Telegram Web Link
زندگی وقتی زیباست که صبح چای‌ات را مقابل پنجره بنوشی در حالی که عطر لباس‌هایی که روز قبل شسته‌ای تمام فضای خانه را پر کرده‌باشد و صدای قل‌قل سماور در آشپزخانه پیچیده‌باشد و نسیم خنک صبح به صورتت بخورد و با لذت نگاه کنی به شادابی گل‌هایی که تازه آب داده‌ای و در همین‌حال سرت را برگردانی و ببینی یک نفر با اشتیاق و لبخند، ایستاده و به تو نگاه می‌کند...

طوفان
@zaanone
سلااام
روزتون بخیر رفقا😍❤️
😍😍😍😍😍

این منم که دیدم چندنفری اظهارکردن ازسوتی هام خوششون اومده❤️❤️
ممنون از ذهن ارام عزیزودوست دیگمون که اسم نداشتن وسوتیهامودوست میدارن😘😘😘
#پری شیطونکم😎

یه چندتاموردازحاضرجوابیهای این فسقلی پسرمون بگم براتون
شوهرم داشت باعصبانیت باتلفنش بامامانش حرف میزد وبحث سراین بودکه هووم بچشو جلوجمع کتک زده🤐🤐🤐
بعدکه تلفنش تموم شده پسرم رفته میگه باباجون ناراحت نباش....(هووم)آدم نیس که بچه روزده بروداداشموبیارپیشمون چون مامان من اصلاکتک نمیزنه مهربونه😍😍😍😍(همچینم مهربون نیستم هااا یبارجلوخالم دعواش کردم بعدخالم گفت ادم نیستی بچه رودعوا میکنی فسقلی یادگرفته بود)


بعداین دوتازلزله خیلیییی باهم خوبن
خخخخ به حدیکه شوهرم بااون فسقلی اومددنبال ماکه برسونتمون ترمینال تابیایم مشهد(شهرستان نزدیک مشهدیم ومن خانوادم کامل مشهدن)
یه مکافاتی داشتیم بااین دوتا😂😂😂😂
اول که پسرمن نمیومدمیگفت توبرومن میخام پیش باباوداداشم باشم چراانقدربدجنسی نمیخام بیام🤣🤣🤣

باباش باهزاروعده فرستادش اومد باز اون فسقلی شروع کرده😭😭😭😭😭 من دادا من دادا(میخواست بامابیاد)
هیچی دیگه اون روزم بع مدت۲ساعت هردوتاشون😭😭😭😭😭 که داداششونومیخواستن🤣🤣🤣




دیروزم جاهمگی سبز به شوهرم گفتم فسقلی روبیار که۴تایی بریم پارک بچه هابازی کنن دلم پوسید توخونه(حالا۴روزهفته سرکارم😂 هفته ای یه روزهم دوتایی باپسرم میریم پارک🤣نمدونم چطور تواون دوروز باقی مونده دلم میپوسه🤣😂)
خلاصه رفتیم پارک ومنم که ازبچه هابدتر😂😂😂 رفتیم سرسره بازی

بعدچون پسرم به من میگه مامان اون فسقلی هم میگفت مامان😂😂😂

یه جانشستیم پفک خوردن وادا درآوردن بعداین دوتاهی مامان مامان میگن😂😂😂
فیلم گرفتم وبه شوهرم میگم اگع... ببینه بچش به من میگه مامان هم توهم بچه روجرررررر میده🤣🤣🤣


بنظرتون فیلم روبفرستم براش😂😂😂😂😂




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلااااام من با خاطره اومدم از طرف مامان جونم 🥰
من یه داداش دارم الان ۲۰ سالشه و این ماجرا مال ۱۹ سال پیشه وقتی یک سالش بوده
این داداش ما چون بچه اول بوده و بعد ۵ سال انتظار خدا به مامانم داده دیگه خیلی بیش از حد دوستش داشتن
خونه ما ویلایی حیاط دار بوده دستشویی یه گوشه تو حیاط
تازه چهار دستو پا می رفته یه روز عصر نزدیک غروب مامانم رفته بیرون بره دستشویی و درو نیمه باز گذاشته این داداش ما همینجوری پشت سرش میره و بجا اینکه درو بیشتر باز کنه بره بیرون هل درو بسته و نشسته پشت در گریه کردن
حالا مامانم میاد می بینه در بسته هست کلید نداره چادر سرش نیست حتی کوچه هاشون همسایه نزدیک ندارن باید می رفتن کوچه پشتی حتی نمیشه شیشه رو شکست بچه پشت دره نمی فهمه که بهش بگن برو اونورتر
حالا بابام هم اینجوری بوده که تا ساعت ۸ و ۹ شب نمیومده خونه
بعد کم کم هوا هم تلریک شده لامپی هیچی روشن نیست
مامانم نشسته پشت در به گریه کردن 😂 داداشم اونور گریه کرده مامان ما اینور
اونموقع ها گوشی هیچی هم نبوده که یکی زنگ بزنه
مامانم میگه یک ساعتی دوتامون گریه کردیم بعد میگه من بدتر از بچه گریه می کردم که ای خدا تا سه ساعت چجوری بچم چیزیش نشه و خداروشکر بابام اونروز یهو زود اومده خونه و درو باز کرده دیگه مامانم از اون ترس همیشه حواسشو جمع می کنه کلیدا تو جیبشه حتی تا الان 😁😁




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
از خاطرات مدرسه هم بخوام بگم اینکه یه بار موقع کرونا و مدرسه آنلاین معلم میخواست امتحان بگیره از قبل هم اطلاع نداده بود ☹️
همه بچه ها هم اعتراض میکردن 😤
منم رفتم پی وی دوستم گفتم اینو باش ، خوشه ها هر دیقه امتحان میگیره من امتحان نمیدم به درک بزار 0 بده

چند ثانیه بعد دیدم پیام رو تو گروه فرستادم 🥶🥶 واییی واییی ینی از حالم نگم براتون 😂😭
هول شدم به جای اینکه پاک کنم پیام رو روش فشار دادم  سنجاق کردم🥲 ( ادمین هم بودم )

تا اومدم پاک کنم معلم خونده بود متاسفانه و نوشته بود آفرین خانم فلانی ممنونم ( که از صدتا فحشم بدتر بود )😭😂

بماند که بعدش از نمره کم کرد و تلافی بی ادبیم شد تا یاد بگیرم درست حرف بزنم 😂😂😊

ولوله جونم عاشق پیاماتونم 😍 واقعا انرژی ای که از پیام شما میگیرم حد نداره
دمتون گرم 🩵
راستی کاپیتان و یه عزیز دیگه که مو فرفری بود اسمشون هم پیاماتون رو بفرستین دیگه 🫠

دختر آرامم 💙😜



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
اینبارسلامی خبیثانه به همه😂😂😂😂

#پری شیطونکم😎😎

اقااا من رفتم چالش خاطرات تلخ وشیرین عروسی روخوندم
همتوووون برین کناریه چیزبگم هنگ کنین😂😂😂😂
من چون یبارجشن گرفته بودم ازدواج دوم دیگه باکارای مادرشوهریه محضررفتیم اونم دوتایی وتمام😂😂

اما بگم ازهووجانم که دلم براش کبابه🤣🤣🤣🤣 هاجون عمم در نشیمنگاهمان عروسیست😂😂😂
جشن عقدک باپدرخودش بود خب همه چی خوب بوداما هییییچ عکسی چاپ نکردن وفیلمهاشون هم روی فلش بود که نمدونم شوهرم بدجنسیش گل کرده بودیاواقعا حواسش نبوده که فلشش رو کلاپاکسازی زده بودونتونست برشون گردونه😂😂😂😂
برای جشن عروسیش هم (۴سال پیش)ارایشگاه بردنش پیش دخترهمسایشون که فاتحه خونده بود به سروصورت عروس😂😂😂
لباس هم چون کت شلواردامادسورمه ای بود یه لباس ساااااااده آستین سه ربع یقه هفت خرید🤐🤐🤐🤐دقیقاهمنقدرساده اونم۲۵۰هزارتومن😐😐😐
فیلمبردارنداشتن چون خرج اضافه است الان گوشیاهوشمنده😂😂😂😂
آتلیه نرفتن چون قرتی بازیه و چ اداها🤣🤣🤣
وازعروسیش هم جزچندتاعکس باگوشی که بافک وفامیل گرفته هیچی نداره🤐🤐🤐😐😐😐
اصلاهم نمتونم خودموناراحت نشون بدم والا😂😂😂😂
حالافک کنین مادرشوهرم براعروس انتخابیش وعزیزکردش اینجورکرده پس خداروشکرمن مراسمی نداشتم وگرنه دعوا وبزن بزن حتمی بود🤣🤣🤣

اها اینم بگم من درسته مراسم نگرفتم اماهم عکس اتلیه ای دارم وهم کلی عکس باشوشو😜😜😜

فعلاخودافظ برم یکم بخندم بازیادم اومد😎😎😎😎




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام😎


تازگی هاخیلی خبیث شدم😎
میگین چرا🤔🤔🤔
الان میگم😂
حرف وسخن هاحاکی ازآن است که برادرشوهر۲۰سالم ۲ساله عاشق یه دخترشده که۱۰سال ازخودش بزرگتره مطلقه است ویه بچه هم داره(خب ایناش که به منچه🤷‍♀🤷‍♀ )
اماااا من ازوقتی فهمیدم کلیییی متلک ک بارمادرشوهرم میکنم ک فقط براماعیب بود وچرا الان ساکتین و...
وامانقشه های پلیدم😎😎😎😎

درنظردارم لباس حتما کرایه کنم اونم ازاین مدلای شیک که شبیه نامزدیه اونم رنگ سبز سلطنتی ازاین شیکا😂😂😂😂
برای پسرامیخوام لباس ست بخرم😜😜😜
بطورکاملا نامحسوس میخام رنگ لباس خودم باپسرا ست باشه🤣🤣🤣
شوهرمم خداروشکرمخوادکت شلوارمشکی بخره الحمدالله به همه رنگی ست میشه🤣🤣🤣
یه سکه پارسیان ارزون میخام بخرم که توجمع ازطرف پسرم(برادرزاده بزرگ اقای داماد🤣🤣🤣)
بااسکناس۱۰تومنی میخام یه دسته گل درست کنم هدیه بدم😂😂😂
شاباش ورقصم که ازوسط نمیخام جمع شم😂😂😂😂
حالابنظرتون همنقدربدجنسی کافیه یاهنوزبرنامه ریزی کنم🤣🤣🤣🤣



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
آخ آخ حیدر_حلما جان گفتی ازبدجنسی مادرشوهر وکردی کبابم😭😭😭

#پری شیطونکم😎
وای وای یعنی یادم افتادالان موندم حرص بخورم یابخندم که انقدررر ضایع حسادت میکرد😒😒😒
هرچیییی دقت کنین ها هررررچیزی که هوس میکردم برام ضررداشت!!!
ترشی گوجه(گل کلم و..)بچه روزشت میکرد!
خورش کرفس بچه روسیاه میکرد!
این همه قرص ویتامین میخوره بچه بیش فعال میشه!
بعدمن نوشابع کلا زیاداهلش نیستم وتوحاملگی به جای اب شیرودوغ میخوردم😂😂😂بعدفک کنین برای شیرودوغ گفت کلسیم زیادمیشه توبدنش برابچه بده زوددندون درمیاره😳😳😳
امامیگفت شام بمونین سوسیس داریم یاهمبرگر یاکباب لقمه بمون هوست نکنه😒😒😒
ک شوهرمم میگفت دکترش ممنوع کرده فست فودتعطیل بایدمیوه ومغزیجات بخوره بعدمادرشوهرم برگشته میگه دکترا چ میفهمن زن حامله همه چی بایدبخوره اینا اداس😂😂😂😂
فک نکنین قدیمیه هااا نه عزیزان
مادرشوهربنده الان تازه۴۷ساله اس!!!!

یه بارحالم بدشدزنگ زدم شوهرم ازسرکاررفته بودخونه ننش(دوران حاملگی من هووم توعقدبود تابچم۶ماهه بغلم شدوعروسی گرفتن) بعدگفتم حالم بده وفلان ننش صداش اومد اداشه مگه من حامله نبودم چه اداهامیاد نمیخوادتواینجاباشی و... به شوهرم گفتم بشین کنارمامانت خودم میرم بیمارستان
فک کردشوخی میکنم(بیمارستان سرکوچمونه پیاده۵دقیقه)
تاکسی گرفتم ورفتم بیمارستان اونجا۲ماه ونیمم بود تارفتم بیمارستان بستری کردن گفتن باید۲۴ساعت تحت نظرباشی(دیابت دارم)
بعدخیلییی ریلکس به شوهرم زنگ زدم گفتم دکترگفته ادااصولت زیاده بایدتحت نظرباشی😒😒سر۶دقه بیمارستان بود🤣🤣🤣🤣
واینگونه شدتاپایان حاملگی تامیگفتم آخ هرجابودخودشومیرسوند🤣🤣🤣🤣🤣
بعدمادرشوهرم چون من حامله شده بودم وعروسش عقدبود انقدررر جوش زده بود که فشارش رفته بودبالا مثلااا
زنگ زدشوهرم حالم بده دارم میمیرم و... منم بلندشدم رفتم باهاشون😂😂😂 اونجاب دکترمیگفت حالم بده سرگیجه دارم گرگرفتتم یه هفتس جوش میزنم فک کنم فشارم بالاس الانه سکته کنم و...
فشارش۱۲بود🤐🤐🤐
تویه ماه۳بارحالش بدبودفشاربالا ولی دکترانمیفهمیدن فشارش۱۲بود🤣🤣🤣🤣
وتاالان که۵ساله گذشته حناش دیگه رنگی نداره تاغش وضعف نکنه وشوهرم خودش تشخیص نده حال ننش بده دکترنمیبرش ومیگه خودت بروچیزیت نیس😂😂😂



عزیزانی هم ک فک میکنین همه زندگیم گل وبلبله اگه خواستین بگین تابراتون تعریف کنم تواین۶سال زندگی چه کتکا نخوردم که باعث وبانیش مادرشوهره بوده
چه اشکانریختم ازحرفاش
چقدرررر دلم شکسته ازکاراش
واینکه قربون خدابرم داره جواب کاراشومیبینه ومنم بالذت تماشامیکنم وبازبون هفتادمتریم میزنم توسرشوهرم ک ببین مامانت فلان کاروباهام کرد الان ببین خداجوابموگرفت😎
خواستین بگم دلتون خنک شه😎بزارین تابگم😜




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام به همه دوستان عزیز
روزتون خوش
لی لی پوت ام 😜 ✌️
خاطره سمیراجون درمورد سطل برنج خریدنشون رو خوندم یاد یه خاطره از اوایل عقدم افتادم...
موقعی ک عقد کردیم من سال آخر دانشگاه بودم و خوابگاهی بودم 🤓
یه روز که رفته بودم خرید برا همسرمم شورت خریدم 😅
طبق عادت خوابگاهیا که هرچی میخریم بااااااید تندی نشون میدادیم ب دوستامون تا ذوق کنن 🤣 منم شورت همسرمو همراه خریدای خودم آوردم وسط
اما چون خیلی ذهنم درگیر بود که عایا اندازس یا نه؟!
شورت رو گرفتم دستم و بعد از چند ثانیه نگاه کردن بهش گفتم: آره جا میشه!
هیییییچی دیگهههههههه
دوستام بودن ک رو زمین غلطیدن از خنده و مدااااااااام تیکه بارم کردن...
حالا هرچی میگم بخدا اشتباه لفظی بود...
مبخواستم بگم اندازه ست نمیدونم چرا این جمله ب دهنم اومد
اما بی فایده بود😄😄😄😄
آخرهفته ها که میرفتم
بعدش ک برمیگشتم خوابگاه دوستم میگفت: چی شد؟! جا شد؟! 😁😁😁😁







#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام دوباره
لی لی پوت ام 😜 ✌️
به دوست عزیزم سبز انگشتی میخواستم بگم
دختر قشنگم منم مثل توام و ب شدت از حیوونا میترسم
شاید باورتون نشه اما من حتی از مورچه هم میترسم! 😞
سبزانگشتی جونم توکه 17 سالته من چی بگم که سی سالمه 🥴
تازه یه روز صبح که میرفتم دانشگاه (حدودا 12 سال پیش) یه گربه کنار باغچه داخل کوچه بود
دیدم نگاهم میکنه منم نگاهش کردم و همینطوری میرفتم که یهوووووو دوید سمتم و حس کردم بهم حمله کرد! 😵‍💫😵‍💫😵‍💫
دوپا داشتم دوپا هم قرض کردم الفرار
اما متاسفانه چون کفشم لژ دار بود بدجور خوردم زمین و رو آسفالت کشیده شدم
دیگه ازون زمان ترس هام بیشترم شده
خصوصا از گربه 😢😢





#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلاملیکم
دوباره اومدم
لی لی پوت ام 😜 ✌️
عاقاااااا یه سوتی دارم ک نمیدونم +18  محسوب میشه یا نه ☺️☺️🤓☺️
چند وقته دو به شکم بگم نگم
میگم
ولی قول بدین موقع خوندنش گوشهاتونو بگیرین 😜😜😜🤓🤓🤪🤪🤪
خونه خواهرشوهرم بودیم
(خداروشکر فقط منو همسرم و رایبد، مادرشوهر و خواهرشوهر خونه بودیم)
بعد دیدم شیشه شیر رایبد یه سمت افتاده درب شیشه شیرش پیش همسرمه.
شیشه شیر رو برداشتم دادم همسرم
بعد درب شیشه رو دادم دستش و گفتم :  بذار درش..
سرمو بلند کردم دبدم همسرم داره اینجوری 😳😳😳😳😳 نگام میکنه و گفت : منظورت اینه که درشو ببندم؟!
و بدین سان متوجه شدم این جمله زشته و خجالت کشیدم 🥴🥴🥴🥴

پ. ن: میدونم که" درب"اشتباهه توی دستورزبان فارسی، اما مخصوصا نوشتم که موقع خوندن "در" که حرف اضافه ست خونده نشه
😅😅😅😅😅😅😅




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام به روی ماه همگیتون....

مامانو هستم

یه مدت نبودم ولی دوباره برگشتم خدمتتون❤️😘
جونم براتون بگه که من کلا آدم ترسویی هستم و بلا ، هم زیاد سرم اومده هم زیاد سرم اوردن 😢 و هنوز که هنوزه هم درست نشدم

حالا عمری باشه براتون میگم چند نمونه ازشون رو
یه  مادر بزرگ (مادر بزرگ مامانم بود که پیش دایی هام و مادربزرگم زندگی میکرد )داشتم که خدا بیامرز نابینا بود .و قد بلند و چهار شونه ای داشت وهمیشه لباس مشکی تنش بود.ولی با اینکه این مشکل رو داشتن همه کارهای خودش رو انجام میداد و به شدت مرتب و تمییز بود

(تا اینجای ماجرا رو داشته باشین)

یه شب که ما خونه مامانبزرگم شب موندیم . همه خوابیدن ولی من خوابم نمیبرد و همه اش ترس از جن و روح اینا داشتم و اطرافم رو میپاییدم.چون خونه اشون سابقه این چیزارو داشت و یه چیزایی تعریف کرده بودن.
تشک منم دقیقا کنار تشک مامان بزرگم که نابیناست بود منم همه اش رو به سقف بودم یه لحظه در حد چند دقیقه خوابیدم رو دست و بعد دوبار چرخیدم و روبه بالا شدم یه لحظه چشمم به در حال افتاد که توی تاریک روشنی شب یه فرد سیاه پوش قد بلند به آرومیه  راه رفتن روح ها داره به سمتم میاد 🫣برای چند دقیقه احساس کردم روح از تنم خارج شد و یخ کردم و نفسم قطع شد🥶🥶😱😱 .اما گوشه چشمم افتاد به جای خالی مامانبزرگم دوباره به زندگی برگشتم😌 و فهمیدم بنده خدا رفته بوده دستشویی و اومده 😄.ولی چطور متوجه رفتنش نشده بوده خدا میدونه

ببخشید طولانی شد.قربون چشمای قشنگتون🌹🌹🌹




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
مامانو هستم

واما یه سری دیگه که حدود ۱۴/۱۵ساله بودم با اینکه میترسیدم ولی بچه پررو هم بودم و با دایی هام مینشستیم چراغ خاموش فیلم ترسناک میدیدیم. و هرکی زرنگ تر بود این وسط کرم میریخت و بقیه رو میترسوند.🌛🎃👻

یه بار داشتیم فیلم " کلبه "رو نگاه میکردیم . منو خاله ام کنار هم نشسته بودیم 
دایی بزرگم هم یه لحظه بلند شد رفت آب خور و اومد و نشست کنارمون که تا اینجا همه چی عادی بود
و اما یه جای حسسسساسسس وبه شدت ترسناک فیلم که هم غرقش بودیم یهو داییم   یه کبوتر رو که زیر لباسش قایم کرده بود  رو به سمت ما پر داد 👻🕊😱😱👹
چنان جیغ کشیدیم که نزدیک بود همنونجا قلبمون ایست کنه





#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام
مامانو هستم
یه سلام و خسته ونباشید هم به مهربانو جان😘😘

بریم سراغ سوتی ولی این بار از دخترم میگم 

  وای امااااان از زبون این دهه نودیا🥴🤭


من با یه جمع ثابت از دوستان دوران راهنماییم گاه گداری دور هم جمع میشیم وبا بچه هامون  که هرکدوممون هم  دوتا بچه قد و نیم قد داریم میرم تو پارک های توی شهرمون برای تفریح و بازی بچه ها
این تا اینجای ماجرا
اما یه شب شوهرم گفت آماده بشین بریم یه دوری بزنیم بریم پارکی جایی . نزدیک پارک که شدیم دخترم که ۴ سالش بود
گفت: عهههههه مامان میخوایم بریم همون پارک که با بابای بچه های دوستات رفتیم؟؟😁😇😊🥰

😐😟🤯🤯من:بابای بچه های دوستت چیه مامان؟ با خاله الهام و خاله. ..و خاله ...رفتیم؟؟🙂
اما باز این وروجک در کمال آرامش گفت:اینایی که میگی رو نمیشناسم😇😊

بازم خدارو هزار بار شکر که نه من ریگی به کفشم بود نه شوهرم آدم شکاک و بددلیه وباهم  حسابی رفیقیم و همیشه از کارای هم خبر داریم
شوهرمم باشوخی مسخره گفت خوب کلک بگو ببینم با بابای بچه های دوستت کجارفتی؟؟😜😝🤪



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
سلام
ی خاطره دارم ک خیلی برا خودم جالب بود امیدوارم برا شما جالب باشه
سال 76من 15سالم بود ازدواج کردم
ی روز تو کوچه ی چیزی با بسته بندی شیک و سبز رنگی دیدم
آوردمش خونه برادر شوهرم و برادر خودم خونه بودن  گفتم ببینید ی چیزی دیدم
نمیدونم چیه فقط هرچه هست توش لیز میخوره داداشم☺️☺️😂😂
برادر شوهرم😳😳😳😂😂😂

گفتم خب چیه چرا میخندید 😢😢
گفتن یعنی تو نمیدونی این چیه ?
گفتم نه چیه خب😐
خواستم بازش کنم گفتن نهنه
من شروع کردم ب باز کردنش اونا فرار کردن🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀
بازش کردم گفتم وای چ بادبادکی
چقدر دهنش گشاده
چقدر لیزه حالم بهم زد از اونطرف صدای قهقه بچها میومد

شوهرم ک امد بهش قضیه گفتم
اون هم زد زیر خنده 😂😂😂
و بهم گفت اسمش چیه و چ کارایی داره بله همون کاندوم 🙊🙊😅😅
هنوز ک هنوزه ک میبینم یاد اون روز میفتم 👌


#سوتی_های_زنونه
@zaanone
@zaanone
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی همان‌جا بود که با عجله از آن گذشتیم تا به خوشبختی برسیم. همان‌جا که نور بود و عشق بود و موسیقی، همان‌جا که گیاه بود و ابر بود و مسیر... نگاه ما به مقابل بود و از کنار زندگی عبور کردیم و تمام فرصت‌های خوب، درست همان‌جا که نایستادیم، ایستاده‌بود.
ما از تجربه‌های کوچک خوشبختی صرف‌نظر کردیم تا به تجربه‌های بزرگ برسیم، در حالی که هر بزرگی، به مرور و نسبت به تجربه‌های بزرگ‌تر، کوچک می‌شد...
ما اشتباه کردیم! باید ادامه می‌دادیم و به جلو می‌رفتیم؛ اما لذت می‌بردیم و می‌رفتیم، تجربه می‌کردیم و می‌رفتیم، زندگی می‌کردیم و می‌رفتیم...
طوفان

@zaanone
سلااام رفقا
روزتون پر از برکت ان شالله❤️
جونم براتون بگه من ازدواج کردم قبلنم گفتم خییییلی تو عالم بچگی خودم بودم سنمم کم نبودا ۲۰ سالم بود ولی خب مامان بابام خیلی لوسم میکردن خدایی الان شوهرمم خیلی لیلی ب لالام میزاره
خلاصه جونم براتون بگه یه ماه بعد ازدواجمون دختر خواهرشوهرم دنیا اومد ک واحد بغلیم بود مادرشوهرمم طبقه پایین منم ک عااااااشق دخترررر رسمم داریم روز ۶ دنیااومدن بچه آش میپزیم من گفتم فردا آشه ششه رو میپزید گفتن نه والا ما رسم نداریم چی هس گفتم اینجور آش رشته میپزن و فلان اصلن فردا من آش میپزم میارم پایین خواهر شوهرم پایین مونده بود خلااااصه طرفا ظهر شد اومدم بساط آش بار کنم یهو یادم افتاد اخه خنگ خدا تو تاحالا مگه آش پختی ک قپی هم اومدی از دوستم پرسیدم ک ۵ ،۶ ساله متاهله گف آره آجی بلدم اصلن بیا واتساپ تصویری بپزیم خلاصه از یه قابلمه کوچیک شروع کردیم هرچی نشون میدادم میگه نهههه آجی کمه یه مشت نخود شد ۱۰ مشت و همه چی اینجور زیاد سبزی یه بسته شد ۳ بسته قابلمه کوچیک شد یه قابلمه دیگه خالی کردیم یکم جوشید اونم کوچیک شد یه قابلمه بزرگ خلاصه نخود یه ور میرف سبزی یه ور گفتم آجی خییییییلی شله گف عب نداره آجی رشته آبشو جم میکنه گفتم اصلللللن لعاب نداره هاااا گف عب نداره آرد تو رشته لعاب میندازه و فلان دیوم رشته ها داره دیگه باز میشه گف آجی خاموش کن یکم خودشو بگیره سفت میشه گفتم مطمعنیییی؟گف اره بابا نمکم گف نزن رشته نمک داره شور میشه خلاصه منم آشو نچشیده بردم پایین گذاشتم گوشه بخاری مادرشوهرو خواهر شوهرمم چقد تشکر و زحمت افتادی و فلان زیر سفره و سفره رو اوردن پهن کردن و اومدن آش بریزن چشمتون روز بد نبینه تو بگو یکم سفت شده باشه یکم لعاب گرفته باشه اصللللللن آب یه ور نخودلوبیا یه ور آش رشته یه ور بدون کوچکترین مزه ای مادرشوهرمم خدایی ازاوناس ک حرف ب روت نمیاره میخاس بنده خدا بریزه تو بشقاب ملاقه رو میچرخوند جم میکرد میاورد کنار قابلمه آبش میرفت میریخت تو بشقاب من حس میکردم مذاب ریختن تو گونه هام ندونستم چطور خوردم فوری اومدم واحدمون همین رسیدم مث خر عر میزدم گریه میکردم ک آبروم رفت بعد با دوستم حرف میزدیم گف منم تاحالا آش درست نکردم همیشه یا مامانم میپزه یا مادرشوهرم🤐اونوقت ب من مشاوره پخت آش میداد منم با طناب اون رفتم چاه😫
خلاصه سوتی از اشپزی و اوایل عروسیمون خیلی دارم خواستید بازم میگم ولی الان بعد ۵ سال شوهرم میگه دستپختت معرکه اس خیلی غذا ها بد مزه ب خورد بیچاره دادم و صداش درنیومد ولی دست از دسته گل دادنام برنداشتم و بلاخره تونستم یاد بگیرم😁
#فاطماگولا




#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
و باز هم فاطما گولا وارد میشود 😁
حالا موتورم گرم شده یکی بیاد منو از برق بکشه😁
یه بارم یکم بعد عروسیمون داش میومد خونمون قرار بود از مدرسه بیاد خونه ما[۱۸ سالش بود]شوهرمم ظهرکار بود ساعت ۱ باید میرف تصمیم ب کتلت درست کردن کردم[چون شوهرم خیلی کتلت دوستداره اصلللللن هم مهارتی توش نداشتم هفته ای یه بارو بازم میپختم با پرویی تو هرکدومم یه سوتی] خلاصه ۲ تا سیب زمینی درشت و پیازو شستم پوست گرفتم و رنده کردم و چرخکرده و ادویه اینا رو زدم و نشستم ب سرخ کردم ۵،۶ تایی سرخ کردم یکی برداشتم تست کردم دیدم اصلن نمک و ادویه نداره نمک و ادویه زدم دوباره شروع ب سرخ کردم ۵،۶ تا سرخ شد یکی برداشتم دیدم حالا نمکش زیاد شد شور شد ک دوباره ۲ تا سیب زمینی اوردم رنده کردم توش ۵،۶ تا سرخ کردم دیدم بازم بی نمکه اصلن مزه خاصی نداره یکم نمک فلفل دوباره زدم ۵،۶ تا سرخ شد تست کردم دیدم تندشد ک دوباره سیب زمینی اوردم توش رنده کردم شامی ها تموم شد یه لگن استیم سایز متوسط شامی شده بود نمیدونم چقد سیب زمینی تو کشو بود همه رو همینجور توش رنده کرده بودم عقلمم قد نمیداد خب فقط سیب زمینی نیس ک پیاز و گوشتم اضاف کن مزه سیب زمینی کوکو میداد البته بدمزه اش😂🫣گفتم شوهرم الان بیاد مسخره ام میکنه اینقد شامی درست کردم تند تند چن تا خوردم خالی خالی دیدم نه کار خوردن نیس از پسش بر نمیام ریختم قابلمه درحد نیاز گذاشتم تو بشقاب بقیه رو گذاشتم تو قابلمه تو گاز بعد رفتن داداشم عصر بردم ریختم سطل زباله، شوهرمن همون موقع نمیگف اصلن خدایی ب روم نمیاورد الان خودم تعریف میکنم میخندم اونم میگه بدتر ب عمق فاجعه پی میبرم😂میگه یه بار اینقد غذا شور بود داشتم میرفتم سرکار سرراه یه نوشابه گرفتم خوردم و اون شوری رو از گلوم ببره😂😂😂😂حالا من خنده خنده اینا رو تعریف میکنم ولی واقعن تو موقعیتش همون لحظه خیلی اذیت شدم مامان بابام خیلی دوسم داشتن ولی خب همون دوست داشتن باعث لوس و تیتیش مامانی بودنم شده بود ک یه اشپزی ساده بلد نباشم خوشتون نیاد ب دخترا گلتون ساده بگیرید ک عب نداره بزار خوش باشه تو زندگی اذیت میشه
دوست داشتید بازم از سوتیااوایل ازدواجمو دسته گلایی ک ب آب دادم میفرستم

#فاطماگولا

#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
من نامزد کردم خیلی هپلوت بودم و شوهرم حسابی استفاده میکرد😂خونه مادرشوهرم ازایناس ک از وسط ازاین درا داره ک شیشه رنگیه وسطشون یه شب موندم خونشون من و شوهرم این اطاق خوابیدیم خواهرشوهرم و شوهرش اون اطاق خلاصه فردا شبش موقع شام یادش افتاد گف داداش دیشب تا صب آلارم گوشیت میزد چرا یهو شوهرم پوووووکید از خنده گف آجی چرا لو دادی😁گفتم باز چ بلایی سرمن خواب الو اوردی ک یادم نیس 😒گف دیشب خوابم نمیومد توهم زود خوابت برد منم گوشیو آلارم میذاشتم چشامو میبستم مثلن خوابم گوشی زنگ میخورد پامیشدی آلارمو قط میکردی منو صدا میکردی مهدی پاشودیرت نشه (اخه۵ صب حرکت میکنه میره سرکار) منم خودمو خواب الو نشون میدادم بیدار میشدم میگفتم باشه تو بخاب میخابیدی باز یه ربع نیم ساعت دیگه دوباره این کارو میکردم هرسریم بیدار میشدی همون کارو تکرار میکردی😂😂😂😂😂و منی ک هیچکدووووووم یادم نبود😂
ولی اینقد اینجور اذیت میکرد دیگه الان هوشیار میخابم کلن نسبت ب نامزدیمون از درصدهپلی بودن تو همه مواردم کمتر شده و یه نیمچه خانومی شدم😁

#فاطماگولا



#سوتی_های_زنونه

https://www.tg-me.com/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
2024/05/31 23:48:58
Back to Top
HTML Embed Code: