Telegram Web Link
🗡z

به وقت استراحت!
(در سایه‌ی ظلم و در پناه ذلّت)


با پای پیاده کربلا رفتم باز...
از رنج سفر گرچه تن من فرسود،

امّا عوضش دوباره تا سال دگر
زیر عَلَم یزید خواهم آسود

«اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسرا» : همانا در هر سختی آسانی است! ؛
محرّم و صفر تموم شد، خسته نباشید! به‌سلامتی می‌ریم واسه ده ماه استراحت!

پی‌نوشت
#کلیم_کاشانی:
در بُن هر مو یزید خفته‌ای داریّ و باز
آه حسرت می‌کشی در آرزوی کربلا

و‌ به قول #سیدحامد_احمدی:

عمری نبرده رافضیا بویی از حسین
در بیعت یزید چه می‌گویی از حسین!؟

هَل مِن مَزید گفته سر سفره‌ی یزید
بر پای کرده‌ای چه هیاهویی از حسین ...

بر خویش مویه سر کن از این تن‌سپردگی
کاندر تن تو نیست سر مویی از حسین

آن سر دهد به عزّت و این تن دهد به عار
وارونه بین گرفته چه الگویی از حسین

عرش خدا به لرزه درآمد که گوش کن
دارد یکی پیام دگر گویی از حسین :

کِای ناخداپرست چه می‌خواهی از خدا؟
ای بنده‌ی یزید چه می‌جویی از حسین!؟

#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

اگر از دادن جان
نهراسی، بی‌شک
تو نمی‌ترسی دیگر
که حکومت بِبُرد نانت را
و از این پس هرگز
بهر یک لقمه نان (وَ حقوق و شغلت)
پیش دیو سِتَم این‌گونه به ذلّت، خواری
مثل امروزت سر خم نکنی؛
پس «نترسیم از مرگ»
تا به آزادی و عزّت برسیم

#زورو

ادامه در پُست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2381

@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
پس «نترسیم از مرگ»
تا به آزادی و عزّت برسیم

ادامه از پست قبل 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2380

حقیقت تلخ این است که بسیاری از ما مردم ایران سالها قبل از این‌که بمیریم، مُرده‌ایم! ؛ ترس از مرگ ما را به کارهایی واداشته که مرگ پیشش شرف دارد
به قول خودم! :
با خِفَّت و ننگ، زندگانی تا مرگ
حقّا که تفاوتی ندارد با مرگ ...
ترس از مُردن، بزرگترین نقطه‌ ضعف ما مردم است و بهترین برگ برنده‌ی حکومت!
عجبا که نه مذهبیّون‌مان علی‌رغم داشتن اعتقادات مذهبی‌شان مثل «مرگ حق است» و «مرگ دست خداست» و «اِنّا لِلّٰه وَ اِنّا اِلَیهِ الرّاجِعون»! از این آفت! در امانند و نه ملّی‌گرایان‌مان با همه‌ی لاف‌های‌شان همچون « در راه تو کِی ارزشی دارد این جان ما» !
قلم‌به‌دستان و شاعران‌مان هم دیگر اعتقاد چندانی به «مرگ پایان کبوتر نیست» ندارند! و برخلاف ادّعاهای گاه و بیگاه شاعرانه‌شان در مایه‌‌های وطن‌پرستی و زندگی باعزّت، در عمل ترجیح می‌دهند کلاغِ «مثنوی عقاب پرویز خانلری» باشند و سیصدسال در گندزاری در ته باغ زندگی کنند، تا این‌که عقاب باشند و سی سال بر اوج افلاک عمر کنند...

بله مذهبی و ملّی، همه‌مان از جان‌مان که هیچ، از از دست دادن نان‌ به منّت و خفّت‌ آلوده‌مان هم می‌ترسیم و فقط وطن‌وطن می‌کنیم!

«آزادی» حق دارد که گهگاه تا پشت مرزهای ایران بیاید و به جای روی خوش، بیلاخی نشان‌مان بدهد! و برگردد!

#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

«فرش قرمز»

دور گشتی دور گشتی دور گشتی آه! دور
دیر کردی دیر کردی دیر کردی آه! دیر

مامِ میهن را که چون ما چشم‌ بر راه تو بود
پیر کردی پیر کردی پیر کردی آه! پیر

کرده آیا شیخ تبعیدت به جایی دوردست؟
یا که مزدوران او در راه کردندت اسیر؟

عاشقان و سینه‌چاکان تو هم کم نیستند
گر که بازآیی به چشم خود ببینی در مسیر؛

فرش قرمز در رهت با خون‌شان گسترده‌اند
ناز کمتر کن! بیا ای خوب! خوبِ بی‌نظیر!

دست تو در دست عشق و شادی و آبادی است
آی! آزادی! بیا و دست‌ ما را هم بگیر!

#زورو

#جانباختگان_راه_آزادی 🖤🙏

@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
شد بوی بدی زیر وطن زیرنویس!
یک‌بار دگر دماغ ما شد سرویس!

پرسید یکی: "می‌شنوی این بو را ؟"
گفتم: «پَ‌نه‌پَ! ولی تو هم فعلاً هیس! ؛

دیوارِ خراب این وطن دارد موش
در دست همه ببین تو کیک و ساندیس»

شد باز سمج که منشأ بو ز کجاست!؟
گفتم: «به عقیده‌ی منِ طنزنویس،

با آمدن #ترامپ ، یک‌بار دگر
از ترس شده‌است پوشک اینان خیس

دارند امید بین این دعواها
پیروز شود کاندیدای "صاحبِ گیس" !

شاید که کُند پوشک‌شان را تعویض
این خانم‌ خانه‌دار #کامالا_هریس »

با شعرِ «زورو» بخند ای دوست! ، ولی
غافل مشو از زورِ ریا و تلبیس؛

دل‌خوش مشو به ترامپ و... باقی، چونکه
هرجا که نموده شیخ عمری تدریس،

امثال ترامپ رَدِّ رَدَّند، که هست،
شاگرد رفوزه‌ کلاسش ابلیس!

یا اینکه کنند این دو بازی با هم
ایران شود این میانه چون توپ تنیس

القصّه به همّت خودت تکیه بکن
خواهی که شود دوزخ ایران پردیس

از خویش برون آی و به ضحّاک بتاز
کُن شعبه‌ای از «کاوه» تو در خود تأسیس!

پی‌نوشت
دکتر شفیعی کدکنی:
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو‌ ز خویشتن برون آ ، سپه تَتار بشکن

#زورو

@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

آخوند اگر بود کمی قدرشناس،
بیگانه‌پرست هم نبود این نَسناس،

می‌کرد معادن وطن را تجهیز
آن‌گونه که ساخته «تونل» بهر «حماس»

پی‌نوشت:
متأسفانه هموطنانِ جانباخته در حادثه #معدن_طبس حتّی بعد از مرگ هم دو بار دیگه زیر آوار دفن شدند! ؛ یکبار مثل بقیّه حادثه‌دیده‌های وقایع و‌ حوادث سالهای اخیر «زیر آوار فراموشی ما مردم» ! و یک‌بار هم «زیر آوار خبرها»یِ کشته شدن حسن نصرالله و بعد هم موشک‌پرانی حکومت. (داخل پرانتز عرض کنم که البتّه جانباختگان راه‌آزادی در ماجرای «جنبش #زن_زندگی_آزادی » هم، از شانس حکومت ! در سالگردشون زیر آوار این دو خبر موندند)

صدالبتّه که خدا امثال من رو آفریده واسه آواربرداری! ؛ همیشه سعی کردم به‌جای جوگیر شدن و پرداختن به یه‌خبر «فقط» موقعی که داغ‌ِ داغه، به قاعده توانم نذارم ماجرا به دست فراموشی سپرده بشه و دوباره زنده‌ش کنم و بندازمش سر زبونا تا مُسبّبین قضیّه از حافظه‌ی تاریخی ضعیف ما مردم زیاد هم  خوش‌خوشانشون نشه!

#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🏴🏴🏴
«خداوندا عزیزی دادم از دست...
رفیقِ روزِ تنگی بود و... افسوس»
🖤🖤🖤

تصورش رو بکن با پسر دایی‌ت اونقدر رفیق باشی که بیشتر از برادرات باهاش جاهای مختلف وقت گذرونده باشی؛ موقع کار از ته چاه تا روی داربست! وقت خوندن و اجرا از زیر پُل خواجو تا روی سنِ فلان حسینیه با هزاران مخاطب! اونوقت یهویی... 😔

«شبهای هجر را گذراندیم و زنده‌ایم
ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود»
فوری
#زورو : به تعدادی گروهبان‌گارسیا نیاز است!

«مَنی که نام شراب از کتاب می‌شُستم
زمانه کاتبِ دُکّانِ مِی‌فروشم کرد»!
یکی برسه به دادم!
🗡z
#بازگشت_زورو

«مدّتی این مثنوی تأخیر شد» که عزادار عزیزی بودم و به پاس احترامش کرکره‌ی «نقاب خنده» را پایین کشیده بودم. بی‌گمان تا همیشه گوشه‌ای از قلب و روح و روانم متعلّق به اوست و «هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر» بدرقه راهش خواهم کرد🖤🖤🖤

امّا ...

«وقت آن آمد که دستی بَرزنیم»
پا به زنجیر سِتَم نتوان نشست

به بانگ بلند می‌گویم که برای دست کشیدن از مبارزه هیچ توجیهی _به جز مرگ خود آدم! _ پذیرفته نیست

«همره ما را هوای خانه نیست
هرکه جَست از سوختن، پروانه نیست

نیست در این راه غیر از تیر و تیغ
گو میا، هرکس ز جان دارد دریغ

جای پا باید به سر بشتافتن
نیست شرط راه، رو برتافتن»

#زورو
@zorro_ch
 
🗡z

#نوحه_آبان

«خیز و جامه نیلی‌ کُن» غرق ماتم ایران شد
ماه اشک و خون آمد، ماه مرگ؛ «آبان» شد

آن‌زمان که استبداد، کرد در وطن بیداد ...

#ادامه_مطلب در پُست بعد👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2394
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

#نوحه_آبان

«خیز و جامه نیلی‌ کُن» غرق ماتم ایران شد
ماه اشک و خون آمد، ماه مرگ؛ «آبان» شد

آن‌زمان که استبداد، کرد در وطن بیداد،
دادگاه این مردم کوچه و خیابان شد،

خون‌شان به جوش آمد، موسم خروش آمد
منبر ستم لرزید شیخ هم هراسان شد

باز خِیل مزدوران، خائنین این دوران ...

https://www.tg-me.com/zorro_ch/2393

می‌خواستم شعرم را ادامه بدهم و تقریباً شاعرانه! گزارش دهم که در آن #آبان_خونین (آبان ۹۸) چه بر ایران و ایرانی روا داشتند... ، قافیه فراوان بود و مضمون فراوان‌تر؛
امّا دیدم چه کاری‌ست؟ آنچه در اینترنت عیان است و ننگ ماندگار این حکومت، چه حاجت به بیان است!؟ یک جستجوی ساده و ده دقیقه وقت گذاشتن برای «اهلش» کار یک «مثنوی هفتاد منی» را می‌کند...
گفتم «اهلش» ، امّا حقیقت این است «کدام اهل»؟ ؛ یک‌سر قضیّه مُسبّبان آن ماه خونین‌اند که همان سال هم همه‌چیز را حاشا کردند و وقیحانه گفتند «آبان!؟ #کدام_آبان !؟». سر دیگر قصّه هم ...
حالا برای ثبت در تاریخ می‌خواهم از «این سر قصّه که اهلش نیستند» و در نزد من و هر وجدانِ بیداری بدتر از «آن سر قضیّه‌اند» بنویسم:

مردمانی را می‌شناسم که هر سال از چند روز قبل از ماهی خاص! تا دو ماه بعدش، برای واقعه‌ای که در جای دیگری در «هزار و چهارصد سال» پیش روی داده و فقط از آن «شنیده‌اند» بر سر و سینه می‌کوبند و سیاه می‌پوشند و بر سر در خانه‌شان سیاه می‌زنند؛ که «باز فلان‌ماه شد، نوبت ماتم رسید»! امّا از واقعه‌ای که بیخ گوش خودشان در کشور خودشان «چند سال» پیش اتّفاق افتاده و از آنچه «دیده‌اند» حتّی یاد هم نمی‌کنند، عزاداری پیشکش! ؛ یادی از آنانی که جان‌شان را برای اینان داده‌اند...
گویا در محاسباتِ آنهایشان که ادّعای حساب و کتاب می‌کنند هم «هفتاد و دو» بزرگتر از «هزار و پانصد» است! و در دین‌شان که در آن مدّعیِ «برابری انسان‌ها» و «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم...» است نیز «هفتاد و دو» تن بر «هزار و پانصد» تن برتری دارند!
شما را نمی‌دانم، ولی برای من، هم‌میهن بودن با چنین جماعتی اگر باعث شرمساری نباشد، افتخاری هم ندارد

پی‌نوشت
۱. با نگاهی به نوحه‌ای از یوسفعلی میرشکّاک، با صدای غلام کویتی‌پور ؛
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرّم شد...

۲. قُل اِنَّما اَنا بَشرٌ... : (ای محمّد) بگو جز این نیست که من نیز مانند شما _مردم_ هستم...
(سوره کهف آیه ۱۱۰)

#زورو

@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
2025/07/08 17:05:14
Back to Top
HTML Embed Code: