Forwarded from بهمن دارالشفایی
قسمت جدید پادکست رادیومرز به نام «بعد از ژینا» عالی بود. با چند نفر که خودشان در خیزش زن، زندگی، آزادی فعال بودهاند ولی خانوادههایشان سنتی یا مذهبی یا حزباللهی یا حتی سپاهی و بسیجی فعال هستند حرف زده.
حرفهای همهشان جالب است ولی اگر هم به هر دلیلی کل پادکست را گوش نکردید پیشنهاد میکنم حرفهای اولین مصاحبهشونده را بشنوید. زنی سیوچندساله با پنج کلاس سواد که در شهرستان کوچکی با خانواده سنتیاش زندگی میکند و شغلی دارد (از حرفهایش برمیآید آرایشگری). بینش عمیق این زن جداً تحسینبرانگیز است.
(میدانم طولانی است ولی من که اصولاً گوشدادن به پادکست بالای نیمساعت برایم سخت است، با اشتیاق تا آخرش را گوش دادم.)
.
حرفهای همهشان جالب است ولی اگر هم به هر دلیلی کل پادکست را گوش نکردید پیشنهاد میکنم حرفهای اولین مصاحبهشونده را بشنوید. زنی سیوچندساله با پنج کلاس سواد که در شهرستان کوچکی با خانواده سنتیاش زندگی میکند و شغلی دارد (از حرفهایش برمیآید آرایشگری). بینش عمیق این زن جداً تحسینبرانگیز است.
(میدانم طولانی است ولی من که اصولاً گوشدادن به پادکست بالای نیمساعت برایم سخت است، با اشتیاق تا آخرش را گوش دادم.)
.
Telegram
رادیو مرز
🎙 پادکست رادیو مرز
قسمت پنجاه و هشت: بعد از ژینا
روایت کسانی که به خاطر هواداری از قیام ژینا و جنبش زن زندگی آزادی با خانواده احساس فاصله کردند.
موسیقی تیتراژ: گروه کلی
—
@radiomarz
قسمت پنجاه و هشت: بعد از ژینا
روایت کسانی که به خاطر هواداری از قیام ژینا و جنبش زن زندگی آزادی با خانواده احساس فاصله کردند.
موسیقی تیتراژ: گروه کلی
—
@radiomarz
👍8
دیوی به نام دیپرشن
نوشته نشید نبیان
خوندم که این روزها در مام وطن از هر پنج نسخه یکیش داروهای ضد افسردگیه به نظرم اومد باز از این دیو بیشاخ و دم بنویسم به اطرافم که نگاه میکنم در همین جامعهی آماری محدود سیطرهی عمیق این دیو غیرقابل انکاره.
ببین فکر میکنم اولین قدم برای مبارزه باهاش پذیرشه، باور کن در شرایط امروز ایران اگه یه ملو حالت بد نباشه یعنی یه ملو ایراد داری.
میفهمم که برای اونهایی که فقط خودشون نیستند و مسئولیت پرورش نسل بعدیها هم رو دوششونه سیطرهی این دیو وحشتناکتر هم هست. اضطراب کمکاری، اضطراب از دست دادن کنترل، خودش در افزایش سیطرهی دیو موثره.
فکر کردم خیلی صادقانه تلاشهای خودم رو درمیون بگذارم تا شاید به درد یه نفر دیگه هم بخوره. در سالی که گذشت سه چیز به من کمک کرد تا به مرز جنون نزدیک بشم ولی ازش نگذرم: نوشتن، آموختن و رقصیدن.
به نظرم نوعی از برونریزی کمک میکنه؛ این برونریزی میتونه با عزیزان و معتمدین باشه، میتونه نوشتن باشه، میتونه مذاکره با روانکاو باشه ... منظور این که به خودت فرصت بدی تا افکار مغشوشت برای ارائه به دیگری مرتب بشه.
تبدیل تراوشات ذهنی به متن البته یه کارکرد دیگه هم داره و اون اینکه برای بررسیهای تاریخی بعدی ثبت میشه، بنابراین روزنگار رو کاملا پیشنهاد میکنم.
آموختن به این لحاظ تو رو از رد دادن محافظت میکنه که تجربهی مدام تو در کنترل ذهنت نوعی سرخوشی بهت میده. منظور اینکه حتی اگر کنترلت رو شرایط بیرونی کم شده هنوز افسار ذهن تو در دست توست، هنوز میتونی بهش نظم بدی. امتحانش کنید.
و نهایتا اون پروژهی کوچکی که تنها برای خودت راهبری میکنی بدون چشمداشت دستاوردی ملموس در حوزهی اعتبار گرفتن از دیگران، موجب میشه نوعی از خویشخواهی رو تمرین کنی که باز برای رد ندادن لازمه.
برای من اون پروژهی کوچک، رقصیدن بوده. هفتهای دو تا سه بار از ساعت هفت تا هشت صبح میرقصم. در کثافتترین روزهایی که گذشت این پروژهی کوچک رو رها نکردم، انگار برام نوعی مقاومت در برابر شکستن بود.
در عین حال، فشار مدام ذهنی و کشمکش مستمری که دیگه بخشی از روزمرگی ما شده، شک نکن که بالانس شیمیایی مغزمون رو به فنا میده. نتیجتا، نباید نسبت به روی دارو رفتن دگما داشت.
«دیگه نمیتونم» جملهایه که من شک ندارم در سال گذشته فقط من نبودم که در تنهایی با خودم زمزمه میکردم و شک ندارم که در سال پیش رو هم خیلی از ما باز زمزمهاش خواهیم کرد ولی میدونی چون باید بتونی و نتونستن، زیاد به عنوان یه آپشن روی میز نیست، بعد هر کدوم از ما راهحل شخصیسازی شدهی خودمون رو برای تونستن پیدا میکنیم به نظرم اومد به اشتراکگذاری روشها میتونه کمکی باشه برای همهمون.
شکی ندارم که این وضعیت مثل تمامی وضعیتهای دیگه خلاصه خواهد گذشت؛ در عین حال آثار این وضعیت در ما و اطرافیانمون مانا خواهد بود. چرا؟ چون بخشی از تجربهی زیستهی ماست و ما مجموعهای از پندارها و انگارهها هستیم. اگر که انگارهها از برساخت ژنتیکی و غرایز بنیادین برمیاد، پندارهها اون بخشهایی از ادراک ما هستند که زیسته شدهاند.
همیشه به این جای این رشتهی افکار که میرسم یاد پسره اون صحنهی پایانی فیلم پاپیون میافتم که داره داد میزنه: « آهای حرومزادهها، من هنوز زندهام!»
به نقل از صفحه اینستاگرام
نوشته نشید نبیان
خوندم که این روزها در مام وطن از هر پنج نسخه یکیش داروهای ضد افسردگیه به نظرم اومد باز از این دیو بیشاخ و دم بنویسم به اطرافم که نگاه میکنم در همین جامعهی آماری محدود سیطرهی عمیق این دیو غیرقابل انکاره.
ببین فکر میکنم اولین قدم برای مبارزه باهاش پذیرشه، باور کن در شرایط امروز ایران اگه یه ملو حالت بد نباشه یعنی یه ملو ایراد داری.
میفهمم که برای اونهایی که فقط خودشون نیستند و مسئولیت پرورش نسل بعدیها هم رو دوششونه سیطرهی این دیو وحشتناکتر هم هست. اضطراب کمکاری، اضطراب از دست دادن کنترل، خودش در افزایش سیطرهی دیو موثره.
فکر کردم خیلی صادقانه تلاشهای خودم رو درمیون بگذارم تا شاید به درد یه نفر دیگه هم بخوره. در سالی که گذشت سه چیز به من کمک کرد تا به مرز جنون نزدیک بشم ولی ازش نگذرم: نوشتن، آموختن و رقصیدن.
به نظرم نوعی از برونریزی کمک میکنه؛ این برونریزی میتونه با عزیزان و معتمدین باشه، میتونه نوشتن باشه، میتونه مذاکره با روانکاو باشه ... منظور این که به خودت فرصت بدی تا افکار مغشوشت برای ارائه به دیگری مرتب بشه.
تبدیل تراوشات ذهنی به متن البته یه کارکرد دیگه هم داره و اون اینکه برای بررسیهای تاریخی بعدی ثبت میشه، بنابراین روزنگار رو کاملا پیشنهاد میکنم.
آموختن به این لحاظ تو رو از رد دادن محافظت میکنه که تجربهی مدام تو در کنترل ذهنت نوعی سرخوشی بهت میده. منظور اینکه حتی اگر کنترلت رو شرایط بیرونی کم شده هنوز افسار ذهن تو در دست توست، هنوز میتونی بهش نظم بدی. امتحانش کنید.
و نهایتا اون پروژهی کوچکی که تنها برای خودت راهبری میکنی بدون چشمداشت دستاوردی ملموس در حوزهی اعتبار گرفتن از دیگران، موجب میشه نوعی از خویشخواهی رو تمرین کنی که باز برای رد ندادن لازمه.
برای من اون پروژهی کوچک، رقصیدن بوده. هفتهای دو تا سه بار از ساعت هفت تا هشت صبح میرقصم. در کثافتترین روزهایی که گذشت این پروژهی کوچک رو رها نکردم، انگار برام نوعی مقاومت در برابر شکستن بود.
در عین حال، فشار مدام ذهنی و کشمکش مستمری که دیگه بخشی از روزمرگی ما شده، شک نکن که بالانس شیمیایی مغزمون رو به فنا میده. نتیجتا، نباید نسبت به روی دارو رفتن دگما داشت.
«دیگه نمیتونم» جملهایه که من شک ندارم در سال گذشته فقط من نبودم که در تنهایی با خودم زمزمه میکردم و شک ندارم که در سال پیش رو هم خیلی از ما باز زمزمهاش خواهیم کرد ولی میدونی چون باید بتونی و نتونستن، زیاد به عنوان یه آپشن روی میز نیست، بعد هر کدوم از ما راهحل شخصیسازی شدهی خودمون رو برای تونستن پیدا میکنیم به نظرم اومد به اشتراکگذاری روشها میتونه کمکی باشه برای همهمون.
شکی ندارم که این وضعیت مثل تمامی وضعیتهای دیگه خلاصه خواهد گذشت؛ در عین حال آثار این وضعیت در ما و اطرافیانمون مانا خواهد بود. چرا؟ چون بخشی از تجربهی زیستهی ماست و ما مجموعهای از پندارها و انگارهها هستیم. اگر که انگارهها از برساخت ژنتیکی و غرایز بنیادین برمیاد، پندارهها اون بخشهایی از ادراک ما هستند که زیسته شدهاند.
همیشه به این جای این رشتهی افکار که میرسم یاد پسره اون صحنهی پایانی فیلم پاپیون میافتم که داره داد میزنه: « آهای حرومزادهها، من هنوز زندهام!»
به نقل از صفحه اینستاگرام
👍12
Forwarded from رسانهی مردمنگار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
بعد از یک وقفهی طولانی، بالاخره فصل دوم منتشر شد!
🎧 “مگر من زن نیستم؟” را میتوانید در کَستباکس، اَپل پادکست و بقیه برنامههای پادگیر گوش کنید:
https://castbox.fm/vd/634153481
🎤 رادیو مردمنگار؛ میدان ما آدمهای معمولی
بعد از یک وقفهی طولانی، بالاخره فصل دوم منتشر شد!
🎧 “مگر من زن نیستم؟” را میتوانید در کَستباکس، اَپل پادکست و بقیه برنامههای پادگیر گوش کنید:
https://castbox.fm/vd/634153481
🎤 رادیو مردمنگار؛ میدان ما آدمهای معمولی
👍8
Forwarded from سهند ایرانمهر
✔️موضوع مهاجرین افغان و چند نکته
✍🏻سهند ایرانمهر
🔸این روزها دیدن مهاجرین افغان در خیابانهای شهر ، نزهتگاهها و بوستانهای عمومی، مراکز تفریحی و به ویژه وسایل حملنقل عمومی به منظرهای عادی تبدیل شده است. همزمان با آن در فضای مجازی، تصاویری از هجوم مهاجران در مرزهای شرقی کشور و آمارهای عجیب و غریب از افزایش زادوولد آنان منتشر میشود. تا اینجای کار چند نکته حایز اهمیت است:
🔸نخست اینکه هنوز مشخص نیست این آمار و اطلاعات تا چه میزان درست است و توضیحاتی که ذیل این اخبار و غالبا با ادبیاتی نفرتپراکنانه نوشته میشود تا چه میزان صحت دارد؟ تنها مساله عینی چیزی است که به شکل جمعیت متراکمی از این مهاجرین به وضوح در معابر عمومی قابل مشاهده است.
🔸نکته دوم سکوت منابع رسمی و دولتی در برابر این موضوع است . امری که خود به ابهام بیشتر و زمینه سازی برای شایعات کمک میکند.
🔸دیگرهراسی و غلبه نگاه منفی به دیگری، امری فراگیر در جهان است که بسیاری از دولتها یا نهادهای حقوقبشری با برنامهریزی تلاش میکنند تا ضمن ساماندهی آن، یا از تبعات منفیاش بکاهند یا در سطحی بالاتر، از آن به عنوان یک فرصت استفاده کنند. این بیگانه هراسی در کشور ما شکل حادتری دارد. بخش اول آن ریشه های افراطی تاریخی و روانی دارد ولی بخش دوم آن قابل درک است زیرا شرایط کنونی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشور ما تابآوری لازم را برای این حجم از مهاجرین، ندارد. به جز این افکارعمومی با مشاهده این وضعیت سعی میکند رابطهای معنا دارد بین سکوت و انکار در قبال دو جریان مهاجرت بیابد: جریان مهاجرت ایرانی به غرب و جریان مهاجرت افغانها به ایران.
🔸جامعه ، هم با آن حساب و کتاب ذهنی و هم با استمرار این وضعیت، این نگرانی را هم دارد که در شرایط اقتصادی امروز، این مساله بار مضاعفی را بر دوش شهروند ایرانی بگذارد. این اضطراب و نگرانی وقتی حادتر میشود که جامعه، دورنمایی از شفافیت یا برنامهریزی و مدیریت لازم را نیز نمیبیندو از آنجا که هنگام تحلیل پدیدهها، از یکسو، افکار عمومی چندان علاقهای به روشهای ملالآور علمی و آماری ندارد و از سویدیگر، دمدستیترین تحلیل در عین جذابیت و اقبال، چیزی دور از ریشهها و علل اصلی آن است، معلوم نیست این نگرانی و تحلیل به چه نتیجهای منجر شود.
🔸مردم رنجدیده و مظلوم افغانستان، به جز جنبه انسانی و حقوقبشری، به لحاظ تاریخی و فرهنگی چیزی جدای از ما نیستند بنابراین آن تبلیغات مبالغهآمیز و افراطی راستگرایان در غرب و انذاری که در مورد استحاله زبانی و فرهنگی میدهند، اینجا محلی از اعراب ندارد. نزدیکی دو ملت و بهرهمندی آنان از یکدیگر نیز امر مبارکی است بنابراین وقتی از بیسامانی و عدم شفافیت و فقدان مدیریت درست، آنهم در شرایط بحرانی اقتصادی و اجتماعی کشور سخن میگوییم در واقع بیم آن داریم که مجموعه این اقدامات به تشدید نگرانیها و بروز نابسامانیهای جدیتری منجر شود که نه فقط شهروند افغان و ایرانی را دچار آسیب کند که بر آن زمینه تاریخی و فرهنگی مشترک نیز سایه بدگمانی و نفرت بیاندازد. اینجاست که باز نقش مدیریت آشکار میشود. مدیریتی که در دو زمینه اطلاعرسانی دقیق به افکارعمومی و برنامهریزی متناسب با امکانات و وضعیت کشور محقق میشود و مادامیکه مردم آثار آن را نبینند، نه آنان از آسیبهای بعدی مصوناند و نه افغانهای مهاجر.
@sahandiranmehr
✍🏻سهند ایرانمهر
🔸این روزها دیدن مهاجرین افغان در خیابانهای شهر ، نزهتگاهها و بوستانهای عمومی، مراکز تفریحی و به ویژه وسایل حملنقل عمومی به منظرهای عادی تبدیل شده است. همزمان با آن در فضای مجازی، تصاویری از هجوم مهاجران در مرزهای شرقی کشور و آمارهای عجیب و غریب از افزایش زادوولد آنان منتشر میشود. تا اینجای کار چند نکته حایز اهمیت است:
🔸نخست اینکه هنوز مشخص نیست این آمار و اطلاعات تا چه میزان درست است و توضیحاتی که ذیل این اخبار و غالبا با ادبیاتی نفرتپراکنانه نوشته میشود تا چه میزان صحت دارد؟ تنها مساله عینی چیزی است که به شکل جمعیت متراکمی از این مهاجرین به وضوح در معابر عمومی قابل مشاهده است.
🔸نکته دوم سکوت منابع رسمی و دولتی در برابر این موضوع است . امری که خود به ابهام بیشتر و زمینه سازی برای شایعات کمک میکند.
🔸دیگرهراسی و غلبه نگاه منفی به دیگری، امری فراگیر در جهان است که بسیاری از دولتها یا نهادهای حقوقبشری با برنامهریزی تلاش میکنند تا ضمن ساماندهی آن، یا از تبعات منفیاش بکاهند یا در سطحی بالاتر، از آن به عنوان یک فرصت استفاده کنند. این بیگانه هراسی در کشور ما شکل حادتری دارد. بخش اول آن ریشه های افراطی تاریخی و روانی دارد ولی بخش دوم آن قابل درک است زیرا شرایط کنونی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشور ما تابآوری لازم را برای این حجم از مهاجرین، ندارد. به جز این افکارعمومی با مشاهده این وضعیت سعی میکند رابطهای معنا دارد بین سکوت و انکار در قبال دو جریان مهاجرت بیابد: جریان مهاجرت ایرانی به غرب و جریان مهاجرت افغانها به ایران.
🔸جامعه ، هم با آن حساب و کتاب ذهنی و هم با استمرار این وضعیت، این نگرانی را هم دارد که در شرایط اقتصادی امروز، این مساله بار مضاعفی را بر دوش شهروند ایرانی بگذارد. این اضطراب و نگرانی وقتی حادتر میشود که جامعه، دورنمایی از شفافیت یا برنامهریزی و مدیریت لازم را نیز نمیبیندو از آنجا که هنگام تحلیل پدیدهها، از یکسو، افکار عمومی چندان علاقهای به روشهای ملالآور علمی و آماری ندارد و از سویدیگر، دمدستیترین تحلیل در عین جذابیت و اقبال، چیزی دور از ریشهها و علل اصلی آن است، معلوم نیست این نگرانی و تحلیل به چه نتیجهای منجر شود.
🔸مردم رنجدیده و مظلوم افغانستان، به جز جنبه انسانی و حقوقبشری، به لحاظ تاریخی و فرهنگی چیزی جدای از ما نیستند بنابراین آن تبلیغات مبالغهآمیز و افراطی راستگرایان در غرب و انذاری که در مورد استحاله زبانی و فرهنگی میدهند، اینجا محلی از اعراب ندارد. نزدیکی دو ملت و بهرهمندی آنان از یکدیگر نیز امر مبارکی است بنابراین وقتی از بیسامانی و عدم شفافیت و فقدان مدیریت درست، آنهم در شرایط بحرانی اقتصادی و اجتماعی کشور سخن میگوییم در واقع بیم آن داریم که مجموعه این اقدامات به تشدید نگرانیها و بروز نابسامانیهای جدیتری منجر شود که نه فقط شهروند افغان و ایرانی را دچار آسیب کند که بر آن زمینه تاریخی و فرهنگی مشترک نیز سایه بدگمانی و نفرت بیاندازد. اینجاست که باز نقش مدیریت آشکار میشود. مدیریتی که در دو زمینه اطلاعرسانی دقیق به افکارعمومی و برنامهریزی متناسب با امکانات و وضعیت کشور محقق میشود و مادامیکه مردم آثار آن را نبینند، نه آنان از آسیبهای بعدی مصوناند و نه افغانهای مهاجر.
@sahandiranmehr
👍7👎2
Forwarded from جامعهشناسی زن روز (Parastu.Z.Farrokhi)
📝 فراوانی «خشونت زایمان» در بیمارستانهای دولتی
🟥 «بدترین روز زندگیام بود، دلم میخواست بمیرم»
🔺چند روز پیش ویدیویی توسط یک کارشناس مامایی در اینستاگرام منتشر شد. ویدیویی که حاوی طنزی تلخ از «خشونت زایمان» و نحوه برخورد پزشکان، ماماها و پرستاران در بیمارستانهای دولتی با زنان باردار بود. این کارشناس مامایی در این ویدیو که بسیار مورد توجه قرار گرفت، به چند مساله رایج در بیمارستانها اشاره میکند. موضوعاتی که ممکن است به نظر فاجعه بیاید و یا گمان کنیم فقط در برخی از بیمارستانها اتفاق میافتد، اما مروری بر بخش نظرات و آنچه زنان از تجربیات عینیشان نوشتند، هولناکی تجربه زایمان در بسیاری از بیمارستانهای دولتی و حتی خصوصی برای زنان را نشان میدهد. زنانی که میگویند هنوز با ترومای روز زایمانشان درگیرند و نمیتوانند فراموش کنند که چقدر تحقیر شده و توهین شنیدهاند و برای اینکه کادر درمان با آنها لج نکنند و بچهشان را سلامت به دنیا آورند، در مقابل تمام توهینها سکوت کردهاند.
▫️این اولینبار نیست که توهین به زنان باردار در بیمارستانها مورد توجه قرار میگیرد. در آبانماه سال ۱۴۰۰ انتشار یک فایل صوتی از بخش زایمان یک بیمارستان باعث شد تا این موضوع در رسانهها مطرح شود و زنان زیادی با تایید و به اشتراک گذاردن تجربیاتشان، نشان دهند که این رفتارهای غیرانسانی نه یک اتفاق که یک وضعیت معمول و تکرارشونده در بسیاری از بیمارستانها است.
🔺این پست نزدیک به چهارهزار کامنت دریافت کرده است که مرور آنها نشان میدهد به جز معدود زنانی که زایمانشان را در بیمارستانهای خصوصی و با پرداخت هزینههای گزاف انجام دادهاند و به ندرت شاهد بدرفتاری کادر درمان بودهاند، تحقیر زنان باردار و توهین به آنها در هنگام زایمان در بیمارستانهای دولتی، امری بسیار مرسوم است. مسالهای که کمتر در مورد آن حرف زده میشود و اکثر زنان تلاش میکنند تا آنچه را از سر گذراندهاند، فراموش کنند.
▫️زنان بسیاری نوشتهاند که ساعتها درد کشیده و طی این مدت هیچ کمکی از سمت پزشک و مامای بیمارستان دریافت نمیکردند. زنی نوشته «از درد به خودم میپیچیدم. اومدم دستشو بگیرم و بگم ترو خدا یکاری بکن. چنان جیغ زد به من دست نزن. این غربتی بازیا رو درنیار و ... بعد از ۱۸ ساعت درد کشیدن و ۸ سانت بازشدن دهانه رحم، سزارینم کردن. بخاطر زور زیاد سر بچهم ورم کرده بود موقع سزارین.»
🔺استفاده از الفاظ توهینآمیز و خلاف شأن بخش دیگری از این خشونت است و از آنجایی که بسیاری از زنها حتی از تکرار آنچه شنیدهاند نیز شرم دارند و نمیتوانند بر زبانش بیاورند، کمتر در مورد آن حرف زده میشود. زنان میگویند که خجالت میکشند آنچه شنیدهاند را بازگو کنند و ترجیح میدهند درد آن تحقیر و توهین را برای همیشه در سینه خود حفظ کنند. از طرف دیگر اما به نظر میرسد کادر درمان در بسیاری از بیمارستانهای دولتی بدون هیچ شرمی همچنان به استفاده از جملات توهینآمیز ادامه میدهند. زنی نوشته است:« به دوست من که درد داشته و ناله میکرده گفته بودن موقع دادن باید به فکر اینجاشم میبودی!»
▫️تحقیر زنان باردار و توهین به آنها در هنگام زایمان در بیمارستانهای دولتی، امری بسیار مرسوم است. مسالهای که کمتر در مورد آن حرف زده میشود و اکثر زنان تلاش میکنند تا آنچه را از سر گذراندهاند، فراموش کنند.
🔺زنان بسیاری نوشتهاند که ساعتها درد کشیده و طی این مدت هیچ کمکی از سمت پزشک و مامای بیمارستان دریافت نمیکردند. زنی نوشته «از درد به خودم میپیچیدم. اومدم دستشو بگیرم و بگم ترو خدا یکاری بکن. چنان جیغ زد به من دست نزن. این غربتی بازیا رو درنیار و … بعد از ۱۸ ساعت درد کشیدن و ۸ سانت بازشدن دهانه رحم، سزارینم کردن. بخاطر زور زیاد سر بچهم ورم کرده بود موقع سزارین.»
#زایمان
#فرزند_آوری
#خشونت_علیه_زنان
📄نسخه کامل این گزارش را در لینک زیر بخوانید:
https://zaagaah.com/sp07
▫️zaagaah
⚛ @Zane_Ruz_Channel
🟥 «بدترین روز زندگیام بود، دلم میخواست بمیرم»
🔺چند روز پیش ویدیویی توسط یک کارشناس مامایی در اینستاگرام منتشر شد. ویدیویی که حاوی طنزی تلخ از «خشونت زایمان» و نحوه برخورد پزشکان، ماماها و پرستاران در بیمارستانهای دولتی با زنان باردار بود. این کارشناس مامایی در این ویدیو که بسیار مورد توجه قرار گرفت، به چند مساله رایج در بیمارستانها اشاره میکند. موضوعاتی که ممکن است به نظر فاجعه بیاید و یا گمان کنیم فقط در برخی از بیمارستانها اتفاق میافتد، اما مروری بر بخش نظرات و آنچه زنان از تجربیات عینیشان نوشتند، هولناکی تجربه زایمان در بسیاری از بیمارستانهای دولتی و حتی خصوصی برای زنان را نشان میدهد. زنانی که میگویند هنوز با ترومای روز زایمانشان درگیرند و نمیتوانند فراموش کنند که چقدر تحقیر شده و توهین شنیدهاند و برای اینکه کادر درمان با آنها لج نکنند و بچهشان را سلامت به دنیا آورند، در مقابل تمام توهینها سکوت کردهاند.
▫️این اولینبار نیست که توهین به زنان باردار در بیمارستانها مورد توجه قرار میگیرد. در آبانماه سال ۱۴۰۰ انتشار یک فایل صوتی از بخش زایمان یک بیمارستان باعث شد تا این موضوع در رسانهها مطرح شود و زنان زیادی با تایید و به اشتراک گذاردن تجربیاتشان، نشان دهند که این رفتارهای غیرانسانی نه یک اتفاق که یک وضعیت معمول و تکرارشونده در بسیاری از بیمارستانها است.
🔺این پست نزدیک به چهارهزار کامنت دریافت کرده است که مرور آنها نشان میدهد به جز معدود زنانی که زایمانشان را در بیمارستانهای خصوصی و با پرداخت هزینههای گزاف انجام دادهاند و به ندرت شاهد بدرفتاری کادر درمان بودهاند، تحقیر زنان باردار و توهین به آنها در هنگام زایمان در بیمارستانهای دولتی، امری بسیار مرسوم است. مسالهای که کمتر در مورد آن حرف زده میشود و اکثر زنان تلاش میکنند تا آنچه را از سر گذراندهاند، فراموش کنند.
▫️زنان بسیاری نوشتهاند که ساعتها درد کشیده و طی این مدت هیچ کمکی از سمت پزشک و مامای بیمارستان دریافت نمیکردند. زنی نوشته «از درد به خودم میپیچیدم. اومدم دستشو بگیرم و بگم ترو خدا یکاری بکن. چنان جیغ زد به من دست نزن. این غربتی بازیا رو درنیار و ... بعد از ۱۸ ساعت درد کشیدن و ۸ سانت بازشدن دهانه رحم، سزارینم کردن. بخاطر زور زیاد سر بچهم ورم کرده بود موقع سزارین.»
🔺استفاده از الفاظ توهینآمیز و خلاف شأن بخش دیگری از این خشونت است و از آنجایی که بسیاری از زنها حتی از تکرار آنچه شنیدهاند نیز شرم دارند و نمیتوانند بر زبانش بیاورند، کمتر در مورد آن حرف زده میشود. زنان میگویند که خجالت میکشند آنچه شنیدهاند را بازگو کنند و ترجیح میدهند درد آن تحقیر و توهین را برای همیشه در سینه خود حفظ کنند. از طرف دیگر اما به نظر میرسد کادر درمان در بسیاری از بیمارستانهای دولتی بدون هیچ شرمی همچنان به استفاده از جملات توهینآمیز ادامه میدهند. زنی نوشته است:« به دوست من که درد داشته و ناله میکرده گفته بودن موقع دادن باید به فکر اینجاشم میبودی!»
▫️تحقیر زنان باردار و توهین به آنها در هنگام زایمان در بیمارستانهای دولتی، امری بسیار مرسوم است. مسالهای که کمتر در مورد آن حرف زده میشود و اکثر زنان تلاش میکنند تا آنچه را از سر گذراندهاند، فراموش کنند.
🔺زنان بسیاری نوشتهاند که ساعتها درد کشیده و طی این مدت هیچ کمکی از سمت پزشک و مامای بیمارستان دریافت نمیکردند. زنی نوشته «از درد به خودم میپیچیدم. اومدم دستشو بگیرم و بگم ترو خدا یکاری بکن. چنان جیغ زد به من دست نزن. این غربتی بازیا رو درنیار و … بعد از ۱۸ ساعت درد کشیدن و ۸ سانت بازشدن دهانه رحم، سزارینم کردن. بخاطر زور زیاد سر بچهم ورم کرده بود موقع سزارین.»
#زایمان
#فرزند_آوری
#خشونت_علیه_زنان
📄نسخه کامل این گزارش را در لینک زیر بخوانید:
https://zaagaah.com/sp07
▫️zaagaah
⚛ @Zane_Ruz_Channel
Telegram
attach 📎
😢18👍5
Forwarded from بهمن دارالشفایی
مریم لطفی:
«اتهام بعضی از بازداشتیهایی که حکم گرفتن واقعا عجیبه. یکی از اتهامات نوشین کشاورزنیا "ایجاد مطالبه کاذب برابری جنسیتی" اعلام شد و حالا «ایجاد نیازهای کاذب در زنان از طریق تبلیغ جنبش می تو» از رفتارهای مجرمانه ریحانه طراوتی ذکر شده.»
.
«اتهام بعضی از بازداشتیهایی که حکم گرفتن واقعا عجیبه. یکی از اتهامات نوشین کشاورزنیا "ایجاد مطالبه کاذب برابری جنسیتی" اعلام شد و حالا «ایجاد نیازهای کاذب در زنان از طریق تبلیغ جنبش می تو» از رفتارهای مجرمانه ریحانه طراوتی ذکر شده.»
.
🤔7🤨2
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
#یادداشت_روز
🔸از هـراس جمعـــی تا سیاستی ملی و انسانی
آرش نصراصفهانی
این روزها حضور پناهندگان و مهاجران افغانستانی در ایران به یکی از موضوعات پرالتهاب و نگرانکننده در فضای عمومی کشور بدل شده است. نگرانی از افزایش تعداد مهاجران و پیامدهای سیاسی و امنیتی حضور آنها در ایران سبب شده مجموعهای متنوع و بعضاً متضاد از تحلیلها و ارزیابیها، درباره شرایط موجود و علل آن مطرح شود. گروهی از توطئهای داخلی صحبت میکنند و برخی در نقطه مقابل، دست بیگانگان را در کار میبینند. نتیجه کلی اظهارنظرهای مختلف، شکلگیری فضای منفی و ایجاد هراس جمعی درباره مهاجران افغانستانی در ایران است که بخش زیادی از آن، محصول اطلاعات غلط و ناقص و نتیجهگیریهای دور از واقع است. در این نوشتار تلاش میکنم با اتکا به شواهد تجربی و آمارهای موجود، به برخی از مهمترین دغدغههای فعلی جامعه در مورد مهاجران افغانستانی پاسخ دهم.
ادامه این یادداشت را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
🔸از هـراس جمعـــی تا سیاستی ملی و انسانی
آرش نصراصفهانی
این روزها حضور پناهندگان و مهاجران افغانستانی در ایران به یکی از موضوعات پرالتهاب و نگرانکننده در فضای عمومی کشور بدل شده است. نگرانی از افزایش تعداد مهاجران و پیامدهای سیاسی و امنیتی حضور آنها در ایران سبب شده مجموعهای متنوع و بعضاً متضاد از تحلیلها و ارزیابیها، درباره شرایط موجود و علل آن مطرح شود. گروهی از توطئهای داخلی صحبت میکنند و برخی در نقطه مقابل، دست بیگانگان را در کار میبینند. نتیجه کلی اظهارنظرهای مختلف، شکلگیری فضای منفی و ایجاد هراس جمعی درباره مهاجران افغانستانی در ایران است که بخش زیادی از آن، محصول اطلاعات غلط و ناقص و نتیجهگیریهای دور از واقع است. در این نوشتار تلاش میکنم با اتکا به شواهد تجربی و آمارهای موجود، به برخی از مهمترین دغدغههای فعلی جامعه در مورد مهاجران افغانستانی پاسخ دهم.
ادامه این یادداشت را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
isa.org.ir
انجمن جامعه شناسی ایران - از هـراس جمعـــی تا سیاستی ملی و انسانی
👍4
Forwarded from معتاد کتاب
بریده کتاب:
در کودکی خیلی زود یاد گرفت داستانهای «پدر خرس و مادر خرس» را که برای خواندن در اختیارش می گذاشتند نادیده بگیرد. در روایت او پدر خرس، مادر خرس را با گلدان برنجی میزد. مادر خرس رنج آن ضربهها را با تسلیمی خموشانه تاب میآورد. در سالهایی که در حال رشد بود، شاهد بود پدرش چگونه تارهای هولناکش را میتند. او در برابر مهمانها خوشرو و مودب بود و اگر سفیدپوست بودند برای تملقگوییهای کوتاه، برابرشان درنگ میکرد. به یتیمخانهها و درمانگاههای جذامیان پول هدیه میکرد. کوشش زیادی میکرد تا در انظار عمومی، مردی تراز بالا، بخشنده و اخلاقی جلوه کند. اما وقتی با همسر و فرزندانش تنها بود به هیولایی زورگو و بدبین با رگههایی از شرارت و حیلهگری تبدیل میشد. آنها کتک میخوردند، تحقیر میشدند و بعد باید به خاطر داشتن چنین شوهر و پدر فوقالعادهای، از حسادت دوستان و افراد فامیل رنج میبردند.
آمو شبهای سرد زمستانی را در دهلی، پنهان شده زیر حصار خانهاشان (تا مردم خانوادهدار آنها را نبینند) تاب آورده بود، چون پاپاچی بدخلق از سرکار برگشته، او و ماماچی را کتک زده و از خانه بیرون کرده بود. در یکی از چنین شبهایی، آموی نه ساله، با مادرش در زیر حصار پنهان شده بود و در روشنایی پنجرهها، همانطور که پاپاچی به سرعت از اتاقی به اتاقی دیگر میرفت، سایه تیره و آراسته او را مینگریست. پاپاچی که از کتک زدن زن و دخترش راضی نشده بود (چاکو در مدرسهای دور از آنجا بود)، پردهها را پاره کرد، به اثاثیه خانه لگد زد و چراغ رومیزی را خرد کرد. یک ساعت بعد وقتی چراغها خاموش شدند آموی کوچک بیاعتنا به التماسهای ناشی از ترس مادرش، برای نجات چکمههای لاستیکیاش که آنها را بیش از هر چیز دیگر در دنیا دوست داشت، در حالی که میخزید از راه هواکش وارد خانه شد. آنها را در پاکتی گذاشت و به درون اتاق نشیمن خزید که چراغها ناگهان روشن شدند.
پاپاچی در مقابلش در صندلی گهوارهای چوب ماهونش نشسته بود و خود را در سکوت تکان میداد. وقتی او را گرفتار کرد کلمهای بر زبان نیاورد. او را با شلاق سواری دسته عاجش شلاق زد (با همان که در استودیوی عکاسی کنار پایش نگه داشته بود). آمو گریه نکرد. وقتی دست از کتک زدن او برداشت او را وادار کرد تا قیچی برش ماماچی را از گنجه وسایل خیاطی بیاورد. حشره شناس سلطنتی جلوی چشم آمو چکمههای لاستیکی تازه او را با قیچی برش مادرش رشته رشته کرد. رشتههای لاستیک سیاه روی کف اتاق ریخت. تیغههای قیچی به طرز استهزاء آمیزی صدا میدادند. آمو چهره وحشتزده و هراسان مادرش را که در برابر پنجره اتاق ظاهر شد، ندیده گرفت. ده دقیقه طول کشید تا چکمههای محبوبش کاملا رشته رشته شوند. وقتی آخرین رشته لاستیک هم بر زمین اتاق ریخت، پدرش با چشمهایی بیحالت، به سردی به او نگاه کرد و در حالی که در دریایی از مارهای جنبان لاستیکی احاطه شده بود خود را تکان داد و تکان داد و تکان داد.
آمو وقتی بزرگتر شد، یاد گرفت با این بیرحمی سرد و حسابگرانه زندگی کند. او در خود نفرت مغرورانهای از بیعدالتی، روحیهای لجوج و تمایل به بیپروایی را رشد داد، حسهایی که در موجودات کوچکی که در تمام عمر از سوی افراد بزرگتر مورد تهاجم قرار گرفتهاند، پرورش مییابد.(خدای چیزهای کوچک، آرونداتی روی، ترجمه گیتا گرکانی، نشر علم، ۱۳۸۳)
پی نوشت: رمان تکاندهندهای از مجموعه صد کتابی که پیش از مرگ باید بخوانید. محور رمان، حادثه مرگ سوفی مال دختر کوچولوی نه ساله انگلیسی است که سرنوشت خانوادهای را در بنگال هند عوض میکند. آدمهایی که با ترسها و حسرتهایشان روزگار میگذرانند و در نهایت ماجرایی عاشقانه را تبدیل به تراژدی میکنند. شیوه مارپیچی روایت و زبان شاعرانه نویسنده، تلخی داستان را هولناکتر میکند.
https://www.tg-me.com/anoveladdict
در کودکی خیلی زود یاد گرفت داستانهای «پدر خرس و مادر خرس» را که برای خواندن در اختیارش می گذاشتند نادیده بگیرد. در روایت او پدر خرس، مادر خرس را با گلدان برنجی میزد. مادر خرس رنج آن ضربهها را با تسلیمی خموشانه تاب میآورد. در سالهایی که در حال رشد بود، شاهد بود پدرش چگونه تارهای هولناکش را میتند. او در برابر مهمانها خوشرو و مودب بود و اگر سفیدپوست بودند برای تملقگوییهای کوتاه، برابرشان درنگ میکرد. به یتیمخانهها و درمانگاههای جذامیان پول هدیه میکرد. کوشش زیادی میکرد تا در انظار عمومی، مردی تراز بالا، بخشنده و اخلاقی جلوه کند. اما وقتی با همسر و فرزندانش تنها بود به هیولایی زورگو و بدبین با رگههایی از شرارت و حیلهگری تبدیل میشد. آنها کتک میخوردند، تحقیر میشدند و بعد باید به خاطر داشتن چنین شوهر و پدر فوقالعادهای، از حسادت دوستان و افراد فامیل رنج میبردند.
آمو شبهای سرد زمستانی را در دهلی، پنهان شده زیر حصار خانهاشان (تا مردم خانوادهدار آنها را نبینند) تاب آورده بود، چون پاپاچی بدخلق از سرکار برگشته، او و ماماچی را کتک زده و از خانه بیرون کرده بود. در یکی از چنین شبهایی، آموی نه ساله، با مادرش در زیر حصار پنهان شده بود و در روشنایی پنجرهها، همانطور که پاپاچی به سرعت از اتاقی به اتاقی دیگر میرفت، سایه تیره و آراسته او را مینگریست. پاپاچی که از کتک زدن زن و دخترش راضی نشده بود (چاکو در مدرسهای دور از آنجا بود)، پردهها را پاره کرد، به اثاثیه خانه لگد زد و چراغ رومیزی را خرد کرد. یک ساعت بعد وقتی چراغها خاموش شدند آموی کوچک بیاعتنا به التماسهای ناشی از ترس مادرش، برای نجات چکمههای لاستیکیاش که آنها را بیش از هر چیز دیگر در دنیا دوست داشت، در حالی که میخزید از راه هواکش وارد خانه شد. آنها را در پاکتی گذاشت و به درون اتاق نشیمن خزید که چراغها ناگهان روشن شدند.
پاپاچی در مقابلش در صندلی گهوارهای چوب ماهونش نشسته بود و خود را در سکوت تکان میداد. وقتی او را گرفتار کرد کلمهای بر زبان نیاورد. او را با شلاق سواری دسته عاجش شلاق زد (با همان که در استودیوی عکاسی کنار پایش نگه داشته بود). آمو گریه نکرد. وقتی دست از کتک زدن او برداشت او را وادار کرد تا قیچی برش ماماچی را از گنجه وسایل خیاطی بیاورد. حشره شناس سلطنتی جلوی چشم آمو چکمههای لاستیکی تازه او را با قیچی برش مادرش رشته رشته کرد. رشتههای لاستیک سیاه روی کف اتاق ریخت. تیغههای قیچی به طرز استهزاء آمیزی صدا میدادند. آمو چهره وحشتزده و هراسان مادرش را که در برابر پنجره اتاق ظاهر شد، ندیده گرفت. ده دقیقه طول کشید تا چکمههای محبوبش کاملا رشته رشته شوند. وقتی آخرین رشته لاستیک هم بر زمین اتاق ریخت، پدرش با چشمهایی بیحالت، به سردی به او نگاه کرد و در حالی که در دریایی از مارهای جنبان لاستیکی احاطه شده بود خود را تکان داد و تکان داد و تکان داد.
آمو وقتی بزرگتر شد، یاد گرفت با این بیرحمی سرد و حسابگرانه زندگی کند. او در خود نفرت مغرورانهای از بیعدالتی، روحیهای لجوج و تمایل به بیپروایی را رشد داد، حسهایی که در موجودات کوچکی که در تمام عمر از سوی افراد بزرگتر مورد تهاجم قرار گرفتهاند، پرورش مییابد.(خدای چیزهای کوچک، آرونداتی روی، ترجمه گیتا گرکانی، نشر علم، ۱۳۸۳)
پی نوشت: رمان تکاندهندهای از مجموعه صد کتابی که پیش از مرگ باید بخوانید. محور رمان، حادثه مرگ سوفی مال دختر کوچولوی نه ساله انگلیسی است که سرنوشت خانوادهای را در بنگال هند عوض میکند. آدمهایی که با ترسها و حسرتهایشان روزگار میگذرانند و در نهایت ماجرایی عاشقانه را تبدیل به تراژدی میکنند. شیوه مارپیچی روایت و زبان شاعرانه نویسنده، تلخی داستان را هولناکتر میکند.
https://www.tg-me.com/anoveladdict
❤4😢3👍2
Forwarded from یک وکیل (علی مجتهدزاده)
💢پیامدهای عمومی یک تجربه شخصی
🔹هفته قبل اتفاقی برای من رخ داد که ضرورت دارد بسیار گستردهتر از یک تجربه و دغدغه شخصی طرح و بررسی شود. ساعت 12 و نیم یکی از شبهای هفته گذشته به صورت خانوادگی در حال بازگشت به منزل بودیم که اتومبیل ما توسط پلیس توقیف شد. دلیلش را مساله حجاب اعلام کردند و وقتی از آنها مطالبه ارایه مستندات کردیم هیچ چیزی به ما نشان ندادند. جالب اینکه قبل از آن هم هیچگونه پیامکی در این خصوص نداشتیم. در واکنش به اعتراض ما که در نیمه شب چرا بدون داشتن مستندات و اخطار قبلی اتومبیل را توقیف و ما را وسط خیابان به حال خود رها میکنید، از پلیس محترم پاسخ شنیدیم «همینی هست که هست.» تا همینجا روشن است که این نوع برخورد با شهروندان چه اندازه خارج از دایره قانون، منطق و حتی شرع است. قانون آیین دادرسی کیفری حتی برای جرایمی که مستلزم ورود به منزل افراد متهم هستند ترتیباتی مقرر کرده از جمله اینکه تفتیش منزل حتما باید در روز صورت بگیرد، جز موارد بسیار ضروری. همچنین این کار مستلزم داشتن دستور قضایی است. حتی در ماده ۱۳۹ قانون آیین دادرسی کیفری این نکته مورد توجه قرار گرفته که «چنانچه تفتیش و بازرسی خانه با حقوق اشخاص در تزاحم باشد، در صورتی مجاز است که از حقوق آنان مهمتر باشد.» وقتی بازرسی و تفتیش منزل متهمان و مجرمان چنین سازوکاری دارد، آیا توقیف اتومبیل به دلیل بیحجابی با این سیاق قابل پذیرش است؟ اینکه در نیمه شب، بدون مستندات، بدون اخطار و پیامک قبلی و بدون داشتن هیچ مبنای قانونی اتومبیل یک خانواده توقیف و افراد در سطح شهر رها شوند، پذیرفته است؟ اگر برای زن و فرزند مردم در این فرآیند توقیف اتفاقی رخ دهد، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ بگذریم!
🔹 در روزهای بعد که برای آزادسازی خودرو مراجعه کردم باز هم هیچگونه مستندی که دال بر کشف حجاب در اتومبیل باشد به من ارایه نشد. این هم البته پرسش مهمی است که آن همه دوربین که گفته میشد با هوش مصنوعی هم کار میکنند، چطور کشف حجاب را گزارش دادهاند که هیچ سندی از آن وجود ندارد؟ اگر هم موضوع این باشد که هر کسی، چه مامور و چه شهروند عادی بتواند علیه دیگران گزارش کشف حجاب بدهد و پلیس بدون مطالبه مستندات، گزارش وی را تایید و اتومبیل شهروندان را توقیف کند که سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
🔹اما نکته مهمتری که در پیگیریها متوجه شدم این بود که گویا دستور این نوع توقیفها را یکی از مقامات قضایی کشور خطاب به فراجا صادر و پلیس را ملزم به این کار کرده است که اگر چنین نیست لازم است دستگاه قضا صراحتا موضوع را اعلام کند تا راه سوءاستفاده از اعتبار دستگاه قضایی مسدود شود و اگر این موضوع صحت داشته باشد جای بسی تاسف است که مرجع قضایی چنین فرآیند پراشکالی از نظر حقوقی و شرعی را باعث شده است. انتظار این بود که اگر مراجع دیگر و از جمله پلیس اقداماتی فراقانونی و خارج از ضابطه و منطق را انجام میدادند، مرجع قضایی جلوی آنها را میگرفت نه اینکه خود مشوق بخشی از فرآیند غیرقانونی باشد، اما نکته مهمتر ناراحتی و نارضایتی خود ماموران پلیس از اجرای این دستورات بود، بهطوری که برخی از این عزیزان هم معترف بودند چنین فرآیندی نه تنها صحیح نیست بلکه از یکسو بابت زحمت اضافی برای آنها و از سوی دیگر افزایش نارضایتی و بیاعتمادی نسبت به پلیس میشود.
🔹در واقع حق هم همین است. مردم باید با دیدن پلیس احساس امنیت و آرامش کنند. اما آیا با فراگیری این دست اقدامات چنین احساسی از دیدن ماموران پلیس به شهروندان دست خواهد داد؟ وقتی پلیس نیمه شب اتومبیل یک خانواده را بدون هیچگونه مستندات و اخطار قبلی به بهانه کشف حجاب از زیر پای آنها بگیرد و افراد را در خیابان تنها بگذارد، احساس شهروند نسبت به مامور پلیس چه خواهد بود؟ مهمتر از همه اینها؛ آیا چنین روشی شهروندان را ترغیب به رعایت حجاب و معتقد به ارزشهای عفاف میکند؟ عدم انطباق این دست اقدامات با قانون و موازین حقوقی و همینطور آثار و پیامدهای منفی آنها در سطح عمومی آنچنان روشن و واضح است که نیاز به توضیح چندانی ندارد. مساله این است که قرار است این اقدامات باعث تحقق چه هدفی گردد؟ امروز در شرایط ازدیاد این دست اقدامات باید هشدار داد که این مسیر جز به نوعی از آنارشی، بههم ریختگی و گسست اعتماد عمومی منجر نخواهد شد. اولین اثر این نوع رفتارها هم تضعیف روزافزون حکمرانی حقوقی کشور و تنزل شأنیت قانون است.
https://www.etemadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-9/636216-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D9%88%D9%82%DB%8C%D9%81-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B1%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%B3
🔹هفته قبل اتفاقی برای من رخ داد که ضرورت دارد بسیار گستردهتر از یک تجربه و دغدغه شخصی طرح و بررسی شود. ساعت 12 و نیم یکی از شبهای هفته گذشته به صورت خانوادگی در حال بازگشت به منزل بودیم که اتومبیل ما توسط پلیس توقیف شد. دلیلش را مساله حجاب اعلام کردند و وقتی از آنها مطالبه ارایه مستندات کردیم هیچ چیزی به ما نشان ندادند. جالب اینکه قبل از آن هم هیچگونه پیامکی در این خصوص نداشتیم. در واکنش به اعتراض ما که در نیمه شب چرا بدون داشتن مستندات و اخطار قبلی اتومبیل را توقیف و ما را وسط خیابان به حال خود رها میکنید، از پلیس محترم پاسخ شنیدیم «همینی هست که هست.» تا همینجا روشن است که این نوع برخورد با شهروندان چه اندازه خارج از دایره قانون، منطق و حتی شرع است. قانون آیین دادرسی کیفری حتی برای جرایمی که مستلزم ورود به منزل افراد متهم هستند ترتیباتی مقرر کرده از جمله اینکه تفتیش منزل حتما باید در روز صورت بگیرد، جز موارد بسیار ضروری. همچنین این کار مستلزم داشتن دستور قضایی است. حتی در ماده ۱۳۹ قانون آیین دادرسی کیفری این نکته مورد توجه قرار گرفته که «چنانچه تفتیش و بازرسی خانه با حقوق اشخاص در تزاحم باشد، در صورتی مجاز است که از حقوق آنان مهمتر باشد.» وقتی بازرسی و تفتیش منزل متهمان و مجرمان چنین سازوکاری دارد، آیا توقیف اتومبیل به دلیل بیحجابی با این سیاق قابل پذیرش است؟ اینکه در نیمه شب، بدون مستندات، بدون اخطار و پیامک قبلی و بدون داشتن هیچ مبنای قانونی اتومبیل یک خانواده توقیف و افراد در سطح شهر رها شوند، پذیرفته است؟ اگر برای زن و فرزند مردم در این فرآیند توقیف اتفاقی رخ دهد، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ بگذریم!
🔹 در روزهای بعد که برای آزادسازی خودرو مراجعه کردم باز هم هیچگونه مستندی که دال بر کشف حجاب در اتومبیل باشد به من ارایه نشد. این هم البته پرسش مهمی است که آن همه دوربین که گفته میشد با هوش مصنوعی هم کار میکنند، چطور کشف حجاب را گزارش دادهاند که هیچ سندی از آن وجود ندارد؟ اگر هم موضوع این باشد که هر کسی، چه مامور و چه شهروند عادی بتواند علیه دیگران گزارش کشف حجاب بدهد و پلیس بدون مطالبه مستندات، گزارش وی را تایید و اتومبیل شهروندان را توقیف کند که سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
🔹اما نکته مهمتری که در پیگیریها متوجه شدم این بود که گویا دستور این نوع توقیفها را یکی از مقامات قضایی کشور خطاب به فراجا صادر و پلیس را ملزم به این کار کرده است که اگر چنین نیست لازم است دستگاه قضا صراحتا موضوع را اعلام کند تا راه سوءاستفاده از اعتبار دستگاه قضایی مسدود شود و اگر این موضوع صحت داشته باشد جای بسی تاسف است که مرجع قضایی چنین فرآیند پراشکالی از نظر حقوقی و شرعی را باعث شده است. انتظار این بود که اگر مراجع دیگر و از جمله پلیس اقداماتی فراقانونی و خارج از ضابطه و منطق را انجام میدادند، مرجع قضایی جلوی آنها را میگرفت نه اینکه خود مشوق بخشی از فرآیند غیرقانونی باشد، اما نکته مهمتر ناراحتی و نارضایتی خود ماموران پلیس از اجرای این دستورات بود، بهطوری که برخی از این عزیزان هم معترف بودند چنین فرآیندی نه تنها صحیح نیست بلکه از یکسو بابت زحمت اضافی برای آنها و از سوی دیگر افزایش نارضایتی و بیاعتمادی نسبت به پلیس میشود.
🔹در واقع حق هم همین است. مردم باید با دیدن پلیس احساس امنیت و آرامش کنند. اما آیا با فراگیری این دست اقدامات چنین احساسی از دیدن ماموران پلیس به شهروندان دست خواهد داد؟ وقتی پلیس نیمه شب اتومبیل یک خانواده را بدون هیچگونه مستندات و اخطار قبلی به بهانه کشف حجاب از زیر پای آنها بگیرد و افراد را در خیابان تنها بگذارد، احساس شهروند نسبت به مامور پلیس چه خواهد بود؟ مهمتر از همه اینها؛ آیا چنین روشی شهروندان را ترغیب به رعایت حجاب و معتقد به ارزشهای عفاف میکند؟ عدم انطباق این دست اقدامات با قانون و موازین حقوقی و همینطور آثار و پیامدهای منفی آنها در سطح عمومی آنچنان روشن و واضح است که نیاز به توضیح چندانی ندارد. مساله این است که قرار است این اقدامات باعث تحقق چه هدفی گردد؟ امروز در شرایط ازدیاد این دست اقدامات باید هشدار داد که این مسیر جز به نوعی از آنارشی، بههم ریختگی و گسست اعتماد عمومی منجر نخواهد شد. اولین اثر این نوع رفتارها هم تضعیف روزافزون حکمرانی حقوقی کشور و تنزل شأنیت قانون است.
https://www.etemadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-9/636216-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D9%88%D9%82%DB%8C%D9%81-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B1%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%B3
اعتمادآنلاین
تجربه شخصی یک وکیل از توقیف خودرویش به دلیل حجاب؛ «به من گفتند، همینی که هست»!
علی مجتهدزاده از تجربه شخصی توقیف خودرویش به دلیل حجاب نوشته است.
👍3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنان دکتر خدیجه کشاورز، دبیر محور ویژهی:
ششمین همایش ملی
«پژوهش فرهنگی-اجتماعی در جامعه ایران»
۲۸ بهمن - ۳ اسفند ۱۴۰۲
فراخوان مقاله
محور ویژه:
زنانگی و تحول اجتماعی-فرهنگی در ایران امروز
زیرمحورهای محور ویژه
▫️تحولات اجتماعی و جنبشهای اجتماعی زنان
▫️زنان، کنشگری سیاسی، و سویه زنانه جنبش اجتماعی ۱۴۰۱ (زن، زندگی، آزادی)
▫️تحول زنانگی و مناسبات جنسیتی در ایران معاصر
▫️مشارکت زنان در فرایند تولید دانش: زنان و روال استاندارد نظریهپردازی، معرفتشناسی و روششناسی در دانش
▫️علوم اجتماعی مرکزگرا، زنانِ اقلیت و حاشیهنشین، و مسألۀ بازنمایی
▫️دانش، فناوری و کنترل اجتماعی زنان
▫️تاملی انتقادی بر مطالعات جنسیت در ایران
▫️زنان، بیثباتی (Précarité) و چرخههای طرد و حذف
▫️تجارب زیسته زنان در تقاطع فقر، نابرابری و تبعیض
▫️حوزه عمومی، بدن زن و مسأله حجاب
▫️مادری، فرزندآوری و سیاستهای جمعیتی و کنترل بدن
موضوع اصلی:
بازاندیشی در علوم اجتماعی ایرانی
(علوم اجتماعی در کشاکش زمینهمندی و زمینه زدودگی)
مهلت ارسال خلاصه مقالات: ۳۰ آبان ۱۴۰۲
اطلاعات بیشتر
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
ششمین همایش ملی
«پژوهش فرهنگی-اجتماعی در جامعه ایران»
۲۸ بهمن - ۳ اسفند ۱۴۰۲
فراخوان مقاله
محور ویژه:
زنانگی و تحول اجتماعی-فرهنگی در ایران امروز
زیرمحورهای محور ویژه
▫️تحولات اجتماعی و جنبشهای اجتماعی زنان
▫️زنان، کنشگری سیاسی، و سویه زنانه جنبش اجتماعی ۱۴۰۱ (زن، زندگی، آزادی)
▫️تحول زنانگی و مناسبات جنسیتی در ایران معاصر
▫️مشارکت زنان در فرایند تولید دانش: زنان و روال استاندارد نظریهپردازی، معرفتشناسی و روششناسی در دانش
▫️علوم اجتماعی مرکزگرا، زنانِ اقلیت و حاشیهنشین، و مسألۀ بازنمایی
▫️دانش، فناوری و کنترل اجتماعی زنان
▫️تاملی انتقادی بر مطالعات جنسیت در ایران
▫️زنان، بیثباتی (Précarité) و چرخههای طرد و حذف
▫️تجارب زیسته زنان در تقاطع فقر، نابرابری و تبعیض
▫️حوزه عمومی، بدن زن و مسأله حجاب
▫️مادری، فرزندآوری و سیاستهای جمعیتی و کنترل بدن
موضوع اصلی:
بازاندیشی در علوم اجتماعی ایرانی
(علوم اجتماعی در کشاکش زمینهمندی و زمینه زدودگی)
مهلت ارسال خلاصه مقالات: ۳۰ آبان ۱۴۰۲
اطلاعات بیشتر
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
👌4
Forwarded from Vahid Online وحید آنلاین
شیما قوشه، وکیل دادگستری: امروز در دادگاه ارشاد، زنانی را دیدم که دیروز در کریمخان،ونک و ولیعصر بخاطر #حجاب توسط لباسشخصیها با ونهای بدون آرم دستگیر شده، آنها را به پلیس امنیت گیشا برده،از هرکدام کارت شناسایی گرفته،آزاد شده و امروز آمده بودند برای محاکمه!
کدامشان گفته بود بخاطر حجاب دیگر دستگیری نداریم؟
SGhooshe
@ چه ترس و وحشتی تجربه کردند. معلوم نبوده توسط چه نهادی دستگیر شدند! چه بلایی ممکن بوده سرشون بیاد
farzanehfelan
دقیقا حرف همشون این بود که ما اصلا نمیدونستیم اینا کین و قراره چه بلایی سرمون بیاد.
ممکنه با این رفتارها راه برای انجام هر جنایتی به اسم مقابله با بیحجابی باز بشه چون لباس شخصی و ماشین بدون آرم و نشانی عملا میتونه توسط هر جنایتکاری استفاده بشه
SGhooshe
آدمربایی علنی
omidkm7
📡 @VahidOnline
کدامشان گفته بود بخاطر حجاب دیگر دستگیری نداریم؟
SGhooshe
@ چه ترس و وحشتی تجربه کردند. معلوم نبوده توسط چه نهادی دستگیر شدند! چه بلایی ممکن بوده سرشون بیاد
farzanehfelan
دقیقا حرف همشون این بود که ما اصلا نمیدونستیم اینا کین و قراره چه بلایی سرمون بیاد.
ممکنه با این رفتارها راه برای انجام هر جنایتی به اسم مقابله با بیحجابی باز بشه چون لباس شخصی و ماشین بدون آرم و نشانی عملا میتونه توسط هر جنایتکاری استفاده بشه
SGhooshe
آدمربایی علنی
omidkm7
📡 @VahidOnline
😢12🤔2
Forwarded from دکتر محمد منصورنژاد
نفی جنایت در غزه؛ اما با چشمان باز
الف) خبر کشتار فلسطینیان بی پناه دربیمارستان و خیابان و... دلها را می لزراند و چگونه می توان انسان بود از کنار این جنایات گذشت؟ چگونه می توان بانیان این قتل عام ها را محکوم نکرد؟ و...
اما در ایران امروز، همدردی کردن با ستم دیدگان جهان، به این سادگی ها هم نیست و موضوع پیچیده می نماید. به دلایل زیر نگارنده با موضوعات سیاسی و جنگی از جمله داستان غزه، با احتیاط برخورد می کند:
1.بسیاری از همفکرانم سالها در روز قدس در تظاهرات به نفع فلسطینان شرکت کردند! بدون اینکه با سیاست های رسمی نظام همساز باشند! اما از این حضور از سوی اصحاب قدرت سوء استفاده شده و به نفع خودشان این حرکت حق طلبانه را مصادره کردند!
2.به چشم خود دیدم زمانی که در سالهای اخیر، «هواپیمای ایرانی» ساقط شد و به قدرت های جهانی مظنون شدم؛ اما اندک اندک از زبان خودشان شنیدم که برای پیشگیری از خطر بزرگ تر، می توان با سلاح یک ملت، همان ملت را آن هم با تعداد بالا کشت! و بدان افتخار کرد! از کجا در فلسطین هم گروههای مرتبط با این دوستان، برای دفع خطر بالاتر، ملت کشی نمی کنند؟ (بدون چشم پوشی از جنایات اسراییل)!
3.دست کم یکسال است که هر هفته می بینم بر «اهل سنت ایران» در بلوچستان جفاها می رود؛ (جدای از عقب ماندگی های آن استان و منع سنیان از داشتن مسجد در پایتخت و ....) آن وقت چگونه باید باور کنم هم این سینه چاکان فلسطین! واقعا دغدغه مظلومین مسلمان دارند و در کنارشان در مسایل منطقه ای، در صف واحد بایستم!
4.سالهاست می بینم که در ایران اقلیتی علیه اکثریت، از هر گونه اقدام که می تواند فروگذار نمی کنند (از زندان و شکنجه منتقدان؛ اخراج استادان و دانشجویان حق طلب از دانشگاه؛ تحمیل حجاب اجباری؛ قالب کردن انتصابات به جای انتخابات؛ تعطیل کردن همه اصول مردمی قانون اساسی و ....)، آنگاه چگونه می توان در کنار اینان، تجاوز و اجبار اقلیت اسراییلی بر اکثریت فلسطینی را محکوم کنم (با اینکه جنس کارهای هم اینان همسان است)؟
5....
ب) با اینکه سیاست رشته تخصصی ام است؛ به مسایل منطقه ای هم سخت علاقه مند و نسبت به اتفاقات حساسم، اما واقعیت آن است که نسبت به مواضع رسمی سیستم خوش بین نیستم و اعتماد ندارم. از این رو دقت می کنم تا در زمین آنها بازی نکنم. از نگاه من:
-هر تبعیضی محکوم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
-هر تجاوزی محکوم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
-قتل هر مظلومی محکوم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
-احترام به حقوق و خواسته ملت ها لازم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
ج) اگر بپرسند بالاخره راه حلت چیست؟ می گویم: چگونه وقتی خودم در مقابل ستم به هموطنم ساکتم؛ می توانم مدافع حقوق ملت های دیگر باشم؟ از نگاه من هر کسی که در مقابل مظلومیت مردم ایران ساکت است، حق اظهار نظر در دفاع از حقوق مردم فلسطین را ندارد!
چرا که در مواضعش صداقت ندارد! یک بام و دو هوا نمی شود. یا تجاوز و تعدی به حقوق انسانی محکوم است و یا نیست! اگر هست چگونه می توان از کنار مرگ مثلا دختران نوجوان ایرانی گذشت، اما برای مرگ فلسطینیان مویه کرد؟ چگونه می توان زندانیان ایران را ندید، اما از رنج دیدگان کشورهای دیگر گفت؟ و... امروزه تلاش دارم که با چشمان باز مسایل را ببینم و فریب بازی های کثیف اصحاب سیاست را نخورم.
26 مهر 1402
محمد منصورنژاد
الف) خبر کشتار فلسطینیان بی پناه دربیمارستان و خیابان و... دلها را می لزراند و چگونه می توان انسان بود از کنار این جنایات گذشت؟ چگونه می توان بانیان این قتل عام ها را محکوم نکرد؟ و...
اما در ایران امروز، همدردی کردن با ستم دیدگان جهان، به این سادگی ها هم نیست و موضوع پیچیده می نماید. به دلایل زیر نگارنده با موضوعات سیاسی و جنگی از جمله داستان غزه، با احتیاط برخورد می کند:
1.بسیاری از همفکرانم سالها در روز قدس در تظاهرات به نفع فلسطینان شرکت کردند! بدون اینکه با سیاست های رسمی نظام همساز باشند! اما از این حضور از سوی اصحاب قدرت سوء استفاده شده و به نفع خودشان این حرکت حق طلبانه را مصادره کردند!
2.به چشم خود دیدم زمانی که در سالهای اخیر، «هواپیمای ایرانی» ساقط شد و به قدرت های جهانی مظنون شدم؛ اما اندک اندک از زبان خودشان شنیدم که برای پیشگیری از خطر بزرگ تر، می توان با سلاح یک ملت، همان ملت را آن هم با تعداد بالا کشت! و بدان افتخار کرد! از کجا در فلسطین هم گروههای مرتبط با این دوستان، برای دفع خطر بالاتر، ملت کشی نمی کنند؟ (بدون چشم پوشی از جنایات اسراییل)!
3.دست کم یکسال است که هر هفته می بینم بر «اهل سنت ایران» در بلوچستان جفاها می رود؛ (جدای از عقب ماندگی های آن استان و منع سنیان از داشتن مسجد در پایتخت و ....) آن وقت چگونه باید باور کنم هم این سینه چاکان فلسطین! واقعا دغدغه مظلومین مسلمان دارند و در کنارشان در مسایل منطقه ای، در صف واحد بایستم!
4.سالهاست می بینم که در ایران اقلیتی علیه اکثریت، از هر گونه اقدام که می تواند فروگذار نمی کنند (از زندان و شکنجه منتقدان؛ اخراج استادان و دانشجویان حق طلب از دانشگاه؛ تحمیل حجاب اجباری؛ قالب کردن انتصابات به جای انتخابات؛ تعطیل کردن همه اصول مردمی قانون اساسی و ....)، آنگاه چگونه می توان در کنار اینان، تجاوز و اجبار اقلیت اسراییلی بر اکثریت فلسطینی را محکوم کنم (با اینکه جنس کارهای هم اینان همسان است)؟
5....
ب) با اینکه سیاست رشته تخصصی ام است؛ به مسایل منطقه ای هم سخت علاقه مند و نسبت به اتفاقات حساسم، اما واقعیت آن است که نسبت به مواضع رسمی سیستم خوش بین نیستم و اعتماد ندارم. از این رو دقت می کنم تا در زمین آنها بازی نکنم. از نگاه من:
-هر تبعیضی محکوم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
-هر تجاوزی محکوم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
-قتل هر مظلومی محکوم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
-احترام به حقوق و خواسته ملت ها لازم است (ایران باشد یا فلسطین و....)
ج) اگر بپرسند بالاخره راه حلت چیست؟ می گویم: چگونه وقتی خودم در مقابل ستم به هموطنم ساکتم؛ می توانم مدافع حقوق ملت های دیگر باشم؟ از نگاه من هر کسی که در مقابل مظلومیت مردم ایران ساکت است، حق اظهار نظر در دفاع از حقوق مردم فلسطین را ندارد!
چرا که در مواضعش صداقت ندارد! یک بام و دو هوا نمی شود. یا تجاوز و تعدی به حقوق انسانی محکوم است و یا نیست! اگر هست چگونه می توان از کنار مرگ مثلا دختران نوجوان ایرانی گذشت، اما برای مرگ فلسطینیان مویه کرد؟ چگونه می توان زندانیان ایران را ندید، اما از رنج دیدگان کشورهای دیگر گفت؟ و... امروزه تلاش دارم که با چشمان باز مسایل را ببینم و فریب بازی های کثیف اصحاب سیاست را نخورم.
26 مهر 1402
محمد منصورنژاد
👍19❤10👎8
Forwarded from راهیانه
♦️لذت ِ عزت♦️
(به بهانهی رد شدنم در فرآیند جذب هیأت علمی)
▪️باورشان نمیشد. دور تا دور نشستهبودند. جلسهی رسمی جذب هیأت علمی. کافی بود سی درصد خودم نباشم. کافی بود سی درصد دروغ بگویم. از چشمهایشان معلوم بود که منتظر همان بازی همیشگی بودند. اما گفتم: «همین اول بگم که اومدم که راست بگم. راست ِ راست! میدونم که آدمها جلوی شما میشینن و دروغ میگن. چیزی رو که میخواین، میگن. شما هم میدونین که اونها دارن دروغ میگن. اما انگار راضی هستین به همین که دروغ بگن.» باور نکردند اما. تصمیمام را گرفته بودم: ذلیل نمیشوم.
▪️بیست سال پیش بود که به سمت علوم انسانی آمدم. تصمیماش آسان نبود. نه بریدن از شغل و نان و امنیت آن زمان ِ فنی خواندن و کار در هواپیمایی، نه به سربازی رفتن برای تکپسری که نخواست شریک ظلم ِ خریدن سربازی باشد. پس آنها که نداشتند چه؟ رها کردم و سربازی را رفتم و کنکور دادم و شروع کردم. از بهشتی. و بعد، دانشگاه عزیز تهران. و بعد فرنگ. کلاس به کلاس. رتبهی سوم کارشناسی و رتبه اول ارشد دانشگاه تهران بودن و کنار گذاشتن پذیرش قطعی از یکی از بهترین دانشگاههای فرانسه و نه گفتن به زندگی در سوییس و بازگشتن به ایران ِ عزیز. شش سال شهر به شهر و دانشگاه به دانشگاه و جلسه به جلسه «جذب» رفتن و حرفهای عجیب و غالبا نامرتبط و گاه تحقیرآمیز شنیدن به سودای آنکه صبر کنی و معلم باشی. تا برق ِ چشمهای بچهها را از شوق آموختن در کلاس ببینی. و چه دانشجویانی.. چه خاطراتی.. چه کلاسهای عزیزی..
▪️اما استاد شدن به چه قیمتی؟ به قیمت نفاق؟ به قیمت ِ تن دادن به آنچه به نادرستیاش باور داری؟ به ناحق کردن ِ حق؟ برای چه؟ برای «عضو محترم هیأت علمی دانشگاه ... » شدن؟ برای حقوق آخر ماه و وام و مزایا؟ نه! چه قیمت ِ پایینی!
▪️حالا چشم به چشمشان نشستهبودم. نمیدانستند که این راست گفتن، تصمیم دیروز و امروز نیست. این نلرزیدن صدا، این چشم در چشم گفتن ِ آنچه واقعاً هستی، آنچه واقعاً میاندیشی، سوغات ِ بیست و چند سال سفر است. سفر پر ماجرا. سفر ِ تصمیم. هر چه گفتند، بی کم و کاست، صادقانه پاسخ دادم. جلسهای که باید یک ساعت طول میکشید، سه ساعت طول کشید. و من تن به نفاق ندادم. ذرهای دروغ نگفتم. گفتم که این جلسات، این شیوهی برگزیدن، آدمها را تحقیر و حقیر میکند. آدمها را دروغگو کردهاست. از استاد ِ ترسخورده، از مدرس تحقیر شده و از سیاه و سفید ترسیده، چه توقعی داریم؟ که به بچهها امید بدهد؟ که به دانشجویان اعتماد به نفس ملی و فرهنگی بدهد؟
▪️از همان لحظه میدانستم که جوابشان چیست. میدانستم که زمانه، زمانهی نفاق است. که اگر نبود، حال ِ این جامعه این نبود. اما نخواستم که ذلیل باشم. آدمیزاد، نباید ذلیل شود. ذلیل هیچکس. ذلیل هیچ چیز. من، معلمم. پیشتر هم گفتهام که کلاس برایم چیز دیگری است. دلم برای کلاسهایم تنگ میشود. برای بچههایی که حقشان امید است. برای انگیزههایشان. برای برق چشمهایشان. اما معلم ِ ترسخورده، معلم ذلیل به درد هیچکس نمیخورد. شرمندهی تمام عزیزانی هستم که آرزویشان، دیدن من در قامت استاد دانشگاه بود. و چه زحمتها. و چه دینها که بر گردن دارم. اما مرا ببخشید. نیامدهام و نیاموختهام که ذلیل شوم. هرگز.
▪️نمیدانم که بر سر کلاسهای آغاز شدهی همین ترمم در دانشگاه خوارزمی چه میآید. تا لحظهای که در دانشگاه باشم، ثانیه ثانیهاش را قدر میدانم. بودن ِ این بچهها را. انگیزههایشان را. اما میدانم که این، پایان یک مسیر ِ بیست و چند ساله است. فصل ِ دیگری است. و زندگی، بزرگتر و فراختر از چیزی است که فکر میکنند. هر پایانی، آغازی است. سربلندم. و امیدوار. سلام بر آغاز...
«سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارکالله از این فتنهها که در سر ماست»...
راهیانه|@raahiane|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
#دانشگاه|#از_رنجی_که_میبریم|#روشنا|#ما
(به بهانهی رد شدنم در فرآیند جذب هیأت علمی)
▪️باورشان نمیشد. دور تا دور نشستهبودند. جلسهی رسمی جذب هیأت علمی. کافی بود سی درصد خودم نباشم. کافی بود سی درصد دروغ بگویم. از چشمهایشان معلوم بود که منتظر همان بازی همیشگی بودند. اما گفتم: «همین اول بگم که اومدم که راست بگم. راست ِ راست! میدونم که آدمها جلوی شما میشینن و دروغ میگن. چیزی رو که میخواین، میگن. شما هم میدونین که اونها دارن دروغ میگن. اما انگار راضی هستین به همین که دروغ بگن.» باور نکردند اما. تصمیمام را گرفته بودم: ذلیل نمیشوم.
▪️بیست سال پیش بود که به سمت علوم انسانی آمدم. تصمیماش آسان نبود. نه بریدن از شغل و نان و امنیت آن زمان ِ فنی خواندن و کار در هواپیمایی، نه به سربازی رفتن برای تکپسری که نخواست شریک ظلم ِ خریدن سربازی باشد. پس آنها که نداشتند چه؟ رها کردم و سربازی را رفتم و کنکور دادم و شروع کردم. از بهشتی. و بعد، دانشگاه عزیز تهران. و بعد فرنگ. کلاس به کلاس. رتبهی سوم کارشناسی و رتبه اول ارشد دانشگاه تهران بودن و کنار گذاشتن پذیرش قطعی از یکی از بهترین دانشگاههای فرانسه و نه گفتن به زندگی در سوییس و بازگشتن به ایران ِ عزیز. شش سال شهر به شهر و دانشگاه به دانشگاه و جلسه به جلسه «جذب» رفتن و حرفهای عجیب و غالبا نامرتبط و گاه تحقیرآمیز شنیدن به سودای آنکه صبر کنی و معلم باشی. تا برق ِ چشمهای بچهها را از شوق آموختن در کلاس ببینی. و چه دانشجویانی.. چه خاطراتی.. چه کلاسهای عزیزی..
▪️اما استاد شدن به چه قیمتی؟ به قیمت نفاق؟ به قیمت ِ تن دادن به آنچه به نادرستیاش باور داری؟ به ناحق کردن ِ حق؟ برای چه؟ برای «عضو محترم هیأت علمی دانشگاه ... » شدن؟ برای حقوق آخر ماه و وام و مزایا؟ نه! چه قیمت ِ پایینی!
▪️حالا چشم به چشمشان نشستهبودم. نمیدانستند که این راست گفتن، تصمیم دیروز و امروز نیست. این نلرزیدن صدا، این چشم در چشم گفتن ِ آنچه واقعاً هستی، آنچه واقعاً میاندیشی، سوغات ِ بیست و چند سال سفر است. سفر پر ماجرا. سفر ِ تصمیم. هر چه گفتند، بی کم و کاست، صادقانه پاسخ دادم. جلسهای که باید یک ساعت طول میکشید، سه ساعت طول کشید. و من تن به نفاق ندادم. ذرهای دروغ نگفتم. گفتم که این جلسات، این شیوهی برگزیدن، آدمها را تحقیر و حقیر میکند. آدمها را دروغگو کردهاست. از استاد ِ ترسخورده، از مدرس تحقیر شده و از سیاه و سفید ترسیده، چه توقعی داریم؟ که به بچهها امید بدهد؟ که به دانشجویان اعتماد به نفس ملی و فرهنگی بدهد؟
▪️از همان لحظه میدانستم که جوابشان چیست. میدانستم که زمانه، زمانهی نفاق است. که اگر نبود، حال ِ این جامعه این نبود. اما نخواستم که ذلیل باشم. آدمیزاد، نباید ذلیل شود. ذلیل هیچکس. ذلیل هیچ چیز. من، معلمم. پیشتر هم گفتهام که کلاس برایم چیز دیگری است. دلم برای کلاسهایم تنگ میشود. برای بچههایی که حقشان امید است. برای انگیزههایشان. برای برق چشمهایشان. اما معلم ِ ترسخورده، معلم ذلیل به درد هیچکس نمیخورد. شرمندهی تمام عزیزانی هستم که آرزویشان، دیدن من در قامت استاد دانشگاه بود. و چه زحمتها. و چه دینها که بر گردن دارم. اما مرا ببخشید. نیامدهام و نیاموختهام که ذلیل شوم. هرگز.
▪️نمیدانم که بر سر کلاسهای آغاز شدهی همین ترمم در دانشگاه خوارزمی چه میآید. تا لحظهای که در دانشگاه باشم، ثانیه ثانیهاش را قدر میدانم. بودن ِ این بچهها را. انگیزههایشان را. اما میدانم که این، پایان یک مسیر ِ بیست و چند ساله است. فصل ِ دیگری است. و زندگی، بزرگتر و فراختر از چیزی است که فکر میکنند. هر پایانی، آغازی است. سربلندم. و امیدوار. سلام بر آغاز...
«سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارکالله از این فتنهها که در سر ماست»...
راهیانه|@raahiane|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
#دانشگاه|#از_رنجی_که_میبریم|#روشنا|#ما
👍14
فاطمه موسوی ویایه:
کتاب تاریخ اجتماعی زنان عصر قاجار مجموعه یازده مقاله از نُه نویسنده است که توسط دکتر سمیه سادات شفیعی گردآوری و تابستان ۱۴۰۰ با نشر ثالث منتشر شده. دکتر شفیعی علاوه بر نگارش چند مقاله، زحمت پردردسر نظارت علمی و ویراستاری کتاب را نیز به عهده داشتند.
من نیز در نگارش چهار مقاله مشارکت داشتم؛ در مقاله «زن، خانواده و نظم جنسیتی در عصر قاجار» به این مساله پرداختم که بر چه مبنایی خانواده سنتی را خانواده پدرسالار میدانم. دادههای تاریخی درباره سهم زنان در سه حوزه تقسیم کار، اقتدار و نظام حقوقی و روابط شخصی و خانوادگی در نظم جنسیتی (کانل) را مورد اشاره قرار دادم که نشان میدهد زنان از فعالیت در عرصه سیاست و قدرت، آموزش و فرهنگ محروم بودند، بیشتر به مشاغل خانگی میپرداختند و در واحد اقتصادی خانواده گسترده مشغول بودند. در حوزه روابط خانوادگی نیز زنان در جایگاه فرودست و ابژه میل جنسی مردان و ازدیاد نسل قرار میگرفتند.
در مقاله «زنان عصر قاجار: جرایم و مجازاتها» نیز دادههای تاریخی را مرور کردم تا جرایم ارتکابی زنان شامل نزاع خانوادگی و قتل، سرقت، زناکاری و روسپیگری را از نظر امکان و فرصتهای زنان برای بزهکاری نشان دهم و این حقیقت که در جامعه مردسالار سنتی، امکان و فرصت ارتکاب جرم زنان اندک و بسیار کمتر از امروز بوده است.
در مقاله « زنان و پزشکی در عصر قاجار» همراه با معصومه بحیرایی ضمن اشاره به وضعیت بد بهداشت عمومی و کمبود خدمات پزشکی، مشکلات مضاعف زنان در معاینه و درمان توسط پزشکان مرد و بارداری و زایمان مرور می شوند. در مقاله « زنان در عکسهای قجری»، همراه با سولماز صدقی ضمن اشاره به سهم اندک زنان در عکسهای قجری، این عکسها را به سه گروه محارم و عکسهای خانوادگی، اروپاییان و نگاه شرقشناسانه و کاسبان با نگاه جنسی دستهبندی و تحلیل میکنیم و به پیوست چندین عکس، تصویری از زنان آن دوره و تفکیک جنسیتی و حجاب را نشان میدهند.
.
کتاب تاریخ اجتماعی زنان عصر قاجار مجموعه یازده مقاله از نُه نویسنده است که توسط دکتر سمیه سادات شفیعی گردآوری و تابستان ۱۴۰۰ با نشر ثالث منتشر شده. دکتر شفیعی علاوه بر نگارش چند مقاله، زحمت پردردسر نظارت علمی و ویراستاری کتاب را نیز به عهده داشتند.
من نیز در نگارش چهار مقاله مشارکت داشتم؛ در مقاله «زن، خانواده و نظم جنسیتی در عصر قاجار» به این مساله پرداختم که بر چه مبنایی خانواده سنتی را خانواده پدرسالار میدانم. دادههای تاریخی درباره سهم زنان در سه حوزه تقسیم کار، اقتدار و نظام حقوقی و روابط شخصی و خانوادگی در نظم جنسیتی (کانل) را مورد اشاره قرار دادم که نشان میدهد زنان از فعالیت در عرصه سیاست و قدرت، آموزش و فرهنگ محروم بودند، بیشتر به مشاغل خانگی میپرداختند و در واحد اقتصادی خانواده گسترده مشغول بودند. در حوزه روابط خانوادگی نیز زنان در جایگاه فرودست و ابژه میل جنسی مردان و ازدیاد نسل قرار میگرفتند.
در مقاله «زنان عصر قاجار: جرایم و مجازاتها» نیز دادههای تاریخی را مرور کردم تا جرایم ارتکابی زنان شامل نزاع خانوادگی و قتل، سرقت، زناکاری و روسپیگری را از نظر امکان و فرصتهای زنان برای بزهکاری نشان دهم و این حقیقت که در جامعه مردسالار سنتی، امکان و فرصت ارتکاب جرم زنان اندک و بسیار کمتر از امروز بوده است.
در مقاله « زنان و پزشکی در عصر قاجار» همراه با معصومه بحیرایی ضمن اشاره به وضعیت بد بهداشت عمومی و کمبود خدمات پزشکی، مشکلات مضاعف زنان در معاینه و درمان توسط پزشکان مرد و بارداری و زایمان مرور می شوند. در مقاله « زنان در عکسهای قجری»، همراه با سولماز صدقی ضمن اشاره به سهم اندک زنان در عکسهای قجری، این عکسها را به سه گروه محارم و عکسهای خانوادگی، اروپاییان و نگاه شرقشناسانه و کاسبان با نگاه جنسی دستهبندی و تحلیل میکنیم و به پیوست چندین عکس، تصویری از زنان آن دوره و تفکیک جنسیتی و حجاب را نشان میدهند.
.
👌8
تاریخ جنگ با ارتجاع در جغرافیای خیابان
رضا نساجی
پنج. جنگ عاملیت و ساختار، دختران و پدران
تغییرات نسلی و دگرگونی ارزشها در طی چند نسل پس از انقلاب، در کنار سرخوردگی از مدعاهای انقلاب ۵۷ و مدعیان بازتولید آن در ادوار پسین، اکنون چنان تغییری در ظاهر شهر ایجاد کرده که نشان از تسخیر فضاهای عمومی به دست زنان بیحجاب دارد. فضاهایی که برای کنترل آن لازم است کل ترافیک شهر به اشغال موتورسواران تمامی تاریخ کمیته انقلاب، منکرات، گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی درآید.
اگر میدان انقلاب و کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران را اوباش مذهبی به رهبری نمایشی زن بیسواد چادربهکمری به نام زهرا خانم یعقوبی در سالهای نخست انقلاب با چوب و چماق تصرف کردند، «دختران خیابان انقلاب» آغازگر تسخیر این میدان و خیابان و دیگر فضاهای شهری به دست زنان بودند.
اما تفاوت بزرگی در اینجا هست: در گذشته رهبری تحولات اجتماعی در جامعۀ پدرسالار ایران، حتی در موضوع پوشش زنان، به دست مردان بود. این رضاشاه در قامت مرد نظامی خشن و پدر ایران نوین بود که تصمیم گرفت زنان خودش و دیگر زنان حجاب نداشته باشند و این علمای مذهبی بودند که با آن تصمیم مخالفت کردند. مخالفت روشنفکرانی چون مصدق با کشف حجاب اجباری رضاخان هم از منظری مردسالارانه بود: «خانمها به بنده اعتراض نکنند، زیرا قبل از آنکه بانوان محترم کشف حجاب کنند، من در اروپا با خانوادۀ خودم کشف حجاب کردم و هیچکس با کشف حجاب مخالف نبود، ولی من مخالف بودم، چون معتقد بودم که کشف حجاب باید بهواسطۀ اولسیون و بهواسطۀ تکامل اهل مملکت باشد نه بهواسطۀ یک کسی که یک قدرتی پیدا کرده.» حجاب اجباری پس از انقلاب هم دستور رهبری مذهبی بود و مخالفت زنان با آن هم بنا به سیاست رهبران مذکر گروههای لنینیست چون حزب توده و چریکهای فدایی خلق عقیم ماند که تظاهرات ۸ مارس را اقدامی علیه انقلاب ضدامپریالیستی تلقی کردند و زنانی چون هما ناطق را به سخنرانی علیه خواست زنان واداشتند.
اما اکنون این زنان هستند که خود عاملیت اعتراض را در مقابل ساختار مردسالار (و در معنای دقیقتر کلمه، پدرسالار) بر عهده دارند. وجود ویدا موحدی، اعظم جنگروی و سپیده رشنوها و نیز مرگ مهسا امینی، نیکا شاکرمی و آرمیتا گراوندها آنچنان پررنگ است که جای هیچ بهانهای برای بازگشت ارتجاع و اقتدار نمیگذارد؛ حتی اگر در برخی نبردهای تنبهتن، یکی در اتوبوس گرفتار شکنجۀ نیروهای امنیتی برای اعتراف اجباری شود و یا دیگری در مترو مصدوم شود و جان بسپارد. اکنون در سال چهلوچهارم انقلاب اسلامی، زهراخانمها در اقلیتاند و ژیناها اگر اکثریت نباشند، دستکم دست بالا را دارند. تاریخ جنگ با ارتجاع در جغرافیای خیابان اینگونه نوشته خواهد شد.
@RezaNassaji
رضا نساجی
پنج. جنگ عاملیت و ساختار، دختران و پدران
تغییرات نسلی و دگرگونی ارزشها در طی چند نسل پس از انقلاب، در کنار سرخوردگی از مدعاهای انقلاب ۵۷ و مدعیان بازتولید آن در ادوار پسین، اکنون چنان تغییری در ظاهر شهر ایجاد کرده که نشان از تسخیر فضاهای عمومی به دست زنان بیحجاب دارد. فضاهایی که برای کنترل آن لازم است کل ترافیک شهر به اشغال موتورسواران تمامی تاریخ کمیته انقلاب، منکرات، گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی درآید.
اگر میدان انقلاب و کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران را اوباش مذهبی به رهبری نمایشی زن بیسواد چادربهکمری به نام زهرا خانم یعقوبی در سالهای نخست انقلاب با چوب و چماق تصرف کردند، «دختران خیابان انقلاب» آغازگر تسخیر این میدان و خیابان و دیگر فضاهای شهری به دست زنان بودند.
اما تفاوت بزرگی در اینجا هست: در گذشته رهبری تحولات اجتماعی در جامعۀ پدرسالار ایران، حتی در موضوع پوشش زنان، به دست مردان بود. این رضاشاه در قامت مرد نظامی خشن و پدر ایران نوین بود که تصمیم گرفت زنان خودش و دیگر زنان حجاب نداشته باشند و این علمای مذهبی بودند که با آن تصمیم مخالفت کردند. مخالفت روشنفکرانی چون مصدق با کشف حجاب اجباری رضاخان هم از منظری مردسالارانه بود: «خانمها به بنده اعتراض نکنند، زیرا قبل از آنکه بانوان محترم کشف حجاب کنند، من در اروپا با خانوادۀ خودم کشف حجاب کردم و هیچکس با کشف حجاب مخالف نبود، ولی من مخالف بودم، چون معتقد بودم که کشف حجاب باید بهواسطۀ اولسیون و بهواسطۀ تکامل اهل مملکت باشد نه بهواسطۀ یک کسی که یک قدرتی پیدا کرده.» حجاب اجباری پس از انقلاب هم دستور رهبری مذهبی بود و مخالفت زنان با آن هم بنا به سیاست رهبران مذکر گروههای لنینیست چون حزب توده و چریکهای فدایی خلق عقیم ماند که تظاهرات ۸ مارس را اقدامی علیه انقلاب ضدامپریالیستی تلقی کردند و زنانی چون هما ناطق را به سخنرانی علیه خواست زنان واداشتند.
اما اکنون این زنان هستند که خود عاملیت اعتراض را در مقابل ساختار مردسالار (و در معنای دقیقتر کلمه، پدرسالار) بر عهده دارند. وجود ویدا موحدی، اعظم جنگروی و سپیده رشنوها و نیز مرگ مهسا امینی، نیکا شاکرمی و آرمیتا گراوندها آنچنان پررنگ است که جای هیچ بهانهای برای بازگشت ارتجاع و اقتدار نمیگذارد؛ حتی اگر در برخی نبردهای تنبهتن، یکی در اتوبوس گرفتار شکنجۀ نیروهای امنیتی برای اعتراف اجباری شود و یا دیگری در مترو مصدوم شود و جان بسپارد. اکنون در سال چهلوچهارم انقلاب اسلامی، زهراخانمها در اقلیتاند و ژیناها اگر اکثریت نباشند، دستکم دست بالا را دارند. تاریخ جنگ با ارتجاع در جغرافیای خیابان اینگونه نوشته خواهد شد.
@RezaNassaji
👍14
Forwarded from گفت و چای | فهیم عطار
رادیو با یک زن سوری چهل و پنج ساله مصاحبه میکرد که دو سال پیش پناهنده شده ترکیه. خودش و دخترش. اسمش ادیبه بود. شوهرش مانده بود ادلب تا از کیان مملکت دفاع کند، که تیر خورد و مرد. ادیبه از شوهرش گفت که زندگی را از الف تا ی رتق و فتق میکرده و نانآور و ستون خانه بوده. بعد که فرار کردهاند به ترکیه، ادیبه مانده بود و حوضش. یک زن چهل و خوردهای ساله که در تمام عمرش کار نکرده بود و همیشه تکیه داده بوده به ستون خانه. ادیبه مجبور شده بایستد روی پای خودش تا از گرسنگی نمیرند. حالا بعد از دو سال یک شغل نسبتا مناسب داشت و چرخ زندگی را میچرخاند. آخر مصاحبه هم گفت که نیمه پر لیوانِ کشته شدن شوهرم این بود که مستقل شدن را تجربه کردم. خیلی هم قشنگ.
ادیبه من را یاد زن و شوهری میاندازد که چند سال پیش آمدهاند آمریکا. (مثلا هوشنگ و عشرت). درست است که دعوا نمک زندگی است. اما هوشنگ، زندگی را با پارچ آبنمک اشتباه گرفته و عشرت را هفتهای چند بار مثل شیر بلال فرو میکند توی پارچ آبنمک و مفصل کتکش میزند. خودش و بچهها را. تصمیم گرفتیم یک راهی پیدا کنیم و بلال را از دست بلالی رها کنیم. اول گفتیم زنگ میزنیم به پلیس تا بیاید هوشنگ را کتبسته ببرد همانجا که عرب نی انداخت. بعد گفتیم، نه... زنگ میزنیم به مددکار که عشرت را نجات بدهد، بعد به پلیس و ارتش و افبیآی و سیا میگوییم تا بیاید و خانه را محاصره کنند و پوست هوشنگ را بکنند و ببرند زندان تا عبرت همه بشود. مو لای درز نقشهمان نمیرفت. بعد یکهو یادمان آمد که عشرت مثل گوشت بدون استخوان است و بدون هوشنگ از گرسنگی میمیرد. نه کاری بلد است. از زبان انگلیسی هم فقط هِلو و آی آم اِ ویندو را میفهمد. آن هم به زور. رانندگی هم بلد نیست. یعنی اگر یک روز تصمیم گرفت سالاد درست کند و توی یخچال گوجه نداشه باشند و هوشنگ هم نباشد، کُمیت کار میلنگد و باید خیار خالی گاز بزنند. خیلی تلاش کردیم و عشرت را هل دادیم تا زبانش را تقویت کند. یا رانندگی یاد بگیرد. یا از نظر مالی مستقل شود. یا لااقل حق و حقوقش را بفهمد. نتوانستیم. حس و حالش را ندارد و نمیخواهد. تنها واکنشش به سختیها گریه است.
نهایتا به این نتیجه رسیدیم که حتی اگر قانون حمایت کند، اما خود عشرت نخواهد، هیچ کاری پیش نمیرود. یک ژانر ترسناک در قراردادهای نانوشتهی زناشویی این دو نفر وجود دارد که کار را رسانده به اینجا. اینکه آمدهاند وظایف را دو قسمت کردهاند. هوشنگ پول درمیآورد. عشرت سالاد و کته و شامیکباب درست میکند و بچهها را تر و خشک میکند. همین تقسیم وظایف باعث شده که استخوان را از گوشت عشرت بکشد بیرون. یک موجود غیر مستقل که قانون هم کاری نمیتواند برایش بکند. حتما باید جنگ بشود و شوهرش را بکشند تا تکان بخورد و اعلام استقلال کند؟ زن بودن در فرهنگ شرقی همینطورش هم خطرناک است. چه برسد به اینکه بخواهد فرمان زندگی را شش دانگ بدهند به دست مرد.
@fahimattar
ادیبه من را یاد زن و شوهری میاندازد که چند سال پیش آمدهاند آمریکا. (مثلا هوشنگ و عشرت). درست است که دعوا نمک زندگی است. اما هوشنگ، زندگی را با پارچ آبنمک اشتباه گرفته و عشرت را هفتهای چند بار مثل شیر بلال فرو میکند توی پارچ آبنمک و مفصل کتکش میزند. خودش و بچهها را. تصمیم گرفتیم یک راهی پیدا کنیم و بلال را از دست بلالی رها کنیم. اول گفتیم زنگ میزنیم به پلیس تا بیاید هوشنگ را کتبسته ببرد همانجا که عرب نی انداخت. بعد گفتیم، نه... زنگ میزنیم به مددکار که عشرت را نجات بدهد، بعد به پلیس و ارتش و افبیآی و سیا میگوییم تا بیاید و خانه را محاصره کنند و پوست هوشنگ را بکنند و ببرند زندان تا عبرت همه بشود. مو لای درز نقشهمان نمیرفت. بعد یکهو یادمان آمد که عشرت مثل گوشت بدون استخوان است و بدون هوشنگ از گرسنگی میمیرد. نه کاری بلد است. از زبان انگلیسی هم فقط هِلو و آی آم اِ ویندو را میفهمد. آن هم به زور. رانندگی هم بلد نیست. یعنی اگر یک روز تصمیم گرفت سالاد درست کند و توی یخچال گوجه نداشه باشند و هوشنگ هم نباشد، کُمیت کار میلنگد و باید خیار خالی گاز بزنند. خیلی تلاش کردیم و عشرت را هل دادیم تا زبانش را تقویت کند. یا رانندگی یاد بگیرد. یا از نظر مالی مستقل شود. یا لااقل حق و حقوقش را بفهمد. نتوانستیم. حس و حالش را ندارد و نمیخواهد. تنها واکنشش به سختیها گریه است.
نهایتا به این نتیجه رسیدیم که حتی اگر قانون حمایت کند، اما خود عشرت نخواهد، هیچ کاری پیش نمیرود. یک ژانر ترسناک در قراردادهای نانوشتهی زناشویی این دو نفر وجود دارد که کار را رسانده به اینجا. اینکه آمدهاند وظایف را دو قسمت کردهاند. هوشنگ پول درمیآورد. عشرت سالاد و کته و شامیکباب درست میکند و بچهها را تر و خشک میکند. همین تقسیم وظایف باعث شده که استخوان را از گوشت عشرت بکشد بیرون. یک موجود غیر مستقل که قانون هم کاری نمیتواند برایش بکند. حتما باید جنگ بشود و شوهرش را بکشند تا تکان بخورد و اعلام استقلال کند؟ زن بودن در فرهنگ شرقی همینطورش هم خطرناک است. چه برسد به اینکه بخواهد فرمان زندگی را شش دانگ بدهند به دست مرد.
@fahimattar
👍25👏3👌1
گفتمان فمینیسم اسلامی
«هر زنی که از اسلام و قرآن دفاع میکند، تنها و تنها و تنها از سر ناآگاهی و نخواندن و بیخبری است و بس. تنها حالت دیگری که ممکن است آن است که دینْ کسب و کارش باشد»
📝این توئیت را چند روز پیش بیش از هزار نفر پسندیدند و بحثانگیز شد. دردناک است اینطور نفی و نفرت از خود و منصف اگر باشیم قابل درک. چرا میگویم قابل درک؟
🔹در دهه ۱۹۹۰ میلادی زنان ایرانی جزو نخستین گروههایی بودند که اصطلاح «فمینیسم اسلامی» را به مطالعات جنسیت در دنیا عرضه کردند. با امید و انگیزه بالا با روشهای سنتی/ مدرن اقدام به بازخوانی قرآن و احادیث کردند. به هر کتاب معتبری در حوزه مطالعات زنان در خاورمیانه و جهان اسلام رجوع کنید ردپای مادران و خواهران ما را میبینید. آنها شجاعانه در مسیری قدم گذاشتند که میخواست از دوگانههای مذهبی/سکولار، غرب/شرق برگذرد و بدون نفی سنت خود از امکانات آن برای ایجاد فهمهای جدید متناسب با زندگی در دنیای مدرن استفاده کند. آنها با تکیه بر تصریح بر برابری انسانها در قرآن در جستجوی «اسلام میانه فمینیسم و مردسالاری» گفتمان «فمینیسم اسلامی» یا اگر راحتترید «بازخوانی زنمدارانه از اسلام» را تأسیس کردند. وظیفه دشوار بازخوانی متون تاریخی و سنت و احادیث را برعهده گرفتند تا سوگیریهای جنسپرستانه پنهان در عمیق تفاسیر و قوانین را نشان دهند و ... موفق بودند.
🔹ولی یافتههایشان در نظام مردسالار فاقد «ارزش شناختی» بود پس نه تنها تغییری در قوانین و رویکردها پدید نیاورد که باعث طرد این آدمها و این قبیل پژوهشها و حذفشان از نهادها و نظامهای تولید معرفت و از پیاش منتفی شدن امید برای تجدید نظر در قوانین و فرهنگ مسلط شد. آن انرژی عظیم سرخورده و پراکنده شد تا امروز که ...
https://www.tg-me.com/neocritic
«هر زنی که از اسلام و قرآن دفاع میکند، تنها و تنها و تنها از سر ناآگاهی و نخواندن و بیخبری است و بس. تنها حالت دیگری که ممکن است آن است که دینْ کسب و کارش باشد»
📝این توئیت را چند روز پیش بیش از هزار نفر پسندیدند و بحثانگیز شد. دردناک است اینطور نفی و نفرت از خود و منصف اگر باشیم قابل درک. چرا میگویم قابل درک؟
🔹در دهه ۱۹۹۰ میلادی زنان ایرانی جزو نخستین گروههایی بودند که اصطلاح «فمینیسم اسلامی» را به مطالعات جنسیت در دنیا عرضه کردند. با امید و انگیزه بالا با روشهای سنتی/ مدرن اقدام به بازخوانی قرآن و احادیث کردند. به هر کتاب معتبری در حوزه مطالعات زنان در خاورمیانه و جهان اسلام رجوع کنید ردپای مادران و خواهران ما را میبینید. آنها شجاعانه در مسیری قدم گذاشتند که میخواست از دوگانههای مذهبی/سکولار، غرب/شرق برگذرد و بدون نفی سنت خود از امکانات آن برای ایجاد فهمهای جدید متناسب با زندگی در دنیای مدرن استفاده کند. آنها با تکیه بر تصریح بر برابری انسانها در قرآن در جستجوی «اسلام میانه فمینیسم و مردسالاری» گفتمان «فمینیسم اسلامی» یا اگر راحتترید «بازخوانی زنمدارانه از اسلام» را تأسیس کردند. وظیفه دشوار بازخوانی متون تاریخی و سنت و احادیث را برعهده گرفتند تا سوگیریهای جنسپرستانه پنهان در عمیق تفاسیر و قوانین را نشان دهند و ... موفق بودند.
🔹ولی یافتههایشان در نظام مردسالار فاقد «ارزش شناختی» بود پس نه تنها تغییری در قوانین و رویکردها پدید نیاورد که باعث طرد این آدمها و این قبیل پژوهشها و حذفشان از نهادها و نظامهای تولید معرفت و از پیاش منتفی شدن امید برای تجدید نظر در قوانین و فرهنگ مسلط شد. آن انرژی عظیم سرخورده و پراکنده شد تا امروز که ...
https://www.tg-me.com/neocritic
Telegram
Critic l مریم نصر
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور
تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
فرانسواز دستور
تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
👌14👍3🤔3👎1
Forwarded from کانال علمی مطالعات زنان
ويژهنامه حجاب.pdf
5.2 MB
گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران از زمان تشکیل خود (بیش از ۲۰ سال) همیشه در پی آشکارسازی مسائل زنان از دید زنان و برای زنان است. آنچه که در این ویژهنامه ارائه میشود یادداشتهایی در رابطه با حجاب است که پیشتر در صفحه اینستاگرامی گروه منتشر شدهاند، این یادداشتها که با توجه به امکانات اینستاگرام هر کدام حداکثر هفتصد کلمه هستند دربرگیرنده نکات کلیدی در موضوع حجاب هستند.
تعدادی از این متون، حجاب و تاثیر آن بر جامعه را از لحاظ تاریخی بررسی کردهاند و سه کتاب در این حوزه نیز معرفی شدهاند. بخش دیگر ویژهنامه به روایتهای زنان از آنچه که بودند و چگونگی تغییر در خود و مقاومتهای آنان در اجبار به حجاب میپردازد. این مجموعه نشاندهنده تغییرات اجتماعی و روایتهای زنان است؛ زنانی که کمتر امکان بازگو کردن تجربه زیسته خود را داشتهاند. گروه مطالعات زنان از کلیه نویسندگان این مطالب و بهخصوص از زنانی که تجربه زیسته خود را با دیگران به اشتراک گذاشتند، تشکر میکند.
این ویژهنامه به آرمیتا گراوند و تمام دختران دانشآموزی که هر روز در خیابان در برابر اجبار مقاومت میکنند تقدیم میشود.
@womenstudiesisaorg
تعدادی از این متون، حجاب و تاثیر آن بر جامعه را از لحاظ تاریخی بررسی کردهاند و سه کتاب در این حوزه نیز معرفی شدهاند. بخش دیگر ویژهنامه به روایتهای زنان از آنچه که بودند و چگونگی تغییر در خود و مقاومتهای آنان در اجبار به حجاب میپردازد. این مجموعه نشاندهنده تغییرات اجتماعی و روایتهای زنان است؛ زنانی که کمتر امکان بازگو کردن تجربه زیسته خود را داشتهاند. گروه مطالعات زنان از کلیه نویسندگان این مطالب و بهخصوص از زنانی که تجربه زیسته خود را با دیگران به اشتراک گذاشتند، تشکر میکند.
این ویژهنامه به آرمیتا گراوند و تمام دختران دانشآموزی که هر روز در خیابان در برابر اجبار مقاومت میکنند تقدیم میشود.
@womenstudiesisaorg
👍5
حجاب و زنان جوان
فاطمه موسوی ویایه- دکترای جامعهشناسی
بیان مساله: در سالهای اخیر شاهدیم که زنان در گروه سنی نوجوان و جوان از حجاب رسمی فاصله گرفته و پوشش نامتعارف را انتخاب میکنند، دلایل آن چیست؟ دادههای لازم برای بررسی علل جامعهشناسی عدم التزام دختران به حجاب از مرور سیستماتیک تحقیقات میدانی بر اساس مقالات علمی پژوهشی منتشر شده در پنج سال اخیر به دست میآیند:
۱.دلالتهای معنایی حجاب در میان زنان و دختران جوانِ بندرعباس (۱۳۹۷). نویسندگان: ظهیرینیا، رستگار، پاشا امیری. راهبرد فرهنگ، ش ۴۳
تحقیق کیفی، ۲۰ مصاحبه، نتایج تحقیق: فردی شدن پوشش، پوشش پدیدهای متفاوت از حجاب، دلالتهای زیباشناختی, دلالتهای روانشناختی, تنوعطلبی و مدگرایی، موقعیتمندی, نسبی شدن و الزامات ساختاری و بیرونی. مقوله هسته تحقیق نیز «سیالیت پوشش در برابر الگومندی پوشش».
۲. نگرش و موضع زنان و دختران مشهدی به حجاب، ۱۳۹۷ نویسندگان: صدیق اورعی، غنیزاده، صداقت، کابلی، فصلنامه مطالعات فرهنگ - ارتباطات, ۱۹(۴۴)
روش کیفی، ۲۹ مصاحبه، نتایج: زنان کمحجاب مشهدی در یک فرایند تشدیدشونده از تأثیرات اجتماعی و کماهمیت شدن حجاب در ذهن آنان، حجاب خود را به شکل ناقص رعایت میکردند. تلقیشان این بود که جامعه به سمت کم حجابی میرود و در جهت همرنگ شدن با جامعه عمل میکنند.
۳. پوشش دختران در ارتباطات انسانی خرده فرهنگهای دانشجویی؛ مطالعه کیفی نمونههای کرانهای مغایر با الگوی رسمی حجاب- ۱۳۹۸ نویسنده: یحیايی، مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش ۵۷.
روش کیفی، ۱۶ مصاحبه. یافتهها نشان داد که «اعتماد به نفس»، «زیبایی» و «دیدهشدن» برای دختران دانشجوی نمونه، عواملی هستند که میتوانند احساس رضایت و یا عدم رضایت از پوشش را در ایشان تولید کنند. اعتراض به وضع موجود و محدودیتها نیز در تعدادی از دانشجویان پررنگ است.
۴. آسیبشناسی عوامل موثر بر حجاب دانشجویان؛ یک پژوهش کیفی- کمی (مطالعه موردی دانشجویان دختر دانشگاه لرستان)- ۱۴۰۰ نویسندگان: درویشپور و امیری- علوم اجتماعی, ۱۵ (۳)
روش ترکیبی (کیفی ۲۵ نفر و کمی ۳۰۰ نفر). مولفهی اصلی تاثیرگذار بر حجاب دانشجویان؛ «تربیتی» (دینداری، فرهنگ خانواده)، «اجتماعی- فرهنگی» (فشار گروه همالان، تاثیر رسانههای غربی)، «روانشناختی» (تنوعطلبی، خودنمایی)، «سیاسی» (انتقاد به حاکمیت) و «مولفه اقتصادی» (به صرفهنبودن حجاب) است. تحلیل آماری دادههای پیمایش نشان داد بیشترین همبستگی با بدحجابی را عوامل اجتماعی- فرهنگی دارند و کمترین را عوامل روانشناختی.
۵. وضعیتشناسی حجاب و الزام به آن در سبک زندگی دانشجویی- ۱۴۰۱- نویسندگان: میرتبار، عیوضی، ادریسی، پژوهشنامه سبک زندگی، ش ۱۵.
روش کمی با ۳۸۴ نفر. نتایج پرسشنامه سنجش ذهنیت درباره حجاب: کاهشیبودن التزام به حجاب، شخصیشدن، معنیشناسی خنثی (گاهی مثبت از بدحجابی) در کنار تقویت نگاه غیردینی و عرفی به حجاب مهمترین تغییرات عمدهای است که در پژوهش حاضر استنتاج شده است.
۶. کاوشی بر مقایسۀ نگرش به حجاب دختران دورۀ متوسطه و دانشجویان دختر دانشگاههای ایران (۱۴۰۲) ابراهیم فتحی، مطالعات فرهنگی اجتماعی حوزه، ۷ (۱).
روش پیمایش ملی، نمونه ۱۲۰۰ دانشجو و دانشآموز. نتایج: تنها ۲۷ درصد دختران در حال تحصیل دوره کارشناسی و ۳۶ درصد دختران دبیرستانی در حال تحصیل استفاده از حجاب اسلامی در اماکن عمومی را لازم میدانند.
بر اساس مرور نتایج سه مقاله کیفی و سه پیمایش منتشر شده عوامل اصلی تغییر نگاه به حجاب را میتوان چند عامل دانست:
یک) فردی دانستن پوشش، بیاهمیت دانستن الزامات فقهی و عرفی شدن روزافزون حجاب که با نفی گفتمان رسمی درباره تاثیرات اجتماعی حجاب همراه است.
دو) نیاز به خودابرازگری و کسب رضایت میان گروه همالان.
سه) تاثیر رسانههای غربی و شبکههای مجازی و دلالتهای تنوعطلبی و زیباشناختی.
چهار) اعتراض به گفتمان سیاسی رسمی و مقاومت مدنی
البته تمام این تحقیقات قبل از جنبش ژینا انجام شده بودند، در یک سال اخیر وجه اعتراضی و مقاومت مدنی در کنار گذاشتن حجاب اجباری پررنگتر شده است. در کل اصرار حاکمیت برای جرمانگاری بدحجابی خلاف روندهای اجتماعی در عرفی شدن حجاب است و به شکاف اجتماعی و تعارض نظامهای ارزشی دامن میزند.
@women_socialproblems
فاطمه موسوی ویایه- دکترای جامعهشناسی
بیان مساله: در سالهای اخیر شاهدیم که زنان در گروه سنی نوجوان و جوان از حجاب رسمی فاصله گرفته و پوشش نامتعارف را انتخاب میکنند، دلایل آن چیست؟ دادههای لازم برای بررسی علل جامعهشناسی عدم التزام دختران به حجاب از مرور سیستماتیک تحقیقات میدانی بر اساس مقالات علمی پژوهشی منتشر شده در پنج سال اخیر به دست میآیند:
۱.دلالتهای معنایی حجاب در میان زنان و دختران جوانِ بندرعباس (۱۳۹۷). نویسندگان: ظهیرینیا، رستگار، پاشا امیری. راهبرد فرهنگ، ش ۴۳
تحقیق کیفی، ۲۰ مصاحبه، نتایج تحقیق: فردی شدن پوشش، پوشش پدیدهای متفاوت از حجاب، دلالتهای زیباشناختی, دلالتهای روانشناختی, تنوعطلبی و مدگرایی، موقعیتمندی, نسبی شدن و الزامات ساختاری و بیرونی. مقوله هسته تحقیق نیز «سیالیت پوشش در برابر الگومندی پوشش».
۲. نگرش و موضع زنان و دختران مشهدی به حجاب، ۱۳۹۷ نویسندگان: صدیق اورعی، غنیزاده، صداقت، کابلی، فصلنامه مطالعات فرهنگ - ارتباطات, ۱۹(۴۴)
روش کیفی، ۲۹ مصاحبه، نتایج: زنان کمحجاب مشهدی در یک فرایند تشدیدشونده از تأثیرات اجتماعی و کماهمیت شدن حجاب در ذهن آنان، حجاب خود را به شکل ناقص رعایت میکردند. تلقیشان این بود که جامعه به سمت کم حجابی میرود و در جهت همرنگ شدن با جامعه عمل میکنند.
۳. پوشش دختران در ارتباطات انسانی خرده فرهنگهای دانشجویی؛ مطالعه کیفی نمونههای کرانهای مغایر با الگوی رسمی حجاب- ۱۳۹۸ نویسنده: یحیايی، مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش ۵۷.
روش کیفی، ۱۶ مصاحبه. یافتهها نشان داد که «اعتماد به نفس»، «زیبایی» و «دیدهشدن» برای دختران دانشجوی نمونه، عواملی هستند که میتوانند احساس رضایت و یا عدم رضایت از پوشش را در ایشان تولید کنند. اعتراض به وضع موجود و محدودیتها نیز در تعدادی از دانشجویان پررنگ است.
۴. آسیبشناسی عوامل موثر بر حجاب دانشجویان؛ یک پژوهش کیفی- کمی (مطالعه موردی دانشجویان دختر دانشگاه لرستان)- ۱۴۰۰ نویسندگان: درویشپور و امیری- علوم اجتماعی, ۱۵ (۳)
روش ترکیبی (کیفی ۲۵ نفر و کمی ۳۰۰ نفر). مولفهی اصلی تاثیرگذار بر حجاب دانشجویان؛ «تربیتی» (دینداری، فرهنگ خانواده)، «اجتماعی- فرهنگی» (فشار گروه همالان، تاثیر رسانههای غربی)، «روانشناختی» (تنوعطلبی، خودنمایی)، «سیاسی» (انتقاد به حاکمیت) و «مولفه اقتصادی» (به صرفهنبودن حجاب) است. تحلیل آماری دادههای پیمایش نشان داد بیشترین همبستگی با بدحجابی را عوامل اجتماعی- فرهنگی دارند و کمترین را عوامل روانشناختی.
۵. وضعیتشناسی حجاب و الزام به آن در سبک زندگی دانشجویی- ۱۴۰۱- نویسندگان: میرتبار، عیوضی، ادریسی، پژوهشنامه سبک زندگی، ش ۱۵.
روش کمی با ۳۸۴ نفر. نتایج پرسشنامه سنجش ذهنیت درباره حجاب: کاهشیبودن التزام به حجاب، شخصیشدن، معنیشناسی خنثی (گاهی مثبت از بدحجابی) در کنار تقویت نگاه غیردینی و عرفی به حجاب مهمترین تغییرات عمدهای است که در پژوهش حاضر استنتاج شده است.
۶. کاوشی بر مقایسۀ نگرش به حجاب دختران دورۀ متوسطه و دانشجویان دختر دانشگاههای ایران (۱۴۰۲) ابراهیم فتحی، مطالعات فرهنگی اجتماعی حوزه، ۷ (۱).
روش پیمایش ملی، نمونه ۱۲۰۰ دانشجو و دانشآموز. نتایج: تنها ۲۷ درصد دختران در حال تحصیل دوره کارشناسی و ۳۶ درصد دختران دبیرستانی در حال تحصیل استفاده از حجاب اسلامی در اماکن عمومی را لازم میدانند.
بر اساس مرور نتایج سه مقاله کیفی و سه پیمایش منتشر شده عوامل اصلی تغییر نگاه به حجاب را میتوان چند عامل دانست:
یک) فردی دانستن پوشش، بیاهمیت دانستن الزامات فقهی و عرفی شدن روزافزون حجاب که با نفی گفتمان رسمی درباره تاثیرات اجتماعی حجاب همراه است.
دو) نیاز به خودابرازگری و کسب رضایت میان گروه همالان.
سه) تاثیر رسانههای غربی و شبکههای مجازی و دلالتهای تنوعطلبی و زیباشناختی.
چهار) اعتراض به گفتمان سیاسی رسمی و مقاومت مدنی
البته تمام این تحقیقات قبل از جنبش ژینا انجام شده بودند، در یک سال اخیر وجه اعتراضی و مقاومت مدنی در کنار گذاشتن حجاب اجباری پررنگتر شده است. در کل اصرار حاکمیت برای جرمانگاری بدحجابی خلاف روندهای اجتماعی در عرفی شدن حجاب است و به شکاف اجتماعی و تعارض نظامهای ارزشی دامن میزند.
@women_socialproblems
👍6👏5👎2