✍🗡z
#ادامه_از_پست_قبل 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2287
تعریف از خود نباشد! امّا حالا که کمی از عقبتر به این متن نگاه میکنم میبینم به آن میآید که دیالوگ یک سریال پدرمادردار اثر علی حاتمی باشد! و یا علی نصیریان با قبایی بلند و کلاهی خاص و عینکی گِرد با تهلهجهای ترکی بگویدش و یا عزتالله انتظامی در شمایل یک قصّاب در حال شقّه کردن گوشت!
امّا سعی میکنم زورویی تمامش کنم و به جای سعدی سینمای ایران (علی حاتمی) امضای قیصر طنز ایران (#زورو) زیرش باشد (زرشک😁😜)
از اوایل دههی هفتاد تا اوایل دههی هشتاد بچّههای زمان قبل از انقلاب دستهدسته و جینجین عروس میشدند و داماد، وَ ما را در شادیشان شریک میکردند؛ خداشاهد است در ده کوچک ما هر سال ۲۰ تا ۳۰ عروسی برپا میشد (البتّه هر کدام از اینها یک جشن عقد مفصّل هم چاشنیاش بود) ؛ از آن عروسیها با آداب و رسوم خاصّ خودش؛ مثلاً عروسی که شب جمعه بود از دوشنبهشبش خانه داماد غوغا بود و سور و سات رقص جور ؛ تابستانها که دیگر جای خود داشت؛ گاه در یک شب دو عروسی برپا بود و در هر هفته چند عروسی؛ اینقدر میرقصیدیم که خسته میشدیم ( هم خدا گواه است و هم فرشتههای روی شانههای راستمان! )
دروغ چرا از بس شاباش داده بودیم گاه میگفتیم کاش دیگر این عروسی دعوتمان نمیکردند! و دعوتمان میکردند؛ کلّ ده دعوت بود
امّا حالا چه!؟ یکهو سالی "یکبار" میبینیم رفیقی بچّهبغل سر راهمان سبز میشود! ؛
+فلانی! بچّهی کیه!؟
_بچّهی خودم
+پس کی!؟ کجا!!؟ با چه کسی!!!؟
_هیچی یه عقد توی محضر و یه سفر دو روزه مشهد
دهی در نزدیکی ما بود که میگفتند در هر خانهاش اگر دو تا تنبک نباشد یکی هست!
امّا حالا چه!؟ ؛ انگار گَرد مرگ در کوچهپسکوچههایش پاشیدهاند
زیاد داغ دلتان را تازه نکنم؛ خودتان عیانها را میبینید و احتیاج به بیان من نیست
همینقدر بگویم که پای این بنر تبلیغاتی هم به کورهده ما باز شده؛ فرزند بیشتر زندگی شادتر
یکی نیست بگوید حالا اینها را که زاییدهاید گُنده کُنید و دردشان را دوا ، بعد بروید سراغ نوشداروی بعد سهراب!
دیگر گمانم زمان امضا رسیده:
ای تُف به شما و مملکتداریتان
نامهْتمام
#زورو
پینوشت:
اینان تمام هستی ما را گرفتهاند
شور و نشاط و مستی ما را گرفتهاند
#بیداد
http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
#ادامه_از_پست_قبل 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2287
تعریف از خود نباشد! امّا حالا که کمی از عقبتر به این متن نگاه میکنم میبینم به آن میآید که دیالوگ یک سریال پدرمادردار اثر علی حاتمی باشد! و یا علی نصیریان با قبایی بلند و کلاهی خاص و عینکی گِرد با تهلهجهای ترکی بگویدش و یا عزتالله انتظامی در شمایل یک قصّاب در حال شقّه کردن گوشت!
امّا سعی میکنم زورویی تمامش کنم و به جای سعدی سینمای ایران (علی حاتمی) امضای قیصر طنز ایران (#زورو) زیرش باشد (زرشک😁😜)
از اوایل دههی هفتاد تا اوایل دههی هشتاد بچّههای زمان قبل از انقلاب دستهدسته و جینجین عروس میشدند و داماد، وَ ما را در شادیشان شریک میکردند؛ خداشاهد است در ده کوچک ما هر سال ۲۰ تا ۳۰ عروسی برپا میشد (البتّه هر کدام از اینها یک جشن عقد مفصّل هم چاشنیاش بود) ؛ از آن عروسیها با آداب و رسوم خاصّ خودش؛ مثلاً عروسی که شب جمعه بود از دوشنبهشبش خانه داماد غوغا بود و سور و سات رقص جور ؛ تابستانها که دیگر جای خود داشت؛ گاه در یک شب دو عروسی برپا بود و در هر هفته چند عروسی؛ اینقدر میرقصیدیم که خسته میشدیم ( هم خدا گواه است و هم فرشتههای روی شانههای راستمان! )
دروغ چرا از بس شاباش داده بودیم گاه میگفتیم کاش دیگر این عروسی دعوتمان نمیکردند! و دعوتمان میکردند؛ کلّ ده دعوت بود
امّا حالا چه!؟ یکهو سالی "یکبار" میبینیم رفیقی بچّهبغل سر راهمان سبز میشود! ؛
+فلانی! بچّهی کیه!؟
_بچّهی خودم
+پس کی!؟ کجا!!؟ با چه کسی!!!؟
_هیچی یه عقد توی محضر و یه سفر دو روزه مشهد
دهی در نزدیکی ما بود که میگفتند در هر خانهاش اگر دو تا تنبک نباشد یکی هست!
امّا حالا چه!؟ ؛ انگار گَرد مرگ در کوچهپسکوچههایش پاشیدهاند
زیاد داغ دلتان را تازه نکنم؛ خودتان عیانها را میبینید و احتیاج به بیان من نیست
همینقدر بگویم که پای این بنر تبلیغاتی هم به کورهده ما باز شده؛ فرزند بیشتر زندگی شادتر
یکی نیست بگوید حالا اینها را که زاییدهاید گُنده کُنید و دردشان را دوا ، بعد بروید سراغ نوشداروی بعد سهراب!
دیگر گمانم زمان امضا رسیده:
ای تُف به شما و مملکتداریتان
نامهْتمام
#زورو
پینوشت:
اینان تمام هستی ما را گرفتهاند
شور و نشاط و مستی ما را گرفتهاند
#بیداد
http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
Telegram
نقاب خنده زورو
✍🗡z
#از_اون_حرفا
(بیکاریکلماتور! )
از دولتی سر حکومت، یادمان نیست کی آخرین کارت دعوت عقد و عروسی را دیدهایم و کی و کجا به جشن عقد و عروسی رفتهایم، یادمان نمیآید کی آخرین حنجلهخانه (؛حجله) را آراستهایم و ... امّا تا دلتان بخواهد آگهی فوت دیدهایم…
#از_اون_حرفا
(بیکاریکلماتور! )
از دولتی سر حکومت، یادمان نیست کی آخرین کارت دعوت عقد و عروسی را دیدهایم و کی و کجا به جشن عقد و عروسی رفتهایم، یادمان نمیآید کی آخرین حنجلهخانه (؛حجله) را آراستهایم و ... امّا تا دلتان بخواهد آگهی فوت دیدهایم…
✍🗡z
طنز خواهد مایه، بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
هر که دارد «مایه»، بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
🔷 ای دستهای سَر زده از آستین، درود
ای مُشتهای گشته گره در هوا ، سلام!
... و امّا بعد
✅ اومدیم و اومدیم نگید چرا دیر اومدیم!
🔶 «شرح آن هجران و آن خون جگر
اینزمان بگذار تا وقت دگر»
آنچه در ادامه میخوانید، پُستهاییست که در طول مدّتی که دسترسی به کانال تلگرامم نداشتم، در پیج «جدیدِ» اینستاگرامم گذاشتم و به مرور و بسته به زمان انتشارشان در پیج، تقدیم حضورتان میگردد🌺🙏
#زورو
من شیفتهی تَفَکّر و لبخندم
پس باز به سوی طنز میخوانمتان 👇
@zorro_ch
آدرس #پیج_جدید_اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
طنز خواهد مایه، بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
هر که دارد «مایه»، بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
🔷 ای دستهای سَر زده از آستین، درود
ای مُشتهای گشته گره در هوا ، سلام!
... و امّا بعد
✅ اومدیم و اومدیم نگید چرا دیر اومدیم!
🔶 «شرح آن هجران و آن خون جگر
اینزمان بگذار تا وقت دگر»
آنچه در ادامه میخوانید، پُستهاییست که در طول مدّتی که دسترسی به کانال تلگرامم نداشتم، در پیج «جدیدِ» اینستاگرامم گذاشتم و به مرور و بسته به زمان انتشارشان در پیج، تقدیم حضورتان میگردد🌺🙏
#زورو
من شیفتهی تَفَکّر و لبخندم
پس باز به سوی طنز میخوانمتان 👇
@zorro_ch
آدرس #پیج_جدید_اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
❤1
✍🗡z
#بازگشت_زورو
فریاد از این سکوت شرمآور من
اینقدر زبون و خوار!؟ اینسان عاجز!؟
حالا که کشیدهاند با جوهر خون
بین من و «آزادی» خطّی قرمز،
با ذلّت و ننگ زندگی نیست روا
واللّٰه سکوت نیست دیگر جایز
باید که نمایم اسب غیرت را زین
بگذار کنند خرمگسها وِزوِز!
یا حمله و یا دفاع ، سازش ابداً
آتشبس نه، عقبنشینی هرگز
#زورو
(مردادماه ۱۴۰۲)
پینوشت
۱. محیط طباطبایی (?) :
این وحشت از سکوت و سکون میکُشد مرا
بگذار تا نمردهام آوا برآورم
۲. شاملو: جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
و زخم تبر را
با لعاب سبز خزه
فرو می پوشد.
حماسه دریا
از وحشت سكون و سكوت است
۳. زورو : تا کی سکوت؟ «... یَنصُرُنی» ای خموشها!
پینوشت ۲
رونمایی از پیج جدید زورو در شب ۱۰ شهریور سالروز تولّدش و در شبی که «خوشهی ماه فروریخته در آب و شاخهها دست برآورده به مهتاب» را به فال نیک میگیریم
به امید طلوع خورشید آزادی
بااحترام و ارادت
سردار گارسیا (گروهبانگارسیای سابق)؛ مسئول دفتر بنیاد حفظ آثار و نشر اکاذیب زورو
@zorro_ch
پیج جدید #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
#بازگشت_زورو
فریاد از این سکوت شرمآور من
اینقدر زبون و خوار!؟ اینسان عاجز!؟
حالا که کشیدهاند با جوهر خون
بین من و «آزادی» خطّی قرمز،
با ذلّت و ننگ زندگی نیست روا
واللّٰه سکوت نیست دیگر جایز
باید که نمایم اسب غیرت را زین
بگذار کنند خرمگسها وِزوِز!
یا حمله و یا دفاع ، سازش ابداً
آتشبس نه، عقبنشینی هرگز
#زورو
(مردادماه ۱۴۰۲)
پینوشت
۱. محیط طباطبایی (?) :
این وحشت از سکوت و سکون میکُشد مرا
بگذار تا نمردهام آوا برآورم
۲. شاملو: جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
و زخم تبر را
با لعاب سبز خزه
فرو می پوشد.
حماسه دریا
از وحشت سكون و سكوت است
۳. زورو : تا کی سکوت؟ «... یَنصُرُنی» ای خموشها!
پینوشت ۲
رونمایی از پیج جدید زورو در شب ۱۰ شهریور سالروز تولّدش و در شبی که «خوشهی ماه فروریخته در آب و شاخهها دست برآورده به مهتاب» را به فال نیک میگیریم
به امید طلوع خورشید آزادی
بااحترام و ارادت
سردار گارسیا (گروهبانگارسیای سابق)؛ مسئول دفتر بنیاد حفظ آثار و نشر اکاذیب زورو
@zorro_ch
پیج جدید #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
«آیینهی شکسته»
(اوّلین شعر، بعد از آن جریان!)
صف بسته خِیلِ سنگبهدستان به راهمان
آیینهایم و گفتن حق شد گناهمان
متن شعر در پُست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2295
#زورو
@zorro_ch
تو را من چشم در راهم:
آدرس پیج #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
«آیینهی شکسته»
(اوّلین شعر، بعد از آن جریان!)
صف بسته خِیلِ سنگبهدستان به راهمان
آیینهایم و گفتن حق شد گناهمان
متن شعر در پُست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2295
#زورو
@zorro_ch
تو را من چشم در راهم:
آدرس پیج #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
❤1
✍🗡z
«آیینهی شکسته»
صف بسته خیلِ سنگبهدستان به راهمان
آیینهایم و گفتن حق شد گناهمان
هر تکّهای ز ما شود آیینهای دگر
هر کس شکستمان بوَد او خیرخواهمان!
«ارزد به صد هزار درست این شکستگی»
این خندههای با دل خونین گواهمان
باران سنگ ... لشکر بیشرم ... منجنیق ...
تیغ زبان مگر بشود جانپناهمان
آمد قلم به معرکه یاریّمان کند
بَه! از طلایهدار دلیر سپاهمان!
صد فوج طنز ناب و دو صد فوج شعر تر
حاضریَراق منتظر یک نگاهمان
هل مِن مُبارز ای سپه شوم بیحیا!
ای کرده عزم یورش به خیمهگاهمان! ،
با دَلو انقلاب ز چاله درآمدیم
با سر فکندهاید شماها به چاهمان
باید «که اشک در غم ما پَردهدر شود»
از آنهمه خریّت و آن اشتباهمان
ای خون خلق کرده شما را سیاهمست!
ای سرخوشان ز دیدن حال تباهمان!
ای دیوسیرتانِ سیهرویِ شبپرست!
تا چند افکنید به روز سیاهمان!؟
«ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز! »
روزی چو سوزنید در انبار کاهمان؛
وقتی قیام نور به پستو نشاندتان،
آندَم که شام ظلمتتان شد پگاهمان،
این خطّ و این نشان، هدف ما شُماستید!
خواهد گذشت از تنتان تیر آهمان
#زورو
۳۱ تیرماه ۱۴۰۲
عکسها 👇👇👇👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2294
پینوشت:
۱. مصراعهای داخل گیومه به ترتیب از #آشفته_شهرضایی ، #حافظ و #سیف_فرغانی
۲. اوّلین شعر بعد از آن جریان!
(جنگ اوّل، بِه از صلح آخِر)
@zorro_ch
تو را من چشم در راهم
آدرس پیج #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
«آیینهی شکسته»
صف بسته خیلِ سنگبهدستان به راهمان
آیینهایم و گفتن حق شد گناهمان
هر تکّهای ز ما شود آیینهای دگر
هر کس شکستمان بوَد او خیرخواهمان!
«ارزد به صد هزار درست این شکستگی»
این خندههای با دل خونین گواهمان
باران سنگ ... لشکر بیشرم ... منجنیق ...
تیغ زبان مگر بشود جانپناهمان
آمد قلم به معرکه یاریّمان کند
بَه! از طلایهدار دلیر سپاهمان!
صد فوج طنز ناب و دو صد فوج شعر تر
حاضریَراق منتظر یک نگاهمان
هل مِن مُبارز ای سپه شوم بیحیا!
ای کرده عزم یورش به خیمهگاهمان! ،
با دَلو انقلاب ز چاله درآمدیم
با سر فکندهاید شماها به چاهمان
باید «که اشک در غم ما پَردهدر شود»
از آنهمه خریّت و آن اشتباهمان
ای خون خلق کرده شما را سیاهمست!
ای سرخوشان ز دیدن حال تباهمان!
ای دیوسیرتانِ سیهرویِ شبپرست!
تا چند افکنید به روز سیاهمان!؟
«ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز! »
روزی چو سوزنید در انبار کاهمان؛
وقتی قیام نور به پستو نشاندتان،
آندَم که شام ظلمتتان شد پگاهمان،
این خطّ و این نشان، هدف ما شُماستید!
خواهد گذشت از تنتان تیر آهمان
#زورو
۳۱ تیرماه ۱۴۰۲
عکسها 👇👇👇👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2294
پینوشت:
۱. مصراعهای داخل گیومه به ترتیب از #آشفته_شهرضایی ، #حافظ و #سیف_فرغانی
۲. اوّلین شعر بعد از آن جریان!
(جنگ اوّل، بِه از صلح آخِر)
@zorro_ch
تو را من چشم در راهم
آدرس پیج #اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
❤1
✍🗡z
با خفّت و ننگ، زندگانی تا مرگ،
حقّا که تفاوتی ندارد با مرگ
یا ذلّت و آسایش یا رنج و قیام
یا غیرت و آزادی و عزّت یا مرگ
#زورو
پینوشت:
۱. «بمیرم به نام و نمانم به ننگ»
۲. #فرخی_سیستانی:
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصّه درین زمانهٔ پُرنیرنگ
یک کُشته به نام بِه که صد زنده به ننگ
۳. #فریدون_فرخزاد: نه مرگ آنقدر تلخ است و نه زندگی آنقدر شیرین، که انسان برای این دو «شرفش» را بدهد
@zorro_ch
#اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
با خفّت و ننگ، زندگانی تا مرگ،
حقّا که تفاوتی ندارد با مرگ
یا ذلّت و آسایش یا رنج و قیام
یا غیرت و آزادی و عزّت یا مرگ
#زورو
پینوشت:
۱. «بمیرم به نام و نمانم به ننگ»
۲. #فرخی_سیستانی:
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصّه درین زمانهٔ پُرنیرنگ
یک کُشته به نام بِه که صد زنده به ننگ
۳. #فریدون_فرخزاد: نه مرگ آنقدر تلخ است و نه زندگی آنقدر شیرین، که انسان برای این دو «شرفش» را بدهد
@zorro_ch
#اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
نقاب خنده زورو
Photo
✍🗡z
#یاد_آر_ز_شمع_مرده_یاد_آر
🖤🏴 از یاد مبر خون جوانان وطن را
ویژهی زادروز جانباخته راه آزادی #نیکتا_اسفندانی :
۲۲ اردیبهشت ۸۴
۲۵ آبان ۹۸ ( #آبان_خونین )
۱۴ سال
#زورو
@zorro_ch
#یاد_آر_ز_شمع_مرده_یاد_آر
🖤🏴 از یاد مبر خون جوانان وطن را
ویژهی زادروز جانباخته راه آزادی #نیکتا_اسفندانی :
۲۲ اردیبهشت ۸۴
۲۵ آبان ۹۸ ( #آبان_خونین )
۱۴ سال
#زورو
@zorro_ch
✍🗡z
هرچند قدری دیرتر، امّا بالاخره میمون و طوطی هم در قفس مُردند. درست همانند عقاب و شیر ... امّا نه آنگونه که آنها جان دادند! ؛
هنوز هم صدای غرّش شیر گاهگاه در گوش صیّاد میپیچد؛ آرامشش را برهم میزند و خوابش را آشفته میسازد و هنوز هم گاهی زخمهای برجامانده از منقار و چنگالهای عقاب بر دستانش سر باز میکند؛
صیّاد در حسرت ماند که حتّی به قفس عقاب و شیر نزدیک شود تا چه رسد به اینکه ناز و نوازششان کُند و دستآموزشان کُند ؛ درست زمانی که میمون برای گرفتن یک موز به هر ساز صاحبش میرقصید و به هر دلقکبازیی تن میداد و طوطی هم برای مُشتی تخمه هر اراجیفی که برایش میگفت را عیناً تکرار میکرد و از این خودشیرینی لذّت میبُرد
تا به کِی چون بَرده عمری زیستن؟
هیچت از این زندگانی عار نیست!؟
نیستی آزاد؟ پس آزاده باش
در قفس هم میتوان آزاد زیست
#زورو
@zorro_ch
اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
هرچند قدری دیرتر، امّا بالاخره میمون و طوطی هم در قفس مُردند. درست همانند عقاب و شیر ... امّا نه آنگونه که آنها جان دادند! ؛
هنوز هم صدای غرّش شیر گاهگاه در گوش صیّاد میپیچد؛ آرامشش را برهم میزند و خوابش را آشفته میسازد و هنوز هم گاهی زخمهای برجامانده از منقار و چنگالهای عقاب بر دستانش سر باز میکند؛
صیّاد در حسرت ماند که حتّی به قفس عقاب و شیر نزدیک شود تا چه رسد به اینکه ناز و نوازششان کُند و دستآموزشان کُند ؛ درست زمانی که میمون برای گرفتن یک موز به هر ساز صاحبش میرقصید و به هر دلقکبازیی تن میداد و طوطی هم برای مُشتی تخمه هر اراجیفی که برایش میگفت را عیناً تکرار میکرد و از این خودشیرینی لذّت میبُرد
تا به کِی چون بَرده عمری زیستن؟
هیچت از این زندگانی عار نیست!؟
نیستی آزاد؟ پس آزاده باش
در قفس هم میتوان آزاد زیست
#زورو
@zorro_ch
اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
#فردوسی ! از این شیوخ، آزرده مباش
تو سَرو اَبَرکوهی و اینان تَبرند!
گیرم که تبر به شاخ و برگت بزنند
از ریشهی #شاهنامهات بیخبرند
پینوشت
سرو اَبَرکوه (سرو زرتشتی) یکی از آثار طبیعی ملّی ایران است که شهرتی جهانی دارد؛ این درخت در شهر ابرکوه (ابرقو) در استان یزد قرار دارد و یکی از کهنسالترین درختان جهان و یا بهعبارتی از پیرترین موجودات زندهٔ دنیاست. دانشمندان و محققان درباره سن آن نظرات مختلفی دارند و سنش را از چهارهزار تا هشتهزار سال تخمین زدهاند. محیط تنهٔ این درخت در روی زمین یازده و نیم متر است و بلندای آن بین ۲۵ تا ۲۸ متر برآورد شدهاست...
#زورو
@zorro_ch
اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
#فردوسی ! از این شیوخ، آزرده مباش
تو سَرو اَبَرکوهی و اینان تَبرند!
گیرم که تبر به شاخ و برگت بزنند
از ریشهی #شاهنامهات بیخبرند
پینوشت
سرو اَبَرکوه (سرو زرتشتی) یکی از آثار طبیعی ملّی ایران است که شهرتی جهانی دارد؛ این درخت در شهر ابرکوه (ابرقو) در استان یزد قرار دارد و یکی از کهنسالترین درختان جهان و یا بهعبارتی از پیرترین موجودات زندهٔ دنیاست. دانشمندان و محققان درباره سن آن نظرات مختلفی دارند و سنش را از چهارهزار تا هشتهزار سال تخمین زدهاند. محیط تنهٔ این درخت در روی زمین یازده و نیم متر است و بلندای آن بین ۲۵ تا ۲۸ متر برآورد شدهاست...
#زورو
@zorro_ch
اینستاگرام
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
👍5❤1
✍🗡z
از #استوری های پیج اینستاگرامم
۲ خرداد ۱۴۰۳
به نظر من باید هرچند وقت یکبار این شعر «نسیم شمال» (سید اشرفالدین گیلانی؛قزوینی) رو یادآوری کنیم تا «بفهمند» ما مردم «میفهمیم»
- دست مزن!
+ چشم! ببستم دو دست
- راه مرو!
+ چشم! دو پايم شكست
- حرف مزن !
+ قطع نمودم سخن
- نطق مكن!
+چشم! ببستم دهن
- هيچ نفهم!
+ اين سخن عنوان مكن
خواهش نافهمي انسان مكن
لال شوم! كور شوم! كر شوم!
ليك محال است كه من خر شوم
پینوشت ادبی:
بعضی از شعرهای نسیم شمال (و گویا همین شعر) ، اقتباس یا ترجمه آزدای است از اشعار میرزا علیاکبر طاهرزاده صابر، شاعر اجتماعی و انقلابی جمهوری آذربایجان
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
از #استوری های پیج اینستاگرامم
۲ خرداد ۱۴۰۳
به نظر من باید هرچند وقت یکبار این شعر «نسیم شمال» (سید اشرفالدین گیلانی؛قزوینی) رو یادآوری کنیم تا «بفهمند» ما مردم «میفهمیم»
- دست مزن!
+ چشم! ببستم دو دست
- راه مرو!
+ چشم! دو پايم شكست
- حرف مزن !
+ قطع نمودم سخن
- نطق مكن!
+چشم! ببستم دهن
- هيچ نفهم!
+ اين سخن عنوان مكن
خواهش نافهمي انسان مكن
لال شوم! كور شوم! كر شوم!
ليك محال است كه من خر شوم
پینوشت ادبی:
بعضی از شعرهای نسیم شمال (و گویا همین شعر) ، اقتباس یا ترجمه آزدای است از اشعار میرزا علیاکبر طاهرزاده صابر، شاعر اجتماعی و انقلابی جمهوری آذربایجان
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
نقاب خنده زورو
✍🗡z #متروپل_آبادان تا شیخ بر این منبر و مسند باقیست، تا رانت و ریا مِی است و او هم ساقیست، از هر سه نفر، پنج نفر "خاوری"اند! از هر دو نفر، یک نفر "عبدالباقی"ست!!! پینوشت: ۱. اَلنّاسُ عَلی دینِ مُلوکِهم (پیشنماز که قوز کنه، پسنماز چلغوز کنه!) …
✍🗡z
#علیه_فراموشی ویژهی سالگرد حادثه #متروپل
فروریختن ساختمان متروپل حادثهای بود که ظهر روز دوشنبه دو خرداد هزار و چهارصد و یک در خیابان امیرکبیر (امیری) واقع در مرکز آبادان رخ داد. در پی وقوع این حادثه، بخشی از برج شماره دو متروپل فروریخت. این حادثه چهل و سه فوتی و سی و هفت نفر مصدوم داشتهاست. این ساختمان بخشی از پروژهی برجهای دوقلوی متروپل هلدینگ عبدالباقی بود (که البته دُمش به دُم دُمکُلُفتهای حکومتی دیگر هم وصل بود)
این ریزش بر اثر شکستسازهای به خاطر نقض ضوابط فنی و استانداردها بود. .فروریختن این ساختمان منجر به اعتراضات خرداد هزار و چهارصد و یک شد. که مثل بقیه اعتراضات، سرکوب شد!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
#علیه_فراموشی ویژهی سالگرد حادثه #متروپل
فروریختن ساختمان متروپل حادثهای بود که ظهر روز دوشنبه دو خرداد هزار و چهارصد و یک در خیابان امیرکبیر (امیری) واقع در مرکز آبادان رخ داد. در پی وقوع این حادثه، بخشی از برج شماره دو متروپل فروریخت. این حادثه چهل و سه فوتی و سی و هفت نفر مصدوم داشتهاست. این ساختمان بخشی از پروژهی برجهای دوقلوی متروپل هلدینگ عبدالباقی بود (که البته دُمش به دُم دُمکُلُفتهای حکومتی دیگر هم وصل بود)
این ریزش بر اثر شکستسازهای به خاطر نقض ضوابط فنی و استانداردها بود. .فروریختن این ساختمان منجر به اعتراضات خرداد هزار و چهارصد و یک شد. که مثل بقیه اعتراضات، سرکوب شد!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
احترام زوری!
(گریههای الکی اجباری، خندههای زورکی تکراری)
در جمع، سخن ز دیکتاتور بود
گفتم به غمی عجین به لبخند:
«این جُور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟»
این سوژه هزار گونه دارد
یکموردش این که ما در ایران،
بر طبق مزاج شیخ باید
خندان بشویم یا که گریان
هروقت که اوست شاد و شنگول
باید بشویم ما همه شاد
یا اینکه سهشیفت اشک ریزیم
هروقت گرفت شیخ غمباد
شاد از خوشیاش، غمین ز دردش
انگار که بَردههای اوییم
او شاد که ما هم از سر ترس
جز آنچه که خواست او نگوییم
در این چل و چندسال، بعد از
آن قصّهی تلخ رأی «آری»
در کشور ما گرفته رونق
انگار نظام بَردهداری
هر کس که شدهست کاسهلیسش
بر سفرهی او نشسته کیفور
امّا سر و کار منتقدهاست
با گشت و پلیس و خیل مزدور
تاریخ! به اشک و آه بنویس
یک شمّه از این نظامِ زوری؛
با زور تفنگ، شیخ میخواست
از ملّتی احترامِ زوری!
پینوشت:
۱.واردید که!؟ . یا از بیانیهها و اطّلاعیّههای گاه و بیگاه پلیس فتا و دادستان کُلّ کشور بنویسم!؟
۲. بیت داخل گیومه از سعدی است
۳. کارتون: مانا نیستانی
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
احترام زوری!
(گریههای الکی اجباری، خندههای زورکی تکراری)
در جمع، سخن ز دیکتاتور بود
گفتم به غمی عجین به لبخند:
«این جُور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟»
این سوژه هزار گونه دارد
یکموردش این که ما در ایران،
بر طبق مزاج شیخ باید
خندان بشویم یا که گریان
هروقت که اوست شاد و شنگول
باید بشویم ما همه شاد
یا اینکه سهشیفت اشک ریزیم
هروقت گرفت شیخ غمباد
شاد از خوشیاش، غمین ز دردش
انگار که بَردههای اوییم
او شاد که ما هم از سر ترس
جز آنچه که خواست او نگوییم
در این چل و چندسال، بعد از
آن قصّهی تلخ رأی «آری»
در کشور ما گرفته رونق
انگار نظام بَردهداری
هر کس که شدهست کاسهلیسش
بر سفرهی او نشسته کیفور
امّا سر و کار منتقدهاست
با گشت و پلیس و خیل مزدور
تاریخ! به اشک و آه بنویس
یک شمّه از این نظامِ زوری؛
با زور تفنگ، شیخ میخواست
از ملّتی احترامِ زوری!
پینوشت:
۱.واردید که!؟ . یا از بیانیهها و اطّلاعیّههای گاه و بیگاه پلیس فتا و دادستان کُلّ کشور بنویسم!؟
۲. بیت داخل گیومه از سعدی است
۳. کارتون: مانا نیستانی
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro