Telegram Web Link
آب آرزو نداشت به غیر از روان شدن
دریا غمی نداشت به‌جز آسمان شدن

می‌خواست بال و پر زدن از خویشتن قفس
چندانکه «تن» رها شدن از «خویش» و جان شدن

آهن به فکر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجبوته‌های زمان، امتحان شدن

تاوان «آشیانه به دوشی» نوشته داشت
همچون نسیم در چمن گل، چمان شدن

آنان که کینه‌ور به گروه بدی زدند
قصدی نداشتند به‌جز مهربان شدن

باران من! گداییِ هر قطرۀ تو را
باید نخست در صف دریادلان شدن

با خاک، آرزوی قدح گشتن است و بس
وآنگه برای جرعه‌ای از تو دهان شدن!

#حسین_منزوی
@vian_graphy
3
در جهان مادی همه چیز ناپایدار است
و هر چه بیشتر با این حقیقت بجنگید
بیشتر رنج خواهید کشید...

@vian_graphy
4
برخی آدمها شما را ترک می کنند
اما این پایان داستان شما نیست

این پایان نقش آنها
در داستان شماست ...


Some people leave you
But this is not the end of your story

This end of their role
In your story ...
@vian_graphy
1
دلم شکسته‌تر از شیشه‌های شهر شماست
شکسته باد کسی کاین چنین‌مان می‌خواست

#سهیل_محمودی
@vian_graphy
1
بودیم گوهری به تو افتاده رایگان
نشناختی تو قیمت‌ِ ما از سر‌ِ جفا...

#خاقانی
@vian_graphy
3💔1
دستت را تکان می‌دهی
مثلِ همیشه.
می‌خواهی ببینی ساعت چند است
ولی ساعتی به دستت نبسته‌ای
ساعتت را برده‌اند
مثلِ خیلی چیزهای دیگر
دستت را تکان می‌دهی
با این‌که ساعتی به دست نداری.
با این‌که قراری با کسی نداری.
با این‌که کاری برای انجام دادن نداری.

ساعت‌های تو را دزدیده‌اند
زمانَت را دزدیده‌اند
و تاریکی و ترس را برایت گذاشته‌اند
می‌ترسی سرِ وقت نرسی
به قلبت
به آرزویت
به کارت
به مرگَت
می‌ترسی نرسی
می‌ترسی زمان از دست برود

یانیس ریتسوس
برگردان: محسن آزرم
@vian_graphy
2
🩶
‍ دیوارها
دریچه ها را بلعیدند
و چشم ها آسمان را گریستند.
هیچکس به خاطر نخواهد آورد
پرنده ای که نبود
نشست پشت پنجره ای که دیوار بود
و به هزار آوازِ بی صدا
تو را خواند
تو را که نبودی....

#معصومه_صابر
@vian_graphy
2
کوچه‌ای هست که قلب من آن‌ را
از محله‌های کودکی‌ام دزدیده است

#فروغ_فرخزاد
@vian_graphy
4
🍂
خیال می کردم
آدمی آنقدر تواناست
که بتواند خودش را آرام کند.
که فراموشی را یاد بگیرد و به روی غم ها لبخند بزند!
اشتباه می کردم!
این را از درخشش قطره های کوچکِ گوشه ی چشمانم،
بی آدابِ اینکه کجا هستم فهمیدم...
بی آنکه اختیاری برای پنهان کردنشان داشته باشم .
آدمی،
حتی به قدرِ پوشاندن اشک هایش توانا نیست.

#معصومه_صابر
@vian_graphy
2
به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
فرو رود به زمین هر که در هوای تو نیست

مگر تو خود به خموشی ثنای خودگویی
وگرنه هیچ زبان در خور ثنای تو نیست

شکوه بحر چه سازد به تنگنای حباب؟
سپهر بی‌سروپا ظرف کبریای تو نیست

سپرد جا به تو هر کس ز بزم بیرون رفت
تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست

کدام گوهر سیراب بحر و کان را هست؟
که چشمهٔ عرق از خجلت صفای تو نیست

شکر به زاغ فرستی و استخوان به هما
چه رمزها که نهان در کف عطای تو نیست

مگر ز نعمت دیدار سیر چشم شود
وگرنه هر دو جهان در خور گدای تو نیست

مگر قبول تو آبی به روی کار آرد
وگرنه بندگی چون منی سزای تو نیست

بساز از دل سنگین خویش آینه‌ای
که هیچ آینه را طاقت لقای تو نیست

جواب آن غزل است این که گفت مرشد روم
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو

#صائب_تبریزی
@vian_graphy
2
🩶🪽
باید قبول کرد
در نهایت
تنها تویی
و او که در آینه است
همه‌ی آدم‌ها را دوست بدار
اما
تنها
سر بر شانه‌ی خویش بگذار...

#معصومه_صابر
@vian_graphy
1
بله، مى‌دانم، نسبتى با واقعيت ندارد.
كه به افسانه مى‌ماند.
اما آدم دلش مى‌خواهد هنوز يك نفر باشد - يك نفر و تنها يك نفر - كه آدم به خاطرش، به خاطر خاطرخواهى‌اش، بتواند همه‌چيز را رها كند - همه‌چيز را - تا به او برسد.
بله، مى‌دانم، مثل عشقِ توى كتاب‌ها، مثل قصه‌ها...

#حسین_وحدانی

@vian_graphy
2025/10/22 15:40:46
Back to Top
HTML Embed Code: