زنی کشته شد. باز هم زنی کشته شد. این بار هم زن بودن دلیل مرگ بود. این بار هم مردی با خیال راحت زنش را کشت. در این جامعه مرد میداند حفرههای قانونی مجالی کافی برای رهاییاش فراهم خواهد کرد. دیگر نمیتوانیم این را بیش از این پنهان کنیم که مرد اگر اثبات کند غیرتمند است چگونه اشک نظام حقوقی برایش جاری خواهد شد. نمیتوانیم تلاش مردان زنکش را در متقاعد کردن دادگاه بر ناشزه بودن مقتولۀ مستوره عادیسازی کنیم. حتی نمیتوانیم چیزی نگوییم. چون زن بودن به یکی از پرریسکترین وضعیتهای زیستی در این سرزمین تبدیل شده است. مدتهاست که دیگر مهم نیست چه زنی و از چه طبقهای هستی، مرگ به دلیل زن بودن یکی از موارد پرتعداد قتل زنان در ایران است...
ادامه یادداشت
ادامه یادداشت
خبر کوتاه است: «ناخدای سینمای ایران از میان ما رفت.» دیگر مدتها بود که انتظارش میرفت امروز و فردا خبر را بشنویم و افسوس فیلمهای نساخته و داستانهای در پستوی خانه ماندهاش را بخوریم، اما شاید بهتر باشد حالا که سکوت معترضانۀ ناصر تقوایی ابدی شده است، بایستیم، به احترامش کلاه از سر برداریم و به پرفورمنس تمام و کمال هنرمندی فکر کنیم که هنرش را به مسلخ نبرد، بهدست هنرناشناسان نسپرد و البته که از یادها هم نرفت.
مگر هنر عرصهای برای ابراز خود و میل به ماندگاری و ساختن امکانی برای تأمل نیست؟ مگر هنر جهانی تمامی از آن خود نیست که باید در آن به میل خود نوشت، ساخت و تصویر کرد. چطور میشود که چنین جهان یگانهای را از فیلتر نظر دیگری عبور داد، آن دیگریای که حاضر نیست از خطهای صلب اطرافش پا بیرون بگذارد تا شاید توان دیدن جهانی متفاوتی را پیدا کند.
تقوایی میدانست تن دادن به تیغ سانسور اثر را مجروح میکند. او در تمام سالهایی که در ادبیات و سینمای ایران نوشت و فیلم ساخت، اثر بد تولید نکرد، چراکه میل به پر کردن سیاههای به نام رزومۀ کاری نداشت. جایی در مصاحبهاش با آقای طالبینژاد، وقتی به جایزههای معتبر جهانی که فیلم کوتاه رهایی گرفته است اشاره میشود، میگوید: «تمام این جوایز را در یک کارتن بیسکویت ویتانا نگهداری میکنم.» و پیشتر آنها را جایزههای فلزیای میخواند که سالهاست دارند خاک میخورند. او ارزش اصلی فیلم را در ارتباط گرفتن با مخاطبان اصلیاش، کودکان، میداند، کودکانی که فیلم رهایی میخواهد تصویری از آزادی را به آنها نشان دهد.
تقوایی در دورانی که زنها در ادبیات و سینمای ایران اغلب شخصیتهایی منفعل، به حاشیه رانده شده، فریبخورده و یا اغواگرند، زنانی خلق میکند با حق انتخاب و آزادی عمل، البته در بستری از واقعیت تحمیلی جهان بیرون. در تنها اثر داستانیاش، تابستان همان سال، که سالها در توقیف ماند، زنان اگرچه تنفروشی میکنند، اما این انتخاب آنها در جهانی است که در آن مردها و زنها، همگی، در استثمار قدرت و سلطهاند و تن به دو شکل متفاوت ابزاری است برای ارتزاق. یا در اولین فیلم بلندش، آرامش در حضور دیگران، که سرنوشت آن هم مثل مجموعهداستان اولش چند سال توقیف بود، سه زن، ملیحه، مهلقا و منیژه، در پیشبرد داستان و ساخت معنای آن چنان نقشهای مهمی را ایفا میکنند که حذفشان از داستان ممکن نیست. چراکه زنان در آثار او ابژههایی منفعل و تزئینی نیستند، بلکه حضوری تعیینکننده دارند.
بیشک وقتی از آثار ناصر تقوایی حرف میزنیم، به یاد میآوریم که چه داستانهایی میتوانست به قلمش نوشته شود، چه شخصیتهایی میتوانستند ماندگار شوند و چگونه در سکوتش ابدی شد. او، که زندگی حرفهایاش بارها و بارها گرفتار توفان شد، از کار، یا بهتر است به گفتۀ خودش بگوییم از پرکاری، دست نکشید. چه خوب که میدانیم آثارش وارث امینی دارد همچون مرضیه وفامهر. زنی که زادۀ خیال آقای تقوایی نیست، اما زندگیشان کنار هم هیچ از داستان کم نداشت. جسارت، همراهی و عشق مرضیه وفامهر، که خودش هم تحت سیاست غالب حذف و سانسور قرار گرفته است، تصویر سکوت اعتراضآمیز ناصر تقوایی را، در قابی که در ذهن دوستدارانش میماند، کامل میکند.
دیگر سالهاست که میدانیم سکوت ناصر تقوایی نه کمکاری بود، نه فرار و نه میل به فراموشی، بلکه انتخابی بود در ابتدا موقتی و با انتظار برای تغییر که بعدها در کنار مرضیه وفامهر به خلوتگزینی نمادینی بدل شد، صحنهای از سرنوشت هنرمند در جامعهای تمامیتخواه که هنر را هم در تملک خود میداند. ناصر تقوایی، در کنار کارنامۀ کمتعداد و باکیفیت هنریاش، در سکوت جاودانه شد و حالا ما میمانیم و افسوس هزار بادۀ ناخورده از خیال و کلمه و تصویر که در رگ تاک ماند، گرچه خوب میدانیم این پایان کار مغان نیست و هنر اصیل هرگز در مغاک فراموشی نمیافتد.
*خاموشی برهان فراموشی نیست: برداشتی از شعر حمید مصدق
مگر هنر عرصهای برای ابراز خود و میل به ماندگاری و ساختن امکانی برای تأمل نیست؟ مگر هنر جهانی تمامی از آن خود نیست که باید در آن به میل خود نوشت، ساخت و تصویر کرد. چطور میشود که چنین جهان یگانهای را از فیلتر نظر دیگری عبور داد، آن دیگریای که حاضر نیست از خطهای صلب اطرافش پا بیرون بگذارد تا شاید توان دیدن جهانی متفاوتی را پیدا کند.
تقوایی میدانست تن دادن به تیغ سانسور اثر را مجروح میکند. او در تمام سالهایی که در ادبیات و سینمای ایران نوشت و فیلم ساخت، اثر بد تولید نکرد، چراکه میل به پر کردن سیاههای به نام رزومۀ کاری نداشت. جایی در مصاحبهاش با آقای طالبینژاد، وقتی به جایزههای معتبر جهانی که فیلم کوتاه رهایی گرفته است اشاره میشود، میگوید: «تمام این جوایز را در یک کارتن بیسکویت ویتانا نگهداری میکنم.» و پیشتر آنها را جایزههای فلزیای میخواند که سالهاست دارند خاک میخورند. او ارزش اصلی فیلم را در ارتباط گرفتن با مخاطبان اصلیاش، کودکان، میداند، کودکانی که فیلم رهایی میخواهد تصویری از آزادی را به آنها نشان دهد.
تقوایی در دورانی که زنها در ادبیات و سینمای ایران اغلب شخصیتهایی منفعل، به حاشیه رانده شده، فریبخورده و یا اغواگرند، زنانی خلق میکند با حق انتخاب و آزادی عمل، البته در بستری از واقعیت تحمیلی جهان بیرون. در تنها اثر داستانیاش، تابستان همان سال، که سالها در توقیف ماند، زنان اگرچه تنفروشی میکنند، اما این انتخاب آنها در جهانی است که در آن مردها و زنها، همگی، در استثمار قدرت و سلطهاند و تن به دو شکل متفاوت ابزاری است برای ارتزاق. یا در اولین فیلم بلندش، آرامش در حضور دیگران، که سرنوشت آن هم مثل مجموعهداستان اولش چند سال توقیف بود، سه زن، ملیحه، مهلقا و منیژه، در پیشبرد داستان و ساخت معنای آن چنان نقشهای مهمی را ایفا میکنند که حذفشان از داستان ممکن نیست. چراکه زنان در آثار او ابژههایی منفعل و تزئینی نیستند، بلکه حضوری تعیینکننده دارند.
بیشک وقتی از آثار ناصر تقوایی حرف میزنیم، به یاد میآوریم که چه داستانهایی میتوانست به قلمش نوشته شود، چه شخصیتهایی میتوانستند ماندگار شوند و چگونه در سکوتش ابدی شد. او، که زندگی حرفهایاش بارها و بارها گرفتار توفان شد، از کار، یا بهتر است به گفتۀ خودش بگوییم از پرکاری، دست نکشید. چه خوب که میدانیم آثارش وارث امینی دارد همچون مرضیه وفامهر. زنی که زادۀ خیال آقای تقوایی نیست، اما زندگیشان کنار هم هیچ از داستان کم نداشت. جسارت، همراهی و عشق مرضیه وفامهر، که خودش هم تحت سیاست غالب حذف و سانسور قرار گرفته است، تصویر سکوت اعتراضآمیز ناصر تقوایی را، در قابی که در ذهن دوستدارانش میماند، کامل میکند.
دیگر سالهاست که میدانیم سکوت ناصر تقوایی نه کمکاری بود، نه فرار و نه میل به فراموشی، بلکه انتخابی بود در ابتدا موقتی و با انتظار برای تغییر که بعدها در کنار مرضیه وفامهر به خلوتگزینی نمادینی بدل شد، صحنهای از سرنوشت هنرمند در جامعهای تمامیتخواه که هنر را هم در تملک خود میداند. ناصر تقوایی، در کنار کارنامۀ کمتعداد و باکیفیت هنریاش، در سکوت جاودانه شد و حالا ما میمانیم و افسوس هزار بادۀ ناخورده از خیال و کلمه و تصویر که در رگ تاک ماند، گرچه خوب میدانیم این پایان کار مغان نیست و هنر اصیل هرگز در مغاک فراموشی نمیافتد.
*خاموشی برهان فراموشی نیست: برداشتی از شعر حمید مصدق
تماشای «عکس زنان صوفیِ ساوجبلاغ در عصر قاجاریه» از کجا آغاز میشود؟ از چهرهای تار در مرکز تصویر و دستان قلابشدهاش بر دف یا واضحترین چهره که دو شانه آنسوتر خیره به ماست؟ از پنهانکاری آنیکی نوازنده که انگار درست در لحظۀ ثبت عکس، در همان تاریکی ابدی، قلاب گشوده و چهره بسته است؟ یا از راستِ تصویر و اویی که دهان پوشانده؟ از چشمان بدگمان آن صورت واضحِ پسینش یا از دو دختربچهای که یکی بلندقد با چارقد کج و دیگری کمسنتر با چتر پسکشیدۀ تیرۀ موهایش بر پوست سبزه محو تماشای «لحظه»اند؟ عکس «آنها» که شاید اولین بار است مقابل دوربین عکاسی — این غریبۀ «نا»جنسِ تازهواردِ سرکشِ چشمچران — ایستادهاند از کجا ما را به خود میخواند؟ چطور ما را به تماشا دعوت میکند؟
این مطلب را در سایت «زنان امروز»، و یا در نسخه دیجیتال شماره ۵۳ بخوانید.
@zanan_emrooz
این مطلب را در سایت «زنان امروز»، و یا در نسخه دیجیتال شماره ۵۳ بخوانید.
@zanan_emrooz
Forwarded from انجمن زنان پژوهشگر تاریخ ایران
#سیمین_رجالی، نخستین استاد زن دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی فعلی) درگذشت.
#معرفی_زنان_تاثیر_گذار
سکینه رجالی (زاده تیر ۱۳۱۳ در تهران) معروف به سیمین رجالی؛ روانشناس ایرانی-آمریکایی بود.
او در دوران شاهنشاهی پهلوی مدتی به عنوان دبیرکل سازمان زنان ایران منصوب شد و مدرسه عالی شمیران را تأسیس کرد. او پس از انقلاب ۱۳۵۷ به آمریکا مهاجرت کرد و به عنوان رئیس بیمارستانی در ایالت ویرجینیا مشغول به کار شد. او همچنین به علت خدماتش به عضویت بنیاد ملی علوم آمریکا درآمد.
او پس از دریافت مدرک دکترای روانشناسی از دانشگاه هایدلبرگ آلمان به ایران بازگشت و در این دانشگاه تازه تأسیس به دعوت دکتر علی شیخالاسلام موسس دانشگاه ملی ایران (دانشگاه شهید بهشتی کنونی) به تدریس روانشناسی مشغول شد.
سیمین رجالی، به دعوت اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۸ به عنوان دبیرکل سازمان زنان ایران منصوب شد و در آنجا تلاش کرد نخستین مراکز رفاه خانواده را با الگوبرداری از طرحی که سازمان ملل متحد مشوق آن بود در تمام ایران راهاندازی کند.
مراکزی که تلاش میکردند با آموزش سواد و حرفه به زنان، آنها را توانمند کنند. به گفته او در این دوره ۱۵۰ مرکز رفاه در نقاط مختلف ایران دایر شد.
تاسیس مدرسه عالی شمیران
وی در همان دورانی که دبیرکل سازمان زنان ایران بود به کمبود متخصص در زمینه آموزش پیش دبستانی، مشاوره و رفاه خانواده پی برده و همین او را تشویق کرد که بعد از اتمام دوره دو ساله مسئولیت خود مقدمات تأسیس مدرسه عالی شمیران را فراهم کند. سرانجام با استفاده از کمکهای مالی و ارثیه خانوادگیاش و کسب مجوز از وزارت علوم، در سال ۱۳۵۲ مدرسه عالی شمیران را برای تربیت متخصص در سه رشته آموزش پیش دبستانی، مشاوره و رفاه خانواده تأسیس کرد.
مدرسه عالی شمیران پس از راه اندازی خیلی زود برای اختصاص بورسیه و معاوضه استاد و دانشجو با دانشگاههایی چون برکلی و سیراکیوز وارد مذاکره شده و تفاهم نامههای دوجانبه امضاء کرد. فارغ التحصیلان دورههای نخست این مرکز، از پیشگامان برنامهریزی علمی برای آموزش پیش دبستانی شدند.
سیمین رجالی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران از سمت خود استعفا داد و همزمان با باز شدن فرودگاه مهرآباد برای زنان، از ایران خارج شد و چندی بعد با استفاده از امتیاز اعطای کارت سبز به نخبگان، مقیم آمریکا شد. مدرسه عالی شمیران نیز به عنوان یکی از دانشکدههای علوم انسانی زیرمجموعه دانشگاه علامه طباطبایی در آمد.
وی در آمریکا به عنوان رئیس بیمارستان و مرکز نگهداری افراد کمتوانذهنی شهر لینچبرگ، ویرجینیا مشغول به کار شد و به علت خدمات و تحولاتی که در این مرکز به وجود آورد به عضویت بنیاد ملی علوم آمریکا درآمد.
کتاب خودزندگینامه او که نوشتن آن ۱۵ سال به طول کشیده، در سال ۲۰۱۴ به زبان انگلیسی منتشر شد. کتابی به نام "سمفونی زندگی" که سال گذشته به فارسی نبز ترجمه شدهاست.
▫️سیمین رجالی، چهارشنبه ۲۳ مهرماه، در سن ۹۱ سالگی در آمریکا درگذشت.
#زنان_تاثیر_گذار
@Zane_Ruz_Channel
@zananepazhoheshgartarikh1396
#معرفی_زنان_تاثیر_گذار
سکینه رجالی (زاده تیر ۱۳۱۳ در تهران) معروف به سیمین رجالی؛ روانشناس ایرانی-آمریکایی بود.
او نخستین استاد زن دانشگاه ملی ایران بوده است.
او در دوران شاهنشاهی پهلوی مدتی به عنوان دبیرکل سازمان زنان ایران منصوب شد و مدرسه عالی شمیران را تأسیس کرد. او پس از انقلاب ۱۳۵۷ به آمریکا مهاجرت کرد و به عنوان رئیس بیمارستانی در ایالت ویرجینیا مشغول به کار شد. او همچنین به علت خدماتش به عضویت بنیاد ملی علوم آمریکا درآمد.
او پس از دریافت مدرک دکترای روانشناسی از دانشگاه هایدلبرگ آلمان به ایران بازگشت و در این دانشگاه تازه تأسیس به دعوت دکتر علی شیخالاسلام موسس دانشگاه ملی ایران (دانشگاه شهید بهشتی کنونی) به تدریس روانشناسی مشغول شد.
به این ترتیب، وی نخستین استاد زن دانشگاه ملی ایران شد.
سیمین رجالی، به دعوت اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۸ به عنوان دبیرکل سازمان زنان ایران منصوب شد و در آنجا تلاش کرد نخستین مراکز رفاه خانواده را با الگوبرداری از طرحی که سازمان ملل متحد مشوق آن بود در تمام ایران راهاندازی کند.
مراکزی که تلاش میکردند با آموزش سواد و حرفه به زنان، آنها را توانمند کنند. به گفته او در این دوره ۱۵۰ مرکز رفاه در نقاط مختلف ایران دایر شد.
تاسیس مدرسه عالی شمیران
وی در همان دورانی که دبیرکل سازمان زنان ایران بود به کمبود متخصص در زمینه آموزش پیش دبستانی، مشاوره و رفاه خانواده پی برده و همین او را تشویق کرد که بعد از اتمام دوره دو ساله مسئولیت خود مقدمات تأسیس مدرسه عالی شمیران را فراهم کند. سرانجام با استفاده از کمکهای مالی و ارثیه خانوادگیاش و کسب مجوز از وزارت علوم، در سال ۱۳۵۲ مدرسه عالی شمیران را برای تربیت متخصص در سه رشته آموزش پیش دبستانی، مشاوره و رفاه خانواده تأسیس کرد.
مدرسه عالی شمیران پس از راه اندازی خیلی زود برای اختصاص بورسیه و معاوضه استاد و دانشجو با دانشگاههایی چون برکلی و سیراکیوز وارد مذاکره شده و تفاهم نامههای دوجانبه امضاء کرد. فارغ التحصیلان دورههای نخست این مرکز، از پیشگامان برنامهریزی علمی برای آموزش پیش دبستانی شدند.
سیمین رجالی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران از سمت خود استعفا داد و همزمان با باز شدن فرودگاه مهرآباد برای زنان، از ایران خارج شد و چندی بعد با استفاده از امتیاز اعطای کارت سبز به نخبگان، مقیم آمریکا شد. مدرسه عالی شمیران نیز به عنوان یکی از دانشکدههای علوم انسانی زیرمجموعه دانشگاه علامه طباطبایی در آمد.
وی در آمریکا به عنوان رئیس بیمارستان و مرکز نگهداری افراد کمتوانذهنی شهر لینچبرگ، ویرجینیا مشغول به کار شد و به علت خدمات و تحولاتی که در این مرکز به وجود آورد به عضویت بنیاد ملی علوم آمریکا درآمد.
کتاب خودزندگینامه او که نوشتن آن ۱۵ سال به طول کشیده، در سال ۲۰۱۴ به زبان انگلیسی منتشر شد. کتابی به نام "سمفونی زندگی" که سال گذشته به فارسی نبز ترجمه شدهاست.
▫️سیمین رجالی، چهارشنبه ۲۳ مهرماه، در سن ۹۱ سالگی در آمریکا درگذشت.
#زنان_تاثیر_گذار
@Zane_Ruz_Channel
@zananepazhoheshgartarikh1396
درام کمدی–رمانتیک آنورا در مدتزمان دو ساعت و هجده دقیقه، داستان دیدار عاشقانه و زندگی مشترک کوتاه یک زن جوان کارگر جنسی چندنژادی به نام آنی (مایکی مدیسن) را با ایوان زاکاروف (مارک آیدلشتین)، پسر جوان یک دولتمرد روس، روایت میکند. این فیلم در پنج بخش، نشان میدهد که: ۱٫ ایوان پس از دیدار با آنی در کلوپ شبانه به او علاقهمند میشود. ۲٫ ایوان در پی روابط دوستانهای که میانشان شکل گرفته است، از آنی میخواهد که یک هفته همراه او و دوستانش، به مهمانی و سفر بیاید. ۳٫ در لاس وگاس، آنی به ایوان اظهار علاقه میکند و ایوان هم با توجه به مزایای ازدواج با تبعۀ امریکایی (دریافت کارت سبز)، شتابزده با او ازدواج میکند. ۴٫ پدر و مادر ایوان میکوشند ازدواج را برهم بزنند و چون گماشتههای آنها در تحقق بخشیدن به این خواسته ناکام میمانند، خودشان دستبهکار و راهی امریکا میشوند. ۵٫ پس از کشمکشهای فراوان و مقاومت آنی در برابر پدر و مادر ایوان، او سرانجام تسلیم و ازدواج فسخ میشود...
ادامه این مطلب را در سایت «زنان امروز»، و یا در نسخه دیجیتال شماره ۵۳ بخوانید.
@zanan_emrooz
ادامه این مطلب را در سایت «زنان امروز»، و یا در نسخه دیجیتال شماره ۵۳ بخوانید.
@zanan_emrooz
