Telegram Web Link
🗡z
#شناسایی
شعری از #زورو (در حدّ نو!)
با تشکر از همکاری صمیمانه‌ی #سهراب_سپهری و #حمید_مصدق

"کار ما نیست شناسایی راز گُلِ سرخ"
کار ما
فعلاً امروز شناسایی مزدوران است
_هر که مزدورانِ
شهر خود را بشناسد کافی‌ست_
تا که وقتش که رسید
آنچه با ما کردند
را تلافی بکنیم
این جماعت بهرِ
نان‌شان (آخورشان) می‌خواهند
"من و تو ما نشویم"
گُه به قبر پدرِ یَک‌یَک‌شان
و بشاشد سگِ گر
توی روحِ
مُرده و زنده آن‌ها
شب و روز

پی‌نوشت:
سهراب سپهری می‌گفت برای تَلطیف فضای شعر و اینکه شامل حال عدّه‌ی بیشتری بشه بنویسیم: تُف به قبر پدرِ ماله‌کشان، امّا حمید مصدّق نظرش این بود: گُه به قبر پدرِ جاکش‌شان. من میون‌شون رو گرفتم و اون فیلمه رو هم نشون‌شون دادم کُلّی‌ خندیدند و آخرش شد: گُه به قبر پدر یَک‌یَک‌شان

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
لامصّبا کاری با این کشور کردند که کرکسِ به اون‌چِنونی گذارش به اینجا بیفته دُمبش وَرمیاد!
حالا دیگه ببینید ما چقدر سخت‌جون بودیم که حدود نیم‌قرن دَمِ اینا بند شدیم!

🔹بیت شراکتی #حافظ و #شکیبی_اصفهانی

چِل‌سال ظلم و جور کشیدیم و زنده‌ایم
ما را به سخت‌جانی خود، این گمان نبود!

(میاندار و مونتاژکار! #زورو)


نسخه زورویی:
... ما را به دنده‌پهنی خود، این گمان نبود!

پی‌نوشت:
اگه عکس براتون بازنشد: یک کرکس سیاه کمیاب که در قالب پروژه‌ای بین‌المللی در طبیعت رها شده بود از ۱۱ کشور به سلامت عبور کرد اما به محض رسیدن به ایران تلف شد!

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
#جشن_تولد
(در حکمت عمر دراز)

... پیرمردی بود در ایران چو روح
بود او هم‌بازی بابای نوح

هاتفی گفت اینچنین با پیر ما:

بابت پُرحرفی! و عمر زیاد
بی‌جهت هی می‌شد از تو انتقاد
گر که ماندی قرن‌ها روی زمین
حکمت عمر درازت بوده این...

#متن_کامل_شعر_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2159


https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
" #جشن_تولد "
(در حکمت عمر دراز)
با تشکر از همکاری صمیمانه فریدون مشیری و شهرام ناظری!

"یک شب آتش در نیستانی فتاد"
شد به پا در کُلّ ایران صد ستاد
تا که با جارو و بیل و سطل آب
کم کنند از شدّت آن التهاب
از هلی‌کوپتر نبود آنجا نشان
بود همراه هزار آتش‌نشان،
خودرویی فرسوده از عهد عتیق
با دو تا کپسول اطفاء حریق!
اینچنین وضعی در ایران دیدنی‌ست
پیشرفت شعله تحسین کردنی‌ست!

(چونکه هر کس رفت آنجا، نیّتش
هست تنها حق ماموریتش)

الغرض آتش‌نشانان بی‌هدف
هر یکی‌شان می‌دوید از یک‌طرف
باز بود البتّه تازه نیش‌شان
مثل آن مانورهای پیش‌شان!...
گفت مسئولی به آقای وزیر:
غم مخور اینجا شود آخر کویر
گفت با خنده وزیرِ اهلِ حال:
مثل جنگل‌های ایلام و شمال!؟

قطعه‌ای اینجا مرا آمد به یاد
از فریدون مشیری - زنده یاد- :
"هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای! جنگل را بیابان می کنند..."

چون خدا اوضاع را دید اینچنین
دست غیب آمد برون از آستین:

"شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نِیئی، شمع مزار خویش شد"
بیست‌هکتارِ نیستان شمع بود
شصت میلیون شمع آنجا جمع بود!....
پیرمردی بود در ایران چو روح
بود او هم‌بازی بابای نوح

(یا به قول عدّه‌ای او بی‌گمان
اوّلین مخلوق بوده در جهان)

بهره‌ها بُرده ز عمر خویش او
بر دلش مانده فقط یک آرزو
حسرت جشن تولّد بر دلش،
بود و حل شد این زمان آن مشکلش
پیرمرد خوش‌بیان و خوش‌ادا
باخبر شد یکهو از این ماجرا
رفت پس سوی نیستان پیرمرد
شمع‌ها را یک به یک او فوت کرد
شعله‌ها خاموش و آتش دود شد
پیرمرد قصّه هم خشنود شد
هم خدا راضی از او هم بنده‌ها
هاتفی گفت اینچنین با پیر ما:
بابت پُرحرفی! و عمر زیاد
بی‌جهت هی می‌شد از تو انتقاد
گر که ماندی قرن‌ها روی زمین
حکمت عمر درازت بوده این

(البته پیرِ کَذا گفتا به ناز
شمع‌های جشن من کم بود باز!)

گرچه پایان یافته آن ماجرا
باز مثل شعر "شیخ و اژدها"،
من نگویم پیر در این قصّه کیست
چونکه چیزم سایز یک نوشابه...

#زورو
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2158


https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
بی‌خود به توانِ شیخ‌ها شک داریم
گرچه مثلاً مشکل پوشک داریم،
یا این‌که گرسنه‌ایم و بی‌پول، عوضش،
هر قدر که خواستیم موشک داریم!

#زورو

🔸همانطور که در یکی از عکس‌ها _که از صفحه یک کانال خبری تلگرام گرفته شده_ می‌بینید درست در روزهایی که دلار تا شصت‌هزار تومان هم رفت و ریالِ ایران لحظه‌به‌لحظه بی‌ارزش‌تر از پیش می‌شد و هیچ کاری از دست‌شان برنمی‌‌آمد، لاف می‌آمدند و پُز موشک‌های دوربُردشان را می‌دادند و دشمنان‌شان را برحذر می‌داشتند؛

آدم، بی‌اختیار یاد این حکایت #گلستان_سعدی می‌افتد:

مُنجّمی به خانه در آمد. یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سَقَط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت:
تو بر اوج فلک چه دانى چیست!؟
که ندانى که در سَرایت کیست!؟

پی‌نوشت:
🔹کاریکاتورها/کارتون‌ها از مانا نیستانی و پیام پورفلاح است
🔸مَثَل "یکی می‌مُرد زِ درد بینوایی/ یکی می‌گفت: خانم! زَرَک (زردک!) می‌خواهی!؟" هم حکایت این حکومت است که در جواب همه‌ی کمبودها و... مشکلات مردم، سر تا ته حرفش شده "موشک"

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
موج، آهسته به دریا بازگشت و صخره‌ای،
طعنه زد؛ پس آن‌همه جنجال و جار آخر شد این!؟

ماسه‌ها گفتند: "ما هم، چون تو می‌پنداشتیم
صخره بودیم و شد آخر حال و روز ما چنین

صخره‌ی مغرور! از، این پس تو هم آماده باش
موج با دستان پُرتر بازمی‌گردد یقین"

#زورو
#برمی‌گردیم

پی‌نوشت:
شاید وقتی که وطن را پس گرفتیم من هم تیغ اعتراض را غلاف کنم و چنین مضمونِ نابی را اینگونه حرام کنم!!! :
موج، با تجربه‌ی صخره به دریا برگشت
کمترین فایده‌ی عشق، پشیمانی ماست
#فاضل_نظری

می‌بینید؟ مضمون تقریباً یکی‌ست امّا "جور دیگر باید دید" .
غریبه که بین‌مان نیست، نگاهی به شهرت و مثلاً تعداد دنبال‌کنندگان فاضل‌ها! و زوروها! بیندازی و مقایسه‌ای سردستی بکنی، می‌بینی همین شعرهای عاشقانه‌ و گُل و بُلبل و بی‌دردسری که شاعرِ آن ماتحتش را با شاخ گاو حکومت هم درنمی‌اندازد! حتی در همین زمانه هم که مردم تا گردن در فقر و بدبختی‌اند و زیر بار ذلّت و ظلم کمر خم کرده‌اند مشتری‌پسندتر است؛ مُنتها زوروها دست را توو نرفته‌اند و از رو! ...
آخر، عشق وطن چه دخلی دارد به دیگر عشق‌ها!؟ و اتفاقاً مثل آن عاشق‌ها از کارشان "پشیمان" هم نیستند!

#زورو
@zorro_ch
🗡z
"دُخترکُش‌ها ! "
🔹پیرامون وقایع اتّفاقیّه این‌روزها (حمله گسترده با گازهای سمّی و شیمیایی به مدارس و دانشگاه‌های دخترانه)

جای داغ مُهر پیدا ، جنس انگشتر عقیق
چفیه رنگی، ریش مشکی، رنگ پیراهن سفید

کُشته‌مُرده بر سر راه شما بودَه‌ست و هست
البته این‌روزها هم خوب "دُخترکُش" شُدید!

پی‌نوشت:
البته همزمان که به مداوای این زخم تازه می‌پردازیم از زخم‌های چندی پیش که هنوز رویش خون، دَلمه بسته هم غافل نمی‌شویم؛ از #مرگ_پیروز و خیانت طرح #مولدسازی و گرانی‌های افسارگسیخته و تورّم و وضع #دلار و... تا جنایات مرتبط با قیام بعد قتل #مهسا_امینی ؛ آخر معلوم نیست می‌خواهند با کدام‌یک از این‌ها روی دیگری را بپوشانند و حتماً بازهم روی حافظه تاریخی ضعیف ما حساب ویژه بازکرده‌اند که البتّه انصافاً حق هم دارند!

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
"... زودتر مهدی موعود، بیا "

عده‌ای تخم ریا می‌کارند...
گر چه گویند قبولت دارند،

ولی از آمدنت می‌ترسند
_ اصلاً از آمدنت بیزارند! _

چون‌که با آمدنت می‌بایست
شغل‌شان را به شما بسپارند!

می‌شود تخته در دَکّه‌شان
_ این جماعت همه دُکّان‌دارند! _

( #دین‌‌فروشان همه مغبون گردند
گر کنون حاجی این #بازارند )...

البته گر که نیایی، هم باز
عده‌ای این وَسطا بیچارَه‌ند!!! ؛

برو در شهر، شب میلادت
وَ ببین ملت ما بیمارند!

زودتر مهدی موعود، بیا...
#پاکبان‌ها_چه_گناهی‌دارند !؟:


"روز پس از واقعه!"

این جوی، پُر از کارتُن ساندیس و کلوچه
آن جوی، پر از پاکت شیرینی و لیوان

این گوشه پر از کاسه آش و شله زرد و...
گشته‌است پر از بطری دوغ آن سوی میدان

فعلاً که بوَد یک دو سه روزی به همین وضع
اوضاع خیابان توی هر گوشه ایران

من خسته و غمگینم و آماده‌ی فُحشم!!!
چون رفتگر شهر، پس از #نیمه‌ی_شعبان !

#زورو

ای هموطنان آهای مردم
دعوت به تفکر و تبسم 👇
http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
" در فایده‌ی ظلمتِ جمهوری‌شان! "

آدم وقتی ناغافل وارد تاریکی می‌شود طبیعتاً تا مدّتی چشمانش جایی را نمی‌بیند تا اینکه پس از چند لحظه کم‌کم مردمک چشمانش گُشادتر و بزرگتر می‌شوند و چشم و گوش آدم بازمی‌شود و می‌تواند دور و برش را ببیند...

و این دقیقاً حکایت مردمی‌ست که سالها پیش ناخواسته وارد ظُلُمات جمهوری اسلامی شدند _مخصوصاً آن‌هایی که متولّد حول وحوش و بعد از همان انقلاب کذایی هستند و از مایه در تاریکی چشم به جهان گشودند!_ ؛ دیگر حالا بعد از حدود نیم‌قرن به لطف این ظلمت و مردمک چند برابر شده چشمان‌شان که چیزی نمانده است از حدقه درآید! کورمال‌کورمال از آنچه دور و برشان بوده است سردرآورده‌اند و چیزهایی دیده‌اند که پیشینیان‌شان قرن‌ها در روشنایی هم نمی‌دیدند!  و نتیجه‌اش شده این، که چه به زبان و چه به عمل می‌گویند: بیزارم از دین "شما" ، نفرین به آیین "شما". و این تنها خصلت جمهوری اسلامی ایران بود و هست و اتفاقاً خصلت _و خدمت_ کم‌ارزشی هم نیست؛ اوّل برای ایرانیان و بعد برای کلّ بشریّت
(آن‌هایی هم که هنوز چشمان‌شان بازنشده و مردمک‌ چشمان‌شان گُشاد! ، شاید در تاریکی قبر... )

پی‌نوشت:
فضا یه‌کم سنگین شده برای تلطیف فضا این جوک +18  که بی‌ربط به بحث‌مون هم نیست به پیوست ارسال می‌گردد: یه‌روز یه استادی از دانشجوها می‌پُرسه اون کدوم عضو بدنه که گاهی تا نُه برابر هم بزرگ می‌شه!؟ ...
یه دخترا با یه لحن خاصی می‌گه: واااااای! استااااااااد!!!
استاده می‌گه: اون مردمک چشمه عزیزانم، مردمک چشم! دخترم تو هم یه‌کم توقعت رو کمتر کن!

#زورو
http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
2025/07/08 11:37:18
Back to Top
HTML Embed Code: