Telegram Web Link
🗡z
" #حجاب در #شاهنامه "
پژوهشی به پیشنهادِ آیت‌الله سیّد محمّدمهدی حسینی همدانی؛ #امام‌جمعه‌ی_کرج

به کوششِ #زورو

(حجابِ تهمینه ، سودابه، گُردآفرید، رودابه، منیژه و فرنگیس)

#متن_کامل_شعرها_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2250


http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z

" #حجاب در #شاهنامه "
پژوهشی به پیشنهادِ امام‌جمعه کرج
به کوششِ #زورو

🔹حجاب در شاهنامه ( #تهمینه )

شنیدم که رستم به وقت زفاف
به آن اُسوه اندر حجاب و عفاف

بگفتا که دارم ز تو خواهشی
بکن گاه، تهمینه آرایشی

چنان پاچه‌ی بُز دو ابروی توست
بسیجی‌صِفَت پُر ز مو روی توست

مپوشان ز من لااقل روی خویش
شده گُم لبان تو در پشم و ریش

🔹حجاب در شاهنامه ( #سودابه )

"نشست از بَرِ تخت، سودابه شاد"
به تن داشت یک مانتو _خیلی گُشاد_

سیاووش بیچاره هم در کمین
که با دوربین یا که با ذرّه‌بین

ببیند مگر بازو و ران او
بَرَد بهره از باغ پستان او

نهان بود این‌ها ولی، حیف، آخ!
بخندید سودابه گفتا : " بیلاخ! ،

شعارم شده بعد از آن انقلاب
حجاب و حجاب و حجاب و حجاب"

🔹حجاب در شاهنامه ( #گردآفرید )

"زنی بود بر سان گُردی سوار"
حجابش شده شهره در روزگار

چو در رزمگه رفت گُردآفرید
یکی چادر ملّی نو خرید

لچک بر سرش بست و کرد او نهان،
سر و زلف خود را ز نامحرمان

به تن کرد از عمد "جِلباب" را
که سوزد فلان‌جایِ سهراب را !

(جِلباب: چادر و لباس گشاد زنان)

🔹حجاب در شاهنامه ( #منیژه )

"منیژه چو از خیمه کردش نگاه"
بدو گفت بیژن که چیزی بخواه،

که بهرت بگیرم _شوم من فدات_
شب عید قربان بیارم برات

منیژه به بیژن بگفتا به ناز
برایم بخر باز چادرنماز

که آن چادر مشکی قبلی‌ام
شده پاره چون چادر ملّی‌ام

🔹حجاب در شاهنامه ( #رودابه )

بگفتا چنین "زال" با مُرده‌شوی
که "رودابه" را بوده‌ام گرچه شوی،

ندیدم توی حجله حتّی قشنگ
بوَد موی این ماه‌پیکر چه رنگ

توی حجله چادر به سر داشت او
به جز آن بپیچید دورش پَتو

همیشه به سر داشت او یک لچک
حجابش در ایران‌زمین بود تک

به تن داشت دائم قبایی گُشاد
چنین زن ولی قسمت کَس مباد

🔹حجاب در شاهنامه ( #فرنگیس )

بدیدند تُرکان فرنگیس را
که پوشانده با مقنعه گیس را

یدک داشت جز مقنعه روسری
به پا دامنی روی تُنبان‌قِری

که اندام او زیر آن گُم شود
ز توران چو او عازم قُم شود

... خلاصه مُحجّب سوی حوزه رفت
سی بهمنِ سال پنجاه و هفت

#عکس‌نوشته‌ها_در_این_پست 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2249

پی‌نوشت:
امام‌جمعه‌ی کرج: در شاهنامه هم به حجاب اشاره شده

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
🔹در حاشیه سفر #رئیسی به سوریه و خوش و بشِ چهره‌به‌چهره و رو به‌ رویش! با زنان بی‌حجاب سوری

شب به شب قوچی از این دهکده کم خواهد شد
ماده‌گُرگی دل اگر از سگ چوپان بِبَرد
#حامد_عسکری
گزینش و مونتاژ: #زورو

🔸همچنین در مقایسه نماز اوشان در #کاخ_کرملین با این خوش و بِش‌شان

زاهدان کاین جلوه در کاخ کرملین می‌کنند
با زنان سوریه همچون و همچین می‌کنند!

با مسیحیان آمریکا و دنیا دشمن‌اند
سر درون باسن روسیه و چین می‌کنند...

🔹ایضاً در مقایسه این دیدار چهره‌به‌چهره و لب‌به‌لب! با اعلام انزجار #امام‌جمعه‌ی_رشت از زنان بی‌حجاب حاضر در جشنواره تئاتر کودک و ترک نمودن جلسه توسط ایشان

پشت بام اسلام همیشه اینجوری بوده و هست:
هم‌زمان این‌ورش سرماست و آن‌ورش گرما ! ؛ خصوصاً از وقتی در این حکومت، جلوی پای سیاست سرش را بیخ تا بیخ بُریده‌اند!

#ادامه در پُست بعد 👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2257

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
ادامه از پُست قبل 👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2256

این‌ "منِ برنو به دوشِ یاغی مشروطه‌خواه" ! این‌بار زدم به انبار مهمّات و اسلحه‌خانه خودشان و با فشنگ‌های خودشان به سمت‌شان... ؛ #حامد_عسکری در دم و دستگاه خودشان است و خواسته یا ناخواسته همسفره و هم‌پیک‌شان! در سِه‌کاری و اشتباهی نادر و نابخشودنی! در سفر رئیسی به نیویورک (شهریور ۱۴۰۱) او و هیئتش! را به عنوان "میرزابنویس" همراهی کرد و اگر تا پیش از آن به خاطر غزل‌های تقریباً نابش، رحیم بود با همین‌ یک‌ نقطه در دادگاه مردم، رجیم شد! ؛

منشین با بدان که صحبت بد
گرچه پاکی، تو را پلید کند
آفتاب اَرچه روشن است، او را
پاره‌ای ابر ناپدید کند
"سنایی"

پی‌نوشت: برنو به دوشِ یاغیِ مشروطه‌خواه، را از یکی از غزل‌های همین مرحوم! _حامد عسکری_ عاریت گرفته‌ام

بحث ادبی نامربوط! :
حامد عسکری را از نزدیک دیده‌ام؛ ظاهراً "ندارد غیر از این عیبی" که گاه هم‌پیاله حکومتی‌هاست (و البتّه این عیب : سابقه تحصیل در حوزه!)
این دیدار از نزدیک مربوط به حول و حوش سال ۹۲ است که یکی دوبار پایم به شب شعر "در حلقه‌ی رندان" دفتر طنز حوزه‌ی هنری تهران باز شد (می‌خواستم با چشمان خود تجربه کنم! که آیا واقعاً حق با هنرمندان شهرستانی‌ست که بر این باورند که هنرمندان تهرانی به چشم هَوو به آنها نگاه می‌کنند و می‌خواهند سایه‌شان را با تیر بزنند! و... تقریباً من هم به همین نتیجه رسیدم! فعلاً بگذریم) . حامد عسکری در یکی از این جلسات مسئول بررسی شعر طنزپردازانی بود که قرار بود پشت تریبون بروند (شما بخوانید سانسورچی!)
راستی در همین جلسه #ناصرفیض _رئیس دفتر طنز حوزه هنری_ مجری بود و با اینکه هم مرا در بین جمعیّت دید و خوش و بشی کردیم و هم اسمم در لیست پیش رویش بود و نسبت به بسیاری از طنزپردازان حاضر در جلسه، یک‌روز مهمان بودم و یک‌عمر دعاگو! ، مرا فاکتور گرفت! و این مهمان شهرستانی را این‌گونه نواخت! ؛ حق، هم با هنرمندان شهرستانی بود و هم حافظ! :
بنده‌ی "عالی‌پیامم" من که لطفش دائم است
ورنه لطف "ناصرفیضِ" (شیخ‌زاده) گاه هست و گاه نیست!

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
🔹تنبک‌هاتون رو بیارید بیرون که شعر ضربی داریم!

🔸در حکایت جنگ شیوخ با برادران ناتنی‌شان _ و  عروس تعریفی‌شان _ ؛ #طالبان

#متن_شعر_در_پست_بعد 👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2264

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
ادامه از پُست قبل 👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2263

🔹چگونه شَرّ "طالبان" عبای "طلّاب" را گرفت!

🔸شعر ضربی ؛ همراه داشتن تنبک الزامی‌ست!
آهای! خبر، خبر، خبر!
آهای! خطر، خطر، خطر!

خبر دارین که طالبان،
گفته میاد تا اصفهان!؟

کشیده هی خط و نشون
کرده بازم مسخره‌شون

اون‌که دَمِ اومدنش
هی حلواحلوا کردنش

"با احترام اُووردَنِش
ندیده آدم شمردَنِش

نخونده بود و خوندنش
بالابالا نشوندنش"

به خاطر سیاست و...
گُه زدن توو دیانت و...
اون شُهره در جنایتو
"طالبِ" قتل و غارتو
دادن بهش سفارتو

حالا براشون شده شاخ
می‌کشه واسه‌شون بیلاخ!

"جنبش اصیل منطقه"
این دسته‌بیلِ منطقه!

رفته توو ماتحت شیوخ
که افتادن به آخ و اوخ!

اون‌که بِشون نَ...ده بود
کلاغ ...ون‌دریده بود

اونم نشون به اون نشون
یهویی ر...د توو حلق‌شون


(کنار گذاشتن تنبک!)❗️

بذار یه‌کم جدّی باشم
خودم علیه‌شون پاشَم!

_نمک رو زخما نپاشم
ولی اینو گفته باشم_ ؛

آخه آخوند لعنتی
مَرزدارا لُخت و پاپَتی،

بی کلاه و... بی جلیقه
با تفنگای عتیقه

تفنگای عهد قجر
لباسای عصر حجر

توو کوه و دشت و بیابون...
از این‌طرف توو خیابون،

سرکوبگرای قلچماق
مسلح‌اند تا خرتناق

اینا که آشناگَزَن
به صدتا چیز مجهزن

با کُلّی لاف و های و هو
بزرگ می‌شن لا پَرِ قو

یکّی‌شونم که کُشته‌شِه
هزارتا اُرگان پُشتِشه

به قوم‌شون به جز دیه
می‌دن هزارتا سهمیه

غریب اونان که لب مرز
نگهبانن با ترس و لرز

وطن‌پرستای جَوون
غریب و بی‌نام‌ و نشون

کجا کسی دغدغه‌شه
که خون‌شون پامال نشه؟

میون جنگ زرگری
_ "طالب" و شیخ منبری_

بیچاره اون که سربازه
جونشو مُفتی می‌بازه

هَمَش سیاپوشه وطن
یه‌شب توو خواب می‌گُف به من:

تا مملکت دست ایناس
اوضاع ما اینجوریاس!

پی‌نوشت:
۱. این دو بیت (با احترام اُووردَنِش/ ندیده آدم شمردنش/ نخونده بود و خوندنش/بالابالا نشوندنش) رو از شعر محلّی "اسمال لوچه" ! زنده‌یاد پریش شهرضایی وام گرفتم

۲. البتّه در اصل شرّ این جنگ زرگری دامن ما رو می‌گیره ؛ تا دیروز داعش‌هراسی، از امروز طالب‌هراسی!

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
"هر کسی را بهر کاری ساختند"...

فیل‌بان با فیل باید سَرنماید، ساربان،
با شترهایش، خَرَکچی نیز اَلبَت با خرش!

گاوباز از گاوها ترسی ندارد، البته
پهلوان از شیر و لوطی هم زِ مار و عنترش!

یا مثال دیگری: نجّاری بوزینه‌ها
مثل خرمنکوبی بُز، سخت باشد باورش

«هر کسی را بهر کاری ساختند» القصّه، کاش
شاه بر تختش نشیند شیخ روی منبرش!

پی‌نوشت:
و کیست که نداند "شیخ‌شدنِ شاه" ! هم به اندازه "شاه‌شدنِ شیخ" ! خطرناک است؛  مثلاً شاه عباس صفوی شیخ‌صفت شد " کَلبِ آستان علی (ع) " و شرّش تا امروز هم ، دامن _و پاچه_ ما را گرفته است و رها نمی‌کند!

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
2025/07/10 00:57:17
Back to Top
HTML Embed Code: