Telegram Web Link
چنتا عکس خوشگل از ساحل زیبای بوشهر تقدیم دوستان عزیز


پسر بوشهری❤️
#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام به مهربانو جونم و دوستای گل
می خواستم یه سوتی تعریف کنم که واقعا از کارام پشیمون شدم 😂
من دختر خیلی شیطونیم و یعنی معاون و مدیر و معلما از دست من آسایش ندارن
ولی از بس پر انرژیم معلما هم اگه تو کلاس نباشن فوری میگن اره امروز خانم نماینده کجاست کلاس سوت و کوره 😂

خب یه روز که من بر خلاف همیشه اعصاب نداشتم و معاون از من بدتر بود 😡 خلاصه سر صبح ما زود رفته بودیم اومد سر کلاسمون بهش سلام دادیم اینا همینجوری با اخم نگاه می کرد می خواست یه گیر بده نگاه کرد اینور اونور دنبال سوژه🧐 چیز خاصی پیدا نکرد یهو گفت اون بطری اب مال کیه تو پنجره گذاشتن گفتیم مال یکی از بچه هاست گفت اونا نذارین برش دارین یهو می خواست بره چشمش خورد به تخته
ما تخته پاک کن نداشتیم با دستمال تخته پاک می کردیم یهو گفت این دستمالا چیه چرا اینجا گذاشتین کلاستون کثیفه شما بزرگ شدین و حالا شروع کرد غر زدن و گیر الکی دادن به دانش اموزا
همینکه از در رفت بیرون من رفتم جاش وایستادم و مثل طوطی حرفاشو تکرار می کردم و اداشو در می آوردم 😢😂😂
نگو پشت در وایستاده😖😫گفت اره اررررره ...خانم الان داری ادامو در میاری می شنوم صداتو دیگه تا اومد درو باز کرد من تندی رفتم سر جام حالا بجا خجالت کشیدن و مسخره اون لحظه خندم گرفته بود فاجعه یعنی این معاونمون مثل انبار باروت منفجر شد من رو صندلیم نشستم می خندم میگه اره الانم می خندی
بچه ها گفتن تو دیگه پاتو دفتر نذار بزار یکی دیگه از بچه ها نماینده شه ولی من پرو تر از این حرفا بودم می رفتم باهاش حرف می زدم انگار نه انگار می دیدمش مثلا یه شوخی می کردم اخرش خوب شد باهام به رووم نیاورد خدایی دمش گرم
نگید بی ادب بودما ولی چکار کنم اون لحظه مغزم یهو فرمان داد اینکارو بکنم سر صبح اومده بود گیر بده😂
#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام به مهربانو خانم و عزیزان کانال، میخوام خاطره دنیا اومدن پسرم ، که بهش میگم بچه شیرازی رو براتون تعریف کنم ، چون بیشتر شبیه معجزه بود، حالا میگین چرا بچه شیرازی؟!، بهتون میگم، دخترم سال ۹۱ دنیا اومد و خانمم مشکلی نداشت تا اونموقع، ولی بعد از اون مشکلات قلب خانمم شروع شد،خلاصه اخرای سال ۹۳ من به فاصله چهل روز ، ۲ بار عمل کردم، عمل اولم کلا خانمم خودش پیش بود و نمیذاشت کسی دیگه پیشم بمونه، سر عمل دومم فهمیدیم خانمم باردار هست و دیگه خانوادم نذاشتن خانمم پیشم بمونه و اونم خیلی ناراحت شد، بعد اون دکتر قلبش بهش گفته بود باید بچتو سقط کنی چون امکان مرگت هست 😔، توی استان بوشهر پیش همه دکترا رفتیم ولی هیچکدوم بخاطر مشکلات قلبش حاضر نشدن پروندشو قبول کنن، حتی یکی از پزشکان گفته بود نه میتونی طبیعی زایمان کنی نه میتونی سزارین کنی 😐، ما هم بخاطر اهمیت جون خودش تصمیم به سقط بچه گرفتیم، کارهاشم انجام دادیم حتی تا پزشکی قانونی هم رفتیم ولی پشیمون شدیم، چون خانمم خواب دیده بوده که تو یه امامزاده بوده و یه پسر سفید و تپل بغلش بوده، (خودش بعدا گفت اون امامزاده طرفای طبس هستش و اسمشم محمد هست) خلاصه ما دیگه رفتیم شیراز و تو مدت این چند ماه زیر نظر اون دکتر بود و پسر شیرازی ما تو شیراز صحیح و سالم بدنیا اومد، البته خانمم حدودا ۴ سال بعد دنیا اومدن پسرم فوت کرد، یچیزی خدمت عزیزان بگم، منم مثل همه ی ادما احتیاج به مونس و همدم دارم، ولی در حال حاضر بچه هام از همچی مهترن برام، چون ممکنه بخوام کسی بیارم کنارم ولی اون خانم با بچه هام نسازه، اونوقت دردسرم صد چندان میشه، ببخشید که زیاد بود سرتونو درد اوردم
پسر بوشهری ❤️
#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام مهربانو جون، و اعضاى گروه❤️
میخوام از خاطرات بچگی داداشم بگم😎
مامانم میگه تابستون بود و هوا حسابی گرم، داشتم انباری رو تمیز میکردم که حامد چکمه های پلاستیکی،(از اون چکمه سبزای کلاه قرمزی) که زمستون میپوشید و کمی هم براش تنگ شده بود رو دید و پوشید و تو حیاط مشغول بازی شد.
خلاصه کارم تموم شد و میخواستم برم نونوایی که حامد م گفت منم میام. هر چی التماس کردم دمپایی یا کفش بپوشه گوش نکرد و با همون چکمه ها راه افتاد با من اومد نونوایی.
خلاصه، نونوایی سنگک قدیما رو یادتونه که تو تنورشون پر از سنگ بوده، و گاهی هم به نون میچسبید و خودمون سنگهاش رو میکندیم؟
این آق داداش ما کنار مامانم ایستاده بوده که یه آقایی سنگ نونش رو میکنه و فرت میفته تو چکمه حامد😅.
حالا سنگ داغ😭، چکمه تنگ😢، تا بیان چکمه رو در بیارن از تو پاش ،پاش میسوزه😤.
مامانم میگه هر کی تو صف بود کلی به من غر زد‌ که چرا تو تابستون چکمه کردی پای بچه😕
نمیدونستن که تلاش برای تعویضش بی فایده بوده.
خلاصه با پای سوخته برمیگردندخونه🤪



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
یه خاطره دیگه از همین داداشم....
داداشم حدودا ۸سالش بود که رفتیم مشهد.
تقریبا سی سال پیش بود. اون موقع خونه شخصی اجاره کردیم. چند تا خونه اونورتر نونوایی بود ، مامانم حامد و فرستاد بره نون بخره. وقتی نون رو خرید ،اومد، دیدیم، خیلی ناراحته و عصبانی،،،میگه مامان 😡 تو نونوایی یه پسره بود منو فحش داد منم جوابشو دادم💪....
مامانم گفت چه فحشی😳؟
گفت به من گفت زواری؟ 😡😱
منم جوابشو دادم گفتم،زوار خودتی😝😅
بیچاره معنی زوار رو نمیدونسته😂😂😂




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام به روی ماه همگیتون،الان داشتم سوتیهارو میخوندم رسیدم به خاطره رهای عزیز که دوستش به شوهرش گفته ببین آقاهه چه🍆🍆🍆 داره،مشابه این اتفاق برای من هم افتاد ولی من بدجور ضایع شدم🥴🥴🥴 الان دیگه ماشالله اینستا شده محل فسق وفجور ،این شوهر ننه قشنگ من ( جادوگر شهر اوز) تازه اینستا نصب کرده بود هی میرفت اینستا گردی واونجا دخترای خوشگل وعملی رونگا میکرد همش هم به من میگفت فلان عکس ببین و ادم همچین زنی داشته باشه دنیا به یه ورش نیس،یا اون یکی اله واین یکی بله،همه ی اینارو هم به من نشون میداد🫤🫤🫤 منم هرچی بهش میگفتم بابا اینا اکثرا یا فیلتر وفوتوشاپه یاعمل،بازم حرف خودشو میزد،یه روز تصمیم گرفتم منم مث خودش رفتار کنم همینجورکه داشت عکسارو نگا میکرد میگفت ببین چه دختریه،چه خوشگل وچه نازه،منم یه عکس دیدم که هنوز تاربود وکامل دانلودنشده بود گفتم این پسرو ببین چه خوشگله ادم یه شوهری مث این داشته باشه دیگه غم نداره،توهمین لحظه عکس شفاف شد و من 🥶🥶🥶 شوهرم هم برگشت گفت خاک توسرت بااین سلیقه ت😂😂😂😂 اگه گفتین عکس مال کی بود؟؟؟؟
البته قصد توهین یاجسارت ندارم ولی عکس جناب احمدی نژاد بود والبته خاک توسرم با این سلیقه م😂😂😂


ساری قیز
#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من فقط مهربانی که می‌‌کنم، حس می‌کنم بیهوده نزیسته‌ام. من فقط لبخند که به لبی می‌نشانم، ویرانه‌ای را که آباد می‌کنم، دستی را که می‌گیرم، قلبی را که لمس می‌کنم...
من آدمِ به سختی رسیدن و جا زدن نیستم، آدمِ ساختنم، آدمِ نگران نباش باهم درستش می‌کنیم، آدمِ پا به پای هم دویدن و باهم رسیدن، آدمِ توقع نداشتن!
من عمیق‌ترین لذت‌ها را وقت‌هایی تجربه کرده‌ام که مهربان بوده‌ام و بانیِ حال خوبی شده‌ام و می‌دانم که آدم‌ها گاهی مهربانند فقط به این دلیل که نیاز دارند مهربان باشند و مهربان بودن قبل از هر چیزی، حال خودشان را بهتر می‌کند.
طوفان
@zaanone
سلاااام
روزتون بخیر رفقا❤️😍
چند سال پیش ۱۱ فروردین تو شهر ما زلزله سختی اومد که خسارات و تلفات زیاری داشت...ساعت ۴ و ۵ صبح بود...خیلی وحشتناک بود ...من فقط صدای شکست چینی میشنیدم که از تو کابینتها میریخت پایین و میشکست ...حالا زمین داره با شدت میلرزه من اصلا از جام تکون نخوردم 😢 همونطور که دراز کشیده بودم رو کردم به شوهرم گفتم همه چینی هام شکست😏 وقتی زمین اروم شد بلند شدم بجه ها رو بردم تو حیاط چون هوا سرد بود اجاق گاز تو حیاط رو روشن کردم اومدم چندتا پتو بردم انداختم رو دوش بچه ها و گفتم برم براتون جایی بیارم که گرمتون بشه...چون خیلی چایی میخوریم دایم سماور روشنه و چایی رو سماوره...اینم بگم برق هم قطع شده بود ...پامو که گذاشتم تو آشپزخونه دیدم فرش داغه ...




ادامه…


#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
نگو سماور بر اثر شدت زلزله پرت شده وسط آشپزخونه...البته خدا خواه بود که اومدم چون سماور خاموش شده بود و گاز همچنان داشت تو فضا پخش میشد...و الا گاز پخش میشد برق که وصل میشد انفجار و آتش سوزی قطعی بود😱کور مال کورمال رفتم سماور رو خاموش کنم که پام میرفت رو ظروف شکسته...ولی از چایی نگذشتم کتری رو پیدا کردم و بردم اب کردم گذاشتم رو گاز ....هوا که روشن شد رفتم تو آشپزخونه...تمام ظروف شکسته بودن ریخته وسط آشپزخونه...😱 حالا چند شب پیش که مهمون داشتم پیاله های آجیل خوری دو تا دوتا رفته بودن تو هم و اون شب هر کاری کردم جدا نشدن..اون چهار تا سالم وسط آشپزخونه بودن بقیه خورد شده بودن منم یه گوشتکوب برداشتم از اون دوتا که رفته بودن تو هم یکیشو می شکستم اون یکی رو آزاد می کردم😅😅





#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
خونه ما تو کوچه بن بست بود...همون وقت که زلزله شد تا چند روز بعدش پس لرزه داشت...

یه روز غروب بارون شدید میبارید یه پس لرزه شدید هم اومد...خانمهای همسایه سر و پا برهنه اومدن تو کوچه...

همسرم خونه نبود وقتی زلزله شد سریع برگشته بود خونه...از سر کوچه که اومد تو خانمها داد زدن یه اقایی اومد ...

همه رفتن تو خونه...بعد که فهمیدن همسر منه...یکیشون داد زد بیاید بیرون غریبه نیست آقای.....یه🥴😐


همسرم میگفت اصلا منو نامحرم حساب نکردن 😁😉 آخه خدایی همسرم خیلی چشم پاک و سربزیره😂😂😉



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام به همگی 🦩

یبار دیگه هم با همون دخترعموم و خانواده عمه ام رفتیم باغ شون. 🌳
پسر عمم چهار ساله بود.عمه ام گفت شماها که کاری انجام نمیدین، حداقل مراقب این بچه باشین 🧒
ماهم سه تایی رفتیم کنار رودخونه که نزدیک باغ بود🌊
داشتیم طبق معمول حرف میزدیم و میخندیدیم که کفش پسرعمه ام از پاش دراومد افتاد تو اب 😕
من و دختر عموم افتادیم دنبال کفش، حواسمون به بچه نبود 🫣
کفش رو که گرفتیم، داشتیم برای خودمون قیافه میومدیم و ادای قهرمان هارو در میاوردیم😎
یهو دیدیم پسر عمه هم افتاده تو اب، انقد هم سبک بود آب داشت با خودش میاوردش😫
من به دخترعموم میگفتم بدو بریم بچه رو بگیریم😮
میگفت ولش کن اب میارتش پیشمون دیگه😐
به بدبختی تو اب دوییدم بچه رو گرفتم🫠
شانس اوردیم هوا گرم بود🥵
جرات هم نمیکردیم بچه رو ببریم پیش عمم😬



ادامه…

#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
یه درخت توت بیرون باغ بود که ازصبح هی عمه ام میگفت برین یکم توت بچینین ما تنبلی میکردیم نمیرفتیم 🌿
دخترعموم گفت بیا به بهونه اینکه میخوایم توت بچینیم بریم اونجا واییستیم تا این بچه خشک بشه🤭
بچه رو هم هی تهدید میکرد اگه به مامانت بگی افتادی تو اب دیگه با خودمون نمیاریمت پیشمون🥰
با وعده خوراکی گولش زد هیچی نگه😘
حالا هی عمه ام صدامون میکرد برای ناهار ما میگفتیم گشنمون نیست و داریم توت میچینیم😜
حالا چقدر هم گشنمون بود😫
حالا رفتیم روی درخت توت هی یاد افتادن بچه توی اب میفتادیم میخندیدیم و دخترعموم ادای دویدن منو درمیاورد 🥴که دیگه نتونست دستشویی اش نگه داره و شلوارش خیس کرد🤭
وااااای چه صحنه خنده داری بود😂😂😂
حالا نوبت من بود بخندم😃
منم نامردی نکردم اون دوتا خیس تنها گذاشتم رفتم با خیال راحت ناهارمو خوردم 😋 تا اون دوتا خشک شدن و اومدن 😂😂😂😂😂

شاد باشید 🐾
خاله ریزه 🌝
#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
با سلام به همه دوستان عزیز یه خاطره دیگه بگم از سربازی 😊 یه مدتی ما شدیم ارشد گروهان یه بیست نفر نیرو قدمتی داشتیم یه چهل نفرم تازه وارد یگان ما شدن سرهنگ اومد تو محوطه و گفت ارشد بیا اینجا این چهل نفر تحویل شما کارای یگان از نظافت ونگهبانی و غیره رو بهشون بگو و سوار ماشین شد و رفت منم سوت زدم همه به خط شین شصت نفر بخط شدن و شروع کردم صحبت کردم گفتم یه شعر یه ترانه یا جوک بگین برین تو آسایشگاه بگیرین بخوابین نیروهای قدیمی ک میدونستن من یکم شوخم اون چهل نفر تازه وارد بهم نگاه کردنو گفتن این دیگه کیه نیروهای قدیمی رو گفتم بیاین تو سایه 😜نیروهای جدیدم شروع کردن به جوک و شعر وترانه خوندن آخرین نفر موندبنده خدا از این لپ قرمزای تو روستا بود گفتم سرکار بلند شو جوک شعر ترانه کدومش گفت هیچی بلد نیستم گفتم خاک تو سرت بیست سال از خدا عمر گرفتی جوک وشعروترانه بلد نیستی گفت نه 😳گفتم یه توپ دارم قلقلیه رو چی گفت اونو بلدم حالا تصور کنین بلند شده بین شصت نفر میگه یه توپ دارم قلقلیه سرخ وسفید وابیه میزنم زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره من این توپو نداشتم مشقامو خوب نوشتم بابام بهم عیدی داد یه توپ قلقلی داد همه سربازا ک ترکیده بودن از خنده یارو هم مرده بود از خجالت😘😁😂لباتون همیشه خندون





#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام سلام اومدم یه خاطره بگم اول راهنمایی بودم خواهرام ازدواج کردن و من تنها شدم خونمون هم خیلی بزرگ بود پر از سوراخ سمبه منم که سرم درد میکرد برای شیطنت و خرابکاری 😁خلاصه که تخیلات قوی داشتم و کارای خطرناک زیاد میکردم اقا جونم براتون بگه خونمون دو طبقه بود ولی پارکینگمون بلند بود وپله زیاد میخوردو نرده اهنی داشت (این توضحیات لازمه که خوب تصویر سازی کنید ) منم تا پدر مادرم بعد از ظهرا میخوابیدن شروع میکردم خر 🐴بازیو 🙈 داشتم برای خودم پلیس بازی میکردم از پشت نرده شروع کردم برم بالا یعنی اون سمتی که پله نیست هی رفتم بالا تا رسیدم به پاگرد ارتفاع با زمین زیاد پایینو نگاه کردم یه دفعه سرم گیج رفت افتادم پایین حالا بگین کجا افتادم ؟؟؟؟!🤣🤣
مادرم یه لباسشویی سطلی داشت از اون گردا که فقط میشوست گذاشته بودش روی یه تک شعله اون سه گوش دیوار منم به صورت یه غنچه افتادم توش 🤣🤣😁 یعنی دستو پام بیرون بود باسن و کمرم رفت توش قالب شد
حالا اگه فکر کردین تموم شد سخت در اشتباهین تازه اوا ماجرا بود لباسشویی از روی تک شعله افتاد پایین و از پهلو قل خورد رفت ته حیاط منم توش گیر کرده همین طور قل خوردم سرم خورد به ستون حیاط وایساد بعدم هر کاری میکردم نمیتونستم در بیام
بدبختی اونجا بود که اگع بعد از ظهرا مامانمو از خواب بیدارم میکردم سردرد میشد بازم کتک میخوردم خلاصه که انقدر اونجوری موندم تا بابام بیدار شد منو کشید بیرون ولی خدایی اگه با اتوبوس تصادف میکردن شدت جراحات و صدماتم کمتر بود 😫🥺🤕😊
موزیرجی ام♥️



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام به همه عزیزان سوتی دهنده
عزیزان خداییی یکم روی تایپ کردن دقت داشته باشید
به هر حال دوستتون دارم شدید
السوتی
منو همسری باهم رفتیم کربلا اینبار همکاروانی هامون همه همکار های همسری بودن منم باخانم هاشون دوست شدم
منم یه آدم اجتماعی سریع باهمه دوست میشم خلاصه تو این سفر همه منو میشناختن هرکس میخواست بره حرم یا بره خرید میومد در اتاق مارو میزد که بیا بامابریم بدون تو خوش نمی‌گذره
زد وقت زیارت دوره شد از صبح زود ماسوار اتوبوس شدیم رفتیم مسجد کوفه
اونایی که مشرف شدن میدونن تو مسجد کوفه ومسجد سهله خیلی نماز و اعمال داره شیطون خدا ذلیل کنه وسط انجام اعمال آدم کم میاره خسته میشه
من اون موقعی ها شروع میکردم به شوخی کردن که خواب از سرمون بپره



ادامه…


#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
خلاصه یه حرفهای میزدم یا سوال های از روحانی کاروان میپرسیدم زن و مرد همه مردن از خنده
خلاصه مسجد کوفه تموم شد همه خسته سوار اتوبوس شدیم تومسیر چندتا مسجد هستش برای زیارت نگه میدارن
همه میگفتن نه خسته شدیم بریم تنها کسی که بلند میشد میگفت نه بریم فکر کنید این آخرین زیارت عمرتونه من میرم آقا راننده نگهدار
خلاصه همه مجبور میکردم بیان
یهویی تو یکی از مسجد ها متوجه شدم یا خداااااااااا عادتم ماهانه ام شروع شده واییییییئییی چنان حالم گرفته شد که تمام دنیا روی سرم خراب شد
رفتم به همسری گفتم گفت یواش برو تو اتوبوس بشین تا برسیم هتل حالا روحانی کاروان هرجا می‌رفتیم میگفت ثواب این زیارت بیشتر سادات خانم میبره نمیزاره کسی خسته بشه شیطون بهش غلبه کنه
همه سوار اتوبوس شدن رسیدیم جلوی مسجد حنانه



ادامه…۰

#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
همه آماده رفتن بودن خودمو زدم به خواب حالا مگه این جماعت ول کن من بودن
اونا ول کردن روحانی مون پشت بلندگو صدام میکرد سادات خانم بلند شو رسیدیم مسجد حنانه
همسری کارد میزدی خونش درنمیومد آخر گفت خانم قرص خورده بیهوش شده از خواب
بدبختی من بالای مسجد ها بزرگ نوشته بودن خانم حائز وارد نشه
همه رفتن من تنها موندم همسری رفت 😲😲
کل اتوبوس فکر کردن منو همسری دعوامون شده
چون همسری یهویی چنان بی اعصاب شده بود
منم یهویی اشکم بند نمیومد
وقتی همه سوار اتوبوس شدن همکاراش ازم پرسیدن آقا هادی چیزی بهتون گفته بگو همینجا حسابشو برسیم
حالا همسری کنارم نشسته میگه برو برادر من برو 😡😡😡😡
اونا که رفتن گفت تحویل بگیر من به اینا چی بگم 😱😱😱



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام مهربانو جون
بقیه عزیزان
بیقرار یارم
هیچ وقتم کسی ازم یاد نمیکنه ای خدا 😥😥
دیدم چالش چه اسمی سیو داری تو گوشیت گفتم منم شرکت کنم ناکام از دنیا نرم
السوتی
این سوتی بابام چند سال پیش یه برنامه جدید آمده بود گوشی روشن میکرد اسم هرکسی که میخواست بهش زنگ بزنه میگفت شماره اش میومد تماس برقرار میشد دیگه لازم نبود بری تو مخاطبین دوساعت بگردی
اینم بگم ما ترک زبان هستیم بابای گلم یکم لجهه داره
بابام تو یک جلسه خیلیییی رسمی وسنگین بوده بعد جلسه می‌خواسته به عموم زنگ بزنه کارش داشته
تو جمع گوشی در میاره خیلی محکم میگه حاج عباس شماره عموم نمیاد




ادامه…
#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
2024/05/16 23:15:01
Back to Top
HTML Embed Code: