ژینو بیگزاده بابامیری دختر زندانی سیاسی محکوم به اعدام در صفحه اکس خود خبر داد که دیوان عالی کشور حکم اعدام #رزگار_بابامیری را نقض کرده است.🌺
او همچنین از نقض حکم اعدام سه زندانی سیاسی دیگر به نامهای پژمان سلطانی، کاوه صالحی و علی (سوران) قاسمی خبر داده است.
به نوشته سایت هرانا پرونده این متهمان سیاسی برای رسیدگی مجدد به دادگاه انقلاب مهاباد ارجاع شد.
ژینو بابامیری گفت: «این خبر باری سنگین را از دوش من و خانوادهام برداشت و آرامش بزرگی به ما بخشید. این گام بسیار مهمی است، اما خطر هنوز به طور کامل از بین نرفته است. روند پرونده همچنان ادامه دارد و امنیت پدرم هنوز تضمین نشده است.»
رزگار بیگزاده بابامیری، شهروند اهل بوکان، در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ در رابطه با اعتراضات زن، زندگی، آزادی توسط نیروهای وزارت اطلاعات در بوکان بازداشت و در دادگاه به ۱۵ سال حبس محکوم شد اما پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در حالی که در زمان جنگ در زندان بود به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به اعدام محکوم شد.
#زنده_باد_زندگی
#لغو_همه__احکام_اعدام
#نه_به_اعدام_هیچکس_هیچ_کجا
@zan_j
او همچنین از نقض حکم اعدام سه زندانی سیاسی دیگر به نامهای پژمان سلطانی، کاوه صالحی و علی (سوران) قاسمی خبر داده است.
به نوشته سایت هرانا پرونده این متهمان سیاسی برای رسیدگی مجدد به دادگاه انقلاب مهاباد ارجاع شد.
ژینو بابامیری گفت: «این خبر باری سنگین را از دوش من و خانوادهام برداشت و آرامش بزرگی به ما بخشید. این گام بسیار مهمی است، اما خطر هنوز به طور کامل از بین نرفته است. روند پرونده همچنان ادامه دارد و امنیت پدرم هنوز تضمین نشده است.»
رزگار بیگزاده بابامیری، شهروند اهل بوکان، در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ در رابطه با اعتراضات زن، زندگی، آزادی توسط نیروهای وزارت اطلاعات در بوکان بازداشت و در دادگاه به ۱۵ سال حبس محکوم شد اما پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در حالی که در زمان جنگ در زندان بود به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به اعدام محکوم شد.
#زنده_باد_زندگی
#لغو_همه__احکام_اعدام
#نه_به_اعدام_هیچکس_هیچ_کجا
@zan_j
❤2
چهارم آبان سالگرد درکذشت علی اشرف درویشیان نویسننده ستمدیدگان
علی اشرف درویشیان در ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در یک خانواده کارگری کُرد در شهر کرمانشاه به دنیا آمد.
وی تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان خود را در کرمانشاه بود و در سال ۱۳۳۷ دانشسرای مقدماتی را گذراند و برای معلمی به روستاهای اطراف کرمانشاه رفت. در سال ۱۳۴۵ تحصیلات در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران را آغاز کرد و سپس تحصیلاتش را در روانشناسی ادامه داد.
درویشیان نویسندگی را به طور جدی در تهران و با آشنایی جلال آل احمد و سیمین دانشور آغاز کرد و دریافت که سلیقهاش متوجه داستان کوتاه و رمان است. بسیاری از داستانهای او بخشهایی از زندگی اجتماعی خودش را به تصویر میکشد.
وی نویسندهای با علاقه به سبک رئالیستی بود. درویشیان در نویسندگی تحت تاثیر نویسندگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی، محمود دولت آبادی، ارنست همینگوی، گابریل گارسیا مارکز و ویلیام فاکنر بود.
درویشیان ۴ آبان سال ۱۳۹۶ پس از یک دوره بیماری طولانی بر اثر سکته مغزی درگذشت.
علی اشرف درویشیان در ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در یک خانواده کارگری کُرد در شهر کرمانشاه به دنیا آمد.
وی تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان خود را در کرمانشاه بود و در سال ۱۳۳۷ دانشسرای مقدماتی را گذراند و برای معلمی به روستاهای اطراف کرمانشاه رفت. در سال ۱۳۴۵ تحصیلات در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران را آغاز کرد و سپس تحصیلاتش را در روانشناسی ادامه داد.
درویشیان نویسندگی را به طور جدی در تهران و با آشنایی جلال آل احمد و سیمین دانشور آغاز کرد و دریافت که سلیقهاش متوجه داستان کوتاه و رمان است. بسیاری از داستانهای او بخشهایی از زندگی اجتماعی خودش را به تصویر میکشد.
وی نویسندهای با علاقه به سبک رئالیستی بود. درویشیان در نویسندگی تحت تاثیر نویسندگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی، محمود دولت آبادی، ارنست همینگوی، گابریل گارسیا مارکز و ویلیام فاکنر بود.
درویشیان ۴ آبان سال ۱۳۹۶ پس از یک دوره بیماری طولانی بر اثر سکته مغزی درگذشت.
❤3
زن و جامعه (زن کارگر)
چهارم آبان سالگرد درکذشت علی اشرف درویشیان نویسننده ستمدیدگان علی اشرف درویشیان در ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در یک خانواده کارگری کُرد در شهر کرمانشاه به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان خود را در کرمانشاه بود و در سال ۱۳۳۷ دانشسرای مقدماتی را گذراند و…
علیاشرف درویشیان کتاب «قصههای بند» را سال ۱۳۵۶در زندان حکومت پهلوی به پایان رساند و بازنویسی آن را سال ۱۳۵۸ انجام داد. زندانی که مبارزان محبوس، توسط ماموران ساواک شکنجه میشدند. کتاب «قصههای بند»، تنها گوشه کوچکی است از آنچه در زندانهای شاه گذشت. در صفحههایی از کتاب میخوانیم:
▪️«از دریچه کوچک نزدیک سقف که روى دیوار مقابل در آهنى سلول قرار داشت، آسمان را مىدیدم. به اندازه یک کف دست، آبى سیر و یک نصفه ستاره. ارزش و قدر آن همه ستاره را ندانستم. آن همه شبها، آن آسمانهاى بزرگ و بىمدعى. آن آسمان درندشت و حالا یک تکه آسمان و یک خرده ستاره که باید بارها سرم را جابهجا کنم تا چشمم درست بیفتد وسط میلهها و تورى فلزى و دریچه تا ببینمش. از دور صداى جیغ مىآمد مثل همیشه، نگهبانها قدم مىزدند مثل همیشه و من دلهره داشتم مثل همیشه. چه وقت بود که دلهره نداشته باشم؟ یا دلهره آمدن پدر بود به خانه، یا دلهره مدرسه و مشق ننوشتن، یا دلهره امتحان و پشت در اتاق امتحان ایستادن. همهاش دلهره، مگر انسان چقدر طاقت دارد؟ یک عمر از معلمها کتک خوردم که بخوان و بخوان! دَرست را بخوان! و حالا کتک مىخورم که چرا خواندى؟ چرا خواندى؟ از کى گرفتى؟ از کجا آوردى؟ و اینک این جیغ جانخراش! کیست که شکنجه مىشود؟»
«به اتاق شكنجه مىگفتند اتاق عمل. آنجا رفتم، دلم مىلرزيد. در را باز كردم، سر جايم خشك شدم، لال شدم، زبانم بند آمد، خواستم فرياد بزنم، اما راه گلويم بسته شده بود. بيرون دويدم. تمام بدنم مىلرزيد نمىدانم چطور خودم را به اتاق سرهنگ رساندم. يك مرتبه به خودم آمدم و متوجه شدم مقابل سرهنگ ايستادهام و سرهنگ تفى را كه به صورتش انداخته بودم با دستمال كاغذى پاك مىكرد. در همان حال قيد خانه و يخچال و هيلمن و حقوق واضافه كار و پاداش، قيد پدر و مادر و خواهر وجد و آبادم را زدم و فرياد كشيدم...»
▪️چرا بابام نام مرا فراموش کرده بود؟
پشت درى خاكسترى ايستادم تا اجازه بدهند توبروم و بابا را ببينم. صداى بابا را از داخل اتاق شنيدم. قلبم هرى پايين ريخت. بابا جانم! باباى خوبم! خيلى دوستت دارم! كلى بغلم مىكنى و زلفم را مىبوسى باباى نازنينم!
يك نفر داشت از بابا چيزهايى مىپرسيد و بابا با لحنى ناراحت و عصبانى هى مىگفت:
«من بارها گفتهام كه اصلا توى اين جريانها نيستم، من خبر ندارم، من اهل اين كارها نبودهام، زندگىام را مىكردم و مغازهام را مىگرداندم اصلا من سياسى نيستم.»
يارو با صدايى دريده مىپرسيد:
«پس سياسى نيستى!! همان حرف اولت را مىزنى، اصلا روحت از اين جريان خبر ندارد، ها!!»
«نه باور كنيد، اصلا هيچگونه خبرى از اين كارها نداشتهام و ندارم.»
يارو مىگفت:
«باشد حالا بچهات را ببين تا بعد.»
نگهبانى آمد و در را باز كرد. بابا روى صندلى نشسته بود و پتويى روى پايش انداخته بودند. خودم را به آغوشش انداختم. بابا چهرهاش را درهم كشيد، مثل اينكه جايىاش درد مىكرد. شايد من در اثر عجله پاى او را لگد كرده بودم. پايين پايم را نگاه كردم. نوك پاى بابا را ديدم كه از زير پتو بيرون آمده و خونى بود. آخ بابا جان پايت را لگد كردم. عجب!! پاهاى بابا چقدر ظريف و نازك شده، حتى از دانه انار هم نازكتر! با يك فشار ازش خون در مىآيد.
بابام مرا بوسيد و با صدايى گرفته پرسيد:
«بهروز… بهروز عزيزم، حالت چطوره؟ بابك حالش چطوره؟»
تعجب مىكنم، چطور! بابا نام مرا فراموش كرده. بابايى كه آن همه مرا دوست مىداشت. بابايى كه آن همه اسم مرا قشنگ بر زبان مىآورد و اگر قولى به من مىداد هيچ وقت فراموش نمىكرد. آه چرا اينطور زود فراموشم كرده؟ بغض گلويم را فشرد و چشمانم پر از اشك شد و با غصهاى كه در گلويم شكسته بود براى آنكه نام مرا به يادش بياورم داد زدم:
«باباجان من روزبه هستم! روزبه! روزبه پسر خودت.»
بابام يكه خورد و رنگش پريد و سرش را روى سينهام گذاشت.
ناگهان قاه قاه خشك يارو بلند شد و به بابام گفت:
«پس شما اهل سياست و اين جريانها نيستيد ها؟ تو گفتى و من باور كردم. آره جان خودت. اگر اهل اين حرفها نيستى پس چرا اسم بچهات را روزبه گذاشتهاى؟ آقاى غير سياسى! پس آنچه كه تا به حال گفتهاى همهاش دروغ بوده است، از فردا دوباره شروع مىكنيم.»
مرا از بابام جدا كردند و ديگر نگذاشتند دايىمحسن را ببينم.
با بىبىخاور و خالهمريم به شهرمان برگشتيم و در راه همهاش گريه كردم، نمىدانم چرا بابا نامم را فراموش كرده بود؟!
#علیاشرف_درویشیان
#قصههای_بند
#علیه_ستم
#نه_به_زندان
#قصه
#نویسنده_تهیدستان
@zan_j
▪️«از دریچه کوچک نزدیک سقف که روى دیوار مقابل در آهنى سلول قرار داشت، آسمان را مىدیدم. به اندازه یک کف دست، آبى سیر و یک نصفه ستاره. ارزش و قدر آن همه ستاره را ندانستم. آن همه شبها، آن آسمانهاى بزرگ و بىمدعى. آن آسمان درندشت و حالا یک تکه آسمان و یک خرده ستاره که باید بارها سرم را جابهجا کنم تا چشمم درست بیفتد وسط میلهها و تورى فلزى و دریچه تا ببینمش. از دور صداى جیغ مىآمد مثل همیشه، نگهبانها قدم مىزدند مثل همیشه و من دلهره داشتم مثل همیشه. چه وقت بود که دلهره نداشته باشم؟ یا دلهره آمدن پدر بود به خانه، یا دلهره مدرسه و مشق ننوشتن، یا دلهره امتحان و پشت در اتاق امتحان ایستادن. همهاش دلهره، مگر انسان چقدر طاقت دارد؟ یک عمر از معلمها کتک خوردم که بخوان و بخوان! دَرست را بخوان! و حالا کتک مىخورم که چرا خواندى؟ چرا خواندى؟ از کى گرفتى؟ از کجا آوردى؟ و اینک این جیغ جانخراش! کیست که شکنجه مىشود؟»
«به اتاق شكنجه مىگفتند اتاق عمل. آنجا رفتم، دلم مىلرزيد. در را باز كردم، سر جايم خشك شدم، لال شدم، زبانم بند آمد، خواستم فرياد بزنم، اما راه گلويم بسته شده بود. بيرون دويدم. تمام بدنم مىلرزيد نمىدانم چطور خودم را به اتاق سرهنگ رساندم. يك مرتبه به خودم آمدم و متوجه شدم مقابل سرهنگ ايستادهام و سرهنگ تفى را كه به صورتش انداخته بودم با دستمال كاغذى پاك مىكرد. در همان حال قيد خانه و يخچال و هيلمن و حقوق واضافه كار و پاداش، قيد پدر و مادر و خواهر وجد و آبادم را زدم و فرياد كشيدم...»
▪️چرا بابام نام مرا فراموش کرده بود؟
پشت درى خاكسترى ايستادم تا اجازه بدهند توبروم و بابا را ببينم. صداى بابا را از داخل اتاق شنيدم. قلبم هرى پايين ريخت. بابا جانم! باباى خوبم! خيلى دوستت دارم! كلى بغلم مىكنى و زلفم را مىبوسى باباى نازنينم!
يك نفر داشت از بابا چيزهايى مىپرسيد و بابا با لحنى ناراحت و عصبانى هى مىگفت:
«من بارها گفتهام كه اصلا توى اين جريانها نيستم، من خبر ندارم، من اهل اين كارها نبودهام، زندگىام را مىكردم و مغازهام را مىگرداندم اصلا من سياسى نيستم.»
يارو با صدايى دريده مىپرسيد:
«پس سياسى نيستى!! همان حرف اولت را مىزنى، اصلا روحت از اين جريان خبر ندارد، ها!!»
«نه باور كنيد، اصلا هيچگونه خبرى از اين كارها نداشتهام و ندارم.»
يارو مىگفت:
«باشد حالا بچهات را ببين تا بعد.»
نگهبانى آمد و در را باز كرد. بابا روى صندلى نشسته بود و پتويى روى پايش انداخته بودند. خودم را به آغوشش انداختم. بابا چهرهاش را درهم كشيد، مثل اينكه جايىاش درد مىكرد. شايد من در اثر عجله پاى او را لگد كرده بودم. پايين پايم را نگاه كردم. نوك پاى بابا را ديدم كه از زير پتو بيرون آمده و خونى بود. آخ بابا جان پايت را لگد كردم. عجب!! پاهاى بابا چقدر ظريف و نازك شده، حتى از دانه انار هم نازكتر! با يك فشار ازش خون در مىآيد.
بابام مرا بوسيد و با صدايى گرفته پرسيد:
«بهروز… بهروز عزيزم، حالت چطوره؟ بابك حالش چطوره؟»
تعجب مىكنم، چطور! بابا نام مرا فراموش كرده. بابايى كه آن همه مرا دوست مىداشت. بابايى كه آن همه اسم مرا قشنگ بر زبان مىآورد و اگر قولى به من مىداد هيچ وقت فراموش نمىكرد. آه چرا اينطور زود فراموشم كرده؟ بغض گلويم را فشرد و چشمانم پر از اشك شد و با غصهاى كه در گلويم شكسته بود براى آنكه نام مرا به يادش بياورم داد زدم:
«باباجان من روزبه هستم! روزبه! روزبه پسر خودت.»
بابام يكه خورد و رنگش پريد و سرش را روى سينهام گذاشت.
ناگهان قاه قاه خشك يارو بلند شد و به بابام گفت:
«پس شما اهل سياست و اين جريانها نيستيد ها؟ تو گفتى و من باور كردم. آره جان خودت. اگر اهل اين حرفها نيستى پس چرا اسم بچهات را روزبه گذاشتهاى؟ آقاى غير سياسى! پس آنچه كه تا به حال گفتهاى همهاش دروغ بوده است، از فردا دوباره شروع مىكنيم.»
مرا از بابام جدا كردند و ديگر نگذاشتند دايىمحسن را ببينم.
با بىبىخاور و خالهمريم به شهرمان برگشتيم و در راه همهاش گريه كردم، نمىدانم چرا بابا نامم را فراموش كرده بود؟!
#علیاشرف_درویشیان
#قصههای_بند
#علیه_ستم
#نه_به_زندان
#قصه
#نویسنده_تهیدستان
@zan_j
😢3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«مشتِ خشم»
ترانه : علی اسداللهی
خواننده : ماریا
.
.
“Moshte Khashm”
Lyric: Ali Asadollahi
Singer : Maria
#موسیقی_زنان_ایران
#زن_زندگی_آزادی
#رهایی_زنان_رهایی_جامعه
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@zan_j
ترانه : علی اسداللهی
خواننده : ماریا
.
.
“Moshte Khashm”
Lyric: Ali Asadollahi
Singer : Maria
#موسیقی_زنان_ایران
#زن_زندگی_آزادی
#رهایی_زنان_رهایی_جامعه
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@zan_j
❤1
#دوشنبههای_اعتراضی_مخابرات
#تبریز
#تهران
مخابراتو بردند/ به دست گرگ سپردند
تجمع و راهپیمایی اعتراضی بازنشستگان مخابرات تهران در برابر شرکت مخابرات استان در خیابان سردار جنگل
خواستههای اصلی این بازنشستگان شامل:
اجرای کامل آییننامه ۸۹ (که به صورت ناقص اجرا شده است).
متناسبسازی حقوق با همترازان شغلی ("بازنشستگان ۹ درصدی").
پرداخت معوقات (مابهالتفاوت مزایای رفاهی، ذخیره مرخصی، سهم صندوقهای پسانداز و اجرای رأی ۹۲۳۵).
بهبود بیمه تکمیلی (افزایش پوششها و رفع تأخیر در بازپرداخت).
سهامداران عمده شرکت مخابرات، که هدف شعارهای بازنشستگان هستند، «ستاد اجرایی فرمان امام» ــ که در اختیار رهبر است و نیز بنیاد تعاون سپاه پاسداران (اعتماد مبین) هستند!
#اعتراضات_سراسری_بازنشستگان
#اعتراض_اعتصاب
#رفاه_امنیت_حق_بازنشسته
#تبریز
#تهران
مخابراتو بردند/ به دست گرگ سپردند
تجمع و راهپیمایی اعتراضی بازنشستگان مخابرات تهران در برابر شرکت مخابرات استان در خیابان سردار جنگل
خواستههای اصلی این بازنشستگان شامل:
اجرای کامل آییننامه ۸۹ (که به صورت ناقص اجرا شده است).
متناسبسازی حقوق با همترازان شغلی ("بازنشستگان ۹ درصدی").
پرداخت معوقات (مابهالتفاوت مزایای رفاهی، ذخیره مرخصی، سهم صندوقهای پسانداز و اجرای رأی ۹۲۳۵).
بهبود بیمه تکمیلی (افزایش پوششها و رفع تأخیر در بازپرداخت).
سهامداران عمده شرکت مخابرات، که هدف شعارهای بازنشستگان هستند، «ستاد اجرایی فرمان امام» ــ که در اختیار رهبر است و نیز بنیاد تعاون سپاه پاسداران (اعتماد مبین) هستند!
#اعتراضات_سراسری_بازنشستگان
#اعتراض_اعتصاب
#رفاه_امنیت_حق_بازنشسته
#دوشنبههای_اعتراضی_مخابرات
#مریوان
#همدان
#سنندج
#کرمانشاه
مطالبات مشترک بازنشستگان مخابرات:
مخابراتو بردند/ به دست گرگ سپردند
تجمع و راهپیمایی اعتراضی بازنشستگان مخابرات تهران در برابر شرکت مخابرات استان در خیابان سردار جنگل
خواستههای اصلی این بازنشستگان شامل:
اجرای کامل آییننامه ۸۹ (که به صورت ناقص اجرا شده است).
متناسبسازی حقوق با همترازان شغلی ("بازنشستگان ۹ درصدی").
پرداخت معوقات (مابهالتفاوت مزایای رفاهی، ذخیره مرخصی، سهم صندوقهای پسانداز و اجرای رأی ۹۲۳۵).
بهبود بیمه تکمیلی (افزایش پوششها و رفع تأخیر در بازپرداخت).
سهامداران عمده شرکت مخابرات، که هدف شعارهای بازنشستگان هستند، «ستاد اجرایی فرمان امام» ــ که در اختیار رهبر است و نیز بنیاد تعاون سپاه پاسداران (اعتماد مبین) هستند!
#اعتراضات_سراسری_بازنشستگان
#اعتراض_اعتصاب
#رفاه_امنیت_حق_بازنشسته
#مریوان
#همدان
#سنندج
#کرمانشاه
مطالبات مشترک بازنشستگان مخابرات:
مخابراتو بردند/ به دست گرگ سپردند
تجمع و راهپیمایی اعتراضی بازنشستگان مخابرات تهران در برابر شرکت مخابرات استان در خیابان سردار جنگل
خواستههای اصلی این بازنشستگان شامل:
اجرای کامل آییننامه ۸۹ (که به صورت ناقص اجرا شده است).
متناسبسازی حقوق با همترازان شغلی ("بازنشستگان ۹ درصدی").
پرداخت معوقات (مابهالتفاوت مزایای رفاهی، ذخیره مرخصی، سهم صندوقهای پسانداز و اجرای رأی ۹۲۳۵).
بهبود بیمه تکمیلی (افزایش پوششها و رفع تأخیر در بازپرداخت).
سهامداران عمده شرکت مخابرات، که هدف شعارهای بازنشستگان هستند، «ستاد اجرایی فرمان امام» ــ که در اختیار رهبر است و نیز بنیاد تعاون سپاه پاسداران (اعتماد مبین) هستند!
#اعتراضات_سراسری_بازنشستگان
#اعتراض_اعتصاب
#رفاه_امنیت_حق_بازنشسته
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دوشنبه_های_اعتراضی_مخابرات
مخابرات رو بردن به دست گرگ سپردن❗️
#تهران سردار جنگل
تجمع و راهپیمایی اعتراضی بازنشستگان مخابرات استان تهران علیه ستاداجرایی امام و مبین سپاه.
بالغ بر ۷۵ درصد حقوق بگیران کشور حداقل بگیرند.
براساس بررسیها حداقل حقوق کارگران و بازنشستگان باید حدود ۲۴ میلیون تومان باشد این درحالی است که بسیاری از بازنشستگان با حقوق ماهی ۱۰ میلیون زندگی میکنند وبخش زیادی ازآن هم برای اجاره مسکن صرف میگردد و برای هزینههای ضروری مانند خوراک و دارو در تنگنا هستند.
پرداخت چنین حقوقی در واقع خط مرگ تدریجی است نه خط فقر!
کارگران و بازنشستگان درحوزه درمان وبیمه تکمیلی اشاره نموده و تصریح کرد؛ درخواست ما از دولت و مجلس، افزایش عادلانه حقوق؛ تامین سبد کالای معیشتی؛ درمان رایگان؛ امنیت شغلی و رسیدگی به وضعیت نابسامان معیشت کارگران و بازنشستگان است...
#اعتراضات_سراسری
#جنبش_بازنشستگان
#رفاه_امنیت_حق_بازنشسته
@zan_j
مخابرات رو بردن به دست گرگ سپردن❗️
#تهران سردار جنگل
تجمع و راهپیمایی اعتراضی بازنشستگان مخابرات استان تهران علیه ستاداجرایی امام و مبین سپاه.
بالغ بر ۷۵ درصد حقوق بگیران کشور حداقل بگیرند.
براساس بررسیها حداقل حقوق کارگران و بازنشستگان باید حدود ۲۴ میلیون تومان باشد این درحالی است که بسیاری از بازنشستگان با حقوق ماهی ۱۰ میلیون زندگی میکنند وبخش زیادی ازآن هم برای اجاره مسکن صرف میگردد و برای هزینههای ضروری مانند خوراک و دارو در تنگنا هستند.
پرداخت چنین حقوقی در واقع خط مرگ تدریجی است نه خط فقر!
کارگران و بازنشستگان درحوزه درمان وبیمه تکمیلی اشاره نموده و تصریح کرد؛ درخواست ما از دولت و مجلس، افزایش عادلانه حقوق؛ تامین سبد کالای معیشتی؛ درمان رایگان؛ امنیت شغلی و رسیدگی به وضعیت نابسامان معیشت کارگران و بازنشستگان است...
#اعتراضات_سراسری
#جنبش_بازنشستگان
#رفاه_امنیت_حق_بازنشسته
@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کرمانشاه
تجمع اعتراضی #پرستاران دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
پرستاران امروزبرای چندمین بار و به مناسبت روز پرستار در تقویم کشور مقابل ساختمان این دانشگاه تجمع کردند تا صدای اعتراضشان را به بیعدالتی و بیتوجهی مسئولان برسانند.
در این تجمع شعارهایی داده شد.
این تجمع، نشان از مطالبات پاسخنگرفتهی هزاران پرستار در سراسر کشور دارد که با بیپولی، تبعیض و بیتوجهی حکومتی روزگار دشواری را میگذرانند.
#مطالبات_پرستاران
#کادر_درمان
#همبستگی_سراسري
@zan_j
تجمع اعتراضی #پرستاران دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
پرستاران امروزبرای چندمین بار و به مناسبت روز پرستار در تقویم کشور مقابل ساختمان این دانشگاه تجمع کردند تا صدای اعتراضشان را به بیعدالتی و بیتوجهی مسئولان برسانند.
در این تجمع شعارهایی داده شد.
این تجمع، نشان از مطالبات پاسخنگرفتهی هزاران پرستار در سراسر کشور دارد که با بیپولی، تبعیض و بیتوجهی حکومتی روزگار دشواری را میگذرانند.
#مطالبات_پرستاران
#کادر_درمان
#همبستگی_سراسري
@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالهاست #پرستاران این سرزمین با کمترین امکانات و بیشترین فشار، دوشبهدوش درد مردم میایستند، اما حاکمیت حتی یک «مرهم» بر زخمهایشان نمیگذارد. روز پرستاری میرسد و مسئولان با لبخندهای مصنوعی و وعدههای دروغین جلوی دوربین ظاهر میشوند، در حالیکه حقوق و معوقات پرستاران ماههاست خاک میخورد.
پرستاری در ایران یعنی سوختن بیصدا؛ یعنی دیدن مرگ و رنج هر روز، بیآنکه کسی بپرسد: «تو خودت چطوری؟»
از پرستار انتظار دارند سی سال کار کند، دردی نکشد، اعتراضی نکند، همیشه لبخند بزند، و در عین فرسودگی مطلق، نماد «ایثار» باشد.
در حالیکه هیچ استراحتی، هیچ پاداشی، هیچ قدردانی واقعی در کار نیست.
وقتی بیمار به بیمارستان میآید و از خستگی، با پرستار درگیر میشود، هیچکس نمیپرسد این خشم از کجاست؟ از سیستمی است که انسانها را به ربات تبدیل کرده؛ از مدیریتی که فقط دستور میدهد و هیچ درکی از فشار خط مقدم درمان ندارد
اینجا پرستاری یعنی «خدمت بدون حق»، یعنی «فداکاری بدون دیده شدن»، یعنی «زندگی زیر سایه بیتفاوتی حاکمان».
شعرخوانی از یکی از پرستاران #بیمارستان_مدنی کرج
#معیشت_منزلت
#امنیت_شغلی
#رفاه_اقتصادی
#اعتراض_اعتصاب
@zan_j
پرستاری در ایران یعنی سوختن بیصدا؛ یعنی دیدن مرگ و رنج هر روز، بیآنکه کسی بپرسد: «تو خودت چطوری؟»
از پرستار انتظار دارند سی سال کار کند، دردی نکشد، اعتراضی نکند، همیشه لبخند بزند، و در عین فرسودگی مطلق، نماد «ایثار» باشد.
در حالیکه هیچ استراحتی، هیچ پاداشی، هیچ قدردانی واقعی در کار نیست.
وقتی بیمار به بیمارستان میآید و از خستگی، با پرستار درگیر میشود، هیچکس نمیپرسد این خشم از کجاست؟ از سیستمی است که انسانها را به ربات تبدیل کرده؛ از مدیریتی که فقط دستور میدهد و هیچ درکی از فشار خط مقدم درمان ندارد
اینجا پرستاری یعنی «خدمت بدون حق»، یعنی «فداکاری بدون دیده شدن»، یعنی «زندگی زیر سایه بیتفاوتی حاکمان».
شعرخوانی از یکی از پرستاران #بیمارستان_مدنی کرج
#معیشت_منزلت
#امنیت_شغلی
#رفاه_اقتصادی
#اعتراض_اعتصاب
@zan_j
در ستایش زندگی، درنفی مرگ
قدرت، مرگ و اخلاقِ مجازات اعدام
اعدام در دنیای امروز دیگر صرفاً یک مجازات قانونی یا یک رویداد طبیعی نیست؛ بلکه سازوکاری سیاسی است که قدرت دولت از طریق آن، حق حیات شهروندان را ملک مطلق خود اعلام میکند. این مقاله با استناد به آرای متفکرانی چون فوکو و آگامبن، مجازات اعدام را از یک ابزار اجرای عدالت به یک «نمایش قدرت» و «تئاتر قانون» تعبیر میکند. در پس طناب سرد عدالت، نه عدالت، بلکه تناقضی بنیادین نهفته است: چگونه دولتِ مدعی پاسداری از زندگی، در لحظهی اعدام به «ارباب مرگ» بدل میشود و انسانیت را به «زندگی برهنه» فرو میکاهد؟ این نوشتار عمیقاً به نفیِ اعدام، نه صرفاً بهعنوان یک موضع حقوقی، بلکه بهعنوان یک اصل اخلاقی-فلسفی میپردازد که در پی بیرون کشیدن اخلاق از سایهی الهیات و بازگرداندن معنا به انسان است؛ زیرا عدالت واقعی با بخشش آغاز میشود، نه با مرگ تکرارشونده.
https://www.radiozamaneh.com/868041
قدرت، مرگ و اخلاقِ مجازات اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#اعدام_قتل_عمد_دولتی_است
#حق_حیات
#علیه_اعدام
@zan_j
قدرت، مرگ و اخلاقِ مجازات اعدام
اعدام در دنیای امروز دیگر صرفاً یک مجازات قانونی یا یک رویداد طبیعی نیست؛ بلکه سازوکاری سیاسی است که قدرت دولت از طریق آن، حق حیات شهروندان را ملک مطلق خود اعلام میکند. این مقاله با استناد به آرای متفکرانی چون فوکو و آگامبن، مجازات اعدام را از یک ابزار اجرای عدالت به یک «نمایش قدرت» و «تئاتر قانون» تعبیر میکند. در پس طناب سرد عدالت، نه عدالت، بلکه تناقضی بنیادین نهفته است: چگونه دولتِ مدعی پاسداری از زندگی، در لحظهی اعدام به «ارباب مرگ» بدل میشود و انسانیت را به «زندگی برهنه» فرو میکاهد؟ این نوشتار عمیقاً به نفیِ اعدام، نه صرفاً بهعنوان یک موضع حقوقی، بلکه بهعنوان یک اصل اخلاقی-فلسفی میپردازد که در پی بیرون کشیدن اخلاق از سایهی الهیات و بازگرداندن معنا به انسان است؛ زیرا عدالت واقعی با بخشش آغاز میشود، نه با مرگ تکرارشونده.
https://www.radiozamaneh.com/868041
قدرت، مرگ و اخلاقِ مجازات اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#اعدام_قتل_عمد_دولتی_است
#حق_حیات
#علیه_اعدام
@zan_j
Radiozamaneh
قدرت، مرگ و اخلاقِ مجازات اعدام
علی آشوری - اعدام در دنیای امروز دیگر صرفاً یک مجازات قانونی یا یک رویداد طبیعی نیست؛ بلکه سازوکاری سیاسی است که قدرت دولت از طریق آن، حق حیات شهروندان را ملک مطلق خود اعلام میکند. این مقاله با استناد به آرای متفکرانی چون فوکو و آگامبن، مجازات اعدام را از…
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رشت
رشت تجمع اعتراضی بازنشستگان با فریاد رعدآسای مطالبه گران کف خیابان گیلان علیه حکم اعدام
نه به اعدام، نه به اعدام، نه، نه، نه!
دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴
۲۷ اکتبر
امروز شعار «نه به اعدام» یک واکنش احساسی نیست آگاهی اجتماعی است که تبدیل شده است به یک مطالبه!
سالها بود که اعدام این "مجازات" قرون وسطایی در این کشور به عنوان امری «طبیعی» و «بدیهی» جلوه داده میشد؛ مجازاتی برای جنایتکاران، خیانتکاران، یا معترضان. اما واقعیت این است که جامعه میداند اعدام نه راهحل است، نه بازدارنده. اعدام فقط یک نمایش قدرت و پاک کردن صورت مسئله است!
#اعدام_مجازات_نیست_قتل_است
#مطالبات_بازنشستگان
@zan_j
رشت تجمع اعتراضی بازنشستگان با فریاد رعدآسای مطالبه گران کف خیابان گیلان علیه حکم اعدام
نه به اعدام، نه به اعدام، نه، نه، نه!
دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴
۲۷ اکتبر
امروز شعار «نه به اعدام» یک واکنش احساسی نیست آگاهی اجتماعی است که تبدیل شده است به یک مطالبه!
سالها بود که اعدام این "مجازات" قرون وسطایی در این کشور به عنوان امری «طبیعی» و «بدیهی» جلوه داده میشد؛ مجازاتی برای جنایتکاران، خیانتکاران، یا معترضان. اما واقعیت این است که جامعه میداند اعدام نه راهحل است، نه بازدارنده. اعدام فقط یک نمایش قدرت و پاک کردن صورت مسئله است!
#اعدام_مجازات_نیست_قتل_است
#مطالبات_بازنشستگان
@zan_j
🔥3❤1
احضار و بازجوئی نادیا میربهاری در دادسرای مقدسی
امروز دوشنبه پنجم آبان 1404،
#نادیامیربهاری فعال حوزه زنان و کودکان و خواهر حسین میربهاری فعال حقوق کودکان کار و خیابان ، برای بازجویی در شعبه مقدسی حاضر و مورد بازجویی قرار گرفت.
طبق اعلام خانواده ایشان، نادیا میربهاری مبتلا به دیابت نوع یک می باشد و پیشتر به علت این بیماری به کمای دیابتی دچار شده اند.
تحت فشار و پروسه بازجویی قرار گرفتن برای ایشان ریسک حمله دیابتی دارد.
در تاریخ 24 مهر 1404 با حمله مامورین حکومتی به منزل نادیا میربهاری ، وسایل الکترونیکی ایشان ضبط و برادرشان حسین میربهاری دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده اند که پس از گذشت دوازده روز از دستگیری ایشان هنوز پاسخی به علت دستگیری و مکان نگهداری به خانواده داده نشده است.
#زن_زندگی_آزادی
#آزادی_زندانیان_سیاسی
#نادیا_میربهاری
#حسین_میربهاری
@zan_j
امروز دوشنبه پنجم آبان 1404،
#نادیامیربهاری فعال حوزه زنان و کودکان و خواهر حسین میربهاری فعال حقوق کودکان کار و خیابان ، برای بازجویی در شعبه مقدسی حاضر و مورد بازجویی قرار گرفت.
طبق اعلام خانواده ایشان، نادیا میربهاری مبتلا به دیابت نوع یک می باشد و پیشتر به علت این بیماری به کمای دیابتی دچار شده اند.
تحت فشار و پروسه بازجویی قرار گرفتن برای ایشان ریسک حمله دیابتی دارد.
در تاریخ 24 مهر 1404 با حمله مامورین حکومتی به منزل نادیا میربهاری ، وسایل الکترونیکی ایشان ضبط و برادرشان حسین میربهاری دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده اند که پس از گذشت دوازده روز از دستگیری ایشان هنوز پاسخی به علت دستگیری و مکان نگهداری به خانواده داده نشده است.
#زن_زندگی_آزادی
#آزادی_زندانیان_سیاسی
#نادیا_میربهاری
#حسین_میربهاری
@zan_j
ظلمی که به بهاییان ایران میشود به تنهایی به اندازه ای بزرگ و فاجعه بار است که تنها همان برای اینکه بگوییم جمهوری اسلامی حکومتی ناقض حقوق بشر است کافی است.
رویا ثابت شهروند بهایی که برای دیدار با مادر بیمارش از امارات به ایران آمده بود در بهمن ماه سال گذشته توسط اطلاعات سپاه بازداشت میشود. او پس از پنج ماه با تودیع وثیقه آزاد میشود. حالا با تایید رای ظالمانه ۲۵ سال حبس که ده سال آن قابل اجراست به زندان عادل آباد شیراز منتقل شده است.
چه میخواهید از جان این مردم؟ چه جرم و جنایتی این زن انجام داده که باید ده سال از عمرش را در زندان بگذراند؟
#بهاییان
#ازادی_بیان
#حق_شهروندی
#حقوق_بشر
#علیه_تبعيض
#علیه_سرکوب
@zan_j
رویا ثابت شهروند بهایی که برای دیدار با مادر بیمارش از امارات به ایران آمده بود در بهمن ماه سال گذشته توسط اطلاعات سپاه بازداشت میشود. او پس از پنج ماه با تودیع وثیقه آزاد میشود. حالا با تایید رای ظالمانه ۲۵ سال حبس که ده سال آن قابل اجراست به زندان عادل آباد شیراز منتقل شده است.
چه میخواهید از جان این مردم؟ چه جرم و جنایتی این زن انجام داده که باید ده سال از عمرش را در زندان بگذراند؟
#بهاییان
#ازادی_بیان
#حق_شهروندی
#حقوق_بشر
#علیه_تبعيض
#علیه_سرکوب
@zan_j
از امتناع نظریه تا زایش دانش بدنمند در حاشیه
بازخوانی سخنان ابراهیم توفیق و تجربهی زنان در آکادمیهای موازی
مهتاب محبوب - شاید دیگر زمان آن رسیده است که به جای پرسش از «امتناع نظریه در ایران»، بپرسیم: نظریه امروز کجا و در چه بدنهایی در حال زایش است؟ پاسخ، بهروشنی، در دانشگاه رسمی نیست. بلکه در همان جایی است که به حاشیه رانده شده: جلوی بیمارستان کسری و در گورستان آیچی، در صدای زنانی که از تجربه آزار جنسی میگویند، در خیابان، در بدنهایی که در برابر استعمار، آپارتاید و ستم جنسی و جنسیتی قد علم کردهاند، در روایتها و شبکههای زنان و کنشگران اجتماعی.
بازخوانی سخنان ابراهیم توفیق و تجربهی زنان در آکادمیهای موازی
مهتاب محبوب - شاید دیگر زمان آن رسیده است که به جای پرسش از «امتناع نظریه در ایران»، بپرسیم: نظریه امروز کجا و در چه بدنهایی در حال زایش است؟ پاسخ، بهروشنی، در دانشگاه رسمی نیست. بلکه در همان جایی است که به حاشیه رانده شده: جلوی بیمارستان کسری و در گورستان آیچی، در صدای زنانی که از تجربه آزار جنسی میگویند، در خیابان، در بدنهایی که در برابر استعمار، آپارتاید و ستم جنسی و جنسیتی قد علم کردهاند، در روایتها و شبکههای زنان و کنشگران اجتماعی.
t.me
از امتناع نظریه تا زایش دانش بدنمند در حاشیه
مهتاب محبوب - شاید دیگر زمان آن رسیده است که به جای پرسش از «امتناع نظریه در ایران»، بپرسیم: نظریه امروز کجا و در چه بدنهایی در حال زایش است؟ پاسخ، بهروشنی، در دانشگاه رسمی نیست. بلکه در همان جایی است که به حاشیه رانده شده: جلوی بیمارستان کسری و در گورستان…
Forwarded from زن و جامعه (زن کارگر)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن هنگام که زخمها
بر چهرهی جهان التیام یابد،
آن هنگام که چالهی بمبهای خورده بر تنش را
درخت بکاریم،
آن هنگام که اولین شکوفههای امید
بر قلبهای سوخته در حریق
جوانه زند،
آن هنگام که مردهها بر پهلوهای خویش بغلطند
و بی هیچ گلایهای به خواب روند
و آسودهخاطر باشند که خونشان
بیهوده ریخته نشده،
آن هنگام،
درست آن هنگام صلح است.
یانیس ریتسوس
(گلِ گلدون من)
باصدای : سیمین غانم
سُراینده : فرهاد شیبانی
آهنگ : فریدون شهبازیان
تنظیم : اسفندیار منفردزاد
#زن_زندگی_آزادی
#زنده_باد_انقلاب
#دادخواهی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@zan_j
بر چهرهی جهان التیام یابد،
آن هنگام که چالهی بمبهای خورده بر تنش را
درخت بکاریم،
آن هنگام که اولین شکوفههای امید
بر قلبهای سوخته در حریق
جوانه زند،
آن هنگام که مردهها بر پهلوهای خویش بغلطند
و بی هیچ گلایهای به خواب روند
و آسودهخاطر باشند که خونشان
بیهوده ریخته نشده،
آن هنگام،
درست آن هنگام صلح است.
یانیس ریتسوس
(گلِ گلدون من)
باصدای : سیمین غانم
سُراینده : فرهاد شیبانی
آهنگ : فریدون شهبازیان
تنظیم : اسفندیار منفردزاد
#زن_زندگی_آزادی
#زنده_باد_انقلاب
#دادخواهی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@zan_j
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به جانفدایانِ راهِ آزادی
به سروقامتانِ در بند
"به فردا"
شعر: #محمد_زهری
آواز: #آرزو_بنی_پور
موسیقی: #رهام_سبحانی
#مقاومت_زندگیست
#هنرمندان_مستقل
#علیه_فراموشی
#صدای_زنان
@zan_j
به سروقامتانِ در بند
"به فردا"
شعر: #محمد_زهری
آواز: #آرزو_بنی_پور
موسیقی: #رهام_سبحانی
#مقاومت_زندگیست
#هنرمندان_مستقل
#علیه_فراموشی
#صدای_زنان
@zan_j
