Telegram Web Link
🗡z
کرامت انسانی در جمهوری اسلامی!
( #زورو به روایت اسناد تاریخی!)

عبّاسعلی ذوالفقاری محروم یا مرحوم!؟

#ادامه_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2283


http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
شرح ماجرا
#ادامه_از_پست_قبل 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2282

والّا من فقط رفته بودم دنبال تسهیلاتی که _ برای تولید یا اشتغالزایی_ هر شب و هر روز توی رسانه‌هاشون وعده‌ش رو می‌دادند و می‌دند و منّتش رو سر ملّت می‌ذارند؛ قاعدتاً باید طرف حسابم جهاد کشاورزی بود و نهایتش اداره کار ، امّا بعد از کلّی دوندگی و کاغذبازی میون چندتا ارگان حواله‌م دادند به کمیته امداد!!! (خدا می‌دونه چندبار بدون وسیله شخصی تا جهاد استان رفتم و... بعد هم کلّی هزینه و تعهدنامه محضری و... چه و چه)
خلاصه گفتم من از اوناش که فکر کردید نیستم!؛ "برو این دام بر مرغ دگر نِه که گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همّتم، گر به آب چشمه‌ی خورشید دامن تر کنم" و سال ۸۵ قید ۱۵ میلیون تومن وام رو در مرحله آخر زدم (اونموقع ۱۵ تومن واسه خودش پولی بود، هرچند با بهره ۱۴ درصد!) وام از این مجرا رو بدید به اونا که یه شب قبلش سهام عدالت و بُن و اضافه حقوق بهشون می‌دید و می‌کشیدشون پای صندوق رای و توی راهپیمایی...
اون وام حقّ من بود امّا نه توی کمیته امداد

پی‌نوشت:
۱. ضمن احترام به شما افراد تحت پوشش و مستمری‌بگیران کمیته امداد، خدمت‌تون عارضم حقّ شما و بقیه مردم ایران بیشتر از این چندرغازییه که از این مسیر به شما می‌دند و باید بهتون بدند ولی از یه راه آبرومند مثلاً هر ایرانی یه حساب داشته باشه و برج به برج حقش از منابع و معادن کشور رو بریزند به حسابش، نه اینکه بری استشهاد پر کنی و امضا جمع کنی که من فقیرم و گداگشنه‌م تا کمیته امداد با هزار منّت و دنگ و فنگ تَکَفُّلت رو به عهده بگیره؛ امداد یعنی کمک؛ کمک رو هم به کسی می‌کنند که محتاجه؛ محتاجم یعنی نیازمند؛ نیازمند هم _در این مملکت_ کم‌کم می‌شه گداصفت و گداپیشه؛ گدا هم که غرور و سربلندی و عزّت نفسش زیر پاشه و دیگه آدم بشو نیست؛ اونوقته که از سر دُم تا پُشت گوشش بارش می‌کنند؛ اونوقته که می‌شیم این مردمی که حالا می‌بینیم و این روزگارمونه؛ این همونه که اونا می‌خواستند؛ این هم راز کمیته "امداد" امام خمینی!

۲. از اون کا جون داد نون بخوا/ هرچی می‌خوای از اون بخوا/ نونی گِرون‌جونا نخور/ چارلُپی این نونا نخور/ این نون خِسیسُد می‌کونه/ ته‌کاسه‌لیسُد می‌کونه/ اَی (اگه) جایزه‌س مفتی نخوا / اَی کمبیزه‌س جفتی نخوا ؛
بُریده‌ای از یک شعر با گویش محلّی از زنده‌یاد پریش شهرضایی

۳. هشدار که آدم گداطبع دیگر آدم‌ بشو نیست؛ مثل آن حکایت معروف که دختر گدایی که دست روزگار زن شاهزاده‌اش کرد، در خلوت خود در اندرونی قصر بازهم مقدمات گدایی را فراهم می‌کرد و نان خود را از دریچه‌های اتاقش گدایی می‌کرد؛
خوی بد در طبیعتی که نشست
ندهد جز به وقت مرگ از دست 
سعدی

۴. راستی اون جناب سرپرست اداره کار که در یه نامه اداری چندسطری ملاحظات رو ملاحضات نوشته! و وزارت رو وزرات و منعقد رو منعقده و حدود ده‌تا کلمه رو موقع تایپ چسبونده به هم، بعدها شد بخشدار مرکزی یه شهرستان بزرگتر، و من هنوز هم اون ۱۵ تومن به کارم میاد! امّا... سَرم بالاست!

۵. من #دادخواهم ؛ دادخواه جوانی از دست رفته‌ام، عمر بر باد رفته‌ام و حقوق پایمال شده‌ام

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
نقاب خنده زورو
"ویژه #عید_قربان» (فقط محض خنده و تغییر ذائقه ) عقب انداز وقت مُردنم را _ چو دیدی توبه و گُ... خوردنم را !!! ؛ "غلط کردم خدایا" ، بارها این، سخن را گفتن و نَشمُردنم را ! _ غرض اینکه «من از نسل #خلیلم » نکن پس نیّت آزُردنم را تو #قربانی ز من هم خواهی انگار!؟...…
🗡z
از این‌ها 👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/1047

هم می‌شود _روزی یک دوجینش را _ نوشت و ماتحت خود را با شاخ گاو حکومت درنینداخت و مجوز چاپ کتاب گرفت و به صداوسیما رفت و مشهور شد و نانش را خورد و... (مثل خیلی از به‌اصطلاح‌طنزپردازان امروز)

امّا نه! ؛ خدایا توبه!
ما را رسالتی دیگر است

(این پُست مال ایّام جوانی و جاهلی‌ست! ، باورکنید اگر همین پیام را چاشنیش نمی‌کردم لایک‌خور و اشتراک‌گذاریش هم مَلَس بود و ممکن بود شما هم نشرش بدهید!)

در ادبیّات به این‌ها می‌گویند "شعر فُکاهی؛ فُکاهیّات" ؛ جایی هم که "میوه‌ی طنز " نباشد این چغندر ادبی، سلطان مرکّبات است!

حکومت سالهاست به مدد صداوسیما _و البتّه مطبوعات_  و در آخر به یاری رضا رفیع‌ها، رضا عطّاران‌ها، جواد رضویان‌ها و... حتّی مهران مدیری‌ها، کم‌کم ذائقه‌ی مردم را تغییر می‌دهد و مضمون‌هایی در همین مایه‌ها را به اسم "طنز" به خوردشان می‌دهد!

با این هدف که:
می‌بینید هرجا را می‌بینیم طنز است و انتقاد و اعتراض ، حالا باز یک‌عدّه آب به آسیاب دشمن می‌ریزند که آزادی بیان نیست؛ ای نمک طنزهای‌‌مان کورتان کُند! نمک‌به‌حرام‌ها!

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
#از_اون_حرفا
(بیکاریکلماتور! )

از دولتی سر حکومت، یادمان نیست کی آخرین کارت دعوت عقد و عروسی را دیده‌ایم و کی و کجا به جشن عقد و عروسی رفته‌ایم، یادمان نمی‌آید کی آخرین حنجله‌خانه (؛حجله)  را آراسته‌ایم و ... امّا تا دل‌تان بخواهد آگهی فوت دیده‌ایم و پیام عرض تسلیّت، لااقل نصف عمرمان را در گورستان‌ها سَرکرده‌ایم؛ سرسلامتی گفته‌ایم و تسلیّت شنفته‌ایم و چه حجله‌های عزایی که نچیده‌ایم و...
و این کم ستمی نیست و ستم کمی

#زورو

#ادامه_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2288

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
#ادامه_از_پست_قبل 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2287

تعریف از خود نباشد! امّا حالا که کمی از عقب‌تر به این متن نگاه می‌کنم می‌بینم به آن می‌آید که دیالوگ یک سریال پدرمادردار اثر علی حاتمی باشد! و یا علی نصیریان با قبایی بلند و کلاهی خاص و عینکی گِرد با ته‌لهجه‌ای ترکی بگویدش و یا عزت‌الله انتظامی در شمایل یک قصّاب در حال شقّه کردن گوشت!
امّا سعی می‌کنم زورویی تمامش کنم و به جای سعدی سینمای ایران (علی حاتمی) امضای قیصر طنز ایران (#زورو) زیرش باشد (زرشک😁😜)

از اوایل دهه‌ی هفتاد تا اوایل دهه‌ی هشتاد بچّه‌های زمان قبل از انقلاب دسته‌دسته و جین‌جین عروس می‌شدند و داماد، وَ ما را در شادی‌شان شریک می‌کردند؛ خداشاهد است در ده کوچک ما هر سال ۲۰ تا ۳۰ عروسی برپا می‌شد (البتّه هر کدام از این‌ها یک جشن عقد مفصّل هم چاشنی‌اش بود) ؛ از آن عروسی‌ها با آداب و رسوم خاصّ خودش؛ مثلاً عروسی که شب جمعه بود از دوشنبه‌شبش خانه داماد غوغا بود و سور و سات رقص جور ؛ تابستان‌ها که دیگر جای خود داشت؛ گاه در یک شب دو عروسی برپا بود و در هر هفته چند عروسی؛ اینقدر می‌رقصیدیم که خسته می‌شدیم ( هم خدا گواه است و هم فرشته‌های روی شانه‌های راست‌مان! )
دروغ چرا از بس شاباش داده بودیم گاه می‌گفتیم کاش دیگر این عروسی دعوت‌مان نمی‌کردند! و دعوت‌مان می‌کردند؛ کلّ ده دعوت بود

امّا حالا چه!؟ یک‌هو سالی "یک‌بار" می‌بینیم رفیقی بچّه‌بغل سر راهمان سبز می‌شود! ؛
+فلانی! بچّه‌ی کیه!؟
_بچّه‌ی خودم
+پس کی!؟ کجا!!؟ با چه کسی!!!؟
_هیچی یه عقد توی محضر و یه سفر دو روزه مشهد

دهی در نزدیکی ما بود که می‌گفتند در هر خانه‌اش اگر دو تا تنبک نباشد یکی هست!
امّا حالا چه!؟ ؛ انگار گَرد مرگ در کوچه‌پس‌کوچه‌هایش پاشیده‌اند

زیاد داغ دل‌تان را تازه نکنم؛ خودتان عیان‌ها را می‌بینید و احتیاج به بیان من نیست
همین‌قدر بگویم که پای این بنر تبلیغاتی هم به کوره‌ده ما باز شده؛ فرزند بیشتر زندگی شادتر
یکی نیست بگوید حالا این‌ها را که زاییده‌اید گُنده کُنید و دردشان را دوا ، بعد بروید سراغ نوشداروی بعد سهراب!

دیگر گمانم زمان امضا رسیده:
ای تُف به شما و مملکت‌داری‌تان

نامهْ‌تمام
#زورو

پی‌نوشت:
اینان تمام هستی ما را گرفته‌اند
شور و نشاط و مستی ما را گرفته‌اند
#بیداد

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
طنز خواهد مایه، بسم‌ اللّٰه‌ الرحمن الرحیم
هر که دارد «مایه»، بسم‌ اللّٰه‌ الرحمن الرحیم

🔷 ای دست‌های سَر زده از آستین، درود
ای مُشت‌های گشته گره در هوا ، سلام!

... و امّا بعد

اومدیم و اومدیم نگید چرا دیر اومدیم!

🔶 «شرح آن هجران و آن خون جگر
این‌زمان بگذار تا وقت دگر»

آنچه در ادامه می‌خوانید، پُست‌هایی‌ست که در  طول مدّتی که دسترسی به کانال تلگرامم نداشتم، در پیج «جدیدِ» اینستاگرامم گذاشتم و به مرور و بسته به زمان انتشارشان در پیج، تقدیم حضورتان می‌گردد🌺🙏

#زورو

من شیفته‌ی تَفَکّر و لبخندم
پس باز به سوی طنز می‌خوانمتان 👇
   @zorro_ch

آدرس #پیج_جدید_اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
#بازگشت_زورو

فریاد از این سکوت شرم‌آور من
اینقدر زبون و خوار!؟ این‌سان عاجز!؟

حالا که کشیده‌اند با جوهر خون
بین من و «آزادی» خطّی قرمز،

با ذلّت و ننگ زندگی نیست روا
واللّٰه سکوت نیست دیگر جایز

باید که نمایم اسب غیرت را زین
بگذار کنند خرمگس‌ها وِزوِز!

یا حمله و یا دفاع ، سازش ابداً
آتش‌بس نه، عقب‌نشینی هرگز

#زورو
(مردادماه ۱۴۰۲)

پی‌نوشت
۱. محیط طباطبایی (?) :
این وحشت از سکوت و سکون می‌کُشد مرا
بگذار تا نمرده‌ام آوا برآورم

۲. شاملو: جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
و زخم تبر را
با لعاب سبز خزه
فرو می پوشد.
حماسه دریا
از وحشت سكون و سكوت است

۳. زورو : تا کی سکوت؟ «... یَنصُرُنی» ای خموش‌ها!

پی‌نوشت ۲
رونمایی از پیج جدید زورو در شب ۱۰ شهریور سالروز تولّدش و در شبی که «خوشه‌ی ماه فروریخته در آب و شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب» را به فال نیک می‌گیریم
به امید طلوع خورشید آزادی

بااحترام و ارادت
سردار گارسیا (گروهبان‌گارسیای سابق)؛ مسئول دفتر بنیاد حفظ آثار و نشر اکاذیب زورو

@zorro_ch
پیج جدید #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
«آیینه‌ی شکسته»
(اوّلین شعر، بعد از آن جریان!)

صف بسته خِیلِ سنگ‌به‌دستان به راه‌مان
آیینه‌ایم و گفتن حق شد گناه‌مان

متن شعر در پُست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2295

#زورو

@zorro_ch
تو را من چشم در راهم:
آدرس پیج #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

«آیینه‌ی شکسته»

صف بسته خیلِ سنگ‌به‌دستان به راه‌مان
آیینه‌ایم و گفتن حق شد گناه‌مان

هر تکّه‌ای ز ما شود آیینه‌ای دگر
هر کس شکست‌مان بوَد او خیرخواه‌مان!

«ارزد به صد هزار درست این شکستگی»
این خنده‌های با دل خونین گواه‌مان

باران سنگ ... لشکر بی‌شرم ... منجنیق ...
تیغ زبان مگر بشود جان‌پناه‌مان

آمد قلم به معرکه یاریّ‌مان کند
بَه! از طلایه‌دار دلیر سپاه‌مان!

صد فوج طنز ناب و دو صد فوج شعر تر
حاضریَراق منتظر یک نگاه‌مان

هل مِن مُبارز ای سپه شوم بی‌حیا!
ای کرده عزم یورش به خیمه‌گاه‌مان! ،

با دَلو انقلاب ز چاله درآمدیم
با سر فکنده‌اید شماها به چاه‌مان

باید «که اشک در غم ما پَرده‌در شود»
از آن‌همه خریّت و آن اشتباه‌مان

ای خون خلق کرده شما را سیاه‌مست!
ای سرخوشان ز دیدن حال تباه‌مان!

ای دیوسیرتانِ سیه‌رویِ شب‌پرست!
تا چند افکنید به روز سیاه‌مان!؟

«ای تیغ‌تان چو نیزه برای ستم دراز! »
روزی چو سوزنید در انبار کاه‌مان؛

وقتی قیام نور به پستو نشاندتان،
آن‌دَم که شام ظلمت‌تان شد پگاه‌مان،

این خطّ و این نشان، هدف ما شُماستید!
خواهد گذشت از تن‌تان تیر آه‌مان

#زورو
۳۱ تیرماه ۱۴۰۲

عکس‌ها 👇👇👇👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2294
پی‌نوشت:
۱. مصراع‌های داخل گیومه به ترتیب از #آشفته_شهرضایی ، #حافظ و #سیف_فرغانی
۲. اوّلین شعر بعد از آن جریان!
(جنگ اوّل، بِه از صلح آخِر)

@zorro_ch
تو را من چشم در راهم
آدرس پیج #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

با خفّت و ننگ، زندگانی تا مرگ،
حقّا که تفاوتی ندارد با مرگ

یا ذلّت و آسایش یا رنج و قیام
یا غیرت و‌ آزادی و عزّت یا مرگ

#زورو

پی‌نوشت:
۱. «بمیرم به نام و نمانم به ننگ»

۲. #فرخی_سیستانی:
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصّه درین زمانهٔ پُرنیرنگ
یک کُشته به‌ نام بِه که صد زنده به ننگ

۳. #فریدون_فرخزاد: نه مرگ آنقدر تلخ است و نه زندگی آنقدر شیرین، که انسان برای این دو «شرفش» را بدهد

@zorro_ch
#اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
نقاب خنده زورو
Photo
🗡z

#یاد_آر_ز_شمع_مرده_یاد_آر
🖤🏴 از یاد مبر خون جوانان وطن را

ویژه‌ی زادروز جانباخته راه آزادی #نیکتا_اسفندانی :
۲۲ اردیبهشت ۸۴
۲۵ آبان ۹۸ ( #آبان_خونین )
۱۴ سال

#زورو
@zorro_ch
🗡z

هرچند قدری دیرتر، امّا بالاخره میمون و‌ طوطی هم در قفس مُردند. درست همانند عقاب و شیر ... امّا نه آن‌گونه که آن‌ها جان دادند! ؛
هنوز هم صدای غرّش شیر گاه‌گاه در گوش صیّاد می‌پیچد؛ آرامشش را برهم می‌زند و خوابش را آشفته می‌سازد و هنوز هم گاهی زخم‌های برجامانده از منقار و چنگال‌های عقاب بر دستانش سر باز می‌کند؛
صیّاد در حسرت ماند که حتّی به قفس عقاب و‌ شیر نزدیک شود تا چه رسد به اینکه ناز و نوازش‌شان کُند و دست‌آموزشان کُند ؛ درست زمانی که میمون برای گرفتن یک موز به هر ساز صاحبش می‌رقصید و به هر دلقک‌بازیی تن می‌داد و طوطی هم برای مُشتی تخمه هر اراجیفی که برایش می‌گفت را عیناً تکرار می‌کرد و از این خودشیرینی لذّت می‌بُرد


تا به کِی چون بَرده عمری زیستن؟
هیچت از این زندگانی عار نیست!؟

نیستی آزاد؟ پس آزاده باش
در قفس هم می‌توان آزاد زیست

#زورو

@zorro_ch
اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
2025/07/06 11:20:00
Back to Top
HTML Embed Code: