این معلم از روزهای اول نوزادی با دور خیلی تند نشان داده می شود، از وقتی که در آغوش پدر و مادر است تا وقتی که به مهد کودک و مدرسه و دانشگاه می رود، سالهای نوجوانی و جوانی و میان سالی تا لحظه اخر و راوی حکایت می کند که این تجربه همه افراد در لحظه مرگ است، لحظه ای که برای دیگران فقط یک لحظه و برای کسی که می میرد به اندازه ابدیت است. شخص در آن یک لحظه تمامی زندگی اش را با روشنی و وضوح خارق العاده ای به خاطر می آورد، خاطره ها از اعماق ناآگاهش به سطح می آیند و بر او پدیدار می شوند و او به همه این زندگی و به مسیری طولانی که طی کرده آگاه می شود. برای کسانی که با نسبیت زمان در فیزیک آشنا هستند، این پدیده غریب نیست و چه بسا همچنان که در دستگاه های مرجع مختلف زمان با سرعت های مختلف جریان پیدا می کند، آگاهی به گذشت زمان و احساس آن نیز برای فردی که در آستانه مرگ است با آگاهی اطرافیان او متفاوت باشد. شاید آن لحظه ای که برای ما فقط یک نقطه است برای او به اندازه خطی بی انتها به درازای ابدیت است او با آگاهی کامل تمام لحظات زندگی اش را از نو ببیند و حس کند، با همه اندوه ها، شادی ها، حسرت ها و رضایت هایش. شاید بهشت و جهنم چنین حالی و چنین جایی است. لحظه ای به اندازه ابدیت که شخصی که هست با شخصی که می توانست باشد روبرو می شود.
اخبار علمی: sciencedaily.com
تلکسوپ فضایی هابل به همراه رصدخانه زمینی Gemini در ایالت هاوایی، در تحقیقی که با همکاری سفینه Juno انجام داده اند می خواهند طوفان های شدیدی را که در سیاره مشتری در فاصله ۸۰۰ میلیون کیلومتری زمین رخ می دهد مطالعه کنند. طوفان ها و رعد و برق های مشتری مثل رعد و برق های اتمسفر زمین امواج رادیویی منتشر می کنند که قابل رصد هستند. این مطالعه کمک خواهد کرد که مقدار آب درون اتمسفر مشتری را تخمین بزنیم و بفهمیم که سیاره های یخی غول آسا و کل منظومه شمسی چگونه شکل گرفته اند.
https://www.sciencedaily.com/releases/2020/05/200507163959.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29
تلکسوپ فضایی هابل به همراه رصدخانه زمینی Gemini در ایالت هاوایی، در تحقیقی که با همکاری سفینه Juno انجام داده اند می خواهند طوفان های شدیدی را که در سیاره مشتری در فاصله ۸۰۰ میلیون کیلومتری زمین رخ می دهد مطالعه کنند. طوفان ها و رعد و برق های مشتری مثل رعد و برق های اتمسفر زمین امواج رادیویی منتشر می کنند که قابل رصد هستند. این مطالعه کمک خواهد کرد که مقدار آب درون اتمسفر مشتری را تخمین بزنیم و بفهمیم که سیاره های یخی غول آسا و کل منظومه شمسی چگونه شکل گرفته اند.
https://www.sciencedaily.com/releases/2020/05/200507163959.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29
ScienceDaily
Telescopes and spacecraft join forces to probe deep into Jupiter's atmosphere
NASA's Hubble Space Telescope and the ground-based Gemini Observatory in Hawaii have teamed up with the Juno spacecraft to probe the mightiest storms in the solar system, taking place more than 500 million miles away on the giant planet Jupiter.
اخبار علمی: Sciencedaily.com
سال ۱۹۷۲، سفینه آپولو ۱۷ سنگریزه هایی به قطر یک میلی متر را از سطح ماه جمع آوری کرد و به زمین آورد. حالا پس از پنجاه سال امکان آنالیز دقیق این سنگریزه ها فراهم شده و معلوم شده که کریستال هایی که درون آنها هست تنها می توانسته در دمایی بیشتر از ۲۳۰۰ درجه سانتی گراد تشکیل شده باشد. این کریستال که زیرکونیا نام دارد و طی زمان به کریستال پایدارتری به نام بادلایت تغییر شکل می دهد، تنها می توانسته در حرارت ناشی از برخورد یک شهاب سنگ عظیم تشکیل شده باشد. با مطالعه طول عمر بادلایت معلوم شده که این برخورد حدود ۴.۳ بیلیون سال پیش رخ داده است. این نوع مطالعات کمکی است برای فهم پیدایش زمین خود ما و هم چنین پیدایش منظومه شمسی. https://www.sciencedaily.com/releases/2020/05/200511112537.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29
سال ۱۹۷۲، سفینه آپولو ۱۷ سنگریزه هایی به قطر یک میلی متر را از سطح ماه جمع آوری کرد و به زمین آورد. حالا پس از پنجاه سال امکان آنالیز دقیق این سنگریزه ها فراهم شده و معلوم شده که کریستال هایی که درون آنها هست تنها می توانسته در دمایی بیشتر از ۲۳۰۰ درجه سانتی گراد تشکیل شده باشد. این کریستال که زیرکونیا نام دارد و طی زمان به کریستال پایدارتری به نام بادلایت تغییر شکل می دهد، تنها می توانسته در حرارت ناشی از برخورد یک شهاب سنگ عظیم تشکیل شده باشد. با مطالعه طول عمر بادلایت معلوم شده که این برخورد حدود ۴.۳ بیلیون سال پیش رخ داده است. این نوع مطالعات کمکی است برای فهم پیدایش زمین خود ما و هم چنین پیدایش منظومه شمسی. https://www.sciencedaily.com/releases/2020/05/200511112537.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29
ScienceDaily
Giant meteorite impacts formed parts of the Moon's crust, new evidence shows
New research on a rock collected by the Apollo 17 astronauts has revealed evidence for a mineral phase that can only form above 2300 °C. Such temperatures are uniquely achieved in melt sheets following a meteorite impact, allowing the researchers to link…
ما در جامعهای تقلبی گرفتار شدهایم
#مصطفاآلاحمد
«امیل دورکیم» جامعه شناس فرانسوی بهدرستی فرد را محصول زندگی اجتماعی میداند، از اینرو دورکیم «تقسیم کار» را عامل توازن در مناسبات اجتماعی و همبستگی و پیوستگی میان افراد جامعه ترسیم کرده است.
به اعتبار دیدگاه دورکیم میتوان گفت، هنگامیکه تقسیم کار، مبتنی بر ایدئولوژی یا همان تامین منافع طبقه حاکم و نه براساس شایستگی و تخصص، شکل میگیرد، مناسبات اجتماعی در همهی ابعاد آن آشفته شده و جامعه گرفتار آنومی میشود.
برای مثال وقتی افراد با انواع سهمیهها وارد دانشگاهها میشوند، دیگر قادر نخواهیم بود متخصصینِ واقعی را از افراد قلابی شناسایی کنیم. فردی که میپذیرد با رانت وارد دانشگاه شود، نهتنها تعهدی به جامعه احساس نمیکند، بلکه خود را تنها به طبقه حاکم که باعث پیشرفت نامشروع او شده است، متعهد میداند. هنگامیکه نقش اجتماعی و تقسیم کار در خدمت منافع طبقهی حاکم شکل میگیرد، دروغ نهادینه شده و ارزشهای اجتماعی وارونه میگردد، به این ترتیب هزارانتن در شغلهای گوناگون، هریک تنها نقشی را بازی میکنند که در آن کمترین مهارت را دارند. نتیجهی این سهمیهبندی با معیارهای ایدئولوژی است که پزشک، مهندس، معلم، فیلمساز، شاعر، هنرپیشه، نویسنده، سیاستمدار و دهها شغل اجتماعی دروغینِ دیگر ساخته میشود. در چنین جامعهای ما با انبوهی از آدمهای غیر متخصص و قلابی سروکار داریم، انسانهای تقلبی که هویتشان را از ساختارهای دروغین میگیرند، اما چهرهی این بازیگرانِ جعلی، دیر یا زود افشا میشود، زیرا آگاهیهای لازم و کافی را برای اینکه چگونه در شغل خود عمل کنند، ندارند. این بازیگران هر بامداد، ماسکی بر چهره میگذارند و خود را برای نقشهای قلابی آماده میسازند. بازیگران جعلی که در نقشهای حیاتی جامعه، همهجا و همه وقت شاهد هستیم، خیلی زود جامعه را از کارآمدی بازمیدارند و هزاران بحران اجتماعی و فردی میسازند. به سرعت با جامعهای پر از خطاهای انسانی روبرو میشویم و بلا از زمین و آسمان میبارد، پزشکانی که بیماران خود را میکشند و یا معلول میکنند، سدهایی که از اساس غلط طراحی شدند، محیط زیستی که نابود میشود، معلمان و اساتیدی که دانش کافی ندارند و نسلی کمسواد تربیت میکنند. روبرو شدن با فرهنگی از هم پاشیده، مدیریتهای نابسامان و ناکارآمد، دزدیهای بزرگ از اموال عمومی، سیاستهای تنشزا، رسانههای دروغ، هنرهای بیخاصیت و صدها ناهنجاری که محصول چنین تقسیم کاری ایدوئولوژیک و تقلبی است.
در نتیجهی چنین دروغِ بزرگی به خود و دیگران، فریبکاری، ریا و بیاعتمادی در جامعه نهادینه میشود. در چنین شرایطی روز به روز آسیبهای اجتماعی فزونی پیدا میکند و شاهد هرج و مرج و بلبشو در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، زیست محیطی خواهیم بود.
#مصطفاآلاحمد
«امیل دورکیم» جامعه شناس فرانسوی بهدرستی فرد را محصول زندگی اجتماعی میداند، از اینرو دورکیم «تقسیم کار» را عامل توازن در مناسبات اجتماعی و همبستگی و پیوستگی میان افراد جامعه ترسیم کرده است.
به اعتبار دیدگاه دورکیم میتوان گفت، هنگامیکه تقسیم کار، مبتنی بر ایدئولوژی یا همان تامین منافع طبقه حاکم و نه براساس شایستگی و تخصص، شکل میگیرد، مناسبات اجتماعی در همهی ابعاد آن آشفته شده و جامعه گرفتار آنومی میشود.
برای مثال وقتی افراد با انواع سهمیهها وارد دانشگاهها میشوند، دیگر قادر نخواهیم بود متخصصینِ واقعی را از افراد قلابی شناسایی کنیم. فردی که میپذیرد با رانت وارد دانشگاه شود، نهتنها تعهدی به جامعه احساس نمیکند، بلکه خود را تنها به طبقه حاکم که باعث پیشرفت نامشروع او شده است، متعهد میداند. هنگامیکه نقش اجتماعی و تقسیم کار در خدمت منافع طبقهی حاکم شکل میگیرد، دروغ نهادینه شده و ارزشهای اجتماعی وارونه میگردد، به این ترتیب هزارانتن در شغلهای گوناگون، هریک تنها نقشی را بازی میکنند که در آن کمترین مهارت را دارند. نتیجهی این سهمیهبندی با معیارهای ایدئولوژی است که پزشک، مهندس، معلم، فیلمساز، شاعر، هنرپیشه، نویسنده، سیاستمدار و دهها شغل اجتماعی دروغینِ دیگر ساخته میشود. در چنین جامعهای ما با انبوهی از آدمهای غیر متخصص و قلابی سروکار داریم، انسانهای تقلبی که هویتشان را از ساختارهای دروغین میگیرند، اما چهرهی این بازیگرانِ جعلی، دیر یا زود افشا میشود، زیرا آگاهیهای لازم و کافی را برای اینکه چگونه در شغل خود عمل کنند، ندارند. این بازیگران هر بامداد، ماسکی بر چهره میگذارند و خود را برای نقشهای قلابی آماده میسازند. بازیگران جعلی که در نقشهای حیاتی جامعه، همهجا و همه وقت شاهد هستیم، خیلی زود جامعه را از کارآمدی بازمیدارند و هزاران بحران اجتماعی و فردی میسازند. به سرعت با جامعهای پر از خطاهای انسانی روبرو میشویم و بلا از زمین و آسمان میبارد، پزشکانی که بیماران خود را میکشند و یا معلول میکنند، سدهایی که از اساس غلط طراحی شدند، محیط زیستی که نابود میشود، معلمان و اساتیدی که دانش کافی ندارند و نسلی کمسواد تربیت میکنند. روبرو شدن با فرهنگی از هم پاشیده، مدیریتهای نابسامان و ناکارآمد، دزدیهای بزرگ از اموال عمومی، سیاستهای تنشزا، رسانههای دروغ، هنرهای بیخاصیت و صدها ناهنجاری که محصول چنین تقسیم کاری ایدوئولوژیک و تقلبی است.
در نتیجهی چنین دروغِ بزرگی به خود و دیگران، فریبکاری، ریا و بیاعتمادی در جامعه نهادینه میشود. در چنین شرایطی روز به روز آسیبهای اجتماعی فزونی پیدا میکند و شاهد هرج و مرج و بلبشو در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، زیست محیطی خواهیم بود.
اخبار علمی:
اگر سکه ای را صدبار پرتاب کنیم و ۴۵ بار روی خط آن به زمین بیفتد، با چه احتمالی می توانیم بگوییم که آن سکه یک سکه متوازن بوده است؟ با چه احتمالی سکه ای نامتوازن بوده؟ قوانین Bayes در آمار و احتمال پاسخ دقیق این سوال ها را به دست می دهند. حالا یک منجم دانشگاه کلمبیا از همین قوانین استفاده کرده تا پاسخی برای سوال هایی بس مهم را پیدا کند. آیا اگر زمان را به عقب برگردانیم و تحول کره زمین را که از میلیون ها میلیون فرایند تصادفی تشکیل شده، از اول دنبال کنیم، بازهم حیات در آن بوجود خواهد آمد؟ انسان هوشمند چطور؟ آنچه که او از آنالیز داده های گوناگون پیدا کرده این است که به احتمال ۹ به ۱ همچنان حیات بوجود خواهد آمد، اما احتمال پیدایش انسان هوشمند تنها ۳ به ۲ است. با این که این ها همه احتمال است و خطای محاسبه در آنها راه دارد ولی بعید نیست که در این کیهان بی انتها با میلیاردها میلیارد ستاره و سیاره ما تنها موجودات هوشمند این عالم نباشیم. https://www.sciencedaily.com/releases/2020/05/200518162639.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29.
اگر سکه ای را صدبار پرتاب کنیم و ۴۵ بار روی خط آن به زمین بیفتد، با چه احتمالی می توانیم بگوییم که آن سکه یک سکه متوازن بوده است؟ با چه احتمالی سکه ای نامتوازن بوده؟ قوانین Bayes در آمار و احتمال پاسخ دقیق این سوال ها را به دست می دهند. حالا یک منجم دانشگاه کلمبیا از همین قوانین استفاده کرده تا پاسخی برای سوال هایی بس مهم را پیدا کند. آیا اگر زمان را به عقب برگردانیم و تحول کره زمین را که از میلیون ها میلیون فرایند تصادفی تشکیل شده، از اول دنبال کنیم، بازهم حیات در آن بوجود خواهد آمد؟ انسان هوشمند چطور؟ آنچه که او از آنالیز داده های گوناگون پیدا کرده این است که به احتمال ۹ به ۱ همچنان حیات بوجود خواهد آمد، اما احتمال پیدایش انسان هوشمند تنها ۳ به ۲ است. با این که این ها همه احتمال است و خطای محاسبه در آنها راه دارد ولی بعید نیست که در این کیهان بی انتها با میلیاردها میلیارد ستاره و سیاره ما تنها موجودات هوشمند این عالم نباشیم. https://www.sciencedaily.com/releases/2020/05/200518162639.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29.
ScienceDaily
New study estimates the odds of life and intelligence emerging beyond our planet
Despite knowing when life first appeared on Earth, scientists still do not understand how life occurred, which has important implications for the likelihood of finding life elsewhere in the universe. A new paper shows how an analysis using a statistical technique…
فرصتی که پاندمی برای علم در ایران پدید آورده.
گاهی اوقات پدیده هایی که به نظر می رسد گذرا هستند برای همیشه جنبه هایی از زندگی را تغییر می دهند. هم در جهت منفی و هم در جهت مثبت. از هم اکنون می توان گفت که آموزش و پژوهش یکی از حوزه هایی است که قطعا مثل قبل نخواهد بود و دچار تحول اساسی خواهد شد. گروه های پژوهشی ای که در گوشه و کنار ایران روی موضوعات مختلف کار می کنند می توانند از این پس به صورت آنلاین ارتباطات گسترده ای با هم برقرار کنند، کاری که قبلا تصورش دشوار بود. شاید شاخه حوزه علوم و فناوری اطلاعات کوانتومی با برگزاری ماهانه سمینارهای ملی پیشتاز چنین رهیافتی در کشور باشد. اولین سمینار ماهانه پنجشنبه همین هفته برگزار شد و از این به بعد نیز این سمینار میزبان یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه های داخل یا خارج کشور خواهد بود. سخنرانان نیز پژوهشگران ایرانی یا بین المللی خواهند بود. زمان سمینارها نیز همیشه اولین پنجشنبه هر ماه ساعت ده صبح خواهد بود. از این به بعد همه می توانیم بفهمیم که همکاران ما در تمام دانشگاه های ایران به چه موضوعی علاقه دارند و روی چه مسئله ای کار می کنند و بسیار چیزها می توانیم از آنها بیاموزیم. پاندمی کرونا فاصله ها را نه تنها بین گروه های تحقیقاتی در ایران بلکه بین این گروه ها و جامعه علمی بین المللی از میان برخواهد داشت.
گاهی اوقات پدیده هایی که به نظر می رسد گذرا هستند برای همیشه جنبه هایی از زندگی را تغییر می دهند. هم در جهت منفی و هم در جهت مثبت. از هم اکنون می توان گفت که آموزش و پژوهش یکی از حوزه هایی است که قطعا مثل قبل نخواهد بود و دچار تحول اساسی خواهد شد. گروه های پژوهشی ای که در گوشه و کنار ایران روی موضوعات مختلف کار می کنند می توانند از این پس به صورت آنلاین ارتباطات گسترده ای با هم برقرار کنند، کاری که قبلا تصورش دشوار بود. شاید شاخه حوزه علوم و فناوری اطلاعات کوانتومی با برگزاری ماهانه سمینارهای ملی پیشتاز چنین رهیافتی در کشور باشد. اولین سمینار ماهانه پنجشنبه همین هفته برگزار شد و از این به بعد نیز این سمینار میزبان یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه های داخل یا خارج کشور خواهد بود. سخنرانان نیز پژوهشگران ایرانی یا بین المللی خواهند بود. زمان سمینارها نیز همیشه اولین پنجشنبه هر ماه ساعت ده صبح خواهد بود. از این به بعد همه می توانیم بفهمیم که همکاران ما در تمام دانشگاه های ایران به چه موضوعی علاقه دارند و روی چه مسئله ای کار می کنند و بسیار چیزها می توانیم از آنها بیاموزیم. پاندمی کرونا فاصله ها را نه تنها بین گروه های تحقیقاتی در ایران بلکه بین این گروه ها و جامعه علمی بین المللی از میان برخواهد داشت.
اخبار علمی:
ما از ساختار ستاره ها که میلیون ها کیلومتر و بعضا سالها و صدها سال نوری از ما دورند خیلی بیشتر می دانیم تا از سیاره زمین که زیستگاه ماست. زمین ساختار خیلی پیچیده و لایه لای ای از مواد گوناگون با شکل های متنوع دارد که برای ما ناشناخته است و حال آنکه ستاره ها ساختار نسبتا ساده ای دارند، یک کره تقریبا گازی شکل. سوالی که همواره مطرح بوده این است که چرا در پوسته زمین و در سطح آن عناصری مثل ایزوتوپ های سنگین آهن بیشتر از شهاب سنگ های منظومه شمسی دیده می شود. حالا دانشمندان با شبیه سازی های رایانه ای دریافته اند که هسته مذاب زمین و لایه روی آن که مانتل Mantle خوانده می شود، در طول چند میلیارد سال گذشته ایزوتوپ های مواد را با هم مبادله می کرده اند، و هنوز هم می کنند، به این ترتیب که در یک چرخش مداوم، ایزوتوپ های سنگین از هسته ی مذاب به مانتل منتقل می شوند و در عوض مانتل ایزوتوپ های سبک را به هسته مذاب می دهد. این فعل و انفعالات ۲۹۰۰ کیلومتر زیر سطح زمین رخ می دهد. https://www.sciencedaily.com/releases/2020/04/200413144047.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29
ما از ساختار ستاره ها که میلیون ها کیلومتر و بعضا سالها و صدها سال نوری از ما دورند خیلی بیشتر می دانیم تا از سیاره زمین که زیستگاه ماست. زمین ساختار خیلی پیچیده و لایه لای ای از مواد گوناگون با شکل های متنوع دارد که برای ما ناشناخته است و حال آنکه ستاره ها ساختار نسبتا ساده ای دارند، یک کره تقریبا گازی شکل. سوالی که همواره مطرح بوده این است که چرا در پوسته زمین و در سطح آن عناصری مثل ایزوتوپ های سنگین آهن بیشتر از شهاب سنگ های منظومه شمسی دیده می شود. حالا دانشمندان با شبیه سازی های رایانه ای دریافته اند که هسته مذاب زمین و لایه روی آن که مانتل Mantle خوانده می شود، در طول چند میلیارد سال گذشته ایزوتوپ های مواد را با هم مبادله می کرده اند، و هنوز هم می کنند، به این ترتیب که در یک چرخش مداوم، ایزوتوپ های سنگین از هسته ی مذاب به مانتل منتقل می شوند و در عوض مانتل ایزوتوپ های سبک را به هسته مذاب می دهد. این فعل و انفعالات ۲۹۰۰ کیلومتر زیر سطح زمین رخ می دهد. https://www.sciencedaily.com/releases/2020/04/200413144047.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29
ScienceDaily
Heavy iron isotopes leaking from Earth's core
Earth's molten core may be leaking iron, according to researchers who analyzed how iron behaves inside our planet.
اخبار علمی: مرگبار ترین زاویه برخورد: امروزه در نزدیکی شبه جزیره یوکاتان در مکزیک دره عمیقی زیر اقیانوس وجود دارد که محل برخورد سیارک غول آسایی به ابعاد ۱۱ تا ۸۰ کیلومتر بوده که شصت و پنج میلیون سال پیش به زمین برخورد کرده . این برخورد نه تنها باعث انقراض دایناسورها و بسیاری از گونه های دیگر شده بلکه با پدیدآوردن یک زمستان طولانی هسته ای ۷۵ درصد کل حیات را در کره زمین نابود کرده است. حالا به مدد رایانه های بزرگ و داده های زمین شناسی از لایه های موجود در این دره و آنالیز دقیق شکل های دایره ای اطراف مرکز آن، شبیه سازی دقیق و سه بعدی برخورد امکان پذیر شده است. معلوم شده که این برخورد در بدترین و مرگبار ترین زاویه ممکن یعنی زاویه ۶۰ درجه با افق روی داده و سیارک از سمت شمال شرقی به زمین برخورد کرده است. این زاویه برخورد باعث شده با تشکیل ابرهای ضخیمی از میلیاردها تن گوگرد در جو کره زمین برای مدتها نور خورشید به سطح زمین نرسد، و با توقف فرآیند فوتوسنتز حیات گیاهی در زمین نیز در معرض نابودی قرار گیرد. ۶۵ میلیون سال در مقایسه با عمر زمین، مثل بیست دقیقه در یک شبانه روز است و چه بسیار بیست دقیقه ها که در پیش است. https://www.sciencedaily.com/releases/2020/05/200526111320.htm?utm_source=feedburner&utm_medium=email&utm_campaign=Feed%3A+sciencedaily%2Ftop_news%2Ftop_science+%28ScienceDaily%3A+Top+Science+News%29
ScienceDaily
Dinosaur-dooming asteroid struck Earth at 'deadliest possible' angle
New simulations have revealed the asteroid that doomed the dinosaurs struck Earth at the 'deadliest possible' angle.
Forwarded from Deleted Account
*پیشکش مَردی که خواب کلمه میدید*
*«فرهنگ حییم»* ؛
کتابی که شاید بتوان گفت در چند دههی اخیر در خانهی هر ایرانی که اندک تحصیلاتی داشت، لزوماً یافت میشد و شاید بههمین دلیل در خاطرات ِ هر یک از ما سهمی دارد
لذا مناسب است یادی کنیم از خالق این اثر؛ از مردی که به راستی مظلوم ماند و نامش آنگونه که درخورِ زحمات کم نظیرش بود، در یادها نماند. در وصف گمنامی و مظلومیت آن مرد بزرگ همین بس که تقریبا بیشتر کسانی که سالها و دههها فرهنگ حییم در دوران تحصیل و هنگام تحقیق و پژوهش، فریاد رسشان بود ، حتی نام صاحب این اثر را به درستی تلفظ نمی کنند
«سلیمان حییم» (حییم بر وزن نعیم و نه حیّم بر وزن قیّم) یک ایرانی وطن پرستِ یهودیِ اهل شیراز و از خانوادهای مذهبی و بی بضاعت بود که همه ی رزق شان از اندک درآمد شغل لحاف دوزی ِ پدر خانواده تامین می شد. واژه ی «حییم» که همچون بسیاری از کلمات عبری از ریشهی عربی است، در کتاب مقدس یهودیان، از صفات خداوند و به معنای «زنده و جاوید» است و بههمین خاطر سلیمان حییم که انسانی مذهبی و مومن بود، همواره از اینکه مردم نام او را به درستی تلفظ نمی کنند شکوه میکرد. سلیمان حییم در سال ۱۲۹۴ ه.ش از کالج آمریکاییها در تهران فارغالتحصیل شد. او در همین دوران با زبان انگلیسی آشنا شد و استعداد شگرف او در به خاطر سپردن واژه ها نمایان گشت آنگونه که به او "دیکسیونر متحرک" میگفتند. او در دوران تحصیل به اهمیت و نیاز به یک فرهنگ لغت زبان پیبرد و بهتنهایی کار تدوین چنین فرهنگ لغتی را آغاز کرد؛ امری که اهل فن به دشواری های آن واقفند و میدانند که امروزه چنین کاری در قالب سازمانها و گروههای چندین نفره انجام می گیرد. حییم ولی با همت والایش کار نگارش آن را به پایان برد و علیرغم درآمد اندکش آن را با سرمایهی شخصی خود منتشر کرد و اینگونه در سال ۱۳۰۸، ایران صاحب اولین فرهنگ لغت فارسی–انگلیسی شد.
«فرهنگ حییم» علاوه بر پشتکار کم نظیر مولفاش، مدیون دو ویژگی بارز اوست؛ نظم و دقت او و نیز عشق وافر او به کاری که میکرد. بسیاری از واژه های فارسی که او می بایست به انگلیسی برگردانَد، معادل مشخصی در زبان مقصد نداشتند. واژه هایی چون "گل اندام"، گلاب پاش" و بسیاری واژه های دیگر که در آن دوران کلماتی رایج بودند، اینچنین اند. سلیمان حییم اما فقط زمانی معادل انگلیسی واژه را می پذیرفت که از صحت و درستی آن اطمینان یابد تا آنجا که برای معادل چند واژه، مقداری "گل سرشوی"، "سنگ پا" و "سنجد" را با خود به انگلستان برد تا با مشاوره ی اساتید آکسفورد معادل دقیق آن را بیابد. این همت والا جز با نیروی عشق به کار میسر نیست؛ عشقی که خود او در توصیف آن می گوید: "حتی شبها هنگام خواب هم در رويای لغت بهسر میبرم"
این نوشته در بزرگداشت مرد یهودی بزرگی است که تمام عمر خود را با فرهنگ و هنر همدم و همنشین بود؛ آنگونه که ویولن نوازی چیره دست بود و علاوه بر آشنایی با ردیفهای موسیقی، کمانچه، تار و تنبک را نیز بهخوبی مینواخت. بیش از همه اما او وطنپرستی والاهمت بود که دل در گرو میهن داشت و در روزگاری که جمعیت باسوادان ایران کمتر از ۵ درصد بود، برای کودکان فردای میهن، قدم در راهی دشوار گذاشت.
*نام بلندش بلندآوازه تر باد.*
*«فرهنگ حییم»* ؛
کتابی که شاید بتوان گفت در چند دههی اخیر در خانهی هر ایرانی که اندک تحصیلاتی داشت، لزوماً یافت میشد و شاید بههمین دلیل در خاطرات ِ هر یک از ما سهمی دارد
لذا مناسب است یادی کنیم از خالق این اثر؛ از مردی که به راستی مظلوم ماند و نامش آنگونه که درخورِ زحمات کم نظیرش بود، در یادها نماند. در وصف گمنامی و مظلومیت آن مرد بزرگ همین بس که تقریبا بیشتر کسانی که سالها و دههها فرهنگ حییم در دوران تحصیل و هنگام تحقیق و پژوهش، فریاد رسشان بود ، حتی نام صاحب این اثر را به درستی تلفظ نمی کنند
«سلیمان حییم» (حییم بر وزن نعیم و نه حیّم بر وزن قیّم) یک ایرانی وطن پرستِ یهودیِ اهل شیراز و از خانوادهای مذهبی و بی بضاعت بود که همه ی رزق شان از اندک درآمد شغل لحاف دوزی ِ پدر خانواده تامین می شد. واژه ی «حییم» که همچون بسیاری از کلمات عبری از ریشهی عربی است، در کتاب مقدس یهودیان، از صفات خداوند و به معنای «زنده و جاوید» است و بههمین خاطر سلیمان حییم که انسانی مذهبی و مومن بود، همواره از اینکه مردم نام او را به درستی تلفظ نمی کنند شکوه میکرد. سلیمان حییم در سال ۱۲۹۴ ه.ش از کالج آمریکاییها در تهران فارغالتحصیل شد. او در همین دوران با زبان انگلیسی آشنا شد و استعداد شگرف او در به خاطر سپردن واژه ها نمایان گشت آنگونه که به او "دیکسیونر متحرک" میگفتند. او در دوران تحصیل به اهمیت و نیاز به یک فرهنگ لغت زبان پیبرد و بهتنهایی کار تدوین چنین فرهنگ لغتی را آغاز کرد؛ امری که اهل فن به دشواری های آن واقفند و میدانند که امروزه چنین کاری در قالب سازمانها و گروههای چندین نفره انجام می گیرد. حییم ولی با همت والایش کار نگارش آن را به پایان برد و علیرغم درآمد اندکش آن را با سرمایهی شخصی خود منتشر کرد و اینگونه در سال ۱۳۰۸، ایران صاحب اولین فرهنگ لغت فارسی–انگلیسی شد.
«فرهنگ حییم» علاوه بر پشتکار کم نظیر مولفاش، مدیون دو ویژگی بارز اوست؛ نظم و دقت او و نیز عشق وافر او به کاری که میکرد. بسیاری از واژه های فارسی که او می بایست به انگلیسی برگردانَد، معادل مشخصی در زبان مقصد نداشتند. واژه هایی چون "گل اندام"، گلاب پاش" و بسیاری واژه های دیگر که در آن دوران کلماتی رایج بودند، اینچنین اند. سلیمان حییم اما فقط زمانی معادل انگلیسی واژه را می پذیرفت که از صحت و درستی آن اطمینان یابد تا آنجا که برای معادل چند واژه، مقداری "گل سرشوی"، "سنگ پا" و "سنجد" را با خود به انگلستان برد تا با مشاوره ی اساتید آکسفورد معادل دقیق آن را بیابد. این همت والا جز با نیروی عشق به کار میسر نیست؛ عشقی که خود او در توصیف آن می گوید: "حتی شبها هنگام خواب هم در رويای لغت بهسر میبرم"
این نوشته در بزرگداشت مرد یهودی بزرگی است که تمام عمر خود را با فرهنگ و هنر همدم و همنشین بود؛ آنگونه که ویولن نوازی چیره دست بود و علاوه بر آشنایی با ردیفهای موسیقی، کمانچه، تار و تنبک را نیز بهخوبی مینواخت. بیش از همه اما او وطنپرستی والاهمت بود که دل در گرو میهن داشت و در روزگاری که جمعیت باسوادان ایران کمتر از ۵ درصد بود، برای کودکان فردای میهن، قدم در راهی دشوار گذاشت.
*نام بلندش بلندآوازه تر باد.*
سفر به کرانه های کیهان
اگر سوار بر سفینه ای شویم،، میلیون ها و میلیاردها سال نوری از زمین دور شویم و از پنجره این سفینه به بیرون نگاه کنیم، و هر از گاهی نیز در جایی توقف کنیم، جهان را چگونه خواهیم دید و چگونه احساسی پیدا خواهیم کرد؟
کره زمین نقطه بی نهایت کوچکی در کیهان اعظم است، کیهانی با ستاره ها و خوشه های ستاره ای و کهکشان راه شیری با صدها میلیارد ستاره و میلیاردها کهکشانی که در سرتاسر آن پراکنده اند. اغلب اوقات ترویج دهندگان علوم برای توضیح این ابعاد عظیم متوسل به مثال های ساده در مقالات و کتابها شده اند. اما فناوری رایانه ای امروز این امکان را فراهم اورده که درک خیلی بهتر و موثرتری از ابعاد کیهانی پیدا کنیم. موسسه نشنال جئوگرافیک با استفاده از تصاویر واقعی رصدی و داده های دقیق کیهان شناسی و پردازش رایانه ای فیلمی دو ساعته ساخته که در آن سفینه ای خیالی از زمین حرکت می کند و به ماه و سیارات منظومه شمسی سفر می کند، از منظومه شمسی نیز خارج می شود و به نزدیکترین ستاره و بعد ستاره های دورتر می رود، از کهکشان راه شیری نیز خارج می شود و نهایتا به مرزهای کیهانی می رسد. در هر مرحله نیز اطلاعات کیهان شناسی دقیق به بیننده داده می شود. این فیلم پاسخی به آن سوال اولیه است. https://www.youtube.com/watch?v=68tpCpDOsyA
اگر سوار بر سفینه ای شویم،، میلیون ها و میلیاردها سال نوری از زمین دور شویم و از پنجره این سفینه به بیرون نگاه کنیم، و هر از گاهی نیز در جایی توقف کنیم، جهان را چگونه خواهیم دید و چگونه احساسی پیدا خواهیم کرد؟
کره زمین نقطه بی نهایت کوچکی در کیهان اعظم است، کیهانی با ستاره ها و خوشه های ستاره ای و کهکشان راه شیری با صدها میلیارد ستاره و میلیاردها کهکشانی که در سرتاسر آن پراکنده اند. اغلب اوقات ترویج دهندگان علوم برای توضیح این ابعاد عظیم متوسل به مثال های ساده در مقالات و کتابها شده اند. اما فناوری رایانه ای امروز این امکان را فراهم اورده که درک خیلی بهتر و موثرتری از ابعاد کیهانی پیدا کنیم. موسسه نشنال جئوگرافیک با استفاده از تصاویر واقعی رصدی و داده های دقیق کیهان شناسی و پردازش رایانه ای فیلمی دو ساعته ساخته که در آن سفینه ای خیالی از زمین حرکت می کند و به ماه و سیارات منظومه شمسی سفر می کند، از منظومه شمسی نیز خارج می شود و به نزدیکترین ستاره و بعد ستاره های دورتر می رود، از کهکشان راه شیری نیز خارج می شود و نهایتا به مرزهای کیهانی می رسد. در هر مرحله نیز اطلاعات کیهان شناسی دقیق به بیننده داده می شود. این فیلم پاسخی به آن سوال اولیه است. https://www.youtube.com/watch?v=68tpCpDOsyA
YouTube
Journey to the Edge of the Universe (Sean Pertwee) - Full HD 1080p
National Geographic presents the first accurate non-stop voyage from Earth to the edge of the Universe using a single, unbroken shot through the use of spectacular CGI (Computer-Generated Imagery) technology.
Building on images taken from the Hubble telescope…
Building on images taken from the Hubble telescope…
Forwarded from رضا منصوری
✅ دانشگاه و پرسش: نجابت و وقاحت!
✍️رضا منصوری
۲۳ خرداد ۱۳۹۹
rmansouri.ir
چه کردهایم با خودمان که بااین نوع وقاحتها میتوان تمکُّنِ مالی بهدستآورد. اما هیئت علمی جوان و مطرح جهانی دانشگاه شریف ما برای خرید یک لپتاپ که ابزار کارش است یا باید بیش از ۵ ماه حقوق دانشگاهی خود را بپردازد، یا به ادارهء رفاه مراجعه کند برای وامی که ده درصد حقوقش را به مدت سه سال پرداخت کند! با خود چه کردهایم؟ بس است دیگر این وقاحتها! نجابت دانشگاهی را دریابید!
https://telegra.ph/دانشگاه-و-پرسش-نجابت-و-وقاحت-06-12
✍️رضا منصوری
۲۳ خرداد ۱۳۹۹
rmansouri.ir
چه کردهایم با خودمان که بااین نوع وقاحتها میتوان تمکُّنِ مالی بهدستآورد. اما هیئت علمی جوان و مطرح جهانی دانشگاه شریف ما برای خرید یک لپتاپ که ابزار کارش است یا باید بیش از ۵ ماه حقوق دانشگاهی خود را بپردازد، یا به ادارهء رفاه مراجعه کند برای وامی که ده درصد حقوقش را به مدت سه سال پرداخت کند! با خود چه کردهایم؟ بس است دیگر این وقاحتها! نجابت دانشگاهی را دریابید!
https://telegra.ph/دانشگاه-و-پرسش-نجابت-و-وقاحت-06-12
Telegraph
دانشگاه و پرسش: نجابت و وقاحت!
۲۳ خرداد ۱۳۹۹ من هنوز به دبستان نرفته بودم که در دانشگاه MIT در ایالات متحده این پرسش مطرح شد که هوش چیست؛ از همان زمان تحقیقات در زمینهء هوش و هومَص (هوش مصنوعی) در آن دانشگاه شروع شد: در دههء ۵۰/۳۰، حدود هفتاد سال پیش! باورتان می شود؟[۱] بیست و چند سال…
این روزها ظاهرا در وزارت علوم شیوه هایی برای برگزاری غیرحضوری امتحانات پایان ترم در حال تدوین است. به نظر می رسد عمده نگرانی های دست اندرکاران این است که چگونه از سلامت برگزاری چنین آزمون هایی اطمینان حاصل کنند و به همین منظور رشته ای از پیشنهادها تدوین شده تا به اصطلاح امکان انواعی از تقلب توسط دانشجویان ( نظیر شرکت یکی به جای دیگری، یا به اشتراک گذاشتن سوال ها و جواب ها) به کمترین مقدار خود برسد. اما می توان به گونه دیگری نیز فکر کرد. می توان فکر کرد که دانشجویی که به پیشرفت واقعی خود در رشته تحصیلی اش علاقمند است، اصولا نه به تقلب فکر می کند و نه اخلاقا اجازه می دهد که حاصل تلاش و زحمت او به رایگان نصیب دیگران شود، اگر چنین دیگرانی اصولا وجود داشته باشند. می توان فکر کرد که دانشجویان بهتر است برای فهم عمیق تر سوالات علمی در رشته خود با یک دیگر بحث و گفتگو کنند تا به بهترین راه حل برای یک مسئله علمی برسند، همان طور که مولفین مقالات تحقیقی چنین می کنند. می توان روحیه همکاری علمی را از همین حالا در آن ها تقویت کرد. همه این اهداف با تکالیف هفتگی که دانشجویان به صورت گروهی تحویل می دهند امکان پذیر است. تفکیک بین دانشجویان هر گروه نیز با میزان فعالیت آنها در کلاس های آنلاین امکان پذیر است. نه نیازی به اقدامات شبه پلیسی در امتحان هاست و نه شخصیت دانشجویان را با این روشها خدشه دار می کنیم. نهایتا در بدترین حالت ها ممکن است آنچه که ایده آل است تحقق نیابد ولی مسئولیت اخلاقی و علمی چنین کاری متوجه دانشجویی است که برای آینده خود تصوری نازل داشته است.
