دبیرستان گفته بودن چشم گاو بیارید تشریح کنیم؛ هیچکس نتونسته بود بگیره بیاره فقط بابای من کل شهرو گز کرده بود و از ته دارقوزآباد چشم گاو برام پیدا کرده بود. اولینباره یاد این خاطره میافتم. با چشم گاو گریه کردم خدایا دیگه هیچکس انقدر هوامو نداره.
Maryam
@zhazhkha