Telegram Web Link
Forwarded from صبا اصلاحی
روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کندتا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده

پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد

پادشاه به اوخندید و گفت ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد

پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد

پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد او را در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند

روز بعد پادشاه سوار بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست

مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یه ایرادی نیز دارد
پادشاه گفت چه ایرادی؟
فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشتکه اسب سریع خودش را درون آب انداخت

پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند

وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت

میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم

مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی؟

مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم

و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش ها یک جا چرامیکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می آید

سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت
موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپز خانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بودو من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی....!!

آری اکثر خصایص ذاتی است
یعنی در خون طرف باید باشد
اصالت به ریشه است

هیچگاه آدم کوچک بزرگ نمی شود وبرعکس هیچوقت بزرگی کوچک نمی شود

نه هر گرسنه ای فقیر است!
ونه هر بزرگی بزرگوار!


📗مجموع حکایات و داستانهای پندآموز
Forwarded from ورامین گردی
📌 جزییات جالب و حرفه ای #فرش لچک و ترنج

💠 همراه ما باشید در کانال ورامین گردی
💠 @varamingardi
Forwarded from صبا اصلاحی
داستان کوتاه

فردی در هنگام رانندگی درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبور شد، همانجا به تعويض لاستيک بپردازد.

هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت از روی مهره‌های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره‌ها را برد.

مرد حيران مانده بود که چکار کند، تصميم گرفت که ماشينش را همانجا رها کند و برای خريد مهره چرخ برود.

در اين حين يکی از ديوانه‌ها که از پشت نرده‌های حياط تيمارستان نظاره‌گر اين ماجرا بود او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی.

آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می‌گويد و بهتر است همين کار را بکند، پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک را بست.

هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: خيلی فکر جالب و هوشمندانه‌ای داشتی پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟

ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانه‌ام ولی احمق که نيستم.
شاعرِ جان‌باز
زندگی(بخش اول)
۱۲تیر سال‌روز کشته شدن عشقی.

خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم؟




بسیاری از معاصران وقتی می‌بینند شاعر یا نویسنده‌ای از پیشینیان در دوره دشوار استبداد می‌زیسته و احیاناً در خلال اشعار و آثار خود بصورتی حتی پوشیده و کنایه‌آمیز از اوضاع عصر خویش یاد و یا انتقاد کرده برای او بحق ارزش قائل می‌شوند و در این زمینه بتفصیل سخن می‌گویند امّا جای تعجّب است که از شاعری حق‌گزار و دلیر میرزاده عشقی (۱۳۱۲ هـ. ق. - ١٣٤٢هـ. ق.)، که نه فقط همه آثارش جنبه اجتماعی و انتقادی و دفاع از آزادی و مردم دارد بلکه جان خود را نیز بر سر این کار نهاده است کمتر یاد می‌کنند و حال آن که وی شاعری وطن‌خواه و ملّی دوستدار تجدد ادبی و روزنامه‌نویسی حامی فرودستان بود و در روزگار خویش با همه جوانی که سی و یک سال بیش عمر نکرد، اشتهار فراوان یافت. وقتی نیز کشته شد مردم در تشییع جنازه و به خاک سپردنش علاقه و احترام فراوان نسبت به او از خود نشان دادند و بر سنگ مزارش در ابن‌بابویه این ابیات‌از سرمد کاشانی شاعر عصر صفوی را نوشتند:

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
لاغر صفتان زشتخو را نکشند
گر عاشق صادقی زکشتن مگریز
مردار بود هر آن که او را نکشند


بعلاوه بسیاری از شاعران و نویسندگان نامور در باره او داد سخن دادند.

عمر کوتاه عشقی در تنگدستی و پریشانی و نابسامانی گذشت. تحصیلات مقدماتی را در همدان و تهران گذرانده زبان فارسی و فرانسه را خوب آموخته بود که در هفده سالگی به کارهای اجتماعی رو آورد در همدان، زادگاه خویش، نامه عشقی را بنیان نهاد در اوایل جنگ بین‌الملل اول با گروهی از مردان سیاسی و ملیون به استانبول مهاجرت کرد و چند سال در آن جا اقامت گزید و از دروس دارالفنون استانبول بصورت مستمع آزاد بهره‌مندی یافت. برخی از نخستین آثار شعری خود را نظیر نوروزی‌نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران در آن جا سرود. بعد در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ هـ. ق. به همدان سپس به تهران آمد و وارد مبارزات سیاسی شد و از دولتهای وقت و اوضاع کشور بسختی انتقاد می‌کرد. چندی زندانی شد. بعد نیز که آزادی یافت از این کار دست نکشید و بر همه مظاهر فساد بی‌پروا انگشت می‌نهاد و از آنها بتلخی یاد می‌کرد شور و احساسات وطن خواهی و ملت دوستی از یک سو جوانی و کم تجربگی و شدت جزر و مد اوضاع سیاسی کشور از سوی دیگر وی را با حوادث پرفراز و نشیب گوناگون روبرو کرد و بسیاری از تلاش‌های قلمی او و امثال او بی‌ثمر ماند و خاطراتی تلخ از آنها نصیب وی شد.


#میرزاده_عشقی
#غلامحسین_یوسفی
#چشمه_روشن
ص۳۷۰،۱

@vir486
Forwarded from دیبا
درفش کاویانی
Forwarded from دیبا
درفش کاویانی :

(نام‌های دیگر: درفش کاویان، درفش کافیان، درفش کاوان، اختر کاویانی، علم فریدون)

درفش اسطوره‌ای و تاریخی ایران از عهد قدیم تا پایان امپراتوری ساسانیان بود که به گفتهٔ مورخین اسلامی هزار هزار (یک میلیون) سکهٔ طلا ارزش داشته‌است. این درفش پس از حمله اعراب به ایران به دست آن‌ها افتاد و از بین رفت. درفش کاویانی نقشی نمادین در بین جنبشهای با تفکرات ملی گرایانه ایران از آغاز اسلام تاکنون بازی کرده‌است.

اشاره به درفش کاویانی در اساطیر ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی‌دهاک (ضحاک) برمی‌گردد. ضحاک ماردوش شاهی است که در اثر بی عدالتی و ظلم شیطان شانه‌هایش را بوسه می‌زند و از جای بوسه‌ها مارهایی می‌رویند. ضحاک برای اینکه زنده بماند باید روزانه مغز دو جوان را به مارها بدهد و کاوه آهنگر نیز کسی است که هفده فرزندش قربانی مارها شده‌است. در این هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش‌بند چرمی خود را بر سر چوبی می‌کند و آن را بالا می‌گیرد تا مردم گرد او آیند. سپس با کمک مردم، کاخ فرمانروای ضحاک خونخوار را در هم می‌کوبد و فریدون را بر تخت شاهی می‌نشاند. فریدون نیز پس از آینکه به شاهی رسید فرمان می‌دهد تا چرم پیش‌بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش بیارایند و زر و گوهر به آن بیافزایند و آن را درفش شاهی خواند؛ و بدین شکل کلمه درفش کاویانی پدید آمد. فردوسی در شاهنامه چنین می‌گوید:

فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش

بعدها نیز هر پادشاهی به آن گوهری می‌افزود تا در شب نیز درفش کاویان بیشتر بدرخشد. درفش کاویان نشان جمشید و نشان فریدون نیز نامیده می‌شد.

از نظر تاریخی در متون اوستایی و هیچ‌یک از نوشته‌های بجا مانده از دوران هخامنشی، سلوکی و اشکانی اشاره مستقیمی به درفش کاویانی نشده‌است

بیشتر دانش ما در مورد درفش کاویانی به منابع اسلامی بر می‌گردد. محمد بن جریر طبری در کتاب خود به نام تاریخ الامم و الملوک می‌نویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش -که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است، ۶۰ سانتی‌متر به حساب آوریم- تقریباً پنج متر عرض و هفت متر طول می‌شود. ابوالحسن مسعودی نیز به همین موضوع اشاره می‌کند. ابن خلدون گزارش می‌کند که درفش کاویانی دارای ستاره‌ای بود و چنین اعتقادی وجود داشت که تا زمانی که کسی که این درفش را حمل می‌کند شکست ناپذیر است. گفته می‌شود که علامت + که بر روی پرچم کاویانی بوده همان چلیپا یا صلیب ایرانی است که نماد و آیکون خورشیددر فرهنگ ایرانی و آئین مهری بوده‌است. کاوه فرخ بیان می‌کند که بالاترین نشان دوره ساسانی درفش کاویانی می‌باشد و تصویری بازسازی شده‌ای از درفش کاویان بر اساس شاهنامه ارایه می‌دهد. به هنگام حمله اعراب به ایران، در جنگ قادسیه درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را نزد عمر بن خطاب، خلیفه مسلمانان، بردند، وی از بسیاری گوهرها، درها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود، دچار شگفتی شد و به نوشته تاریخ بلعمی عمر خلیفه مسلمین دستور داد تا گوهرهای آنرا بردارند و آنرا بسوزانند.

منبع :
(ایران در زمان ساسانیان ؛ نوشته کریستن سن ترجمهٔ یاسمی)
Forwarded from دیبا
در نسک(کتاب) یادگار زریران و شاهنامه فردوسی درباره پهلوان گرامی (در پهلوی: گرامیک) چنین آمده است:

اَرجاسب، پادشاه توران به ایران زمین یورش می آورد و سربازان و پهلوانان میهن پرست ايران‌زمين نیز با درفش کاويان که نماد استواری و پايداری ايرانيان بوده و انگيزه دلگرمی ايرانيان می باشد، به رويارويی آنها می روند و با دلاوری به پدافند از ميهن می‌پردازند. ميدان جنگ، کبود، و زمين پر زِ آتش و هوا پُر ز دود می شود

تورانيان که می دانند درفش کاويانی چه نخش بزرگی در دلگرم کردن سربازان ایرانی دارد، با کوشش فراوان، پيل و درفش دارِ اختر کاويانی را از پای در می آورند و درفش سرافراز ايرانیان بر زمين می‌افتد

بيفتــاد از دسـت ايرانيــــان
درفـشِ فروزَنــده ی كاويــان

گرامی، پهلوان نامدار ايرانی که در گرماگرم نبردی جانکاه است، هنگامی که درفش کاويان را بر زمين افتاده می بيند، بی درنگ از اسب پياده شده، درفش از زمين برداشته، گرد و خاک از آن زدوده، بر سرِ يک دست بلند کرده، دوباره به اهتزاز در می آورد

گرامى بديد آن درفش چو نيل
كه افگنده بودند از پشت پيل
فرود آمد و برگرفت آن زِ خاک
بيفشاند از خاک و بِستُـرد پاک

سپاهيان ارجاسب که درفش را دوباره برافراشته می بينند، به سوی گرامی، پهلوانِ به اهتزاز درآورنده درفش کاويانی، يورش می برند. گرامی با دلاوری هرچه تمامتر، درفشِ پُر از زر و گوهر، زيبا، بزرگ و سنگين کاويانی را بر يک دست می گيرد و با دست ديگر به نبرد با پهلوانان توران می پردازد. ولی پهلوانان پرشمار پس از کوشش بسيار و نبردی سهمگين، دست پهلوان گرامی را با شمشير می اندازند

به يک دست شمشير و ديگر درفش
بگيرد بدان جا درفش بنفش
ازين سان همی افگند دشمنان
همی بركند، جان اهرمنان
ز هر سو به گردش همى تاختند
به شمشير 《دستش》 بينداختند

پهلوان گرامیِ دلير، با آنکه يک دستش را با شمشير انداخته اند و خون از بازويش فَوَران می زند، برای آنکه درفـش کاويـان، این سمبل افتخار ایرانیان را پاسداری کند، اختر کاویان را به دندان می گيرد و با گُرزِ گرانی در دست ، به دریای دشمن میزند

درفش فريدون به دندان گرفت
همى زد به يک دست گُرز، اى شگفت!

ولی به فرمان ارجاسب، آن پهلوان دلیر را تیرباران کرده و تیری بر دِلَش می‌نشیند و او را همانگونه که درفش را در آغوش دارد از پای در می‌آورد

يکی تير تيزی زدند بر برش
به خاک اندر آورد ، سر و اَفسرش

پس از آن، واژه گرامی در ميان ايرانيان، برای ارجگزاری به کار برده شد
نام و ياد پهلوان گرامی و گرامی‌ها ماندگار و 《گرامی》 باد!
Forwarded from دیبا
نقش درفش کاویان در زمان هخامنشی_سلوکی

حال پرسش این است که آیا تصویر معتبری از این درفش قدیمی، یعنی درفش کاویانی موجود است یا خیر؟ چنین تصور می شود که تصویری وجود دارد. در تصویر مشهور موزاییک"نبردِ اسکندر"در پومپئی، نشانی جنگی به شکل درفش وجود دارد که بر سر نیزه ای در پشت ارابه ی جنگی شاه بزرگ قرار گرفته است. زاره بر این باور است که این شکل چارچوبی است که بر آن پارچه ی قرمز_قهوه ای رنگی نصب شده است. این بخش از موزاییک به شدت آسیب دیده است، اما در فضای داخل درفش هنوز می توان سرِ پرنده ای را بطور مبهم مشاهده کرد که زاره با اطمینان آنرا یک خروس می داند. درفش"نبرد اسکندر"از یک سو شباهتی دارد دارد به درفشی که در نقاشیِ روی جام دوریس (Duris)در موزه ی لوور، موجود است. و از سوی دیگر شباهت به درفش هایی دارد که در روی سکه های پارسیِ دوران سلوکی و اشکانی نقش شده است... پرچم متشکل از یک نیزه ی متصل به یک شئیِ مربع شکل است، همراه با قاب یا بدون آن و مزین به زینتی به شکل صلیب آندریاس یا ستاره ای که تمام فضای مربع را پر کرده است. از پایین ترین ضلع مربع دو سه_معمولا چهار منگوله آویزان است. در برخی از سکه ها منگوله ای وجود ندارد. در پشت یک سکه آتشدان نیست، بلکه در اینجا شاه با میله ی بلندی_احتمالا گرز شاهی_در دست چپ بر تخت نشسته، جامی در دست دارد و روبروی او پرچمی نیز نصب شده است.(ص.۵۸_۵۶)

بن مایه:کریستن سن.آرتور امانوئل_کاوه آهنگر و درفش کاویانی_ترجمه منیژه احدزادگان آهنی_تهران_طهوری_چاپ دوم ۱۳۸۷

@atorabanorg
Forwarded from دیبا
نقش درفش کیانی مشخص شده بر مسکوکات شاهان پارس

بن مایه:کریستن سن. آرتور امانوئل_کاوه آهنگر و درفش کاویانی_ترجمه منیژه احدزادگان آهنی_تهران_طهوری_چاپ دوم ۱۳۸۷

@atorab
روی خاک

هرگز آرزو نکرده‌ام
یک ستاره درسراب آسمان شوم
یا چو روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده‌ام
با ستاره آشنا نبوده‌ام
روی خاک ایستاده‌ام

با تنم که مثل ساقهٔ گیاه
باد و آفتاب و آب را
میمکد که زندگی کند
بارور ز میل
بارور ز درد

روی خاک ایستاده‌ام
تا ستاره‌ها ستایشم کنند
تا نسیم‌ها نوازشم کنند

* *


از دریچه‌ام نگاه میکنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
جز طنین یک ترانه جستجو نمیکنم

در فغان لذتی که پاکتر
از سکوت سادهٔ غمیست.

آشیانه جستجو نمیکنم
در تنی که شبنمیست
روی زنبق تنم

* *

بر جدار کلبه‌ام که زندگیست
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده‌اند
مردمان رهگذر

قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه‌های ساکت پریده‌رنگ،
بر حروف درهم جنون.

هر لبی که بر لبم رسید
یک ستاره نطفه بست
در شبم که مینشست
روی رود یادگارها

پس چرا ستاره آرزو کنم؟

* *

این ترانهٔ منست

–دلپذیر دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این


فروغ فرخزاد
Forwarded from دیبا
‍ جوک کاری

صنایع دستی شیراز

جوک کاری از هنر های وابسته به چوب است که از ایجاد نقوش هندسی با استفاده از دو تا سه رنگ چوب و کنار هم قرار گرفتن این نقوش با قطعات کوچک با مقطع‌های مختلف مثلث، مربع ،مستطیل و لوزی به وجود می‌آید.

این هنر در روش کار به خاتم شباهت دارد با این تفاوت که جوک مثل خاتم تنها در روکاری به کار گرفته نمی‌شود بلکه گاهی به صورت جازنی و گاهی هم به عنوان یک عضو اصلی از یک شیء خاص مثلاً به عنوان کلاف اصلی چهارچوب استفاده می‌شود و در این هنر مواد مورد استفاده تنها چوب است.

تنوع طر‌ح‌های جوک بسیار زیاد است به گونه‌ای که هر طرحی را که بتوان با نقوش هندسی ایجاد کرد، می‌توان در این هنر به کار گرفت. از جوک در تزئین در، مبلمان، دور جعبه‌ها و قاب‌های منبت، خاتم کاری و معرق کاری استفاده می‌شود


قدیمی ترین اثر جوک ایران منبر و در مسجد جامع عتیق شیراز است که به قرن دوم هجری و زمان لیث صفاری بر می گردد.
Forwarded from دیبا
Forwarded from دیبا
Forwarded from دیبا
Forwarded from دیبا
Forwarded from دیبا
Channel photo updated
در دنیای امروز که ارتباطات و رسانه‌ها نقشی حیاتی در شکل‌دهی افکار عمومی و هدایت معانی دارند. داشتن یک منبع جامع و معتبر برای فعالان روابط عمومی بیش از هر زمان دیگری ضروری است. یاقوت نیوز با درک این نیاز، ویژه‌نامه اختصاصی ارتباطات و روابط عمومی را با هدف ارائه تحلیل‌ ها، راهکارهای نوین و تجربه‌های موفق در این حوزه منتشر می‌کند. مقاله مسأله ای به نام روابط عمومی ، مقاله تامل برانگیزی است که بنده در جهت بررسی تهدیدهای پیش روی روابط عمومی در سازمان به سفارش آقای دکتر محسنی نیا نگاشتم . آنچه که در ابن یاداشت مطالعه می کنید تجربه دو دهه فعالیتهایم در حوزه سازمان و روابط عمومی است . چیزی است که لمس کرده ام و همیشه چون زخمی چرکین آزارم داده است .

https://yaghoutnews.ir/122200/
2025/07/10 23:45:49
Back to Top
HTML Embed Code: