.
"چه لذتی دارد از فردای نیامده نترسیدن،
گوش به باران دادن ،
چای درست کردن ،
پادشاه وقت خود بودن"
# شاهرخ مسکوب
"چه لذتی دارد از فردای نیامده نترسیدن،
گوش به باران دادن ،
چای درست کردن ،
پادشاه وقت خود بودن"
# شاهرخ مسکوب
.
چرا باید چنین ،افسرده بودن
به صبح زندگانی، مرده بودن
ببینی، گر برون آئی یکی روز
تجلّی های مِهر عالم افروز
فروغ آفتاب صبحگاهی
فرو شوید ز رخسارت، سیاهی...
#پروین_اعتصامی مثنویات
با درود،
پگاهتون فرخ باد...
سرانجامتون نیک
خوبان عاشق و نیکو مرام.
🌹
چرا باید چنین ،افسرده بودن
به صبح زندگانی، مرده بودن
ببینی، گر برون آئی یکی روز
تجلّی های مِهر عالم افروز
فروغ آفتاب صبحگاهی
فرو شوید ز رخسارت، سیاهی...
#پروین_اعتصامی مثنویات
با درود،
پگاهتون فرخ باد...
سرانجامتون نیک
خوبان عاشق و نیکو مرام.
🌹
به وقتِ غَرَض
«در ویرانهیی یک چندی سگان بَرِ همدیگر خفته بودند؛ همانا که سراجالدینِ تتری فرمود که این بیچارگان چه خوش اتحادی دارند و چه خوش خفتهاند و بر همدیگر چفسیده!
[مولانا] فرمود که آری، سراجالدین اگر دوستی و اتحادِ ایشان را خواهی که دریابی جیفهیی[=لاشهای] و اِمّا جگربندی در میانِ ایشان انداز تا حالِ ایشان را کشف کنی؛ همچنین حالِ اهلِ دنیا و مالپرستان بر این منوال است که میبینی؛ وقتی که عَرَضی[=متاع و بهرهای] و غَرَضی در میان نیست بنده و محبِّ یکدیگرند و چون مُحَقّری از عَرَض دنیا[=بهرهٔ عارضی و ناپایدار دنیا] در میانه درآید عِرضِ[=آبرو] چندینساله را به باد دهند و حقِّ مُمالَحت [=همسفرگی] را به یک سو نهند؛ پس اتفاقِ اهلِ نفاق نَقاقی[سود و بهره] ندارد و همین مثالی است که میبینی.
(مناقب العارفین، تصحیح تحسین یازیجی، به کوشش توفیق سبحانی، ص۱۲۰، نشر دوستان)
تا سگان را وجود پیدا نیست
مشفق و مهربان یکدگرند
لقمهای در میانشان انداز
که تهیگاه یکدگر بِدَرَند
(شیخ اجل سعدی، مواعظ)
«در ویرانهیی یک چندی سگان بَرِ همدیگر خفته بودند؛ همانا که سراجالدینِ تتری فرمود که این بیچارگان چه خوش اتحادی دارند و چه خوش خفتهاند و بر همدیگر چفسیده!
[مولانا] فرمود که آری، سراجالدین اگر دوستی و اتحادِ ایشان را خواهی که دریابی جیفهیی[=لاشهای] و اِمّا جگربندی در میانِ ایشان انداز تا حالِ ایشان را کشف کنی؛ همچنین حالِ اهلِ دنیا و مالپرستان بر این منوال است که میبینی؛ وقتی که عَرَضی[=متاع و بهرهای] و غَرَضی در میان نیست بنده و محبِّ یکدیگرند و چون مُحَقّری از عَرَض دنیا[=بهرهٔ عارضی و ناپایدار دنیا] در میانه درآید عِرضِ[=آبرو] چندینساله را به باد دهند و حقِّ مُمالَحت [=همسفرگی] را به یک سو نهند؛ پس اتفاقِ اهلِ نفاق نَقاقی[سود و بهره] ندارد و همین مثالی است که میبینی.
(مناقب العارفین، تصحیح تحسین یازیجی، به کوشش توفیق سبحانی، ص۱۲۰، نشر دوستان)
تا سگان را وجود پیدا نیست
مشفق و مهربان یکدگرند
لقمهای در میانشان انداز
که تهیگاه یکدگر بِدَرَند
(شیخ اجل سعدی، مواعظ)
.
همه روشنیهای تو راستیست
ز تاری وکژی بباید گریست
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی دروغ آید وکاستی
چو دانا تو را دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود
#فردوسی شاهنامه
امید اینکه به هر لحظه :
سپهر گَراینده یار تو باد
همان داد و پرهیزْ کارِ تو باد
با درود،
زیاد یا کم!
مهم نیست؛
مهر و امید ببخشیم به هم.
هربامداد،تاهمیشه.
همه روشنیهای تو راستیست
ز تاری وکژی بباید گریست
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی دروغ آید وکاستی
چو دانا تو را دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود
#فردوسی شاهنامه
امید اینکه به هر لحظه :
سپهر گَراینده یار تو باد
همان داد و پرهیزْ کارِ تو باد
با درود،
زیاد یا کم!
مهم نیست؛
مهر و امید ببخشیم به هم.
هربامداد،تاهمیشه.
هرگونه رشدی نیازمند وداع است
وداع با ارزشهای سابق، رفتار سابق
عشقهای سابق و هویت سابق
از این رو رشد، گاهی با چاشنی اندوه همراه است.
از کتاب: هنر ظریف رهایی از دغدغهها
نویسنده: مارک منسن
وداع با ارزشهای سابق، رفتار سابق
عشقهای سابق و هویت سابق
از این رو رشد، گاهی با چاشنی اندوه همراه است.
از کتاب: هنر ظریف رهایی از دغدغهها
نویسنده: مارک منسن
.
جهان یادگارست و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید، که تن مرگ راست
#فردوسی
امید که به هر لحظه:
«زِ تو چَشم آهرمنان دور باد
دل و جان تو خانهی سور باد»
با درود، روزتون فرخ باد و شادمان
و زمین سر به سر،
به آیین مهر باد و فر و هنر..
.هربامداد و هر پگاه
جهان یادگارست و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید، که تن مرگ راست
#فردوسی
امید که به هر لحظه:
«زِ تو چَشم آهرمنان دور باد
دل و جان تو خانهی سور باد»
با درود، روزتون فرخ باد و شادمان
و زمین سر به سر،
به آیین مهر باد و فر و هنر..
.هربامداد و هر پگاه
ديگر بهراستي ميدانستم که درد يعني چه.
درد به معناي کتک خوردن تا حد بيهوش شدن نبود.
بريدن پا بر اثر يک تکه شيشه و بخيه زدن در داروخانه نبود.
درد يعني چيزي که دل آدم را درهم ميشکند و
انسان ناگزير است با آن بميرد
بدون آنکه بتواند رازش را با کسي در ميان بگذارد،
دردي که انسان را بدون نيروي دست و پاها و سر باقي ميگذارد و انسان حتي قدرت آن را ندارد که سرش را روي بالش حرکت دهد.
#درخت زيباي من
ژوزه مائورو ده واسکونسلوس
درد به معناي کتک خوردن تا حد بيهوش شدن نبود.
بريدن پا بر اثر يک تکه شيشه و بخيه زدن در داروخانه نبود.
درد يعني چيزي که دل آدم را درهم ميشکند و
انسان ناگزير است با آن بميرد
بدون آنکه بتواند رازش را با کسي در ميان بگذارد،
دردي که انسان را بدون نيروي دست و پاها و سر باقي ميگذارد و انسان حتي قدرت آن را ندارد که سرش را روي بالش حرکت دهد.
#درخت زيباي من
ژوزه مائورو ده واسکونسلوس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای بسیار زیبا و دلیه چوپان هنرمند حسینعلی شبانپور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نشستهام به در نگاه میکنم
دریچه آه میکشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانیام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد.
#هوشنگ_ابتهاج
دریچه آه میکشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانیام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد.
#هوشنگ_ابتهاج
Forwarded from کانال تبادلات "عرفان" و "ماورا" via @chToolsBot
🧘♂︎︎🧘
♦️ مراقبه آگاهی یوگا
♦️من الوهیت هستم !
👇👇👇
https://www.tg-me.com/man_m_hastam
https://www.tg-me.com/man_m_hastam
🔺🔺
♦️ مراقبه آگاهی یوگا
♦️من الوهیت هستم !
👇👇👇
https://www.tg-me.com/man_m_hastam
https://www.tg-me.com/man_m_hastam
🔺🔺